تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۳ - ۰۱:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۷۲۰۷۲

امام خامنه‌اي، ديپلماسي عمومي و بيداري اسلامي

دكتر محمود شرفي / عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور - چكيده: اين مقاله، نسبت ميان ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به ويژه رهنمودهاي امام خامنه‌اي به نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع و توده‌هاي مردم در خاورميانه عربي و شمال آفريقا و جنبش بيداري اسلامي را بررسي مي‌كند. استدلال مقاله اين است كه وقوع، تثبيت و تداوم انقلاب اسلامي، ناشي از مناسبات ويژه رهبري انقلاب با نخبگان جامعه و توده‌هاي مردم بوده است. با توجه به اينكه انقلاب اسلامي محدود به مرزهاي ايران نيست بلكه داراي رسالت و اهداف جهاني است، از اين رو در مناطقي كه سنخيت بيشتري با انقلاب اسلامي داشته باشند، بيشتر صادر مي‌شود. خاورميانه و شمال آفريقا كه طي سال‌هاي اخير با جنبش بيداري اسلامي مواجه شده است، جز اين مناطق محسوب مي‌شود. با توجه به ارتباط وثيق جنبش بيداري اسلامي با انقلاب اسلامي، ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به ويژه مواضع و رهنمودهاي امام خامنه‌اي نقش بسيار مهمي در شكل‌گيري جنبش بيداري اسلامي داشته و بر ديپلماسي عمومي نوين و مورد حمايت غرب در روند تحولات خاورميانه عربي و شمال آفريقا، غلبه يافته است. در صورتي كه رهنمودهاي معظم له به گروه‌هاي مرجع و نخبگان تأثيرگذار در جنبش بيداري اسلامي، مورد توجه قرار گيرد، اين جنبش‌ها از آسيب‌ها و انحراف مصون خواهند ماند و نظام‌هاي برآمده از آنها، مانند جمهوري اسلامي، تثبيت و تداوم خواهند يافت. واژگان كليدي: امام خامنه‌اي، ديپلماسي عمومي، ديپلماسي عمومي نوين، بيداري اسلامي، خاورميانه، مقاومت اسلامي مقدمه: جمهوري اسلامي ايران، هويت سياسي جديدي است كه در اثر يك دگرگوني بنيادي به نام «انقلاب اسلامي» وارد مناسبات بين‌المللي شده و طي سه دهه و نيم اخير، بسياري از معادلات جهاني به ويژه در منطقه خاورميانه را متحول كرده است. اين انقلاب با طرح الگويي جديد و ارائه قرائت‌هاي نوين از سياست خارجي، منافع ملي، نظم بين‌المللي و ثبات جهاني، واكنشي به شدت اعتراضي به چگونگي توزيع ناعادلانه قدرت در سطح بين‌المللي بوده و از اين رو، خواهان توزيع دوباره قدرت و برقراري توازن جديدي از نيروها در سطح بين‌المللي شده است. وقوع انقلاب اسلامي، در قالب نظريه‌ها و تحليل‌هاي رايج درباره انقلاب‌ها نگنجيده و در حقيقت، انقلابي در اين نظريه‌ها بوده است. يكي از وجوه مميزه انقلاب اسلامي، مؤلفه‌ها و شيوه پيدايش آن است. در اين انقلاب «اسلامي»، عنصر رهبري مبارزات در سرنگوني رژيم سابق و پيدايش و تثبيت نظام جديد، با هيچ كدام از انقلاب‌ها و تحولات سياسي مهم جهان قابل قياس نيست. رهبري در انقلاب اسلامي، گونه ديگري از قدرت را در جامعه ايران بازتوليد كرد كه با تفاسير سخت‌افزاري و رايج از مناسبات قدرت در جهان متفاوت بود. اين انقلاب آن قدر با عظمت و ويژه بود كه حتي انديشمندان غربي نيز به ويژگيهاي انحصاري آ�� اعتراف كرده‌اند. در ميان انديشمندان غربي، ميشل فوكو بيش از هر انديشمند غربي ديگري، ماهيت انقلاب اسلامي را بهتر شناخت. نظر وي از آن جهت اهميت دارد كه يكي از بنيان‌گذاران پست مدرنيسم محسوب شده و وي انقلاب اسلامي را به علت ماهيت آن و تفاوت‌هاي بنيادين با ديگر تحولات جهان، اولين انقلاب پست مدرن تاريخ تعبير مي‌كند. فوكو براساس تجربه انقلاب اسلامي، تعريف جديدي از قدرت را ارائه كرد. وي درك سلسله مراتبي ساده را از قدرت رد كرد و معتقد بود كه قدرت يك مفهوم ساده ابلاغي از بالا به پايين و دستوري نيست بلكه در شبكه‌اي از روابط در هم پيچيده جاري است و ريشه در لايه‌هاي مختلف اجتماعي و گفتماني دارد. براي فوكو چهره نرم‌افزاري و پراكنده قدرت در بين آحاد مردم كه به صورت رابطه‌اي و شبكه‌اي گسترده و پراكنده شده‌اند، بسيار حائز اهميت است. فوكو در انقلاب ايران به ظهور اين چهره نرم‌افزاري و در عين حال بسيار تأثيرگذار از قدرت اشاره مي‌كند و معتقد است شاه قدرت‌هاي عادي و رسمي را حذف كرده بود، اما غافل از اينكه قدرت شبكه‌اي و پراكنده با اين اقدام تقويت شده بود. فوكو صف‌آرايي دو تعريف و دو چهره از قدرت را به خوبي ترسيم مي‌كند. آنجا كه شاه و ارتش را نماد قدرت عريان و خشونت محض مي‌داند و در مقابل اراده عمومي مردم و قدرت تجميع شده آنان را جنبه نرم‌افزاري قدرت مي‌داند و مي‌نويسد: «آنچه در ايران مرا شگفت‌زده كرده، اين است كه مبارزه‌اي ميان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه به همه اينها زيبايي و در عين حال اهميت مي‌بخشد، اين است كه فقط يك رويارويي وجود دارد؛‌ رويارويي ميان تمام مردم و قدرتي كه با سلاح‌ها و پليس مردم را تهديد مي‌كند. لازم نيست خيلي دور برويم، اين نكته را مي‌توان بي‌درنگ يافت؛ در يك سو كل اراده مردم و در سوي ديگر مسلسل‌ها.» (فوكو، 1377: 58 – 42) تنها ويژگي انقلاب اسلامي، بازتوليد قدرت و توليد قدرت نرم در عرصه سياست داخلي ايران، آن‌گونه كه تحليلگراني مانند فوكو به آن اشاره كرده‌اند، نيست؛ از آنجا كه انقلاب‌ها را نمي‌توان تنها يك پديده ملي و داخلي در نظر گرفت؛ بلكه بايد آنها را در ارتباط تعاملي با نظام بين‌المللي دانست، بنابراين هر انقلاب بزرگي، بر نظام بين‌الملل تأثير گذاشته و از آن تأثير مي‌پذيرد. اين تأثيرگذاري در مناطقي كه بستر مناسبي وجود دارد، بيشتر خواهد بود. در ميان مناطقي كه انقلاب اسلامي، بيشترين تأثيرات را گذاشته است، مي‌توان به منطقه خاورميانه اشاره كرد. مناسبات ويژه رهبري انقلاب اسلامي، شامل برقراري رابطه با نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع و تأثيرگذار و شبكه‌هاي غيررسمي و غيرسلسله مراتبي مردم ديگر كشورها به ويژه جهان اسلام كه از آن با عنوان «ديپلماسي عمومي» (Public Diplomacy) ياد مي‌شود؛ و يكي از ويژگي‌هاي فراملي انقلاب اسلامي است، كه طي سال‌هاي اخير بسياري از معادلات منطقه را دگرگون كرده و موجب پديداري جنبش عظيم بيداري اسلامي شده است. انقلاب اسلامي پس از پشت سر گذاشتن موانع متعدد، در دهه چهارم، خود موج جديد بيداري اسلامي را در منطقه خاورميانه عربي و شمال آفريقا به وجود آورد. رهبري انقلاب اسلامي در طول 35 سال اخير فراتر از حكام غيرمنتخب و غيرمردمي كشورهاي خاورميانه، رابطه ويژه‌اي با مردم اين منطقه داشته است. با توجه به اين نوع روابط ويژه، در اين مقاله تلاش مي‌شود به اين سؤال پاسخ داده شود كه چگونه ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به ويژه مواضع و رهنمودهاي امام خامنه‌اي بر جنبش بيداري اسلامي تأثير داشته است؟ فرضيه‌اي كه براي پاسخ به اين سؤال، پردازش مي‌شود اين خواهد بود كه با توجه به ارتباط وثيق جنبش بيداري اسلامي با انقلاب اسلامي، ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به ويژه مواضع و رهنمودهاي امام خامنه‌اي به دليل هويت مشترك، صادقانه بودن و دوسويه بودن، نقش بسيار مهمي در شكل‌گيري جنبش بيداري اسلامي داشته و بر ديپلماسي عمومي نوين و مورد حمايت غرب در روند تحولات خاورميانه عربي و شمال آفريقا، غلبه يافته است. تبيين رابطه ميان ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي و جنبش بيداري اسلامي، نه تنها براي شناخت دقيق‌تر ماهيت اين جنبش مفيد خواهد بود بلكه، با توجه به تلاش گسترده غرب براي مديريت، مهار و حتي تحريف و سركوب جنبش بيداري اسلامي، مي‌تواند چهارچوب قابل اعتمادي براي شناخت آسيب‌ها و چگونگي تداوم اين جنبش در مسير صحيح آن باشد.

الف) چيستي ديپلماسي عمومي

تبيين رابطه ميان ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به ويژه رهنمودهاي امام خامنه‌اي با جنبش بيداري اسلامي، مستلزم شناخت دقيق «ديپلماسي عمومي» و تفاوت‌هاي آن با ديگر گونه‌هاي ديپلماسي است. از آنجا كه جنبش بيداري اسلامي، كانون تلاقي‌گونه‌هاي متفاوت ديپلماسي بوده است، به اين دليل در بخش اول مقاله، ضمن ارائه تشريح مفهوم ديپلماسي عمومي، وجوه تمايز و تشابه آن با ديپلماسي رسمي و ديپلماسي عمومي كلاسيك و نوين بررسي مي‌شود.

1‌- ديپلماسي رسمي

قديمي‌ترين گونه ديپلماسي، «ديپلماسي رسمي» است. سابقه ديپلماسي در مفهوم كلي آن به پيدايش واحدهاي سياسي و تشكيل امپراتوري‌ها و دولت‌ها در تاريخ بشر بازمي‌گردد. از «ديپلماسي» تعاريف متعددي شده است كه آنها را مي‌توان در اين تعريف خلاصه كرد: هنر و مهارت مديريت صلح‌آميز روابط خارجي كشورها براي تحقق مأموريت‌هاي سياست خارجي و منافع ملي آنها. در ديپلماسي رسمي، مقامات رسمي دو يا چند كشور، با يكديگر وارد گفت‌و‌گو و مذاكره مي‌شوند. در گذشته‌هاي دور كه وسايلي براي ارتباطات سريع وجود نداشت، سفرا و نمايندگان ويژه پادشاهان، مأمور ديپلماتيك محسوب مي‌شدند. با پيدايش وزارت خارجه و كنسولگري‌ها، روابط ياد شده سامان يافت و در يك تحول بنيادين ديگر، بخش عمده مذاكرات ديپلماتيك رسمي كه در گذشته مخفي بود، آشكار شد.

در ضمن براي سفرا و نمايندگان سياسي كشورها نيز مجموعه حقوق و قوانين تدوين شده كه جنبه بين‌المللي دارد و رعايت آن توسط كشورها الزامي است. امروزه بخشي از روابط ديپلماتيك رسمي توسط سران كشورها انجام مي‌شود كه به آن «ديپلماسي سران» گفته مي‌شود. كشورها از ديپلماسي رسمي به مثابه مجراي تماسي براي اعلام مواضع، جمع‌آوري اطلاعات و راضي يا قانع كردن يك كشور براي حمايت از مواضع خود (Fransworth, 1992: 179) استفاده كرده و آن را در خدمت دفاع از خويش قرار مي‌دادند. اين‌گونه ديپلماسي، مديريت روابط كشورها با يكديگر و ميان كشورها با ديگر بازيگران بين‌المللي را شامل مي‌شود، تاكنون به عنوان نظامي اطلاعاتي براي بيان و دفاع از منافع و اعلان تهديدها و اتمام حجت‌ها به كار گرفته شده است. (Bartson, 1997: 1)

2-‌ ديپلماسي عمومي؛ سنتي و نوين

اگرچه ديپلماسي رسمي همچنان وجود دارد اما با پيشرفت‌هاي فني اين مفهوم متحول شده است؛ به گونه‌اي كه پس از پيدايش نخستين رسانه‌هاي ارتباطي، نشانه‌هاي پيدايش‌گونه جديدي از ديپلماسي تحت «ديپلماسي عمومي» پديدار شد. «لرد پالمرستون» وزير امور خارجه انگليس هنگامي كه اولين تلگراف را در سال 1840 دريافت كرد، گفت: «خداي من، اين پايان ديپلماسي است» (Saddiki, 2006: 94). منظور وي، آغاز دوره‌اي جديد در ديپلماسي رسمي بود.

لازم به ذكر است كه پيش از اختراع تلگراف نيز، با اختراع ماشين چاپ در قرن پانزدهم، مقياس ارتباط رسمي با دولت‌هاي خارجي به ميزان زيادي تغيير كرده بود. (مليسن، 1389: 39) هر چند اصطلاح ديپلماسي عمومي در سال 1965 توسط ادموند گوليون (Edmuond gullion) ديپلمات و محقق آمريكايي به مثابه ابزار سياسي خارجي به كار برده شد و در دهه 1990 مورد استفاده عام قرار گرفت، اما سابقه پيدايش اين اصطلاح، به سال 1851 در روزنامه تايمز لندن مي‌رسد. در اين روزنامه بود كه براي نخستين بار اين اصطلاح به كار گرفته شد. (Nancy and Taylor, 2009: 19 - 22)

تعريف بسيار متعددي از ديپلماسي عمومي انجام شده است. هانس. تاچ (Hans n. tuch) در تعريف ديپلماسي عمومي مي‌گويد: «فرايندي است براي ايجاد ارتباط با مردمان خارجي؛ تلاش براي به وجود آوردن دركي مطلوب از ايده‌آل‌ها و آرمان‌ها، فرهنگ و نهادهاي آنها و همين‌طور سياست و اهداف ملي براي آن مردم.» (مليسن، 1389: 53 – 54) برخي ديپلماسي عمومي را استفاده نظام‌مند از ظرفيت افكار عمومي و تأثير آن بر تصميم‌سازان و تصميم‌گيرندگان تعريف كرده‌اند. (هاديان و احدي، پاييز 1388: 87) برخي ديگر، آن را مجموعه‌اي از سازوكارها مي‌دانند كه به واسطه آن سياست خارجي يك كشور براي عامه مردم آشكار مي‌شود؛ يعني مردم هدف اصلي هستند و بايد اطلاعات را به آنها منتقل كرد؛ در اين تعريف، ديپلماسي عمومي معطوف به مخاطبان خارجي است و هسته اصلي ديپلماسي آن، ارتباط، هدايت شده با افراد خارجي به منظور تأثير گذاشتن بر افكار آنها و سرانجام تأثير گذاشتن بر دولت‌هاي آنهاست. (گيلبوا، 1388: 80)

طي سال‌هاي اخير در اثر پيشرفت‌هايي كه در حوزه ارتباطات و اطلاعات انجام شده، ديپلماسي عمومي نيز متحول شده و از اين رو، ديپلماسي عمومي به «ديپلماسي عمومي سنتي» و «ديپلماسي عمومي نوين» «New public diplomacy» تقسيم‌بندي مي‌شود. گونه نوين ديپلماسي عمومي بيش از هر عاملي، متأثر از رسانه‌هاي جديد ارتباطي است. موج جديد اختراعات كه مي‌توان تاكنون تجلي آن را در «وب 2» مشاهده كرد، در مدت بسيار كوتاهي ماهيت بسياري از مسائل از جمله ديپلماسي را متحول كرده است. در حالي كه در دهه 1990 با تركيب تلفن، رايانه و تلويزيون، اينترنت اختراع شد و شبكه جهاني (World Wide Web) يا وب 1 (Web 1) به وجود آمد، فناوري ارتباطي در يك تغيير ماهوي از سال 2004 وارد عصر وب 2 (Web 2) شد.

از اين مقطع است كه ديپلماسي عمومي نوين مطرح مي‌شود. وب 2 پس از برگزاري اجلاسي تحت همين عنوان در سال 2004 و توسط «تيم او. ريلي» (Tim. O. Reilly) از برگزاركنندگان اين اجلاس مطرح و سپس رايج شد. (صابري و صديقي، 1386) وب 2 در واقع پديده‌اي است كه در نحوه استفاده از فناوري و طراحي ايستگاه‌ها در شبكه جهاني رايج شده است. ايستگاه‌ها يا خدمات شبكه جهاني كه امكان تبادل اطلاعات را ميان كاربران فراهم مي‌كنند، يا به آنها اجازه توليد يا دستكاري در اطلاعات را مي‌دهند، معمولاً وب 2 تلقي مي‌شوند.

يكي از پيامدهاي بسيار مهم وب 2 كه به ديپلماسي عمومي نوين مربوط مي‌شود، ايجاد شبكه‌هاي جديد اجتماعي است. يك شبكه اجتماعي، وب‌گاه يا مجموعه وب گاهي است كه براي كاربران اين امكان را فراهم مي‌كند تا علاقه‌مندي‌ها، افكار و فعاليت‌هاي خودشان را با ديگران به طور متقابل به اشتراك بگذارند. اهميت شبكه‌هاي اجتماعي در آينده به حدي است كه جوزف ناي نظريه‌پرداز مهم قدرت نرم پيش‌بيني مي‌كند كه انقلاب اطلاعاتي سلسله مراتب بروكراتيك را برخواهد انداخت و شبكه‌اي اجتماعي را جايگزين نهاد دولت – ملت خواهد كرد. وي شبكه‌هاي اطلاع‌رساني را بعد جديد قدرت در قرن 21 مي‌داند.

ناي از دو نوع تغيير قدرت: (powershifts): انتقال قدرت و انتشار قدرت (power transition and power diffusion) در قرن اخير صحبت مي‌كند. به نظر وي، انتقال قدرت، يك امر معمول بوده و قدرت همواره منتقل شده است. اما در سال‌هاي اخير موضوع از انتشار و تقسيم قدرت، مطرح شده است (Nay, February 11, 2011). يكي از پيامدهاي مهم شبكه‌هاي اجتماعي، پيدايش جنبش‌هاي جديد اجتماعي است. در حالي كه جنبش‌هاي قديمي داراي ساختار سازماني كه به تمركزگرايي و تصميم‌گيري متمركز تأكيد داشت، بودند؛ جنبش‌هاي اجتماعي جديد بيشتر حالت غيرسازماني و شبكه‌اي دارند. اين جنبش‌ها كوششي هماهنگ و مستمر هستند كه توسط يك يا چند گروه اجتماعي براي رسيدن به هدف يا اهداف مشترك دنبال مي‌شود.

در عصر وب 2 و شبكه‌ها و جنبش‌هاي جديد اجتماعي، كاركرد و بازيگران ديپلماسي نيز تغيير كرده‌اند. الكساندر لنون اين تغيير را اين‌گونه بيان مي‌كند: «يك نسل پيش تيم‌هاي كوچكي از افسران سرويس خارجي آمريكا با ماشين‌هاي جيپ خود به مناطق داخلي آمريكاي لاتين و ديگر مناطق دوردست جهان مي‌رفتند تا فيلم‌هاي سينمايي جذاب را براي مخاطبان پخش كنند و در همان حال ديپلمات‌هاي آمريكايي در شهرها و پايتخت رهبران آينده را شناسايي مي‌كردند و آنها را از طريق برنامه‌هاي مبادلاتي براي ارزش‌هاي آمريكايي به اين كشور مي‌فرستادند، اما حالا شرايط تغيير كرده و تعداد و پيوستگي بازيگران ديپلماسي عمومي به صورت قارچ‌گونه افزايش يافته است... امروزه سازمان‌هاي غيردولتي و اشخاص به طور فزاينده‌اي اغلب با مهارت و موفقيت اهداف خود را در صحنه عمومي جهان تعقيب مي‌كنند.» (1389: 322 و 400)

در ديپلماسي عمومي سنتي دولت‌ها از شيوه‌هاي مختلفي مانند رسانه‌هاي بين‌المللي، مبادلات علمي – فرهنگي بين دانشجويان، محققان، هنرمندان و انديشمندان، شركت در جشنواره‌ها و نمايشگاه‌ها، ايجاد مراكز فرهنگي، آموزش زبان، راه‌اندازي مسابقه‌هاي دوستانه و انجمن‌هاي تجاري استفاده مي‌كنند اما ديپلماسي عمومي نوين براساس اين فرضيه عمل مي‌كند كه افراد بيشتري گرايش به شركت در جريان‌هاي سياسي پيدا كرده‌اند، بسياري از جوامع از حكومت‌هاي استبدادي به حكومت‌هاي دموكراسي تبديل شده‌اند، انقلاب به وجود آمده در ارتباطات و فناوري اطلاعات، افزايش ميزان تأثير رسانه‌ها حتي در دورافتاده‌ترين نقاط دنيا و ظهور شبكه جهاني، به جهاني شدن ارتباطات الكترونيكي، افزايش تعداد شبكه‌ها و مخاطبان رسانه‌ها منجر شده است و در نتيجه ديپلماسي نيز متحول مي‌شود. تغييرات ايجاد شده در فناوري ارتباطي و تأثير آن بر تحول ديپلماسي را مي‌توان در جدول و نمودار زير خلاصه كرد:

موج

نوع رسانه

نوع ديپلماسي

موج اول

رسانه‌هاي چاپي

ديپلماسي رسمي

موج دوم

رسانه‌هاي صوتي – تصويري

ديپلماسي عمومي سنتي

موج سوم

رسانه‌هاي ديجيتال (رقومي)

ديپلماسي عمومي نوين

جدول شماره يك: رابطه ميان رسانه و ديپلماسي

(پورحسن، تابستان 1390: 147)

ديپلماسي رسمي = نماينده رسمي دولت (الف)                                          نماينده رسمي دولت (ب)

ديپلماسي عمومي سنتي= دولت (الف)                                                      مردم كشور هدف

ديپلماسي عمومي نوين = دولت و مردم كشور (الف)                                     دولت‌ها و مردم كشورهاي ديگر

 

شكل شماره يك: بازيگران در گونه‌هاي مختلف ديپلماسي (پورحسن، تابستان 1390: 147)

ب) چگونگي تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي بر بيداري اسلامي

1‌- قانون اساسي؛ مبناي ديپلماسي عمومي

همان‌گونه كه در مقدمه مقاله بيان شد، انقلاب اسلامي بر مبناي نوع ويژه‌اي از روابط رهبري و توده‌هاي مردم ايجاد و تداوم يافته است. با توجه به ماهيت و اهداف انقلاب اسلامي، اين روابط با بخش‌هاي مختلفي از جهان اسلام به ويژه خاورميانه نيز وجود دارد. قواعد حاكم بر روابط ياد شده در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي و برخي اصول ديپلماسي از جمله اصل 154 به عنوان راهنماي عمل ديپلماسي جمهوري اسلامي مقرر شده است. حمايت از مردم مستضعف، مسلمان، مظلوم و نهضت‌هاي آزادي‌بخش بدون دخالت در امور داخلي ديگر كشورها كه از وظايف اصلي دولت جمهوري اسلامي است، راهنماي عمل و بستر اصلي ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي را تشكيل مي‌دهد.

2- امام خميني(ره)؛ بنيان‌گذار ديپلماسي عمومي اسلامي

سيره و عمل حضرت امام خميني(ره) در برقراري رابطه مستقيم با نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع در خاورميانه نيز يكي از پايه‌هاي اساسي ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي را شكل مي‌دهد. امام خميني(ره) از همان روزهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي، برخلاف مناسبات حاكم بر ديپلماسي رسمي، با خطاب قرار دادن ملت‌ها، ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي را بنيان نهادند. ايشان با توجه به ناكارآمدي ديپلماسي رسمي، با نام‌گذاري روز بين‌المللي قدس، همه مسلمانان جهان را به دفاع از مسئله اصلي جهان اسلام فراخواند. حضرت امام(ره) با توجه به ماهيت صهيونيسم و اهداف توسعه‌طلبانه آن و ناتواني كشورهاي عربي از آزادي قبله نخست اول مسلمين، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس ناميدند.

بنيان‌گذار انقلاب اسلامي، هر ساله در پيام برائت از مشركان، توده‌هاي مردم و نخبگان جهان اسلام را نيز به مبارزه با استبداد و استكبار فرامي‌خواندند. ايشان در مردادماه 1366 در پيامي خطاب به زائران حج ابراهيمي از پيروزي قطعي بيداري اسلامي در منطقه خبر داده و فرمودند: «آيا وقت آن نرسيده است كه ملت‌هاي اسلامي از جاي خود برخيزند و سردمداران خود را در مقابل شرف اسلام خاضع كنند و يا با آنان همچون ايران عمل كنند. آيا حكومت‌هاي به اصطلاح اسلامي در خواب‌اند و نمي‌بينند كه امروز وضع ملت‌ها غير از سابق است؟ نمي‌خواهند بفهمند كه چشم‌ها و گوش‌ها باز شده است... نمي‌دانند و نمي‌بينند كه انقلاب اسلامي صادر يا در شرف صدور است و با تأييدات خداوند متعال، در آتيه‌هاي نه چندان دور به دست ملت‌هاي اسلامي بلكه به دست مظلومان تشنه عدالت اسلامي در سراسر عالم به اهتزار درخواهد آمد... معني صدور انقلاب ما اين است كه همه ملت‌ها بيدار شوند... اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه‌اي باشد كه انفجاري عظيم در توده‌هاي زير ستم ايجاد نمايد.» (صحيفه نور، ج 18: 331)

3- امام خامنه‌اي؛ ديپلماسي عمومي و بيداري اسلامي

امام خامنه‌اي طي سال‌هاي اخير با رهبري داهيانه خويش، تحول بزرگي در منطقه خاورميانه ايجاد كرده‌اند. ايشان توجه ويژه‌اي به ديپلماسي عمومي داشته‌اند، به گونه‌اي كه در ديدار با وزير و مسئولان وزارت خارجه و سفرا و رؤساي نمايندگي‌هاي ايران در خارج از كشور فرمودند: «ديپلماسي عمومي از ابتكارات جمهوري اسلامي ايران است و بايد توجه بيشتري به آن شود.» (1388/12/9) اگرچه جنبش بيداري اسلامي در اوايل سال 2011، آغاز شد اما در حقيقت، سال 2006، در اين جنبش عظيم، نقطه عطفي محسوب مي‌شود. در اين سال بود كه جنبش حزب‌الله لبنان براي نخستين بار رژيم صهيونيستي را شكست داد. پس از جنگ 33 روزه نيز گروه‌هاي مقاومت فلسطيني در جنگ 22 روزه توانستند بر اين رژيم غلبه كنند. حزب‌الله و حماس، دو دولت نيستند بلكه دو گروه از نخبگان فكري و مقاومت هستند كه بدون ديپلماسي رسمي و متأثر از ديپلماسي عمومي و تأثيرپذيري از رهنمودهاي امام خامنه‌اي، منطقه را وارد مرحله جديدي كرده‌اند. از فوريه 2011 تاكنون، مقطعي است كه امام خامنه‌اي با ديپلماسي عمومي، نقش بسيار تأثيرگذاري در جنبش بيداري اسلامي ايفا كرده‌اند. اين تأثيرگذاري را مي‌توان در موارد زير بررسي كرد:

1 – 3 – فراخواني مستقيم مسلمانان منطقه به قيام

در حالي كه جهان غرب با ديپلماسي رسمي و ديپلماسي عمومي نوين تلاش مي‌كرد كه روند جنبش بيداري اسلامي را در كشورهاي هم‌پيمان خود در شمال آفريقا و خاورميانه عربي، متوقف و يا مهار كنند، امام خامنه‌اي با بهره‌گيري از اساسي‌ترين شيوه ديپلماسي عمومي، خطاب به نخبگان و توده‌هاي مردم منطقه به ويژه مصر، خواستار قيام آنها شد. بيانات ايشان در خطبه‌هاي نماز جمعه تهران به ويژه خطبه‌هاي عربي كه معظم له خطاب به مردم جهان عرب بيان كردند، بسيار مهم بود و مي‌توان آنها را بارزترين سند ديپلماسي عمومي و تأثيرگذاري معظم له در اين روند تلقي كرد. اولين خطبه ايشان در اين رابطه در پانزدهم بهمن 1389 ايراد شد و تنها هفت روز پس از آن بود كه دقيقاً در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، به سقوط حسني مبارك ديكتاتور مصر منجر شد. اين خطبه از نظر زماني در موقعي ايراد شد كه ديپلماسي رسمي و عمليات وسيع محرمانه غرب، جلوگيري از تغيير ساخت قدرت در كشورهايي چون مصر بود.

معظم له در خطبه عربي كه در مورخ 14 بهمن 1390 ايراد كردند، نيز به طور مستقيم مردم كشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه عربي را مورد خطاب قرار دادند. با توجه به اينكه يك سال از آغاز اين جنبش بزرگ گذشته بود و هنوز تب و تاب جنبش بيداري اسلامي بر منطقه حاكم بود، ايشان در اين خطبه‌ها، رهنمودها و بايد و نبايدهاي مهمي را درباره اين جنبش عظيم به آنها متذكر شدند كه توجه به آنها مي‌تواند معياري براي بررسي كاميابي يا ناكامي اين جنبش در كشورهاي مختلف عربي باشد. مهم‌ترين بخش‌هاي اين خطبه تاريخي در عرصه ديپلماسي عمومي، به شرح زير است:

«... برادران مسلمان ما در هر جا كه باشيد! سلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته... مردم مصر و تونس و ليبي بدانند كه آنچه اينك دارند، هنوز يك انقلاب ناتمام است و گرچه گام‌هاي بلندي برداشتند، ولي ماجرا تازه آغاز شده است. مسائلي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و براي ما پيش آوردند و هنوز ادامه دارد و به فضل الهي در همه آنها شكست خورده‌اند و خواهند خورد، صدها برابر مشكلاتي بود كه انقلاب تا پيش از سرنگوني شاه داشت. بايد هوشيار باشيد و انقلاب‌هايتان را گام به گام تا آخرين مراحل و در يك برنامه ميان‌مدت و بلندمدت پيش ببريد....

... مخاطب سوم ما، احزاب و نخبگان سياسي در مصر و ساير كشورهاي به پا خاسته‌اند. متفكران و مبارزان اسلامي در شمال آفريقا، از مصر و تونس تا الجزاير و مغرب، و به ويژه مصر، از پدران فكر بيداري اسلامي و داعيان به وحدت و عزت امت و سپس رهايي قدس بوده‌اند. امروز شما وارثان خون هزاران شهيد و ده‌ها هزار زندان‌كشيدگان و تبعيدديدگان و شكنجه‌شدگان و مجاهدان و مبارزاتي هستيد كه ظرف دهه‌هاي متوالي براي چنين روزها و پيروزي‌هايي فداكاري كردند. برادران و خواهرانم! مراقب اين امانت بزرگ باشيد. غرور و نيز ساده‌انگاري، دو آفت بزرگ پس از نخستين پيروزي‌هايند.

شما مسئول‌ترين افراد در عرصه نظام‌سازي، حفظ دستاوردهاي مردم و حل مشكلات جنبش هستيد. قدرت‌هاي ضربه خورده جهان و منطقه، بي‌شك در افكار شيطاني به سر مي‌برند؛ از فكر حذف و انتقام، تا طرف فريب دادن و متزلزل كردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود كردن انقلاب‌ها و پديد آوردن اوضاع – و العياذ با الله – بدتر از گذشته مي‌انديشند. تصميمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاريخي خواهد يافت و اين دوره، «شب قدر» تاريخ كشورهاي شماست.

به آمريكا و ناتو اعتماد نكنيد. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمي‌انديشند. همچنين از آنان نترسيد. آنان پوشالي‌اند و به سرعت ضعيف‌تر نيز شده‌اند. حاكميت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان اميد نبنديد و از آنان حساب نبريد. تنها به خداي متعال اعتماد كنيد و فقط مردم خود را باور كنيد. آنان در عراق شكست خوردند و با دست‌هاي خالي خارج شدند؛ در افغانستان چيزي به دست نياورده‌اند؛ در لبنان از حزب‌الله، و در غزه از حماس شكست خوردند و اينك در مصر و تونس به دست مردم، به پائين كشيده شده‌اند. هيچ چيز طبق برنامه آنان پيش نرفته است، بت غرب نيز چون بت كمونيزم شكست و ترس ملت‌ها ريخت. مراقب آينده باشيد كه شما را نترسانند. مراقب بازي‌هاي آنها باشيد. همچنين وارد بازي دلارهاي نفتي وابستگان و متحدان غرب در ميان اعراب نشويد، كه در آينده از اين بازي‌ها سالم بيرون نخواهيد آمد. اسرائيل رفتني است، نبايد بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضت‌هاي كنوني، تن دادن به بقاي رژيم صهيونيستي است و ادامه مذاكرات سازش و تسليم كه رژيمهاي ساقط شده آن را پايه‌گذاري كردند.

خواست عمومي ملت‌هايتان بازگشت به اسلام است؛ كه البته به مفهوم «بازگشت به گذشته» نيست. اگر انقلاب‌ها به اذن‌الله واقعي بمانند و ادامه يابند و دچار توطئه يا استحاله نگردند، مسئله اصلي شما، چگونگي نظام‌سازي، قانون‌نويسي و مديريت كشور و انقلاب‌ها خواهد بود؛ اين همان مسئله مهم تمدن‌سازي اسلامي مجدد در عصر جديد است. در اين جهاد بزرگ، كار اصلي شما اين خواهد بود كه چگونه يك تاريخ عقب‌ماندگي و استبداد و بي‌ديني و فقر و وابستگي حاكم بر كشورهايتان را در كوتاه‌ترين زمان‌ها ان‌شاءالله جبران كنيد و چگونه با رويكرد اسلامي و به شيوه‌اي مردم‌سالارانه و رعايت عقلانيت و علم، جامعه‌سازي كنيد و تهديدهاي داخلي و خارجي را يك به يك از سر بگذرانيد؛ چگونه «آزادي و حقوق اجتماعي» منهاي «ليبراليزم»، و «برابري» منهاي «ماركسيزم»، و «نظم» منهاي «فاشيزم غرب» را نهادينه كنيد؛ چگونه تقيد خويش به شريعت مترقي اسلام را حفظ كنيد، بي‌آنكه گرفتار جمود و تحجر شويد؛ چگونه مستقل شويد، بي‌آنكه منزوي شويد؛ چگونه پيشرفت كنيد، بي‌آنكه وابسته شويد؛ چگونه مديريت علمي كنيد، بي‌آنكه سكولاريزه و محافظه‌كار شويد.

تعريف‌ها بايد بازخواني و اصلاح شوند. دو الگوي «اسلام تكفيري» و «اسلام لائيك» از سوي غرب به شما پيشنهاد شده و خواهد شد تا الگوي «اسلام اصول‌گراي معتدل و عقلاني» در ميان انقلاب‌هاي منطقه تقويت نشود. كلمات را دوباره و به دقت تعريف كنيد. «دموكرات بودن» اگر به معناي مردمي بودن و انتخابات آزاد در چهارچوب اصول انقلاب‌هاست، همه دموكرات باشيد؛ و اگر به معناي افتادن به دام ليبرال دموكراسي درجه دوم و تقليدي باشد، هيچ يك دموكرات نباشيد. «سلفي‌گري» اگر به معناي اصول‌گرايي در كتاب و سنت و وفاداري به ارزش‌هاي اصيل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احياي شريعت و نفي غرب‌زدگي باشد، همگي سلفي باشيد؛ و اگر به معناي تعصب و تحجر و خشونت ميان اديان يا مذاهب اسلامي ترجمه شود، با نوگرايي و سماحت و عقلانيت – كه اركان تفكر و تمدن اسلامي‌اند – سازگار نخواهد بود و خود باعث ترويج سكولاريزم و بي‌ديني خواهد شد.

به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاريس بدبين باشيد؛ چه از نوع لائيك و غرب‌گرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامي كه رژيم صهيونيستي را تحمل مي‌كند، ولي با مذاهب اسلامي ديگر بي‌رحمانه مواجه مي‌شود، دست آشتي به سوي آمريكا و ناتو دراز مي‌كند، ولي در داخل به جنگ‌هاي قبيله‌اي و مذهبي دامن مي‌زند و اشداء با مؤمنين و رحماء با كفار است، اعتماد نكنيد. به اسلام آمريكايي و انگليسي بدبين باشيد، كه شما را به دام سرمايه‌داري غرب و مصرف‌زدگي و انحطاط اخلاقي مي‌كشانند. در دهه‌هاي گذشته، هم نخبگان و هم حاكمان، به وابستگي بيشتر خود به فرانسه و انگليس و آمريكا و يا شوروي افتخار مي‌كردند و از سمبل‌هاي اسلامي مي‌گريختند؛ و امروز همه چيز برعكس شده است. بدانيد كه غرب درصدد انتقام برخواهد آمد؛ انتقام اقتصادي، نظامي، سياسي و تبليغاتي! اگر ملت‌هاي مصر و تونس و ليبي و... ان‌شاءالله در مسير خدا ادامه دهند، ممكن است به تحريم‌ها تهديد شوند.» (1390/11/14)

2 – 3 – رهنمود به نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع

يكي ديگر از شيوه‌هاي اثرگذاري ديپلماسي عمومي، ارتباط با گروه‌هاي فكري و مرجع است. از آنجا كه ارتباط با توده‌هاي مردم ديگر كشورها هميشه امكان‌پذير نيست، از اين رو نخبگان فكري و سياسي مي‌توانند خلأ ياد شده را پر كنند. از طرف ديگر، با توجه به اينكه توده مردم معمولاً به گروه‌هاي م��جع رجوع مي‌كنند، بنابراين ارتباط با نخبگان يك كشور مي‌تواند در روند ديپلماسي عمومي بسيار تأثيرگذار باشد. بنابراين ديپلماسي عمومي متضمن و مستلزم ارتباط با گروه‌هاي مرجع، گروه‌هاي ذي‌نفوذ، نخبگان مذهبي، سياسي، فرهنگي و رسانه‌اي به عنوان سازندگان افكار عمومي و كليه شهروندان براي شكل‌دهي و هماهنگ‌سازي آنان با اهداف سياست خارجي يك كشور است. (دهقاني فيروزآبادي، تابستان 1391: 74)

از نشانگان مهم اثرگذاري ديپلماسي عمومي انقلاب اسلامي بر جنبش بيداري اسلامي، برگزاري چندين اجلاس و همايش بيداري اسلامي در جمهوري اسلامي است. رابطه اين نشست‌ها با ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي وقتي مشخص مي‌شود كه تركيب شركت‌كنندگان آنها مشخص شود. شركت‌كنندگان در اين اجلاس‌ها برخلاف ديگر نشست‌هايي كه براي مثال در تركيه، قطر و عربستان سعودي برگزار مي‌شود، شامل نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع جهان اسلام به ويژه كشورهاي خاورميانه عربي و شمال آفريقا بودند نه مقامات سياسي و سران مخالف آن كشورها.

ايجاد دبيرخانه دائمي بيداري اسلامي به رياست علي‌اكبر ولايتي مشاور امور بين‌الملل امام خامنه‌اي و ديپلمات كاركشته جمهوري اسلامي كه 16 سال سكان وزارت امور خارجه را در دست داشتند، و برگزاري ده‌ها نشست و اجلاس‌هاي بين‌المللي مختلف بيداري اسلامي در تهران در راستاي تحقق اين هدف بوده است. يكي از نكات بسيار مهم در اين رابطه، حضور امام خامنه‌اي در بسياري از اين اجلاس‌ها و ديدار مستقيم با شركت‌كنندگان و سخنراني در اين نشست‌هاي بين‌المللي است. معظم له در چهارچوب ديپلماسي عمومي، درباره ابعاد مختلف بيداري اسلامي، با حاضران در اين همايش‌ها، ديدار مستقيم و رهنمود داشته‌اند. با وجود شباهت‌هاي مختلف جنبش‌هاي اسلامي منطقه، تفاوت آنها با انقلاب اسلامي كه به نوعي ضعف اين جنبش‌ها به شمار مي‌رود، نداشتن «رهبري» واحد است كه مي‌تواند زمينه را براي تحريف اين انقلاب‌ها ممكن سازد (مبيني مقدسي و عبد سرمدي، تابستان 1392: 106) البته الگو بودن انقلاب اسلامي و الهام‌گيري مردم كشورهاي منطقه از ايران، مي‌تواند تا حدي خلأ نداشتن رهبري را پر كند. (خواجه سروي، 1391: 106) و رهبري داهيانه امام خميني(ره) در ديدار با نخبگان جهان اسلام را بايد از اين منظر تحليل كرد.

با توجه به اينكه يكي از مباحث بسيار مهم در ديپلماسي عمومي، مخاطب گزيني است و در اين ميان، نخبگان فكري و گروه‌هاي مرجع و تأثيرگذار و نه نخبگان سياسي حاكم، در اولويت برقراري ارتباط قرار دارند، نخبگان، گروه‌هاي مختلف، روحاني، دانشگاهي، زنان، جوانان كشورهاي منطقه در چندين اجلاس در تهران شركت كردند. از جمله اهداف مهم برگزاري اين نشست‌ها كه با استقبال گسترده‌اي نيز مواجه مي‌شدند، «آگاه‌سازي» آنان از واقعيت‌هاي انقلاب اسلامي فراسوي تبليغات غلط غرب و نيز «اعتمادسازي» در ميان آنها نسبت به انقلاب اسلامي بود. مهم‌ترين بيانات امام خامنه‌اي در اين نشست‌ها و گردهمايي‌ها كه تجليلگر ديپلماسي عمومي است، به شرح زير است:

1 – 2 – 3 – بيانات در اجلاس بين‌المللي بيداري اسلامي

اجلاس بيداري اسلامي كه در شهريورماه 1390 در تهران برگزار شد، كانون حضور نخبگان فكري و سياسي جنبش بيداري اسلامي بود. در اين اجلاس كه داراي بازتاب بين‌المللي گسترده‌اي بود، گروه‌هاي مرجع از همه كشورهاي منطقه شركت كرده بودند. امام خامنه‌اي علاوه بر ديدار با بسياري از نخبگان ياد شده، در سخنراني افتتاحيه، تحليل بسيار جامعي درباره اين جنبش ارائه كردند. بخش اول بيانات ايشان به هويت و ماهيت جنبش بيداري اسلامي و تفاوت آن با ديگر تحولات جهان عرب در دهه‌هاي گذشته مرتبط بود. بخش‌هاي دوم و سوم به خطرات و آسيب‌هاي بزرگي كه ممكن است بر سر راه جنبش بيداري اسلامي پيش آيد و نيز پيشنهادهايي در علاج‌جويي و پيشگيري از آسيب‌ها و خطرهاي ياد شده اختصاص يافت. متن بيانات معظم له در دو بخش آخر به شرح زير است:

«... در موضوع آسيب‌ها و خطرها. نخست بايد تأكيد كنم كه خطر هست، ولي راه مصونيت از آن نيز هست. توجه به خطر نبايد ملت‌ها را بترساند. بگذاريد دشمنانتان از شما بترسند و بدانيد كه: «ان كيد الشيطان كان ضعيفا». خداوند درباره گروهي از مجاهدان صدر اسلام مي‌فرمايد: «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظيم». خطرها را بايد شناخت تا در مواجهه با آن حيرت و ترديد پيش نيايد و چاره و علاج، شناخته شده باشد. ما با اين خطرها پس از پيروزي انقلاب اسلامي روبه‌رو شديم و آنها را شناختيم و تجربه كرديم و به خواست خدا و رهبري امام خميني و بصيرت و فداكاري مردممان، از بيشتر آنها به سلامت گذشتيم. البته توطئه‌ها از سوي دشمن و عزم راسح از سوي ملت ما همچنان ادامه دارد.

من اين آسيب‌ها را به دو قسم مي‌كنم: آنها كه در درون خود ما ريشه دارد و از ضعف‌هاي ما برمي‌خيزد، و آنها كه دشمن به طور مستقيم آن را برنامه‌ريزي مي‌كند. دسته اول، چيزهايي از اين قبيل است: احساس و گمان اينكه با سقوط حاكم وابسته و فاسد و ديكتاتور، كار تمام شد. راحتي خيال ناشي از احساس پيروزي و به دنبال آن كم شدن انگيزه‌ها و سست شدن عزم‌ها، نخستين خطر است. و آنگاه اين خطر مهيب‌تر مي‌شود كه اشخاص درصدد تصاحب سهم ويژه در غنيمت به دست آمده باشند. ماجراي جنگ اُحد و غنيمت‌جويي مدافعان تنگه كه به شكست مسلمانان انجاميد و مجاهدان از سوي خداوند متعال سرزنش شدند، يك نمونه نمادين است كه هرگز نبايد از يادها برد. مرعوب شدن از هيمنه ظاهري مستكبران و احساس ترس از آمريكا و ديگر قدرت‌هاي مداخله‌گر، آسيب ديگري از اين دسته است كه بايد از آن پرهيز كرد.

نخبگان شجاع و جوان‌ها بايد اين ترس را از دل‌ها بيرون كنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعده‌ها و حمايت‌هاي آنها افتادن نيز آسيب بزرگ ديگري است كه به طور ويژه بايد پيشروان و نخبگان از آن بر حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس بايد شناخت و از كيد او كه در مواردي در پس ظاهر دوستي و كمك پنهان مي‌شود، بايد ملت و انقلاب را مصون ساخت. روي ديگر اين صفحه، مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است؛ شجاعت را بايد با تدبير و حزم در هم آميخت. در مقابل شيطان جن و انس، بايد همه ذخائر الهي در وجود خود را به كار گرفت. ايجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابيون و رخنه در پشت جبهه مبارزه، نيز آفتي بزرگ است كه با همه توان بايد از آن گريخت.

آسيب‌هاي دسته دوم را غالباً ملت‌هاي اين منطقه در حوادث گوناگون آزموده‌اند. نخستين آسيب، بر روي كار آوردن عناصري است كه خود را متعهد به آمريكا و غرب مي‌دانند. غرب مي‌كوشد پس از سقوط ناگزير مهره‌هاي وابسته، اصل سيستم و اهرم‌هاي اصلي قدرت را حفظ كند و سر ديگري را بر روي اين بدن بگذارد و بدين وسيله سلطه خود را همچنان ادامه دهد. اين به معناي هدر رفتن همه تلاش‌ها و مجاهدت‌هاست. در اين مرحله اگر با مقاومت و هوشياري مردم مواجه شوند، مي‌كوشند تا بديل‌هاي‌ انحرافي گوناگون در پيش پاي نهضت و مردم بگذارند. اين سناريو مي‌تواند پيشنهاد مدل‌هاي حكومتي و قانون اساسي‌هايي باشد كه كشورهاي اسلامي را بار ديگر در دام وابستگي فرهنگي و سياسي و اقتصادي به غرب بيفكند، و مي‌تواند نفوذ ميان انقلابيون و تقويت مالي و رسانه‌اي يك جريان نامطمئن و به حاشيه راندن جريان‌هاي اصيل در انقلاب باشد. اين نيز به معني بازگرداندن سلطه غرب و تثبيت مدل‌هاي نوسازي شده غربي و بيگانه از اصول انقلاب و در نهايت، تسلط آنها بر اوضاع است.

اگر اين تاكتيك نيز به نتيجه نرسد، تجربه‌ها به ما مي‌گويد كه آنگاه روش‌هايي چون هرج و مرج و تروريزم و جنگ داخلي ميان پيروان اديان يا قوميت‌ها يا قبائل و احزاب و يا حتي ميان ملت‌ها و دولت‌هاي همسايه، و همراه با آن، حصر اقتصادي و تحريم و بلوكه كردن سرمايه‌هاي ملي و نيز هجوم همه جانبه تبليغاتي و رسانه‌اي را در پيش خواهند گرفت. مقصود آنان از اين همه، خسته و نوميد كردن مردم و مردد و پشيمان كردن مبارزان است، كه مي‌دانند در اين صورت، شكست دادن انقلاب، ممكن و آسان خواهد شد. ترور نخبگان صالح و مؤثر يا بدنام كردن برخي از آنان و از سويي خريدن كساني از سست عنصران، نيز در شمار روش‌هاي متداول قدرت‌هاي غربي و مدعيان تمدن و اخلاق است. در ايران اسلامي، اسناد لانه جاسوسي كه به دست انقلاب افتاد، نشان داد كه همه اين توطئه‌ها، به دقت از سوي رژيم ايالات متحده آمريكا براي ملت ايران برنامه‌ريزي شده بود. براي آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاكميت وابسته در كشورهاي انقلابي، اصلي است كه همه اين روش‌هاي كثيف را تجويز مي‌كند.

در آخرين بخش سخنانم، توصيه‌هايي را براساس تجربه عيني خودمان در ايران و آنچه از مطالعه دقيق ديگر كشورها به دست آمده است، در معرض ديد و تشخيص و انتخاب شما مي‌گذارم. شك نيست كه شرايط ملت‌ها و كشورها در همه چيز يكسان نيست، ولي بيناتي وجود دارد كه مي‌تواند براي همه مفيد باشد.

اولين سخن آن است كه با توكل به خداوند و اعتماد و حسن ظن به وعده‌هاي مؤكد نصرت الهي در قرآن و به كارگيري خرد و عزم و شجاعت، مي‌توان بر همه اين موانع فائق آمد و پيروزمندانه از آنها عبور كرد. البته كاري كه شما بدان همت گماشته‌ايد، بسي بزرگ و سرنوشت‌ساز است. پس بايد زحمات بزرگ را هم به خاطر آن تحمل كرد. اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) در خطبه‌اي فرموده است: فان الله لم بقصم جباري دهر قط الا بعد تمهيل و رخاء و لم يجبر عظم أحد من الامم الا بعد أزل و بلاء و في دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب معتبر.

توصيه مهم آن است كه خود را همواره در ميدان بدانيد: «فاذا فرغت فانصب». هميشه خداوند را حاضر و كمك‌كار خود بدانيد: «و الي ربك فارغب». و پيروزي‌ها ما را دچار غرور و غفلت نكند: «اذا جاء نصرالله و الفتح و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجاً فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا». اينها پشتوانه‌هاي حقيقي يك ملت مؤمن است. توصيه ديگر، بازخواني دائمي اصول انقلاب است. شعارها و اصول بايد تنقيح و با مباني و محكمات اسلام تطبيق داده شوند. استقلال، آزادي، عدالت‌خواهي، تسليم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفي تبعيض‌هاي قومي و نژادي و مذهبي، نفي صريح صهيونيزم؛ اينها اركان نهضت‌هاي امروز كشورهاي اسلامي است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است.

اصولتان را روي كاغذ بنويسيد؛ اصالت‌هاي خود را با حساسيت بالا حفظ كنيد؛ نگذاريد اصول نظام آينده شما را دشمنان شما بنويسند؛ نگذاريد اصول اسلامي در پاي منافع زودگذر قرباني شود. انحراف در انقلاب‌ها، از انحراف در شعارها و هدف‌ها آغاز مي‌شود. هرگز به آمريكا و ناتو و به رژيم‌هاي جنايت‌كاري چون انگليس و فرانسه و ايتاليا كه زماني دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت كردند، اعتماد نكنيد؛ به آنها سوءظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نكنيد؛ پشت اين لبخندها و وعده‌ها، توطئه و خيانت نهفته است. راه‌حل خود را خود با بهره‌گري از سرچشمه فياض اسلام به دست آوريد و نسخه‌هاي بيگانه را به خودشان پس دهيد. توصيه مهم ديگر پرهيز از اختلافات مذهبي، قومي، نژادي، قبيله‌اي و مرزي است. تفاوت‌ها را به رسميت بشناسيد و آن را مديريت كنيد. تفاهم ميان مذاهب اسلامي كليد نجات است. آنها كه آتش تفرقه مذهبي را با تكفير اين و آن دامن مي‌زنند، اگر خودشان هم ندانند، مزدور و عمله شيطان‌اند.

نظام‌سازي كار بزرگ و اصلي شماست. اين كاري پيچيده و دشوار است. نگذاريد الگوهاي لائيك يا ليبراليسم غربي، يا ناسيوناليسم افراطي، يا گرايش‌هاي چپ ماركسيستي، خود را بر شما تحميل كند. اردوگاه شرق چپ فرو ريخت و بلوك غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده و عاقبت خيري براي آن متصور نيست. گذشت زمان به زيان آنها و به سود جريان اسلام است. هدف نهايي را بايد امت واحده اسلامي و ايجاد تمدن اسلامي جديد بر پايه دين و عقلانيت و علم و اخلاق، قرار داد. آزادي فلسطين از چنگال درنده صهيونيست‌ها نيز هدفي بزرگ است. كشورهاي بالكان و قفقاز و آسياي غربي پس از هشتاد سال از چنگال شوروي سابق نجات يافتند؛ چرا فلسطين مظلوم نتواند پس از هفتاد سال از اسارت صهيونيست‌هاي ظالم نجات يابد؟ نسل امروز كشورهاي اسلامي اين ظرفيت را دارد كه به چنين كارهاي بزرگي بپردازد. نسل جوان امروز مايه افتخار نسل‌هاي پيشين خويش است. به قول شاعر عرب:

قالوا: ابوالصَّخر مِن شَيبان قُلتُ لُهم / كلاّ لَعمَري و لكن منهُ شيبانُ

وَ كَم اَبٍ قد عَلاَ بِابنٍ ذُري شَرَفٍ / كما عَلا برسول اللهَّ عدنانٌ

به نسل جوان خود اعتماد كنيد، روح اعتماد به نفس را در آنان زنده كنيد، و از تجربه‌هاي مجربان و پيران، آنها را بهره‌مند سازيد. دو نكته مهم در اينجا وجود دارد:

اول آنكه ملت‌هاي انقلاب كرده و آزاد شده، يكي از مهم‌ترين خواسته‌هايشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مديريت كشور است، و چون مؤمن به اسلام‌اند، پس مطلوب آنان «نظام مردم‌سالاري اسلامي» است؛ يعني حاكمان با رأي مردم برگزيده مي‌شوند و ارزش‌ها و اصول حاكم بر جامعه، اصول مبتني بر معرفت و شريعت اسلامي است. اين خود مي‌تواند در كشورهاي گوناگون به اقتضاي شرايط، با شيوه‌ها و شكل‌هاي گوناگون تحقق يابد، ولي با حساسيت كامل بايد مراقب بود كه اين با دموكراسي ليبرال غربي اشتباه نشود. دموكراسي لائيك و در مواردي ضد مذهب غربي با مردم‌سالاري اسلامي كه متعهد به ارزش‌ها و خطوط اصلي اسلامي در نظام كشور است، هيچ نسبتي ندارد. نكته دوم آن است كه اسلام‌گرايي نبايد با تحجر و قشري‌گري و تعصب‌هاي جاهلانه و افراطي مشتبه گردد. مرز ميان اين دو نيز بايد پر رنگ باشد. افراط‌هاي مذهبي كه غالباً با خشونت كور همراه است، عامل عقب‌ماندگي و دور شدن از هدف‌هاي والاي انقلاب است، و اين به نوبه خود مايه جدا شدن مردم و در نتيجه شكست انقلاب خواهد بود.» (1390/06/26)

2 – 2 – 3 – اجلاس جهاني علما و بيداري اسلامي

جهان غرب و هم‌پيمانان منطقه‌اي آنها با عنوان گذاري متعارض «بهار عرب» از يك طرف ادعا مي‌كردند كه اين جنبش توسط جوانان به وجود آمده و تلاش مي‌كردند با ديپلماسي عمومي نوين، به روند تحولات شكل دهند و از طرف ديگر با ديپلماسي رسمي به مهار جنبش مي‌پرداختند. اين در حالي بود كه جمهوري اسلامي با شناخت دقيق نيروهاي اجتماعي و گروه‌هاي تأثيرگذار در جنبش بيداري اسلامي، ضمن ارتباط‌گيري بتا نخبگان مختلف به گروه مرجع علما و روحانيون توجه بيشتري مي‌كرد. به اين دليل اجلاس بين‌المللي علماي جهان اسلام در جمهوري اسلامي برگزار شد تا درباره جنبه‌هاي مختلف اين جنبش هم‌انديشي شده و از تجربيات انقلاب اسلامي استفاده شود. امام خامنه‌اي در اين اجلاس با اشاره به نقش تاريخي علما در امواج پيشين بيداري اسلامي و يادآوري جايگاه افرادي چون سيدجمال‌الدين اسدآبادي، محمد عبده، حسن البنا و امام خميني(ره)، فرمودند:

«... روحانيان و رجال دين‌شناس كمابيش در همه جا مرجع فكري و سنگ صبور روحي مردم بوده‌اند و هر جا كه در هنگامه تحولات بزرگ، در نقش هدايتگر و پيشرو ظاهر شده و در پيشاپيش صفوف مردم در مواجهه با خطرات حركت كرده‌اند، پيوند فكري ميان آنان و مردم افزايش يافته و انگشت اشاره آنان در نشان دادن راه به مردم، اثرگذارتر بوده است. اين به همان اندازه كه براي نهضت بيداري اسلامي داراي سود و بركت است، براي دشمنان امت و كينه‌ورزان با اسلام و مخالفان حاكميت ارزش‌هاي اسلامي، دغدغه‌آفرين و نامطلوب است و سعي مي‌كنند اين مرجعيت فكري را از پايگاه‌هاي ديني سلب كرده و قطب‌هاي جديدي براي آن بتراشند؛ كه به تجربه دريافته‌اند كه با آنان مي‌توان بر سر اصول و ارزش‌هاي ملي به راحتي معامله كرد! چيزي كه در مورد عالمان با تقوا و رجال ديني متعهد هرگز اتفاق نخواهد افتاد...» (1392/02/09)

امام خامنه‌اي در اين اجلاس به يكي از آسيب‌هاي بسيار جدي پيش روي جنبش بيداري اسلامي يعني اختلاف مذهبي اشاره كردند. توطئه‌اي كه از آغاز بيداري اسلامي در دو قرن پيش تاكنون در كانون توجه غربي‌ها قرار گرفته است. معظم له در اين باره خطاب به حاضران در اجلاس فرمودند:

«امروز يكي از خطرناك‌ترين چيزهايي كه نهضت بيداري اسلامي را تهديد مي‌كند، اختلاف‌افكني و تبديل اين نهضت‌ها به معارضه‌هاي خونين فرقه‌اي و مذهبي و قومي و ملي است. اين توطئه هم‌اكنون از سوي سرويس‌هاي جاسوسي غرب و صهيونيسم، با كمك دلارهاي نفتي و سياستمداران خودفروخته، از شرق آسيا تا شمال آفريقا و به ويژه در منطقه عربي، با جد و اهتمام دنبال مي‌شود و پولي كه مي‌توانست در خدمت بهروزي خلق خدا باشد، خرج تهديد و تكفير و ترور و بمب‌گذاري و ريختن خون مسلمانان و برافروختن آتش كينه‌هاي درازمدت مي‌گردد.

آنها كه قدرت يكپارچه اسلامي را مانع هدف‌هاي خبيث خود مي‌دانند، دامن زدن به اختلاف‌ها در درون امت اسلامي را آسان‌ترين راه براي مقصود شيطاني خود يافته‌اند و تفاوت‌هاي نظري در فقه و كلان و تاريخ و حديث را – كه طبيعي و اجتناب‌ناپذير است – دستاويز تكفير و خون‌ريزي و فتنه و فساد ساخته‌اند.

نگاه هوشمندانه به صحنه درگيري‌هاي داخلي، دست دشمن را در پس اين فاجعه‌ها به روشني نشان مي‌دهد. اين دست غدار، بي‌شك از جهل‌ها و عصبيت‌ها و سطحي‌نگري‌ها در ميان جوامع ما بهره‌برداري مي‌كند و بر روي آتش، بنزين مي‌ريزد. وظيفه مصلحان و نخبگان ديني و سياسي در اين ماجرا بسيار سنگين است. اكنون ليبي به گونه‌اي، مصر و تونس به گونه‌اي، سوريه به گونه‌اي، پاكستان به گونه‌اي، و عراق و لبنان به گونه‌اي درگير يا در معرض اين شعله‌هاي خطرناك‌اند. بايد به شدت مراقب و در پي علاج بود. ساده‌انديشي است كه اين همه را به عوامل و انگيزه‌هاي عقيدتي و قومي نسبت دهيم. تبليغات غرب و رسانه‌هاي منطقه‌اي وابسته و مزدور، جنگ ويرانگر در سوريه را نزاع شيعه و سني وانمود مي‌كنند و حاشيه امني براي صهيونيست‌ها و دشمنان مقاومت در سوريه و لبنان پديد مي‌آورد. اين در حالي است كه دو طرف نزاع در سوريه، نه سني و شيعه، بلكه طرف‌داران مقاومت ضدصهيونيستي و مخالفان آن‌اند. نه دولت سوريه يك دولت شيعي، و نه معارضه سكولار و ضد اسلام آن يك گروه سني‌اند. تنها هنر گردانندگان اين سناريوي فاجعه‌آميز آن است كه توانسته‌اند از احساسات مذهبي ساده‌انديشان در اين آتش‌افروزي مهلك استفاده كنند. نگاه به صحنه و دست‌اندركاران سطوح مختلف آن، مي‌تواند مسئله را براي هر انسان منصفي روشن كند.

اين موج تبليغات در مورد بحرين نيز به گونه‌اي ديگر به دروغ و فريب سرگرم است. در بحرين، اكثريتي مظلوم كه سال‌هاي متمادي است از حق رأي و ديگر حقوق اساسي يك ملت، محروم‌اند، به مطالبه حق خود برخاسته‌اند. آيا چون اين اكثريت مظلوم شيعه‌اند و حكومت جبار سكولار، متظاهر به سني‌گري است، بايد اين را نزاع شيعه و سني دانست؟ استعمارگران اروپايي و آمريكايي و هم پياله‌هاي آنان در منطقه البته مي‌خواهند چنين وانمود كنند، ولي آيا اين حقيقت است؟ اينهاست كه علماي دين و مصلحان منصف را به تأمل و دقت و احساس مسئوليت فرامي‌خواند و شناختن هدف‌هاي دشمنان در عمده كردن اختلافات مذهبي و قومي و حزبي را بر همه فرض مي‌سازد.» (1392/02/09)

3 – 2 – 3 – اجلاس وحدت اسلامي

امام خامنه‌اي پيش از اجلاس علما، در نشست وحدت اسلامي نيز مسئله اختلاف مذهبي را يادآوري كرده بودند:

«امروز مهم‌ترين دستاويز دشمن براي مقابله با بيداري اسلامي، ايجاد اختلاف است. مسلمان را در مقابل مسلمان قرار دادن، مسلمان را به دست مسلمان از بين بردن، اينها را به هم مشغول كردن؛ چه چيزي بهتر از اين براي دشمنان استقلال اسلامي كه مسلمانان را به هم مشغول كنند؟... امروز سياست دشمنان بيداري اسلامي در كشورهاي شمال آفريقا هم، ايجاد اختلاف است. سياست استكبار همين است؛ اينها را به جان هم بيندازند، اينها را در مقابل هم قرار دهند. علاج اين بيماري، احساس اتحاد بين مسلمين است؛ ملت‌هاي مسلمان بايد با هم متحد شوند. در داخل هر كشور، گروه‌هاي مختلف، مذاهب مختلف، جناح‌هاي مختلف، بايد دست به دست هم بدهند؛ اختلافات فكري و عقيدتي و سياسي و سليقه‌اي و جناحي را بر حركت‌هاي اساسي خودشان حاكم نكنند، تا بتوانند در مقابل دشمن بايستند؛ امروز راه، فقط اين است. با انواع حيل دارند تلاش مي‌كنند ايجاد اختلاف كنند؛ مي‌بينيد شما. وقتي مسلمان‌ها سرشان به اختلاف با يكديگر مشغول شد، مسئله فلسطين در حاشيه قرار مي‌گيرد؛ ايستادگي در مقابل زياده‌خواهي آمريكا و غرب، در حاشيه قرار مي‌گيرد؛ آنها امكان پيدا مي‌كنند كه نقشه‌هاي خودشان را عمل كنند.» (1391/11/10)

4 – 2 – 3 – اجلاس جهاني اساتيد دانشگاه‌هاي جهان اسلام و بيداري اسلامي

با توجه به اينكه بسياري از اساتيد دانشگاه جهان عرب براساس برنامه‌هاي بلندمدت غرب در حوزه ديپلماسي عمومي، از دانشگاه‌هاي غرب، دانش‌آموخته شده‌اند و يا اينكه در شعبات دانشگاه‌هاي معروف غرب در جهان عرب تحصيل كرده‌اند، بنابراين آنها در چنين شرايطي، مي‌توانند يكي از ابزارهاي تأثيرگذار بر غرب باشند. با اين وصف، بسياري از اساتيد كشورهاي خاورميانه با بحران هويت مواجه شده و از عدم استقلال واقعي كشورهاي خود نگران قرار گرفته‌اند. به اين دليل بسياري از آنها نيز در صف مقدم بيداري اسلامي و بازگشت به هويت اسلامي هستند. اساتيد دانشگاه مي‌توانند نقش دوگانه در روند بيداري اسلامي داشته باشند. با توجه به تأثيرگذاري گروه مرجع اساتيد دانشگاه در بيداري اسلامي، نشست بين‌المللي با حضور بسياري از آنها در تهران برگزار شد. امام خامنه‌اي در اين اجلاس نيز شركت كردند و درباره اهميت اين گروه در بيداري اسلامي فرمودند:

«در جريان بيداري تقريباً از يك سال و نيم پيش تا امروز ديدارها و اجلاس‌ها و نشست‌هاي متعددي درباره بيداري اسلامي در تهران تشكيل شده، ليكن به نظرم مي‌رسد كه اجلاس و نشست اساتيد از يك اهميت ويژه‌اي برخوردار است؛ زيرا ايجاد يك فكر، يك گفتمان، يك جريان فكري در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست انديشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه مي‌توانند فكر ملت‌ها را به يك سمتي هدايت كنند كه مايه نجات ملت‌ها شود؛ همچنان كه خداي نخواسته مي‌توانند به سمتي ببرند كه مايه بدبختي و اسارت و تيره‌روزي ملت‌ها شود.

اين دومي متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخير در برخي از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد. روايتي است از رسول مكرم اسلام، حضرت محمدبن‌عبدالله، كه مي‌فرمايد: «لا تصلح عوام هذه الامه الا بخواصها قيل يا رسول‌الله و من خواصها قال العلماء»؛ اول علما را ذكر كرد، بعد چند دسته ديگر را. بنابراين اساتيد دانشگاه، فرزانگان و نخبگان علمي در هر كشوري مي‌توانند سررشته‌دار حركت مردم شوند؛» (1391/09/29)

5 – 2 – 3 – اجلاس جهاني زنان و بيداري اسلامي

نقش زنان در جريان جنبش بيداري اسلامي غيرقابل چشم‌پوشي است. زنان در كشورهاي عربي با دو گزينه: آزادي غربي يا حذف شدن از صحنه اجتماعي مواجه شده‌اند. در اكثر اين كشورها تلاش مي‌شود كه زنان از سنن اسلامي دور شوند و يا اينكه حق حضور در عرصه جامعه را نداشته باشند. تفكر وهابيت كه بر عربستان و جنبش سلفيسم و القاعده حاكم است، زنان را به طور كلي ناديده مي‌گيرد. در دوره حكومت طالبان، زنان به طور كامل از زندگي اجتماعي حذف شدند و در عربستان سعودي نيز، زنان نه تنها حق رأي و رانندگي ندارند بلكه از داشتن شناسنامه نيز محروم‌اند. با اين اوصاف، زنان خاورميانه، راه وسط را در جنبش بيداري اسلامي يافتند كه هم هويت ناديده گرفته شده را به آنها باز مي‌گرداند و هم مشاركت در عرصه اجتماع را در چهارچوب ارزش‌هاي اسلامي براي آنها فراهم مي‌كند. در اين راستا، هزاران تن از زنان كشورهاي اسلامي براي استفاده از تجربيات زنان ايران اسلامي در اجلاس بين‌المللي زنان و بيداري اسلامي در تهران شركت كرده و از بيانات و رهنمودهاي امام خامنه‌اي نيز مستفيذ شدند. ايشان در اين اجلاس فرمودند:

«اين اجتماع شما به نظر من بسيار حائز اهميت است. اجتماع بانوان نخبه از شرق و غرب دنياي اسلام، اهميتي دارد بيش از اهميت يك اجلاس براي بيداري اسلامي. اين اهميت از اين جهت است كه فرصت شناسايي يكديگر، پيدا كردن يكديگر براي بانوان نخبه دنياي اسلام، در اين اجلاس فراهم شده است. و اين بسيار مهم است. صد سال است كه فرهنگ غربي به پشتوانه پول و زور و سلاح و ديپلماسي، سعي مي‌كند فرهنگ غربي را و اسلوب زندگي غربي را بر جوامع اسلامي در ميان زنان تحميل كند. صد سال تلاش شده است براي اينكه زن مسلمان را از هويت خود بيگانه كنند. تمام عوامل اثرگذاري و قدرت به كار رفته است: پول، تبليغات، اسلحه، فريبنده‌هاي گوناگون مادي، استفاده از غرائز طبيعي جنسي انسان؛ همه اينها را استخدام كرده‌اند براي اينكه زن مسلمان را از هويت اسلامي خود دور كنند. امروز اگر شما بانوي نخبه اسلامي تلاش كنيد كه اين هويت را به زن مسلمان برگردانيد، بزرگ‌ترين خدمت را به امت اسلامي و به بيداري اسلامي و به عزت و كرامت اسلامي كرديد. اين اجتماع مي‌تواند گام بلند و مؤثري در اين راه باشد. به نشستن دور يكديگر و چند روز گفت‌و‌گو كردن اكتفا نكنيد و اين ديدار را مقدمه يك حركت بزرگ و ماندگار قرار بدهيد كه بر دنياي اسلام اثر بگذارد و مي‌تواند اثر بگذارد. بيداري زنان، احساس شخصيت و هويت در ميان بانوان، آگاهي و بصيرت در ميان جامعه زن، تأثيرش بر روي بيداري اسلامي و عزت اسلامي يك تأثير مضاعف است.» (1391/04/21)

6 – 2 – 3 – اجلاس جهاني جوانان و بيداري

كشورهاي خاورميانه، بيشتر، كشورهايي هستند كه جوانان، بخش اعظم جمعيت آنها را تشكيل مي‌دهد. خودسوزي يك جوان تونسي، جرقه جنبش بيداري اسلامي در خاورميانه عربي و شمال آفريقا بود. با وجود تلاش گسترده غرب و حاكمان كشورهاي عربي، جوانان به دنبال هويت گمشده خود مي‌گردند و آن را در بيداري اسلامي يافته‌اند. خيابان‌هاي جهان عرب، مملو از جواني بود كه بدون ترس از دستگاه سركوب حكومت‌هاي جائر خود، بيداري اسلامي را رقم زدند. با توجه به اين نقش خطير بود كه اجلاس جهاني جوانان مسلمان برگزار شد و امام خامنه‌اي، آنها را با رهنمودهاي خويش، آگاه و بيدار كردند تا مسير صحيح جنبش را ادامه دهند. معظم له در اين همايش فرمودند:

«... وقتي جوان در يك كشوري بيدار شد، اميد به بيداري‌هاي عمومي در آن كشور افزايش پيدا مي‌كند. امروز جوان‌هاي ما در سرتاسر جهان اسلام بيدار شده‌اند. اين همه دام مقابل پاي جوان‌ها قرار داده شده، اما جوان مسلمان و غيور و بلند همت، از اين گرفتاري‌ها خودش را نجات داده. شما مي‌بينيد در تونس، در مصر، در ليبي، در يمن، در بحرين چه اتفاق افتاد؛ در بقيه كشورهاي اسلامي چه حركتي به وجود آمده. اينها همه بشارت است.... امروز استكبار جهاني در مقابل بيداري اسلامي احساس ناتواني مي‌كند. شما غالب‌ايد، شما پيروزيد، آينده مال شماست. كاري كه انجام گرفته است، كار بسيار بزرگي است؛ اما اين پايان كار نيست – مهم اين است – اين شروع است، اين آغاز است. ملت‌هاي مسلمان بايد مجاهدت را ادامه بدهند تا بتوانند دشمن را از ميدان‌هاي گوناگون ازاله كنند. مبارزه، مبارزه همت‌ها و عزم‌ها و ارده‌هاست.

هر طرف اراده قوي‌تري داشته باشد، او غالب است. آن كسي كه دلش متكي به خداي متعال است، او غالب است. «ان ينصركم الله فلا غالب لكم»؛ اگر نصرت خدايي را به دست بياوريد، هيچ‌كس بر شما غلبه نخواهد كرد؛ شما پيش خواهيد رفت. ما مي‌خواهيم ملت‌هاي مسلمان كه تشكيل‌دهنده امت بزرگ اسلامي‌اند، آزاد باشند، مستقل باشند، عزيز باشند، تحقير نشوند؛ با احكام مترقي و متعالي اسلام، زندگي خودشان را سامان بدهند؛ و اسلام مي‌تواند. در طول ساليان دراز، ما را از لحاظ علمي عقب نگه داشتند؛ فرهنگ ما را پامال كردند، استقلال ما را از بين بردند. امروز ما بيدار شده‌ايم. ما ميدان‌هاي علم را هم يكي پس از ديگري تصرف خواهيم كرد.» (1390/11/10)

نتيجه‌گيري

با توجه به اهميتي كه اسلام و انقلاب اسلامي براي مردم قائل است و اين اهميت در اصول مختلف قانون اساسي به ويژه مقدمه و اصول مربوط به ديپلماسي درباره حمايت از مردم مظلوم و مستضعف جهان ذكر شده است، بسيار طبيعي است كه ديپلماسي عمومي يكي از خصال ذاتي و وجوه مميزه آن با ديگر انقلاب‌هاي جهان باشد. انقلاب اسلامي همان‌گونه كه در عرصه سياست داخلي، با روابط ويژه حضرت امام خميني(ره) با توده‌هاي مردم و به توليد گونه جديدي از قدرت تحت عنوان «قدرت نرم» منجر شد، در عرصه فراملي نيز بنيان‌گذار انقلاب و سپس جانشين بر حقش امام خامنه‌اي با ديپلماسي عمومي و برقراري ارتباط معنوي و به ويژه با نخبگان و توده‌هاي مردم جهان اسلام، مديريت افكار عمومي و تحولات منطقه به ويژه در جريان جنبش بيداري اسلامي را به دست گرفتند. چگونگي اين تأثيرگذاري به دلايل زير مي‌باشد:

1‌- دليل تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي امام خامنه‌اي در بيداري اسلامي، هويت مشترك مردم خاورميانه و جمهوري اسلامي است. هويت مردمان اين منطقه، اسلامي است. هويت اسلامي موجب پيدايش انقلاب اسلامي شد و اين انقلاب همان‌گونه كه در بيانات امام خامنه‌اي آمده، الگو و سرچشمه جنبش بيداري اسلامي است. «بيداري اسلامي، حركتي اجتماعي است كه ملت‌هاي مسلمان مي‌توانند در ذيل آن به نحوي به بازسازي شخصيت و هويت عزتمندانه و شرافتمندانه خود بپردازند.» (نجفي، 1391: 12)

2‌- براساس جديدترين نظريات روابط بين‌الملل، منافع براساس هويت افراد و كشورها شكل مي‌گيرد. چون هويت جمهوري اسلامي و كشورهاي خاورميانه همسان است، بنابراين منافع آنها نيز به هم نزديك است. اين همگوني هويت و منافع باعث تأثيرپذيري جنبش بيداري اسلامي از جمهوري اسلامي و عدم كارآمدي ديپلماسي رسمي و عمومي غرب است. بيداري اسلامي به هويت واقعي مردم منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نزديك‌تر است و اين همسويي با انقلاب اسلامي باعث تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي مي‌شود. منافع برآمده از هويت اسلامي با نظام سلطه همخواني ندارد. اين منافع در قالب ويژگي‌هايي چون مقابله‌گرايي با نظام سلطه، روح اجتماعي در مقابله با نظام‌هاي اقتدارگرايي و مبارزه در قالب گفتمان ديني (متقي، 1390: 174) متبلور شده است.

3- ديپلماسي عمومي نبايد فقط منافع كشور مبدأ را تأمين كند، بلكه منافع كشور مقصد و يا مخاطب را نيز بايد در نظر بگيرد و اين از مهم‌ترين وجوه تفاوت سياست‌گذاري عمومي جمهوري اسلامي و آمريكا در قبال خاورميانه است. آمريكا اگرچه منافع خود را با منافع جهان عرب يكي مي‌شمارد ولي منافع واقعي مردم خاورميانه را در برنمي‌گيرد. مردم خاورميانه از سياست طولاني كودك‌انگاري كه در بينشي كوتاه‌بينانه از «منافع آمريكا» ريشه دارد، به ستوه آمده و خواهان مهار زندگي و سرنوشت خويش براساس دين اسلام شده‌اند. نخبگان جهان عرب كه در همايش‌هاي مختلف در تهران شركت كرده بودند، وقتي بيانات امام خامنه‌اي را با مقامات غربي و عربي مقايسه مي‌كنند، اين همگوني و تشابه منافع را به خوبي متوجه مي‌شوند و به اين دليل بيشتر تحت تأثير ايشان قرار مي‌گيرند.

4‌- يكي ديگر از علل تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي در جريان بيداري اسلامي نسبت قدرت نرم با ديپلماسي عمومي است. اگرچه ديپلماسي عمومي با قدرت نرم مترادف نيست اما با آن رابطه‌اي تنگاتنگ دارد. (ايزدي، پاييز 1390: 131) به تعبيري، جوهره و شالوده ديپلماسي عمومي، اعمال و به كارگيري قدرت نرم براي مديريت افكار جهاني است. (دهقاني فيروزآبادي، تابستان 1391: 74) به تعبير ديگر مي‌توان گفت كه ديپلماسي عمومي شكل مديريت شده قدرت نرم است. قدرت نرم عبارت است از توانايي كسب مطلوب از طريق جاذبه، نه از طريق اجبار يا تطميع. قدرت نرم از جذابيت فرهنگ، ايده سياسي و سياست‌هاي يك كشور ناشي مي‌شود. زماني كه سياست‌هاي يك كشور در نگاه ديگران مشروع به نظر برسد قدرت نرم اعمال شده است كه فقط نفوذ نيست و بيشتر اغوا يا توان براي شكل دادن به ترجيحات يا جذب مي‌باشد.

با توجه به جايگاه ارزش‌ها در قدرت نرم، برخي از تحليلگران از اصطلاح «قدرت نرم» مطرح شده توسط ژوزف ناي در تفكر راهبردي استفاده نمي‌كنند. آنها از واژه سياست مدرن (Modern politic) براي تعريف راهبردي امروزي استفاده مي‌كنند كه نقطه مقابل روش سياست سنتي (Real politic) مبتني بر «قدرت سخت» است. سياست مدرن نوعي سياست خارجي است كه در آن عقايد، ارزش‌ها، هنجارها، قوانين و اخلاق در اولويت بوده و از راه «قدرت نرم» عمل مي‌شود. (Nancy: Gilboa: 2006 – 2001 and Taylor: 2009). با وجود تلاش گسترده غرب و اجراي طرح‌هاي مختلف و برنامه‌هاي ميان مدت و بلندمدت در حوزه ديپلماسي عمومي، قدرت آنها در حوزه نرم با جمهوري اسلامي قابل مقايسه نيست. قدرت نرم جمهوري اسلامي به علت هويت، ارزش‌ها و منافع مشترك با خاورميانه همگوني دارد و شكافي ميان آنها وجود ندارد.

پذيرش رهنمودهاي امام خامنه‌اي توسط گروه‌هاي مرجع جهان عرب و نگرش مثبت آنان به انقلاب اسلامي كه نشان‌دهنده قدرت نرم جمهوري اسلامي است، مبتني بر اين همگوني هويت و منافع است. اين در حالي است كه پايه قدرت نرم جهان غرب در خاورميانه بسيار ضعيف است. شارلوت بيرز (charlotte Beers) معاون سابق وزارت امور خارجه آمريكا در بخش ديپلماسي عمومي درباره نگرش مردم خاورميانه به ويژه جوانان نسبت به آمريكا مي‌گويد: «ميان آنچه هستيم و آن گونه كه دوست داريم، در نظر ديگران جلوه كنيم و آن‌گونه كه در حقيقت ديده مي‌شويم، شكاف بسيار وسيعي وجود دارد.» (ولف و روزن، فروردين و ارديبهشت 1384: 93)

5- از ديگر دلايل تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي تحت رهبري امام خامنه‌اي در بيداري اسلامي، انطباق گفتار و عمل سياسي است. ديپلماسي عمومي بايد علاوه بر روابط نمادين، (مانند روابط موجود در پيام‌هاي رسانه‌اي)، به روابط رفتاري واقعي نيز اهميت بدهد. از جمله مسائلي كه امروزه مورد توجه كشورهاست مسئله نشان ملي است. نشان‌گذاري در واقع هويت‌سازي توسط يك كشور است كه نيازمند مشروعيت و حمايت مردمي است. ايده يا ايجاد علامت و نشان ملي تلاشي است كه كشوري را از كشورهاي ديگر متمايز مي‌سازد. در اين زمينه تلاش كشورها بر تقويت جنبه مثبت هويت‌سازي است. (وثوقي و بهرامي، پاييز 1390: 81) جهان غرب ادعا مي‌كند كه نشان اصلي دموكراسي است. اين در حالي است كه گفتار و عمل سياسي آن در جريان بيداري اسلامي، كاملاً متعارض بوده است. از يك طرف از بهار عربي سخن به ميان مي‌آورد و از طرف ديگر، از هرگونه بيدار شدن مردم بحرين جلوگيري مي‌كند و كودتاي صريح نظاميان مصري در سرنگوني دولت منتخب محمد مرسي را ناديده مي‌گيرد. حال آنكه، رفتار و گفتار جمهوري اسلامي در عرصه داخلي و خاورميانه كاملاً منطبق بوده و از مردم‌سالاري واقعي دفاع مي‌كند.

6- مخاطب‌گزيني صحيح از ديگر دلايل تأثيرگذاري ديپلماسي عمومي امام خامنه‌اي در جنبش بيداري اسلامي است. معظم له با بصيرتي كه در روند شناخت مسائل دارند و نيز با آگاهي از تحولي كه در ساختار قدرت جهان و جابه‌جايي منابع قدرت از سخت به نرم صورت گرفته و تأثيرگذاري نقش و جايگاه افكار عمومي در مناسبات بين‌المللي و راهبردهاي سياسي – امنيتي كشورها پيدا كرده، براي ديپلماسي عمومي و برقراري روابط با گروه‌هاي مرجع فكري اهميت ويژه‌اي قائل‌اند. به تعبير ديگر معظم له به خوبي بر جايگاه ديپلماسي عمومي مبتني بر «ديپلماسي خط دو» (Track2 diplomacy) كه يكي از حوزه‌اي جديد ديپلماسي مدرن و نشان‌دهنده تعامل ميان بازيگران جديد عرصه بين‌المللي در كنار دولت‌هاست اشراف دارند. ديپلماسي خط دو به نوعي از ديپلماسي گفته مي‌شود كه بخش غير دولتي، بازيگران آن را تشكيل مي‌دهند و حوزه‌ها و موضوعات و عرصه‌هايي را در برمي‌گيرد كه اغلب در گذشته متولي آنها دولت بوده است. با گسترش يافتن بخش غيردولتي در جوامع مختلف، آگاهي و اراده‌اي شكل گرفته و آنها از نظر ظرفيت به اين حوزه روابط بين‌الملل نظم داده‌اند. (هاديان و احدي، پاييز 1388: 89)

به طور خلاصه مي‌توان نتيجه گرفت در حالي كه آمريكا به ويژه پس از 11 سپتامبر 2001 از ديپلماسي عمومي را براي برون رفت از مشكلات سياست خارجي خود و با هدف جذب افكار عمومي جهان و به خصوص ملل مسلمان براي همراهي با سياست‌هايش (ايزدي: تابستان 1388) مورد تأكيد بيشتري قرار داده است، اما منابع فرصت‌ساز قدرت نرم جمهوري اسلامي در چهارچوب ديپلماسي عمومي به كار گرفته شده و با تمركز بر محور خاورميانه، دستاوردهايي مانند گسترش بيداري اسلامي و افزايش عمق راهبردي جمهوري اسلامي ايران را به دنبال آورده است. (درخشه و غفاري، زمستان 1390: 45) و ديپلماسي عمومي جمهوري اسلامي به دلايلي كه ذكر شد، در جنبش بيداري اسلامي از تأثيرگذاري بيشتري برخوردار بوده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات