مارشال دوگل را باید موثرترین و نامآورترین رییسجمهوری فرانسه در قرن بیستم دانست. رفتارهای سیاسی و شخصی «شارل آندرهماری دوگل» یا همان مارشال دوگل معروف، طی دوران حاکمیت وی بر عرصۀ سیاست فرانسه، به گونهای بر جامعۀ سیاسی این کشور تاثیرگذار بود که از آن به عنوان مکتب «گلیسم» یاد میشود، مکتبی که امروز، 37 سال پس از درگذشت دوگل هنوز آموزهها و اصول آن بر جامعه و سیاست فرانسه موثر است و حتی رییسجمهوری چون نیکولاس سارکوزی خود را اول رییس گلیستها میداند و بعد رییسجمهوری فرانسه.
اولین نشانی که فرانسویها از حضور دوگل در عرصۀ ملی به یاد دارند، افسری ارشد و میهنپرست است که با وجود اشغال فرانسه توسط نازیها و تسلیم شدن تمامی دولتمردان و ژنرالها، تن به تسلیم نمیسپارد و به هجرت سیاسی به لندن تن میدهد تا «پرچم مقاومت» را برافرازد. دوگل در این دوران رفتاری مصلحت اندیشانه دارد، هنگامی که او از شر نازیها به انگلیسیها پناه میبرد. پناه بردن از حمله ژرمنها ـ که هنوز جامعۀ فرانسه در سال 1940 خاطرۀ تهاجم آنها به رهبری بیسمارک به پاریس در 1871 و سپس نبرد وردن در جنگ جهانی اول را از یاد نبرده بود ـ به دامن چرچیل و انگلوساکسونهایی که آنها نیز اگر بیشتر از ژرمنها با فرانسویها نجنگیده بودند، کمتر از آنها خاک فرانسه را اشغال نکرده بودند.
با وجود این، دوگل حتی همان زمانی که هنوز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه خاتمه نیافته بود، «جوهر ناسیونالیسم فرانسوی» خویش را عیان ساخت. به محض آنکه، الجزایر مستعمرۀ دیرینۀ فرانسویها در شمال آفریقا، در نبردی تعیینکننده از کنترل ارتش تهاجمی سردار بزرگ آلمانها فیلد مارشال رومل خارج شد، دوگل بار «فرانسه آزاد» را بر دوش کشید و به الجزیره رفت و چنین استدلال کرد که اکنون درخاک فرانسهایم. هنگامی که جنگ پایان یافت دوگل نماد فرانسه آزاد و مقاومت بود و ژنرال پتننماد ذلتپذیری و سازش. پتن محاکمه شد و دوگل رییسجمهور.
با وجود این عقبۀ با شکوه و پرافتخار، کارنامۀ او بیلکه و ننگ نبود. دوگل به عنوان وارث استعمار فرانسه به در بند بودن ویتنامیها و الجزایریها، هم ایمان داشت و هم مجبور بود که بار بدنامی این میراث کهن در ماوراء بحار را بردوش کشد.
چنین بود که او در ویتنام و الجزایر دستور مرگ صادر کرد، مگر روزی که در«دین بینفو» «دژ استعمار» در برابر «حملۀ استقلالطلبان» فرو ریخت و چند سالی بعد نیز مجبور شد که الجزیره را با سابقهای 120 ساله از حاکمیت فرانسوی واگذارد و در برابر انقلابیون الجزایری سرتسلیم فرو آورد. شاید همین واقعیات ویتنام و الجزایر بود که اندک اندک او را به این باور رساند که ژنرال محبوب فرانسویها در پایان جنگ جهانی دوم اگر از فهم تحولات جهان باز بماند، نبردها را یکی پس از دیگری خواهد باخت. خواه در خیابانهای الجزیره و خواه در خیابانهای پاریس در برابر موج اعتراضات دانشجویی اواخر دهۀ 60.
اما آن چه که امروزه اعتبار دوگل و ماندگاری و نهادینه شدن گلیسم را در جامعۀ فرانسه و نزد فرانسویها باعث شده، تعظیم دوگل در برابر خواست مردم بوده؛ خواه مردم استقلال خواه الجزیره، خواه مردمی که در پاریس دیگر دوگل را مرد زمانۀ خویش نمیدانستند. راز این که امروز شیراک و سارکوزی بر راه او پای میفشارند و گام برمیدارند، در این است که دوگل سرد و گرم چشیده در جنگ و سیاست، پیام مردم را فهمید و رفت تا «جمهوری پنجم» بماند.