تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۰  ، 
کد خبر : ۷۲۰۹۵

تلخ‌ترین صبح زندگی


مجید زندی
انالله و اناالیه راجعون

«روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست ... » این جمله آغاز انفجار ملت ایران در روز یکشنبه 14 خرداد 1368 بود . انفجاری از غم و اندوهی بزرگ که هیچ چیز نمی توانست دایره آن را جمع کند.
عجیب اینکه آن روزها و شب ها برای ملت ایران آنچنان حزن آور گذشت که هیچگاه از یاد و حافظه ملت ایران پاک نخواهد شد.
آن روزها خاموش کردن شیون مردم ایران و جلوگیری از برسرکوبیدن دست ها غیر ممکن بود زیرا کشور یکپارچه در ماتم و عزا فرو رفته بود. ملت آن روز شخصیتی را از دست داده بود که با مجاهدت بزرگ خویش ، فداکاریها و رهبریهای قاطع خود در عصر مکاتب مادی و الحادی به اسلام ناب حیاتی دوباره بخشیده بود.
ملت ایران آن روز مردی را از دست داده بود که با ندای تکبیر خود مجد و عظمتی دوباره به اسلام و مسلمانان بخشیده بود. انسان عارفی که در مقام زمامداری لایق ، دلهای مستکبران و ابرقدرت های را به لرزه درآورده بود و جز خدا از هیچکس نمی ترسید و جز برای خدا قدمی برنداشت . خمینی عزیز(ره ) با اعتقاد راسخ به اراده الهی برای احیا ملت ها و به مدد شجاعت و ایمان خود ، انقلابی را در ایران ایجاد کرده بود که نام آن رعبی ویرانگر در دل طاغوت ها و قدرت های مستکبر ایجاد کرده بود و ملت ایران دقیقا دریافته بود که چه ثلمه ای در کشور ایجاد گشته و تنها دلهای به هم پیوسته و گره خورده ملت می توانست جای آن ثلمه را پرکند.
آری روح بلند امام خمینی (ره ) آن اسوه تقوا و فضیلت با قلبی مجروح و دلی پردرد به ملکوت اعلی پیوست و داغ بزرگ را بر دل میلیونها انسان عاشق نهاد.
این ایام یاد آن امام عزیز یادآور همه عزت و کرامتی است که او برای ملت ایران به ارمغان آورده بود ، عزت و کرامتی که خود داشت و تقوا ، پارسایی ، شجاعت ، شهامت و بسیاری از صفات فاضله را به آن اضافه نموده بود.
امسال اگر چه هفده سال از وفات آن یگانه دوران می گذرد ولی یاد او و گرامیداشت خاطره او نمایانگر حفظ و احیای اندیشه متعالی آن رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در جامعه ونسل های آینده محسوب می شود.
اکنون سالهای پایانی دهه دوم رحلت امام خمینی (ره ) را می گذرانیم در این سالها اتفاقات فراوانی در کشور رخ داده اما یک نگاه برای همیشه باقی خواهد ماند که امام هدیه ای بود که از طرف خداوند به ملت ایران ارزانی شده بود هدیه ای که باعث شده نام ملت ایران در ذهن ودل آزادگان عالم زنده شود و اکنون نیز بسیاری از آزادگان جهان با ذکر یاد امام خمینی و مجاهدت ملت ایران ، افق و راه آینده خود را برای مبارزه با کشورهای سلطه گر روشن کرده اند.
در چنین شرایطی ما هم وظیفه داریم در وجود خود و همه نسل جوان این سرزمین که از وجود امام خمینی کمتر می دانند ، تمام ویژگی های امام خمینی را به عنوان عارفی سیاستمدار که جز خدمتگزاری به ملت ایران و همه آزادگان جهان هدفی نداشت ، زنده نگه داریم .
آری امام خمینی همانندرودی جاری بود که در مسیر خود شادابی و طراوت و سرسبزی ایجاد می کرد و ثمره این حضور زمانی برای همیشه باقی خواهد ماند که امام خمینی به نسل های جوان به درستی معرفی شود و هدف آن بزرگوار همانگونه که بود برای جوانان و نوجوانان تبیین شود. امام این روزها روزهای فراق آن یار سفرکرده است و هر یک از مردم داغی از آن روزها را در دل دارند که در گزارش امروز به سراغ آن یاد و یادمان آن داغ در دل ملت ایران می رویم .
آقای عبدالحسینی کارمند بانک درباره بیان خاطرات آن روزهای سراسر حزن و اندوه می گوید : روزهای منتهی به چهارده خرداد یکی از تلخ ترین روزها و شب های زندگی من محسوب می شود زیرا روز سیزده خرداد من به همراه چند نفر از دوستان و فامیل به جماران رفتیم و شب را در حاشیه خیابان منتهی به مسجد جماران گذرانیدم و صبح وقتی که خبر از طریق رادیو اعلام شد به مسجد هجوم بردیم و جزو اولین کسانی بودم که از بالکن استقرار امام بالا رفتم .
وی افزود : آن روزها و شب ها همانند دیوانگان شده بودم زیرا آنقدر فشار غم و غصه امام بر دلم سنگینی می کرد که نمی فهمیدیم چه حالتی دارم . آن شب را هم به صورت نشسته کنار خیابان نشستیم و آنقدر گریه می کردیم که چشهایمان از حدقه بیرون زده بود زیرا باور از دست دادن امام برایم آنقدر سخت بود که نمی توانستم آن را در ذهن خود بگنجانم .
وی ریشه این عشق و علاقه را قرار داشتن امام در دل همه مردم ایران ارزیابی می کند و چنین ادامه می دهد : لحظه ای که خبر را شنیدم دقیقا متوجه شدم که فریاد همه مردم در یک لحظه به آسمان رفت آن لحظه فقط دوست داشتم دستهایم را بالا ببرم و بر فرقم بکوبم .
وی که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم بود ادامه می دهد : عشق به امام همانند خونی بود که در جبهه ها به ما تزریق شد و این خون هیچگاه از بدنمان خارج نمی شود وامیدوارم بتوانیم همین خون را فقط درراه خدا و آرمانهای مقدس امام خمینی (ره ) فدا کنیم .
خانم دکتر مریدپور نیز در بیان خاطرات خود از چهارده خرداد 68 می گوید : آن روز من دانشجوی دانشگاه شیراز بودم صبح که خبر ارتحال امام خمینی (ره ) را از رادیو شنیدم همانند سایر دانشجویان دچار شوک شدیدی شدم و به خاطر دارم که دانشجویان چه دختر و چه پسر همه زانوی غم در بغل گرفته و در پله های دانشگاه نشسته بودند ، سکوت غمبار و شدیدی فضای دانشگاه را فرا گرفته بود و هر از چند لحظه صدای گریه و فریاد تعدادی از دانشجویان به گوش می رسید.
وی ادامه داد : آن لحظه نگه داشتن گریه برای همه سخت بود وقتی می دیدم که چگونه استادان دانشگاه با صدای بلند گریه می کنند و همان لحظه دسته های عزاداری حرکت کرده بود و آن روز دقیقا به خاطرم هست مردم شیراز یکپارچه در خیابان آمده بودند آنطور که احساس می کردم هیچکس در آن روز در خانه نمانده بود.
وی معتقد است : امام خمینی در چشم ملت ایران بعنوان استوارترین شخصیت حامی مردم و محرومان و مقاوم ترین شخصیت سیاسی قرن برای مبارزه با کشورهای قدرتمند محسوب می شدند و آنچنان در نگاه ملت ایران دولت آمریکا و شوروی آن زمان راحقیر خطاب می کردند که مردم ایران به خود باوری رسیدند و همین باور باعث شد امروز جوانان ما در زمینه های مختلف پزشکی و سایر علوم و تحقیقات به نتایج بسیار خوبی دست یابند.
آقای خانی جانباز جنگ تحمیلی و بازنشسته وزارت دفاع نیز در گفت و گو با گزارشگر ما می گوید : شب 14 خرداد اصلا خواب به چشم هیچکس از عاشقان امام نمی رفت تا اینکه ساعت 6 صبح که صدای قرآن از رادیو پخش می شود فریاد زدم « کمر جانبازان شکست » و همزمان صدای گریه اهل خانه هم بلند شد زیرا تا آن لحظه ما حتی چنین فکری را هم به ذهنمان وارد نمی کردیم که روزی ایران بی امام بماند بخاطر همین وقتی خبر فوت حضرت امام را شنیدیم . احساس کردیم آسمان قرار است بر سرمان خراب شود و همه ملت ایران یکپارچه فریاد « وااماما» سر می دادند.
وی گفت : آن روز صبح ما چاره ای جز حضور در وزارتخانه نداشتیم تا اگر نیازی به کمک بود برویم وقتی به محل کارم رسیدم دیدم همه همکاران بر سر و سینه می زنند و همانند ظهر عاشورا در محل کار عزاداری کردیم .
آقای بیتانه معلم زبان و از آزادگان دوران دفاع مقدس هم به گزارشگر ما می گوید : آن روز ما در اردوگاه رمادی بودیم و یکی از بدترین روزهای عمرم محسوب می شد و بزرگترین داغ ما هم محسوب می شد زیرا اگر تا آن روز بارها از دست دشمنان سیلی و شلاق خورده بودیم داغ فراق امام در غربت خیلی دلمان را به درد آورده بود و بدتر از آنکه دشمن که تا آن روز اجازه و استفاده از رادیو را به اسرا نمی داد خودش صدای ایران را پخش کرد و درون اردوگاه از فوت امام خمینی به عنوان ابزاری برای تخریب روحیه ما استفاده کرد.
وی افزود : آن روز می خواستیم از درون منفجر شویم اما همدیگر را به صبوری دعوت می کردیم زیرا معتقد بودیم اگر صبر نباشد همه اسرا از پای می افتند و بسیاری مشکلات امنیتی برای کشور در این برهه ایجاد می شود. آن روزها اگر چه ما در مقابل دشمن گریه نمی کردیم ولی شب ها پتو را روی سر خود می انداختیم و تا صبح هق هق گریه هامان قطع نمی شد.
آقای بیتانه چنین ادامه می دهد : این داغ فراق و غم از دست دادن امام آنقدر بر دلمان سنگینی کرده بود که سالها بعد حتی از خبر آزادی خود هم خوشحال نشدیم زیرا در دلمان غصه ای چهار ـ پنج ساله مانده بود که تا قبل از رحلت جانگداز امام به آن فکر می کردیم که اگر ازاد شویم به ملاقات امام می رویم اما روز آزادی بدون حضرت امام برایمان بی ارزش شده بود و این غصه هنوز در دلم هست آنروز و آرزوی دیدار امام برای ما به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده بود.
خانم اکبری معلم نیز درباره یادآن روز می گوید : آن روزها پدرم با یک رادیو شب را تا صبح بیدار بود تا اینکه صبح هنگام که حتی یادآوری آن برایم تلخ وجانگداز است صدای پدرم را شنیدم که می گفت نمی دانم چرا برنامه های عادی رادیو قطع شده و مدتی است فقط قرآن می خواند و هر قدر موج رادیو را تغییر می دهم جز صدای قرآن نمی شنوم . آن لحظه صدای مادرم را هم در یادم هست که گفته بود ، نکن خدای نکرده .... که پدرم صحبتش را قطع کرد و گفت نه ... خدا نکند دکترها در اطلاعیه دیشب خود گفتند حال امام خوب است ...
خانم اکبری ادامه داد : در همین فضای بهت آورد صحبت می کردیم که ناگهان صدای قرآن قطع شد و گوینده رادیو با صدای لرزان و غمگین خبر فوت امام خمینی (ره ) را داد و پس از آن دیگر نفهمیدم چه شد همه خانواده گریه می کردند و حتی صدای فریاد و گریه همسایه ها را هم می شنیدیم من هم با آنکه آن روز دانش آموز بودم آنقدر گریه کردم که صفحات کتاب فیزیک که قرار بود همان روزها امتحان بدهیم خیس خیس شده بود.
وی ادامه داد : دقیقا یادم هست که آن روز تلخ ترین روز تعطیلی مدرسه بود چرا که عزیزی همانند امام خمینی را از دست داده بودم . و آن روز به همراه همه اهل خانه به تشییع جنازه او رفته بودیم که بسیاری از مردم با پای پیاده تا بهشت زهرا آمده بودند.
وی در خاطرات خود ادامه می دهد : آن روز جمعیت آنقدر زیاد بود که از طریق رادیو از مردم خواسته می شد که از خانه خارج نشوند وحتی شایعه ای پخش می شد که ممکن است مراسم تدفین به پانزده خرداد موکول شود تا شاید عده ای پشیمان شوند و باز گردند اما آن روزها همه مردم فکر می کردند همه وجود خود را از دست داده بودند و هیچ وسیله ای نمی توانست آنها را به ماندن در خانه وادارد.
آقای مسعود کارکشته با شغل آزاد از دیگر هموطنانی است که ضمن یادآوری خاطره ارتحال حضرت امام می گوید : اگر از وضعیت شخصی خود در آن روز بگذریم یک مساله برای من بسیار مهم است . فکر می کنم در تاریخ انقلاب ماندگار خواهد بود و آن اینکه فوت حضرت امام همه را بهت زده کرد زیرا آن روزها در مراسم ویژه حضرت امام شاهد گریه افرادی بودیم که تا قبل از آن به امام اهانت هم می کردند ولی به شدت پشیمان شدند وقتی که جایگاه امام و حکومت امام بر قلب های ملت ایران را مشاهده کردند.
وی می افزاید : حکومت امام بردلهای مردم ایران فقط مختص به مسلمانان یا شیعیان نبود بلکه بنده خود شاهد گریه محزونانه یکی از فامیل که از هموطنان اقلیت کلیمی هم هستند بودم . این وضعیت نشان می داد که آن روز دل همه مردم ایران شکست .
آقای کار کشته ادامه می دهد : مردم ما بخوبی بین خائن و خادم تفاوت قایل می شوند و هر کس که برای ملت کار کند یادش را نیز برای همیشه گرامی می دارند و امام خمینی (ره ) از چنین افرادی بودند که برای همیشه تاریخ ایران ماندگار خواهند ماند.
خانم حیدری که در سال 68 علاوه بر کارمندی در سازمان آب تهران دانشجو هم بود می گوید : ما آن روز در مصلای تهران مفهوم مرگ عالم ربانی را مشاهده کرده ایم که چگونه برای بدرقه آن عزیز رستاخیزی عظیم در ایران ایجاد شده بود. رستاخیزی که یادآور قیامت است و آن ازدحام جمعیت که فقط گریه می کرد و بر سرو صورت می زد.
وی می افزاید : تا آن روز واقعا مرگ امام برای ما غیر قابل قبول بود حداقل فکر نمی کردیم امام اینقدر زود از میان ملت ایران بروند ایام همه ملت ایران فکر می کردند « مراد » خود را از دست داده اند.
وی ادامه داد : روز 14 خرداد من به همراه خواهرانم تا بهشت زهرا رفتیم اگر چه طول این مسیر را هم گریه کردیم زیرا به خاطر دارم در مسیر راه آقایی که مسئول توزیع غذا بودوقتی که متوجه می شود ما جز گریه به دنبال چیز دیگری نیستیم خودش چند ساندویچ را گرفته و به دنبالمان دوید آن را به ما رساند و عجیب اینکه آن روز مردم خودشان هم به صورت خودجوش هر چه آذوقه در خانه داشتند در مسیر راه در اختیار عزاداران قرار می دادند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات