* شاهد برگزاري دور تازهاي از رايزنيهاي داخلي و بينالمللي در ژنو در راستاي يافتن راهكاري براي بحران سوريه هستيم. پرونده سوريه در حال حاضر در چه مرحلهاي قرار دارد و فكر ميكنيد دميستورا شانس متفاوتي از دو نماينده پيشين دبيركل در اين پرونده دارد؟
** چند سال از آغاز بحران در سوريه ميگذرد و اين پرونده در اين سالها به پروندهاي پيچيده و چندلايه تبديل شده است. اين سومين نماينده دبيركل سازمان ملل است كه به عنوان نماينده ويژه در امور سوريه انتخاب شده است. آقايان كوفي عنان و اخضر ابراهيمي كه دو نماينده پيشين بودند هر دو تلاشهايي را در راستاي مديريت بحران سوريه دنبال كردند و به دنبال راهحل سياسي براي پايان دادن به آن بودند. با اينهمه تلاشهاي هر دو نماينده سابق به دليل پيچيدگيها و تناقض مصالح بازيگران متعدد مشارك در صحنه بحران سوريه و چندلايه بودن بحران در اين كشور و همچنين پيچيدگيهاي سهلايه درون سوري، منطقهاي و بينالمللي به جايي نرسيد.
زماني كه كوفي عنان از اين عنوان استعفا داده و اخضر ابراهيمي جاي وي را گرفت به دليل اينكه ايشان ديپلماتي عربي بودند كه تجربه كار در پروندههاي سنگيني مانند افغانستان را داشتند و به دليل ويژگيهاي خاص شخصيتي و رواني ايشان؛ همگان پيشبيني ميكردند كه ايشان توانايي مديريت اين بحران و تحمل اين بار سنگين مسووليتي را خواهد داشت و ميتواند در بازه زماني نه چندان كوتاه كارهايي را پيش ببرد. با اينهمه ابراهيمي هم هرچند بيش از كوفي عنان دوام آورد اما در نهايت به اين دليل كه افقي در تحركات خود نميديد، مجبور به استعفا شد.
به تعبير عاميانه ايراني ايشان هم احساس ميكرد كه آب در هاون ميكوبد و هر تلاشي كه در اين راستا ميكند به سد واقعيتهاي موجود برخورد ميكند. دميستورا در واقع سومين نماينده دبير كل است و به نظر ميرسد كه ايشان از تجربه دو نماينده پيشين و پيچيدگيهاي بحران سوريه تا حدودي درس گرفته است و برخي جنبههاي هوشمندي را در نحوه تعامل وي با موضوع شاهد هستيم.
* هوشمندي نظير دعوت از ايران براي نخستين بار جهت شركت در جلسات رايزنيهاي ژنو؟
** نخستين هوشمندي وي پيش از اين گام بود. زماني كه دميستورا طرح تعليق درگيريهاي در برخي مناطق سوريه را به عنوان نخستين گام خود ارايه داد. تعبير من اين بود كه ايشان مشكل بزرگ سوريه را كه يك بحران عاصي از حل است، تجزيه كرده است. اين در حالي بود كه دو نماينده قبلي كليت اين بحران را به يكباره هدف گرفته و به همين دليل نتوانستند كاري را پيش ببرند. دميستورا اين بحران را به اجزاي كوچكتر تقسيم كرد.
ايشان بحراني را كه يك بار تجزيه كرده بود باز هم به اجزاي كوچكتر تقسيم كرد، اين بدان معناست كه اگر ايشان ابتدا به دنبال اين بود كه درگيري را در شهر حلب متوقف بكند و سپس اين تجربه را به ساير نقاط تعميم بدهد، زماني كه متوجه شد نميتواند كل حلب را شامل اين فرمول كند تغيير مسير داده و به دنبال برقراري آتش بس در محله يا محلاتي از حلب رفت.
با اينهمه اين راهحل هم به نتيجه نرسيد. گام دوم ايشان به رايزنيهاي ديپلماتيك و سياسي ذيل پروژه ژنو كه در دوران نمايندگان سابق آغاز شده بود، باز ميگردد. در اين گام هم ايشان تلاش كرده كه مشكلات را دور بزند. يكي از مشكلات دو ژنو ١ و ٢ اين بود كه كدام يك از اطراف در سطح سوري و منطقهاي و بينالمللي مشاركت داده شوند و يكي از مشكلاتي كه در جريان ژنو ٢ به وجود آمد مساله دعوت از ايران بود. به طبيعت موضوع با توجه به حضور و تاثيرگذاري قابل توجه ايران، سازمان ملل از ايران براي شركت در ژنو ٢ دعوت كرد اما با فشارهاي بازيگران بينالمللي و منطقهاي اين دعوت بازپس گرفته شد.
در نتيجه در ژنو ٢ هم كار عمدهاي اضافه بر سندي كه آماده كرده و تا به امروز تنها جوهر روي ورق بوده انجام نشد. در اين خصوص هم دميستورا كاري از جنس تجزيه كردن اين مساله را انجام داده و به جاي اينكه نشستي برگزار كرده و خود را درگير اين نزاع كند كه كدام بازيگران بايد دعوت شوند، گفتوگوها و رايزنيهايي را با تمام بازيگران موثر در سه سطح درون سوري، منطقهاي و بينالمللي كه به شكل جداگانه با آنها رايزني كند، در ژنو آغاز كرد. وي مجموعه اين رايزنيها را در يك بازه زماني خاص تعريف كرده تا به اين طريق هويت جمعي و كلي هم به اين حركتهاي جداگانه بدهد.
* آيا اين گام موفق خواهد شد؟
** در گام قبلي هم كه ايشان برداشت هوشمنديهايي در طراحيهاي وي وجود داشت. از آنجايي كه مشكل بزرگي به نام بحران سوريه وجود دارد، وي تلاش كرد با تجزيه مشكل بخشي از آن را حل كند. پيچيدگيهاي بحران سوريه و تناقض منافع و اهداف بازيگران متعدد و عدم امكان تجميع نيروها و بازيگران موثر در سه سطح گفته شده به شكلي كه اكثريت بازيگران در يك سطح قرار بگيرند، وضعيت خاصي را براي بحران سوريه ايجاد كرده كه آن را به يك بحران فرسايشي و دنبالهدار تبديل كرده است. به اين دليل كه مقدمات اين مسائل فراهم نشده است باز هم معلوم نيست با وجود هوشمنديها و تلاشهايي كه دميستورا انجام ميدهد، به نتيجه مطلوبي در اين گام برسد يا خير.
* ايران با چه دستور كاري در اين رايزنيها شركت ميكند؟
** جمهوري اسلامي ايران از ابتداي آغاز بحران سوريه اعتقاد داشت كه اين مساله راهحل نظامي نداشته و راهحل سياسي دارد. بدون توافق سياسي بين طرفهاي درگير در اين بحران در سطح درون سوري و با مبنا قرار دادن تعيين سرنوشت سوريه توسط ملت سوريه، امكان خروج از اين وضعيت بحراني فراهم نخواهد بود. متاسفانه بسياري از بازيگران نه فقط معتقد بودند كه اين بحران راهحل نظامي دارد بلكه حتي زمان براي آن تعيين كرده و به ويژه در يك تا دو سال اول بحران، ضرب الاجلهاي مختلفي را مطرح كردند. قاعدمندي سياست اين است زماني كه كشوري استراتژياي را دنبال ميكند و به نتيجه نميرسد بايد بازخورد اين اتفاقها را به دستگاه تصميمگيري بازگردانده و در آن تغييراتي انجام دهد.
متاسفانه در منطقه ما برخلاف اصول تصميمگيريهاي استراتژيك و منطق طراحي عمل ميشود. بسياري از هزينههايي كه ايجاد و سياستهايي كه منتج به ايجاد سرزمين سوخته در سوريه و ساير مناطق ميشود بر اين پايه است كه اقدامي صورت ميگيرد و با وجود بازخورد منفي آن بر ادامه اين سياست اصرار ميشود. پس از اين مرحله هم طرف به باتلاق جديد وارد شده و صحنههاي درگيري جديدي هم به وجود ميآورد تا هدفگيري اوليه خود را ثابت كند.
لذا در اين مسير بازيگران به استفاده ابزاري از تروريسم براي تحقق اهداف خود روي آوردهاند و وضعيت ويژهاي را در سوريه به وجود آوردهاند. به دليل ارتباط ميان پروندههاي كشورهاي مختلف به جاي آنكه مشكل اوليه حل شود خالق مشكلهاي جديد در سطح منطقه و بينالمللي ميشود. به مرور اين مشكل هم به يك بيماري مزمن و غيرقابل درمان تبديل ميشود.
ما در اين مرحله هم اعلام همكاري كردهايم. همانگونه كه با دو نماينده پيشين دبيركل همكاري كرده بوديم با دميستورا هم در گام اولي كه برداشت همكاري كرديم و هم در گام دوم نقش تسهيلكننده خواهيم داشت. اما واقعيت اين است كه جهتگيريهاي مختلف در سوريه به سمت بازي هست - نيست و بازي برد - باخت پيش ميرود و اصرار بر اعمال و اجراي استراتژيهاي شكست خورده و هدفگيريهاي شكست خورده وجود دارد و عدهاي به دنبال تحميل خواستههاي بيروني بر ملت سوريه هستند. به همين دليل اين مسير افق روشن چنداني را نشان نميدهد تا زماني كه چيدمان استراتژيك بينالمللي در سوريه به اينگونه است ما با يك بحران بينالمللي مفتوح روبهرو خواهيم بود.
* از نظر شما راهحل كاربردي با توجه به ويژگيهاي بحران سوريه كه در گفتههاي خود به آن اشاره كرديد، چيست؟
** راهحل بازگشت به عقلانيت و اصول اوليه طراحي استراتژيك است. همه كشورها و بازيگران سياسي كه از مسير عملي اجراي استراتژيهاي خود درس نميگيرند تنها به مشكلات خود، محيط پيراموني و جامعه بينالمللي اضافه ميكنند. كشورها بايد از اشتباهات چند سال اخير درس گرفته و رجوع واقعي به راهحل سياسي داشته باشند. پرونده بايد در مسيري حركت كند كه بازيگران خارجي به جاي آنكه بنزين بر آتش درگيري در سوريه و منطقه ريخته و از تروريسم براي رسيدن به اهداف سياسي خود استفاده ابزاري كنند در مسير حصول نوعي توافق درون سوري حركت كنند. بازيگران خارجي بايد تسهيلكننده توافق درون سوري باشند و به انتخابات دموكراتيك درون سوري براي تعيين سرنوشت سوريه رجوع كنند. اين قاعده مندي مسير حوادث را از وضع موجود خارج خواهد كرد در غير اينصورت تمام تلاشهايي كه صورت ميگيرد درمانهاي موقت و معالجههاي آسپريني خواهد بود و درمان اساسي و تغييردهنده مسير تحولات نيست.
* سياست جمهوري اسلامي ايران در سوريه در چندسالي كه از آغاز بحران ميگذرد بر چه پايه ثابتي استوار است؟ حمايت از بشار اسد يا حمايت مشروط از اصلاحات؟
** ما به عنوان جمهوري اسلامي ايران در برخورد با بحران سوريه در عاليترين سطوح كشور در همان سال نخست آغاز درگيريها اعلام كرديم كه استراتژي ما مبتني بر دو پايه اساسي است: نخست حمايت از خواستههاي مشروع ملت سوريه يا بخشهايي از ملت سوريه براي تغيير و اصلاح. همانگونه كه براي تمام كشورها به اين قاعدهمندي باور داريم و جزيي از قانون اساسي ما و اصول و باورهاي سياسي و ديني ما است در خصوص بحران سوريه هم به همين نحو فكر ميكنيم و اين اصل اول و پايه نخست سياست ما در خصوص بحران سوريه است.
پايه دوم استراتژي ما هم اين بود كه با مداخله خارجي براي تسويه حساب سياسي با دولت سوريه به دليل اتحاذ سياست خارجي نسبتا مستقل و مبتني بر منافع ملت سوريه و ملتهاي عربي و اسلامي در چند دهه گذشته در مسائل مختلف منطقهاي و بينالمللي (نزاع و مقاومت در برابر اسراييل تا حفظ توازن قدرت منطقهاي) مخالف هستيم. سياستهاي دولت سوريه در اين سالهاي پيش از آغاز بحران همراه با سياست رسمي دولتهاي عربي و قطبهاي قدرت بينالمللي نبود. در خصوص بحران سوريه ما شاهد نقش گسترده كاتاليزوري و تحريككننده به شكل غير عادي از سوي برخي بازيگران منطقهاي و بينالمللي بوديم.
بسيار واضح بود كه مساله آنها دموكراسي يا حقوق ملت سوريه نيست بلكه تسويه حساب تاريخي دعواها با دولت مركزي سوريه و اينكه دولت سوريه در چارچوبي كه آنها در چند دهه گذشته تعيين كرده بودند، نگنجيده بود. سوريه با هوشمندي هم از ظرفيتهاي عربي استفاده كرده بود و هم از ظرفيتهايي مانند ايران و يا غير ايران. اين هوشياري بود كه دولت سوريه در زمان اسدها از آن برخوردار بود. ما از ابتداي بحران سوريه مخالفت خود را با دخالت خارجي جهت تسويهحساب دعواهاي پيشين اعلام كرديم و هشدار داديم كه اگر بناي بر اين دخالت باشد ايران در كنار هم پيمان خود كه دولت سوريه است قرار ميگيرد.
* در دولت يازدهم و حضور محمدجواد ظريف به عنوان وزير امور خارجه آيا تغييري در سياست ما در سوريه يا تعديلي در اين دو پايه صورت نگرفته است؟
** البته از زمان آغاز بحران گاهي غلبه يكي از اين دو پايه بر ديگري به دليل روند تحولات رخ داده است اما تلاش شده كه هر دو اين اصلها مورد توجه قرار بگيرد. در دولت جديد در دو سال گذشته توجه عميقتري به اين دو پايه بودن سياست جمهوري اسلامي ايران در قبال سوريه شده است. اين بدان معنا نيست كه اتفاق جديدي رخ داده است واقعيت اين است كه مساله سوريه از مسائل كلان سياست خارجي ما است و بخشي از مسائل حاكميتي است كه با رفت و آمد دولتها دچار تغييرات اساسي نميشود. همانطور كه گفتم استراتژي مبتني بر دو پايهاي كه اشاره كردم از همان سال نخست آغاز بحران در سوريه از سوي عاليترين سطوح حكومتي در ايران تبيين شد. شايد در دوره دولت فعلي زمينه بروز بيشتر اين استراتژي فراهم شده باشد اما در جوهر موضوع تغيير اساسي ايجاد نشده است.
قبلا طرحهايي مبتني بر اين دو پايه هم در دولت قبلي و هم در دولت جديد طرح چهار مادهاي ارايه شد. اين طرح در چهار بند خود ناظر به تقريبا همه مسائل اساسي موجود در صحنه بحران سوريه است. طرح به لحاظ چيدمان و اجزا طرح منطقي است و توجه به موضوعات اساسي بحران داشته و راهحلهايي كه ميتواند اين مسائل اساسي را به سمت جمع و جور شدن پيش ببرد. حصول توافق سياسي و تسهيل توافق سياسي بازيگران درون سوري كه شامل دولت سوريه و نيروهاي معارضه ميشود.
* آيا طرح چهار مادهاي ايران با همان سبك و سياق همچنان روي ميز قرار دارد يا ما با دستور كار جديدي و يا طرح جامعتري در رايزنيهاي ژنو شركت ميكنيم؟
** طرح روزآمد شده چهار مادهاي جمهوري اسلامي ايران در حال تدوين است و آخرين مراحل خود را طي ميكند كه بهزودي ارايه ميشود. اين طرح همان طرح چهار مادهاي است اما با چيدمان جديدتر. اين بدان معنا است كه مراحل مختلف آن بر اساس منطق عقلي و واقعيتهاي موجود در بحران سوريه دستخوش برخي اصلاحات شده است.
با اينهمه مشكلات اساسي بحران سوريه در آن لحاظ شده است. اين طرح بر اساس سياست دو پايهاي است كه به آن اشاره كردم. ايران به عنوان نظام برآمده از انقلاب و مردم سالاري از خواستههاي مشروع ملتها براي تحول، اصلاح و تغيير به سمت بهتر شدن همواره حمايت كرده است. آنچه مقداري سياست ما را در قبال بحران سوريه متمايز كرده است مداخله گسترده خارجي در بحران سوريه و نقش زايندگي و كاتاليزوري است كه بازيگران منطقهاي و بينالمللي به دليل تسويه حساب با سياست خارجي دولت سوريه در واقع اعمال كردهاند.
اين به معناي خروج ما از قالب كلي گفتمان انقلاب اسلامي كه مبتني بر مردم سالاري و خواستههاي ملت سوريه است، نيست. در اين قالب طرح چهار مادهاي با توجه به مسائل اصلي بحران سوريه و مبنا بودن خواسته ملت سوريه ارايه ميشود. اگر مطالبههاي مشروعي براي تغيير در داخل سوريه وجود دارد، ايران مخالفتي با آن ندارد. ايران مداخله در امور ملتهاي ديگر را حق خود نميداند اما زماني كه يك بازي بزرگ خارجي در محيط استراتژيك بسيار با اهميت براي ايران در جريان است، ايران نميتواند نظارهگر باشد و تماشا كند. زماني كه بازي مداخله خارجي وجود دارد ايران هم در كنار همپيمان خود قرار ميگيرد. جوهره اساسي اصل چهار مادهاي ما هم رجوع به مردم سوريه براي تعيين سرنوشت است. اين ايده كلي در قالب يك الگوي توافقي براي تسهيل توافق سياسي درون سوري و رجوع به ملت سوريه طراحي شده است. اميدواريم كه قالب بندي جديد اين طرح چهار مادهاي به زودي ارايه شود.
* اين طرح را در رايزنيهاي سياسي جاري در ژنو در خصوص سوريه ارايه خواهيد كرد؟
** در اين خصوص هنوز تصميمي گرفته نشده است. يكي از موضوعات مهمي كه در رايزنيهاي كه با دميستورا در طول دوران ماموريت ايشان در سطح وزير امور خارجه كشورمان و ديگر سطوح داشتهايم بحث طرح چهار مادهاي جمهوري ايران است. ما اين مسير همكاري را ادامه خواهيم داد اما ارايه طرح يك مساله و تحقق طرح امر ديگري است كه منوط به اين است كه تعداد قابل توجهي از بازيگران متداخل در بحران سوريه به اين جمع بندي عقلاني برسند كه ادامه اين مسير به نتيجهاي جز ضرر منتهي نخواهد شد. ما تاثيرگذاري خود را ثابت كردهايم اما بر اساس سياست دوپايهاي معتقد هستيم كه بايد ابتكار عمل سياسي صورت گرفته و راهحل سياسي براي بحران در نظر گرفته شود. ما در حال بازبيني طرح خود و روزآمد كردن آن هستيم و نااميد نميشويم.
* مردمسالاري از كليدواژههاي شما در قبال مساله سوريه است. در حال حاضر با توجه به هياهوي سياسي و بيثباتي امنيتي كه در سوريه شاهد آن هستيم، ابزار درك خواست مردم سوريه چيست؟
** چند نكته را در پاسخ به اين سوال بايد در نظر گرفت. به نظر ميرسد از ابتداي بحران بسياري از بازيگران در تفسير تركيب اجتماعي سوريه يا تعمدا و يا سهوا دچار اشتباه شدهاند. صحنه سوريه با صحنه عراق همسانسازي شد. در حالي كه اين مشابهتسازي دقيق نبود. واقعيت اين است كه در عراق در دوران معاصر و در طول چند دهه حكومت بعث، مجموعه سياستهاي حكومت به گونهاي بود كه يك شكاف عمده اجتماعي فعال كه شكاف طايفهاي و مذهبي بود، ايجاد شد. تمام شكافهاي ديگر در پرتو اين شكاف عمده گم شد.
وضعيت عراق به لحاظ جامعهشناسي سياسي به يك تك شكاف عمده اجتماعي خلاصه ميشد. در خصوص بحران سوريه هم تلاش شد كه اين همسان سازي شكل بگيرد و وضعيت سوريه دقيقا مانند وضعيت عراق نشان داده شود. واقعيت اين است كه در سوريه شكاف طايفهاي و مذهبي يك شكاف عمده اجتماعي است اما مجموعه سياستها و زيركي و هوشمندي اسدها در سوريه كه تكيه بر تفاوت اجتماعي و روانشناسي و جامعهشناختي تاريخي منطقه شامات بر منطقه عراق هم دارد، وضع اين كشور را متفاوت از عراق كرده است.
ما در مسائل سياست خارجي هم شاهد اين هوشمندي بوديم و ميديديم كه نوع تعامل آن با مسائل بيروني متفاوت از دولت عراق بود. به عنوان نمونه نگاه سوريه در دوران معاصر به لبنان از لحاظ راهبردي و ژئوپلتيك به گونهاي بوده است كه لبنان جزئي از سوريه است و لگن خاصره سوريه است و به يك معنا دولتهاي سوريه در دوران معاصر و به ويژه در چند دهه اسدها چندان استقلال لبنان را به معناي واقعي به رسميت نميشناختند و نيازهاي ژئوپلتيك هم اين مساله را به آنها تحميل ميكرد. دقيقا شبيه اين نگاه را عراقيها در خصوص كويت داشتند اما سياست خارجي اين دو كشور در تعامل با اين دو نياز ژئوپلتيك را با هم مقايسه كنيد. سوريه به گونهاي با زيركي اين نگاه را مديريت كرد كه لبنانيها به دولت سوريه به عنوان حكم رجوع ميكردند. بر همين اساس براي چند دهه دولت سوريه، فيصلهبخش اختلافهاي درون لبناني بود.
در غرب و در منطقه همواره كاريكاتور مرحوم اسد را به شكل روباه ميكشيدند و روباه هم نماد هوشياري و هوشمندي است. واقعيت هم اين است كه دولت سوريه با اين نياز ژئوپلتيك خود بسيار هوشمندانه برخورد كرد البته در نهايت مجبور به بيرون آمدن از لبنان شد اما براي بيش از دو دهه سوريه بدون آنكه رسما لبنان را گرفته باشد عملا جهت اصلي تاثيرگذار در لبنان بود. اين رويه را با آنچه صدام حسين در عراق در قبال كويت انجام داد، مقايسه كنيد. تفاوت استراتژي از زمين تا آسمان است. صدام حسين مستقيم به سمت اشغال كويت رفته و جنگي را به منطقه و عراق تحميل كرد كه تبعات آن همواره ادامه خواهد داشت. تعامل سوريه با انقلاب اسلامي ايران را با تعامل حكومت بعث با اين انقلاب مقايسه كنيد. سوريه هم يك نظام ناسيوناليستي عربي بود و در عراق هم ايدئولوژي ناسيوناليست عربي حكمفرما بود.
البته عراق همجواري با ايران داشت كه در خصوص سوريه مصداق نداشت اما به هرحال در هر دو كشور ايدئولوژي ناسيوناليست عربي وجود داشت. اگر سوريه ميخواست بر مبناي اين ايدئولوژي با ايران برخورد كند قاعدتا بايد در مقابل انقلاب اسلامي ايران قرار ميگرفت اما سوريه تلاش كرد از پتانسيل موجود در ايران پس از انقلاب به نفع سياستهاي خود استفاده كند. سوريه به دنبال بازي برد – برد در مواجهه با ايران بود و ايران هم از اين سياست منتفع شد و دوران طولاني از نزديكي بين ايران و سوريه آغاز شد كه تا به امروز ادامه دارد.
اين در حالي بود كه دولت عراق به سمت جنگ با ايران حركت كرد و پتانسيلهاي موجود در دو كشور و دو دولت را در دستانداز يك درگيري طولانيمدت قرار داد. اين تفاوت در سياست خارجي و در سياست داخلي هم وجود داشت. در داخل سوريه يك شكاف طايفهاي و مذهبي همواره وجود داشته است اما هوشمنديهاي دولت سوريه اجازه نداد اين شكاف به تك شكاف موجود در صحنه سياست داخلي سوريه بدل شود. مجموعه شكافهاي ديگر به شكل متقاطع با اين شكاف به مثابه سيماني عمل ميكردند كه اجازه دادند اين دولت بيشتر و بهتر ادامه حيات دهد و نتيجه آن اين است كه بعد از چهار تا پنج سال بحران خونين و مداخله بسياري از بازيگران هنوز اين دولت باقي مانده است.
* دليل بقاي دولت بشار اسد در اين چند سال برخلاف آنچه در مصر و تونس و ليبي شاهد آن بوديم را در چه ميدانيد؟ دست برتر نظامي يا محبوبيت نسبي عمومي؟
** از ديد كساني كه خالق اين مشكل بودند و هنوز هم به دنبال ادامه سياستهاي اشتباه خود هستند، فرمول پاسخ آنها به اين پرسش اين است كه چون ايران و حزبالله در بحران سوريه دخالت كردند، دولت سوريه باقي مانده است.
اين در حالي است كه در هيچ جاي كره زمين با مداخله خارجي نميتوان يك حكومت را براي بازه زماني قابل توجه حفظ كرد. اگر واقعا وضعيت اجتماعي سوريه مانند وضعيت اجتماعي عراق بود و ٧٠ تا ٨٠ درصد جامعه در يك سو بوده و يك خواسته را مطالبه كرده و خواهان تغيير بنيادين بودند، هيچ دخالت خارجي نميتوانست سد اين مساله شده و در برابر اراده چنين اكثريتي بايستد. واقعيت اين بود كه در ابتداي بحران سوريه، جامعه اين كشور به سه پاره تقسيم شده بود: يك پاره خواهان تغيير بنيادين بود، يك پاره خواهان حفظ وضع موجود و پاره سوم هم نظارهگر صحنه و منتظر نتيجه بود. نكته دوم در تحليل جامعهشناختي وضعيت سوريه كه هم براي افكار عمومي در داخل ايران و هم براي سايرين درك آن بسيار مهم است اين است كه آنچه در سوريه در ابتداي بحران رخ داد شورش حاشيه عليه متن بود. در حالي كه آنچه در مصر اتفاق افتاد شورش متن و اعتراض در قاهره و اسكندريه و ديگر شهرهاي عمده اين كشور بود.
جلودار مطالبه براي تغيير نيروهاي سياسي و نخبگان و طبقه متوسط شهرنشين بودند كه خواستههاي دموكراتيك و تغييرطلبانه داشتند. در تونس از حاشيه شروع شد اما به سرعت به پايتخت رسيد و به شهرهاي عمده سرايت يافت و در واقع جمع مطالبههاي مردمي به معناي حاشيه و متن يكي شد و بر مبناي تغيير قرار گرفت. در مورد سوريه در يك سال نخست بحران كه در واقع اعتراضهايي به وقوع ميپيوست اين نكته حائز اهميت است كه گاه عمدا و گاه سهوا مورد توجه قرار نميگيرد: علت اينكه در سال نخست بحران شهرهاي عمده كشور به ويژه حلب و دمشق و بخش عمدهاي از جامعه سوريه كه در برگيرنده عمده طبقه شهرنشين كشور هستند نظارهگر جريان بودند، چيست؟ چرا اين گروه به بحران ورودي پيدا نكردند؟ علت در اين است كه از يك سو طبقه متوسط اين اعتراض را اعتراض خود نميدانست و از سوي ديگر اعتراض حاشيهنشين شهرهاي بزرگ و يقهچركها در برابر يقهسفيدها ميدانست. شورش در سوريه شورش حاشيه عليه متن بود.
يك بخش آن به اين دليل بود كه پايگاه اجتماعي حزب بعث در داخل سوريه در ميان كارگران و كشاورزها و حاشيهنشينها بود اما به اين دليل كه در يك و دو دهه گذشته پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و بلوك شرق، دولت سوريه سياستهاي اقتصادي مبتني بر سوسياليسم و اقتصاد دولتي را به سمت اقتصاد آزاد برده بود اين اقشار اجتماعي صدمه ديدند.
بنابراين در پايگاه اجتماعي حزب بعث يك تغييري ايجاد شده و معكوس شد. در لحظهاي كه بحران سوريه در پرتو تحولات در مجموع جهان عرب رخ داد، جزئي از جامعه كه حاشيهنشين شهرهاي عمده بود و شهرهاي كوچك و مناطق روستايي جلودار مطالبه تغيير بود. بخش عمده طبقه متوسط شهرنشين يا مايل به اين تحول نبود چرا كه نگران مسيري بود كه طبقات اجتماعي ديگري آن را به وجود آورده بودند يا ترجيح ميداد نظارهگر باشد. لذا شاهد اين بوديم كه بازار تاريخي سوريه، طبقه روحانيت سنتي سوريه و اجزاي ديگر طبقه متوسط شهرنشين در شهرهاي عمده به اين شورش نپيوستند و شورش جزئي از مردم سوريه و مطالبه بخشي از مردم سوريه بود. البته متوسط جامعه سوريه مانند بسياري از جوامع ديگر مايل به اصلاحات و پارهاي تغييرات بودند و به نظر ميرسد كه در آينده سوريه هم خواست اين افراد بايد در نظر گرفته شود.
* با اين اوصاف نتيجه انتخابات برگزار شده در سوريه را بيانگر خواست اكثريت ميدانيد؟
** انتخاباتي كه شما به آن اشاره كرديد با اين بنيانهاي نظري كه من به اجزايي از آن اشاره كردم، برگزار شد. واقعيت اين است كه جزء ناظر سوم همزماني كه در مسير بحران حركت شد و طرف مقابل دولت سوريه را ديد كه در واقع وحوشي در قالب انسان منطقه را به صحنه آزمايشگاه بزرگ سر بريدن و قتل و كشتار تبديل كرد، خواستار حفظ وضع موجود شد. اين اتفاقها جزء سوم را كه دچار ترديد بود كه چه بايد بكند به اين قطعيت رساند كه از طلا بودن پشيمان گشتهايم / مرحمت فرموده ما را مس كنيد. در اين راستا جزء اول جامعه هم قطعيت پيدا كرد كه به هيچوجه نبايد اجازه دهد اين تغيير رخ دهد. آنچه در انتخابات اخير رخ داد، نتيجه اين تحولات اجتماعي و سياسي عميق و مبتني بر اين واقعيتها بود.
تا زماني كه ساختار و قدرتي وجود دارد بر اساس همان ساختار انتخابات برگزار ميشود. ما پيش از اين انتخابات هم به ديگر بازيگران اعلام كرده بوديم كه اگر شما به سمت راهحل سياسي و توافقي حركت كنيد، ايران تسهيل كننده توافق خواهد بود و از نقش و نفوذ و تاثيرگذاري خود در جهت توافق سياسي و برگزاري انتخابات آزاد و رقابتي و دموكراتيك استفاده خواهد كرد. زماني كه ديگر بازيگران به سياست جنگي و استفاده مفرط از ابزار تروريسم براي پيشبرد اهداف خود ادامه دادند، به شكل طبيعي نظام موجود در زمان مقرر از پيش تعيين شده انتخابات را بر اساس همان مكانيسم موجود برگزار كرد. بستر اجتماعي و واقعيتهايي هم كه به آن اشاره كردم تاثيرگذار در نتايج انتخاباتي بودند كه برگزار شد.
* پيشبيني شما از پايان پرونده سوريه چيست؟ آيا اصلا ميتوان پاياني براي اين بحران متصور شد؟
** اگر بازيگران درون سوري و بيروني حامي آنها به سمت راهحل توافقي و رجوع به ملت سوريه حركت كنند ما باز هم اين نقش تسهيل كننده را ايفا خواهيم كرد. اما تا زماني كه آنها سياست يك جانبه و جنگطلبانه و استفاده مفرط از تروريسم را دنبال كنند به طور طبيعي دولت سوريه به عنوان دولت موجود كه خود را قانوني ميداند در برابر تروريسم ميايستد و انتخاباتهاي خود را بر اساس برنامهريزي مشخص هميشگي برگزار ميكند. اگر توافقي صورت بگيرد انتخابات بر اساس مكانيزم جديدي كه تعريف خواهد شد برگزار خواهد شد. در هر حال اصل اساسي اين است كه نه ايران و نه هيچ بازيگر بيروني حق تعيين سرنوشت يك ملت ديگر را ندارد. ملت سوريه بايد در يك مكانيسم انتخاباتي دموكراتيك سرنوشت خود را تعيين كند. راه وصول به اين انتخابات هم توافق سياسي است.
* اگر از ايران خواسته شود كه در بخشي از ايفاي نقش تسهيلكننده مقدمات خروج بشار اسد ازقدرت را فراهم كند آيا ايران با اين مساله كنار ميآيد؟
** اين خواسته مبتني بر اصولي كه گفتيم نيست. زماني كه صراحتا ميگوييم كسي از بيرون نبايد خط قرمز تعيين كند يك جزء اساسي آن هم اين است كه نه ايران بايد اعلام كند كه چه كسي بماند و نه بازيگر ديگر خارجي بايد بگويد كه چه كسي هست و چه كسي نيست. اين ملت سوريه است كه تعيين ميكند چه كسي رييسجمهور باشد و چه كسي نباشد.
اگر درد، درد دموكراسي و رجوع به مردم است ما تا بن استخوان به اين طرح باور داريم كه بايد به انتخابات دموكراتيك و رقابتي رجوع شود. در چنين انتخاباتي هرچه ملت سوريه انتخاب كردند، مبناي عمل قرار خواهد گرفت. اگر صحبت از اين است كه دست برخي از طرفها به خون آغشته است، كدام طرف در بحران سوريه دستش به خون آغشته نيست؟ در جنگ قواعد دعوا حكمفرما است.
اگر به كارگيري سلاح از سوي دولت موجود و مشروع و قانوني سوريه غيرقانوني است مطابق با كدام مجوز به كارگيري سلاح توسط ساير گروههاي مسلحي كه بسياري سوري نيستند، قانوني است؟ چه زماني ملت سوريه امر خود را به گروهي جنگجوي غيرسوري تفويض كرده است؟ دولت سوريه بر اساس انتخاباتي كه خود برگزار كرده است خود را نماينده اين ملت ميداند. بنابراين اگر دعواي مشروعيت در مكانيزم جاري است دولت سوريه مشروع است. اما طرف مقابل هنوز فرض ميكند كه از مشروعيت برخوردار است. با اينهمه ايران ميگويد تمام گروههايي كه مبناي رفتار مسالمتآميز را قبول دارند و ميپذيرند كه از تروريسم به عنوان ابزار در اختيار خود استفاده نكنند و ميپذيرند كه به انتخاب ملت رجوع كنند، ميتوانند در راهحل سياسي مشاركت داشته باشند. نه ايران حق دارد قواعد بازي دموكراتيك را بر هم بزند و نه هيچ بازيگر ديگري. حكم ملت سوريه هستند.
اگر واقعا ملت سوريه آنگونه كه دولت سوريه ميگويد به رييسجمهور فعلي باور دارد به چه حقي بازيگران خارجي براي خود حق وتو در اين پرونده قايل ميشوند؟ اگر دعوا، دعواي تسويه حساب دولتهاي بدوي كه متعلق به عصر ماقبل تاريخ هستند و هنوز نه قانون اساسي دارند و كشورها را به نام خانوادهها سند ميزنند و سرمايه ملي ملتها را به نام خود و خاندان شان كردهاند و هرگونه كه ميخواهند در طول و عرض منطقه جولان ميدهند باشد، دولت مشروع و قانوني سوريه هم به طور مشروع از سلاحي كه در اختيار دارد استفاده ميكند و به طور طبيعي همپيمانان اين دولت هم اعمال سياست ميكنند. هيچ خط قرمز تحميلي و حق وتويي از سوي بازيگر خارجي در سوريه قابل پذيرش نيست.
* با تطويل بحران در سوريه ما شاهد انزواي سياسي و اقتصادي منطقهاي و بينالمللي دولت بشار اسد هستيم. به نظر شما دولت وي تا چه زماني ميتواند در سايه مخالفتهاي پيراموني با خود به بقا ادامه دهد؟
** به هرحال بحران سوريه يك بحران فرسايشي شده و در شرايط فرسايش نوعي ركود حاكم است. افق مفتوحي از بحران وجود دارد و آن هم اين است كه طرفين همگي در صحنه حضور دارند و هيچ يك نميتوانند ديگري را حذف كنند. ما در وضعيتي هستيم كه نه دولت سوريه قادر است سيطره خود را به كل اراضي كشور گسترش دهد و نه مخالفان در موقعيتي هستند كه به دليل واقعيتهاي روي زمين و مسائل سياسي و اجتماعي مختلف بتوانند سيطره خود را افزايش دهند. البته دو طرف نيست بلكه يك طرف دولت است و طرف ديگر هم مجموعهاي از نيروها و بازيگران درون سوري و برون سوري با ايدئولوژيهاي مختلف و امتدادهاي خارجي متفاوت.
اگر تاكنون تلاشهاي نمايندگان دبيركل ره به جايي نبرده است به اين دليل است كه يك جهت شما شناخته شده است و آدرس دارد به نام دولت سوريه و طرف ديگر كوكتل عجيب و غريبي از مجموعه بازيگران و نيروهاي مختلف است كه برخي از آنها بازيگران غيرسوري هستند. بنابراين مشكلي كه شما به آن اشاره كرديد يكطرفه نيست و اگر دولت سوريه مشكلي در منظومه روابط خارجي خود دارد كه البته در يك سال اخير مقداري ترميم شده است، طرف مقابل هم در بحران به سر ميبرد. بنابراين دولت سوريه يك مشكل دارد: مشكل داخلي كه بر اساس آن دولتي است كه نميتواند بر سرتاسر منطقه سيطره داشته باشد و بخشهاي مهمي از كشور در اختيار نيروهاي شورشي و مسلح است.
مشكل خارجي آن هم نوعي از بحران در روابط با برخي قدرتهاي بينالمللي و كشورهاي مهم منطقه است. اما مجموعه بحرانهاي طرف مقابل پيچيدهتر است. طرف مقابل در يك بستر اجتماعي با يك خواسته عمومي براي تغيير روبهرو نيست و بخشهاي مهمي از جامعه سوريه مخالف جريانهاي شورشي است. دوم اينكه مابين آنها به اندازهاي درگيري و اختلاف وجود دارد كه گاهي اوقات جنگهاي ميان گروههاي مخالف دولت مركزي در سوريه بيش از ميزان درگيري با دولت سوريه است. علاوه بر اين در رابطه خارجي هم اين گروهها دچار بحران هستند و برخي از بازيگران با قاطعيتي كه قبلا از آنها حمايت ميكردند، طرفدار آنها نيستند. در افق قابل پيشبيني در جزر و مدي كه وجود دارد و گاه يك طرف پيشروي ميكند و گاه طرف مقابل اما در كليت بحران اين معادله ركود باقي خواهد ماند و هر دو طرف حضور دارند و هيچ كدام قدرت حذف يكديگر را ندارند.
همين مساله زمينه بيشتري براي ادامه اين بحران فرسايشي و ادامه سياست زمين سوخته فراهم ميكند. ما اعتقاد داريم كه ادامه بحران راهحل مبتني بر برد – باخت ندارد و بايد در قالب يك سري اصول كلي و با مرجع قرار دادن ملت سوريه براي تعيين سرنوشت، بازيگران بيروني به سمت تسهيل توافق حركت كنند. اين مساله هم مبناي طرح چهار مادهاي ايران است و دولت سوريه هم تمايل نسبي خود به اين طرح را نشان داده است اما مشكل دو مساله است: ١- تعدد عناوين طرف مقابل ٢- هنوز برخي بازيگران عمده منطقهاي در راهي كه از ابتداي بحران پيش گرفتند، اصرار دارند. اين دو عامل بيش از سرسختي دولت سوريه مانع رسيدن به راهحل است. به هرحال دولت سوريه خود را برآمده از انتخابات ميداند و به راحتي دليلي براي امتيازدهي نميبيند اما با اينهمه دولت سوريه هم براي توافق سياسي مبتني بر گفتوگوهاي درون سوري و رجوع به خواست ملت سوريه اعلام آمادگي كرده است.