سارکوزی که اکنون در سواحل مدیترانه با گذراندن تعطیلات و روزهای پیش از ریاست جمهوری خود را برای رهبری الیزه مهیا میکند باید سکان رهبری یکی از کانونهای قدرت دنیا و یورو را که امروز دردسرساز شدهاست، در دست بگیرد. افزایش نرخ بیکاری و مهاجرت کنترل نشده و الگوبرداری نهچندان صحیح و منطقی از اقتصاد چین که پیامدهایی چون رشد ناکافی اقتصادی و کسری موازنه تجاری را به دنبال داشته بههمراه کاهش نفوذ و جایگاه سنتی فرانسه در عرصه تحولات بینالملل همگی دست به دست هم داده تا از فرانسه کشوری پر دردسر بیافریند و البته سارکوزی تاکید کرده با تلطیف و روانسازی قوانین کارگری و کاهش مالیاتها قصد بازسازی ساختار نهچندان مساعد اقتصاد کشور را دارد و در عرصه سیاست خارجی میخواهد با همگرایی و محکم ساختن پیوندهای ائتلاف استراتژیک با واشنگتن به احیا و بازیابی جایگاه از دسترفته پاریس مبادرت کند.
آگاهان امر معترفند که طرحهای بهبودسازی یا به تغییر خود سارکوزی «دگرگونسازی». در زمینه مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای فرانسه همان الگوبرداری از طرحهای نومحافظهکاران آمریکایی است. از اینرو بسیاری پیشبینی میکنند با توجه به ناکامیهای متعدد طیف حاکم بر کاخسفید در راستای اجرا و احیای این طرحها، این امر محتمل مینماید که پروژههای دگرگونسازی سارکوزی نیز به سرانجامی مانند نومحافظهکاران برسد شاید بههمین دلیل باشد که حتی در دور دوم انتخابات نیز رسانههای فرانسه سارکوزی را بهعنوان «یدکتاتور آینده فرانسه» معرفی کردهبودند.
بسیاری معتقدند سارکوزی اداره کشور متزلزلی را بهعهده میگیرد که بالاترین تعداد بیکار و وضعیت نامناسب اقتصادی را حداقل درحوزه یورو یدک میکشد.
نسخه سارکوزی برای بهبود اوضاع آن است که فرانسویها بیشتر کار کنند و مالیات کمتری بپردازند. وی اصلاحات سریع اقتصادی را وعده دادهاست تا از قدرت اتحادیهها جلوگیری کند و محکومیت مجرمان سابقهدار را سنگینتر کند. هرچند سارکوزی برای اولینبار در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه شرکت کرد و برخلاف رویه پیشین حاکم بر راستمیانه توانست قدرت را بهدست بگیرد، اما وی فردی ناشناخته در خارج فرانسه و با تجربیات اندک در سیاست داخلی این کشور است و در این میان بسیاری این سوال را از خود میپرسند که آیا این چهره جدید به معنی راهبردها و ایدههای جدید است؟ یا اینکه راهبرد آینده وی در داخل و در اروپا و در روابط خارجی همچنان به راه سنتی و گذشته شیراک خواهد رفت؟
آنچه مسلم است این است که سارکوزی در واقع چهره جوانتر ژانماری لوپن است، لوپنی که راستافراطی را در فرانسه رهبری میکند و سارکوزی هم با شعار «فرانسه برای فرانسویها» و در برابر مهاجران و به تعبیر دقیقتر آندسته از فرانسویهایی که حاضر نیستند به ارزشهای حاکم کردن نهند، نشان داد که در برابر مهاجران مواضع سختی میگیرد و بهعنوان کسی که اصلیتمجاری دارد معتقد است فرانسویهای با تبار خارج از فرانسه فقط با همگونگی کامل فرهنگی با ارزشهای فرانسه میتوانند از حقوق کامل شهروندی اجتماعی برخوردار باشند. البته باید درنظر داشت که سارکوزی که در زمان شورشهای سال گذشته پاریس وزیر کشور بود نقش مهمی در شعلهور شدن آتش خشم حاشیهنشینان داشت و از اینرو از هماکنون بسیاری این امر را محتمل میدانند که اتخاذ این مواضع تند و خشن علیه طبقه مهاجرین که سالهاست در جامعه فرانسه به یک همگونی رسیدهاند باز میتواند آتش زیر خاکستر شورش و آشوب مهاجرین را شعلهور کند.
دکترینهای آتی
سارکوزی چند ماه پیش کتابی را با عنوان «مشاهده» نوشت. در این کتاب که بخشی از آن زندگینامه خود اوست، الگوهایی را برای دولت آتی خود ارائه کرد که نوعی تقلید صرف از الگوی رهبری آمریکایی است. سارکوزی در مقدمه این کتاب آمریکا را «بزرگترین دموکراسی و قدرت حاکم دیپلماسی در دنیا» لقب داده و نوشته است: اگر در مقام انتخاب بودم، به جامعه آمریکا احساس نزدیکی بیشتری میکردم تا هر جامعه دیگر در دنیا. گفتههای سارکوزی در این کتاب از این نگاه جالب است که در فرانسه از زمان دوگل تا شیراک، ضد آمریکایی بودن و مخالفت با کاخ سفید از دکترینهای اصلی سیاست خارجی رهبران پاریس بوده است.
علاوه بر این سارکوزی از نزدیکی بیشتر با اسرائیل خبر داده و گفته من هم در قبال تامین امنیت اسرائیل احساس مسئولیت میکنم. ساختارشکنی سارکوزی تنها به سیاست خارجی محدود نمیشود و در حوزه مسائل داخلی هم با انتقاد از اقتصاد و فرهنگ فرانسویها که در آن از دیدگاه او «کار بدون ارزش است» جلوگیری از ثروتمند شدن اعضای جامعه را باعث فقیر شدن همه جامعه دانسته است. با وجود انتقاد شدید سارکوزی از شیوهها و سیاستهای یک دهه گذشته در فرانسه که او آن را سوءمدیریت همراه با بیتجربگی خوانده است باید در نظر داشت به هر حال او در این سالها نیز بخشی از این بدنه دولت و حکومت بوده و اتفاقا به عنوان وزیر کشور بخش مهمی از ساماندهی اجرایی کشور را هم به خود اختصاص داده است.
سارکوزی اکنون 3 دهه است که در صحنه سیاست فرانسه فعال است، اما هنوز معلوم نیست فرانسه برای پذیرفتن رهبری تا این اندازه متفاوت و ساختارشکن آمادگی دارد یا نه؟ در سیاست خارجی نیز سارکوزی درباره بحران موجود در عراق و راههای خروج از آن پا جای پای طیف حاکم بر کاخسفید گذاشته است به طوری که میگوید: به عقیده راسخ من تنها راه برای خروج از بحران عراق راهحل سیاسی است. باید پیمانی بین عراقیها که برای شهروندان از هر طیف و طبقهای دسترسی برابر به نهادها و منابع کشور را تضمین و همچنین تروریستها را منزوی میکند صورت گیرد. سارکوزی در زمینه عقبنشینی نیروهای ائتلاف از عراق هم به مانند بوش این کار را خطرناک میداند و معتقد است: باید از دو اقدام خطرناک جلوگیری به عمل آید، یکی عقبنشینی شتابزده که سبب هرجومرج خواهد شد و دیگری نبود هرگونه چشمانداز خروج از عراق که این هم سبب میشود عراقیها با خشونتهای بیشتری به آن واکنش نشان دهند که به پیروزی تروریستها نیز منجر خواهد شد. سارکوزی هم مانند همفکران نومحافظهکارش بهترین راه خروج از بحران عراق را تعیین یک چشمانداز برای عقبنشینی از عراق میداند.
به هر حال شاید این ساختارشکنی و تمایل به احیای روابط و پیوندها با بازهای کاخسفید بتواند منجر به بازیابی جایگاه از دسترفته کاخ الیزه و به تعبیر خود سارکوزی «مشارکت در مدیریت بحرانهای امنیتی بینالمللی» از سوی دوستانش در کاخ سفید شود ولی باید توجه داشت که این بازی دادنها زمانی کمتر از یک سال به طول نخواهد کشید و با این مدیریت و دکترینهای ناکارآمد بوش نمیتوان چشمانداز روشنی را برای نومحافظهکاران در انتخابات آینده ریاست جمهوری متصور شد و این چنین سارکوزی نهتنها از این همگرایی به نتیجهای نمیرسد که جایگاه موازنهای خود را در حوزه سنتی یورو نیز در خطر خواهد دید. با این حال قبل از این مسائل سارکوزی میبایست به ساماندهی طیف مخالفان بپردازد و به نظر میرسد اینها همه تنها بخشی از مشکلات یک ساختارشکنی است که میخواهد در عین این که متفاوت باشد، دست به دگرگونیهای وسیعی نیز بزند و همزمان نیز فرش قرمزی از کاخ الیزه تا کاخسفید پهن کند.