دیپلماسی غالباً به هنر و رویه مقامات کشورها در برقراری ارتباط با یکدیگر تعریف شده است. چنین تعریفی از دیپلماسی، مبتنی بر یک پیشفرض مسلّم است: روابط بین مقامات کشورها در عرصه بینالمللی امری حتمی و ضروری است و اصولاً نمیتوان در این رابطه چند و چونی داشت و پرسید که ضرورت چنین رابطهای، دارای چه پشتوانه نظری و یا حتی عملیای است. این توضیح بدان معنا نیست که برای برقراری و استمرار روابط بین کشورها هیچ توجیه و استدلالی بیان نشده است؛ بلکه آنچه مشخص است این است که «دیپلماسی» پاسخی برای این موضوع نداشته و تنها به شیوه، هنر، شکل دادن و قوام بخشیدن به روابط بینالمللی اشاره میکند.
چنین رویکردی منجر به بروز جمع کثیری از دیپلماتها در عرصه بینالمللی شده است که در زمینههای گوناگونی چون برقراری صلح، محیط زیست، فرهنگ، بهداشت، سیاست و ... مشغول فعالیت هستند. این مفهوم از دیپلماسی دارای اقسامی است که «دیپلماسی عمومی» (diplomatie publique) یکی از وجوه آن است.
نظریهپردازان نئولیبرال سیاست بینالملل، دیگر مانند گذشته مفهوم «امنیت» را مستتر و منحصر در قدرت نظامی نمیدانند. اگر حتی اندیشمندانی بوده باشند که قدرت نظامی و ارتشهای مجهز را در «ایجاد» امنیت مؤثر بدانند، اما در عصر کنونی کسی بر این عقیده نیست که قدرت زرهی میتواند به امنیت و پایداری آن «استمرار» هم ببخشد. آنچه که موجب ثبات و استمرار امنیت، چه در عرصه داخلی و چه از بُعد بینالمللی، است، همان «دیپلماسی عمومی» است؛ از این حیث، دیپلماسی عمومی، ارزشی به مراتب بیشتر از قدرت نظامی یک کشور دارد.
شناخت، بررسی و تحلیل مجریان، بازیگران و مخاطبان در دیپلماسی عمومی، به خوبی این نکته را گوشزد میکند که غفلت از برنامههای پیاده شده در لوای دیپلماسی عمومی، امنیت ملی یک کشور را به مخاطره انداخته و اگر نگوییم کشور را از درون متلاشی میکند، حداقل اینکه مسیر حرکت از پیش تعیین شده یک ملت - دولت را به بیراههای میکشاند که بازگشت از آن و یافتن مسیر اصلی هم به سادگی میسور نیست. شناسایی و شناساندن هدف نهایی در دیپلماسی عمومی این نکته را هم مینمایاند که تمام این اتفاقات نگرانکننده، نه با صرف هزینههای گزاف و نه با لشکرکشی نظامی نیروهای بیگانه، بلکه با کمترین هزینهکرد و آن هم توسط چهرههای پرورانده شده به اصطلاح خودی در کشور محقق میشود.
روند شکلگیری دیپلماسی عمومی
بسیاری از محققان و صاحبنظران عرصه سیاست بینالملل، دولت آمریکا و آژانس اطلاعاتی ایالات متحده را بنیانگذار دیپلماسی عمومی در جهان میدانند. اصطلاح دیپلماسی عمومی نخستین بار در سال 1965 در آمریکا از سوی ادموند گولیون، رئیس مدرسه حقوق و دیپلماسی فلچر در دانشگاه تافتز به کار گرفته شد.
در دهه 80، مدیران کاخ سفید به منظور مقابله با دولت ساندانیستها در نیکاراگوئه، دفتری را به نام اداره دیپلماسی عمومی برای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب راه اندازی کردند که از آن زمان، اصطلاح دیپلماسی عمومی نزد افکار عمومی جهانیان نیز معمول شده است.
در فرهنگ واژگان روابط بینالملل سال 1987وزارت امور خارجه ایالات متحده، دیپلماسی عمومی این چنین تعریف شده است:
«دیپلماسی عمومی به برنامههای تحت تکفل دولتی بر میگردد که هدف آنها مطلع کردن یا تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در کشورهای دیگر است و وسایل اصلی آن عبارتاند از: «انتشارات، سینما، مبادلات فرهنگی، رادیو و تلویزیون». از این تعریف چنین بر میآید که دیپلماسی عمومی یک ارتباط دولت- ملتی به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم است که هدف از اجرای آن، تأمین حداکثری منافع ملی در محدودهای فراتر از مرزهای رسمی یک کشور است.
در همین راستا آژانس اطلاعاتی ایالات متحده نیز که در حدود بیش از 60 سال به کار دیپلماسی عمومی پرداخته، هدف از آن را این گونه بیان میکند:
«دیپلماسی عمومی به دنبال تعالی بخشیدن به منافع ملی و امنیت ملی آمریکا از راه ایجاد تفاهم، اطلاع رسانی و تأثیرگذاردن بر مردم کشورهای خارجی به وسیله پخش مناظرات میان شهروندان آمریکایی، سازمانها و شرکای آنها در خارج است».
مفهوم کلی دیپلماسی عمومی برقراری روابط حسنه دولتها با ملتها به جای روابط بین دولتها و در جهت فتح قلوب و افکار عمومی همه مردم یا بخشهای انتخاب شدهای از مردم کشورهای هدف، از راه سیاستهای فرهنگی و اجتماعی است که در جهت تحکیم منافع ملی آن کشور به کار برده میشود. از آنجا که این نوع از دیپلماسی، یک راهبرد بلندمدت جهت نیل به اهداف حکومتی است، یک کارشناس انگلیسی به نام مارک لئونارد گفته است:
«دیپلماسی عمومی شامل برقراری روابط طولانی مدتی است که محیط سازندهای را برای سیاستهای حکومت فراهم میکنند».
هسته اصلی نظریه دیپلماسی عمومی، ارتباط هدایت شده با افراد خارجی، به منظور تأثیرگذاشتن بر افکار آنها و سرانجام، تأثیر گذاشتن بر دولتهای آنهاست. در همین چارچوب، دیپلماسی عمومی فعالیتهایی را در زمینههای تبادل اطلاعات، آموزش و فرهنگ، با هدف تأثیرگذاری بر دولتی خارجی، از راه تأثیرگذاردن بر شهروندان آن است.
دیپلماسی عمومی کارکردهای مهمی در جهان سیاست امروز بازی میکند. به این معنا که تنها هدف بازسازی وجهه مثبت کشوری در میان مخاطبان نیست بلکه در برخی از موارد میتوان حتی با دیپلماسی عمومی و مردمی، ملتی را بر ضد نظام حاکم و دولت خود شورانید و آنان را همراه سیاستهای کلان و حتی خرد خود کرد. این گونه است که ملتی تحت تأثیر دیپلماسی عمومی، خواهان هماهنگی دولت با دولت دیگری میشود که این گونه در میان مردم و ملت محبوبیت یافته است.
روش دیپلماسی عمومی به معنای کاربرد ابزارهای بین فرهنگی و ارتباطات بین الملل در سیاست خارجی است و به گونهای فراگیر شامل دیپلماسی فرهنگی و ارتباطی میشود. در همین چارچوب تأثیرگذاری بر نگرشهای عمومی برای شکلدهی و اجرای سیاست خارجی از اهداف دیپلماسی عمومی است.
در چارچوب اعمال تهدید نرم و یا روش اقدام غیرخشونت آمیز، دیپلماسی عمومی بیشتر بر هدف تلطیف افکار و نگرش نخبگان و آحاد مردم یک جامعه نسبت به دولت و کشور بهکار گیرنده دیپلماسی عمومی متمرکز است.
برای دست یابی به این مهم، دادن بورسیههای دانشجویی به نخبگان کشورها، ایجاد انجمنهای فعال دانشجویی برای مدیریت دانشگاهها، راه اندازی رسانههایی برای کشورهای هدف و مخاطب با نشان دادن جنبههای مثبت کشور و مانند آن، میتوان یک دیپلماسی عمومی فعالی را پدید آورد.
دیپلماسی عمومی در پی چیست؟!
داستان عملیاتی شدن طرح نفوذ فرهنگی در جامعه شوروی سابق در دوره جنگ سرد به واسطه طرح موفق دیپلماسی عمومی را در صفحات اغلب مراکز صلحی که هم اکنون ساختارمند و شبکهای روی موضوع ایران تمرکز کردهاند، میتوان یافت؛ از «رهپویان صلح» گرفته تا «پاگواش». اتفاقاً خود این مراکز به این موضوع اذعان دارند که با تمسک به تجربه موفق فروپاشی شوروی هم اکنون در پی اجرای این طرح در ایران هستند!
نکته اینجاست که اکثر قریب به اتفاق این مراکز غیردولتی به کمک بنیادهای فراماسونری آمریکایی ارتزاق میکنند؛ حال آن که سیاستمداران، اساتید دانشگاه، دانشجویان بورسیه و حتی دیپلماتهای ایرانی به راحتی تحت عنوان «دیپلماسی عمومی ایران در برابر آمریکا» در همین مراکز رفت و آمد دائمی دارند ! به بیانی دیگر، این عده، طرح ارتباط گیری آمریکاییها را مشتاقانه با پسوند ایرانی اجرایی کرده و از این موضوع خوشحال هم هستند! ماجرا وقتی جالبتر میشود که بدانیم یکی از مهمترین اهداف در دیپلماسی عمومی تغییر مفهوم «خیانت» در نظر افراد است.
به اقشار هدف در دیپلماسی عمومی آموزش داده میشود تا ارتباط گیری خود با عناصر امنیتی دشمن را به نام تعامل برای حل مشکلات ملی هضم کنند. به این ترتیب است که نشست و برخواست دیپلماتهای ایرانی با روسای سابق موساد و اساتید امنیتیترین مراکز اسرائیل نیز توجیه پذیر خواهد بود !
جالب اینجاست که برخی اساتید روابط بین الملل مشهورترین دانشگاههای کشور و متخصص در علم ارتباطات چنین موفقیتهای بزرگی را در عرصه سیاست ورزی عمومی شاخه دیپلماسی شهروندی آمریکا نادیده گرفته و مشتاقانه به استقبال گروههایی مانند «رهپویان صلح» و «کاسمی» در تهران شتافته اند! بیسوادی برخی دولتمردان ایرانی مدعی در این حوزه نیز رنج آور است.
از برخی نمایندگان مجلس گرفته تا برخی روسای جمهور سابق در حمایت از چنین تشکلهایی که به نام صلح در خدمت دستگاه دیپلماسی آمریکا همچون تیمهای شناسایی اطلاعات عملیات به حساسترین نهادهای فرهنگی و سیاست گذاری ایران سرک میکشیدند، کم نگذاشته اند! نتیجه چنین وادادگیهایی که به نام فرصت دادن به «آمریکاییهای خوب» برای آشنایی با فرهنگ والای ایرانی صورت میگیرد(!) ایجاد موقعیت تدریس جزئیترین مسائل مهم در حوزه سیاست گذاری فرهنگی- سیاسی ایران را در دانشگاههای اسرائیل و آمریکا است.
اینها همان کسانی هستند که آمریکاییهای مبتکر و مجری طرح مانند «هنری کیسینجر» از آنها با عبارت «دشمن قابل احترام» یا «شاخه زیتون ایرانی» یاد میکنند چرا که خدمات بینظیری به واسطه غفلت خود به مبدعین حقیقی طرح دیپلماسی عمومی آمریکا ارائه کرده اند.
در آمریکا دیپلماسی عمومی بیشتر در مورد کشورهایی الزام پیدا میکند که به جهت غنای فرهنگی و ایدئولوژیک به راحتی در مقابل قدرت سخت به زانو در نمیآیند. به همین دلیل است که از بعد از جنگ تحمیلی عراق تا کنون هر ساله تیمهای متعدد به ظاهر دانشگاهی اما آموزش دیده در اتاقهای فکر دشمن، به شهرها و روستاهای ایران سفر کردهاند.
هم اکنون در دانشگاه هرتزلیا جزوات متعددی در ارتباط با جریانات فکری حاضر در حوزههای علمیه قم تدریس میشود ! از دل همین اطلاعات دقیق است که پروژههایی مانند «اسلام رحمانی» سر بر میآورند یا بیت فلان به اصطلاح آیتالله ! تبدیل به پایگاه فکری ترویج سکولاریسم در قم میشود! و این داستان تلخ هم چنان ادامه دارد ...
بنیاد کودک آمریکایی، مجری دیپلماسی عمومی!
برای عینیتر شدن کارکرد دیپلماسی عمومیِ پیگیری شده توسط آمریکا در کشور خودمان و پیاده نظامهای این گفتمان تحمیلی، بد نیست اشارهای هرچند گذرا به مؤسسه خیریه رفاه کودک داشته باشیم.
بنیاد کودک که در ایران به نام موسسه خیریه رفاه کودک رسماً به ثبت رسیده بیش از 17 سال است که حمایت مالی و معنوی از دانشآموزان مستعد و نیازمند ایرانی، مبارزه اصولی با فقر و ناتوانی را با گسترش دانایی و دانش اندوزی آغاز نموده است. این سازمان مردم نهاد در زمینه کمک به دانشآموزان نیازمند، مورد تائید سازمان ملل قرار گرفته و موفق به دریافت مقام مشورتی ویژه از کمیسیون اجتماعی و اقتصادی این سازمان (ECOSOC ) گردیده و گواهی استاندارد جهانی موسسات غیر دولتی را از موسسه بین المللی SGS سوئیس نیز اخذ نموده است.
بنیاد کودک هم اینک با 14 شعبه فعال در ایران و بهره مندی از کمک مؤسسات خیریه همگام واقع در اقصی نقاط جهان، همچون امریکا، سوئیس، امارات متحده عربی، کانادا و آلمان بیش از 5517 دانش آموز مستعد و خانواده های نیازمند آنان را در مقاطع مختلف تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه تحت پوشش کمک های مستمر خویش قرار داده و از شمار قابل توجهی از دانشآموزان نابینا، ناشنوا و بیماران سرطانی و کلیوی نیز با ارائه کمک های مختلف نیز حمایت کرده است.
نکته جالب اینکه در معرفی کوتاه این مؤسسه اشارهای حتی جزئی به بنیانگذاران و خاستگاه این موسسه «مردمنهاد» هم نشده است ! بنیاد کودک اصلی که در ایران با نشان یکسان به ثبت رسیده در آمریکا واقع است. جالب توجهتر اینکه سایت اصلی این مرکز که در واقع مادر همه بنیاد کودکهای دیگر محسوب میشود با آی پی ایران قابل دسترسی نیست ! از دیگر موارد درخور توجه این بنیاد این است که مدعی است 17 سال است به صورت قانونی در کشور فعالیت میکند اما در گواهی ثبت رسمی تاریخ 15/5/90 مشاهده میگردد و ... !
در سایت انگلیسی بنیاد کودک در بخش اهداف چنین ذکر شده است:
بر اساس طرح (The eight Millennium Development Goals (MDGs سازمان ملل بنا دارد «گرسنگی و فقر» را تا سال 2015 ریشه کن کند. بنیاد کودک یکی از مجریان و حامیان این طرح سازمان ملل در ایران است. اما بنیاد کودک ایران هرگز نمیتوانست با این بهانه در میان مردم و نخبگان جامعه ایرانی جای خود را باز کند چرا که ایران، آفریقا نیست که مردم از گرسنگی دسته دسته روی زمین افتاده و با مرگ دست و پنجه نرم کنند ! پس به سراغ دانشآموزان و دانشجویان ایرانی خصوصاً خانوادههای مذهبی رفته و شبکهسازی در روستاها و شهرستانهای دور افتاده را آغاز کردند. علاوه بر آن با نفوذ در میان اقشار فرهنگی مثل هنرمندان، بازیگران و ورزشکاران شبکهسازی در میان نخبگان را نیز نهادینه ساختهاند.
مطلبی که باید در خصوص اقدامات این بنیاد در ایران به آن اشاره داشت این است که دریافت و توزیع بستههای غذا با تأیید دولت، برخلاف مسیر تحریمها احتمالاً با هماهنگی با مقامات آمریکایی صورت گرفته است؛ چرا که در شرایط فعلی، خبرنگاران و دانشمندان و حتی مردم عادی مقیم آمریکا و اروپا برای تبادل بستههای ساده حاوی شکلات و لباس با ایران هم مشکل دارند! و یا دیگر اینکه امکان ارسال شهریه دانشجویان ایرانی از سوی خانوادههای شان در ایران به آمریکا یا اروپا به واسطه تحریمها مقدور نیست اما بنیاد کودک از جانب دولت آمریکا و دولت ایران مستثنی شده است: صحبت از سیاستمدارانی است که از ارسال قطعات هواپیما به ایران و حتی دارو خودداری میکنند اما طبق ادعای رسمی سایت آمریکایی بنیاد کودک از ارسال «بستههای غذا» به بنیاد کودک ایران معاف شدهاند !
اینکه بستن آی پی ایران برای عدم دسترسی شهروندان کشورمان از داخل ایران به سایت مبدا به چه جهت است، و یا اینکه حمایت دولتی از خیریهای آمریکایی با دفاتر متعدد در داخل کشور از چه رو صورت گرفته است، و یا اینکه چرا نهادهای ذیصلاح در داخل کشورمان تا کنون رزومه مدیران بنیاد اصلی کودک مستقر در آمریکا را بررسی نکردهاند و ... پرسشهایی است که پاسخ به هر یک از آنها، اهداف پیگیری شده در دیپلماسی عمومی و نیز پیادهنظامهای پروژههای جنگ نرم علیه ملت - دولت ایران را بیش از پیش مینمایاند.
تنها به عنوان اشارهای گذرا، کافی است دانسته شود، اغلب مدیران اصلی بنیاد کودک، از ایرانیان بدنام مقیم کالیفرنیای شمالی محسوب میشوند که با دلالان نفتی خواستار صلح ایران و آمریکا از طریق ارتباط مستقیم هستند. پرپیداست که وقتی پیشقراولان چنین بنیادی، چنین افرادی هستند، پروژه جنگ نرم در لوای دیپلماسی عمومی میتواند از طریق سیاه جلوه دادن شرایط اقتصادی در ذهن نخبگان ایرانی و توزیع بستههای غذایی هم صورت پذیرد...
منابع این یادداشت در سرویس اجتماعی روزنامه کیهان موجود است.