جهانیان سالها عادت کردهاند که سه کشور آمریکا، آلمان، ژاپن را سه ستون اصلی جهان سرمایهداری و ثروتمندترین ممالک کره خاکی در نظر بگیرند و کمکم دارند به این موضوع نیز عادت میکنند که چین سه ستون ثانویه جهان سرمایهداری یعنی ایتالیا، فرانسه و انگلیس را پشت سر نهاده و به چهارمین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده است . چون نرخ رشد چین در سال 2005 بالاترین نرخ رشد در طول تمام سالهای گذشته بود(15درصد) و اقتصادهای اروپایی ار رشد اقتصادی مطلوبی برخوردار نبودند، شکی باقی نمانده که چین همچنان رتبه چهارم اقتصاد دنیا را خواهد داشت و رقیب اصلیاش درآینده سه قدرت اول دنیا خواهند بود. بنابراین اگر بخواهیم بیانی اقتصادی از موضوع داشته باشیم ، باید ذهنیت مالوف خود را از دنیایی با سه ستون اقتصادی به دنیایی با چهار ستون اقتصادی تغییر دهیم.
به گزراش (ایسنا) واقعیت این است که همه چیز در چین در حدعالی مطلوبیت قرار ندارد. رژیم حاکم بر چین اقدام شایان تقدیری در ارتقاء رشد اقتصادی این کشور و همچنین توزیع بهتر و عادلانهتر ثروت در میان طبقه متوسط شهری انجام داده، اما از برخی از معضلات و مشکلات بنیادی در نظام مالیاش غافل مانده است. اصل اساسی در حرکت به سوی سرمایهداری این است که اگر میخواهید سرمایهدار باشید باید مطمئن باشید که اول از همه سرمایهداری را خوب فهمیدهاید.»
نکتهای که بسیاری از کارشناسان اقتصادی به آن اذعان دارند این است که بخش عمدهای از رشد اقتصادی چین معلول سرمایهگذاریهایی هستند که ناشی از نظام رقابتی بازار آزاد نمیباشند. شرکتهای داخلی و خارجی پول ارزان را از بانکهای چین دریافت میکنند تا تولیدات و خدمات خود را گسترش و بهبود بخشند (اما واقیعت این است که کارخانهها و شرکتهای تولیدکننده این کالاها و خدمات در استفاده از ظرفیت کامل خود ناتوان هستند. این شرکتها بر اساس نوعی قمار عمل میکنند ؛ به این معنی که رشد اقتصادی فردا، سرمایهگذاری امروز را توجیهپذیر میسازد.
چین درحال تجربه کردن سرمایهگذاری واهی و حبابگونه در بخش مستغلات است، به طوری که هزاران برج مسکونی و ساختمان ادرای در سراسر کشور مثل قارچ سبز شدهاند. بسیاری از این ساختمانهای نوساز مشتری لازم را ندارند و خالی میباشند مگر اینکه به قیمتهایی بسیار ارزان آنها را بفروشند یا واگذار کنند که در صورت تحقق این امر مالکان و سازندگان آنها حاضر به سرمایهگذاری مجدد در بخش مستغلات نخواهد بود. ژاپن با این نوع از سرمایهگذاری واهی و حبابگونه آشناست. سرمایهگذاریای که عاقبتی جز تخریب اقتصاد ندارد. چین دارای یک سیستم سرمایهداری است که به وسیله دولت هدایت میشود، به طوری که میتوان گفت اقتصاد چین بیش از این که به وسیله بازار آزاد هدایت و به جلو سوق داده شود به وسیله دولت مرکزی در پکن هدایت میشود. اقتصاد چین بیش از اینکه به وسیله مصرف به پیش رود با سرمایهگذاری به جلو سوق میباید و این واقعیتی است که اقتصاد این کشور را بسیار آسیبپذیر ساخته است.
اقتصاد چین وابستگی شدیدی به:
1- صدور کالاهای ارزانقیمت به غرب
2- وارد کردن منابع معدنی و اولیه از نفت گرفته تا فلزات از کشورهای جهان سوم دارد.
چین نمیتواند با توجه به افزایش روزافزون قیمتهای مواد معدنی و اولیه خارجی به تولید کالاهای ارازن قیمت خود در بلندمدت ادامه دهد.
اگرچه اقتصاد چین درحال حاضر و در آیندهای نزدیک از رشدی چشمگیر برخوردار است اما نمیتوان به طور قطع ادعا کرد که این کشور از اقتصادی سالم و مستحکم نیز برخوردار میباشد.
احتمال اینکه انفجار درونی ناگهانیای در اقتصاد چین رخ دهد نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش نیز یافته است.
در رابطه با این انفجار، اقتصاد آمریکا بسیار کمتر از اقتصادهای دیگر آسیب میبیند؛ چرا که دهها کشور دیگر در دنیا وجود دارند که کالاهایی مشابه با کالاهای چین و با همان قیمت برای مصرف در آمریکا تولید میکنند. ژاپن و آلمان ممکن است از انفجار درونی اقتصاد چین آسیب نسبی ببینند چرا که چین یکی از مشتریان اصلی تجهیزات تکنولوژی برتر آنها میباشد. واقعیت این است که بیشترین ضربه را از چنین انفجاری مردم چین متحمل خواهند شد؛ کسانی که به بهرهمندی از ثروت ایجاد شده به وسیله رشد اقتصادی در سالهای اخیر خو کردهاند. اگرچه آنها هنوز هم نسبت به استانداردهای جهانی از سطح زندگی پایینتری برخوردارند، اما آنها به مشاهده اقتصادی دایما درحال رشد و بهرهمندی از مزایای آن عادت کردهاند.