*آقای اشعری! قرار است درباره سیاستهای دولت در حوزه نشر گفتوگو کنیم. اما فکر میکنم این موضوع به یک مقدمه ضروری نیاز دارد. اصلاً دولت در کجای سرزمین فرهنگ قرار دارد که میتواند برای خودش نقش حمایتی یا سیاستگزاری یا نظارتی قائل شود؟
**هر نظامی یک سلسله اهدافی دارد که قاعدتاً در قانون اساسی آن کشور آمده است. برنامههای اجرایی نیز قاعدتاً براساس این اهداف طراحی میشوند. اما دولت مطمئناً به تنهایی قادر به انجام این کارها نیست و برای تحقق اهداف نیاز به کمک مردم دارد.
*دولت در چه حوزهای نیاز به حمایت مردم دارد. منظورم دولت در کشور ما است؛ با توجه به گستره و ابعاد حوزه عملی که دارد.
**دولت سه نقش عمده دارد؛ حمایت، هدایت و نظارت. به این ترتیب «اجرا»ی فعالیتها در حوزه اختیارات مردم است و آنها هستند که باید متولی آن باشند.
دولت برای رسیدن به اهدافش، امکانات و ابزاری در اختیار دارد به نام بودجه، دولت بودجه را هزینه میکند تا به اهدافش برسد.
*خب اگر دولت همین اهداف را به گونهای تعریف کرده باشد که با اجرا گره خورده باشد، چطور؟
** ببینید، مثلاً در حوزه کتاب، هدف دولت که نمیتواند افزایش تیراژ باشد. هدف دولت پیشرفت علمی کشور است. هدف دولت رشد اندیشه اجتماعی است. هدف دولت رشد اخلاق در جامعه است. حالا باید از هر حرکتی که به دولت کمک کند تا به اهدافش برسد، حمایت کرد. حالا ممکن است این کار با چاپ کتاب انجام شود یا هر کار دیگر.
*دعوا همین جا است آقای اشعری. ملاک و میزان ما برای رشد و ارتقای سطح فکری و علمی و اخلاق جامعه را چگونه باید تعیین کرد. اتفاقاً همین جا است که عدهای رگ خواب دولتها را پیدا میکنند و از همین طریق کاسبی میکنند. ملاکهای ما اگر صوری و ظاهری باشند، به راحتی این امکان برای افراد فراهم میشود.
** قبول دارم، فرق میکند که ما از کتابهایی حمایت کنیم که صرفاً اسم خدا و پیغمبر در آنها آمده یا کتابهایی که واقعاً به رشد اخلاق کمک میکنند. یعنی کتابهایی که در میان مردم اقبال پیدا کند و مردم از آن در رشد اخلاقشان بهره بگیرند. ببینید منظور من از تولید چاپ کتاب نیست. منظورم از مصرف هم، خرید کتاب نیست. بلکه من تولید فکر و ارتقای فکر را مدنظر دارم. حرف من این است که دولت اهدافی دارد که باید برای تحققاش هزینه کند. بخشی از این هزینه را مستقیم خرج میکند و بعضی را در قبال حمایت از کارهایی که مردم میکنند.
* فرض کنیم تعریف شما ملاک ما باشد. اما آیا واقعاً برای مثال وزارت ارشاد هنگام تحویل فیلم و زینک و کاغذ به ناشران، میزان تاثیر آنها در رشد و ارتقای فرهنگی جامعه را میسنجد؟ وقتی شما از هر کسی که مجوز نشر دارد حمایت کردید، آن هم به این شکل، اصلاً حمایت معنایش را از دست میدهد. مگر اینکه بگوییم این حمایتها هدف دیگری را دنبال میکنند. در واقع میخواهم بدانم سیاستهای دولت نه در ماههای اخیر که در تمام سالهای پس از انقلاب، در راستای این چارچوبی که شما تعیین میکنید، بوده یا نه؟ چون فکر میکنم چارچوب کلی این سیاستهای اجرایی در تمام دولتها به گونه واحدی بوده و هست.
** من معتقدم سیاستهای موجود نه تنها در خدمت این ایده نبوده، بلکه کاملاً در تضاد با این ایده بوده و هست. برای اینکه وقتی شما مبنای حمایت را چاپ و تیراژ کتاب قرار میدهید، زمینه را برای انواع بیاخلاقیها در جامعه مهیا میکنید که مثلاً کسی برود کتابی را با تیراژ اندک منتشر کند و بعد با زدوبندهایی که انجام میدهد، برود و ادعا کند تیراژ فوقالعاده بالایی داشته و بر مبنای آن کاغذ بگیرد و در بازار آزاد بفروشد. این گونه است که نه تنها هیچ رشدی در اخلاق جامعه پدید نیامده، بلکه برعکس به رواج بیاخلاقی و بداخلاقی دامن زدهایم. به همین دلیل بود که در دولت قبل بیش از صد تن از ناشران نامهای نوشتند و از دولت خواستند اصلاً اینگونه حمایت از ناشران را تعطیل کند. چون فهمیده بودند که این سیاست بیشتر ضدفرهنگی است تا فرهنگی.
*اتفاقاً حرف من این است که شاید سرنا را از سر گشادش زدهایم. ما به افراد میگوییم اگر کتاب تولید کنید از شما حمایت میکنیم. این میشود که هر که از هر جا رانده و مانده است میآید و ناشر میشود. مگر دولت در مورد بقیه تولیدکنندهها چنین سیاستی دارد؟ در کجا ما میآییم به مردم میگوییم بیایید پول بگیرید و دستمال کاغذی کنید. مردم کالا تولید میکنند آن وقت دولت میآید مثلاً از بهترینهایشان حمایت میکند. وگرنه که کل مسئله خلاصه میشود در رانت و فساد. مگر اینکه بگویید معتقدید سیاستهای اقتصادی حوزه کتاب به طور کلی با بقیه حوزهها تفاوت دارد.
** به یک نکته باید دقت کرد. ما در هر دوره ای مسائل خاصی داریم و براساس آنها برنامه میریزیم. اما باید دقت کنیم که این مسائل در طول زمان تغییر میکنند و ما باید بتوانیم با تکیه بر تجربههای انباشت شده مسائل جدید را حل و روشهایمان را اصلاح کنیم. در سالهای پیش ما با مسئله کمبود مطالعه و حتی کمبود اهل قلم مواجه بودیم. فکر کردیم برای حل این مشکل خوب است بیاییم و از تولید انبوه کتاب حمایت کنیم، شاید این سیاستها برای آن دوران خوب بود اما حالا وضعیت عوض شده و ما باید براساس مسائل روز برنامه بریزیم و تصمیم جدید بگیریم.
*پس یعنی حداقلش این است که باید سمتوسوی حمایتها را تغییر بدهیم. حالا میخواهم ببینم پیشنهاد شما چیست. وزیر محترم فرهنگ و ارشاد در ماههای گذشته، بارها اعلام کرده است که سیاست وزارت ارشاد در دوره جدید تمرکز بر افزایش میزان کتابخوانی است و نه تولید کتاب. از نتایج این ایده میتواند تمرکز بر مسئله توزیع، فروش، سرمایهگذاری سخت افزاری برای افزایش تعداد کتابخانهها و کتابفروشیها باشد. این یعنی تغییر بنیادین سمتوسوی حمایت. میخواهم بدانم به نظر شما به عنوان مشاور فرهنگی رئیسجمهور، این تغییر نگاه فرهنگی در کل دولت و تمام حوزههایی مثل سینما، تئاتر و همه محصولات فرهنگی صورت گرفته یا هنوز برای هماهنگ شدن سیاستها نیاز به زمان داریم؟
** دولت طبیعتاً یک هویت جمعی دارد. اما تکتک وزارتخانهها هم یک هویت مستقل از دولت دارند. به همین خاطر همه مسائل وزارت ارشاد در دولت مطرح نمیشود. بنابراین تصمیم گیری درباره چگونگی انجام این امور به وزارت ارشاد واگذار شده است و طراحی سیاستها برعهده آنها است. حالا اگر نیاز به قانون و مصوبه داشت، مجلس و دولت هم وارد عمل میشوند.
البته اینگونه مسائل نیاز به مصوبه دولت ندارد. چون در مورد بحث یارانه، دوستان باید براساس شرایط روز، بهترین روش مصرف را انتخاب و عمل کنند.
من در متن تصمیمات وزارت ارشاد نیستم. اما روزی که آقای صفارهرندی برای رای اعتماد در مجلس حضور داشتند، خدمت شان گفتم که من اگر به جای شما بودم، حتماً در مکانیسم هزینه کردن یارانهها تجدیدنظر اساسی میکردم.
* نگفتید سمتوسوی موردنظر شما چه جهتی دارد؟
** همین که حمایت در تولید و مصرف به جای چاپ و خرید کتاب به تولید فکر و مطالعه اختصاص پیدا کند.
*من متوجه نشدم، میشود مثال مصداقی بزنید؟
**ببینید من در خلال برگزاری نمایشگاه «یاد یار مهربان» متوجه شدم چند میلیارد تومان کتاب توسط وزارت ارشاد خریداری شده و در انبارها تلنبار شده است. چرا این اتفاق افتاده؟ چون قرار بوده از تولیدکننده کتاب حمایت شود. اما واقعاً این نوع حمایت چه کمکی به رشد فرهنگی سرزمین ما میکند؟ این باید تبدیل شود به همان مسئله حمایت از رشد علمی، فرهنگی و اخلاقی کشور.
* قبول اما مسئله سر مکانیسم است. چگونه میشود این ایده آلها را محقق کرد؟ چون قاعدتاً کسی از این ملاکها بدش نمیآید.
** بله، قبول دارم که تعیین مکانیسم کار سختی است. اما من پیشنهادهایی دارم، اولاً دولت باید مجموعه صنعت نشر را به عنوان یک زنجیره کامل در نظر بیاورد تا بتواند سیاستهای جامع ترسیم کند.
* تازه یک مسئله دیگر هم وجود دارد که این حمایتهای موردنظر شما یا حمایتهای موجود چه نسبتی با آزادی در مقوله فرهنگ برقرار میکند و چه تاثیری در رشد یا محدود شدن آن دارد؟
** ما در مقوله فرهنگ دو بحث داریم؛ یکی آزادی و دیگری حمایت دولت. در بحث آزادی من معتقدم باید اجازه داد تا اندیشهها در سطح جامعه منتشر شوند؛ چرا که در این کار دو خاصیت وجود دارد؛ اول اینکه اگر شما جلوی رشد ارائه اندیشه را بگیرید، خود به خود گونهای خودسانسوری در جامعه پدید میآید و همین باعث میشود اندیشه رشد نکند. اتفاقاً رشد اندیشه تنها در سایه طرح عمومی آن و فضاسازی برای نقد آن ممکن است. اندیشه ای که مطرح نشود رشد نمیکند. خاصیت دوم این است که به رشد اندیشه میانجامد. در سالهای اخیر هر جا دولت میدانی برای فعالیت باز کرده ما به موفقیت رسیدهایم مثل همین بحث انرژی هستهای. مثل بحث موسسه رویان. البته بالاخره در این طرحها احتمال خطا و هدر رفتن بخشی از هزینهها هم وجود دارد. اما این طبیعی است. همین مسئله در حوزه فرهنگ هم وجود دارد. ما باید بدانیم که اگر قرار باشد سمتوسوی دقیق هزینهها را مشخص کنیم به جایی نمیرسیم. ما باید به آزادی قائل باشیم.
بالاخره دولت نماینده مردم است؛ برای تحقق اهدافی که مردم داشتهاند و در قانون اساسی متجلی شده. به همین خاطر است که وظیفه دارد زمینه را برای انجام این امر متحقق کند و از گروههایی که در تحقق این اهداف فعالیت میکنند، حمایت کند.
* نتایج تسری نوع نگاه شما به آزادی در حوزه نشر چیست و چه پیامدهایی دارد؟ بالاخره مسئله مجوز و حمایت و بررسی و نظارت نسبت مستقیمی با میزان آزادی مولف و ناشر و حتی مخاطب دارد.
** من معتقدم در حوزه کتاب اصل باید آزادی نشر باشد. همه ناشران ما که انسانهای متخلفی نیستند. ممکن است اقلیتی باشند که به هر دلیلی قصد خلافکاری داشته باشند؛ به هر معنایی. نمیشود که اصل را بر تخلف گذاشت. ما نویسندگان بسیاری داریم که آثارشان اصلاً نیازی به بررسی و مجوز ندارد. جالب اینکه گاهی از همین افراد به عنوان داور برای بررسی آثار دیگران استفاده میشود. چرا باید برای بررسی این افراد وقت و هزینه صرف کرد؟
همینطور بسیاری از ناشران ما در طول این سالها امتحانشان را پس دادهاند.
*البته نمیتوان سیاست دوگانه وضع کرد. چگونه میشود این افراد و ناشران را مشخص و مستثنی کرد. همه دعوا اتفاقاً بر سر همین مکانیسمها است. بالاخره مسئله صدور مجوز یا باید باشد یا نباشد وگرنه گرفتاریهای جدید وارد حوزه مدیریت فرهنگی میشود.
**بله باید مکانیسم جدید گذاشت. اولاً اینکه ما وقتی به کسی مجوز میدهیم، به او آموزش نمیدهیم. یعنی به او نمیگوییم اگر میخواهی دچار مشکل نشوی به این طریق و نهج رفتار کن.
*به همین خاطر است که ناشران بلاتکلیف میمانند. باور کنید حوزه فعالیت بسیاری از ناشران ما اصلاً حوزهای نیست که دولت یا مردم را دچار مشکل کند. اما آنها هم باید در سایه همین سیاستها عمل کنند و ضربه ببینند.
**یادم میآید وقتی قرار بود جشنواره مطبوعات را برگزار کنیم بعد از سه دوره به این نتیجه رسیدیم که ما هر سال آثار را در حوزههای مختلف داوری میکنیم اما مخاطبان ما نمیدانند مبنای داوری ما چیست. بنابراین همیشه ممکن است به ما مشکوک باشند. به همین خاطر کتابی منتشر کردیم و ملاکهای قضاوتمان را آشکار کردیم. گرچه ممکن است در ملاکها هم اشتباه وجود داشته باشد اما به هر حال مسئله بلاتکلیفی و شک را حل میکند و تکلیف را روشن میکند.
نکته دوم این است که میتوان به ناشران گفت ما تا یک سال پس از صدور مجوز تمام آثار شما را بررسی میکنیم. اما بعد از یک سال در صورت عدم بروز مشکل، به شما اجازه میدهیم آثارتان را بدون مجوز منتشر کنید.
*مثل تجربه مشابه دوران آقای مهاجرانی در وزارت ارشاد که البته بعداً به حالت قبلی بازگشت؟
**نکته مهم این است که مدیریت فرهنگی باید همواره وجود داشته باشد. رها کردن صرف بر مبنای آزادی صرف بیشتر منجر به هرج و مرج میشود. حرف من چیز دیگری است. من معتقدم با تکیه بر مسئله آموزش میتوان فعالیت ناشران را به سمت و سویی سوق داد که نیازی به بررسی لحظهای فعالیت آنها وجود نداشته باشد.
اینجا است که مسئله حمایت آشکار میشود. میتوان ماتریسی چند بعدی تعریف کرد و سنجید که کدام ناشر فعالیت بیشتری داشته، کتابهایش با اقبال بیشتری مواجه شده و موارد دیگر تا مشخص شود از کدام ناشر باید حمایت کرد. در این صورت همه ناشران سعی میکنند با توجه بیشتر به نویسنده و تامین هزینههای او کتابهایی را تولید کنند که هم ارزش محتوایی داشته باشد و هم با اقبال مخاطب روبهرو شود.
اینجا است که ناشران مجبورند به اموری توجه کنند که در سایه سیاستهای حمایتی فعلی مجبور به انجام آن نیستند؛ مثل صفحهآرایی مناسب، چاپ مناسب، گرافیک و روی جلد مناسب، تبلیغات و عرضه مناسب و غیره. همین مسئله مجدداً در ارتقای سطح کیفی حلقههای زنجیره نشر تاثیر میگذارد.
آنچه من عرض میکنم ایدههای اولیه است و باید آنها را بررسی کرد اما حرفم این است که به هر حال میتوان یک علامت سئوال جدی پیشاروی سیاستهای فعلی گذاشت. به هر حال مهم این است که ما باید جسارت تغییر و نفی اشتباهات گذشته را داشته باشیم.
* پیشنهاد شما ممکن است مسئله رانت را حل کند اما به نظر من شاید باید این مشکل را از بیخ حل کرد. چون مثلاً در همین مکانیسم حمایتی شما هم بالاخره بحث ملاک و معیار پیش میآید و دعواهای خودش. حرف من این است که اساساً حمایت از تولید به هر معنایی، حتی اگر باعث فساد نشود، باعث تنبلی میشود. هر اقدامی در مورد تولیدکننده که او را از مشتری محوری باز دارد، به لحاظ اقتصادی او را تنبل میکند. در حال حاضر که این مسئله بسیار برجسته است اما فکر میکنم در طرح شما هم این مشکل حل نمیشود. اتفاقاً بزرگترین ایراد سیاستهای ما در حوزه کتاب، بیتوجهی به مسئله اقتصاد نشر بوده است. بالاخره ناشران ما باید یاد بگیرند که کتاب باید فروش برود و هیچ راه دیگری جز تولید خوب، عرضه خوب و فروش خوب برای بقا وجود ندارد.
** اتفاقاً معتقدم اگر اقتصاد نشر رونق پیدا کند آن وقت برای مولف هم میصرفد که یک سال وقت صرف کند و یک کتاب صد صفحهای بنویسد و مثل الان مجبور به تولید انبوه بی کیفیت یا پرداختن به مسائل دیگر نباشد. همین مسئله خریدهای عمده دولت از ناشران به مسئله «کتاب سازی» آن هم به شیوههای بدوی دامن زده است. پس اتفاقاً من با مسائلی از این دست مشکل دارم. حالا اگر این مشکلات حل شد ممکن است ناشر ثروتمندی بخواهد برای دل خودش کتابی چاپ کند. ما با او کاری نداریم. اما اصل بر اقتصاد نشر است و آن وقت است که ناشر میکوشد نسبت واقعی میان هزینه و درآمد برقرار کند و اصول حاکم بر بازار را بپذیرد.
در مورد ملاکها هم حرف من این است که ملاکهای قالبی تعریف کنیم و ناشران را با آن ملاکها متر کنیم، من نمیگویم آنها را وادار کنیم که حتماً کتابهایشان را با بسم الله آغاز کنند. نه، قضیه چیز دیگری است. من میگویم کتاب باید حرف نویی داشته باشد که جامعه را یک گام به پیش ببرد و خوانندگان حرفه ای آن حوزه احساس کنند اتفاق جدیدی افتاده است.
اما بالاخره چون تدوین مقرراتی از این دست دشوار است و ما معمولاً حوصله کار سخت نداریم میرویم به سراغ همان مقررات قالبی.
زمانی من میخواستم ببینم ملاکهای بزرگان ما برای دینداری و فرهنگ چیست؟ به چه کسی میگویند دیندار؟ فهمیدم که این کار بسیار کار دشواری است. کاری که جمهوری اسلامی حتماً باید انجام دهد اما بسیار دشوار است. حرف من این است که تا بحث از مقررات میشود ما نباید به یاد قید و بندها بیفتیم.
*البته قبول کنید تجربیات قبلی ما در این حوزه به چنین نگرانیهایی دامن میزند. به هر حال ما هر وقت با چنین نیاتی آغاز کردیم به همان نتایج قالبی رسیدیم. حق داریم بترسیم. حال برویم به آن طرف قضیه که بحث مخاطب است. در آن حوزه چه میشود کرد. قضیه کمبود کتابفروشی و کتابخانه آنقدر تکرار شده که نخنما شده. اما به هر حال مسئله هنوز قرص و محکم سر جای خودش قرار دارد. چرا نباید حمایتهای ما به سمت مصرفکنندگان کالا برود؟
**ببینید دولت وقتی میخواهد مسئله بنزین را حل کند و مصرف آن را پایین بیاورد نمیآید پمپ بنزینها را تعطیل کند بلکه برای مثال یارانه بنزین را بر میدارد یا کم میکند. مسئله فرهنگ هم همین است. همه میگویند یکی از مشکلات کمبود مطالعه در دسترس نبودن کتاب است، تا مسئله مطرح میشود همه نهادها فقط به این فکر میافتند که خودشان در اقصی نقاط کشور کتابفروشی احداث کنند. ما نمیآییم تسهیلات را برای مردم مهیا کنیم تا خودشان به این کار ترغیب شوند. همان طور که شما قبل از آغاز مصاحبه گفتید ما میتوانیم به مسئله بخشودگیهای مالیاتی برای احداث کتابفروشی لااقل فکر کنیم. نیازی هم نیست به افراد کمک مستقیم کنیم. کافی است از آنها کمتر پول بگیریم تا کسانی که به هر حال به خاطر علایق فرهنگیشان دوست دارند مثلاً کتابفروشی احداث کنند، به این شغل ترغیب شوند. این یعنی کمک به رشد بخش خصوصی.
من در مورد آموزش و پرورش هم همین عقیده را دارم. من اصلاً معتقد نیستم دولت باید با سرعت هرچه تمامتر مدرسه بسازد بلکه باید فرصت ایجاد کند تا افراد خودشان به میدان بیایند. جالب این است که تا کسی میآید و پیشنهاد ساخت کتابخانه یا مدرسه به ما میدهد سریع فکر میکنیم که حالا چرا میخواهد این کار را بکند و هدف واقعیاش چیست و آنقدر سنگ جلوی پایش میاندازیم که کلاً منصرف شود و برود سراغ همان مسجدسازی و بیمارستانسازی.
در حوزه تبلیغ هم همین مشکلات را داریم. مطبوعات و حتی رسانه ملی ما به هر چیزی میپردازند جز کتاب. جالب اینکه ما در رسانه ملی برخی اوقات بدآموزی در این حوزه هم داریم. مثلاً شخصیت اصلی وسط دعوا کتاب به طرف دیگری پرتاب میکند یا شیشههایش را با روزنامه و کاغذ کتاب پاک میکند.
به نظر من رسانه ملی میتواند با هزینههای بسیار کم و برنامههای بسیار جذاب به ارتقای سطح مطالعه مدد برساند. نگاهی به شبکههای تلویزیونی دنیا بیندازید تا ببینید چقدر برنامههای جذاب در مورد کتاب وجود دارد. صدا و سیما باید بپذیرد که مردم قرار نیست صرفاً پای تلویزیون و رادیو میخکوب شوند. بلکه باید برای آنها فرصت ایجاد کرد که کتاب بخوانند و از محصولات فرهنگی دیگر بهره بگیرند.
من همیشه به دوستان گفتهام چه معنی دارد که در ایام عزاداری بنشینیم پای تلویزیون و موعظه و عزاداری ببینیم.
اتفاقاً یکی از بخشهای مهم این عزاداری همین حضور در اجتماع و بیرون رفتن از خانه و حضور در مراسم و هیاتهای موجود در جامعه است. اتفاقاً رسانه ملی باید نقش اساسی در اجتماعی شدن افراد داشته باشد.
تمام حرف من این است که ما هم در حوزه تولید و هم در حوزه مصرف نیاز به حمایت داریم. اما تعیین مکانیسم و سمت و سوی این حمایتها بسیار پیچیده و البته ضروری است. این اتفاق هم نمیافتد مگر اینکه ما کل زنجیره نشر را در سیاستهایمان مدنظر داشته باشیم. واقعاً در کجای مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی به صفحهآرایی و چاپ کتاب جایزه تعلق میگیرد؟ آیا این امور تاثیری در ترغیب مخاطب بر مطالعه ندارند؟
البته فراموش نکنیم که نقش مطبوعات و رسانهها به عنوان رکن چهارم دموکراسی در این حوزه نیز انکارناپذیر است. بالاخره همین نوشتهها و ایدههای شما است که دولت را به سمت تجدیدنظر در سیاستهایش ترغیب میکند. حداقل این است که مطبوعات میتوانند پرسشهای جدید را برای متولیان مطرح کنند.