تاریخ انتشار : ۰۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۹  ، 
کد خبر : ۲۷۵۶۴۴
حسین جابر انصاری، مدیرکل خاورمیانه عربی و شمال آفریقای وزارت امور خارجه:

حمایت‌ ایران از انصارالله یمن سیاسی‌ است

سارا معصومی – مقدمه: عربستان را می‌توان تنها حلقه مفقوده محروم از سیاست اعتدال دولت یازدهم در ایران دانست؛ کشوری که حسن روحانی، رییس‌جمهور کشورمان در نخستین نطق‌های پس از پیروزی خود در انتخابات ریاست‌جمهوری به صراحت از آن نام برده و از تمایل دولتش برای گفت‌وگو با آن و تنش‌زدایی از رابطه دوجانبه سخن گفت. با این همه قریب به یک سال و اندی از آن روزها و نیت‌های خوش سیاسی به بهانه حسن همجواری دو کشور می‌گذرد و امروز رییس دولت کشورمان زبان به انتقاد از عربستان و سیاست‌های آن در منطقه می‌گشاید: «یک کشور همسایه، مردم فقیر کشوری در حال توسعه را با هواپیماهایی که از قدرت‌های بزرگ گرفته، بمباران می‌کند، حکومتی که مسائل سیاسی منطقه و جهان را درست نمی‌فهمد و تازه‌کار است. کشوری که تاکنون با ابزار دلار در پی نفوذ بود و امروز که می‌خواهد نوع تصمیماتش را عوض کند، به جای دلار بمب را انتخاب کرده است. می‌اندیشد که با بمب قدرتمندتر در عرصه جهانی به نظر می‌رسد و می‌تواند منطقه را تحت تاثیر قرار بدهد و به اهدافش برسد، اما مسوولان این کشور خطای بزرگ و استراتژیک انجام می‌دهند.» اشاره حسن روحانی مستقیما به عربستان سعودی و دخالت نظامی این کشور در یمن است. آل‌سعود در اواسط فروردین ماه حملات هوایی به یمن را آغاز کرد و در این مدت به تمام پیشنهادها برای پایان دادن به این یورش هوایی تمام‌عیار «نه» گفت. سرانجام پس از مشاهده عدم کارایی این حملات و بلندتر شدن صدای نهادهای حقوق بشری در دفاع از غیرنظامیانی که در این حملات جان خود را از دست داده‌اند، ٤٨ ساعت پیش وزیر امور خارجه تازه نفس عربستان اعلام کرد که آتش‌بس از روز سه‌شنبه به مدت پنج روز برقرار خواهد شد و قابل تمدید است. حسین جابر انصاری، مدیر کل خاورمیانه عربی و شمال آفریقای وزارت امور خارجه در گفت‌وگوی تفصیلی با «اعتماد» به ریشه‌های بحران‌های موجود در داخل حاکمیت عربستان و دلایل موضع‌گیری‌های تهاجمی این کشور اشاره می‌کند. وی با تاکید بر این نکته که دولت یازدهم به دنبال گفت‌وگوی سازنده با عربستان بوده است، می‌گوید: روابط دیپلماتیک یک رابطه دوجانبه است و ایران جسارت لازم برای این گفت‌وگو را از خود نشان داده است. مشروح بخش دوم و پایانی گفت‌وگو با حسین جابرانصاری به شرح زیر است:

*‌ ابتدا بحرین، سپس سوریه و امروز هم یمن. دلیل ماجراجویی‌های سیاسی عربستان سعودی در چندسال اخیر را در چه مسائلی می‌دانید؟ چرا عربستان سعودی در چند سال اخیر عملا برای آنچه حفظ منافع خود می‌خواند، دست به سلاح می‌شود؟

**‌ نگاه عربستان به یمن به اقتضای ژئوپولتیک و واقعیت‌های جغرافیای، سیاسی، تاریخی و انسانی شبیه دونگاه سوریه به لبنان و عراق به کویت بود. بنابراین اهمیت یمن برای عربستان سعودی و به تعبیری نقش و جایگاهی که همانند لگن خاصره برای شبه‌‌جزیره عربی ایفا می‌کند، مبتنی بر واقعیت‌های ملموس و تردید ناپذیر است. این نکته را در مجموعه مسائلی که مطرح می‌شود باید در نظر گرفت. نکته دوم این است که اگر نگاه تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی به مساله داشته باشیم، متوجه می‌شویم که شکل‌گیری دولت عربستان سعودی در دوران معاصر مبتنی بر دو پایه و بنیان اساسی داخلی و خارجی است.

پایه داخلی مبتنی بر توافق میان شاخه دینی این حکومت و ساختار سیاسی است، یعنی خاندان آل شیخ با شاخه سیاسی که خاندان آل‌سعود است. بنیان داخلی این شبه جزیره و آنچه عربستان سعودی نامیده می‌شود مبتنی بر این پایه داخلی و توافق میان منبع ایدئولوژیک وهابی ساختار سیاسی و منبع قدرت سیاسی است و این هم‌پیمانی و هم‌پیوندی واقعیت عربستان سعودی را در دوران معاصر نشان می‌دهد. پایه دوم موجودیت عربستان سعودی، سیاست خارجی و مبتنی بر هم‌پیمانی غربی این کشور با قدرت‌های برتر ابتدا انگلستان و بعد ایالات متحده امریکا بوده است.

 به نظر می‌رسد که تصمیم‌گیران عربستان سعودی با واقعیت‌هایی روبه‌رو هستند که به نحوی نوعی تزلزل در هردوی این پایه‌ها را مشاهده می‌کنند. حاکمیت در عربستان خود را رویارو با ملزومات برخی تزلزل‌ها در زمینه هر دو این پایه‌های تاریخی هویت بخش ساختار سیاسی سعودی می‌بیند. در پایه داخلی اختلاف میان دو خاندان الزاما اتفاق نیفتاده است و هنوز هم‌پیمانی و هم‌پیوندی وجود دارد اما یک جریان جایگزینی در برابر منبع تولیدکننده ایدئولوژی رسمی وهابیت ایجاد شده که جریان جهادی و تکفیری سلفی افراطی است که در حال حاضر به شکل شعبه‌های القاعده و تا حدودی داعش ابراز وجود می‌کند.

درست است که ساختار سیاسی سعودی از این جریان استفاه ابزاری کرده است اما خود را جایگزین ایدئولوژی رسمی وهابیت می‌داند و بخش‌های مهمی از جامعه عربستان سعودی را هم به سمت خود می‌کشد. بنابراین پایه نخست ساختار سعودی با چالش درون گفتمانی جریان سلفی، تکفیری جهادی با طیف‌بندی‌های مختلف خود مواجه است که یکی از هدف‌گیری‌های آن وضعیت موجود در عربستان سعودی است.

*‌ و در پایه خارجی بحث حمایت مستقیم و غیرمستقیم عربستان از جریان‌های افراطی و مذاکرات هسته‌ای ایران با امریکا هم نقش تزلزل‌بخش را ایفا می‌کند؟

**‌ بله. پایه خارجی هم از ١١ سپتامبر به بعد دچار تغییراتی شده است. از این تاریخ به بعد در نگاه ایالات متحده تغییراتی با شیب ملایم نسبت به عربستان و وضعیت عمومی منطقه‌ای و نحوه مدیریت مسائل منطقه‌ای به وجود آمد و در حال حاضر هم در پرتو تحولات مربوط به مذاکرات هسته‌ای میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده، وضعیت نوع رابطه امریکا با عربستان سعودی، نظام رسمی عربی، با ایران و با دیگر بازیگران در معرض تحولات احتمالی قرار دارد. تحولاتی که از دید عربستان سعودی تعیین‌کننده خواهد بود، زیرا زمانی که ساختار شما مبتنی بر یک پایه است، هرگونه تحول در سیاست‌های آن پایه در نتایج سیاسی و وضعیت شما تاثیر اساسی خواهد گذاشت. این هم یکی از نگرانی‌های تصمیم‌گیرهای سعودی در این لحظه است.

*‌ موج انقلاب‌های عربی و افزایش نفوذ ایران در برخی کشورهای منطقه‌ای تا چه اندازه بر سیاست تهاجمی عربستان تاثیرگذاشته است؟

**‌ در محیط پیرامونی عربستان دو اتفاق عمده در چند دهه گذشته و به شکل خاص‌تر در چند سال اخیر در حال شکل‌گیری است. یک مساله روند پیش‌رونده انقلاب اسلامی ایران و تاثیرات و نفوذ آن بر منطقه خاورمیانه و جهان عرب است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با یک شیب ملایم آغاز شده است و بیشتر در دو دهه اول به شکل نرم‌افزارانه بوده و در دهه سوم و چهارمی که ما در آن قرار داریم، این حضور شکل ملموس‌تر و سخت افزاری به خود گرفته است. این حضور یک روند تصاعدی و رو به جلو را هم نمایندگی می‌کند. در نقاط مختلف پیرامونی عربستان سعودی به نحوی این حضور و این نفوذ خودنمایی کرده و عربستان سعودی هم به‌شدت از این تحول نگران است.

امر دیگری که تصمیم‌گیران سعودی با آن مواجه شده‌اند موج پیش رونده مطالبه‌های مردمی در منطقه برای تغییر، اصلاحات و دموکراسی و حق تعیین سرنوشت توسط ملت‌ها است. ساختار سیاسی در عربستان سعودی در این خصوص ساختار انعطاف‌پذیری نیست و نمی‌تواند در برابر این جریان‌های تغییرطلبانه از خود انعطاف نشان دهد. مشکلی که عربستان سعودی در پنج سال اخیر در پرتو انقلاب‌های عربی و تحولات منطقه پیرامونی با آن مواجه بود این بود که این مجموعه تحولات دموکراسی‌خواهانه و تغییرطلبانه در مفهوم کلی با ساختار و وضعیت موجود در عربستان همخوانی ندارد.

از سوی دیگر در موج اول این تحولات به عنوان نمونه در مصر در جریان انتخابات نیروی اخوان المسلمین به روی کار آمد و به بازیگر عمده‌ای در صحنه سیاست عربی تبدیل شد که این نیرو هم چندان باب میل عربستان نیست. اخوان در تعریف‌بندی نیروهای اهل سنت قرار می‌گیرد اما یک رقیب جدی درون گفتمانی برای حاکمیت سعودی و ایدئولوژی رسمی سعودی که همان وهابیت است به حساب می‌آید. عربستان گسترش طولی و عرضی اخوان‌المسلمین در پیامد انقلاب‌های مردمی را به هیچ‌وجه تحمل نکرد. چهار عنصری که به آن اشاره کردم با یک امر پنجمی جمع شده و آن هم عرف سیاسی در عربستان است.

*‌ جابه‌جایی‌های پس از مرگ ملک عبدالله و خانه‌تکانی‌های سیاسی گسترده در این کشور هم در قالب همین عرف سیاسی قابل تعریف و توجیه است؟

**‌ بله. عربستان سعودی قانون اساسی ندارد و بر اساس قانونی که پادشاه موسس قرار داده است  بعد از وی یکی بعد از دیگری فرزندان پسر وی به نوبت به پادشاهی می‌رسند. ما در حال حاضر در نقطه‌ای قرار گرفته‌ایم که در چند سال اخیر پادشاهان و ولیعهدها پشت سر هم فوت می‌کنند. این فرزندان و نسل اول با پیری مفرط مواجه شده‌اند و این مساله جانشینی با یک شیفت تاریخی از نسل اول به نسل‌های بعدی هم مواجه است. اگر تا به امروز باید نسل اول مدیریت می‌شد امروز ناگهان افق موجود به روی شاهزادگانی باز شده که فرزندان نسل اول هستند.

سوال اینجاست که این جانشینی از کدام یک از حلقه‌های موجود سعودی باید آغاز شود؟ به معنای دیگر فرزندان کدام یک از فرزندان موسس آل‌سعود باید به قدرت برسند؟ عربستان سعودی در برابر مجموعه‌ای از تغییرات درونی، منطقه‌ای و بین‌المللی قرار گرفته است. مجموعه این شرایط برای عربستان سعودی حالت فوق‌العاده‌ای را خلق کرده و تصمیم‌گیران سعودی در تمام جبهه‌ها خود را در حال جنگ می‌بینند. عربستان هم خود را مسوول حفظ نظام و ساختار سیاسی خود و هم بزرگ‌ترین نیروی حافظ نظام رسمی عربی می‌داند و برای خود در چیدمان‌های منطقه‌ای رسالت تعریف کرده است. این کشور به دنبال آن است که مسیر اصلی تحولات منطقه‌ای را دچار تغییر کند.

*‌ دلیل حمله عربستان سعودی به یمن در شرایطی که سیاست‌های این کشور در بحرین و سوریه به پاسخ مطلوب این کشور منتهی نشده است، چیست؟

**‌ زمانی که عربستان در یمن با آن وضعیت ژئوپولتیک و ربطی که با سعودی به دلیل جغرافیای سیاسی و تاریخی دارد روبه رو می‌شود طبیعی است که نظاره‌گر نمی‌ماند. مساله اینجاست که سیاست‌هایی که این کشور در مجموعه تحولات منطقه‌ای در نتیجه موج اول این تغییرات و جریان‌های سلفی اتخاذ کرده است، بیش از آنکه مشکل عربستان سعودی را حل کند بر مشکلات این کشور افزوده است. عربستان تلاش کرد جریان جهادی و تکفیری را از درون عربستان صادر و مساله داخلی را به مساله بیرونی تبدیل کرده و از آن به عنوان ابزار سیاست‌های خود در منطقه استفاده کند. اما واقعیت این است که این جریان هویت ایدئولوژیک و سیاسی دارد و خود را جایگزین عربستان سعودی و نظام آن می‌داند و صرفا ماهیت ابزاری و تاکتیکی ندارد.

درست است که عربستان و این جریان در جاهایی هم‌پوشانی منافع پیدا می‌کنند و این جریان به ید ضارب آل‌سعود تبدیل می‌شود اما در نهایت سحر به ساحر غلبه و به سمت عربستان برگشت پیدا می‌کند. عربستان در حال حاضر نه تنها نتوانسته مسائل داخلی خود را با صدور جریان افراطی حل و فصل کند بلکه امواج بیرونی را هم ایجاد کرده که به شکل طبیعی می‌خواهد به سمت عربستان حرکت کند.

برخورد عربستان با واقعیت در یمن هم از همین جنس است. با بمباران، سرکوب و کشتار امکان تغییر و سد شدن در برابر جریان پیش رونده مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی موجود در جامعه یمن وجود ندارد. این مساله قابل فهم است که چرا عربستان سیاست خود را از یک سیاست محافظه‌کارانه تاریخی به یک سیاست تهاجمی، از سیاست نوعا انفعالی به سیاست فعال تبدیل کرده است، اما سیاست‌هایی که اتخاذ کرده مجموعه مشکلاتی را که در بالا ذکر کردم به وجود آورده است.

این مساله درست است که به دلیل برتری امکان حمله هوایی این کشور را به شکل گسترده‌ای مورد حمله قرار داده اما روی زمین چه اتفاقی رخ داده است؟ آیا بمباران از هوا واقعیت‌های موجود روی زمین را تغییر داده است؟ یا اینکه امواج اجتماعی ضد عربستان سعودی را تقویت کرده و پیشروی انصارالله و هم‌پیمانان آن را سرعت بخشیده است؟ واقعیت‌های روی زمین حاکی از این است که اهداف عربستان سعودی محقق نشده است. عربستان سعودی می‌داند که باید در برابر امواج تغییر کاری بکند اما راه‌حل‌هایی که در پیش گرفته بیشتر در مسیر نقض غرض حرکت می‌کند و منتج به نتایج مدنظر عربستان سعودی نخواهد شد. در خصوص بحرین همچنین مساله‌ای مصداق دارد.

درست است که موج مطالبه‌ها برای تغییر را از رسیدن به نتایج ملموس خود در این کشور بازداشته اما آیا واقعیت‌های روی زمین را تغییر داده است؟ آیا جلودار شدن در برخورد با نیروی اخوان در منطقه منجر به حذف اخوان‌المسلمین شد؟ خیر. عربستان با این سیاست باز هم آتش زیرخاکستری را ساخته است که در کوران حوادث خود را بروز می‌دهد. راه‌حل‌های مبتنی بر حذف و سرکوب و عدم به رسمیت شناختن بازیگران دیگر پاسخگو نخواهد بود. عربستان باید روند تحولات و تغییر را درک کند. محیط پیرامونی عربستان، جامعه این کشور، جهان عرب و جامعه بین‌المللی به دلایل متعدد در حال تحول و تغییر است و دو راه بیشتر در برابر این مساله وجود ندارد. یک راه که عربستان هم به آن روی آورده ایستادگی در برابر این تحولات و تغییرات است.

اما هیچ قدرتی قادر نخواهد بود در برابر اراده ملت‌ها برای تغییر برای همیشه بایستد و تنها می‌تواند این روند را به تاخیر بیندازد. اگر قرار بود سیاست سرکوب و حذف پاسخگو باشد، انقلاب‌های عربی اتفاق نمی‌افتاد. این امواج دوباره هم تکرار خواهند شد. ما در منطقه با پایان تاریخ روبه رو نیستیم. منطقه خاورمیانه در حال شدن است. مشکل عربستان سعودی این است که خود را حافظ وضع پیشین می‌داند و به دنبال این است که عقربه زمان را به عقب بازگرداند اما واقعیت این است که این عقربه نه در یمن و نه در هیچ نقطه دیگری در منطقه به عقب بازنمی‌گردد. سیاست عربستان در عراق هم بر اساس همین مقاومت در برابر تغییر بوده است. تا به امروز عربستان در برابر تغییرات رخ داده در عراق مقاومت کرده و این تغییرات را به رسمیت نشناخته است.

در عراق هم عربستان تلاش می‌کند به نحوی از نیروهایی حمایت کند که بازی شکل گرفته جدید دموکراتیک در عراق را به هم می‌زنند. با این‌همه سیاست‌های عربستان نه در عراق پاسخ داده است و نه در یمن. عربستان باید سیاست پذیرش اصل تحولات و تغییرات را در پیش بگیرد و تلاش برای تاثیرگذاری در روند تحولات را مبنای کار خود قرار دهد. این در حالی است که عربستان در حال حاضر می‌جنگد تا هیچ تحولی صورت نگیرد.

*‌ سوریه هم پیمان استراتژیک ایران است و درک دلایل حمایت ایران از دولت مرکزی چندان سخت نیست. دلایل اهمیت یمن برای ایران چیست؟

**‌ اهمیت ژئوپلتیک کشورها را واقعیت‌های موجود تعیین می‌کنند اما نسبت این مساله با هرکشوری را واقعیت‌های تاریخی و جغرافیایی تعیین می‌کنند. واقعیت این است که برخلاف سوریه و عراق و افغانستان که نقاط بحرانی در یک دهه اخیر بوده‌اند و ربط مستقیم با امنیت جمهوری اسلامی ایران دارند، بین ایران و یمن فاصله جغرافیایی وجود دارد و ربط مستقیم و ملموسی میان امنیت ملی ایران و یمن وجود ندارد. اما این مساله ناقض اهمیت ژئوپلتیک یمن و اهمیت آن در روندهای منطقه‌ای نیست.

نکته دوم این است  تصویر‌سازی‌هایی که در خصوص رابطه ایران با یمن می‌شود هم دقیق نیستند. مشکل عربستان سعودی و بازیگران همراه آن در یمن عدم درک واقعیت‌های روی زمین در درون یمن است. در خصوص یمن هم مانند سوریه آنچه از واقعیت‌های اجتماعی می‌گویند واقعیت کامل و صحیح نیست. در حال حاضر مشکل عربستان این است که تعریف اشتباهی را در خصوص واقعیت‌های موجود در یمن ارایه کرده‌اند و اکنون باید این نظر خود را ثابت کنند. مثلا در خصوص بحران سوریه، ادعا می‌کنند  به این دلیل که ایران نگذاشت تغییر دولت در سوریه صورت نگرفت.

بله، ایران به هم پیمان خود کمک کرده است اما ١٠ کشور دیگر مانند ایران هم در کنار بشار نمی‌توانستند با واقعیت‌های حقیقی اجتماعی در سوریه مخالفت کنند. آنچه به ایران اجازه نفوذ داد واقعیت اجتماعی سوریه بود. اگر ایران این اندازه قدرتمند است که می‌تواند در یک کشور دیگر در برابر مطالبه‌های اکثریت مردم بایستد پس باید قدرت منطقه‌ای باشد که همه در برابر آن کرنش کنند. از یک طرف می‌گویند ایران هیچ قدرتی ندارد و از طرف دیگر تصویر بزرگ و نیرومندی از ایران می‌سازند.

*‌ بنابراین شما مطالبه حوثی‌ها و انصارالله را مطالبه اکثریت مردم در یمن می‌دانید و انقلابی از جنس انقلاب‌های عربی؟

**‌ بله. برای سده‌های متوالی زیدیان بر یمن حاکم بوده‌اند. جنبش انصارالله و حوثی‌ها که موتور محرکه این جنبش هستند جزو جدایی ناپذیر از تاریخ و واقعیت‌های اجتماعی یمن هستند. اکثریت غالب جامعه یمن زیدیان هستند و برای سده‌های متوالی در یمن حکومت کرده‌اند. این در دوران معاصر بوده است که به دلیل درگیری مصر به عنوان مادر ناسیونالیست عربی با نظام‌های به اصطلاح ارتجاعی عربی به نمایندگی عربستان سعودی که یمن را پیوست عربستان قلمداد می‌کرد در واقع کودتا رخ داده و دوران جمهوری آغاز شد و در تقسیم بندی‌های بین‌المللی یمن دو قسمت شد و سپس با فروپاشی شوروی دوباره یمن متحد شکل گرفت.

تحولات یمن را باید با روندهای تاریخی آن تحلیل کرد. حوثی‌ها و زیدی‌ها نیروی خارجی وارد شده در یمن نیستند بلکه بخشی از واقعیت تاریخی این کشور به حساب می‌آیند و جزو جدایی‌ناپذیر از ساختار قدرت در یمن هستند.

*‌ چرا زیدیان با این سابقه تاریخی در یمن به ایران پیوند خورده‌اند یا حداقل از پیوند جدی میان ایران و این جریان بسیار گفته می‌شود؟

**‌ آنچه در چند سال اخیر و دوران معاصر رخ داد این است که بخش‌هایی از زیدی‌ها به لحاظ ایدئولوژیک به این دلیل که زیدیه به شکل تاریخی معتقد به امامت امام قائم به سیف بوده است (امامی که با شمشیر قیام می‌کند و در برابر ظلم مماشات نمی‌کند) انقلاب اسلامی ایران را این‌گونه تفسیر کردند که شیعه ١٢ امامی رجوع کرده به مدرسه سیاسی تاریخی زیدیه. تئوری این مدرسه مبتنی بر امام قائد به سیف بوده است و این در حالی است که شیعیان معمولا با واقعیت‌های موجود همزیستی داشته‌اند. این در حالی بود که با انقلاب اسلامی ایران این مساله دستخوش تحولاتی شد. بر این اساس ما به لحاظ تاریخی با مدرسه تاریخی زیدیه تقارب پیدا کردیم. بخش‌هایی از جامعه یمن روند تاثیر و تاثر با انقلاب اسلامی ایران برای خود تعریف می‌کنند. با این همه هیچ کدام از اینها نافی این نیست که مساله عربستان سعودی مساله واقعیت‌های یمن است.

آیا نیرویی که بستر اجتماعی لازم را ندارد می‌تواند در چندماه شهرهای عمده یک کشور را بگیرد؟ در پاسخ به این سوال می‌گویند که دخالت‌های ایران باعث افزایش قدرت انصارالله شده است. باید از آنها سوال کرد که در حال حاضر چه کسی یمن را اشغال کرده است؟ چه کسی اجازه نمی‌دهد که یک هواپیمای امدادرسانی کمک‌های هلال احمر ایران در صنعا به زمین بنشیند؟ واقعیت اجتماعی و نیروی پیش‌رونده انصارالله روی زمین است که بازتاب‌دهنده واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و تاریخی یمن است. ساده‌ترین کار برای صدمه زدن به یک نیروی پیش‌رونده این است که آن را وابسته به یک نیروی خارجی معرفی کنند. اگر بازیگر بیرونی در بحران یمن دخیل است، در حال حاضر کجاست؟ به همین دلیل است که اگر هزار روز به جای یک ماه یمن را بمباران و محاصره کنند، این واقعیت اجتماعی را نمی‌توانند تغییر دهند.

عربستان باید بپذیرد که یمن در مسیر تحولات قرار دارد. بازیگر مداخله‌جو در یمن همان کسی است که در بحرین و سایر بحران‌های منطقه دخالت می‌کند. مداخله عربستان در این کشورها سازنده نبوده بلکه تخریبی بوده است. نیروی تخریبی عربستان سعودی بالاست اما نیروی ایجابی و سازنده آن اندک است. تا زمانی که میان این دو نیرو عدم توازن برقرار باشد، عربستان سعودی نمی‌تواند به اهداف ملموس سیاسی خود برسد. عربستان باید به سمت پذیرش واقعیت‌ها و اصل تغییر و تحولات حرکت کند.

*‌ تا چه اندازه ترس از ایران، دلیل به کار گرفته شدن این نیروی تخریبی عربستان در یمن بوده است؟

**‌ قطعا همین طور است. یک بعد وضعیت عربستان که ترسیم شد ترس از امواج صدور انقلاب اسلامی است. انصارالله به نحوی پیوند ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی ایران دارد. این به آن معنا نیست که ایران خالق روندها در یمن است چرا که جنبش انصارلله مستقل و مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی یمن است. اما ایراد کار عربستان این است که سیاست‌های این کشور عقیم است. اگر تا پیش از جنگ اخیر، انصارلله احساس نزدیکی ایدئولوژیک به ایران می‌کرد بعد از این جنگ بیش از پیش احساس نیاز و نزدیکی به جمهوری اسلامی ایران می‌کند. تنها دولتی که در زیر آتش عربستان سعودی و همراهانش از یمن و مردم یمن حمایت کرد، ایران است. عربستان یا هر نیروی دیگری اگر بخواهد در مقابل روند مبتنی بر تحولات زمانه بایستد قادر به ایستادن نخواهد بود.

این استراتژی نه در سیاست داخلی و نه در سیاست خارجی جواب نمی‌دهد. عربستان سعودی از اشتباهات خود درس نمی‌گیرد و در مسیر اصلاح هم برنمی‌آید بلکه بر این اشتباه اصرار دارد. به نظر می‌رسد راز موفقیت دولت‌های غربی در این است که بسیاری از اوقات اشتباه می‌کنند اما از اشتباهات خود درس می‌گیرند. این کشورها در برابر روندهای رو به جلو نمی‌ایستند. به عنوان نمونه نحوه تعامل امریکا با انقلاب‌های عربی چگونه بود؟ کاری که در منطقه از سوی برخی کشورها در برابر روند تحولات صورت می‌گیرد درست برخلاف این مسیر است. یمن هم خارج از این چارچوب نیست و نگرانی عربستان سعودی از این منظر قابل درک است.

*‌ حمایت ایران از انصارالله از چه جنسی است؟

**‌ حمایت ما از انصارالله حمایت سیاسی است. پوشش سیاسی و حمایتی از خواسته‌های مشروع مردمی و موج پیش‌رونده مردمی که در دو سال اخیر در یمن ایجاد شد. جمهوری اسلامی ایران حتی برای امداد انسانی به یمن خطر هم می‌کند اما محاصره عربستان این اجازه را نمی‌دهد. سعودی در این قضیه هم با یک تناقض مواجه است. از یک طرف شبانه‌‌روز ادعا می‌کند که با ایران در حال جنگ است و از طرف دیگر همین ایران نمی‌تواند یک هواپیمای امداد خود را به صنعا برساند. عربستان تلاش می‌کند مشکل خود در یمن را به ایران نسبت داده و ادعا کند که ایران در این کشور دخالت می‌کند در حالی که این ادعا مبتنی بر ژئوپولتیک و واقعیت‌های جغرافیای سیاسی نیست. حضور ایران در یمن حضور نرم‌افزارانه است و انصارالله پیوند ایدئولوژیک با مدرسه سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی دارند. ایران حضور سخت‌افزاری و حمایتی از این جنس با انصارالله ندارد.

*‌ آیا از ابتدای آغاز بحران در یمن، ایران و عربستان چه به شکل مستقیم و چه باواسطه تلاشی برای رایزنی‌های مشترک و حل مشکل داشته‌اند؟

**‌ سیاست ما از ابتدای آغاز تحولات اخیر در منطقه و به شکل خاص پس از روی کار آمدن دولت روحانی بر پایه گفت‌وگو مابین ایران و عربستان به‌عنوان دو همسایه و دو نیروی منطقه‌ای که امکان تاثیرگذاری بر محیط پیرامون خود را دارند، بوده است. ما با سماجت این سیاست را پیگیری هم کردیم و خطاب سیاسی دکتر روحانی و ظریف تا مدت‌های طولانی مبتنی بر اصل گفت‌وگو با عربستان بود. اما مشکل در روابط دیپلماتیک این است که دوطرفه است. سیاست ایران در قبال عربستان به  کل واضح و شفاف، تمایل به گفت‌وگو است.

در تمام بحران‌ها از سوریه تا بحرین و یمن طرح ایران مبتنی بر توافق سیاسی، دوری از سیاست‌های جنگ‌طلبانه و استفاده ابزاری از تروریسم است. قطعا ما هم اشتباهاتی داشته‌ایم اما در نمای کلی سیاست‌هایی که ما اتخاذ کرده‌ایم چارچوب‌های روشن و منطقی‌تری وجود دارد و هم امکان رسیدن به موفقیت‌های بیشتر وجود دارد. با وجود تند شدن تحولات در یمن همچنان سیاست جمهوری اسلامی ایران، سیاست توافق و دوری از تحمیل هزینه‌های بیشتر به ملت‌های منطقه است. عربستان نه‌تنها واقعیت‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد که نفی واقعیت‌ها هم می‌کند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات