تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۰۶:۵۸  ، 
کد خبر : ۲۷۰۸۳۶

نقش حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه؛

تأليف: حسن احمديان / كانديداي دكتراي مطالعات خاورميانه دانشگاه تهران - چكيده: هدف از اين مقاله، بررسي چرايي دگرگوني رويكرد حزب‌الله در قبال بحران سوريه از بي‌طرفي اعلامي به مداخله آشكار است. با گسترش بحران سوريه به يك جنگ داخلي فراگير، حزب‌الله از بي‌طرفي به مداخله در اين جنگ روي آورد. اين مداخله با گسترش ابعاد فرامرزي و فرقه‌اي بحران فراگير سوريه همزمان شد. بررسي دلايل و عوامل اثرگذار بر مداخله حزب‌الله در سوريه، در نگاه به آينده اين حزب حائز اهميت است و مي‌تواند به پيش‌بيني آينده حزب‌الله پس از پايان جنگ در سوريه كمك كند. در اين مقاله، نويسنده درصدد تبيين چرايي مداخله حزب‌الله در سوريه و بروندادهاي احتمالي چنين كنشي است. در اين راستا، اين فرضيه مطرح مي‌شود كه مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه، تحت تأثير دو بُعد عملياتي و ايدئولوژيك صورت گرفت؛ در بُعد عملياتي، پيشگيري از تضعيف حزب‌الله در سطوح داخلي و منطقه‌اي موردنظر بود، به ويژه آنكه يكي از اهداف اصلي مخالفان داخلي و منطقه‌اي نظام اسد، تغيير در موازنه قدرت منطقه‌اي و تضعيف حزب‌الله و متحدان منطقه‌اي آن از مجراي سرنگوني اسد بوده است. در بُعد ايدئولوژيك، حمايت از گفتمان محور مقاومت و دستاوردهاي آن و نيز تداوم بخشيدن به آن، موردنظر حزب‌الله بوده است. مقدمه: حزب‌الله در فضاي جنگ داخلي متولد شد؛ جنگي كه در دهه‌هاي 1970 و 1980 لبنان را به ويرانه‌اي تبديل كرد. هدف از تأسيس حزب‌الله، مشاركت در اين جنگ و پيشبرد اهدافي خاص در آن نبود. با اين حال، رويكرد و عملكرد حزب‌الله در جنگ داخلي لبنان، اين حزب را به يكي از عناصر كاملا اثرگذار بر برونداد جنگ ياد شده تبديل كرد. هدف بنيانگذاران حزب‌الله و حاميان منطقه‌اي آنها، ايجاد تشكيلاتي منسجم براي مقاومت در برابر اشغالگري و تجاوزهاي رژيم صهيونيستي به خاك لبنان و نيز مبارزه با نفوذ آمريكا در اين كشور بود؛ بنابراين حزب‌الله از آغاز كار خود تلاش كرد تا جايي كه امكان دارد از مشاركت در رويارويي‌هاي داخلي اجتناب كند و تا آنجا وارد چنين رويارويي‌هايي گرديد كه با هدف اصلي آن كه دفاع از لبنان در برابر رژيم صهيونيستي و عوامل آن در لبنان بود، سازگار باشد. در راستاي سياست ضدصهيونيستي ياد شده، حزب‌الله در صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي نيز خود را درون‌محوري تعريف كرد كه در دوره پس از ترور رفيق حريري كه محور مقاومت يا ممانعت موسوم گرديد. در چارچوب محور ياد شده، حزب‌الله به لحاظ ايدئولوژيك و نيز سياسي در راستاي اهداف تأسيسي خويش گام برمي‌داشت و در نتيجه، رويكرد منطقه‌اي آن مشروعيت‌بخش گفتمان مقاومتي آن بود؛ اما بحران سوريه، حزب‌الله را در برابر چالشي جدي قرار داد. سوريه يكي از بازيگران اثرگذار و اصلي پشتيبان حزب‌الله و گفتمان مقاومت‌محور آن بوده است. حزب‌الله كه از بدو خيزش‌هاي انقلابي كشورهاي عربي به حمايت رسانه‌اي از اين خيزش‌ها در برابر رژيم‌هاي خودكامه پرداخته بود، در مواجهه با تحولات سوريه دچار چالشي اساسي شد. در اين معنا، سوريه، برخلاف ساير رژيم‌هاي فاقد مشروعيتي كه با خيزش‌هاي انقلابي مواجه شدند، حامي مقاومت و گفتمان ضدصهيونيستي حزب‌الله و از جمله منابع مهم تأمين تسليحات براي حزب‌الله بود. در نتيجه، حزب‌الله نمي‌توانست ايستار ك��ي خود در برابر خيزش‌هاي انقلابي منطقه را به سوريه تعميم دهد. به عبارتي، بحران سوريه چالشي گفتماني بود. اين بحران همچنين چالشي عملي براي حزب‌الله به ارمغان آورد؛ در اين معنا، اگرچه حزب‌الله از مداخله در بحران سوريه اجتناب كرد، اما اين رويكرد تا هنگامي ادامه يافت كه بحران سوريه، ابعاد منطقه‌اي و فرقه‌اي آشكاري به خود گرفت و به جنگ داخلي تمام‌عيار تبديل شد. چالش عملي حزب‌الله را مي‌توان در ترديدي ديد كه در ورود تدريجي آن به بحران سوريه مشهود بود. برونداد اين بحران طبعا خود چالشي از نوع ديگر است. با تشديد جنگ داخلي سوريه، حزب‌الله از بي‌طرفي اوليه خود دست كشيد و به تدريج به يكي از كنشگران اصلي در سوريه تبديل شد. مي‌توان مداخله حزب‌الله در سوريه را در موازات تشديد مرحله‌اي بحران سوريه و تبديل شدن آن به جنگي داخلي ديد، به گونه‌اي كه رسيدن بحران به جنگ داخلي، مداخله عملي حزب‌الله عليه مخالفان نظام اسد را در پي داشت.

سؤال اصلي

در اين مقاله جوياي پاسخگويي به اين پرسش هستيم كه چرا حزب‌الله پس از ترديدهاي اوليه، در پايان به مداخله در سوريه پرداخت و عوامل اثرگذار بر ورود حزب‌الله به اين جنگ كدامند؟

فرضيه تحقيق

در پاسخ به سؤال بالا، اين فرضيه مطرح مي‌گردد كه مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه، دو بُعد عملياتي و ايدئولوژيك دارد. در بُعد عملياتي، پيشگيري از تضعيف حزب‌الله در سطوح داخلي و منطقه‌اي موردنظر بود؛ به ويژه آنكه يكي از اهداف اصلي مخالفان داخلي و منطقه‌اي نظام اسد، تغيير در موازنه قدرت منطقه‌اي و تضعيف حزب‌الله و متحدان منطقه‌اي آن از مجراي سرنگوني اسد بوده است. در بُعد ايدئولوژيك، حمايت از گفتمان محور مقاومت و دستاوردهاي آن و نيز تداوم بخشيدن به آن موردنظر حزب‌الله بوده است.

سازماندهي تحقيق

سامان مقاله اين‌گونه است كه ابتدا ضمن تبيين نگرش حزب‌الله به بحران سوريه، به چگونگي و مراحل ورود تدريجي حزب‌الله به جنگ داخلي اين كشور مي‌پردازيم. سپس دلايل و مؤلفه‌هاي اثرگذار بر تصميم حزب‌الله براي مداخله را مطرح كرده و در قسمت بعد، احتمال‌هاي پيش‌روي حزب‌الله در سايه ورود به جنگ سوريه را مورد بررسي قرار مي‌دهيم. يافته‌هاي مقاله در پايان در قالب نتيجه‌گيري مطرح خواهد شد.

حزب‌الله و ميراث مقاومت

حزب‌الله لبنان سازماني آزادي‌بخش است كه در گذار از دوره‌هاي متنوعي از تاريخ مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي، نياز به تغيير ساختاري و تبديل شدن به حزبي سياسي را نيز يكي از ضرورت‌ها يافت. اين حزب در عمل نشان داد كه در عرصه‌هاي مبارزه و مقاومت بسيار موفق‌تر از عرصه‌هاي سياسي عمل كرده و مي‌كند. حزب‌الله موفق‌ترين حزب و يا سازمان سياسي در تاريخ معاصر عرب است و اين امر از دستاوردهايش ناشي مي‌شود: اين حزب شيعيان لبنان را از جامعه‌اي تحت ستم و مطيع، به قدرتمندترين جامعه لبناني تبديل كرد؛ رژيم صهيونيستي را وادار به پايان دادن به اشغال جنوب لبنان كرد و همراه با سوريه و ج.ا.ايران به شكل‌گيري يك «جبهه مقاومت و ممانعت» منطقه‌اي كمك كرد؛ جبهه‌اي كه بسياري از سياست‌ها و رويارويي‌هاي منطقه‌اي را تعيين مي‌كند. (Khouri, 2013) هيچ حزب و حتي دولت عربي دستاوردهاي مقاومت‌محور حزب‌الله را به ويژه در برابر رژيم صهيونيستي نداشته است.

حزب‌الله در شرايطي تأسيس شد كه جنگ داخلي، لبنان را چندپاره كرده، وضعيت اجتماعي و سياسي شيعيان اين كشور نامطلوب بود و (حداقل در سطوح غيررسمي) شيعيان بيشتر به عنوان شهروند درجه دو تلقي مي‌شدند؛ اما در نتيجه تلاش‌هاي حزب‌الله و پيش از آن (جنبش امل) به تدريج وضعيت شيعيان لبنان (كه همواره به عنوان جامعه‌اي حاشيه‌اي از اهميتي در ساختار قدرت سياسي برخوردار نبودند)، ارتقا يافت و حزب‌الله توانست به عنوان نماينده جامعه شيعي لبنان (در كنار جنبش امل) مقاومت را پيش ببرد. در واقع كنش اجتماعي و سياسي در كنار كنش مقاومتي حزب‌الله دو بُعد حائز اهميتي را نشان مي‌دهد كه حزب‌الله را قادر به نفوذ بي‌همتا در ميان جامعه شيعيان و حتي غيرشيعيان لبناني در عين پايبندي به اسلحه خود در برابر رژيم صهيونيستي كرده است.

توانمندي‌هاي حزب‌الله در مبارزه و مقاومت با آزادسازي جنوب لبنان در سال 2000 و جنگ 33 روزه سال 2006 بر متحدان و نيز دشمنان آن آشكار شد. به همين دليل، حتي دشمنان لبناني حزب‌الله، خود را در برابر حزبي يافتند كه به دليل كسب دستاوردهاي ملي، امكان رويارويي سياسي با آن در صحنه پرتنش داخلي دشوار است. پشتوانه كنش سياسي حزب‌الله در داخل، دستاوردهاي ملي آن در نبرد با رژيم صهيونيستي بوده است؛ اما در مورد عملكرد و كاميابي سياسي اين حزب در صحنه سياسي پرتنش لبنان، ارزيابي‌هاي متفاوتي وجود دارد؛ به گونه‌اي كه برخي، به ويژه دشمنان اين حزب، آن را متهم به عدم وفاداري به لبنان و پيروي از ج.ا.ايران مي‌كنند.

حز‌ب‌الله و بحران سوريه

رويكرد حزب‌الله به بحران سوريه را نيز بايد از نگاه ارتباط سوريه با رويكرد مقاومتي حزب‌الله در برابر رژيم صهيونيستي و نيز اثرگذاري تحولات داخلي سوريه بر جايگاه حزب‌الله در صحنه سياسي لبنان از يكسو و برونداد تحولات سوريه بر جريان منطقه‌اي مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي (كه به صورت مستقيم حزب‌الله و توانمندي‌هاي نظامي و امنيتي آن را تحت‌تأثير قرار خواهد داد) از سوي ديگر مورد بررسي قرار داد. روشن است كه براي حزب‌الله شخص حاكم بر سوريه اهميت چنداني ندارد. برونداد بحران سوريه بر رويكرد آينده آن در قبال رژيم صهيونيستي، حزب‌الله و نيز جريان منطقه‌اي مقاومت است كه تعيين‌كننده شيوه كنش حزب‌الله در قبال بحران سوريه بوده و هست.

هنگامي كه بحران سوريه در مارس 2011 آغاز شد، حزب‌الله در همراهي با متحدان لبناني خويش توانسته بود در ژانويه همان سال دولت سعد حريري را از كار بركنار كند. (Chulov, 2011). اين تحول كه به روي كار آمدن «نجيب ميقاتي» به عنوان نماينده مقاومت انجاميد، پس از سال‌ها تضعيف جايگاه مقاومت در صحنه سياسي لبنان، برد سياسي قابل توجهي به شمار مي‌رفت. با اين حال، اگرچه ميقاتي نماينده جريان مقاومت و متحدانش در صحنه سياسي لبنان بود، از آنجا كه در نگاه به صف‌بندي‌هاي فرقه‌اي و سياسي داخلي، احتمال تسري بحران سوريه به لبنان را كاملا جدي مي‌ديد، ايستار بي‌طرفانه‌اي در قبال بحران ياد شده اتخاذ كرد كه به تدريج تحت عنوان «سياست دوري‌گزيني» معروف شد؛ سياستي كه با وجود تسري آشكار جنبه‌هايي از جنگ داخلي سوريه به لبنان، همچنان سياست رسمي دولت لبنان در قبال سوريه است. (أنظر غنوم، 2013)

سياست دوري‌گزيني ميقاتي از بحران سوريه، مورد تأييد بيشتر نيروها و احزاب سياسي لبنان قرار گرفت و در نتيجه، با وجود بالا رفتن سطح تنش در لبنان، واپايش (كنترل) بحران براي دولت، حداقل در سطح گفتماني، كاملا امكان‌پذير بود. هدف اصلي از اتخاذ چنين سياستي، اجتناب از ورود لبنان به بحراني گسترده به موازات گسترش و تشديد بحران سوريه بود. سياست دوري‌گزيني (حداقل تا پيش از ورود حزب‌الله به جنگ داخلي سوريه)، نسبتا موفقيت‌آميز بود. ميقاتي در بحث از كاميابي دوري‌گزيني گفت: «موفق شديم در برابر طوفان‌هاي پيرامون‌مان ايستادگي كنيم و دولت توانست از طريق سياست دوري‌گزيني، بازتاب‌هاي آنچه در سوريه رخ مي‌دهد را مهار كند... التزام حكومت به دوري‌گزيني، گزينه ملي درست بوده و هر جايگزيني لبنان را وارد گردبادي خواهد كرد كه خروج از آن دشوار است». (ميقاتي: سياسۀ النأي بالنفس طوقت الفتنۀ، 2013) با اين حال، كاميابي اين سياست در بلندمدت، براي كشوري كه در دهه‌هاي گذشته خود به آيينه تحولات و صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي تبديل شده بود، دور از انتظار مي‌نمود.

واقعيت آن است كه نه براي حزب‌الله و نه بسياري ديگر از جريان‌هاي سياسي لبنان مقدور نبود همچون دولت ميقاتي موضعي ميانه اتخاذ كنند. به همين دليل، با آغاز بحران سوريه، به تدريج رسانه‌هاي داخلي و منطقه‌اي، گزارش‌هاي متعددي در مورد ارسال تسليحات و حمايت‌هاي آماد و پشتيباني جريان‌هاي سياسي لبنان از دو طرف منازعه سوريه منتشر مي‌‌كردند. افزون بر اين، حزب‌الله فراتر از ايستارها و سياست‌هاي لبناني خود، در سطح منطقه‌اي نيز به تبع خاستگاه و ماهيت خويش، ناچار به اتخاذ سياست‌ها و رويكردهايي بود كه گاه با رويكرد دولت لبنان در تضاد و تباين قرار مي‌گرفت. از جمله نمونه‌هاي اخير چنين مواردي، رويكرد حزب‌الله در قبال بحران و سپس جنگ داخلي سوريه بود.

ورود به جنگ داخلي سوريه

همچنان كه پيگيري نقش و شيوه كنش حزب‌الله در بحران سوريه نشان مي‌دهد، اين حزب با ترديدهايي جدي در نهايت وارد جنگ داخلي سوريه شد؛ ترديدهايي كه از يكسو در ماهيت متحول و پيش‌بيني‌ناپذير بحران سوريه ريشه داشت و از سوي ديگر از اولويت‌هاي حزب‌الله در تعامل با خطرهاي خارجي ناشي مي‌شد. به اين ترتيب در تبيين چرايي ترديد اوليه در ورود مستقيم حزب‌الله به بحران سوريه، تصور توانمندي نظام اسد در فايق آمدن بر بحران و احتمالا (بنابر برخي گزارش‌ها) مخالفت شخص بشار اسد با چنين تحركي از سوي حزب‌الله بود. به عبارتي اسد كه خود را قادر به واپايش بحران مي‌ديد، ورود حزب‌الله به طرفداري از خود را اعطاي نشانه‌اي به مخالفان در تأكيد بر ضعف نظام خويش مي‌ديد.

افزون بر اين، نظام اسد بنابر ماهيت خويش، تمايلي به شريك كردن هيچ طرفي (حتي متحدان)، در مسائل داخلي خويش (حداقل تا زماني كه برايش ثابت نشده بود كه در واپايش بحران ناتوان است) نبود. افزون بر دلايل ياد شده، حزب‌الله پس از ورود به بحران سوريه، خود را در توجيه چنين مداخله‌اي در وضعيتي بغرنج يافت؛ امري كه طبعا مي‌تواند يكي از عوامل ترديدهاي اوليه نيز تلقي شود. نكته ديگر آنكه حزب‌الله به عنوان يك حزب سياسي، در سال‌هاي اخير خود را در چارچوب ساختار سياسي لبنان تعريف مي‌كرد و بنابراين در چارچوب سياست «دوري‌گزيني» اعلام شده دولت لبنان رفتار مي‌كرد. در واقع ورود حزب‌الله به بحران سوريه، تنش‌هاي صحنه سياسي لبنان را تشديد كرد.

به اين ترتيب، حزب‌الله كه به حمايت از تحولات مردمي تونس، مصر، ليبي و يمن پرداخته بود، در ابتدا در برابر بحران سوريه سكوت اختيار كرد و طرح هرگونه ادعا در زمينه كمك به نظام اسد را رد مي‌كرد. در اين دوره حزب‌الله عملا به مشي سياسي دولت ميقاتي در قبال بحران سوريه پايبند بود. حتي در قبال تنش‌هاي جاري در پاره‌اي از مناطق و شهرهاي لبنان، موضع دولت را مورد تأييد قرار داد و با مخالفان وارد چرخه خشونت نشد. در واقع در اين مرحله حزب‌الله نه مايل به مداخله در سوريه بود و نه در اين زمينه ضرورتي احساس مي‌كرد، و نه نظام اسد اجازه چنين مداخله‌اي را (با تصور توانمندي خويش در برابر مخالفان) مي‌داد. آنچه مي‌توانست چنين وضعي را تغيير دهد، به تدريج با گسترش حمايت‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي از مخالفان و پيشروي آنها در بسياري از شهرها و مناطق سوريه و تبديل شدن بحران اين كشور به جنگي داخلي، رخ نمود.

به اين ترتيب، تحول در رويكرد حزب‌الله هنگامي نمايان شد كه از يكسو ناتواني نظام اسد در واپايش بحران داخلي روشن شد و از سوي ديگر جريان‌هاي مخالف اسد (سكولار و اسلام‌گرا) دشمني خود را با حزب‌الله و ج.ا.ايران و مجموع محور مقاومت اعلام كردند. «برهان غليون» رئيس ائتلاف ملي به صراحت اعلام كرد پس از پيروزي مخالفان، روابط با حزب‌الله و ايران به هيچ‌وجه به سطح پيشين باز نخواهد گشت. (برهان غليون: سوريه ستقطع العلاقات، 2011) البته روشن است كه صرف اتخاذ چنين رويكردي از سوي مخالفان، نمي‌توانست محرك اصلي حزب‌الله در ورود به بحران سوريه باشد، بلكه وقوع چنين تحولي را بايد در سايه تضعيف نظام اسد در سوريه پيگيري كرد.

به اين ترتيب، با گسترش بحران سوريه و روشن شدن ناتواني اسد در واپايش و مديريت بحران و با بالا گرفتن تنش‌ها و زد و خوردها در نواحي مرزي سوريه با لبنان، حزب‌الله ابتدا در اين نواحي به مقابله با مخالفان اسد و حمايت از شيعيان لبناني پرداخت كه در اين مناطق ساكن هستند. به عبارتي حزب‌الله كه ناتواني عملي و التزام دولت لبنان به سياست دوري‌گزيني را مشاهده مي‌كرد، خود وظايف دولت در قبال شهروندان شيعه لبناني را كه مورد حمله نيروهاي مخالف اسد قرار مي‌گرفتند برعهده گرفت و در نتيجه رويارويي‌هاي اوليه حزب‌الله با نيروهاي مخالف اسد در نواحي مرزي دو كشور صورت گرفت. البته نظام اسد در اين مرحله نقش حزب‌الله در سوريه را انكار مي‌كرد. «چنين مسئله‌اي بازتاب دهنده بي‌ميلي رهبري سوريه در پذيرش اتكاي خويش بر مبارزان خارجي براي پيروزي در مبارزه‌ها روي خاكش بود». (Lynch, 2013) به عبارتي، حفظ وجهه نظام سوريه، عامل اصلي انكار مداخله حزب‌الله در اين مرحله بود.

تحول ياد شده اولين گام ورود جدي حزب‌الله به جنگ داخلي سوريه بود. رسانه‌هاي منطقه‌اي وابسته به عربستان و نيز جريان‌هاي افراط‌گراي فعال در بحران سوريه، از مداخله حزب‌الله در اين بحران براي بالا بردن سطح تنش سني - شيعي بهره گرفتند. هدف از تشديد تنش‌هاي فرقه‌اي، بهره‌گيري از اين تبليغات در تقويت مخالفان اسد بود. از ديد عربستان، دامن زدن به تنش‌هاي فرقه‌اي، قابليت آن را دارد كه ضمن منحرف كردن سير تحولات انقلابي و مردمي خاورميانه، از يكسو خيزش‌هاي ياد شده را در كشورهاي عربي زمين‌گير كرده از تسري آنها به كشورهاي شوراي همكاري خليج‌فارس پيشگيري كند و از سوي ديگر، مهار قدرت محور مقاومت را كه در صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي در نتيجه تضعيف محور موسوم به اعتدال عربي (پس از سقوط مبارك و لرزش پايه‌هاي قدرت در پاره‌اي ديگر از اعضاي اين محور)، كاملا تقويت شده بود، امكان‌پذير سازد.

در مقابل، جريان‌هاي افراطي وابسته به القاعده همچون «جبهه النصره» كه در نتيجه بروندادهاي كنش آنها در دوره پس از 11 سپتامبر، اعتبار خود را در ذهنيت شهروند عرب از دست داده بودند، با بالا گرفتن تنش فرقه‌اي، دوباره توانستند در مقياس بالا دست به عضو‌گيري بزنند. افزون بر اين، تمركز تنش فرقه‌اي و گفتمان مربوط بر آن در سوريه، سبب مهاجرت بسياري از اعضاي سازمان‌هاي تابع القاعده از كشورهاي مختلف به سوريه براي كمك به جبهه النصره شد؛ امري كه به نوبه خود، تنش فرقه‌اي را در اين كشور تشديد كرد. بهبود جايگاه القاعده در نتيجه تشديد تنش فرقه‌اي در منطقه و به ويژه سوريه، باعث شد تا القاعده دامن زدن به اين تنش‌ها را در اولويت قرار داد.

در همين راستا جبهه النصره اعلام كرد مبارزه با حزب‌الله در سوريه در رأس اولويت‌هايش قرار دارد. (جبهه النصرۀ، 2013) حال آنكه پيش از بحران سوريه، مبارزه با آمريكا و غرب در محوريت گفتمان تبليغاتي القاعده قرار داشت. در واقع رهبران جبهه النصره نيك مي‌دانند تشديد تنش فرقه‌اي امكان احياي القاعده و افزايش جاذبه آن را ميان جوانان سني مذهب بيش از پيش ميسر كرده است.

مرحله دوم مداخله حزب‌الله را مي‌توان در تلاش آن براي حمايت از مراكز و آرام‌گاه‌هاي ديني ديد. در اين دوره گفته مي‌‌شد مهم‌ترين دليل ورود حزب‌الله به سوريه، حمايت از اماكن ديني و نيز پيشگيري از تخريب امارت‌هاي اسلامي از سوي تندروهاي القاعده در مناطق اطراف لبنان است. (ناصرالدين، 2013) اين تحول حاكي از ورود حزب‌الله به طور علني و رسمي به درون خاك سوريه براي حمايت از پاره‌اي از مناطق و مبارزه براي تأمين امنيت آنها بود. از ديد حزب‌الله هدف گرفته شدن مراكز مذهبي از جمله مراكز زيارتي شيعيان، تداوم و تشديد جنگي ضدشيعي عليه تمامي شيعيان منطقه‌ است و بنابراين نمي‌توان چنين تحولي را محدود به سوريه دانست.

از اين ديدگاه در نگرش بسياري از رهبران حزب‌الله، مداخله براي حمايت از بارگاه‌ها نه تنها توسط نظام سوريه، بلكه همچنين توسط داوطلبان شيعه امري واجب به شمار مي‌رود. آنچه چنين گرايشي را نزد رهبري حزب‌الله تشويق مي‌كرد، ماهيت فرهنگي - مذهبي آن بود كه براي شيعيان لبناني (حداقل به عنوان گام نخست ورود حزب‌الله به بحران سوريه) قابل توجيه بود. اين رويكرد البته محدود به حزب‌الله و شيعيان لبنان نبود و از سوي شيعيان عراق نيز اتخاذ شد.

واپسين مرحله و شيوه تعامل حزب‌الله با بحران سوريه، ورود مستقيم به جنگ داخلي از طريق اعزام نيرو به جبهه القصير و آغاز مبارزه آن با مخالفان اسد و افراطي‌هاي جبهه النصره بود. «واقعيت اوليه‌اي كه هماوردي القصير روشن ساخت... آن بود كه ارتش عربي سوريه در انجام عمليات [القصير] ناتوان شده و در نتيجه آن را به حزب [الله] سپردند». (الأمين، مايو 2013) دليل اصلي مطرح شده از سوي حزب‌الله در توجيه ورود به جنگ داخلي سوريه، حمايت از محور و حاميان جريان مقاومت بوده است. در اين زمينه، حسن نصر‌الله در سخناني در 30 آوريل 2013 با تأكيد بر اينكه هدف از جنگ سوريه تضعيف اين كشور و تضعيف دولت مركزي در آن است، بيان داشت: «سوريه در منطقه و جهان دوستاني واقعي دارد كه اجازه نخواهند داد اين كشور در دستان آمريكا و رژيم صهيونيستي و گروه‌هاي تكفيري سقوط كند».

نصرالله در مورد مداخله در جنگ القصير گفت: «ما آشكارا مي‌‌گوييم لبناني‌هاي مناطق اطراف القصير را در رويارويي با تجاوزهاي گروه‌هاي مسلح تنها نخواهيم گذاشت و از هيچ چيزي كه به ماندن و ايستادگي آنها كمك كند، فروگذار نخواهيم كرد». (سخنراني سيدحسن نصرالله در 30 آوريل 2013) اين رويكرد با چنان قاطعيتي اتخاذ شد كه رهبري حزب‌الله، در برابر فشارهاي ناشي از بمب‌گذاري ضاحيه بيروت در اوت 2013، اعلام كرد اگر ما بخواهيم به بمب‌گذاري ضاحيه پاسخ بگوييم، تعداد مبارزان‌مان در سوريه را دو برابر مي‌كنيم؛ امري كه نشان‌دهنده راهبرد بلندمدت حزب‌الله براي مبارزه در سوريه است. (Hashem, 2013)

به اين ترتيب در واپسين مرحله مداخله حزب‌الله در بحران سوريه، با اعلام رهبر حزب‌الله، اين حزب به صورت مستقيم وارد رويارويي با گروه‌هاي مسلحي شد كه القصير را به تصرف درآورده بودند. در واقع يكي از دلايل اصلي رويارويي حزب‌الله با تصرف القصير توسط مخالفان نظام سوريه آن بود كه چنين تحولي، مستقيما تهديدي عليه ارتباط جغرافيايي حزب‌الله با دمشق به شمار مي‌رفت؛ امري كه پشتيباني تسليحاتي و نظامي سوريه از حزب‌الله را در صورت طولاني شدن جنگ داخلي سوريه و به ويژه در صورتي كه حزب‌الله با رژيم صهيونيستي وارد جنگي نوين مي‌شد، دشوار و حتي غيرممكن مي‌كرد. بي‌شك اين تنها يكي از دلايل قابل يادآوري است.

حزب‌الله به تدريج از وضعيت بي‌طرفي اعلامي به مداخله در جنگ داخلي سوريه تغيير موضع داد و ضمن گسترش دادن به ابعاد داخلي و منطقه‌اي جنگ سوريه، به تعبير «اكستر فيلكينز»، احتمال آغاز يك جنگ منطقه‌اي را افزايش داد. (Filkins, 2013) اگرچه چرايي ورود حزب‌الله به جنگ داخلي سوريه به طرفداري از نظام اسد را مي‌توان با طرح دلايلي تبيين كرد، اما تبيين برونداد چنين تحولي در سايه تداوم جنگ و تحولات گسترده و متوالي جبهه‌هاي مبارزه و نيز دخيل بودن متغيرهاي متعدد و غيرقابل واپايش، در شرايط فعلي غيرممكن است. در اين جا به تبيين دلايل مداخله حزب‌الله مي‌پردازيم تا بر مبناي دلايل ياد شده، نگاهي به احتمال‌هاي پيش‌روي حزب‌الله در سايه تداوم جنگ داخلي سوريه بپردازيم.

دلايل ورود به جنگ داخلي سوريه

بحران سوريه و رويكرد حزب‌الله در قبال آن را نمي‌توان جداي از صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي ديد. در اين معنا از يكسو تلاش‌هاي گسترده‌اي براي تضعيف محور مقاومت و ضربه زدن به پايه اصلي آن در جهان عرب (سوريه) به عمل آمده و مي‌آيد و از سوي ديگر، حزب‌الله و ج.ا.ايران در تلاش براي پيشگيري از تضعيف محور مقاومت، در سوريه روياروي جريان‌هاي خواستار سرنگوني نظام اسد قرار گرفته‌اند. با توجه به جايگاه ج.ا.ايران در محور مقاومت، عملكرد حزب‌الله در جنگ سوريه را نبايد جداي از سياست منطقه‌اي ايران دانست؛ كشوري كه حامي اصلي اين حزب است. در تبيين چرايي مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه، مي‌توان دلايل ياد شده را در سه سطح دسته‌بندي كرد.

در سطح داخلي، امتداد صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي به عرصه سياسي آيينه‌وار لبنان سبب شد بحران سوريه در اين كشور نيز تنش‌هايي سياسي به بار آورد؛ تنش‌هايي كه گاه به زد و خوردهايي خونين و نيز بمب‌گذاري‌هايي ويرانگر انجاميده است. جريان 14 مارس و در رأس آن «المستقبل» از آغاز بحران سوريه به حمايت از مخالفان نظام پرداخت. در اين زمينه بنابر برخي گزارش‌ها، يكي از منابع تأمين تسليحات مخالفان به طور مستقيم و غيرمستقيم، جريان المستقبل بوده است. از ديد اين جريان، سقوط نظام اسد و قدرت گرفتن يك نظام سني‌مذهب در دمشق، كمك فراواني به تضعيف جريان مقاومت و به طور مشخص حزب‌الله در لبنان خواهد كرد. در واقع تضعيف حزب‌الله انگيزه اصلي حاميان لبناني مخالفان نظام اسد است. به عبارتي، حزب‌الله هدف رقبا و مخالفان داخلي بوده و پس از نظام اسد، در فهرست انتظار آنها قرار دارد. طرح اتهام‌هاي متقابل از سوي جريان المستقبل و حزب‌الله در ارتباط با دخالت اين دو در جنگ داخلي سوريه، نشان مي‌دهد «صحنه لبنان به صورتي گسترده در آنچه در سوريه مي‌گذرد، در ارتباط است». (الخطيب، 2012)

امتداد صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي به لبنان البته فقط جنبه سياسي و حمايتي (از اطراف درگيري در سوريه) نداشت. اين امر سطوح ديني و مذهبي را نيز دربرگرفت، به گونه‌اي كه حتي در موضع‌گيري‌هاي علماي لبناني كاملا مشهود بوده است. براي مثال، «شيخ احمد الأسير» در صيدا و «شيخ سالم الرفاعي» در طرابلس، از جمله روحانيون سني مذهب لبناني بوده‌اند كه دعوت به حمايت از مخالفان نظام اسد و داوطلبي براي مبارزه با نظام در سوريه كردند. (شقير، 2013) در سطح منطقه‌اي، «يوسف القرضاوي» و نيز «عبدالعزيز بن عبدالله آل‌الشيخ»، مفتي عربستان، با حزب الشيطان ناميدن حزب‌الله، خواستار مبارزه با آن شدند. به اين ترتيب مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه با تحولات داخلي لبنان در پيوند بوده و در پرتو فضاي سياسي و تحولات داخلي لبنان، مشوق‌هاي چنين تحركي قابل طرح است. در اين رابطه برخي بر آن هستند كه انگيزه‌هاي داخلي مداخله حزب‌الله در سوريه «مبتني بر خودياوري» بوده است. (Filkins, 2013)

در سطح منطقه‌‌اي، رويكرد و كنش رقباي محور مقاومت يكي از عوامل اصلي در تحرك متحدان سوريه از جمله حزب‌الله به سود نظام حاكم بر اين كشور بوده است. تحركات رقباي منطقه‌اي محور مقاومت به رهبري شوراي همكاري خليج‌فارس و برخي ديگر از كشورهاي منطقه در حمايت از مخالفان نظام اسد، سوريه را به عرصه صف‌بندي‌ها و رويارويي‌هاي منطقه‌اي ميان دو محور موسوم به «اعتدال» و «مقاومت» تبديل كرد.

اين تحول هنگامي آغاز شد كه در اوت 2011 رياض ضمن فراخواندن سفير خود از دمشق، به طور مستقيم وارد نزاع شده و به حمايت از مخالفان نظام سوريه پرداخت. اين تحرك رياض، تغيير رويكرد بسياري از كشورهاي عربي در قبال بحران سوريه را در پي داشت، به گونه‌اي كه بسياري از اين كشورها (كه پيش از اعلام علني رويكرد رياض به بحران سوريه، در ترديد بودند)، بي‌طرفي را كنار گذاشته و در كنار رياض به كنشگري در سوريه پرداختند.

تسري صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي به سوريه، ابعاد مختلفي داشت و اگرچه ماهيتا سياسي بود، به تدريج بَُعد فرقه‌اي غالبي يافت كه با وجود دنباله‌روي آن از زد و بندهاي سياسي، پس از آنكه بحران سوريه را به جنگ داخلي تمام‌عياري تبديل كرد، به چهره غالب اين جنگ تبديل شد. چنين تحولي، نمي‌توانست حزب‌الله را به عنوان جنبشي شيعي و وابسته به محور مقاومت از كارزار دور نگه دارد و در نتيجه با تسري تنش‌ها و رقابت‌هاي منطقه‌اي به سوريه، حزب‌الله به عنوان يكي از اعضاي محور مقاومت به تدريج وارد بحران سوريه شد. در واقع بحران سوريه به گونه‌اي تقسيم‌بندي‌هاي منطقه‌اي را احيا كرد كه بي‌طرفي براي بسياري از اطراف به گزينه‌اي ناممكن تبديل شد. در چنين شرايطي حزب‌الله نمي‌توانست و مايل به بي‌طرف ماندن در بحراني نبود كه جايگاه منطقه‌اي اين حزب و متحدانش را هدف گرفته بود.

در سطح بين‌المللي امتداد يافتن بحران سوريه به صورتي ثانوي و به دنبال آن ناتواني اطراف داخلي و منطقه‌اي در پيشبرد اهداف خويش آغاز شد؛ همچون سطح منطقه‌اي، در سطح بين‌المللي نيز تقسيم‌بندي‌ها و اتحادها مبتني بر صف‌بندي دو محور مقاومت و محور موسوم به اعتدال و در امتداد اين دو محور صورت گرفت. در نتيجه، كشورهاي عرب خليج‌فارس با هدف تضعيف محور مقاومت به حمايت از مخالفان اسد دست زده و مي‌زنند و در مقابل حزب‌الله و ساير متحدان سوريه در محور مقاومت، از نظام حاكم بر اين كشور حمايت مي‌كنند. در سطح بين‌المللي، ايالات متحده و برخي كشورهاي اروپايي، روياروي روسيه و چين قرار گرفته و دو مجموعه متقابل در بحران سوريه را نمايندگي مي‌كنند. اين شكاف به ويژه پس از كشتار شيميايي حومه دمشق، آشكارتر از پيش مرزبندي‌هاي بين‌المللي در مورد بحران سوريه را نشان داد.

پشتيباني‌هاي سياسي از دو طرف نزاع سوريه در مجامع بين‌المللي، به تدريج به كمك‌هاي نظامي نيز تسري يافت و بازيگران اثرگذار بين‌المللي كه در ابتداي بحران سوريه جوياي واپايش بحران بودند، با بالا گرفتن تنش و شروع جنگ داخلي، تقويت قدرت نظامي متحدان سوري خود را بي‌توجه به تبعات آن بر آينده سوريه دنبال كردند. در يك طرف معادله ياد شده، غرب به حمايت از رويكرد محور موسوم به اعتدال عربي مي‌پردازد و در مقابل، روسيه در برابر تلاش ايالات متحده براي كسب مشروعيت بين‌المللي براي حمله به سوريه از طريق شوراي امنيت مقاومت كرده و مي‌كند.

تصويب ارسال تسليحات از سوي كنگره آمريكا (Lewis, 2013) و همچنين نصب سامانه‌هاي دفاع موشكي ناتو در جنوب تركيه (Aljazeera, 2013)، صف‌بندي‌هاي بين‌المللي در قبال بحران سوريه را نشان مي‌دهد. نكته مهم در ارتباط با رويكرد غرب به بحران سوريه آن است كه در كنار تحركات بين‌المللي عليه نظام اسد، فشارهاي بين‌المللي عليه ج.ا.ايران و حزب‌الله نيز افزايش يافت؛ امري كه نشان‌دهنده مورد هدف بودن جريان يا محور مقاومت در منطقه است. در واقع عامل بين‌المللي اصلي در ورود حزب‌الله به بحران سوريه، رويارويي با فشارهاي تحميل شده به محور مقاومت در سطح بين‌المللي بوده است.

مجموع سه سطح بالا، چرايي مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه را روشن مي‌كند. حزب‌الله در هر سه سطح، ضرورت ورود به جنگ سوريه را به مثابه جنگي با ابعاد گسترده‌تر از سوريه درك كرده و در ادراكات امنيتي و راهبردي رهبري اين حزب، اين جنگ، تحولي منطقه‌‌اي را نمايندگي مي‌كند كه افزون بر دمشق، متحدان منطقه‌اي آن را در سطوح مختلف هدف گرفته است. تحت‌تأثير اين نگرش بود كه در نهايت رهبري حزب‌الله مداخله در جنگ داخلي سوريه را با وجود پرهزينه بودن، پذيرفت. چنانچه خواسته باشيم دلايل ورود حزب‌الله را بر مبناي سطوح سه‌گانه بالا به صورت موردي مطرح كنيم، چهار گزينه زير قابل يادآوري خواهد بود.

1. هدف گرفته شدن حزب‌الله: بنابر سخنان رهبران مخالفان اسد، تضعيف حزب‌الله در صورت سقوط حكومت اسد، يكي از اهداف مخالفان است. اين هدف را مي‌توان از اهداف اصلي حاميان لبناني، منطقه‌اي و بين‌المللي مخالفان اسد نيز دانست. به همين دليل از جمله دلايل اصلي مداخله حزب‌الله براي پيشگيري از سقوط اسد، همين نكته بود؛

2. معادله‌هاي داخلي لبنان: حمايت گسترده جريان 14 مارس از سرنگوني نظام اسد و رويارويي تبليغاتي اين جريان با حزب‌الله، در راستاي بهره‌گيري از تحولات سوريه در تعديل موازنه قدرت داخلي ميان حزب‌الله و مخالفان آن در لبنان صورت مي‌گيرد. جريان‌‌هاي لبناني مخالف حزب‌الله در اين معنا به جنگ داخلي سوريه به مثابه فرصتي مي‌نگرند كه امكان تضعيف حزب‌الله در معادله‌هاي داخلي لبنان را فراهم آورده است؛

3. موازنه منطقه‌اي: پس از آنكه خيزش‌هاي انقلابي با سرنگوني مبارك و ديگر تحولات منطقه، محور موسوم به اعتدال عربي را تضعيف و در موازنه منطقه‌اي خللي آشكار به زيان‌ محور ياد شده به بار آورد، تضعيف و سرنگوني نظام اسد به هدفي براي كشورهاي شوراي همكاري و متحدان منطقه‌اي آنها تبديل شد، تا موازنه منطقه‌اي را به زيان محور رقيب تغيير دهد. حزب‌الله در چشم‌انداز منطقه‌اي براي رويارويي با چنين تحولي وارد جنگ داخلي سوريه شد؛

4. تنش فرقه‌اي: دامن زدن عربستان و متحدان آن به تنش‌هاي فرقه‌اي در گفتمان رسانه‌اي خويش پيرامون جنگ داخلي سوريه، زمينه را براي تقويت جريان‌هاي افراطي سلفي - تكفيري در سوريه مهيا كرد. امري كه به تحولات سوريه و ساير نقاط منطقه، بُعد فرقه‌اي شاخصي داده است. بمب‌گذاري‌هاي فرقه‌اي در لبنان و ساير نقاط منطقه، رهبري حزب‌الله را به تحرك جدي براي پايان دادن به بحران سوريه و در نتيجه كاهش سطح تنش‌هاي فرقه‌اي سوق داد؛ اگرچه در كوتاه‌مدت، ورود حزب‌الله خود به تشديد اين تنش‌ها كمك مي‌كند.

حزب‌الله در سال‌هاي گذشته با فشارهاي گسترده‌اي روبرو بوده و توانست با حمايت متحدان منطقه‌اي خويش در برابر تمامي اين فشارها ايستادگي كند. مي‌توان گفت «از آنجا كه حزب‌الله از جنگ، مرگ مغنيه، حكم نيرومند دادگاه بين‌المللي، كاهش مشروعيت عمومي و... جان به سلامت برد، به نظر مي‌رسد اين حزب با [مداخله در سوريه] چيز زيادي براي از دست دادن نخواهد داشت». (Saab, 2013) در مجموع، مداخله در سوريه را بايد در سطوح سه‌گانه ياد شده در بالا و اين واقعيت ديد كه حزب‌الله آينده خود را با آينده محور مقاومت در پيوند مي‌بيند.

آينده حزب‌الله

روشن است كه گسترش بحران داخلي و محدود سوريه به يك جنگ داخلي با ابعاد بين‌المللي، پيش‌بيني آينده اين جنگ و نيز نقش و جايگاه آتي بازيگران دخيل در آن از جمله حزب‌الله را دشوار مي‌سازد. به اين ترتيب در بررسي آينده حزب‌الله در سايه جنگ داخلي سوريه تنها مي‌توان فرضيه‌هاي احتمالي يا طرح‌هايي را مطرح كرد كه با وجود خطاپذيري، مبتني بر داده‌هاي موجود بوده و احتمال تحقق آنها بيش از ساير احتمال‌هاست. بر همين اساس، تأثير بروندادهاي جنگ داخلي سوريه بر آينده حزب‌الله در ابعاد سياسي و نظامي را مي‌توان در نكات زير خلاصه كرد.

1. بُعد نظامي: آينده حزب‌الله در زمينه نظامي از سه نگاه دچار تحول خواهد شد: نخست در ارتباط با رژيم صهيونيستي و دوم در رويارويي‌هاي داخلي. در ارتباط با صهيونيست‌ها، يكي از اهداف اصلي تأسيس حزب‌الله، مقابله با اشغالگري اين رژيم و تجاوزهاي آن بود. حزب‌الله توانست با تحميل خسارت‌هاي قابل توجه به رژيم صهيونيستي در سال 2000 اين رژيم را وادار به عقب‌نشيني از مناطق جنوبي لبنان كند و افزون بر اين، در جنگ تابستان 2006 زيان‌هاي بي‌سابقه‌اي به آن تحميل كرد. در واقع حزب‌الله با تكيه بر توانمندي‌هاي چريكي خويش، دستاوردهايي را در رويارويي با صهيونيست‌ها تحقق بخشد كه رژيم‌هاي عرب در طول دهه‌ها نتوانستند به آن دست يابند. مشروعيت سلاح حزب‌الله نيز مبتني بر نقش آن در برابر تجاوزهاي رژيم صهيونيستي و آزادسازي جنوب لبنان بوده است.

با اين حال، ورود به جبهه گسترده سوريه كه درگيري در جنگ چريكي نامحدودي را شامل مي‌شود، با توجه به محدوديت امكانات و نيز نيروهاي نظامي حزب‌الله، از توانمندي‌هاي اين حزب در برابر رژيم صهيونيستي خواهد كاست. به عبارت ديگر، جنگ در سوريه، مستقيما بر آمادگي حزب‌الله در برابر رژيم صهيونيستي تأثيري منفي خواهد داشت و اين امر مي‌تواند در صورت وقوع هرگونه رويارويي با اين رژيم، ضربه‌هاي تحمل‌ناپذيري به اين حزب وارد كند. آمار متفاوتي در مورد تعداد مبارزاني كه از سوي حزب‌الله به سوريه اعزام شده‌اند در دست است، اما برايند آمارها اين واقعيت را آشكار مي‌سازد كه حزب‌الله بخش قابل توجهي از مبارزان و تسليحات خود را به جبهه سوريه منتقل كرده است.

افزون بر اين، با وجود تلاش‌هاي حزب‌الله براي مطرح كردن «جنگ عليه اپوزيسيون سوريه به عنوان جنگي عليه رژيم صهيونيستي» (Lynfield, 2013)، درگيري در سوريه به جنگ رواني عليه مبارزان حزب‌الله تبديل شد؛ مبارزاني كه رويارويي با صهيونيست‌ها در نظرشان تفاوت عمده‌اي با رويارويي با مخالفان اسد دارد. رهبري حزب‌الله در راستاي رويارويي با اين مشكل، جنگ سوريه را به عنوان توطئه‌اي صهيونيستي براي ويران‌سازي اتحاد آن با اسد در برابر رژيم صهيونيستي توصيف مي‌كند. (Bernard, 2013) با اين حال، تفاوت‌هاي موجود از نظر هيچ‌كس پوشيده نيست. اما بُعد مثبت ورود نظامي حزب‌الله به سوريه نيز اين است كه حزب‌الله بعد از جنگ 2006 تاكنون هيچ‌گونه رزمايش نظامي يا صحنه‌اي براي تمرين و كسب تجربه نداشته و اتفاقا ورود نظامي حزب‌الله به سوريه تجربه‌اي جديد و نو بوده است كه براي رويارويي‌هاي آينده با رژيم صهيونيستي مي‌تواند مفيد باشد.

در صحنه داخلي لبنان اگرچه ورود حزب‌الله به جنگ سوريه بر موازنه نيروها بي‌تأثير نخواهد بود، با اين حال، از آنجا كه هيچ ‌يك از رقباي داخلي حزب‌الله ظرفيت و توانايي تبديل شدن به نيرويي موازنه‌گر در برابر قدرت نظامي اين حزب را ندارند، حزب‌الله همچنان قدرت نخست در اين كشور باقي خواهد ماند. با اين حال، سقوط نظام اسد در سوريه مي‌تواند در بلندمدت بر اين جايگاه حزب‌الله تأثيري منفي بگذارد، اما با توجه به ضعف نظامي رقباي داخلي حزب‌‌الله، كه در مي 2008 آشكار شد، چنين تحولي در كوتاه و ميان‌مدت غيرممكن به نظر مي‌رسد. در واقع با ورود حزب‌الله به بحران سوريه، آينده توازن قدرت نظامي در لبنان نيز تا اندازه زيادي به بروندادهاي جنگ سوريه پيوند خورد.

قدرت و سطح بالاي آمادگي نظامي و امنيتي حزب‌الله، تاكنون مانع اصلي رقباي داخلي آن در بالا بردن سطح تنش با اين حزب در جريان درگيري‌هاي محدود ماه‌هاي گذشته بود. با اين حال درگيري حزب‌الله در سوريه و احتمال از سرگيري تلاش‌ها براي تقويت بنيه نظامي رقباي داخلي اين حزب (تلاش‌هايي كه از سال 2008 و با آشكار شدن بي‌فايده بودن تلاش‌ها براي ايجاد رقيبي داخلي در برابر حزب‌الله عملا متوقف شده بود) دشواري‌هاي داخلي حزب‌الله را خواهد افزود. به عبارتي، با افزون شدن احتمال گرايش رقباي داخلي حزب‌الله به نظامي شدن، نه تنها آينده اين حزب، بلكه همچنين آينده لبنان با تهديدات جدي مواجه خواهد شد. «غسان شربل»، سردبير «الحيات»، در نگاه به برونداد تسري تحولات جنگ سوريه به صحنه سياسي لبنان مي‌نويسد: عراقي كردن لبنان بروندادي جز بازندگان ندارد. (شربل، 2013) در اين نگاه، نيروهاي سياسي لبنان نبايد انتظاري جز يك بازي باخت - باخت از صف‌بندي بر مبناي تقسيم‌بندي‌هاي داخلي سوريه داشته باشند.

با وجود واقعيت‌هاي بالا، در صورتي كه محور مقاومت بتواند در برابر فشارهاي صورت گرفته در سوريه، حداقل امتيازها را در اين كشور بدهد و با تغيير نظام، برخي چهره‌ها از جمله بشار اسد را كنار بگذارد، حزب‌الله با وجود دو جنبه منفي ياد شده در بالا، موازنه موجود در لبنان و منطقه به سود حزب‌الله و متحدان منطقه‌اي آن تغيير خواهد كرد. چنين تحولي، حتي در كوتاه‌مدت از اين توان برخوردار است كه صحنه سياسي لبنان و منطقه را به صورت گسترده‌اي به سود حزب‌الله تغيير دهد.

بُعد سوم تحول نظامي حزب‌الله در سايه مداخله آن در سوريه، تبديل شدن اين حزب از جرياني فروملي براي مقاومت در برابر تجاوزهاي رژيم صهيونيستي به لبنان، به بازيگري فراملي و در سطح منطقه‌اي است. با وجود واقعيت‌هاي ياد شده در بالا، كه به كاهش تمركز حزب‌الله بر رژيم صهيونيستي انجاميده، حزب‌الله با تبديل شدن به بازيگري منطقه‌اي با توان اثرگذاري فرامرزي، اثرگذاري به مراتب گسترده‌تري در موازنه قواي منطقه‌اي خواهد داشت و در نتيجه در محاسبات منطقه‌اي به عنوان بازيگري كه توان بر هم زدن بازي را دارد، با جديت بيشتري مورد توجه قرار خواهد گرفت؛ امري كه در كنار برخي چالش‌هاي قابل تصور، در سطوح مختلف داخلي و منطقه‌اي امتيازهاي قابل توجهي براي اين حزب دربرخواهد داشت. در اين معنا، قدرت نظامي فراملي حزب‌الله به سود جايگاه داخلي و منطقه‌اي اين حزب و متحدان آن عمل مي‌كند.

2. بُعد سياسي: در ارتباط با صحنه سياسي، حزب‌الله با تحولات چندي مواجه است. اولين تحول پس از ورود حزب‌الله به جنگ سوريه، دشواري تداوم حكومت نجيب ميقاتي و در نهايت استعفاي وي بود. با استعفاي دولت ميقاتي، تشكيل دولت جديد با دشواري‌‌هاي اساسي روبروست. «بازتاب‌هاي [ورود حزب‌الله به جنگ سوريه] باري ديگر از تشكيل دولت پيشگيري خواهد كرد». (الأمين، مايو 2013) افزون بر اين، با توجه به تضعيف سوريه و ورود حزب‌الله به جنگ داخلي در اين كشور، امكان حفظ جايگاه سياسي پيشيني كه از آغاز 2011 با سرنگوني حكومت سعد حريري براي ائتلاف 8 مارس به دست آمده بود، ناممكن شد. اگرچه چنين تحولي با رويكردهاي شخصي (تغيير ايستار وليد جنبلاط و جريان دروزي در مجلس لبنان) پيوند خورد، اما در مجموع برآيند تحولات سياسي لبنان بود؛ تحولاتي كه مستقيما از جنگ داخلي سوريه تغذيه مي‌شوند.

اگرچه حزب‌الله همچنان با تكيه بر جايگاه پارلماني و نيز نظامي - امنيتي خويش، جايگاه قابل توجهي در عرصه سياسي لبنان دارد، با اين حال تداوم و يا تحول چنين جايگاهي مسقتيما تحت‌تأثير روند تحولات سوريه و بروندادهاي جنگ در اين كشور خواهد بود. در صورت سقوط نظام اسد، حزب‌الله با چالش‌هاي سياسي جدي در داخل لبنان روبرو خواهد شد. با اين حال با توجه به جايگاه اجتماعي و سياسي آن در ميان شيعيان لبنان، چنين تحولي به هيچ‌وجه به معناي پايان زندگي سياسي حزب‌الله نخواهد بود. در واقع حزب‌الله پيش از اتحاد با سوريه نيز حضور و فعاليت خود در لبنان را گسترش و تداوم بخشيد و حتي در مواردي در دوره جنگ داخلي لبنان، عليه نيروهاي سوري در لبنان مبارزه كرد.

بنابراين اگرچه در صورت سقوط نظام اسد، مي‌توان انتظار بر هم خوردن موازنه سياسي لبنان را به زيان حزب‌الله داشت، اما چنين تحولي نمي‌تواند جايگاه (هرچند تضعيف شدۀ) حزب‌الله را از آن بگيرد؛ اما در صورتي كه طرح موردنظر متحدان منطقه‌اي حزب‌الله در سوريه عملي شود، در آن صورت جايگاه سياسي حزب‌الله در موازنه سياسي داخلي به شدت تحكيم خواهد شد و بعيد به نظر نمي‌رسد دولت دوباره در اختيار اين حزب‌ و متحدان داخلي آن قرار بگيرد.

ديگر برونداد جنگ داخلي سوريه در صحنه سياسي لبنان، دوقطبي شدن جامعه لبنان بود. نقش مستقيم حزب‌الله و نيز بازيگري غيرمستقيم جريان 14 مارس در جنگ سوريه، امكان بروز منازعه شديد داخلي را ميان طرفداران و مخالفان حزب‌الله گسترش داد؛ امري كه شيعيان و سني‌ها را در برابر يكديگر قرار مي‌دهد. (Khouri, 2013) اين تحول البته حتي پيش از مداخله حزب‌الله در سوريه آغاز شده بود و برونداد آن براي لبنان افزايش تنش‌هاي فرقه‌اي در شهرهاي خط تماس مذهبي بوده است. بمب‌گذاري در ضاحيه جنوبي بيروت و نيز طرابلس، نشان‌دهنده تلاش برخي اطراف براي شعله‌ور كردن تنش‌هاي فرقه‌اي با بهره‌گيري از رويكردهاي متضاد جريان‌هاي سياسي لبنان در قبال جنگ سوريه است.

در مجموع، فعاليت حزب‌الله در سوريه و تأكيد آن بر اينكه جنگ در سوريه جنگي عليه محور مقاومت است، و در مقابل، حمايت جريان 14 مارس از مخالفان اسد و صف‌بندي آن با عربستان و كشورهاي جوياي تضعيف حزب‌الله، تنش در لبنان را بيش از پيش تشديد خواهد كرد. به ويژه در صورتي كه نيروهاي لبناني مخالف اسد و حامي مخالفان نظام در شرايط نوين به سوي مسلح شدن پيش بروند، احتمال وقوع رويارويي‌هايي ميان دو جريان جدي خواهد بود. در چنين شرايطي شبح جنگ داخلي باري ديگر بر لبنان سايه خواهد گسترد. در واقع وحشت از بازگشت جنگ داخلي تاكنون مانع ذهني اثرگذاري در برابر گسترش رويارويي‌ها در لبنان بوده، اما در صورت نزديك شدن به سوي پايان بحران سوريه، امكان گسترش بحران و در نهايت زد و خوردهاي فرقه‌اي در لبنان دوچندان خواهد بود؛ به ويژه در صورتي كه بحران به درازا كشيده و تشديد مرزبندي‌هاي سياسي به اصطكاك دو جريان اصلي صحنه سياسي لبنان بينجامد.

بُعد سياسي برونداد جنگ سوريه، در سطح منطقه‌اي نيز آثار قابل توجهي بر حزب‌الله داشته و خواهد داشت. پس از اعلام رسمي مشاركت حزب‌الله در جنگ سوريه، تحولاتي متوالي آغاز شد كه از تصميم‌هاي [شوراي همكارِي] خليج‌[فارس] در مورد حزب‌الله و محيط اقتصادي، سياسي و اجتماعي آن تا قطعنامه [اتحاديه] اروپا و نيز تنش گسترده‌اي كه روابط حزب‌الله با «برادران» سني مذهبش را از گروه‌هاي ديني عربي و غيرعربي، شامل مي‌شد. (الأمين، يوليو 2013)

به اين ترتيب، در حالي كه پس از جنگ 33 روزه 2006، حزب‌الله و رهبر آن از جمله محبوب‌ترين احزاب و شخصيت‌ها در جهان عرب به شمار مي‌رفتند و اين محبوبيت تحت‌تأثير سخنراني‌هاي حسن نصرالله از جمله در جريان تهاجم رژيم صهيونيستي به غزه در جنگ 22 روزه افزون شد، در نتيجه رويكرد نوين اين حزب در سوريه و فرقه‌اي شدن تدريجي رويارويي‌ها در اين كشور، به تدريج جاي خود را به بروز احساساتي در ضديت با حزب‌الله در جهان عرب داده و مي‌دهد. به عبارت ديگر، جنگ سوريه موجب تنزل قدرت نرم حزب‌الله در رويارويي‌هاي تبليغاتي منطقه و بهره‌گيري مخالفان اين حزب از اين وضعيت گرديد. بُعد مقبوليت‌بخش محبوبيت حزب‌الله به گفتمان و سياست‌هاي اين حزب و متحدان آن در منطقه، مسئله‌اي قابل اغماض نبود؛ بُعدي كه در نتيجه ورود حزب‌الله به جنگ سوريه تضعيف شده است.

در ارتباط با تشديد تنش‌هاي فرقه‌اي در سوريه و به تبع آن لبنان، مي‌توان از نقش‌آفريني دو بازيگر سخن گفت: بازيگر نخست كشورهاي جوياي حفظ وضع موجود منطقه‌اي در عين تضعيف متحدان منطقه‌اي حزب‌الله هستند. اين كشورها با تأكيد بر فرو غلتيدن سوريه در جنگ داخلي، برونداد خيزش‌هاي عربي را ويراني نشان مي‌دهند تا بازدارنده‌اي ذهني در برابر تحركات مردمي ايجاد كنند. در رأس اين بازيگران عربستان است كه با اتخاذ سياستي مبتني بر ايجاد تغيير پرتنش و امنيت‌زدا در كشورهايي همچون سوريه و ليبي، جوياي بازدارندگي در برابر موج خيزش‌هاي منطقه‌اي بوده است. (احمديان، 1390) از ديد رياض، تنش‌هاي افسارگسيخته فرقه‌اي، ظرفيت بازدارندگي مناسبي در برابر تسري تحولات مردمي به كشورهاي شوراي همكاري از يكسو و تضعيف جرياني كه در اقليت قرار مي‌‌گيرد (ايران و متحدان شيعه آن) در صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي را از سوي ديگر دارد.

بازيگر دوم القاعده و جريان‌هاي خشونت‌طلب سلفي - تكفيري است. اين جريان‌ها كه به تدريج حمايت‌هاي مردمي و جاذبه خود را در جهان عرب از دست داده بودند، با تأكيد بر رويارويي‌هاي فرقه‌اي، دوباره ميزاني از جاذبه خود را بازيافته و در نتيجه به جذب نيرو مي‌پردازند و در زمره سودبرندگان از تشديد تنش‌هاي فرقه‌اي در سوريه و منطقه‌ قرار مي‌گيرند. به عبارت ديگر، القاعده كه اعتبار خود را در نتيجه بروندادهاي فعاليت‌هاي دهشت‌افكنانه‌اش از دست داده بود، تنش فرقه‌اي را روزنه‌اي يافت كه از طريق آن مي‌توانست ميزاني از اعتبار خود را احيا كند.

در همين راستا، اين جريان‌ها به فرقه‌اي شدن جنگ سوريه اكتفا نكرده و با بمب‌گذاري‌هايشان در تلاشند اين كشور را به صحنه نويني براي جنگ فرقه‌اي تبديل كنند. «مبارزه فرقه‌اي هم‌‌اكنون به آن سوي مرزها، به شمال لبنان تسري يافته و صحنه [براي جنگ فرقه‌اي در لبنان] آماده شده است». (Marquadt, 2013) مداخله حزب‌الله در جنگ سوريه نيز بيشتر به عنوان يكي از عوامل كاهش محبوبيت فرافرقه‌اي حزب‌الله و تشديد تنش‌هاي فرقه‌اي در منطقه مورد اشاره قرار مي‌گيرد. (See Abdo, 2013)

تحرك حزب‌الله در سوريه، فشارهاي بين‌المللي عليه حزب‌الله و متحدان آن را افزايش داده است. در حالي كه بسياري از كشورها در سطح بين‌المللي تاكنون از قرار دادن حزب‌الله در زمره احزاب تروريستي اجتناب مي‌كردند، باري ديگر شاهد افزايش چنين گرايشي هستيم. واپسين تحول در اين زمينه، گنجاندن شاخه نظامي حزب‌الله در فهرست سازمان‌هاي تروريستي اتحاديه اروپاست كه اگرچه مستقيما تحت‌تأثير جنگ سوريه صورت نداشت، (حرفوش، 2013) اما نبايد تأثير رويكرد و كنش حزب‌الله در اين جنگ را در اتخاذ چنين تصميمي ناديده گرفت. در اين معنا، گسترش حمايت‌هاي غربي از مخالفان نظام اسد مي‌تواند نشان‌دهنده ميزان هزينه‌اي باشد كه حزب‌الله بايد براي بقاي اسد بپردازد. (Ward, 2013) چنانچه گزارش‌هاي مربوط به آغاز تحرك حزب‌الله براي كاهش حضور خويش در سوريه درست باشد، چنين تحركي را بايد در راستاي كاستن از هزينه‌هاي جنگ داخلي سوريه بر كليت محور مقاومت ارزيابي كرد.

واپسين نكته آنكه تحول ياد شده تنها يك روي سكه فشارهاي بين‌المللي عليه حزب‌الله را آشكار مي‌سازد؛ روي ديگر آن، گسترش حمايت‌هاي بين‌المللي از رقباي داخلي حزب‌الله است. افزون بر اين، پس از ورود حزب‌الله به جنگ سوريه، حمله رسانه‌اي گسترده‌اي در سطح بين‌المللي عليه اين حزب و متحدان منطقه‌اي آن آغاز شد كه طبعا بر وجهه بين‌المللي اين حزب تأثيري منفي داشته و دارد. فشار بر حزب‌الله را نبايد از فشار بر متحدان منطقه‌اي آن جدا دانست. به عبارت ديگر، فشارهاي اقتصادي و سياسي عليه متحدان منطقه‌اي حزب‌الله را نيز بايد يكي از ابزارهاي عاملان و پيش‌برندگان چنين فشارهايي در راستاي تضعيف حزب‌الله دانست.

نتيجه‌گيري

جنگ داخلي سوريه تمامي بازيگران اثرگذار در صف‌بندي‌هاي منطقه‌اي را به صحنه كشانده است. از يكسو مخالفان نظام اسد و حاميان منطقه‌اي آنها از جمله شوراي همكاري قرار مي‌گيرند و در مقابل نظام اسد و حزب‌الله و مجموع محور مقاومت يا ممانعت. اين صف‌بندي به سطح بين‌المللي نيز تسري يافته و رويارويي‌هاي واشنگتن و مسكو را بر سر سوريه به ارمغان آورده است. در اين ميان، حزب‌الله كه در ابتداي بحران سوريه، بي‌طرفي اعلام شده از سوي دولت لبنان را پذيرفت، به تدريج و در سه مرحله وارد جنگ داخلي سوريه شد.

به اين ترتيب ايستار حزب‌الله، در سه مرحله، از بي‌طرفي به حمايت از شيعيان لبناني در مناطق مرزي سوريه با لبنان، حفاظت از بارگاه‌هاي مذهبي و در پايان درگيري با نيروهاي مخالف اسد در القصير و سپس ساير مناطق سوريه تغيير يافت. عوامل چندي در ورود حزب‌الله به جنگ داخلي سوريه دخيل بودند كه از جمله مي‌توان به هدف گرفته شدن اين حزب و گفتمان و متحدانش از سوي اپوزيسيون سوري، تأثير جنگ سوريه بر تغيير معادلات سياسي داخلي لبنان، تلاش مخالفان حزب‌الله و متحدان منطقه‌اي آن براي بر هم زدن موازنه منطقه‌اي و نيز گسترش تنش‌هاي فرقه‌اي اشاره كرد.

در مجموع، مداخله حزب‌الله در جنگ داخلي سوريه، تحت تأثير دو بُعد عملياتي و ايدئولوژيك صورت گرفت، در بُعد عملياتي، پيشگيري از تضعيف حزب‌الله در سطوح داخلي و منطقه‌اي موردنظر بود به ويژه آنكه يكي از اهداف اصلي مخالفان داخلي و منطقه‌اي نظام اسد، تغيير در موازنه قدرت منطقه‌اي و تضعيف حزب‌الله و متحدان منطقه‌اي آن از مجراي سرنگوني اسد بوده است. در بُعد ايدئولوژيك، حمايت از گفتمان محور مقاومت و دستاوردهاي آن و نيز تداوم بخشيدن به آن موردنظر حزب‌الله بوده است.

بروندادهاي ورود حزب‌الله به جنگ سوريه از دو منظر نظامي و سياسي حائز اهميت است. در بُعد نظامي، جنگ سوريه از يكسو تمركز حزب‌الله بر رژيم صهيونيستي را كاهش داده و مي‌تواند در بلندمدت به تضعيف اين حزب در برابر تحركات رژيم صهيونيستي بينجامد و از سوي ديگر، درگيري در سوريه مي‌تواند در بلندمدت حزب‌الله را در مواجهه با رقباي داخلي نيز تضعيف كند، به ويژه در صورتي كه رقباي ياد شده به سوي مسلح شدن بروند. در بُعد سياسي، دشواري تشكيل دولت جديد پس از استعفاي ميقاتي، تغيير احتمالي در موازنه سياسي داخلي به سود رقباي حزب‌الله به ويژه در صورت سقوط اسد، دو قطبي شدن روزافزون جامعه لبناني و تسري احتمالي تنش‌هاي فرقه‌اي به اين كشور، كاهش محبوبيت حزب‌الله و گفتمان آن در جوامع غيرشيعي خاورميانه و نيز تشديد فشارهاي بين‌المللي عليه حزب‌الله از جمله تحولات احتمالي پيش‌رو خواهد بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات