صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۱  ، 
کد خبر : ۲۶۹۰۴۴

مروری بر توطئه‌ها، فتنه‌ها و جنایت‌های پنجاه سال اخیر (بخش ششم)

تهیه و تنظیم: سیدمهدی حسینی ـ مقدمه: سال ۱۳۴۲ حجم زیادی از توطئه‌ها، فتنه‌ها و جنایت‌ها در بستر رویدادها رقم خورده است و یکی از نقاط بحرانی و پیچیده در تاریخ معاصر ایران است. این موضوع از این جهت قابل اهمیت است که شاخص‌ترین آن مبدأ و سرآغاز تاریخ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی است و از طرفی هم حامل حوادث و رویدادهای مهمی همچون حادثه فیضیه، محرم، سخنرانی امام راحل، دستگیری و زندانی امام، قیام ۱۵ خرداد و سرکوب خونین این تجمع و بر جای گذاشتن شهدای فراوان بی‌نام و نشان، مجروحان مظلوم و جانبازان گمنام و زندانی، بازجویی و شکنجه شدن آنها و بازتاب‌ها و دیگر اعتراضات تعیین‌کننده است که پس از آن سرنوشت ملت ایران دست‌خوش تحول تعیین‌کننده‌ای قرار می‌گیرد. یکی از نقاط بارز و درخشان آن ایام، مهاجرت و حضور علما و روحانیون در صحنه مقابله با رژیم استبدادی شاه بود و در مقابل آن آمریکا و رژیم صهیونیستی و دست‌های پنهان و دسیسه‌ساز و فعالان آنها برای انحراف افکار عمومی مترصد فرصت بودند. صورت مسئله از این قرار است. پس از دستگیری و زندانی شدن امام خمینی(ره) در روز ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ رژیم شاه و نیروهای امنیتی نقشه‌های شومی در دستور کار داشتند، از جمله طرح محاکمه و اعدام برخی از علما که شاخص‌ترین آنها امام خمینی(ره) بود. آنها قصد داشتند عامل فاجعه خونین ۱۵ خرداد را امام(ره) معرفی و او را محکوم به اعدام کنند تا دیگر صدای اعتراضی از علما بلند نشود و سرکوب علما و مراجع تقلید ادامه پیدا کند و در اثر این فشار روانی جمع زیادی از ایران به خارج از کشور مهاجرت کنند، اما این نقشه با حضور فعال مراجع تقلید و علما؛ هنگامی که ۷۰ نفر از علمای درجه اول در تابستان سال ۱۳۴۲ از شهرهای بزرگ ایران به تهران مهاجرت کردند و اجتماع باشکوهی شکل دادند، خنثی شد نویسنده کتاب «سه سال ستیز مرجعیت شیعه» معتقد است مبتکر طرح این مهاجرت در نقطه ابهام است و در این رابطه سوالاتی طرح می‌کند که جای تأمل دارد. وی آورده است: «یکی از نقاط روشن نشده قیام پانزده خرداد مهاجرت مراجع و علمای شهرها به تهران است، این تصمیم در کجا گرفته شد؟ بین چه کسانی هماهنگی شد؟ یا مبتکر این مهاجرت چه کسی است؟ آیا در حالی که مردم شهرها نیازمند رهبری روحانیت بودند، مهاجرت و ترک شهرها از سوی عالمان رهبری‌کننده به تهران عمل صحیحی بود؟ هدف از مهاجرت به تهران چه بود؟ اجتماع در مرکز کشور، یا مذاکره با رژیم؟ به هیجان درآوردن مردم پایتخت یا رساندن صدا به جهانیان؟ اینها سوالاتی است که باید در بحث مهاجرت علما به تهران مورد ارزیابی قرار گیرد.» طرح سوالات مذکور بجا و صحیح است. تأمل در چگونگی شکل‌گیری حرکت اولیه از جریان هدفمندی حکایت دارد.

* چرا آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی در مهاجرت حضور ندارد؟

حرکت از روز ۱۵ خرداد رقم خورده و تصمیم در مهاجرت از همان ابتدا بوده و پای مراجع تقلید وقت به میان آمده، به‌خصوص آقایان شریعتمداری و گلپایگانی از عناصر محوری جریان مهاجرت مطرح شده‌اند، ابتکار این جریان از سوی شریعتمداری و با هماهنگی ساواک است. طبق تلگراف وارده از قم به تهران که در تاریخ (۱۵/۳/۱۳۴۲) به شماره ۳۱۵۸ برای اطلاع‌ اداره کل سوم صادر شده، آمده است: «آیت‌الله شریعتمداری به‌طور محرمانه پیشنهادات زیرا را به ساواک نموده که یکی از آن‌ها عملی شود، خانه وی [در] محاصره قرار گیرد و اجازه رفت و آمدن داده نشود. به نام ملاقات با اعلی‌حضرت به تهران حرکت[کند] و چند روزی مخفی شود. به مشهد یا حضرت عبدالعظیم تبعید شود، ظاهراً دلیل پیشنهاد بالا را خلاصی خود از جوابگویی به مراجعان و رفع تکلیف وانمود می‌کند و می‌گوید در غیر این صورت مجبور به همدردی با خمینی خواهد بود، ولی در صورتی که با یکی از نظریات بالا موافقت نشود، ممکن است عده دیگری در قم و تهران و آذربایجان تحریک شوند و دامنه جنجال عمومیت پیدا کند. نظریه ابلاغ فرمایند.»

حجت‌الاسلام سیدحمید روحانی، نویسنده کتاب نهضت امام خمینی از اشخاص مختلف خاطره‌ای در این رابطه بیان کرده که به یک نمونه اکتفا می‌‌شود. برای نمونه آیت‌الله صابری همدانی یکی از نزدیکان آیت‌الله گلپایگانی از قول معظم‌له نقل می‌کند: «بنا بود من [مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی] و آقای شریعتمداری با هم به تهران برویم و قرارمان هم این بود که ساعت هشت آقای شریعتمداری به منزل ما بیایند و حرکت کنیم. ساعت هشت گذشت، اما از ایشان خبری نشد، به منزل‌شان تلفن زدیم و از علت تأخیر او پرسیدیم به ما گفتند منتظر نمانید. آقای شریعتمداری ساعت هفت به تهران رفته‌اند.» به همین دلیل آیت‌الله گلپایگانی در این مهاجرت حضور ندارد.

* ناکامی شریعتمداری

در واقع شریعتمداری در چارچوب طرح پیشنهادی خود وبا محوریت شخص خودش از قم به تهران حرکت می‌کند. حجت‌الاسلام علی دوانی با ذکر چگونگی حرکت می‌نویسد: «آیت‌الله شریعتمداری در یک خانه قدیمی واقع در حضرت عبدالعظیم منزل کرده بودند که باغ نسبتاً بزرگی داشت. آیت‌الله شریعتمداری [از آنجا] به مشهد و دیگر شهرستان‌ها اطلاع می‌دهد که دیگر آقایان مراجع و مجتهدان و علمای اعلام به تهران مهاجرت کنند تا دسته‌جمعی برای ��زادی آیت‌الله خمینی و دیگر آقایان دربند اقدامی به عمل آورند. به‌دنبال این خبر آیات عظام و علمای اعلام شهرستان‌ها رو به مرکز نهادند و یک اجتماع بی‌نظیر تاریخی به وجود آمد.» با آغاز ورود علمای شهرستان‌ها به تهران ساواک گزارش داد: «اخیراً روحانیون شهرستان‌ها به تهران هجوم آورده و قصد دارند که اینجا جلساتی تشکیل داده و پس از مشاوره تصمیماتی بگیرند... با این ترتیب انتظار می‌رود که به‌زودی مجمع بزرگی از روحانیون شهرستان‌ها در تهران تشکیل شود.» آنچه که رژیم شاه و عوامل امنیتی را به وحشت انداخته ورود و حضور آیت‌الله العظمی میلانی است، به‌طوری که در حال عزیمت به تهران از داخل هواپیما از وسط آسمان به مشهد بازگردانده می‌شود و این اقدام اعتراضی علما مهاجرت را شدت می‌دهد. در حالی که انگیزه اصلی هجرت علما به تهران برای آزادی امام خمینی بوده و ساواک هم در گزارشش صراحت دارد.» فعالیت روحانیون و طرفداران آقای خمینی برای آزادی ایشان به شدت ادامه دارد. طبق همین گزارش روحانیون از سراسر کشور به تهران آمده‌اند، «در رأس این عده آقای میلانی قرار دارد که از مشهد وارد شده، مردم و روحانیون دسته‌دسته با ایشان تماس می‌گیرند تا هر چه زودتر پیش از فرا رسیدن اربعین ترتیبی داده شود آقای خمینی آزاد شود.» تا اینجا معلوم می‌شود شریعتمداری سعی داشته مدیریت و ابتکار عمل علمای مهاجر را داشته باشد، اما در این بین برخلاف میل ساواک و شریعتمداری، آیت‌الله میلانی محوریت و مدیریت کار را عهده‌دار می‌شود.

* نقشه ساواک خلأ رهبری

شیوه رفتار و عملکرد شریعتمداری حکایت از این دارد که وی قصد داشت رهبری علما و روحانیت را عهده‌دار شود، طرح و توطئه ساواک این بود که رهبری مردم در شهرستان با خلأ مواجهه شود تا آرامش و امنیت به نفع رژیم شاه رقم بخورد، رفتار و عملکرد شریعتمداری این نقشه ساواک را تقویت می‌کند، شریعتمداری سعی می‌کرد ابتکار عمل رهبری روحانیون را در دست داشته باشد، اما در روند جریان آیت‌الله میلانی با صدور پیام‌ها و بیانیه‌ها خلأ رهبری را جبران می‌کند و افشاگری‌ها از سوی ایشان ادامه می‌یابد. آیت‌الله میلانی در اولین روز مهاجرت به تهران با صدور اطلاعیه‌‌ای اعلام کرد: با این پیشامد عظمت دین و آیین جلوه‌گر شد و مردم دنیا فهمیدند آزادی در این مملکت نیست و اختناق مردم به جایی رسیده است که بزرگان کشور و رجال مذهب... دستگیر و زندانی می‌شوند.» آیت‌الله میلانی درباره دخالت بیگانگان نوشت: «اولیای امور می‌خواهند این مملکت جعفری را به خاک و خون بکشند، با کشتن جوانان غیور با ایمان، کشور را به دست دشمنان اسلام و قرآن بسپارند.» او در دومین اطلاعیه خود در تاریخ (۱۴/۴/۱۳۴۲) اعلام کرد: «افرادی زمام امور را به دست گرفته‌اند که به هیچ وجه صلاحیت عقلی و اخلاقی در آنها نیست. به هر گناه فردی و اجتماعی دست می‌زنند... اموال مسلمین و بیت‌المال ملت در راه اغراض خصوصی صرف می‌شود. ناشایسته‌ترین افراد به عالی‌ترین مناصب می‌رسند و رجال صالح به جرم صلاحیت زندانی می‌گردند... هیچ فرد و یا جمعیتی آزادی نداشته و هیچ‌ گوینده و نویسنده‌ای جرئت اظهار حق نمی‌کند... این مملکت شیعه اسلامی ماست که نمونه حکومت‌های قرون وسطایی غرب در آن جلوه‌گر بود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را به خودشان واگذار کرد. قانون باید حکومت کند، نه فرد...»

* ساواک خواستار بازگشت

در سیر تحولات مهاجرت علما، ساواک اهدافی داشت و در واقع توطئه‌ای در کمین علمای مهاجر قرار داده شده بود، اما با هوشیاری، برخی از آنها با شکست مواجه شد و دستاوردهای بسیار خوبی برای قیام ۱۵ خرداد در پی داشت. آیت‌الله پسندیده در خاطرات خود به روزهای آخرین جلسه مهاجران اشاره می‌کند که حاوی نکات بسیار مهمی بوده است. ایشان می‌گوید: «آقای میلانی در باغی در خیابان امیریه [تهران] سکونت داشتند. ما به ملاقات ایشان رفتیم آقای میلانی به پسرش گفت: به پاکروان ـ رئیس ساواک وقت ـ تلفن بزنید و پیغام بدهید که من می‌خواهم با او صحبت کنم. او رفت و آمد و گفت پاکروان نبود! آقای میلانی گفت: بگویید پاکروان را پیدا کنند. من حتماً می‌خواهم با او صحبت کنم. پاکروان را پیدا کردند و او گفت: من فلان روز ـ یک روزی معین کردـ می‌آیم. آنگاه آقای میلانی به من گفت: شما هم در آن ساعتی که او می‌آید، به اینجا بیایید. من گفتم: در آن روز و در آن ساعت آقای خوانساری وعده‌ کرده‌اند منزل من بیایند. ایشان گفتند: من به آقای خوانساری تلفن می‌زنم که ایشان هم به اتفاق شما بیایند. همین طور هم شد. آقای خوانساری با آقای رسولی آمدند و آقای میلانی تلفن کردند و به اتفاق رفتیم. روز موعود فرا رسید و ما همه در یک اتاقی در منزل آقای میلانی نشسته بودیم و آقای آملی، آقای علوی، داماد آقای بروجردی، آقای شریعتمداری و آقای جزایری هم بودند. ناگهان پاکروان وارد شد و آقایان احترام زیادی به او گذاشتند او هم رفت در صدر مجلس، بین آقای میلانی و آقای شریعتمداری با تبختر و تکبر نشست. پاکروان با کمال شدت و تندی رو به آقایان کرده گفت: چرا به تهران آمده‌اید؟ چرا برنمی‌گردید؟ بروید از تهران بیرون، اینجا حکومت نظامی است و اجتماعات در حکومت نظامی ممنوع است. شما باید به منزل‌های‌تان برگردید و اگر برنگشتید حکومت نظامی به تکلیفش عمل خواهد کرد! آنها سکوت کردند.

آقای شریعتمداری آهسته به آقای میلانی گفت: صحبت کنید. ایشان شروع به صحبت کردند. حمله کرد و گفت: این چه اوضاعی است درست کرده‌اید؟ چه می‌خواهید بکنید؟ شما هرگز قادر نیستید آیت‌الله خمینی را تبعید کنید و به جایی بفرشستید. این امر برای شما از محالات است. دست از کارهای زشت‌تان بردارید... پس از او آقای جزایری با کمال شدت با پاکروان صحبت کرد. پاکروان برخاست و از منزل بیرون رفت و طولی نکشید که دستور استخلاص امام و آقای قمی و آقای محلاتی صادر شد.»

به نظر می‌آید که ساواک و شریعتمداری برای سرکوب علمای مهاجر نقشه‌ای داشتند که با هوشیاری و قاطعیت علما به شکست انجامید.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات