سیدرضا رحیمیعماد / دانشآموخته علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی
مقدمه: آموزههای یهودی بر تاسیس دولت یهودی تاکید دارند و در این راه از هیچگونه درگیری، توسعهطلبی و نژادپرستی پرهیز نمیکنند. اسراییل با حمایت دولتهای امپریالیستی غرب به ویژه آمریکا و انگلستان در سال 1948 طی قطعنامه 181 سازمان ملل معروف به قطعنامه تقسیم، شکل گرفت. با تشکیل اسراییل سلسلهای از درگیریهای اعراب و اسراییل در منطقه شکل گرفت که بازتابهای فرامنطقهای داشت.
اسراییل به تهدیدات امنیتی در سطوح مختلف منطقهای و بینالمللی دامن زد. واکنش دولتهای عربی به اسراییل به درگیری و سه جنگ انجامید. در هر سه جنگ این اعراب بودند که شکست را پذیرا شدند و اسراییل با برتری نظامی و البته با حمایت و نقش دولتها غربی به پیروزی رسید. دولتهای عربی با عقبنشینی از مقاومت خود و با پایان دادن به درگیری، زمینههای توسعهطلبی اسراییل را فراهم و از این طریق ناکارآمدی خود را اثبات کردند، بعد از حادثه یازدهم سپتامبر 2001 و حضور نظامی آمریکا در منطقه و بروز جنگ جولای 2006 میان لبنان و اسراییل، مجددا لزوم درگیری اعراب و جهان اسلام و با رژیم صهیونیستی مطرح شد.
در این راستا کتاب اسراییل و درگیری دایمی (1391)، اثر ربیع داغر میتواند بیانگر کم و کیف درگیریهای اعراب و اسراییل و آینده تحولات اسراییل و فلسطین باشد.
نویسنده قبل از ورود به فصل اول با مدخلی به عنوان توطئه، مجموعهای از توطئههای صهیونیسم را بیان میکند؛ از جمله، همکاری امپریالیسم غرب و صهیونیسم، کارشکنی در یکپارچهسازی و مشارکت اعراب، زیر پا گذاشتن حقوق ملتهای عربی به خصوص فلسطین و لبنان، شهرکسازی و اخراج فلسطینیان، سلب امنیت منطقهای که بخشی از توطئههای اسراییل هستند. وی در ادامه رابطه اعراب و اسراییل را نوعی درگیری خوشنت بار و سرنوشتساز معرفی میکند و اعتقاد دارد که ملتهای عربی باید در راه آزادسازی، ملی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، سیاسی و فرهنگی فعالیت کنند.
فصل نخست با عنوان صهیونیسم، ابتدا با تعریفی از صهیونیسم آغاز میشود، نویسنده صهیونیسم را جنبشی سازمانیافته میداند که روشی نژادپرستانه و استعماری را دنبال میکند و دارای برچسب یهودی با هدف ایجاد میهن قومی یهود در فلسطین است. دو روش فعالیت جنبش صهیونیسم روش سیاسی و حزب کار است. در روش سیاسی، هدف به دست آوردن تایید دولتهای بزرگ و سازمانهای بینالمللی برای کسب مشروعیت است و در حزب کار اولویت با طرح شهرکسازی صهیونیستی است. ریشههای تاریخی جنبش صهیونیسم به قرون وسطا باز میگردد، در دوران معاصر کنفرانسهای بال و لاهای و سپس اعلامیه بالفور و حمایت انگستان و آمریکا باعث میشوند که نهایتا در چهاردهم می 1948 دیوید بن گورید ایجاد دولت اسراییل را اعلام کند. پس از آن صهیونیستها به توسعهطلبی، شهرکسازی و اجماع یهودیان سراسر جهان در سرزمین جدید اقدام کردند.
در پی تشکیل اسراییل، اوضاع اعراب آشفته و امکانات، انرژیها، زمینها، مناعب آبی و منافع ملتهای عربی در معرض خطر و تهدیدی جدی قرار گرفت. مولف با ذکر کنفرانسهای صهیونیستی قبل از تاسیس اسراییل و بررسی آنها، قرار دادن فلسطین به عنوان وطن ملی یهودیان و تاسیس اسراییل بزرگ برای تمامی یهودیان و تاسیس اسراییل بزرگ برای تمامی یهودیان جهان را به عنوان دو هدف اصلی این کنفرانسها شناسایی میکند.
مراحل شهرکسازی اسراییل مطابق با نظریه رنیه مونیه، چهار مرحله اشغال، تسلط، مهاجرت و دستیابی به مشروعیت قانونی را پشت سر گذاشته است. مراحل مختلف طرح شهرکسازی با کمکهای انگستان و آمریکا اجرایی شده است.
فصل دوم با عنوان اصول نظریهپردازی صهیونیسم به بررسی ریشههای فکری جنبش صهیونیسم میپردازد. در این فصل سه مولفه به عنوان اصول نظریهپردازی صهیونیسم مورد شناسایی و ارزیابی قرار گرفته است. این سه مورد عبارتند از:
یک. تعالیم تلمود: تلمود مجموعهای از دستورات یهودی است که به صورت شفاهی بیان و سپس به صورت کتاب جمعآوری شده است و علمای دینی یهود بر آن تفسیر کردهاند. تفسیر تلمود حاوی تعالیم عمیق نژادپرستانه در برابر یهودیان، غیر قانونی بودن تفاهمنامهها و قراردادهای میان یهودیان با غیر یهودیان است. تلمود بر این نکته تاکید میکند که برای غیر یهودیان حقوق، زندگی، زمین و ملیتی وجود ندارد، چرا که آنها همانند چهارپایان بیارزش هستند.
دو. نظریه داروین: از دیگر اصول نظری صهیونیسم، نظریه داروین یا نظریه تکامل است. صهیونیست نتایج این نظریه را در مورد افراد و گروهها برای خود برگزیدهاند و به این نظریه جنبه عقیدتی، سیاسی و اجتماعی دادهاند. طبق این نظریه، صهیونیستها با تقیسم ملتها به دو گروه ملتهای برتر که مستحق بقا هستند و ملتهای عقبمانده که مستحق نابودی هستند، نژادپرستی خود را مشروع جلوه میدهند.
سه. مفهوم سرمایهداری و توسعهطلبانه: این اصل سومین پایه نظری جنبش صهیونیسم را تشکیل داده است. ویژگی اصلی این مفهوم تلاش مستمر و روزافزون برای افزایش مجموعهای معین از وسایل و امکانات و تقویت اقتصاد ملی است. طبق این اصل اسراییل میتواند با توسعهطلبی اقتصادی و نظامی؛ به دست آوردن زمینهای جدید، بهرهبرداری از نیروی کار موجود در منطقه تحت اشغال به این هدف نائل شود. این اصل استعمار صهیونیسم را در پیوند با استعمار غرب قرار داده است.
فصل سوم تحت عنوان فلسطین، به بررسی جغرافیای سیاسی و تاریخی سرزمین فلسطین میپردازد پیشینه تاریخی و سیاسی فلسطین به سه دوره تاریخ قدیم (از 2500 ق.م تا 636 م)، تاریخ میانه ( 1867 – 660م) و دوره جدید (2000 – 1867) تقسیم میشود. تحولات سیاسی به خصوص در دوره سوم مهم میباشد؛ چرا که به اشغال فلسطین منجر میشود اشغال فلسطین دارای پیامدهای نظیر قتل عام نسلکشی فلسطنیان، آوارگی و مهاجرت آنان بوده است.
در این بخش از کتاب به وضوح نقض حقوق بشر از سوی اسراییل بیان شده است.
عنوان فصل چهارم حق تاریخی یهودیان در فلسطین است. مولف در این فصل با آوردن دلایلی ادعای صهیونیستها در خصوص داشتن حق تاریخ در مورد اشغال فلسطین را به چالش میکشد. نگارنده ابتدا طرحها و اظهارات بنیانگذاران صهیونیسم را مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه میگیرد که این طرحها و اظهارات مغایر و گاه متعارض با ادعای حق تاریخی یهودیان در فلسطین است. به عنوان مثال، هرتزل یکی از بنیانگذاران جنبش صهیونیسم در کتاب دولت یهودی به یهودیان گوشزد میکند که فلسطین مکان مناسبی برای تشکیل وطن یهودی نیست.
اظهارات، نظریات، موضعگیریها و مصوبات بنیانگذاران و پیشگامان جنبش صهیونیسم در خصوص مسایلی نظیر تعداد یهودیان مهاجر به وطن یهودی یا مکانی که باید مهاجرت به آن صورت بگیرد و یا در مورد مساحت وطن یهود دارای تناقض، اختلاف و تغییر بوده است. نویسنده در ادامه مبحث در حق تاریخی یهودیان در فلسطین، اسنادی نظیر اعلامیه بالفور و قرارداد تقسیم را که باعث تشکیل اسراییل شده است، غیر مشروع میداند؛
برای اینکه انگلستان در مورد سرزمین فلسطین و طرح تقسیم آن صلاحیت نداشته و این امر متناقض با حقوق ملت فلسطین است.
فصل پنجم با عنوان اسراییل، به موضوعاتی نظیر پیدایش این رژیم و توصیف اوضاع سیاسی آن در سطح منطقهای و جهانی میپردازد. پیدایش اسراییل محصول قطعنامه بینالمللی 181 (قطعنامه تقسیم) است. این قطعنامه غرامت غربیها به یهودیان بود. اسراییل نتیجه، پیمان صیهونیسم و امپریالیسم در اشغال فلسطین بود. توسعهطلبی صیهونیسم محصول حمایت امپریالیسم جهانی از سلطه اسراییل بر عربها بوده است.
در آمریکا این حمایت از طریق اعطای حمایتها مالی یا تکریم رسمی و ملی صورت گرفت، به گونهای که آمریکا از کشتارهایی که علیه فلسطنیان نظیر دیر یاسین صورت گرفت، از اسراییل حمایت کرد. از نظر صهیونیستها، توسعهطلبی اسراییل از هر طریقی موجه بود. در حالی که در قطعنامه 181 بر 55 درصد از مساحت فلسطین تاکید شده بود، در پایان اولین جنگ اعراب و اسراییل در سال 1949، اسراییل بر 70 درصد مساحت فلسطین مسلط شد و این نقض آشکار حقوق فلسطینیان بود. اسراییل تا به امروز به هیچ یکک از قطعنامهها پایبند نبوده و به گسترش سلطه بر فلسطنیان ادامه داده است.
نگارنده در ادامه اسراییل را مغایر با مولفههای مفهوم دولت معرف میکند. در خصوص عامل سرزمین در اسراییل، عدم معین بودن مرزهای سیاسی مطرح است. پس از به وجود آمدن اسراییل، نظریه مرزهای امن از سوی صهیونیستها مطرح شد. براساس این نظریه، مرزهای اسراییل با توجه به ضرورت قابل تغییر و اصلاح است. در خصوص عامل حاکمیت و محدوده هم دو دیدگاه مطرح است. اول حاکمیت تنها بر شهروندان ساکن اسراییل و دیگری اینکه اسراییل به عنوان دولت تمام یهودیان در جهان مطرح است. در خصوص رکن جمعیت و ملت، همواره تاکید میشود اسراییل دولت یهودیان در هر نقطه و مکانی است این در حالی است که یهودیان به سه گروه یهودیان غربی (ساکنان آمریکا و اروپا)، یهودیان شرقی (ساکنان آسیا و آفریقا) و یهودیانی که قبل و بعد از 1948 در فلسطین زاده شدهاند، تقسیم میشوند.
در حالی که این سه گروه جمعیت اسراییل را شکل میدهد، یهودیان غربی با سلطه بر دیگر گروهها، به نوعی نژادپرستی با همکیشان خود دست زدهاند و این خللی بر عامل جمعیت یهودیان محسوب میشود.
نویسنده در ادامه اوضاع رژیم صهیونیستی را از لحاظ وضعیت نظامی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، منطقهای و بینالمللی مورد بررسی قرار داده و نتیجه آن را تهدیدات عمده منطقهای و فرامنطقهای میداند. از لحاظ وضعیت نظامی، اسراییل با حمایت آمریکا به یکی از تولیدکنندگان بزرگ تجهیزات جنگی تبدیل شد و به تولید سلاحهای کشتار جمعی دست زد از لحاظ وضعیت اجتماعی یهودیان به گروههای شرقی (سفاردیم) و غربی (اشکنازیم) تقسیم میشوند. گسترش موج مهاجرت یهودیان به اسراییل سبب ایجاد مشکلاتی نظیر از هم گسیختگی اجتماعی و تفرقه میان آنها شده است. از لحاظ سیاسی، ایدئولوژی صهیونیسم متعارض با اصول دموکراسی است.
عواملی نظیر نژادپرستی دینی و قومی، رفتار خوشنتآمیز با شهروندان عرب، ویژگیهای دینی متحجر و پنهان کردن رای مخالف و محدودسازی بعضی از آزادیها از طریق خشونت و زور همگی عناصر غیر دموکراتیک سیاست اسراییل است. در خصوص اوضاع منطقهای اسراییل خطرات عدیدهای را برای جهان عربی در زمینههای سیاسی، امنیتی، راهبردی، ژئوپلیتیکی، نظامی و اقتصادی به وجود آورده است. خطراتی نظیر کشتار غیر نظامیان عرب، سرقتهای دریایی و آبهای زیر زمینی و جاری، مینگذاری مناطق عربنشین و خطرات فرهنگی که این خطرات برای اعراب فلسطین و لبنان دو چندان میباشد. در صحنه بینالمللی نیز اسراییل به عنوان خطری جدی مطرح شده است. به خطر افتادن صلح جهانی، امنیت و ثبات بینالمللی از طریق گسترش سلاحهای کشتار جمعی و پایبند نبودن به توافقات بینالمللی از جمله این تهدیدات جانی محسوب میشوند. به این دلایل اسراییل از مشروعیت بینالمللی ساقط است.
فصل ششم واکنش اعراب در برابر اسراییل و جنبش صهیونیسم را مورد بررسی قرار داده است. در ابتدای فصل به بیان ویژگیهای درگیری اعراب و اسراییل در قرن بیستم پرداخته میشود که مهمترین آنها عبارتند از: برتری قدرت اسراییل در برابر اعراب، درگیریهای نامنسجم، فقدان یک پارچگی و وحدت در سنگر اعراب، شکست اعراب در جنگهای نظامی، کنارهگیری رسمی اعراب از مسئولیت مقابله با خطر و کنار گذاشتن پایداری و مقاومت و عدم حمایت از فلسطین، چنانچه گفته شد یکی از ویژگیهای این درگیری کنارهگیری اعراب از درگیری با اسراییل بود. عدم مقاومت اعراب در برابر اسراییل عبارتند از: الف. ساختار نظامهای عربی با خصوصیت تبعیت از امپریالیسم آمریکا؛ به وجود اختلافات چندجانبه و دوجانبه میان دولتهای عربی؛ ج. درگیری جداگانه کشورهای عربی با اسراییل که این فرصت را در اختیار اسراییل قرار داد تا از لحاظ نظامی برتر شود؛ د. پیش گرفتن سیاست صلح راهبردی از سوی اعراب که مهمترین پیامد آن چشمپوشی از حقوق سلب شده اعراب بود.
نویسنده پس از توضیح زمینهها و عوامل مهم در درگیری اعراب و اسراییل، به این نتیجه میرسد که سرنوشت اعراب و جهان اسلام به درگیری با اسراییل بستگی داد این درگیری مستلزم ایجاد وحدت و یکپارچی میان اعراب برای رهایی از سلطه امپریالیسم و آزادی فلسطین و نابودی اسراییل است. در صورت عدم درگیری، نتایج مهمی متوجه فلسطین و به طور کلی عربها میشود که عبارتند از: افزایش تجاوز، حمله، توسعهطلبی و یهودی کردن اسراییل، گسترش بیوقفه شهرکسازی رژیم صهیونیستی، گسترش نفوذ اسراییل در زمینههای اقتصادی، سیاسی و اطلاعاتی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در کشورهای عربی.
نگارنده سپس با پیش کشیدن نقش اتحادیه عرب، با آوردن دلایلی این اتحادیه از فاقد کارایی در درگیری با اسراییل میداند. سیطره دولتهای برزگ عربی بر مصوبات و رویکردهای مربوط به مساله فلسطین مانع مشارکت دولتهای کوچک عربی به ویژه فلسطین و لبنان شده است. عدم اتخاذ تصمیم و موضعگیریهای قاطع و موثر اعراب و برخورد با تسامح و تساهل در برابر تجاوزات و حملات صهیونیستی، دیگر عامل ناکار آمدی اتحادیه عرب است. همچنین مقید نبودن دولتهای عربی به مصوبات سران عرب، از دیگر دلایل ضعف اتحادیه عرب در برابر اسراییل است.
اعراب نه تنها به مقاومت خود با اسراییل ادامه ندادند، بلکه پیمانها و قراردادهایی با این رژیم بستند که آثار منفی و فاجعهآمیزی برای اعراب داشت و اسراییل بیشترین بهره را از این توافقات به دست آورد. قراردادهای کمپدیوید، اسلو و قرارداد وادی عربه اردن با اسراییل با جمله توافقات جامعه عرب با اسراییل بود که زیانبارترین نتایج را به فلسطین، اعراب و در حالت کلی به جهان اسلام وارد ساخت.
فصل هفتم با عنوان آینده درگیری به تحولات اسراییل و اعراب بعد از حادثه 11 سپتامبر میپردازد بعد از حادثه 11 سپتامبر و نفوذ نظامی امریکا به منطقه، اسلامستیزی رو به گسترش نهاد. رژیم صهیونیستی نیز در پی این تحولات تلاش نمود با استفاده از امکانات خود به جنگ علیه اعراب و جهان اسلام پرداخت. نویسنده در بخشی از این فصل با عنوان اسراییل فردا، بیان میکند که اسراییل با وجود کاهش مرزهایش در پی عقبنشینی از لبنان در سال 2000 و غزه در سال 2005، همچنان قوی است و قدرت خود را افزایش میدهد.
نویسنده کتاب علل عقبنشینی اسراییل از مواضع گذشته خود را گسترش فناوری ارتباطات جمعی و تحرکات و اقدامات دولتهای غربی برای همبستگی با فلسطینیان میداند. همچنین از دیگر عوامل عقبنشینی اسراییل، کنار رفتن سران نظامی و روی کار آمدن سیاستمداران غیر نظامی از سال 2005 به این سو و تقلیل حزب لیکود (حزب راستگرای سنتی اسراییل) به درجه حزبهای کوچک بوده است. نگارنده با طرح بحث در خصوص جنگ جولای 2006 لبنان و اسراییل، این پرسش را مطرح میکند که آیا این جنگ به پایان درگیری میان اعراب و اسراییل کمک نموده یا به ادامه درگیری منجر شده است؟ سپس با اشاره به خسارتهای وارد شده بر طرفین درگیری، با وجود خسارتهای سنگینی که بر لبنان وارد شده، این درگیری را در نهایت به نفع اعراب و فلسطین میداند.
در نهایت میتوان گفت که هدف نویسنده بیان اهمیت درگیری اعراب و جهان اسلام با اسراییل و تاکید بر پایداری و مقاومت در برابر آن تا نابودی و سرنگونی این رژیم است. به عبارتی، نتیجه نهایی کتاب است که تا زمانی که اسراییل موجودیت دارد، این درگیری نیز باید ادامه داشته باشد.
ارزیابی:
کتاب اسراییل و درگیری دایمی با بیان حقایقی پیرامون رابطه اسراییل و دولتهای عربی، تهدیدات ناشی از حضور اسراییل را نه تنها برای فلسطین بلکه برای اعراب منطقه و جهان اسلام گوشزد میکند و سعی دارد با نمایش دادن عقبنشینی اعراب از درگیری با رژیم صهیونیستی و عواقب شوم این عقبنشینی، اعراب را و به اتحاد در درگیری با اسراییل تشویق کند.
این کتاب از جمله آثاری است که با پرداختن به مسایل حادی نظیر شهرکسازی اسراییل و تهدیدات جدیدی نظیر سرقت آبهای زیرزمینی که بیشک در آینده گریبانگیر منطقه خواهد شد، سعی نموده است مباحث جدیدی را از رابطه اسراییل و اعراب بیان کند. همچنین کتاب با بیان تهدیدات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اسراییل برای فلسطین و لبنان، این تهدیدات را در درجهای بالاتر متوجه منطقه و جهان میداند و لزوم مقابله با آن را مطرح میکند در حقیقت نگارنده با ارایه راهکار خود که همان درگیری دایمی با اسراییل تا نابودی این رژیم است، مباحث خود را به اتمام میرساند ربیع داغر در تدوین کتاب سعی نموده است با تکیه بر منابع و مستندات غیر قابل انکار، به تحلیل ابعادی از ماهیت ضدبشری صهیونیسم و ارتباط آن با دولتهای امپریالیستی به ویژه آمریکا در سلطه و سرکوب فلسطنیان بپردازد و از این رهگذر افکار عمومی جهان را نسبت به تهدیدات و توطئههای اسراییل آگاه سازد.
از نکات ارزنده کتاب، وجود پینوشتهایی میباشد که در پایان هر فصل آمده است. این پینوشتها حاوی مطالب ارزندهای از رویدادها و آمارهاست که ذهن مخاطب در خصوص موضوع را شفاف میکند. از دیگر نکات مثبت، وجود بخشی به عنوان پیوست در پایان کتاب است. این پیوست مطالب مهمی را در خصوص آوارگان فلسطینی، آمار و چگونگی استقرار، آنها به همراه اوضاع اجتماعی، بهداشتی و امنیتی آنها بیان میکند.
با وجود نکات مثبت کتاب که به برخی از آنها اشارهای کوتاه کردیم، اثر فوق دارای کاستیها و نقاط ضعفی نیز میباشد یکی از نقاط ضعف کتاب این است که مولف در مواردی، مبحث را رها میکند و با پرداختن به مباحث حاشیهای دیگر، بحث را نیمه تمام میگذارد به عنوان مثال، در اواخر فصل نخست نویسنده مبحث شهرکسازی اسراییل را آغاز و بیان میکند که اسراییل ده قانون را برای تصرف سرزمینهای فلسطینی تدوین نموده است. سپس نویسنده تنها به سه مورد از این قوانین اشاره و مابقی را رها و وارد مباحث دیگری میشود.
از دیگر نقاط ضعف اثر ارجاعات نامناسب مطالب است. ارجاعات عموما ناقص یا گنگ آورده شده و در اکثر مواقع تنها به عنوان اثر و صفحه آن اکتفا شده است. از دیگر کاستیهای کتاب، عدم تیتربندی مناسب مباحث است. کتاب تیترهای مشخص و جداگانهای ندارد و تنها تیترهای اصلی فصول مشخص شده است و تیترهای فرعی سازماندهی مناسبی ندارند.