از سال 2000 دلار 35 درصد ارزش خود را در مقابل یورو از دست داده است نیاز است. تغییری واقعی در احساسات و گرایشات به وجود آید تا باعث شود آمریکاییها نسبت به خرید اجناس خارجی بیرغبت شوند. امید چندانی به بهبود اوضاع نیست. مصرفکنندگان بیپول شدهاند و نشانههای اندکی از سقوط قیمتها وجود دارد. امپراتوری آمریکا در حال ورشکسته شدن و سقوط است.
همصحبت ایرلندی ما گفت آیا خبر را شنیدهاید؟ آنها فرودگاههای لندن را بستهاند چندین بمب در هواپیماها کشف شده است، این تمام چیزهایی است که شنیدهام. من فکر نمیکنم هنوز کسی بداند که چه خبر است و واقعاً چه میگذرد اما آنها تمام مایعات را ممنوع اعلام کردهاند و شما دیگر نمیتوانید از کامپیوتر دستی در هواپیما استفاده کنید.
اگر فرودگاه دوباره باز نمیشد چه اتفاقی میافتاد؟ چه میشد اگر تروریستها میتوانستند پرواز هواپیماها را نه برای چند ساعت بلکه برای چند روز یا بیشتر متوقف کنند؟ اگر آنها میتوانستند به جای حمل و نقل هوایی اینترنت را از کار بیندازند چه؟ در هر کدام از این حالتها فعالیتهای تجاری متوقف میشد و سهام پائین میآمد و اقتصاد سقوط میکرد.
وقتی درباره آن فکر میکنیم از این مساله متحیر میشویم که سرنگون کردن یک هواپیمای جت تجاری چقدر آسان به نظر میرسد. به عنوان مثال آن شیشه شرابی که از ونکوور با خود حمل کردیم به همین راحتی هم میتوان یک بطری گازوئیل یا بنزین سوپر را حمل کرد. با پیچ دادن درب بطری تنها چند دقیقه طول میکشد تا آن شیشه به کوکتل مولوتف تبدیل شود، تروریستها مطمئنا درباره آن فکر کردهاند یا طرحهای دیگری در ذهن خود دارند. به هر حال نیازی نیست منتظر بمانیم که اقتصاد به تدریج متوقف شود سقوط بازار سهام این کار را انجام میدهد.
آخرین باری که این اتفاق افتاد در سال 1930 بود آیا این میتوانست دوباره تکرار شود؟ به نظر نمیرسد که کسی اینگونه فکر کند. اکنون ما ارزش سهام داوجونز را مشاهده میکنیم و به میلیونها سهامداری که ممکن است از نگه داشتن سهام به مدت طولانی کمی خسته شده باشند فکر میکنیم و تعجب میکنیم اگر این دوره طولانی بیشتر از آن چیزی که آنها میخواهند به طول بینجامد. 8 سال است که هیچگونه رشدی در قیمتهای سهام وجود نداشته است.
سرمایهداران سود سهام کمتر از 2 درصد نصیبشان میشود آنها با توجه به پرداخت مالیات و تورم موجود پولشان را از دست میدهند. پس برای کاهش شدید سهام داوجونز چه چیز نیاز است؟ چگونه میتوانیم احساسات را منفی کنیم؟ چگونه میتوانیم آسمان آبی را سیاه کنیم؟ یک سرمایهدار از این حرفها چه نصیبش میشود؟ این موضوع را با خونسردی تمام بررسی میکنیم؟
بورس سهام هنوز هم تقریباً در بالاترین حد خود می باشد نه پائینترین و همچنان گران است. سود سهام حتی با تورم نیز همخوانی ندارد برای این که سرمایهگذار سود کند باید قیمت سهامش بالا برود، اما در این مرحله چه چیزی میتواند قیمت سهامش را افزایش دهد؟ افزایش درآمدها یا کاهش نرخ بهره؟
در مورد گزینه دوم اگر نرخ بهرهها مجددا این بار پائین برود این احتمالاً نشانه اقتصادی متزلزل است نه اقتصادی روبه رشد، البته سهامها حتی اگر اقتصاد هم رکودی داشته باشد میتواند بالا برود؛ اما اگر قیمت سهام به اندازه کافی بالا باشد دیگر هیچ امیدی نیست.
و اما در مورد موضوع افزایش درآمدها: از خیلی جهات چند سال گذشته میبایست برای تولیدکنندگان آمریکایی دورهای طلایی میبود. از سال 1997 بازدهی کارخانجات آمریکا با رشدی معادل6/4 درصد در سال افزایش یافته است که این رقم سریعترین رقم در افزایش بازدهی تولیدی در حداقل 10 سال گذشته است و رقمی بیش از روزگار پررونق دهه1960 که اوج قدرت اقتصادی آمریکا بود نیز هست.
بازده کارخانههای داخلی همچنان از زمان اوج خود در سال 2000، 2درصد پائینتر است در حالی که کالاهای وارداتی حدود 8درصد بالا رفته است. از اوایل سال2000 که آخرین اوج بازده کارخانهها بود با وجود3 میلیون شغل در کارخانهها، از هر 6 شغل یکی از آنها از بین رفته است در حالی که بخش تولیدی مجدداً در حال گسترش و استخدام جدیدی است37 هزار شغل از ژانویه افزایش داشتند هیچ کس از تولیدکنندگان داخلی انتظار ندارد تا گوی موفقیت که رقبای خارجی ربودهاند را مجدداً پس بگیرد.
اقتصاددانان، رهبران تجاری و سیاستمداران دلایل مختلفی را برای وضعیت بد تولید در آمریکا ارائه میدهند که عبارتند از: قدرت بیش از حد دلار آمریکا، مالیاتهای صنفی زیاد، صورتحسابهای در حال افزایش برای کارمندها و مزایای بازنشستگی و...
اما یک دلیل تعجببرانگیز دیگر نیز در مورد این که چرا تولیدکنندگان آمریکایی چندان خوب عمل نمیکنند وجود دارد. واقعیت این است که به همان سرعت که کارخانجات آمریکا بازده خود را افزایش دادهاند و از مخارج خود کاستهاند رقبای خارجی در آسیا و اروپا نیز با همان سرعت بلکه بیشتر قدم برداشتهاند.
فایننشال تایمز مینویسد: از اکتبر سال 2000 دلار 35 درصد ارزش خود را در مقابل یورو از دست داده است، با این کاهش ارزش دلار یک فرصت طلایی برای صادرکنندگان آمریکایی بوجود آمده تا فروششان را در مناطقی که با یورو معامله میکنند، افزایش دهند و کسری تجارت خود را با این منطقه کاهش دهند؛ اما کسری تجاری بین آمریکا و اروپا عملا در آن زمان بیشتر و تقریباً دو برابر شد.