تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۲  ، 
کد خبر : ۲۶۶۸۶۹

تأثیرات جنبش بیداری اسلامی بر بحران خاورمیانه (فلسطین و رژیم صهیونیستی)

چکیده در ماه‌های اخیر، جنبش‌های بیداری اسلامی، حرکت توفنده‌ای را برای تحول در ساختارهای غرب‌گرا و مستبد حاکم بر منطقه، آغاز نموده است. حرکتی که با تجمیع مطالبات ملت‌های مسلمان خاورمیانه، کارگزاران سیاسی همسو با نظام‌های فکری و سیاسی غرب را، به تجدید نظری فوری در مواضع و اقدام‌های پیشین خود وادار کرده است. کارگزارانی که در سال‌های گذشته اغلب با اتکا به فرصت‌های داخلی و بین‌المللی ناشی از تسلط بر منابع سرشار انرژی فسیلی، نظام همبسته‌ای از استبداد و وابستگی (به غرب) را بر ملت‌های خود تحمیل نموده‌اند. اگرچه در چنین شرایطی خیزش ملت‌های عرب در کشورهای نفت‌خیزی چون مصر، لیبی و بحرین از اهمیت بیشتری برای قدرت‌های خارجی برخوردار بوده و از همین رو آن‌ها را وادار به مداخله سیاسی (در مصر)، نظامی (در لیبی) یا سکوت در برابر هم‌پیمانان منطقه‌ای خود (در بحرین) نموده، اما توسعه سریع بحران به جغرافیای فکری و سیاسی غرب در منطقه، مقوله‌های مهم‌تری نسبت به مسئله انرژی را برای آمریکا و شرکای اروپایی آن مطرح نموده است که در این رابطه می‌توان به مسائلی چون «امنیت رژیم صهیونیستی» و «آینده بحران خاورمیانه» اشاره کرد. بحران خاورمیانه به عنوان طولانی‌ترین بحران حاکم بر منطقه، چالش‌های متعددی را بر نظام‌های سیاسی و ملت‌های متبوعشان تحمیل کرده است. چالش‌هایی که نظام‌های سرسپرده حاکم، نه توان پاسخگویی به آن را داشته و نه تاب مقاومت در برابر آن را دارند. از این روست که ملت‌های منطقه، برای دستیابی به مطالبات خود، همواره به حمایت از جنبش‌ها و گروه‌هایی پرداخته‌اند که با اتکا به ارزش‌های جوامع متبوع خویش، تحول در نظام‌های استبدادی و وابسته منطقه را هدف مبارزات خویش قرار داده‌اند. در این میان جنبش بیداری اسلامی با اتکا به تجارب‌ گران‌بار انقلاب اسلامی ایران، انرژی دوباره‌ای را در میان ملت‌های منطقه برای بازپس گرفتن هم‌زمان استقلال و آزادی خود دمیده است. انرژی که می‌رود تا با استقرار نظام‌هایی همسو با ملت‌های متبوع خویش، فضای تنفس را بر سیاست‌های توسعه‌طلبانه و تفرقه‌انگیز رژیم صهیونیستی تنگ نموده و یک بار برای همیشه به این بحران شوم خاتمه بخشد. نوشتار حاضر به بررسی تحولات اخیر می‌پردازد. کلیدواژه‌ها جنبش بیداری اسلامی، الگوی انقلاب اسلامی ایران، بحران خاورمیانه، ساختار کارگزار، مقاومت اسلامی.

مقدمه

تظاهرات گسترده در سالروز نکبت (شصت و سومین سال فاجعه اشغال فلسطین) صهیونیست‌ها را بسیار نگران و سردرگم کرد و چنان که روزنامه‌ القدس العربی پیش‌بینی کرده است: «باید آن را سرآغازی برای عزیمت مسلمانان جهان به سوی مرزهای فلسطین اشغالی دانست.» تردیدی نیست که جنبش بیداری اسلامی در ماه‌های اخیر، علت اصلی مشارکت گسترده جوانان عرب و آوارگان فلسطینی در عبور از مرزهای اراضی اشغالی و مراکز ایست بازرسی رژیم صهیونیستی در مناطق مرزی چون؛ «مارون الراس» در جنوب لبنان، «مجدل شمس» در بلندی‌های جولان سوریه و مرکز ایست بازرسی «قلندیا» در کرانه باختری، برای تأکید بر حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خود به عنوان مهم‌ترین مسئله جهان عرب و اسلام بوده است. مطبوعات جهان عرب بر این باورند که؛ «خیزش‌های اسلامی جهان عرب که موجب سرنگونی رژیم‌های فاسد، سرکوبگر و سازش‌کار با صهیونیست‌ها و سرسپرده به آمریکا گردیده، مقدمه‌ای بر انقلاب بزرگ‌تری برای پایان دادن به ظلم و استکبار صهیونیستی و آزادسازی اماکن مقدس اسلامی در فلسطین خواهد بود.» (روزنامه القدس العربی، 2011/5/15)

اعتراف به تغییر شرایط منطقه تنها به مطبوعات جهان عرب محدود نگردیده و «گای رولنیک» یکی از نویسندگان مشهور روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» نیز در تحلیل واقع‌بینانه‌ای از نتایج و دستاوردهای اشغال فلسطین در آستانه شصت و سومین سالگرد آن می‌نویسد: «در اوایل دهه 1990 شرایط کاملاً متفاوت بود و ما دلایل مناسبی برای خوش‌بینی نسبت به سرنوشت رژیم صهیونیستی داشتیم. در آن زمان ثبات رژیم صهیونیستی با وضعیت کنونی به هیچ عنوان قابل مقایسه نبود. رژیم صهیونیستی دهه 90 را با یک اقتصاد موفق آغاز کرد به نحوی که تمامی بخش‌های اقتصاد ما در مسیر شکوفایی قرار داشت و شاید هیچ گاه روزهای کنونی را متصور نبودیم. در عرصه سیاست هم درگیری‌های همیشگی هرچند به قوت خود باقی بود، اما امنیت را به چالش اساسی رژیم صهیونیستی تبدیل نکرده بود. در عرصه بین‌المللی نیز، بحران مشروعیت تا بدین حد پایه‌های دولت یهودی را متزلزل نساخته بود. در آن زمان، غزه به کابوس شهرهای جنوبی ما تبدیل نشده و ما سربازانمان را 4 سال در اسارت دشمن نمی‌دیدیم و از همسایگان خود متحمل شکست‌های نظامی نشده بودیم... اما اکنون که 63 سال از تأسیس رژیم صهیونیستی می‌گذرد،‌ چه دستاوردی را می‌توان به نسلی ارائه داد که هنوز پاسخ بسیاری از پرسش‌های خود را نیافته است؟ در شصت و سومین سالگرد تأسیس رژیم صهیونیستی چه تغییراتی نسبت به گذشته ایجاد شده است؟! به صراحت باید گفت: هیچ و نه تنها هیچ؛ بلکه شرایط به مراتب بحرانی‌تر از همیشه است. مبانی، نیروها، ساختارها و ارزش‌ها نسبت به 2 دهه گذشته کاملاً تضعیف شده‌اند و این حقیقت رژیم صهیونیستی امروز است.»(پایگاه اطلاع‌رسانی خاورمیانه، 1390/2/24)

نظر به اهمیت تحولات اخیر، نوشتار حاضر در صدد است با ارزیابی تأثیر «جنبش بیداری اسلامی» بر ساختار و کارگزاران «بحران خاورمیانه» به طرح و تدوین پرسش‌هایی پیرامون تأثیر خیزش‌های اسلامی در جهان عرب بر بحران خاورمیانه بپردازد. بنابراین پیش از ورود به مباحث فوق، ابتدا به تبیین کلیاتی درباره مفاهیم اصلی نوشتار حاضر و چارچوب نظری و پژوهشی آن می‌پردازیم.

1- مفاهیم پژوهش

1-1) بحران خاورمیانه

اصطلاح «بحران خاورمیانه» در معنای عام خود، برای اشاره به شرایط نامطلوبی به کار برده می‌شود که به شکلی متوالی در هر یک از دوره‌های تاریخ معاصر بر منطقه خاورمیانه حاکم بوده است. بخش قابل توجهی از این وضعیت ناشی از رقابت قدرت‌های بزرگ جهانی بر سر واپایش منابع و ذخایر عظیم انرژی منطقه، استوار بوده است. اما با وجود نقش قابل توجه این عوامل در بروز «بحران خاورمیانه»، موضوع نوشتار حاضر، به معنای خاص و محدودتری از این اصطلاح توجه داشته که از آن با عبارات دیگری نظیر: «درگیری اعراب و رژیم صهیونیستی»، «مناقشات اراضی اشغالی فلسطین» و... یاد می‌شود.

معنای متأخر این اصطلاح، به تاریخچه اشغال فلسطین در سال 1948 و در نگاهی عمیق‌تر به توطئه گروه‌ها و مجامع صهیونیستی در اواخر قرن نوزدهم، بازمی‌گردد. توطئه‌ای که در قالب کوچاندن گسترده و سازماندهی شده یهودیان اقصی نقاط جهان به اراضی تاریخی فلسطین، تحت لوای شعار دروغین «بازگشت ملت بی‌سرزمین (یهود) به سرزمین بدون ملت (فلسطین)!» کلید خورد و در جریان قرن بیستم با تحمیل تجاوز، کشتار، اشغال، آوارگی و چند جنگ بزرگ بر ملت فلسطین و کشورهای خاورمیانه ادامه یافت.(مجید صفاتاج، 1378) بحران خاورمیانه، در معنای متأخر خود؛ همچنین ناظر بر ناکارآمدی چندین دهه کشتار و تجاوز صهیونیستی برای انصراف ملت فلسطین از حقوق حقه خویش، به بن‌بست رسیدن فرایند مذاکرات سازش برای مشروعیت بخشیدن به اشغال اراضی فلسطین و نیز گسترش مقاومت فلسطینی در برابر تجاوز و اشغالگری رژیم صهیونیستی است.

این اصطلاح همچنین بیانگر آن بخش از عملیات روانی و تهاجم رسانه‌ای اشغالگران و حامیان غربی آن‌ها برای تبرئه متجاوزان صهیونیست از عواقب و پیامدهای نامطلوب اشغال فلسطین و مقصر قلمداد کردن مبارزانی است که تنها گناه آن‌ها، دفاع از حقوق خود در برابر اشغالگران می‌باشد. توضیحات تفصیلی در این باره را به هنگام ارزیابی «بحران خاورمیانه» عرضه خواهیم داشت.

1-2) جنبش بیداری اسلامی

اصطلاح «جنبش بیداری اسلامی» نیز همانند اصطلاح پیشین، از دو معنای عام و خاص برخوردار است. این واژه در معنای عام خود بیانگر هر گونه خیزش اجتماعی و سیاسی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی، برای رهایی از استیلای قدرت‌های استبدادی (داخلی) یا روابط استعماری (خارجی) حاکم بر جامعه یا جوامع اسلامی است. اما منظور نوشتار حاضر از عبارت ذکر شده، اشاره به مصادیق اخیر خیزش‌های سیاسی ـ اجتماعی کشورهای عربی خاورمیانه پس از شروع نخستین نشانه‌های آن در اعتراضات ملت تونس به حکومت استبدادی و غرب‌گرای بن علی می‌باشد. خیزش‌هایی که اگرچه از مبادی متعددی برای شروع اعتراضات خود استفاده نموده‌اند، اما متأثر از قدرت فکری و معنوی اسلام و مناسبات مذهبی حاکم بر جوامع منطقه، به سرعت به سازماندهی خود در قالب ارزش‌ها و باورهای اسلامی پرداختند.

بارزترین نشانه هویت اسلامی جنبش‌های اخیر در منطقه را می‌توان در بهره‌گیری معترضان از نمادها و ارزش‌های اسلامی به منظور سازماندهی اهداف و برنامه‌های اعتراضی خود، و نیز طرح مطالباتی چون؛ احیای قاعده نفی سبیل در مواجهه با مداخلات قدرت‌های بیگانه، حمایت از حقوق ملت فلسطین براساس تکلیف جامعه اسلامی در حمایت از مظلومان، احترام به هنجارهای مذهبی چون حجاب و عفاف اسلامی، انجام فرایض مذهبی در فضای اجتماعی، تأکید بر حقوق شرعی جامعه در امر به معروف و نهی از منکر زمامداران و... مشاهده کرد. حضور طیف‌های گوناگون جامعه در مناسک مذهبی و انقلابی معترضان در منطقه به ویژه پس از پیروزی جنبش و سقوط نظام‌های استبدادی در برخی از کشورهای منطقه ـ بیانگر نقش باورهای اسلامی در توسعه مشارکت اجتماعی است. مشارکتی که با الگو گرفتن از انقلاب اسلامی ایران، در صدد است تا با تجهیز فکری و معنوی معترضان در سراسر جغرافیای عربی ـ اسلامی خاورمیانه، به بسیج سیاسی و اجتماعی مخالفان در برابر نظام‌های مستبد و غرب‌گرای منطقه بپردازد. در این باره نیز توضیحات تفصیلی، به هنگام بررسی بازیگران، اهداف و برنامه‌های جنبش بیداری اسلامی، عرضه خواهد شد.

2- چارچوب نظری

هر گاه تصویری اجمالی از علیت اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی (هرچند به طور موقتی) ارائه می‌دهیم، صریحاً یا (به احتمال زیادتر) تلویحاً به اندیشه‌هایی درباره «ساختار» و «کارگزار» متوسل می‌شویم. آیا آثار و نتایجی که ما در صدد توضیحشان هستیم، محصول کنشگرانی است که کارگزاریشان را نمایان‌ می‌سازند و گزینش‌های غیر محدود دارند؛ یا این آثار و نتایج، محصول منطق آشکار یک ساختار (یا مجموعه‌ای از ساختارها) است که کارگزاران (فردی یا جمعی) هیچ نظارتی بر آن ندارند؟ در رهیافت ساختار ـ کارگزار، ساختار و کارگزار منطقاً مستلزم یکدیگرند، یعنی یک ساختار اجتماعی یا سیاسی تنها به واسطه قید و بندهایی که بر کارگزاری می‌زند یا فرصت‌هایی که برای آن تدارک می‌بیند، ‌تداوم می‌یابد. بنابراین، تصور ساختار بدون حداقل تصوری اجمالی از کارگزاری که ممکن است تحت تأثیر آن باشد (محدود شود یا توانا گردد)، معنا ندارد.(دیوید مارش و جری استوکر، 1382)

علاوه بر این، در هر زمینه سیاسی یا اجتماعی (هرچند پیش پا افتاده) شاهد تنوع جلوه‌های ماهرانه و پیچیده کارگزاری هستیم. این جلوه‌ها عموماً محصول کنش ارادی هستند که براساس دانش (هرچند شهودی و هرچند اشتباه) نسبت به آن ساختارهایی که محیط آن کنش را تشکیل می‌دهند، نمود می‌یابند. چنین دانشی شرط کنش مؤثر است (کنشی که احتمالاً به نتایج مورد نظر می‌رسد، چه آشکارا اذعان شود چه نشود). وقتی اراده یا انگیزه به سمت وظیفه‌ای مشخص جهت‌گیری شود، راهبرد به دست می‌آید. راهبرد مستلزم انتخاب اهداف و جستجوی مناسب‌ترین ابزار و وسائل جهت رسیدن به آن اهداف در زمینه‌ای خاص و در لحظه‌ای خاص از زمان است. در اینجا باید تأکید شود که راهبردهای مناسب با توجه به عامل زمان تغییر می‌کنند. بنابراین، کارگزاری محصول راهبرد و اراده است.(همان) تصورات از ساختار و کارگزار به طور تلویحی در هر تبیین و انتساب علیت به کنشگران اجتماعی و / یا سیاسی وجود دارند. در نتیجه، می‌توانیم از تلاش در جهت آشکار کردن آن تصوراتی از ساختار و کارگزار که به آن‌ها ضرورتاً متوسل می‌شویم، بهره وافر گیریم.

علاوه بر این، ایده‌های ساختار و کارگزار در هر مفهومی از قدرت (Power) محوریت دارند. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، کارگزار به عنوان شخصی که قدرت به کار می‌بندد یا اثری ایجاد می‌کند، تعریف شده است.(oxford-website) از این رو، Power (قدرت) اساساً با اندیشه پیروزی کارگزار یا فاعل بر طرف دیگر (ساختار یا مفعول)،‌ مرتبط است. قدرت، مسئله کارگزار است، مسئله نفوذ یا «تاثیر داشتن» بر ساختارهایی است که زمینه‌ها را تعیین می‌کنند و دامنه امکانات دیگر را مشخص می‌سازند. این نشان‌دهنده نیاز به برداشتی رابطه‌ای هم از ساختار و هم از کارگزار است: کارگزاری یک شخص، ساختار شخص دیگر است. بنابراین، انتساب دادن کارگزاری، انتساب دادن قدرت است (و هم علّی و هم واقعی). مطمئناً ادعای کارلسنیس مبنی بر اینکه «مشکل ساختار و کارگزار، مسئله محوری نظریه اجتماعی و سیاسی است» بی‌اساس نیست(همان) مسئله رابطه بین ساختار و کارگزار مجموعه بسیار مهمی از ملاحظات را برای ما، هنگامی که در حال انجام پژوهش سیاسی یا ارزیابی آن هستیم،‌ فراهم می‌آورد. در نتیجه، مشخص کردن الگوهای ضمنی ساختار و کارگزار که در شالوده تلاش‌های ما جهت تبیین فرایندهای تغییر اجتماعی و سیاسی قرار دارند، بسیار حائز اهمیت است:

در انجام این کار، توجه به دو بحث مرتبط با هم یعنی زمینه‌یابی کارگزار (در بافت و زمینه قرار دادن کارگزار) و گزینش راهبردهای ساختار اهمیت بسیار دارد:

زمینه‌یابی کارگزار: در نسبت دادن علیت سیاسی ضرورت دارد که کنش اجتماعی و سیاسی را درون زمینه‌ای که در آن رخ می‌دهد، قرار دهیم. باید دائماً از خود بپرسیم چگونه فرایندهای خارج از حوادث مورد مطالعه بر زمینه و راهبردها، اراده‌ها و کنش‌های کارگزارانی که مستقیماً درگیر آن هستند، تأثیر دارند.

گزینش راهبردی ساختار: ساختارهایی که ما می‌شناسیم، هم محدودکننده و هم توانایی بخش هستند؛ بدین ترتیب که آن‌ها سلسله‌ای از فرصت‌ها و راهبردهای بالقوه‌ای را که در دسترس کنشگران هستند، مشخص می‌کنند. توصیف ساختارهایی که ابتدا تشخیص داده‌ایم به عنوان منابع (فراهم سازنده کنش)، و یا محدودیت‌ها (محدودکننده فرصت‌ها برای کنش)، به «انتزاع دیدگاه مسلط» بستگی دارد.(Ollman، 1993، 43.p.).

در چارچوب نظری فوق، جنبش بیداری اسلامی قادر است تا در مقام ساختار، با تأثیرگذاری بر انگیزه و اراده کارگزاران اسلامی، «فضای جدیدی» را برای بازتعریف شرایط حاکم بر جبهه مقاومت اسلامی، فراهم آورده و جبهه مقاومت اسلامی نیز در مقام کارگزار، با تدوین راهبردهای مقاومت، شالوده فکری و سیاسی ساختارهای حاکم بر فرایند سازش را به سود «فضای جدید» در حال گسترش، متحول نماید. بدون تردید، موفقیت یا شکست فرایند تعاملی فوق در جبهه مقاومت اسلامی، ارتباط تنگاتنگی با کامیابی‌ها و ناکامی‌های ساختار ـ کارگزار رقیب، در حراست و بازتولید فضای حاکم بر مذاکرات سازش خواهد داشت. این در حالی است که جنبش بیداری اسلامی، در مقام کارگزار ناراضی از ساختارهای حاکم بر منطقه نیز قادر است تا با تدوین راهبردهای متأثر از انگیزه‌ و اراده بخش‌های محذوف ساختار منطقه‌ای، راهبردهای جدیدی را برای تحول در مناسبات حاکم بر بحران خاورمیانه تدوین نماید.

برای نزدیکی بیشتر مباحث نظری به مصادیق مورد بررسی، از عبارت «ساختار ـ کارگزار» برای تأکید بر جامعیت شرایط حاکم بر هر یک از بازیگران در فرایند تأثیرگذاری و تأثیرپذیری یا به تعبیر دیگر توجه هم‌زمان به هر دو سطح ساختارها و انگیزه‌های حاکم بر بازیگران در فرایند تعامل ذکر شده استفاده شده است. در مواردی نیز، با اندکی چشم‌پوشی، از عبارت «بازیگر» برای اشاره به کارگزار(ان) بحران و از واژه «حلقه» برای تجسم بخشیدن به ساختار، استفاده خواهد شد که با اعتراف به عدم انطباق کامل مفاهیم جعل شده با معیارهای نظری ساختار ـ کارگزار، خواهیم کوشید تا در حد امکان از قابلیت‌های چارچوب نظری ذکر شده برای هدایت پژوهش حاضر بهره‌برداری نمایم.

3- چارچوب پژوهشی

چارچوب پژوهشی نوشتار حاضر براساس پاسخ‌گویی به دو گروه از سؤال‌های اصلی و فرعی و نیز ارزیابی فرضیه زیر تهیه و تدوین گردیده است: سؤال محوری نوشتار حاضر با پرسش از «نقش جنبش بیداری اسلامی اخیر بر بحران خاورمیانه» آغاز می‌شود به منظور گشودن بحث و عرضه آن در مقاطع زمانی و مکانی ملموس‌تر، به طرح پرسش‌های فرعی زیر در رابطه با موضوع و سؤال محوری نوشتار حاضر خواهیم پرداخت:

1- حلقه‌های تشکیل‌دهنده بحران خاورمیانه کدام‌اند؟

2- جنبش بیداری اسلامی از چه اهداف، برنامه‌ها و بازیگرانی برای پیشبرد خویش برخوردار است؟

3- تأثیر جنبش بیداری اسلامی بر هر یک از حلقه‌های متشکله بحران خاورمیانه چه بوده و تا چه حد به تحول در فضای حاکم بر ساختار ـ کارگزار بحران انجامیده است؟

پاسخ فرضی نوشتار حاضر (فرضیه) به پرسش‌های فوق را می‌توان در قالب گزاره زیر ملاحظه و در فرایند پژوهش مورد نقد و بررسی قرار داد:

«جنبش بیداری اسلامی در خاورمیانه، با تضعیف پایگاه‌های سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و فکری جبهه حامیان مذاکرات سازش از یک سو و تقویت انسجام فکری، سیاسی و اجتماعی مخالفان روند سازش از سوی دیگر، منجر به تقویت جبهه مقاومت اسلامی در برابر رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن گردیده است.» بنابراین در ادامه نوشتار حاضر ابتدا به بررسی حلقه‌های تشکیل‌دهنده بحران خاورمیانه در قالب مباحث بند(ب)، آشنایی با بازیگران، اهداف و برنامه‌های جنبش بیداری اسلامی در قالب بند(ج) و بررسی تأثیر جنبش بیداری اسلامی بر بحران خاورمیانه در قالب بند(د) می‌پردازیم.

ب) شرایط حاکم بر بحران خاورمیانه پیش از ظهور جنبش بیداری اسلامی

برای پی بردن به تأثیر جنبش بیداری اسلامی بر بحران خاورمیانه، ابتدا باید به بررسی وضعیت مسئله پیش‌گفته قبل از ظهور جنبش‌های ذکر شده پرداخت. وضعیتی که متأثر از عوامل متعدد داخلی (اراضی اشغالی فلسطین) منطقه‌ای و بین‌المللی، فرایند پرفراز و نشیبی را به سود و زیان هر یک از قطب‌های مقاومت و سازش، پشت سر گذاشته است. بدین منظور ابتدا به ارزیابی حلقه‌ها و بازیگران بحران و در نهایت تأثیر فضای پیش از خیزش اسلامی اخیر بر جبهه مقاومت و سازش خواهیم پرداخت.

1) حلقه‌ها و بازیگران تشکیل‌دهنده بحران خاورمیانه

بحران خاورمیانه یا همان مناقشات موجود در اراضی اشغالی، از ناحیه سه سطح از مسائل و بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی متأثر می‌گردد. اما در یک طبقه‌بندی دقیق‌تر از بحران خاورمیانه، می‌توان به چهار حلقه از ساختار ـ کارگزار(ان) فعال در بحران ذکر شده به شرح زیر اشاره کرد:

1-1) حلقه اول و بازیگران مستقیم بحران

حلقه اول یا حلقه مرکزی بحران خاورمیانه، شامل 2 بازیگر (یا کارگزار) صهیونیستی و فلسطینی بحران است که در جبهه مستقیم تعارض و مقابله قرار دارند. در داخل حلقه اول نیز می‌توان به طبقه‌بندی مهم و تأثیرگذار دومی در سطح هر یک از کارگزاران صهیونیستی و فلسطینی اشاره کرد که براساس تفاوت‌های راهبردی یا راهکنشی اشان نسبت به بحران ذکر شده، فعالیت و موضع‌گیری می‌کنند.

1-1-1) بازیگر صهیونیستی

در طرف بازیگر صهیونیستی، می‌توان به گروه‌بندی‌های نسبتا متمایزی از نظر ایدئولوژیک و سیاسی (نظیر؛ چپ، راست و مذهبی)، گروه‌بندی‌های مبتنی بر نتایج مبارزات انتخاباتی (نظیر: احزاب حاکم و مخالفان) و یا ترکیب احزاب حاضر در کابینه‌های ائتلافی (نظیر؛ کابینه‌های دوجناحی (راست ـ مذهبی/ چپ ـ سکولار) یا کابینه‌های وحدت ملی و متشکل از تمامی جناح‌های مهم صهیونیستی) اشاره کرد.(الیاس شوفانی، 1383) سوابق و جایگاه استیلای هر یک از ترکیب‌های سیاسی فوق، در کنست (مجلس رژیم صهیونیستی) یا کابینه این رژیم، نقش مهمی در تدوین و اتخاذ راهکنش‌های اجرای سیاست‌های رژیم صهیونیستی، ایفا خواهد کرد. اگرچه به اعتقاد غالب کارشناسان حوزه مربوطه، به دلیل حاکمیت مجموعه‌ای از خطوط قرمز سیاسی و امنیتی بر اهداف و برنامه‌های بازیگران داخلی این رژیم، تفاوت چندانی در راهبرد مجموعه‌های برآمده از ترکیب‌های پیش گفته، مشاهده نمی‌شود و عمده آن‌ها به دلیل پذیرش موجودیت جعلی و اشغالی این رژیم، به هیچ روی قادر و یا حاضر به تغییر اصولی مواضع تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی نمی‌باشند. اما به نظر می‌رسد غلبه کرسی‌های چپ و سکولار در کنست و تسلط آن‌ها بر کابینه، نقش مؤثری در حمایت از گزینه‌های سازش‌کارانه و موفقیت رقبایشان (راست و مذهبی) در حوزه‌های پیش گفته منجر به تضعیف راهکنش‌های سازش‌کارانه و تقویت مواضع افراطی‌تر در قبال بحران خاورمیانه خواهد داشت.(مهدی ترحمی، خبرنامه اسرائیل)

1-1-2) بازیگر فلسطینی

در طرف فلسطینی بحران خاورمیانه نیز دو گروه متمایز قابل مشاهده می‌باشند که برخلاف تمایزات راهکنشی گروه‌ها  در نظام صهیونیستی، براساس اختلاف در راهبرد مواجهه با ماجرای اشغال، دچار افتراق و اختلاف گردیده‌اند.

تشکیلات خودگردان به عنوان میراث نامیمون مذاکرات سازش عرفات و رژیم صهیونیستی در سال 1993، یکی از طرفین تعارضات داخلی در قلمرو اراضی اشغالی فلسطین، می‌باشد. بازیگر ذکر شده با تغییر راهبرد خود در مبارزه با اشغالگران صهیونیست، قائل به جایگزینی مذاکره با اشغالگران و محدود کردن دامنه اختلاف‌ها با رژیم صهیونیستی به بخش محدودی از اراضی اشغالی فلسطین (مناطق اشغال شده در سال 1967) و پذیرش موجودیت این رژیم در داخل اراضی اشغالی 1948 می‌باشد. نتیجه عقب‌نشینی تشکیلات خودگردان از مواضع اصولی ملت فلسطین در قبال اشغال، تأسیس تشکیلاتی فاقد حق حاکمیت سیاسی (نظیر عدم استقلال در حوزه روابط خارجی، فقدان ارتش، فقدان سرزمین یکپارچه و...) بوده است که حتی مجاز به تجمیع جمعیت آواره فلسطینی در داخل مرزهای نفوذپذیر خود نیست.(جمیله کدیور، 1374)

برای مثال با وجود شهرت مناطق به ظاهر تحت نظارت تشکیلات خودگردان به «اراضی اشغالی 1967» توسعه‌طلبی‌ها و تجاوزات مکرر نظامی و ارضی رژیم صهیونیستی به این مناطق در قالب تقسیم منطقه کرانه باختری رود اردن به 3 منطقه,A  B و C باعث گردیده که تنها بخش محدودی از این منطقه (کرانه باختری) تحت عنوان مناطق A (قلمرو اسکان 7 شهر فلسطینی) تحت نظارت تشکیلات خودگردان قرار بگیرد که البته آن نیز به بهانه‌های متعددی، همواره نقض شده است.(مجید صفاتاج، 1378) احداث شهرک‌های یهودی‌نشین بسیاری در مناطق اشغالی 1967 و توسعه و گسترش آن‌ها ـ با تخریب آبادی‌ها و روستاهای فلسطینی ـ عامل دیگری برای تکه پاره شدن همین بخش ناچیز از اراضی اشغالی 1967 به جزایری جدا از یکدیگر تحت سیاست «وصل و فصل» یا همان مرتبط کردن شهرک‌های یهودی به یکدیگر (سیاست وصل) با هدف جدایی مناطق فلسطینی از یکدیگر (سیاست فصل) گردیده است.(مؤسسه الدراسات الفلسطینیه، 1378)

جنبش مقاومت اسلامی حماس، به منظور مقابله با سیاست‌های اشغالگرانه رژیم صهیونیستی در سال 1987 تأسیس و سپس در اعتراض به عقب‌نشینی تشکیلات خودگردان در برابر تجاوزات گفته شده، اقدام به سازماندهی گروه‌های مبارز فلسطینی نمود. وجه تمایز حماس از سایر مبارزان فلسطینی، الگو گرفتن از تجربه انقلاب اسلامی ایران و یاری جستن از اصول اسلامی در مبارزات خود علیه اشغالگران صهیونیست، طی دهه‌های اخیر بوده است.

رهبران حماس که در ابتدا با هر گونه مشارکتی در ترکیب تشکیلات خودگردان مخالف بودند، تصمیم گرفتند تا با حفظ مواضع اصولی خود در قبال رژیم صهیونیستی (نظیر: عدم شناسایی، عدم خلع سلاح و حفظ اصل مبارزه با رژیم صهیونیستی در منشور خود) مشارکت در انتخابات شهرداری‌ها و شورای قانون‌گذاری تشکیلات خودگردان را با هدف ممانعت از عقب‌نشینی بیشتر تشکیلات خودگردان در برابر رژیم صهیونیستی متقبل شوند. مشارکتی که برخلاف انتظار رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن، به پیروزی قاطع حماس در اولین تجربه سیاسی خود در مبارزات انتخاباتی شورای قانون‌گذاری در سال 2006 انجامید.(سلمان رضوی، 1389) اگرچه برخی بر این عقیده بودند که ورود حماس به چارچوب فعالیت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز، مقدمه‌ای بر عقب‌نشینی آن از مواضع اصولی ـ نظیر تجربه جنبش فتح ـ خواهد شد، اما فرایند تحولات آتی و پافشاری حماس بر اصول خویش و منافع ملی فلسطین نشان از عزم راسخ این گروه اسلام‌گرا بر ترجیح منافع ملت فلسطین بر هر گونه عواید ناشی از سازش رژیم صهیونیستی داشت. عزمی که سرانجام منجر به مقاومت ساختار موجود و تحریم سیاسی دولت تحت تصدی حماس از سوی رژیم صهیونیستی و غرب،‌ عقب‌نشینی دوباره تشکیلات خودگردان در برابر فشارهای خارجی و بروز اختلاف و انشقاق سیاسی در دولت فلسطینی و تقسیم غیر قانونی آن به دو بخش دولت قانونی حماس (محدود به نوار غزه) و دولت غیر قانونی تحت نظارت تشکیلات خودگردان (در کرانه باختری) گردید.(همان)

1-2) حلقه دوم و بازیگران هم‌جوار با اراضی اشغالی

دومین حلقه تأثیرپذیر/ تأثیرگذار بر بحران اراضی اشغالی فلسطین، شامل چهار کارگزار مهم، اردن، سوریه و لبنان می‌باشد که وجه مشترک آن‌ها برای حضور در این حلقه و تمایز از بازیگران منطقه‌ای حاضر در حلقه بعد (سوم)، هم‌جواری با بخش‌هایی از اراضی اشغالی فلسطین است.

در این حلقه، دو دولت مصر و اردن ـ به عنوان تنها دولت‌های خاورمیانه ـ اقدام به شناسایی رژیم صهیونیستی در جریان مذاکرات جداگانه‌ای نموده‌اند. دولت‌های ذکر شده در جریان سال‌های پس از عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی، اقدام به تحکیم روابط دوجانبه با این رژیم در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اطلاعاتی نموده‌اند. با این حال این روابط، همواره مورد اعتراض ملت‌های مصر و اردن و افکار عمومی منطقه بوده است. بازیگران ذکر شده از حامیان فرایند مذاکرات سازش به شمار می‌آیند.(صبری ‌انوشه، 1387)

ساختار ـ کارگزار لبنان به عنوان یکی دیگر از عوامل تأثیرپذیر/ تأثیرگذار هم‌جوار منطقه‌ای، از دو گروه «سازش‌کار» و «هوادار مقاومت اسلامی» فراهم آمده است. در این رابطه ضعف مفرط و نفوذپذیری بالای کارگزاران لبنانی هوادار سازش در برابر اشغالگران صهيونیست، در مقاطع متعددی زمینه‌ساز تجاوز و اشغال بخش‌هایی از این کشور توسط رژیم صهیونیستی شده است. اگرچه با ظهور «جنبش حزب‌الله» به عنوان کارگزار هوادار مقاومت و حضور قدرتمند آن در عرصه سیاسی و نظامی لبنان، میزان آسیب‌پذیری لبنان و نقش‌آفرینی آن در جبهه هواداران مذاکرات سازش به سود جبهه حامیان مقاومت اسلامی، تضعیف شده است.(مسعود اسداللهی، 1379) دو دهه مقاومت نظامی جنبش حزب‌الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی منجر به فرار ذلت‌بار اشغالگران از مناطق جنوبی لبنان (همان) و شکست برنامه‌های بعدی آنان در قالب تهاجم 33 روزه به لبنان انجامید. تهاجمی که برخلاف انتظار رژیم صهیونیستی نه تنها به تضعیف توان نظامی و محبوبیت حزب‌الله در جامعه لبنان نینجامید، بلکه شرایط مساعدتری را برای حضور حزب‌الله در عرصه سیاسی ـ که از مدت‌ها قبل آغاز شده بود ـ‌ فراهم کرد. حضور قدرتمند حزب‌الله در مرزهای شمالی اراضی اشغالی فلسطین و همچنین تجارب موفقیت‌آمیز آن در استیصال و منهزم نمودن توان نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی، تأثیر چشمگیری بر تقویت اندیشه و عمل مقاومت در میان گروه‌های فلسطینی داشته است.(سید عبدالستار، 1387)

دولت سوریه به عنوان چهارمین کارگزار تأثیرپذیر/ تأثیرگذار در حلقه دوم؛ به جهات زیر از تعامل نزدیکی با مسائل اراضی اشغالی برخوردار است. نخست به دلیل حمایت از جنبش‌های مقاومت فلسطینی و عدم شناسایی موجودیت رژیم صهیونیستی، (خبرگزاری ایرنا، 1389/7/11) دوم به جهت حضور در ائتلاف ایران، حزب‌الله و حماس، و توسعه مرزهای ائتلاف ذکر شده به پشت مرزهای اراضی اشغالی 1948 و سوم به دلیل مناقشات ارضی آن در حوزه بلندی‌های جولان با اشغالگران صهیونیست.(امیر معصوم‌زاده، کیایی، 1379) مجموعه شرایط ذکر شده باعث نقش‌آفرینی مهم این بازیگر منطقه‌ای و هم‌جوار در بحران اراضی اشغالی به عنوان یکی از کارگزاران جبهه مقاومت اسلامی شده است.

1-3) حلقه سوم و سایر بازیگران مهم و تأثیرگذار منطقه‌ای

در سومین حلقه از بازیگران تأثیرپذیر/ تأثیرگذار بر بحران خاورمیانه گروهی از بازیگران مهم منطقه‌ای غیر هم‌جوار با اراضی اشغالی فلسطین قرار دارند که به دلایلی متفاوتی همچون؛ همسویی ایدئولوژیک (نظیر حمایت جمهوری اسلامی ایران از جنبش‌های مقاومت فلسطینی به دلیل همسویی ایدئولوژیک با آن‌ها در نفی سلطه‌جویی رژیم صهیونیستی و مخالفت با سلطه‌پذیری گروه‌های سازش‌کار فلسطینی) (سیدضیاء مرتضوی، 1381) یا براساس ایفای نقش در نظام منطقه‌ای مورد حمایت قدرت‌های بین‌المللی در خاورمیانه (نظیر عربستان و حمایت آن از خط مشی سازش‌کارانه تشکیلات خودگردان و حمایت مشروط از بازیگرانی چون حماس) (اکبر صفری، 1388) و یا به منظور تلاش برای تقویت جایگاه و نفوذ خود در منطقه خاورمیانه از طریق ایجاد موازنه میان هواداران مقاومت و طرف‌داران سازش (نظیر ترکیه و میانجیگری آن در روابط حماس، تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی البته با پذیرش موجودیت این رژیم) (روزنامه جمهوری اسلامی ـ 1389/5/9) به تعامل با مسائل اراضی اشغالی می‌پردازند.

البته تعامل مؤثر هر یک از بازیگران منطقه‌ای فوق با بحران خاورمیانه، تأثیر مهمی بر جایگاه بین‌المللی آن‌ها در میان قدرت‌های برتر جهانی و افکار عمومی ملت‌های منطقه بر جای خواهد گذاشت که در ترغیب آن‌ها به تداوم نقش‌آفرینی گفته شده، تأثیرگذار می‌باشد.

1-4) حلقه چهارم و بازیگران خارج از منطقه

چهارمین ـ و به تعبیر این نوشتار آخرین ـ حلقه از بازیگران تأثیرپذیر/ تأثیرگذار بر بحران خاورمیانه محل نقش‌آفرینی گروهی از بازیگران خارج از منطقه همچون آمریکا و اتحادیه اروپاست. در این حلقه کارگزار آمریکایی در صدد استقرار ساختار سیاسی، اقتصادی و امنیتی مطلوب خود بر خاورمیانه، به منظور تأمین منافع نامشروع خویش در منطقه است. ساختاری که با اجرای طرح‌هایی چون؛ «خاورمیانه جدید» در صدد تخریب زیرساخت‌های ارزشی، اجتماعی و سیاسی سابق در منطقه به منظور استقرار ساختار ـ کارگزارانی همسو و حامی منافع رژیم صهیونیستی است (ریچارد هاس، دسامبر 2006) و یا همچون اتحادیه اروپا؛ از یک سو برای تضمین امنیت جریان انرژی ارسالی خاورمیانه، از نقش‌آفرینی رژیم صهیونیستی به عنوان ژاندارم منطقه‌ای در فضایی که ملت‌های آن همسویی چندانی با غرب و ارزش‌های آن نداشته، حمایت می‌کند و از سوی دیگر نیز تمایل چندانی به تخریب حداقل وجاهت خود در نزد ملت‌های منطقه، بر اثر حمایت بی‌چون و چرا از رژیم صهیونیستی و به تبع آن کاهش سهم خود از بازار مصرفی و گسترده خاورمیانه ندارد.(بهزاد احمدی‌لفورکی، 1388) کارگزاران حلقه چهارم بحران خاورمیانه، در زمره هواداران مذاکرات سازش به عنوان راهبرد مواجهه با بحران خاورمیانه به شمار می‌آیند.

تحولات ساختار ـ کارگزار در حلقه اول

چنان که پیشتر نیز گفته شد در حلقه (ساختار) اول بحران خاورمیانه، سه بازیگر؛ رژیم صهیونیستی، تشکیلات خودگردان و حماس فعالیت می‌کنند که به نوبه خود در دو جبهه رژیم صهیونیستی و فلسطینی طبقه‌بندی می‌شوند. جنبش بیداری اسلامی،‌ با تغیر شرایط حاکم بر هر یک از بازیگران ذکر شده (منافع، مواضع، هزینه‌ها و فرصت‌ها) و نیز فضای حاکم بر ساختار حلقه مربوطه، بحران خاورمیانه را در محدوده تعریف شده (حلقه اول) متأثر و متحول نموده است که در ادامه به ارزیابی آن می‌پردازیم.

ساختار ـ کارگزار فلسطینی

با پیروزی جنبش حماس در انتخابات شورای قانون‌گذاری فلسطین در سال 2006 و مقاومت این جنبش در برابر رژیم صهیونیستی و مشی سازش‌کارانه جنبش فتح ـ هسته مرکزی تشکیلات خودگردان ـ دولت تحت تصدی حماس مورد تحریم بازیگران ذکر شده قرار گرفته و پس از بروز درگیری مسلحانه میان گروه‌های فلسطینی، عملاً مناطق اشغالی 1967 به دو بخش تقسیم شده و نوار غزه در اختیار دولت مردمی حماس به ریاست اسماعیل هنیه و کرانه باختری در اختیار تشکیلات خودگردان و جنبش فتح قرار گرفت. در جریان سال‌های ذکر شده، انتشار بسیاری از اسناد از سوی جنبش حماس، شبکه الجزیره و ایستگاه (سایت) ویکی‌لیکس مبنی بر خیانت محمود عباس و تشکیلات خودگردان به مردم فلسطین و همکاری با رژیم صهیونیستی، ضرباتی جدی به این جریان سیاسی در افکار عمومی منطقه وارد کرد. این در حالی بود که جنبش فتح با پشتیبانی رژیم صهیونیستی و دولت حسنی مبارک، جنبش حماس و مردم غزه را تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی و نظامی قرار داده بود. تا جایی که به تشکیلات خودگردان به واقع یکی از همکاران جدی رژیم صهیونیستی در جنگ 22 روزه علیه مردم غزه و اجرای محاصره اقتصادی آن‌ها به شمار می‌رفت. اما قدرت امواج بیداری اسلامی خیلی زودتر از آنچه که تصور می‌شد تأثیرات مهم و راهبردی خود را در بحران خاورمیانه نشان داده و در نتیجه آن سران جنبش‌های فلسطینی فتح و حماس، در قاهره، پای میز مذاکره نشستند.

در این نشست، محمود عباس (ابومازن) رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و دبیرکل جنبش فتح و خالد مشعل دبیر دفتر سیاسی جنبش حماس، توافق‌نامه‌ای را امضا کردند که به موجب آن دولت وحدت ملی در ماه‌های آینده در سرزمین‌های فلسطینی تشکیل خواهد شد. توافق‌نامه ذکر شده در حالی که با میانجیگری مصر و نقش غیر قابل انکار رئیس جدید دستگاه امنیتی آن، به امضا رسید که دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی، به شدت از امضای این توافق‌نامه ابراز ناخشنودی کرده و تشکیلات خودگردان فلسطین را تهدید به قطع کمک‌های خود کرده‌اند.(رجانیوز، 1390/2/14)

بدون تردید از بین رفتن عقبه سیاسی فتح در مصر که پس از انقلاب مردمی در این کشور به وقوع پیوسته است و تعمیق نفوذ اخوان‌المسلمین به عنوان عقبه سیاسی حماس در سطح مصر و منطقه، موجب گردیده تا جنبش فتح و تشکیلات خودگردان برای حفظ موجودیت خود به توافق با حماس متمایل گردند.

اگرچه این رویداد، سند محکمی بر ارتقای جایگاه مقاومت اسلامی فلسطین در فرایند بحران خاورمیانه است اما با توجه به ناگزیر بودن فتح و تشکیلات خودگردان در تغییر سیاست‌های گذشته و نیز نفوذپذیری بالای آن‌ها از ناحیه سیاست‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی، احتمال از سرگیری تحرکات دوباره‌ای مبنی بر بازگشت به سیاست‌های پیشین از سوی فتح و تشکیلات خودگردان، در آینده نه چندان دور،‌ منتفی نخواهد بود.

ساختار ـ کارگزار صهیونیستی

تحولات ناشی از جنبش بیداری اسلامی در منطقه، بیش از هر بازیگر دیگری در حلقه‌های چهارگانه بحران خاورمیانه، تأثیرات نامطلوبی را بر منافع و جایگاه رژیم صهیونیستی در منطقه وارد ساخته است که مختصراً عبارتند از:

ـ پیامدهای نامطلوب حذف متحدان راهبردی رژیم صهیونیستی در منطقه؛

ـ تحمیل انزوای منطقه‌ای به دلیل مخالفت با تحولات اخیر؛

ـ کاهش اختلاف‌های سیاسی در داخل اراضی اشغالی 1967 و تقویت جریان مقاومت فلسطینی در برابر رژیم اشغالگر قدس؛

ـ تقویت جایگاه دشمنان منطقه‌ای رژیم صهیونیستی به دلیل همسویی ایدئولوژیک با مقاومت فلسطینی؛

ـ تقویت جنبش‌های ضد آمریکایی و ضد رژیم صهیونیستی در منطقه؛

ـ تضعیف جایگاه هواداران سازش در سطح منطقه؛

ـ تقویت هواداران تحریم اقتصادی و بایکوت سیاسی رژیم صهیونیستی در منطقه؛

ـ تشدید هزینه‌های سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی در خاورمیانه؛

به منظور رعایت اختصار،‌ در ادامه،‌ هزینه‌های اول و دوم را به شکلی تفصیلی‌تر بررسی کرده و سایر موارد را به هنگام بحث درباره تغییرات صورت گرفته در شرایط سایر حلقه‌ها و بازیگران، مورد توجه قرار خواهیم داد.

ـ‌ پیامدهای نامطلوب حذف متحدان راهبردی رژیم صهیونیستی در منطقه

در اثر تحولات اخیر،‌ رژیم صهیونیستی، در حال از دست دادن هم‌پیمانان راهبردی و سنتی خود در برخی از کشورهای منطقه است. از سوی دیگر حکومت‌های جایگزین ناچار از اتخاذ مواضع ضد صهیونیستی برای همراهی با ملت‌های خود می‌باشند. پیش از این، در هر بحران امنیتی که در برابر رژیم صهیونیستی، قرار می‌گرفت؛ مقامات امنیتی مصر با بهره‌گیری از ظرفیت‌های سیاسی و امنیتی خود، جریان‌های فلسطینی را در قاهره گردهم آورده و با اعمال فشارهای گوناگون، در صدد تأمین امنیت همسایه شمالی برمی‌آمدند. این امر باعث می‌شد مقامات امنیتی همچون عمر سلیمان طی یک هفته چند بار به اراضی اشغالی 1948 سفر کرده و در ارتباط نزدیک با مقامات آمریکایی، فضای امنیتی منطقه را مدیریت نماید. در چنین شرایطی بود که طی دهه 1990 که فضای مذاکرات سازش با وساطت مصر و اردن فعال شد،‌ ملت‌های منطقه بارها شاهد بزم‌های بین‌المللی با حضور مقامات آمریکایی و صهیونیستی در شرم‌الشیخ و قاهره بودند. اما امروز قدرت سیاسی در اختیار هر فرد و جریانی از جناح‌های سیاسی مصر قرار بگیرد، ناچار است تا به جای نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، با مردم غزه همراهی کرده و به جای بستن تونل‌های باریکی که از آن برای انتقال دارو و احتیاجات ضروری مردم در حال محاصره غزه استفاده می‌شد؛ مرزهای رفح را به روی آن‌ها بگشاید. بی‌شک در صورت بروز تحولات ذکر شده، دستاوردهای پیشین رژیم صهیونیستی در حوزه تأمین امنیت خود در منطقه، به شدت تضعیف خواهد شد. چرا که رهبران صهیونیستی طی سال‌های دهه 1990 بر اثر عادی‌سازی روابط با برخی کشورهای عربی، به افکار عمومی جامعه صهیونیستی چنین القا می‌کردند که دیگر دوران زندگی در شرایط سخت و محاصره در میان کشورهای معاند عربی به سر رسیده است. در همین رابطه شیمون پرز رئیس‌جمهور فعلی دولت اشغالگر در کتاب معروف خود به نام «خاورمیانه جدید» نوشت: نظریه اسرائیل عظما، به جای اسرائیل بزرگ، به دولت عبری اجازه می‌دهد با همسایگان عرب خود وارد فضای جدید شده و در یک هم‌پیمانی سیاسی و اقتصادی با کشورهای منطقه، از تمام فرصت‌های موجود به نفع خود استفاده نماید. بی‌شک جنبش بیداری اسلامی حرکت خود را برای آشفته کردن رؤیای اشغالگران سرزمین اسلامی فلسطین آغاز کرده است.

ـ تحمیل انزوای منطقه‌ای به دلیل مخالفت با تحولات اخیر

کارشناسان رژیم صهیونیستی قبل از سرنگونی مبارک، به مقامات سیاسی خود یادآور شده بودند که این رژیم در مرکزیت جهان قرار نگرفته و کشورهای دیگر خود را با سیاست‌های آن‌ها منطبق نخواهند کرد. روزنامه انگلیسی گاردین در تحلیلی پیرامون رویدادهای اخیر خاورمیانه و تأثیر آن بر رژیم صهیونیستی نوشت: «چند ماه پس از شروع انقلاب‌های عربی، اسرائیل هنوز چشمانش را به روی تحولات خاورمیانه نگشوده است.» این رسانه انگلیسی افزود: «مطبوعات اسرائیل، بی‌توجه به آنچه که در حول و حوش مرزهایشان می‌گذرد؛ با نگرانی به نوار غزه چشم دوخته‌اند؛ رهبران اسرائیل بیمناک از تشکیل یک حکومت اسلامی همچون ایران در همسایگی آن کشور، پیشنهاد کرده‌اند که مرزهای اسرائیل با مصر و اردن بسته شود و هنوز هیچ مقام اسرائیلی به کشورهای انقلابی پیام تبریکی نفرستاده است.» گاردین افزود: «اگر دولت اسرائیل به همین شیوه ادامه دهد،‌ در خاورمیانه منزوی خواهد شد.» (روزنامه گاردین ـ 2011/3/24)

بی‌شک موانع ساختاری ذکر شده، ضربه دیگری به جایگاه منطقه‌ای رژیم صهیونیستی وارد ساخته و با تخریب ساختارهای گذشته، موانع متعددی را در مسیر پیگیری مذاکرات سازش، عادی‌سازی روابط با کشورهای منطقه و بهره‌برداری از دستاوردهای گفته شده برای سرکوب مقاومت فلسطین، قرار خواهد داد.

تحولات ساختار ـ کارگزار در حلقه دوم

جنبش بیداری اسلامی، تحولات متعددی را بر ساختارها و کارگزاران فعال در حلقه دوم بحران خاورمیانه تحمیل نموده است که در ادامه به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرد.

ـ ساختار ـ کارگزار مصری

با وجود آنکه مصر در شرایط کنونی درگیر مسائل و پیامدهای دوره گذار سیاسی است اما آنچه که مسلم است سقوط رژیم مبارک و تغییر سیاست‌های کلان مصر، موجب تغییر سیاست‌های دولت جدید در قبال گروه‌های فلسطینی و اراضی اشغالی شده است. چنان که «احمد عثمان» نماینده مصر در تشکیلات خودگردان در این باره اظهار داشته است: «شکاف موجود در میان  فلسطینیان یکی از مهم‌ترین عواملی است که مانع افزایش قدرت‌ آن‌ها در سال‌های گذشته شده است (به همین دلیل) مصر با تمام گروه‌های فلسطینی رایزنی‌های خود را انجام داده و هدف اصلی خود را بر ایجاد اتحاد میان گروه‌های فلسطینی و حل اختلاف‌های موجود قرار داده است.»(الاهرام ویکلی، 2011/4/30)

با نگاهی به مواضع رسمی فوق و نیز با توجه اقدام‌های عملی مصر در نشست‌ قاهره برای ائتلاف گروه‌های فلسطینی، به وضوح می‌توان شاهد تحولات ساختاری قابل توجهی در مواضع این بازیگر مهم هم‌جوار، به دنبال ظهور جنبش بیداری اسلامی بود.

تحولاتی که از یک سو با سرنگونی رژیم وابسته و سازش‌کار حسنی مبارک، شرایط سلبی مهمی را برای حذف مهم‌ترین حامی مذاکرات سازش در منطقه فراهم کرده و از سوی دیگر انتظار می‌رود با متعهد نمودن حوزه سیاست خارجی مصر به ایستارهای اسلامی جامعه در قبال مسئله فلسطین، شرایط ایجابی مطلوبی را برای تغییر مواضع دولت مصر در قبال رژیم صهیونیستی میها نماید. بی‌شک در صورت حراست جامعه اسلامی مصر از دستاوردهای سیاسی فوق، احیای مذاکرات سازش از سوی این کارگزار هم‌جوار با اراضی اشغالی فلسطین، امکان‌پذیر نخواهد بود.

ـ ساختار ـ کارگزار اردنی

پس از آنکه جامعه مصر در جریان مبارزات خود، با الگو گرفتن از آموزه‌های انقلاب اسلامی بر لزوم احیای استقلال دولت از مداخلات خارجی و به ویژه رژیم صهیونیستی تأکید نمود و به دنبال آن اسناد متعددی از مداخلات رژیم صهیونیستی در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی مصر و تونس منتشر شد، به سرعت فضای افکار عمومی منطقه به زیان تعهدات و تعاملات پیشین دولت‌های هم‌پیمان با رژیم صهیونیستی تغییر کرد. دولت اردن نیز به عنوان تنها بازمانده هم‌پیمانان منطقه‌ای رژیم صهیونیستی، هم‌زمان با قیام مردم مصر، شاهد اعتراضات گسترده‌ای نسبت به مسائل اقتصادی و اجتماعی بود. تظاهرات شهروندان اردنی در اعتراض به گرانی و بیکاری، به شدت موجبات نگرانی مقامات اردنی را فراهم نمود. به نحوی که پادشاه اردن با تشکیل یک کمیته ویژه، به «سمیر الرفاعی» نخست‌وزیر اردن مأموریت داد تا مانع ایجاد شرایطی نظیر تونس شود.(شبکه العالم، 89/10/29) در مرحله بعد نیز دولت پادشاهی با گسیل نیروهای ارتش و تانک‌ها به سطح شهرهای اردن و استقرار پست‌های بازرسی ارتش در شهرهای مهم این کشور، در صدد واپایش اوضاع برآمد.

دولت اردن، به منظور ممانعت از الگوبرداری مخالفان از تحولات ذکر شده به تدریج اقدام به کاهش حمایت‌های خود از فرایند سازش، استنکاف از پذیرش درخواست ملاقات نتانیاهو (هاآرتص، 2011/1/9) و اتخاذ مواضع انتقادی در قبال مداخلات رژیم صهیونیستی در مسائل حیاتی خویش ـ نظیر کارشکنی‌های رژیم صهیونیستی در فرایند انتقال دانش هسته‌ای به اردن ـ نمود.(روزنامه الدستور ـ 2011/12/7) چنان که ملاحظه می‌شود؛ مجموعه تحولات فوق نقش اردن را نیز در فرایند مذاکرات سازش، تضعیف نموده است.

ـ ساختار ـ کارگزار لبنانی

در ساختار سیاسی لبنان دو کارگزار عمده در رقابت نزدیکی برای کسب قدرت در عرصه سیاسی (کابینه و مجلس) هستند. رقابتی که با وجود خارج شدن کابینه از اختیار جناح 14 مارس، سایه تهدید به تهاجمی دوباره توسط رژیم صهیونیستی را در فضای پیش از ظهور جنبش‌های اسلامی، بر لبنان مستولی کرده بود. اگرچه این تهدید با هوشیاری جمهوری اسلامی ایران به سرعت رنگ باخت، اما ظهور جنبش بیداری اسلامی در منطقه و امواج ضد صهیونیستی آن، منجر به عقب‌نشینی کامل این رژیم از هر گونه اقدام شیطنت‌آمیزی شد. اقدامی که به نوبه خود مانع از توسعه دوباره بحران خاورمیانه در قالب نظامی به مرزهای هم‌جوار و تضعیف جریان هوادار سازش در لبنان گردید. در این ارتباط «الیاس حنا» کارشناس نظامی لبنانی با اشاره به روانی و رسانه‌ای بودن تهدیدهای رژیم صهیونیستی علیه لبنان، معتقد است: «اگرچه رژیم صهیونیستی خود را برای آغاز تهاجمی دیگر آماده کرده بود اما در صورت انجام هر گونه حمله نظامی، بازنده خواهد بود. چرا که تحولات منطقه اجازه چنین اقدامی را به تل‌آویو نمی‌دهد.»(شبکه تلویزیونی المصریه، 2010/7/10)

در کنار تحولات ذکر شده، نمی‌توان از تأثیر مثبت جنبش اسلامی اخیر بر جایگاه و مواضع داخلی و منطقه‌ای حزب‌الله لبنان به عنوان یکی از کارگزاران تفکر مقاومت و مخالفان فرایند سازش سخن نگفت. تأثیری که با معطوف داشتن‌ اذهان توطئه‌گر آمریکا و رژیم صهیونیستی به مسائل متحدان در حال سقوط، از برنامه‌های ایذایی نظیر تهدید به تهاجم احتما��ی و ماجرای شیطنت‌آمیز دادگاه رفیق حریری علیه جریان مقاومت اسلامی بازداشت.

ساختار ـ کارگزار سوری

سوریه به عنوان یکی دیگر از کارگزاران فعال در ساختار حلقه دوم بحران خاورمیانه؛ از شرایط خاصی پس از ظهور جنبش بیداری اسلامی در خاورمیانه برخوردار شده است. این کارگزار به عنوان یکی از اعضای جبهه مقاومت اسلامی که در مرزهای هم‌جوار با اراضی اشغالی فلسطین قرار دارد؛ مدت‌ها پیش از شروع دور اخیر اعتراضات داخلی با هدف تضعیف جبهه مقاومت، مورد تهاجم سایبری رژیم صهیونیستی و ترغیب آن‌ها به مشارکت در تظاهرات اعتراضی قرار گرفت.

مطبوعات سوریه با انتشار گزارشی در اوایل سال میلادی جدید اعلام کردند؛ شبکه‌های اجتماعی چون فیس‌بوک و توئیتر، پیام‌های متعددی را برای دعوت شهروندان سوری جهت حضور در تظاهرات «روز خشم» ارسال کرده‌اند که در بررسی‌های انجام شده شواهدی به دست آمده که نشان می‌دهد؛ سرورهای صهیونیستی نقش پررنگی در سازماندهی تظاهرات ذکر شده ایفا کرده‌اند.(روزنامه شام پرس، 2011/2/7)

پایگاه اطلاع‌رسانی(اینترنتی) نهرین نت‌ نیز، به نقل از منابع اروپایی اعلام کرد؛ رایزنی‌های گسترده‌ای میان دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در جریان است که با بهره‌برداری از اعتراضات کشورهای عربی، سوریه را ناامن کنند و رژیمی طرف‌دار غرب که حامی سازش با رژیم صهیونیستی باشد، روی کار آورند و مانع هم‌پیمانی تهران ـ دمشق ـ حزب‌الله‌ ـ غزه شوند. این منابع تأکید کردند: آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها در ابتدا نگران روی کار آمدن رژیمی در سوریه پس از سرنگونی نظام فعلی از سوی اسلام‌گرایان تندرو بودند. آن‌ها نگران بودند که روی کار آمدن رژیم ذکر شده اوضاع میان رژیم صهیونیستی با سوریه را پیچیده‌تر کند و حالت جنگی میان دو کشور به وجود آورد. اما پس از نشست‌هایی که میان مخالفان سوری و مسئولان امور خاورمیانه‌ای وزارت خارجه انگلیس برگزار شد، این اطمینان برای آن‌ها به وجود آمد که سوریه به دست تندروها نخواهد افتاد. این منابع تصریح کردند که دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا،‌ انگلیس و رژیم صهیونیستی اتاق عملیات مشترکی را برای پیگیری وقایع سوریه و ایران به طور هم‌زمان تشکیل داده‌اند. این در حالی است که کارکنان شبکه العربیه از دریافت دستورهایی از ریاض برای پوشش وسیع ناآرامی‌های سوریه و بی‌اهمیت نشان دادن اقدام‌های اصلاحی دولت بشار اسد خبر دادند. به گفته منابع ذکر شده قدرت‌های اروپایی در صدد تهاجم رسانه‌ای گسترده برای ناآرام کردن سوریه می‌باشند.(نهرین نت، 2011/5/4)

بدون تردید رژیم صهیونیستی در صدد است تا با شبیه‌سازی اعتراضات منطقه‌ای در جامعه سوریه،‌ علاوه بر ایجاد خلل در جبهه مقاومت اسلامی، توجه ملت‌های منطقه از ماهیت اسلامی و ضد صهیونیستی قیام‌های اخیر را منحرف ساخته و از سنگینی فشار وارده بر دولت‌های فاسد اما وابسته و همراه با منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی بکاهد. بدیهی است در صورت تحقق این مسئله، فضای تنفس بسیار مناسبی برای کارگزاران متعهد به مذاکرات سازش فراهم گردیده و از توانایی‌های جبهه مقاومت اسلامی کاسته خواهد شد.

تحولات ساختار ـ کارگزار در حلقه سوم

ابعاد دیگری از تأثیرات جنبش بیداری اسلامی بر بحران خاورمیانه را می‌توان در تحولات روی داده در ترکیب کارگزاران و ساختار مقاومت سازش در حلقه سوم ملاحظه کرد.

ـ ساختار ـ کارگزار جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران به عنوان کارگزار جبهه مقاومت اسلامی در بحران خاورمیانه، به دو صورت از ناحیه تحولات جنبش بیداری اسلامی، تقویت شده است؛ نخست به دلیل توسعه عمق راهبردی آن به دورترین نقاط منطقه خاورمیانه بر اثر نقش‌آفرینی دو عامل؛ «انتشار الگوی انقلاب اسلامی» و «تقویت گروه‌های مقاومت اسلامی» در سطح منطقه و دوم به دلیل تضعیف دشمنان و رقبای منطقه‌ای و بین‌المللی آن در سطح هر یک از حلقه‌های چهارگانه در نتیجه نقش‌آفرینی دو عامل؛ «کاهش تمرکز منطقه‌ای و بین‌المللی بر برنامۀ هسته‌ای ایران» و «تضعیف جایگاه کارگزاران مذاکرات سازش» در سطح منطقه و جهان که در ادامه به طرح و بررسی مستنداتی چند می‌پردازیم.

روزنامه القدس العربی چاپ اراضی اشغالی 1948، در گزارشی اشاره به تحقیقات انجام شده در رژیم صهیونیستی نوشت: «تحولات اخیر در کشورهای عربی یا به معنای دیگر انقلاب در این کشورها، به جبهه مقاومت در خاورمیانه که ایران رهبری آن را بر عهده دارد،‌کمک می‌کند. به خصوص که این انقلاب‌ها کشورهایی از جبهه میانه‌رو و در رأس آن‌ها مصر را هدف قرار داده‌اند. این کشورها با جبهه مقاومت مقابله می‌کردند اما انقلاب در این کشورها، موضع آمریکا را تضعیف می‌کند. این در حالی است که شواهد نشان می‌دهد در شرایطی که جهان از پرونده هسته‌ای ایران غافل شده است، جناح اسلام‌گرا به خصوص در مصر همچنان قدرتمند است.»(القدس العربی، 2011/4/27)

«مرکز امنیت ملی رژیم صهیونیستی» وابسته به دانشگاه تل‌آویو در رژیم صهیونیستی نیز بر افزایش قدرت ایران در اثر تحولات منطقه تأکید کرده است. این مرکز با اشاره به اینکه؛ «خلأ ناشی از تحولات کشورهای عربی را یک کشور غیر عربی و در رأس‌ آن‌ها ایران و ترکیه پر خواهند کرد، افزود: این کشورها به تدریج بر میزان تأثیرگذاری خود در کشورهای مهم عربی و در رأس آن‌ها عراق، منطقه خلیج فارس و نیز فلسطین، لبنان و حوزه دریای سرخ خواهند افزود. این بازیگران منطقه‌ای و به خصوص ایران، ناآرامی‌ها در کشورهای عربی به خصوص در کشورهایی نظیر مصر، شمال آفریقا و کشورهای جزیره العرب را فرصتی برای افزایش نفوذ خود می‌داند.» در بخش دیگری از این تحقیقات آمده است: «ملت‌های عرب به دنبال دمکراسی هستند اما توجهی به ابعاد فرهنگی و فکری غرب ندارند. مسئله کاملاً برعکس است زیرا بخش زیادی از معترضان در این کشورها حتی آن‌هایی که گرایش‌های اسلامی ندارند به طور کلی دشمن غرب و نیز آمریکا و رژیم صهیونیستی محسوب می‌شوند.» کارشناس صهیونیست در ادامه گزارش هشدار داده‌اند: «نباید شتاب‌زده عمل کرد و موج اعتراضات در کشورهای عربی را شبیه نمونه‌هایی دانست که در گذشته روی داده است. چیزی که در این کشورها روی می‌دهد لزوماً چیزی نیست که غرب از خاورمیانه می‌خواهد و لزوماً رویکردی فکری و فرهنگی به سمت ارزش‌های غربی یا لائیسیته و کثرت‌گرایی فکری نیست و هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد جبهه سازشی در حال شکل‌گیری است که خواهان صلح و آشتی با دشمنان اعراب و اسلام و به خصوص آمریکا و رژیم صهیونیستی است.»(همان)

در خاتمه گزارش راهبردی فوق آمده است: «مشغول شدن جهان و به خصوص آمریکا با حوادث خاورمیانه نگاه آن‌ها را از برنامه هسته‌ای ایران منحرف کرده و باعث می‌شود برخی از کشورها از بیم تشدید بی‌ثباتی در منطقه، اقدام‌های سیاسی اقتصادی و نظامی خود را علیه ایران متوقف کنند. علاوه بر این، تحولات کشورهای عربی باعث قدرت گرفتن جبهه مقاومت و بهره‌برداری ‌آن‌ها از ضعف جبهه میانه‌روی عربی می‌شود.»

ـ ساختار ـ کارگزار ترکیه

ساختار ـ کارگزار ترکیه به چند صورت ذیل، از ناحیه تحولات اخیر منطقه متأثر شده و در عین حال بر بحران خاورمیانه تأثیر گذاشته است. مهم‌ترین وجه از این تعامل به تقویت هویت اسلامی کارگزار در اثر تأثیرات جنبش بیداری بر افکار عمومی ملت‌های منطقه است. این بخش از تأثیرات تا جایی پیش رفت که دولت‌های سکولار غربی به منظور واپایش رویکرد ضد غربی جنبش‌های بیداری، از ضرورت جایگزین کردن الگوی اسلامی ترکیه به جای الگوی انقلاب اسلامی ایران، سخن به میان آوردند.(روزنامه نیویورک تایمز، 2011/2/6)

چنان که پیشتر نیز گفته شد؛ نزدیکی روابط ایران و ترکیه در ماه‌های منتهی به خیزش‌های اسلامی منطقه، یکی از عواملی بود که به شکلی غیر مستقیم، جبهه مقاومت اسلامی را تقویت می‌کرد. تحولات منطقه‌ای با کاهش حساسیت‌های خارجی نسبت به برنامه هسته‌ای ایران، فشارهای بین‌المللی وارد شده بر روابط فیمابین ایران و ترکیه را، تا حدودی کاسته و از این ناحیه نیز به تقویت جبهه مقاومت انجامید.

سومین تأثیر تحولات منطقه‌ای بر ساختار ـ کارگزار ترکیه را می‌توان در سنگینی کفه مقاومت در ترازوی میانجیگری ترکیه در روند مذاکرات سازش ملاحظه کرد. کفه‌ای که پیشتر به دلیل اشتغال کارگزاران مقاومت اسلامی در منطقه، به مسائل خاص یا داخلی، به سود جبهه سازش‌کاران، سبک‌تر شده بود.

ـ ساختار ـ کارگزار سعودی

ساختار ـ کارگزار عربستان به عنوان بازیگر هوادار سازش در حلقه سوم، به شکل بسیار شدیدی تحت تأثیر تحولات ناشی از جنبش منطقه‌ای قرار گرفته است. نخستین وجه از این تأثیرات را می‌توان در قالب بروز اعتراضات داخلی، به ویژه در مناطق شیعه‌نشین ملاحظه کرد. اعتراضاتی که دولت عربستان را سراسیمه به اعطای پاره‌ای امتیازات اقتصادی به بخش‌های محروم جامعه، هم‌زمان با سرکوب پلیسی مخالفان واداشت.

دومین تأثیر خیزش‌های اسلامی، در قالب نزدیکی این کارگزار سعودی به جبهه مخالفان خیزش‌های اسلامی در سرزمین‌های هم‌جوار خود (بحرین) نمودار شد که نتیجه آن اشتغ��ل دیپلماسی عربستان به مسائل هم‌جوار و اعراض از چالش‌های بحران خاورمیانه بود. اگرچه اشتغال عربستان به چالش‌های مناطق هم‌جوار، منجر به دور شدن آن از جبهه هواداران مذاکرات سازش در فلسطین اشغالی گردیده است.

با این حال ممکن است عربستان تحت تأثیر تبلیغات منفی رژیم صهیونیستی، از ناحیه اعضای جبهه مقاومت اسلامی، احساس خطر کرده و به نزدیکی بیشتر با کارگزارانی نظیر آمریکا و رژیم صهیونیستی در حلقه‌های چهارم و اول متمایل شود. در این رابطه روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحرونوت، در مطلبی تحت عنوان «دوستان سعودی ما» ضمن اشاره به لزوم تشکیل اتحاد میان رژیم صهیونیستی و عربستان، عنوان می‌دارد: «سرانجام سعودی‌ها دریافته‌اند که اشتراکات فراوانی با رژیم صهیونیستی در مقابل یک ایران اتمی دارند و باید هر چه سریع‌تر در برابر فعالیت‌های اتمی آن با یکدیگر متحد شوند؛ درست مانند آنچه که در جنگ جهانی دوم رخ داد و در آن آمریکا و روسیه در برابر نازی‌ها متحد شدند.» در بخش دیگری از این مطلب، روزنامه ذکر شده پا را فراتر نهاده و علاوه بر عربستان، کشورهای حاشیه خلیج فارس را نیز به اتحاد در برابر ایران فرا خوانده و می‌گوید: «با وجود تفاوت‌های عمیق، تاریخ دشمنی دیرینه و حساسیت‌های موجود، زمان آن فرا رسیده که کشورهای حاشیه خلیج فارس در کنار عربستان، اتحاد با رژیم صهیونیستی را بپذیرند. زیرا کشورهای ذکر شده بدون داشتن متحدی قابل، اولین قربانیان ایران اتمی خواهند بود.»(یدیعوت احرونوت، 2011/4/16)

4) تحولات ساختار ـ کارگزار در حلقه چهارم

ـ ساختار ـ کارگزار آمریکایی

ظهور جنبش‌های بیداری اسلامی،‌ تأثیرات منفی بسیاری بر جایگاه سیاسی و اقتصادی این قدرت بین‌المللی در منطقه خاورمیانه ـ به عنوان بزرگ‌ترین حامی مذاکرات سازش ـ تحمیل نموده است. در این رابطه می‌توان به مواردی نظیر؛ تضعیف داعیه‌های دموکراتیک به دلیل حمایت از حکومت‌های استبدادی تا آخرین لحظات، تضعیف داعیه‌های مساوات‌طلبانه به دلیل رفتار «دوگانه» در قبال بحران‌های منطقه‌ای (نظیر سکوت در برابر کشتار بحرین)، تضعیف شرایط عراق و افغانستان متأثر از ارتقای روحیه آمریکاستیزی در منطقه، ناکامی در توقف برنامه هسته‌ای به دلیل چرخش افکار عمومی از تبلیغات منفی آمریکا به قیام‌های اسلامی در منطقه، افزایش احتمال سرایت بحران عدم مشروعیت به سایر دست‌نشاندگان آمریکا در منطقه، تخریب پایه‌های طرح‌هایی نظیر خاورمیانه جدید به دلیل تضعیف ارزش‌های غربی در منطقه و... اشاره کرد. یک روزنامه چاپ سوئیس با اشاره به تحولات خاورمیانه نوشت: «آمریکا و اسرائیل بازندگان تحولات منطقه خاورمیانه هستند... چرا که غرب و به ویژه آمریکا هیچ نقشی در قیام مردم جهان عرب بازی نکرد و به خاطر رابطه نزدیکش با دیکتاتورهای حاکم بر این منطقه، مسلماً نفوذ خود در این منطقه را از دست خواهد داد.»(روزنامه اطلاعات، 1390/2/24)

«مایکل دی اوانس» در مطلبی در مورد تحولات اخیر در جهان عرب نوشت که: «بیداری اسلامی جهان عرب باعث شده است تا مردم کشورهای عربی در راستای هویت اصلی خود با موفقیت گام بردارند. اکنون یک انقلاب اسلامی عظیم در حال درنوردیدن خاورمیانه است و گسترش این انقلاب اسلامی به بزرگ‌ترین تهدید برای آمریکا تبدیل شده است. مسلمانان در کشورهای عربی یک به یک به غرب روی برمی‌گردانند و خواهان استقرار حکومت اسلامی در کشورشان هستند چون می‌دانند که تنها با حکومت اسلامی می‌توان در مقابل سیاست‌های غرب ایستاد. مسلمانان جهان عرب با جنبش‌های اسلامی مخالفت خود را با آمریکا و هم‌پیمانانش نشان داده‌اند. آن‌ها می‌خواهند نشان دهند که اسلام برای آن‌ها آزادی و عدالت به ارمغان آورده است و نمی‌خواهند دیگر تحت سلطه غرب باشند.(middleeastmediagroup.com)

«پایگاه اینترنتی نیوز فلیور» در مطلبی عنوان داشت: «در حالی که غرب همچنان خود را حامی آزادی و دموکراسی در جهان عرب نشان می‌دهد، اکثر روحانیون برجسته در کشورهای مسلمان از جنبش‌های مردمی در کشورهای عربی به عنوان انقلاب‌‌های اسلامی یاد کرده‌اند.»«قرضاوی» و «آنجم چودری» دو روحانی اسلامی اعلام کردند که این جنبش‌ها برگرفته از اصول اسلامی است و تنفر مردم جهان عرب از غرب و ظلم کشورهای غربی به مسلمانان یکی از دلایل اثبات‌کننده این موضوع است.

شاید به همین دلیل رهبران یهود در آمریکا معتقدند: «رژیم صهیونیستی باید فضای مناسب را برای کاخ سفید به منظور بهره‌وری از ناآرامی‌ها و بی‌ثباتی حاکم بر منطقه خاورمیانه فراهم کند. زیرا موفقیت‌ تلاش‌های واشنگتن در تشکیل و ایجاد نظام‌های همسو با خود،‌ در واقع به معنای تضمین قوی‌تر و استفاده بیشتر برای تقویت راهبرد امنیت رژیم صهیونیستی، در میان‌مدت و درازمدت است.»(خبرگزاری قدس)

تمامی این تحولات در شرایطی بر ساختار ـ کارگزار آمریکایی تحمیل می‌شود که تداوم بحران اقتصادی و جدال احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه بر سر آینده حضور آمریکا در عراق و افغانستان، حساسیت حزب حاکم را در قبال ارزیابی افکار داخلی از کارنامه حزب دموکرات برای کسب موفقیت دوباره در انتخابات آتی، افزایش خواهد داد.

ـ ساختار ـ‌ کارگزار اتحادیه اروپا

جنبش‌های اسلامی خاورمیانه با ایجاد تغییرات پردامنه‌ای در ساختار ـ کارگزاران منافع منطقه‌ای اتحادیه اروپا، ساختار ـ کارگزار وادار به مداخله مستقیم در فرایند تحولات منطقه‌ای نمودند. با این حال،‌ اهداف اقتصادی این کارگزار به ویژه در کشور لیبی، بسیار پررنگ‌تر از داعیه‌های حقوق بشری آن است. در این ارتباط می‌توان شاهد نمونه‌های برجسته‌ای از رفتار «دوگانه» کارگزار ذکر شده در قبال رفتارهای ضد حقوق بشری یکی دیگر از کارگزاران مستبد حاضر در جغرافیای منابع انرژی (بحرین) بود.

اتحادیه اروپا در شرایطی اقدام به تهاجم نظامی به لیبی کرد که همچنان با بحران‌های اقتصادی متعددی در درون اتحادیه روبه‌رو می‌باشد. هرچند به نظر می‌رسد اقدام ذکر شده پس از سقوط معمر قذافی، می‌تواند نوعی سرمایه‌گذاری کوتاه مدت، برای انتفاع مجموعه ذکر شده از مزایای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این اقدام در میان‌مدت به شمار آید.

چنانچه اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران را یکی از اهداف مهم اتحادیه اروپا در ماه‌های منتهی به ظهور جنبش‌های اعتراضی بدانیم، در این صورت کاهش فشارهای ذکر شده بر اثر درگیری اتحادیه اروپا با مسائل پیش گفته، می‌تواند یکی دیگر از تأثیرات غیر مستقیم جنبش بیداری در تقویت جبهه مقاومت اسلامی در بحران خاورمیانه محسوب گردد.

نتیجه‌گیری

بسیاری از تحلیلگران، سرنوشت تحولات منطقه را منتهی به استقرار خاورمیانه اسلامی می‌دانند. یکی از دلایلی که در این باره ذکر می‌شود، الگوبرداری مردم منطقه از انقلاب اسلامی ایران است و اینکه ایران اسلامی، با صدور انقلاب خود به منطقه توانسته است موج بیداری اسلامی را به راه اندازد. با این حال بسیاری از دولت‌های منطقه دست‌نشاندگان نظام سلطه هستند و این واقعیت، سؤالی را به وجود می‌آورد که با وجود دولت‌های دست نشانده و رژیم غاصب در منطقه خاورمیانه، چگونه ممکن است که تحولات چندین ماهه تا استقرار خاورمیانه اسلامی ادامه یابد؟

اگرچه بسیاری از دولت‌های منطقه دست نشانده نظام سلطه و تحت حمایت کامل آمریکا هستند، اما تحولات چند ماهه در منطقه، توسط مردم و نیروی مردمی رخ داده و یک قیام تحت واپایش دولت‌ها نبوده است. بیداری اسلامی در منطقه را ملت‌ها سکان‌داری کرده‌اند و این نقطه‌ای است که ضعف دیکتاتورهای دست نشانده را وضوح می‌بخشد. فرار بن علی به عربستان سعودی، سرنگونی حسنی مبارک و فرار علی عبدالله صالح به ریاض به بهانه درمان، سقوط معمر قذافی و ترس سایر دیکتاتورهای منطقه شاهد این مدعاست که قدرت ملت‌ها بر قدرت دولت‌ها برتری دارد، بنابراین در جنگ بین دولت‌ها و ملت‌ها، مردم هستند که به پیروزی می‌رسند.

زیربنا و مقوم دیکتاتورها در منطقه و دولت‌های دست نشانده و نیز رژیم صهیونیستی، نیروی نظامی است و آنچه را که به آن دل خوش کرده‌اند، سلاح و توپ و گلوله است؛ نه یک ایدئولوژی پایدار که بتواند ارضاکننده و خاموش‌کننده خشم خاورمیانه باشد. بنابراین در شرایط فعلی منطقه که خیزش‌های مردمی با ایدئولوژی اسلامی و بر پایه انقلاب اسلامی شکل گرفته است، گلوله نمی‌تواند بازدارنده باشد. این حقیقتی است که تاریخ اثبات‌کننده آن است. یکی از مصادیق آن حکومت پهلوی در ایران که با وجود تلاش‌های نظامی فراوان، نتوانست بازدارنده حرکت ملت باشد و در نهایت شکست را به دیکتاتوری دست نشانده پهلوی تحمیل کرد.

در شرایط حاضر حتی اگر قدرت نظامی را هم در پیشبرد تحولات منطقه در نظر گیریم اما باز هم قدرت انقلاب اسلامی که خاستگاه اصلی آن ایران است بیشتر از سایر کشورهای منطقه است. این ادعایی است که حتی دولت‌های منطقه نیز با پذیرش تبلیغات منفی دشمنان با محوریت ایران‌هراسی و قدرت نظامی ایران، نسبت به آن اذعان دارند. به عبارتی گرچه ایران‌هراسی از پروژه‌های غرب برای انزوای جمهوری اسلامی است و قصد کینه‌توزی دولت‌های منطقه علیه ایران را دنبال می‌کند،‌ اما به هر حال پذیرش تبلیغات روانی توسط دیکتاتورهای منطقه حاکی از اعتراف منطقه به قدرت نظامی بالای ا��ران است. البته همان طور که گفته شد، تحولات منطقه در شرایط فعلی با نیروی نظامی پیش نمی‌رود و این اراده ملت‌هاست که توانسته دیکتاتورها را به استیصال برساند. اما عده‌ای بر این باورند که در نهایت اگر قرار باشد سرنوشت منطقه به استقرار خاورمیانه اسلامی ختم شود، برخی از دست‌نشاندگان منطقه از جمله رژیم صهیونیستی وارد اقدام نظامی خواهند شد و معادلات را تغییر می‌دهند. این احتمال بسیار ضعیف است زیرا رژیم صهیونیستی در دو جنگ با لبنان و غزه که شرایط آن زمان در سطح پایین‌تری از تحولات فعلی منطقه بود، نتوانست دوام آورد و سرانجام شکست را پذیرفت. ضعف قدرت نظامی رژیم صهیونیستی به قدرتی پیداست که قدرت ایستادن در برابر ملت‌هایی چون مصر، لیبی، بحرین و یمن را نخواهد داشت. از سوی دیگر بر هم زدن شرایط منطقه اگر قرار بود با قدرت نظامی محقق شود، قذافی از دیوانه‌ترین دیکتاتورهای منطقه بود که حتی با جنگنده‌های هوایی هم نتوانست مانع قیام ملت خود شود و سرانجام سرنگون شد.

اسلام‌خواهی و خروج ملت‌های مسلمان از حاکمیت غرب، اصلی‌ترین و مهم‌ترین دلیلی بود که بیداری اسلامی در منطقه را رقم زد. این قیام‌ها که اینک گستردگی پیدا کرده است، نه به اراده و دخالت ایران که به اراده انقلاب اسلامی مردم خاورمیانه زمانی خاتمه خواهد یافت که هدف اصلی محقق شده باشد. یعنی تغییر حکومت از لیبرال دموکراسی، سکولاریسم، دیکتاتوری و وهابیت به اسلامی. این موضوعی است که حتی آمریکا و حامیانش نیز بدان آگاه شده و می‌دانند که مردم خاورمیانه به غیر از تغییر حکومت‌ها در کشورشان و ایجاد حکومت اسلامی به چیز دیگری قانع نیستند. آن چنان که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در یکی از سخنرانی‌‌های خود به صراحت اعتراف کرده است که «بیداری اسلامی» مردم کشورهای خاورمیانه عامل اصلی اعتراض‌های گسترده علیه بسیاری از دولت‌های دوست و هم‌پیمان آمریکاست و عاجزانه از کشورهای عربی خواسته است که مراقب باشند سرنوشت انقلاب اسلامی برای آن‌ها رقم نخورد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات