تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۷۴۰۵۸

بررسی نظریه انتخاب در تعیین امام (بخش اول)

حجت‌الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی - چکیده: گروه دیدگاه - طرفداران نظریه انتخاب در تعیین امام، به دو روش مستقیم و غیر مستقیم (خلف) بر مدعای خود استدلال کرده اند. در روش نخست، به رفتار صحابه و اثبات امامت ابوبکر از طریق بیعت استدلال نموده و در روش دوم، با ابطال نظریه های رقیب که عمده ترین آن ها نظریه انتصاب است بر دیدگاه خود احتجاج کرده اند. ما در این مقاله، ضمن نقل هر دو روش، پاسخ های لازم را بیان کرده ایم. در روش مستقیم، روش انتخاب را مورد اجماع دانسته اند که در پاسخ می گوییم اجماعی شکل نگرفته است. همچنین انتخاب ابوبکر، منصوص نیز نبوده است؛ پس نه از راه اجماع و نه از طریق نص، نمی توان انتخاب او را صحیح دانست. در روش غیر مستقیم این استدلال که نص آشکار و غیر قابل تأویلی بر ولایت علی علیه السلام وجود ندارد را رد کرده و ثابت نموده ایم نه تنها نص آشکار بر این مسأله وجود دارد؛ بلکه متواتر نیز هست. کلید واژه‌ها: امامت، نظریه انتخاب، نظریه انتصاب، علم کلام. طرفداران نظریه بیعت و انتخاب، با طرفداران نظریه نص، در نادرستی راه های مورد قبول زیدیه و عباسیه چون دعوت و وراثت هم عقیده اند. آنان، مشروعیت نص را برای تعیین امام قبول دارند، با این حال، براین عقیده اند که در باره تعیین امام، نص معتبر وجود ندارد و یگانه طریق آن، بیعت و انتخاب اهل حل و عقد است.[1] آنان، برای اثبات این عقیده، بیش از هر چیز بر نفی وجود نص در تعیین امام تأکید کرده اند؛ زیرا به فرض نادرستی راه های دیگر غیر از نص و بیعت، هر گاه نظریه نص ابطال گردد، درستی نظریه بیعت و انتخاب ثابت می شود. ابوبکر باقلانی گفته است: اگر بپرسند: «دلیل شما بر این که راه تعیین امام، انتخاب امت است نه نص، چیست؟» پاسخ می دهیم: دلیل بر این مطلب، این است که هر گاه نظریه نص باطل گردد، دیدگاه انتخاب ثابت خواهد شد؛ زیرا امت اسلامی بر این مطلب اجماع دارند که جز این دو طریق، راه دیگری برای اثبات امامت وجود ندارد.[2] وی سپس به تبیین این مطلب پرداخته است که درباره پیشوای امت اسلامی پس از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نص شرعی معتبر وجود ندارد. این روش خلف است؛ یعنی به جای آن که به صورت مستقیم بر اثبات نظریه، دلیلی اقامه کنند، از طریق ابطال نظریه رقیب، درستی مدعا را ثابت می کنند؛ زیرا نادرستی هر دو نظریه، بر خلاف فرض مسلم و مورد قبول میان دو طرف بحث است و به ارتفاع نقیضین می انجامد. بیشترین عبارات متکلمان اهل سنت در اثبات نظریه بیعت و انتخاب در تعیین امام، ناظر به این روش است؛ اگر چه گاهی بر درستی خلافت ابوبکر به اجماع و مانند آن نیز استدلال کرده اند. از آن جا که بررسی دلایل به گونه نخست، به تفصیل بیشتری نیازمند است، و دلایل گونه دوم، بررسی کمتری را می طلبد، بررسی دلایل گونه دوم را بر دلایل گونه اول مقدم می کنیم.

گونه نخست: بیعت و اجماع

1. رفتار صحابه

صحابه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، پس از وفات آن حضرت و نیز پس از کشته شدن عثمان، به انتخاب امام اقدام کردند و با فرد مورد قبول خود برای امامت مسلمانان، بیعت کردند و کسی عمل آنان را انکار نکرد. این مطلب، بیانگر آن است که صحابه، بر درستی روش بیعت و انتخاب در تعیین امام اجماع داشتند و اجماع حجت شرعی است.

نقد: در این که عده ای از صحابه پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند تا جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را انتخاب کنند سخنی نیست، ولی دلیلی در دست نیست که این عمل، مورد قبول همه صحابه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه یا شهر های دیگر بوده است. تفتازانی گفته است کسی با عمل آنان مخالفت نکرد و از عدم مخالفت، اجماع را استنباط کرده است. لیکن این استدلال، نا تمام است؛ زیرا:

اولا: در برخی مصادر تاریخی، از اعتراض عده ای از مهاجران و انصار بر ضد ابوبکر سخن به میان آمده است. آنان، در مسجد النبی و در حضور جمعی از مسلمانان سخنرانی کردند و نصوص امامت حضرت علی علیه السلام را بازگو کردند. نخستین سخنران، خالدبن سعید بن العاص از مهاجران بود که خطاب به ابوبکر گفت: آیا سخن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را به یاد نداری که در روز بنی قریظه خطاب به جمعی از مهاجران و انصار فرمود: شما را به مطلبی وصیت می کنم، آن را رعایت کنید.

 آنگاه فرمود: «ان علیا امیرکم بعدی و خلیفتی فیکم اوصانی بذلک ربی». پس از وی، ابوذر، سلمان، مقداد، عبدالله ابن مسعود، خزیمه ابن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، سهل ابن حنیف، ابو ایوب انصاری و افرادی دیگر نیز به ترتیب سخنرانی کردند و با استناد به نصوص نبوی، بر امامت حضرت علی علیه السلام تأکید ورزیدند. این اعتراضات، موجب شد ابوبکر، سه روز از منزل بیرون نیاید، ولی عده ای از کسانی که در سقیفه با وی بیعت کرده بودند با تعدادی از نیروهای مسلح، به خانه او رفتند و او را به مسجد آوردند.

 آنان مخالفان را تهدید کردند که اگر بار دیگر در مسجد، لب به اعتراض بگشایند، با شمشیر به آنان پاسخ داده خواهد شد.[3]

اگر چه، روی سخن معترضان با ابوبکر بود؛ ولی استناد آنان به نصوص نبوی بر امامت حضرت علی علیه السلام هم عمل ابوبکر را که خود را جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می دانست نقد می کرد، هم عمل کسانی که این نصوص را نادیده گرفته اند و با بیعت و انتخاب، جانشین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را تعیین کرده بودند.

به طور کلی، هر کس با استناد به نصوص نبوی، بر امامت حضرت علی علیه السلام استدلال کرده، و کسانی که به جای بیعت با حضرت علی علیه السلام با دیگران بیعت کرده بودند را نکوهش نموده است، روش بیعت و انتخاب را در تعیین امام رد کرده است که حضرت زهرا علیها السلام از آن جمله است.

شمس الدین جزری دمشقی شافعی در کتاب اسنی المطالب فی مناقب علی ابن ابیطالب از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نقل کرده است که خطاب به مهاجران و انصار فرمود: «انسیتم قول رسول ا. .  صل الله علیه و آله و سلم، یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه» و قوله: «انت منّی بمنزله هارون من موسی» این حدیث را ابوموسی مدینی نیز در کتاب المسلسل بالاسماء نقل کرده است. [4]

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در مواردی برای امامت خود به حدیث غدیر خم احتجاج کرده است که روز شورا از آن جمله است. در آن روز، خطاب به حاضران فرمود:

بر شما به چیزی احتجاج می کنم که توان انکار آن را نخواهید داشت. شما را به خدا سوگند می دهم آیا شخصی در میان شما هست که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره او فرموده باشد: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست؟ همگی گفتند: نه. [5]

ثانیاً: مخالفت نکردن با یک گفتار یا رفتار، با قبول داشتن آن گفتار یا رفتار و رضایت به آن ملازمه ندارد؛ زیرا ممکن است کسی به سبب رعایت مصلحت مهمتری، از اظهار مخالفت با گفتار یا رفتاری که آن را قبول ندارد، خودداری کند. امیر المؤمنین علیه السلام در مواردی یاد آور شده است که او اگر چه خود را برای مقام خلافت از دیگران سزاوارتر می داند، و مقام امامت را حق خود می داند، برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین به اقدام عملی برای گرفتن حق خود، دست نخواهد زد.[6]

ثالثاً: بر فرض که مخالفت نکردن ناشی از راضی بودن افراد به خلافت ابوبکر باشد، منشأ رضایت آنان، در بیعت و انتخاب منحصرنیست؛ زیرا چه بسا آنان با استناد به امامت ابوبکر در نماز به جای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که در صحاح اهل سنت نقل شده است،[7] یا حدیث «اقتدا»[8] و نظایر آن که گروهی از اهل حدیث آن ها را دلیل بر خلافت ابوبکر دانسته اند خلافت ابوبکر را پذیرفته و بیعت با او را تأیید کرده اند. در آینده، در بحثی جداگانه به ارزیابی و نقد این دلایل خواهیم پرداخت.

در باره بیعت صحابه با امیر المؤمنین علیه السلام نیز یاد آور می شویم که عده ای از صحابه، به منصوص بودن امامت او از جانب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم معتقد بودند، آنان که در دوران خلافت سه خلیفه پیشین بنا بر دلایل و مصالحی، در این باره سکوت کرده بودند، اینک که شرایط فراهم شده بود، به صورت جدی به میدان آمده و بر بیعت با امیر المؤمنین علیه السلام تأکید ورزیدند.

بیعت آنان با آن حضرت، همان معنای بیعت مسلمانان با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را داشت، که به معنای اعلان حمایت از پیامبری و رهبری الهی رسول گرامی صل الله علیه و آله و سلم بود. از سوی دیگر، امیر المؤمنین علیه السلام که در گذشته به دلیل فراهم نبودن شرایط و همراه نبودن اکثریت مسلمانان با او روش صبر و مدارا را پیش گرفته بود و در این باره معذور بود، اینک که بر بیعت با او اصرار می ورزیدند، حجت را بر خود تمام شده می دانست.

آن حضرت با این که به دلیل انحراف هایی که در مسیر امامت رخ داده بود، پذیرش آن را بسیار سخت می دانست و پی آمدهای آن را به درستی پیش بینی می کرد، به دلیل آن که حجت بر او تمام شده بود، از پذیرش آن گزیری نداشت، چنانکه فرموده است:

اگر حضور حاضران و تمام شدن حجت الهی با وجود یاور و مددکار نبود و خداوند از دانشمندان پیمان نگرفته بود که بر زیاده خوری ستمکاران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر گردنش می آویختم و با جامی که آغاز آن را سیراب کردم، پایانش را نیز سیراب می کردم. [9]

یعنی همان گونه که در دوران پیشین صبر کردم، در این دوره نیز صبر می کردم، چنان که در آغاز خطبه، پس از اشاره به تصدی مقام خلافت توسط ابوبکر فرموده است:

در این باره اندیشیدم که آیا برای گرفتن حق خود قیام کنم یا راه صبر و شکیبایی را برگزینم، سرانجام به این نتیجه رسیدم که صبر و شکیبایی عاقلانه تر است، پس در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم.

2. اثبات خلافت ابوبکر از طریق بیعت

خلافت ابوبکر، مورد اجماع مسلمانان بود؛ در حالی که بر خلافت او نصی وجود نداشت. ابوبکر، از طریق بیعت به خلافت رسید. از اینجا به دست می آید که بیعت و انتخاب، طریق معتبر شرعی برای تعیین خلیفه و امام است. دلیل بر مشروعیت آن، اجماع صحابه پیامبر است.[10]

نقد

در این استدلال، مشروعیت خلافت ابوبکر مسلم دانسته شده است، چنان که عدم نص بر خلافت او نیز قطعی و اجماعی به شمار آمده است. بنابر این، مشروعیت خلافت ابوبکر جز از طریق بیعت و انتخاب ثابت نشده است. نتیجه این که بیعت و انتخاب، طریق معتبر شرعی برای تعیین امام می باشد.

در نقد این استدلال دو نکته را یاد آور می شویم:

الف: مشروعیت خلافت ابوبکر، مسلم و قطعی نیست؛ زیرا با فرض عدم نص بر خلافت او، دلیل مشروعیت خلافت وی در اجماع منحصر خواهد بود؛ ولی، در باره خلافت وی اجماع صحابه تحقق نیافته است؛ زیرا از نظر تاریخی مسلم است که عده ای از صحابه، در آغاز، از بیعت او سرباز زدند. سعدبن عباده انصاری، عباس، عموی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، فضل ابن عباس، زبیر بن عوام، علی ابن ابیطالب علیه السلامو عده ای از مهاجران و انصار که حضرت علی علیه السلامرا خلیفه پیامبر می دانستند، از آن جمله هستند.

سعدبن عباده، تا پایان عمر با ابوبکر بیعت نکرد. حضرت علی علیه السلام و بنی هاشم تا هنگامی که فاطمه زهرا علیها السلام از دنیا نرفته بود، بیعت نکردند. این مورخان، تاریخ وفات فاطمه زهرا علیها السلام را شش ماه پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دانسته اند. [11]

از سوی دیگر، شواهد تاریخی، بیانگر آن است که بیعت حضرت علی علیه السلام پس از گذشت مدتی، بدین جهت نبود که ابوبکر را خلیفه بر حق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می دانست؛ بلکه به این دلیل بود که مصلحت اسلام و مسلمانان، آن را اقتضا می کرد.

برخی گزارش های تاریخی، بیانگر آن است که بیعت امیر المؤمنین علیه السلام با ابوبکر، با تهدید و اجبار از سوی دستگاه خلافت انجام گرفته است. ابن قتیبه نوشته است:

ابوبکر از حال گروهی که در خانه علی علیه السلام اجتماع کرده و از بیعت خودداری کرده بودند جویا شد. عمر را نزد آنان فرستاد تا آنان را به بیعت فرا خواند. عمر در خانه علی علیه السلام آمد و آنان را فرا خواند؛ ولی پاسخ او را ندادند. وی هیزم درخواست کرد و گفت: «سوگند به کسی که جان عمر به دست اوست ! یا از خانه بیرون می آیید یا خانه و هر کس در آن است را آتش می زنم».

به او گفته شد: «فاطمه علیها السلام در خانه است». عمر گفت: «حتی اگر فاطمه در خانه باشد». با این تهدید عمر، آنان از خانه بیرون آمدند و با ابوبکر بیعت کردند. امام علی علیه السلام گفت: «من سوگند خورده ام از خانه بیرون نروم و ردا بر تن نپوشم، تا قرآن را جمع آوری کنم». عمر از ابوبکر خواست علی علیه السلام را به بیعت الزام کند. ابوبکر، قنفذ، غلام خود را نزد علی علیه السلام فرستاد. علی علیه السلام به او گفت: «خواسته ات چیست؟» وی  گفت: «خلیفه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تو را فرا خوانده است ». علی علیه السلام به او گفت: «چه زود به پیامبر دروغ بسته اید»؛ یعنی ابوبکر را خلیفه پیامبر نامیده اید.

قنفذ، پیام علی علیه السلام را به ابوبکر رساند. وی مدتی گریه کرد. بار دیگر عمر از او خواست از علی علیه السلام بخواهد تا با او بیعت کند. ابوبکر برای بار دوم، قنفذ را نزد علی علیه السلام فرستاد. علی علیه السلام از این کار خودداری کرد و ادعای جانشینی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را از طرف آنان ناروا دانست.

این بار عمر با عده ای به طرف خانه علی علیه السلام حرکت کردند. وقتی در خانه را زدند، حضرت زهرا علیها السلام با فریاد بلند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار داد و از رفتار ابوبکر و عمر اظهار ناراحتی کرد. برخی از آنان، با شنیدن ناله و فریاد حضرت زهرا علیها السلام بازگشتند؛ ولی عمر و برخی دیگر ایستادند. آنان علی علیه السلام را نزد ابوبکر بردند و از او خواستند با وی بیعت کند و در صورت امتناع ورزیدن او را تهدید به قتل کردند. ابوبکر ساکت بود و سخن نمی گفت.

عمر، از او خواست علی علیه السلام را به بیعت با خود وادار کند، ولی ابوبکر گفت: «تا فاطمه کنار اوست، این کار را نخواهم کرد». علی علیه السلام نزد قبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رفت و این آیه[12] را تلاوت کرد: «یابْن اُمِّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفونی وَ کادوُا یقْتُلونَنی».[13]

با توجه به این گزارش های تاریخی، ادعای اجماع بر مشروعیت خلافت ابوبکر پذیرفته نخواهد بود.

ب: اکنون اگر فرضیه اجماع بر خلافت ابوبکر را بپذیریم، نمی توان آن را دلیل مشروعیت روش بیعت و انتخاب در تعیین امام دانست؛ زیرا این احتمال وجود دارد که عده ای از بیعت کنندگان بدان سبب با ابوبکر بیعت کردند که خلافت او را منصوص می دانستند؛ چنان که عده ای از اهل حدیث بر این عقیده بوده اند. آنان، برخی از احادیث اهل سنت در فضایل ابوبکر را دلیل خلافت او دانسته اند. در نقد استدلال پیشین، به این گونه دلایل اشاره شد. شارح[14] العقیده الطحاویه گفته است:

اهل سنت در این که خلافت ابوبکر با نص بود یا اختیار، اختلاف کرده اند. حسن بصری و گروهی از اهل حدیث گفته اند: خلافت او به نص خفی و اشعار ثابت شده است و گروهی از اهل حدیث گفته اند: به نص جلی و جماعتی از اهل حدیث، معتزله و اشاعره معتقدند خلافت وی، به اختیار ثابت گردیده است.

وی، سپس، نصوص خلافت ابوبکر را نقل کرده است و در پایان، به تأویل احادیثی که بر عدم نص در خلافت دلالت دارد پرداخته و گفته است: مقصود این است که خلافت ابوبکر به صورت مکتوب از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صادر نشده است.[15]

با وجود چنین احتمالی،[16] نمی توان احراز کرد که اجماع بر خلافت ابوبکر، بر انتخاب و بیعت به عنوان طریق شرعی تعیین امام، مبتنی بوده است؛ زیرا بیعت با کسی که خلافت او منصوص است، به معنای اعلان حمایت از امام شرعی و واجب الاطاعه است، نه اثبات کننده امامت برای بیعت شونده.          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات