(روزنامه آسمان آبي - 1396/09/07 - شماره 121 - صفحه 7)
صحبت کردن از مفهوم الگوی چندفرهنگی و نسبت آن با عدالت اجتماعی میتواند تازگی داشته باشد و در طرح سوال در این نشست میتوانیم آن را کاملتر کنیم. بین تکثر و تنوع از یکسو و یک پارچگی و همگرایی از سوی دیگر به نظر میآید باید تناقضی وجود داشته باشد؛ آیا این تناقض را میشود حل کرد یا نه؟ در چارچوب اندیشه و تجربه صلح، به نظر میآید تاکید بر چند تعریف این تناقض را کمتر میکند. اولین مؤلفه که بهویژه در تعاریف جدید صلح مطرح است، طرح مفهوم صلح پایدار است. صلح پایدار که صلح مبتنی بر عدالت است یعنی همه طرفینی که میخواهند مشارکت داشته باشند در آفرینش صلح باید حق و حرمتشان به رسمیت شناخته شده و رعایت شود. به این ترتیب صلح پایدار، صلحی آمرانه، از بالا و مبتنی بر مداخله بیرونی نیست. دومین مؤلفه نسبت بین صلح و امنیت است.
مفهوم صلح را دیگر فراتر از بازدارندگی تعریف میکنند و نمیتوان آن را به نوعی درخواست یا فشار عدم مداخله تعریف کرد؛ بلکه در صلح پایدار نوعی تعامل خلاق وجود دارد. سومین مؤلفه طرح نسبت بین صلح و گفتوگوست. امروز دیگر از صلح رومی و قدرتمندانه و صلحی که نگرانی و ترس از جنگ همه را به مصالحه و مسالمت وا میدارد، بهعنوان صورتبندی واقعی صلح سخن به میان نمیآید. صلحی که یک احساس درک مشترک و فهم از مسئله مشترک طرفین مسئله را به گفت وگو دعوت میکند، صلح موردنظر است. چهارمین ویژگی نسبت میان صلح و منفعت و صلح و مصلحت است. صلحی که منفعت در آن از ارزشهای جهانشمول و بین الاذهانی بیشتر و منافع جمعی را در بر بگیرد نسبت به صلحی که منافع و مصالح گروههای کوچکتر و خردتر را در نظر بگیرد، این صلح از پایداری بیشتری برخوردار است و بالاخره پنجمین ضرورتی که عمدتا یک ضرورت سیاسی و بینالمللی است، این است که ما رفتیم به سمت سازوکاریهایی برای ائتلاف برای صلح تا ائتلاف برای جنگ.
شاید پرداختن به الگوی چندفرهنگی هم از همین جا نشئت گرفته باشد. با این مشخصاتی که من گفتم فکر کردم شاید ما در نشستهایی از این دست اگر بتوانیم دشمنان آشتی و صلح را طبقهبندی کنیم، راحتتر میتوانیم به خود صلح برسیم. آلبرت شوایتزر، برنده جایزه صلح نوبل، وقتی از موانع پیدایش صلح سخن میگوید به صراحت و تلویحی به مواردی اشاره میکند که امروز ما میتوانیم آنها را هم بخشی از سوالی که برای نشست مطرح شده یعنی موانعی که برای تبیین عادلانه صلح وجود دارد، مورد استفاده قرار بدهیم. او هم از پنج مانع برای صلح سخن به میان میآورد. اولین مانع نوع نگاه به انسان است. اگر در رویکردهای ما هر انسانی صرفا با برساختههای اجتماعی و نه با گوهر انسانیاش شناخته شود، ما موانعی را برای صلح به وجود آوردهایم، اما اگر انسان را وجه اشتراک فرهنگ بگیریم و شکلگیری فرهنگ را مبتنی بر انسان بدانیم، در این صورت مسئله بهگونهای دیگر است.
انسان را بهعنوان عضو یک یا چند گروه اجتماعی در نظر میگیریم، چه اقتصادی و چه سیاسی. بههرحال انسان در جایی تعریف میشود که دیگری تعریف میشود. به میزانی که این خود محدودتر است دشمن هم وسیعتر است. این است که وقتی انسان را در قالبهای نژادی، سیاسی یا اقتصادی که نقض عدالت باشد میریزیم، در اینجا میتوان گفت مانع صلح را به میدان آوردهایم. دومین مانع از نظر شوایتزر پاس نداشتن فردیت هر انسان یا نادیده گرفتن حرمت و حق هر فرد است. بهمحض اینکه نخواهیم یگانگی یا بیهمتایی فرد انسانی را در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم مانعی برای صلح آفریدهایم.
سومین مانع مسئله مداخله بیشازحد در حیات عمومی انسانها یا سازماندهی بیشازحد نیاز است. یکی از بحثهای جدیدی که من خواهش میکنم همین گروه و همین انجمن به آن بپردازد بحثهای جدیدی است که مسئله نسبت تغییر یا طراحی رفتار است با صلح. جامعه و انسان صلح آمیز، محصول نوعی سیاستگذاری رفتاری یا سامان دادن به رفتار انسانهاست. طراحی رفتار و بهویژه طراحی رفتار صلحآمیز، از بحثهای بسیار جدیدی است که امروز در حوزههای هم سیاستگذاری عمومی و هم اجتماعی مطرح است. سادهترین شکل مداخله که معمولا ما را گرفتار میکند، در سازماندهی و مداخله از بالاست.
باز در اینجا بر میگردیم به آن پنج اصل اولی که من مطرح کردم که به جای اینکه این مداخله با مشارکت، خودآگاهی و آزادی عمل باشد، یک مداخلهای از بالا است. به عبارت دیگر آن چیزی که ما در ارتباطات از آن تحت عنوان دستکاری در افکار عمومی یاد میکنیم. این مانع هم که زندگی طبیعی انسانها را ما دستکاری میکنیم، یکی از مسائل مهم است. در آموزش این مسئله را میبینیم، کودکان مستعد را که عملا چندفرهنگی و تفاوت را پذیرفتهاند، با یک نظام آموزشی غلط سعی میکنیم بهصورت واحدی دربیاریم. بهویژه در کلاسهای کنکور همه تلاشها بر آن است که دانش آموزان یک رشته خاص بخوانند و در یک دانشگاه خاص قبول شوند، در غیر این صورت معلوم میشود که چیزی از دیگران کم دارند. این همان دستکاری است که ما درواقع نظام آموزش و پرورش رسمی را دچار سردرگمی و آشفتگی میکنیم. مولوی یک داستان زیبا دارد که در اینجا میتواند گویای همین سخنی باشد که من مطرح میکنم.
میگوید: «بچهای داشت خیلی بیتابی میکرد، یک غول نخراشیدهای او را برداشت و برایش لالایی خواند و بچه بیشتر گریه کرد، یکی رد میشد و به او گفت بگذارش زمین، بچه خودش آرام میشود! گاه وقتی این نظامهای مداخله رسمی، نظامهای تربیتی غلط و سازماندهی یا مدیریتهای نادرست تعادل موجود را به هم میزند، این حکایت مصداق پیدا میکند. حرف شوایتزر بسیار مهم است که مداخله غلط هم مانع سوم صلح است. مانع چهارم بیخبری از همسرنوشتی همه افراد و جوامع است. به این موضوع هم در نظامهای چندفرهنگی میتوان توجه کرد، یعنی جوامع چندفرهنگی در درون خودشان یک پیوستگیهایی را دارند، اما گاه ما از اینکه در یک کشتی نشستهایم، غافل میمانیم. این گستره و عمق همسرنوشتی را اگر درک نکنیم و درنیابیم، طبیعتا به معنای دقیق کلمه به سمت صلح نخواهیم رفت.
بههرحال، خود جداانگاری اجتماعی خود یک مانع بزرگ برای صلح است که ما میتوانیم با تحولات جهانی که از یکسو دستهای را به سوی همگرایی و دسته دیگر را به سمت انزوا میبرد، آن را بررسی کنیم. هر چه محلیتر شدن مانعی برای صلح و آشتی است و مانع پنجم بی اعتمادی متقابل است؛ به میزانی که بیاعتمادی متقابل وجود داشته باشد و وزنههایی نباشد که ما را به لحاظ عملی، نظری و آموزشی نیازمند یکدیگر کند، به غیریتسازی دامن میزند. ما در فاجعه نیاز به اعتماد را حس میکنیم، اما از فضای فاجعه که خارج میشویم آیا این احساس را هنوز داریم؟ ما فاجعه زلزله را احساس میکنیم، ولی فاجعه بیآبی و زیست محیطی را هم حس میکنیم؟ یا براساس همان ضربالمثل معروف، شتر وقتی در خانه ما بخوابد حس میکنیم باری رسیده است؟ تبدیل کردن یا ترجمه مخاطرات به مسائل ملموس میتواند ما را به صلح نزدیکتر بکند.
جمعبندی
من با طرح یک سوال سخنم را جمعبندی میکنم، یکی از دغدغههای اصلی من در گذشته و امروز بحث گفت وگو بوده و هست و در سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» هم این موضوع را مطرح کردم. به نظر من، ما یک خرده فراتر از ضرورتهای فرهنگی که مواجه بودیم باید به حوزههای جدیدی بپردازیم؛ وقتی که در یک جامعهای مثل جامعه ما که خطر تکگویی فرهنگی وجود دارد، خطر نشنیدن صدای دیگران و انسداد گفتوگویی وجود دارد، برای خروج از این مونولوگ به بحث دیالوگ و گفتوگو زیاد نیازمندیم. گفتوگو فقط به رسمیت شناختن طرف دیگر نیست؛ گاه ما فکر میکنیم «دیا» دو طرف هست و طرفینی که حق دارند، رسمیت و برابری دارند که با هم گفتوگو کنند، بحث من از این فراتر میرود.
«دیا» را به مفهوم «از میان» دارم مطرح میکنم. فرایندها و سازوکارهایی که طرفین میتوانند با هم گفتوگو کنند، مکانها، هنرها و زبانهایی که میتوانند با همدیگر گفتوگو کنند، اینها مهم است. این است که من وام میگیرم از تعبیری که فیلسوفان جدید آلمانی تحت عنوان پولیلوگ یا الگوهای چندگانه برای تعامل و فهم متقابل. به نظر من رسیدن ما به مرحله پلیلوگ یا مواجهه و تعامل میان فرهنگها که ویژگی مهم آن مقابله با مرکزیتگرایی و غلبه بر نوعی هژمونی یا تسلط فرهنگی است، میتواند الگویی باشد که ما را به سمت صلح نزدیکتر کند. اینکه پلیلوگ چطور میتواند محقق شود و چه الگوهایی برای این کار میتوانیم تعریف بکنیم، هم تجربههای عملی وجود دارد و هم رهیافتهای نظری.
آن چیزی که در اینجا میتواند موضوعیت پیدا کند، در آن واحد بتوانیم مهارتهای گفتوگو با چند فرهنگ را داشته باشیم؛ الگوهای چندفرهنگی یا فلسفه و ارتباطات میان فرهنگی، زمینههایی است که ما را از یک نوع دوگانهانگاری خارج میکند. دوگانهانگاری که ما و آنهایی را شکل میدهد که به فرض در یک سمتش غرب مسلط وجود دارد و در طرف دیگر شرق تحت سلطه؛ در یک طرفش ملیت وجود دارد و در طرف دیگر مذهب. وقتی اینها بهصورت الگوهای چندگانه در میآید، این نوع مشارکت پنج عاملی که در ابتدا گفتم، یعنی بالابردن سطح مشارکت و حساسیت و درعینحال بالابردن توانش ارتباطی و توانش گفتوگویی خیلی کارسازتر است. فکر میکنم که در این چشمانداز کلی باید به الگوهای عملی فکر کرد یعنی مفهوم کلی و بزرگ صلح را باید در اشکال خرد و با بالابردن آموزش و مهارت در سطوح حتی فردی و میان فردی، صلح را جلو برد.
نمیشود از یک صلح جهانی، بزرگ و پایدار صحبت کرد در حالی که این را بهصورت پروژههای کوچک دنبال نکرد. شاید همین تجربه برای ما کافی باشد که از وقتی که بچههای ما به مسئله محیط زیست و حفاظت از طبیعت و حقوق حیوانات حساس شدند، همین قدر ما به صلح نزدیکتر شدیم. ما به بعضی از دوستان در حوزه آموزش و پرورش میگفتیم که نسل ما ازجمله بازیهایی که دوست داشتیم این بود که چگونه حیوانات را آزار بدهیم، در حالی که الان آموزش و پرورش جدید میگوید، از قبل دبستان اگر بچهها عادت کنند و یاد بگیرند که با محیط خودشان، تاریخ و انسانهای دیگر با نوعی نگاه مثبت و آشتی جویانه برخورد کنند، اینها به صلح نزدیکترند.
https://asemandaily.ir/post/8315
ش.د9603627