تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۵  ، 
کد خبر : ۷۲۹۱۰

ناتوی فرهنگی؛ تحول در ماهیت تهدید

علی‌محمد نائینی چکیده: چگونه در کارکرد ناتو بعنوان مهم‌ترین ساختار نظامی بلوک غرب در صحنه اروپای غربی که با هدف و سدّ نفوذ اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمده بود، تحول ایجاد شد. و رویکرد فرهنگی با مفهوم «ناتوی فرهنگی» در محیط امنیتی جدید پس از جنگ سرد، جایگزین رویکرد امنیتی – نظامی می‌شود. بررسی این رویکرد بویژه در جهان اسلام و همچنین راهبردهای مقابله با ناتوی فرهنگی موضوعی است که در این مقاله به بررسی آن پرداخته شده است. این تحول در کارکرد ناتو و تغییر رویکرد امنیتی – دفاعی به فرهنگی تحت عنوان «ناتوی فرهنگی» مفهومی است که مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای در سفر استانی خود به استان همدان در سال 1385 در جمع اساتید و دانشجویان آن استان مورد تأکید قرار گرفت که متأسفانه کمتر به ابعاد و ماهیت آن پرداخته شد. مفاهیم و اصطلاحات اصلی: ناتو، ناتوی فرهنگی، جنگ سرد، جنگ نرم، استعمار فرانو و جهانی‌سازی فرهنگ.

تاریخچه و روند شکل‌گیری ناتو
متأثر از نتایج جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپای غربی و آمریکا، با توجه به توان غیرقابل باوری که در جریان جنگ جهانی دوم پس از شکست آلمان، در شوروی به وجود آمد، بشدت موجودیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را تهدید شده تلقی می‌کردند. شوروی با اتکاء به قدرت نظامی و فتوحات زمان جنگ، توانست ارتش‌های مهاجم اروپایی را شکست دهد و قلمرو جغرافیایی و نفوذ سیاسی خود را در اروپای شرقی گسترش دهد. جهانی که قبل از جنگ جهانی دوم، بیش از سه قرن اروپا محور بود. با نتایج جنگ جهانی دوم، که میلیون‌ها کشته در مناطق اروپای شرقی برجا گذاشت، یک کانون قدرت در خارج از اروپا بوجود آورد. شوروی توانست در جنگ با آلمان‌های فاشیست آنها را شکست دهد و نظام سرمایه‌داری غرب را در حالت دفاعی قرار دهد. تحول در ساختار نظامی بین‌الملل و بوجود آمدن محیط امنیتی جدید پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپای غربی را بر آن داشت که به یک نیروی قدرتمندی چون آمریکا، در برابر ارتش سرخ شوروی متوسل گردند. و زمینه‌های اتحاد دو سوی اقیانوس اطلس شمالی و آتلانتیک شمالی فراهم گردد. از طرفی فضای ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم برای آمریکا، فرصتی را ایجاد کرد تا با مشروعیت بخشی به حضور خود در مناطق ژئوپلیتیکی اروپای غربی، نقش هژمونی خود را در بلوک غرب تثبیت نماید. به همین جهت است که ساختارهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی بلوک غرب بویژه اروپای غربی، بیش از 50 سال پس از جنگ جهانی دوم تحت تأثیر سیاست‌ها و طرح‌های هژمونیک آمریکایی است. دقیقاً مانند شرایطی که برای آمریکا در منطقه خلیج‌فارس، پس از اشغال کویت توسط رژیم بعث عراق بوجود آمد. آمریکا از این شرایط بعنوان یک فرصت تاریخی و تحت پوشش دفاع امنیتی از کشورهای دوست با نقش هژمونیکی که برای خود قائل بود، در منطقه حضور پیدا کرد و با این توجیه به حضور و اشغالگری خود در منطقه خلیج‌فارس مشروعیت بخشید.
در این شرایط است پس از جنگ جهانی دوم، اتحادی بین دو سوی اقیانوس اطلس شمالی از سال 1942 آغاز گردید. ابتدا در سال 1947، به تشویق آمریکایی‌ها یک پیمان دفاعی متقابل بین 5 کشور فرانسه، انگلیس، هلند، بلژیک و لوکزامبورک ایجاد می‌شود و در سال 1949 بین 12 کشور دانمارک، نروژ، پرتغال، اسپانیا، ایتالیا، ایسنلد، فرانسه، انگلیس، هلند، بلژیک، لوکزامبورک و آمریکا با ایجاد سازمان معاهده آتلانتیک شمالی (ناتو)[1] این اتحاد در مقابل تهدید بلوک شرق نهادینه می‌گردد. در مجموع دکترین تهدید نفوذ شوروی به شکل‌های مختلف پس از جنگ جهانی دوم از جمله، طرح مارشال، آیین ترومن، پل هوایی برلین ظهور می‌نماید که مهم‌ترین پیمان دفاعی- امنیتی بلوک غرب سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به شمار می‌آید. بنابراین زمانی که اروپای غربی موجودیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را متأثر از جنگ جهانی دوم با توجه به پیشروی ارتش شوروی در خطر می‌بیند یک کانون قدرتی به نام ناتو، جهت سدّ نفوذ و پیشروی شوروی با محوریت آمریکا در نظام سرمایه‌داری غرب در مقابل نظام کمونیسم شکل می‌گیرد.
فلسفه وجودی ناتو:
فلسفه وجودی و اولیه ناتو همانگونه که توضیح داده شد، ایجاد ساختار دفاع نظامی- امنیتی نظام سرمایه‌داری (بلوک غرب و بصورت مشخص اروپای غربی و آمریکا) در برابر تهدید نظام کمونیسم (بلوک شرق و بصورت مشخص اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو) می‌باشد. علاوه بر کارکرد اصلی ناتو که ایجاد سد نفوذ و مقابله با تهدید شوروی است. با توجه به نگرانی‌هایی که از گذشته بویژه نسبت به قدرت گرفتن برخی از کشورهای اروپایی از جمله آلمان وجود داشت، ناتو توانست از کارکرد همگرایی و بازدارندگی داخلی در اروپای نگران جنگ برخوردار باشد. کارکرد اولیه دیگر ناتو این بود که با توجه به بهره‌گیری آمریکا از این فرصت تاریخی و موضع تدافعی کشورهای اروپایی در حوزه آتلانتیک شمالی (اروپای غربی) این سازمان که توانست، هژمونی آمریکا را در بلوک غرب بعنوان یک ابرقدرت تا پایان جنگ سرد، تثبیت نماید.بنابراین در جمع‌بندی بعنوان روند شکل‌گیری و فلسفه وجودی ناتو می‌توان گفت که ناتو محصول تحولات پس از جنگ جهانی دوم و نظام دو قطبی است که بعنوان ایجاد سپر دفاعی جهت جلوگیری از تهدید و نفوذ شوروی و نظام کمونیسم به مرزهای نظام سرمایه‌داری و غرب بوجود آمد و آمریکایی‌ها با اتکاء به قدرت اقتصادی و نظامی آسیب ندیده خود در جنگ توانستند، بعنوان یک فرصت تاریخی با توجه به فقدان توان دفاعی کشورهای اروپای غربی از ناتو استفاده نموده و به گسترش هژمونی خود در جهان غرب، بعنوان یک ابرقدرت در ساختار جدید نظام بین‌الملل (نظام دوقطبی) تحقق بخشند.
 ناتو و جنگ سرد
جنگ سرد[2] به دوران تاریخی اطلاق می‌شود که از اواسط دهه 1940 میلادی، با پایان جنگ دوم جهانی آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یعنی حدود 45 سال ادامه یافت. شاخص این دوران، رقابت و نبرد آشکار و پنهان سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده آمریکا و بلوک شرق، به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. این نبرد در تمامی دوران طولانی فوق سایه سنگین و سیاه خود را بر فضای بین‌المللی گسترده و سرنوشت بشریت را رقم می‌زند. پس از جنگ جهانی دوم، دولت ترومن در واکنش به تهدید شوروی نسبت به ایران، ترکیه، یونان، برلین غربی و دیگر مناطق دنیا سیاست تهدید نفوذ را اتخاذ می‌کند و تا دهه 80 بعنوان دکترین اصلی ایالات متحده آمریکا باقی می‌ماند. در این دوران نخبگان، روشنفکران کشورها نیز به دو جریان فکری کمونیست و ضدکمونیست تقسیم می‌شوند. سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی دو ابرقدرت شرق و غرب در این فضای قطب‌بندی شده فعال بودند.هرچند کارویژه و کارکرد اصلی و اولیه ناتو پس از جنگ جهانی دوم دفاعی- امنیتی است لکن ناتو بعنوان سازمان تحمیل اراده به بازیگر حریف و رقیب و ساختار تأمین منافع بلوک غرب در محیط جهانی، در عرصه‌های مختلف و با استفاده از مؤلفه‌های مختلف قدرت به ایفای نقش خود در دوران جنگ سرد می‌پردازد. با افزایش فن‌آوری‌های نظامی و تسلیحاتی در مقابل شرق، ایجاد پایگاههای نظامی و تأمین نیازهای تسلیحاتی کشورهای متحد استراتژیک و مؤتلف اقماری به رقابت تسلیحاتی دامن زده و در مقابل بلوک شرق بازدارندگی دفاعی ایجاد نمود، با کارکرد اقتصادی خود در طول دوران جنگ سرد، تلاش کرد با القاء برتری اندیشه اقتصادی و الگوی برتر تولید، بازارهای مصرف شرق را تسخیر و اندیشه و الگوهای اقتصادی نظام کمونیسم را ناکارآمد معرفی نماید. و از این طریق از توسعه قلمرو اتحاد جماهیر شوروی جلوگیری نماید. بطور طبیعی جنگ روانی و تبلیغی سازمان یافته بلوک غرب علیه شرق در طول دوران جنگ سرد یکی از کارکردهای اصلی ناتو به شمار می‌آید.
بطور قطع فروپاشی شوروی تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله ناکارآمدی آموزه‌های کمونیسم برای ایجاد ظرفیت‌سازی پایدار بود. لکن در روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تئوری سد نفوذ، نقش تعیین کننده‌ای دارد این تئوری، دارای دو بخش نظامی و روانی است که علاوه بر کارکرد بازدارندگی دفاعی، بخش برجسته آن روانی- تبلیغی است. هدف راهبردی در این تئوری این است که در چارچوب «فرآیند تخریب مدل» با استفاده از قدرت تبلیغات و رسانه، تفکر، سبک و الگوی زندگی کمونیسم در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سد گردیده و با انقطاع نسلی و جلوگیری از مدل ارائه شده توسط اتحاد جماهیر شوروی، این رویکرد را در جهان با شکست مواجه ساخته و ناکارآمد معرفی نماید. این تئوری حدود 40 سال در آمریکا و جامعه غرب مبنای اقدام بود و عملکرد حدود 8 رئیس جمهور در آمریکا در طول جنگ سرد متأثر از آن می‌باشد در چارچوب همین تئوری سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای در حوزه آکادمیک و رسانه‌ای انجام می‌شود.
و رشته‌های مطالعاتی فراوانی را در حوزه روان‌شناسی سیاسی، تبلیغات سیاسی، ارتباطات و روابط بین‌الملل، جامعه‌شناسی سیاسی و ... در غرب بوجود می‌آید. و در طول این دوره، با استفاده از قدرت رسانه‌ای به تصویرسازی ذهنی مورد نظر در مورد رقیب پرداخته می‌شود. بطور طبیعی این بخش از تئوری (بخش روانی- تبلیغی) نقش بسیار کارساز و تعیین کننده‌ای داشت و بخش‌های اقتصادی و نظامی تئوری سد نفوذ را پشتیبانی و تقویت می‌نمود. نقطه کانونی این تئوری القاء یک سری مفاهیم زیبا و در عین حال تنفرآمیز نسبت به نظام فکری کمونیسم در جهان توسط رسانه‌ها بود. این مفاهیم عبارت بود؛ اقتدارگرا، خشونت، جنگ طلب، اقتصاد حکومتی، اقتصاد دولتی، حکومت بسته، ضد حقوق بشر، ضد توسعه، فقر و ... و در مقابل، غرب خود را با مفاهیم آزادی، صلح، حقوق بشر، رفاه، وفور، انسان‌گرایی و ... معرفی می‌نماید.
« جنگ سرد فرهنگی، سیا و جهان هنر و ادب» عنوان کتابی است که به افشاگری در مورد نقش سیا در هدایت امور فرهنگی و هنری در بسیاری از کشورها در دوران جنگ سرد می‌پردازد. در سال‌های اخیر، با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، توجه به نقش سرویس‌های اطلاعاتی، بویژه آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا)، در حوزه‌های روشن فکری افزایش چشم‌گیر یافته است. پژوهش‌هایی که در این زمینه صورت گرفته، ثابت می‌کند که در دوران جنگ سرد در عرصه‌های روشن‌فکری نیز، مانند سایر عرصه‌ها، این نبرد به شدت جریان داشت. این پدیده‌ای است که «جنگ سرد فرهنگی» نام گرفته است. اینک، در غرب، نسلی پرشور و دقیق از محققین پدید آمده‌اند که بر پایه اسناد علنی شده سیا، گروهی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان و مبلغان لیبرال دمکراسی را به همکاری با سیا و اینتلیجنس سرویس بریتانیا متهم می‌کنند. این جنجالی است که برخی مطبوعات آن را «بحران روشن فکری لیبرال پس از جنگ سرد» نامیده‌اند.مهم‌ترین این تحقیقات، کتاب خانم فرانسیس ساندرس، پژوهشگر و روزنامه نگار انگلیسی، است که چاپ اول آن در سال 1999 در لندن منتشر شد و غوغایی به پا کرد. چاپ‌های بعدی این کتاب با عنوان «جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب» منتشر شد. ویلاردمنس منتقد، کتاب خانم ساندرس را «یکی از حیرت‌آورترین و افشاگرترین» کتبی خوانده که تاکنون درباره سرویس اطلاعاتی ایالات متحده منتشر شده است. خانم ساندرس نشان می‌دهد که کوردمه‌یر، رئیس بخش عملیات بین‌المللی سیا، و دوست او، آرتور شلزینگر (پسر)، طبق طرحی که ملوین لاسکی ارائه داد، حرکتی را آغاز کردند که به ایجاد شبکه فرهنگی غول‌آسایی در سراسر جهان انجامید. خانم ساندرس این شبکه را «ناتوی فرهنگی» می‌نامد. بودجه این عملیات در سال 1950، یعنی در زمان دولت ترومن، 34 میلیون دلار در سال بود. سیا در چارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی، شبکه مطبوعاتی جهان شمولی ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا و خاورمیانه و آمریکای لاتین گسترش داشت و در تمام این دوران، مطبوعات روشن‌فکری با نفوذ، از سیا کمک‌های مالی مستقیم یا غیرمستقیم دریافت می‌کردند.
به تعبیر خانم ساندرس، سیا و ناتو در طول جنگ سرد، در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل می‌کرد. مثلاً، از جکسون پولاک و نقاشی آبستره به شدت حمایت می‌کرد با این هدف که، در عرصه هنر، رئالیسم سوسیالیستی را شکست دهد. در هالیوود، مأموران سیا کارگردانان را ترغیب می‌کردند که در فیلم‌های خود، سیاه‌پوستان را هر چه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر کشند و از این طریق ایالات متحده را جامعه‌ای آزاد و دمکرات بنمایانند. در این رابطه، فیلم مزرعه حیوانات جرج ارول با سرمایه سیا تهیه شد. فیلم 1984 ارول نیز با بودجه سیا ساخته می‌شود.مهم‌ترین اقدام سیا، تأسیس کنگره «آزادی فرهنگی» بود که در ژوئن 1950 با حضور بیش از یکصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشن فکران برجسته‌ای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت کردند. کوستلر در نطق خود اعلام کرد: «دوستان آزادی تهاجم خود را آغاز کرده است» آرتور کوستلر رابطه نزدیک با سیا داشت و راهنمایی‌های او در فعالیت‌های سیا در میان روشن فکران بسیار مؤثر بود. سیدنی هوک در 1949 به مقامات آمریکایی گفته بود:«به من یکصد میلیون دلار و یکهزار انسان مصمم بدهید: تضمین می‌کنم که چنان موجی از ناآرامی‌های دمکراتیک در میان توده‌ها، بلکه حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد کنم که برای مدتی طولانی، تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود».
یکی از اولین اقدامات کنگره، صرف پول‌های کلان برای ایجاد نشریات روشن فکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اولیه آنها تقویت چپ‌گرایان غیرکمونیست و مارکسیست‌های مخالف شوروی بود. هدف دوم، مقابله با روحیات ضدآمریکایی در میان روشن فکران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریکا به عنوان اوج شکوفایی تمدن غرب می‌باشد.هدایت کنگره «آزادی فرهنگی» را مایکل یُسلسون، کارمند واحد جنگ روانی سیا، به عهده داشته، که بعدها به نویسنده‌ای سرشناس تبدیل می‌شود. دستورات به شکل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگی یُسلسون و همسرش در پاریس انتقال می‌یافت. این سازمان تا زمان انحلال (1967) ده‌ها میلیون دلار از سیا دریافت کرده است. جریانی که به عنوان نومحافظه‌کاری در سال‌های اخیر در ایالات متحده آمریکا سربرکشیده و سیاست‌های نظامی گرایانه دولت جرج بوش دوم را تغذیه و هدایت می‌کند، ادامه مستقیم همان کانونی است که عملیات فرهنگی سیا را در دوران جنگ سرد هدایت می‌کرد.تعدادی از دانشگاه‌های سرشناس ایالات متحده، مانند کلمبیا، استانفورد، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ مستقیم سیا بود. مثلاً، بنیاد فارفیلد[3] در دانشگاه کلمبیا از مهم‌ترین مراکزی بود که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال می‌یافت. ظاهراً این بنیاد را یک ثروتمند یهودی به نام جولیوس فلیشمن ایجاد کرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین می‌شد. هدایت این بنیاد را جک تامپسون، مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا، به دست داشت. دیوید گیبس در مقاله «اندیشمندان و جاسوسان: سکوتی که فریاد می‌زند» از رسوایی بزرگی سخن می‌گوید که به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آکادمیک در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره می‌کند.با انتشار کتاب خانم ساندرس و تحقیقات مشابه، نام گروهی از سرشناس‌ترین روشن فکران جهان غرب در فهرست «شوالیه‌های جنگ سرد فرهنگی» ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی نام‌های بزرگی دیده می‌شود: سرکارل پوپر، توماس کوهن، آرتور شلزینگر (پسر)، سِرآیزایا برلین، والت ویتمن روستو، جیمز برنهام، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، ایروینگ کریستول، سیدنی هوک، آرتور کوستلر، هنری لوس، رینهولد نیبور، رابرت کانکوئست و غیره.اینان اندیشمندانی بودند که در دوران جنگ سرد، روشن فکران مخالف کمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فکری می‌کردند. مثلاً، توماس کوهن، کتاب ساختار انقلاب‌های علمی خود را، که یکی از نامدارترین و با نفوذترین کتب سده بیستم به شمار می‌رود، به سفارش جیمز بریان کانانت، رئیس دانشگاه هاروارد، نوشت و آن را به او اهدا کرد. کانانت شیمی‌دان برجسته و از طراحان بمب اتمی ایالات متحده بود و با زرسالاران وال استریت و سرویس اطلاعاتی پیوندهای استوار داشت.این ترویج «فرهنگ آزاد» همپای سیاست ترور و کشتار روشن فکران دگراندیش در تمامی دوران جنگ سرد جریان داشت.
طبق برخی تخمین‌ها، سیا در این دوران حداقل یکصد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحادیه کارگری و کشیش و روحانی را به قتل رسانید. برخی تخمین‌ها این رقم را تا سیصد هزار نفر نیز افزایش می‌دهد. در دوران جنگ سرد، و در زمانی که روشن فکران همکار سیا از مواهب فراوان برخوردار بودند، بسیاری از روشن فکران ایالات متحده قربانی جنون ضد کمونیستی بودند. حدود 30 هزار عنوان کتاب در ردیف لیست سیاه قرار گرفت و از کتابخانه‌ها به عنوان «کتاب زیان‌بار» خارج شد. «لیست سیاه» شامل کتب نویسندگانی می‌شد که متهم به هواداری از کمونیسم بودند. در این فهرست اسامی نویسندگان نامداری چون داشیل هامت، لنگستون هیوز، جان رید و هرمن ملویل دیده می‌شود.جریانی که به عنوان نومحافظه کاری در سال‌های اخیر در ایالات متحده آمریکا سربرکشیده و سیاست‌های نظامی‌گرایانه دولت جرج بوش دوم را تغذیه و هدایت می‌کند، ادامه مستقیم همان کانونی است که عملیات فرهنگی سیا را در دوران جنگ سرد هدایت می‌کرد. از ایروینگ کریستول، روشن فکر سرشناس یهودی و تروتسکیست سابق، به عنوان بنیان‌گذار جریان نومحافظه‌کاری نام می‌برند. هم‌اکنون، پسر او، ویلیام کریستول، از رهبران سرشناس نومحافظه‌کاران است.[4]با توجه به آن چه گفته شد، دوران جنگ سرد دوران تهاجم همه جانبه به زیر ساخت‌های فکری و الگوهای رفتاری کمونیسم بود. به این معنا که کانون‌های قدرتمند بلوک غرب جهت تحمیل سلطه جهانی خود، با کمک سرویس‌های اطلاعاتی و ابزارها و روش‌های فرهنگی برای فروپاشی نظام سیاسی شرق عملیات روانی پیچیده‌ای را سازمان دادند. این پدیده‌ای است که در مقابله با اتحاد شوروی و ایدئولوژی مارکسیسم رخ داد بنابراین، ناتو با رهبری آمریکا در دوران جنگ سرد هر چند کارکرد برجسته و اولیه‌اش دفاعی- امنیتی است لکن در طول نیم قرن، بلوک غرب بویژه در دهه‌های پایانی قرن بیستم از همه مؤلفه‌های قدرت با مهارت لازم برای تحمیل اراده به حریف و تأمین منافع و هژمونی غرب در جهان بهره‌برد، تحقیقات جدیدی که در این زمینه منتشر شده، از جمله کتاب خانم فرانسیس ساندرس گواه بر این مدعا می‌باشد.
ناتو پس از جنگ سرد:
بطور طبیعی هر سیستم، نهاد و ساختار، برای توجیه فلسفه وجودی و بقای خود نیازمند مأموریت، کارکرد مؤثر و منحصر به فرد است. در این چارچوب ناتو، بعنوان یک سیستم امنیتی- دفاعی که فلسفه وجودی و بقای آن، براساس تهدید شوروی شکل گرفته بود، با پایان جنگ سرد و تغییر ساختار نظام بین‌الملل، بطور طبیعی باید با چالش فلسفه وجودی و رسالت مواجه گردید. لکن با وجود تحول در ساختار نظام بین‌الملل و تغییر بسیاری از روندها و ساختارها، این سازمان با تغییر کارویژه‌ها و استراتژی خود توانست، بصورت مؤثر و کارآمدتر به سلطه فرانوین خود جهت تأمین منافع غرب و تحمیل اراده در محیط جدید جهانی ادامه دهد.فقدان هویت و فلسفه وجودی، تحول در ماهیت قدرت پس از جنگ سرد، فقدان دشمن استراتژیک، تحول در ساختار نظام بین‌الملل و ناکارآمدی کارویژه‌های دفاعی- امنیتی در محیط جدید و بیداری فرهنگ و تمدن اسلامی مهم‌ترین چالش‌های ناتو پس از فروپاشی شوروی است.برای خروج از چالش‌های مذکور، ناتو حوزه جغرافیایی خود را به شرق (حوزه فرا آتلانتیک) گسترش می‌دهد و در این چارچوب کشورهای جدید را به عضویت می‌پذیرد. علاوه بر آن، کارویژه‌ها و استراتژی خود را جهت تطبیق با محیط جدید متحول و گسترش می‌دهد. دهه 90 فرصتی جدید برای نفوذ فعال و تعمیق و تثبیت هژمونی آمریکا تلقی می‌شود در این دهه جورج بوش پروژه نظم نوین جهانی را مطرح می‌کند و بعد از تهاجم عراق به کویت بعنوان تثبیت هژمونی خود تلاش می‌کند مدیریت بحران را برعهده گیرد. در اینجا است که نظریه پردازان غربی برای تئوریزه کردن این رویکرد فعال شده و در همین راستا طرح نظریه برخورد تمدن‌ها «هانتیگتون» و پایان تاریخ «فوکویاما» و طرح مبارزه با تروریسم از سوی سیا به مدیریت «نفت» حلقه‌های تکمیلی این برنامه را شکل می‌دهد..در گسترش فیزیکی ناتو پس از جنگ سرد، در مرحله نخست شاهد عضویت کشورهای جدید در ترتیبات و نهادهای مختلف ناتو هستیم. تا سال 1997 تمامی کشورهای اروپای شرقی و حتی جمهوری‌های تشکیل دهنده اتحاد شوروی پیشین به استثنای یوگسلاوی به عضویت نهاد مشارکت برای صلح[5] و شورای همکاری اروپایی- آتلانتیک[6] درآمدند که هر دو، از ابتکارات و نهادهای وابسته به ناتو بوده و شامل ابعاد نظامی و امنیتی می‌شود. بعد دیگر گسترش فیزیکی ناتو، پذیرش کشورهای جدید برای عضویت کامل است. آلمان شرقی با ادغام در آلمان غربی، عملاً از سال 1990 در چارچوب ناتو قرار گرفت و در سال 1999 کشورهای لهستان، چک و مجارستان به عضویت کامل این سازمان در آمدند. بیشترین مرحله گسترش این سازمان مربوط به سال 2004 است که در آن سال، عضویت 26 کشور جدید پذیرفته می‌شود. (امنیان، بهادر، 1386، ص 14).
در گسترش کارکرد و مأموریت، بلافاصله پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، سران ناتو در نوامبر 1991 در رم، راهبرد جدید خود را ارائه دادند. در این اجلاس، رهیافت کلان امنیتی جدید تدوین شد. که در آن بر نقش جدید ناتو در مدیریت بحران‌ها و دخالت بر روند دمکراسی‌سازی تأکید شده است. (همان، ص 15)زمانی که اجلاس سران ناتو، در واشنگتن در سال 1991 به مناسبت پنجاهمین سالگرد تشکیل این سازمان برگزار می‌شود، مهم‌ترین اولویت پیمان ناتو با مفهوم «استراتژی نوین»[7] جنگ علیه تروریسم، جایگزین جنگ علیه کمونیسم می‌گردد. در مباحثی که در این اجلاس مطرح می‌گردد، کانون تروریسم، جهان اسلام، بویژه خاورمیانه بعنوان محور تعارض با منافع ناتو، معرفی می‌شود. و جنگ علیه تهدید سبز (جهان اسلام) جایگزین جنگ علیه تهدید سرخ (کمونیسم) می‌گردد. در این اجلاس ناتو خود را از چارچوب دفاع سرزمینی از اروپای غربی و حوزه آتلانتیک کاملاً خارج نموده و مواردی همچون مدیریت بحران‌ها، مبارزه با تروریسم، کنترل تسلیحات، حقوق بشر، کمک به روند دمکراسی در جهان، دفاع از ارزش‌های غربی و حفاظت از سیستم‌های اطلاعاتی را مورد تأکید قرار می‌دهد. جان گالوین فرمانده نیروهای ناتو در سال 1992 در این خصوص می‌گوید؛ «ما جنگ سرد را از روسیه کمونیسم بردیم، حال می‌توانیم به نبرد واقعی خود که قدمتی 1400 ساله دارد و همانا رویارویی با اسلام است، باز گردیم. هدف غایی جنگ با تروریسم باید مدرنیزه کردن اسلام یا دین‌سازی باشد».بنابراین برخلاف جنگ سرد (سیاست سد نفوذ) و استراتژی بازدارندگی دفاعی، راهبرد جدید ناتو که براساس مکتب هامیلتون شکل‌گرفته است، برای خود تعهدی بی‌پایان جهت مداخله نظامی قائل نیست بلکه گسترش اصول و ارزش‌های غربی در سطح جهانی هدف راهبردی آن تلقی می‌گردد.در جمع‌بندی در این بخش از این نوشتار، می‌توان گفت که فلسفه وجودی و کارویژه اصلی ناتو در پیدایش، ایجاد سپر دفاعی – امنیتی برای سد نفوذ شوروی بود که با فروپاشی شوروی، ناتو با چالش هویتی مواجه گردید.
چرایی و دلایل بروز این چالش عبارت است:
1- تغییر در ساختار نظام بین‌الملل پس از فروپاشی شوروی
2- ناکارآمد بودن کارکردهای امنیتی – دفاعی ناتو در محیط و شرایط جدید
3- فقدان فلسفه وجودی و تهدید و دشمن استراتژیک برای ناتو
4- تحول در ماهیت قدرت و امنیت پس از فروپاشی شوروی بویژه حادثه 11 سپتامبر
5- ادامه ضرورت دفاع جمعی و مشترک جهان غرب از ارزش‌ها و الگوهای رفتاری لیبرال دمکراسی.
6- بیداری اسلامی و چالش‌های ناکارآمدی الگوی لیبرال- دمکراسی
حادثه 11 سپتامبر بر تحول در رویکرد امنیتی- دفاعی ناتو همچنین دارای تأثیر جدّی است. این حادثه مبارزه علیه تروریسم جهانی را برای ناتو در اولویت پیمان خود قرار داد و ناتو را وارد جهان جدیدی نمود که با عناوین مختلف «دوران جنگ سرد دوم»، «جنگ جهانی چهارم»، «جهانی‌سازی فرهنگ» و «جنگ سبز» معرفی شده است. و بدین ترتیب به فلسفه وجودی و هویت ناتو، این حادثه به میزان زیادی کمک نمود. با استفاده از این حادثه است که ناتو به رهبری آمریکا، هر دشمن یاغی را (به زغم خود) در قالب تروریسم یا حامی تروریسم، بعنوان تهدید امنیت جهانی معرفی می‌نماید. و با هدف ایجاد صلح و مبارزه با جهان غیر لیبرال (معارض و مخالف)، دکترین «نظم نوین جهانی»[8] را پی‌ریزی می‌کند و عملاً ناتو، پس از حادثه 11 سپتامبر با محوریت آمریکا، بعنوان بازوی امنیتی – دفاعی شورای امنیت سازمان ملل نقش‌آفرینی می‌کند. و وارد افغانستان و عراق می‌شود.
با استفاده از مباحث فوق در این بخش می‌توان اقدامات و رویکردهای جدید ناتو را برای خروج از بحران هویت پس از فروپاشی شوروی، به این ترتیب برشماری نمود:
1- تعریف عرصه‌های جدید امنیتی برای مدیریت بحران‌ها در جهان
2- دشمن‌تراشی و ایجاد بحران‌های جدید در نظام بین‌الملل
3- قدرت‌سازی مجازی از کشورهای معارض و مخالف غرب در جهان اسلام
4- قلمرو‌زدایی و گسترش حوزه ژئوپلیتیکی به سمت شرق (حوزه فرا آتلانتیک)
5- تداوم کارویژه‌های چندگانه سیاسی، اقتصادی، نظامی و با تأکید بر اولویت جنگ نرم علیه جهان اسلام
6- تلاش جهت استفاده از فرصت بوجود آمده پس از فروپاشی شوروی جهت تثبیت هژمونی آمریکا و تحقق ایده نظم نوین جهانی
7- ضرورت تئوریزه نمودن فرهنگ و الگوهای رفتاری لیبرال دمکراسی جهت تحقق پروژه جهانی‌سازی
8- تداوم هدف مشترک و جمعی کشورهای حوزه آتلانتیک شمالی در دفاع و جهانی‌سازی فرهنگ و ارزش‌های لیبرال دمکراسی
9- اقدام نظامی پیشگیرانه جهت تثبیت یکجانبه‌گرایی و هژمونی غرب و آمریکا
در مجموع می‌توان گفت، ناتو پس از فروپاشی شوروی، تهدید جدیدی بنام جهان اسلام را جایگزین کمونیسم نمود. و دو رویکرد سخت‌افزارانه (تقابل‌‌گرایی) و نرم‌افزارانه (جنگ نرم)[9] را با جهان اسلام برای مقابله با دشمن استراتژیک جدید (به زعم خود) در دستور کار قرار داد. هدف اصلی در این دوره «جهانی‌سازی»[10] ارزش‌های ناتو و یا به عبارت دیگر اجرای پروژه جهانی‌سازی فرهنگ لیبرال دمکراسی است. بنابراین در این چارچوب است که مبارزه با دولت‌های یاغی، گسترش سلاح‌های کشتار جمعی، تروریسم و ... معنی پیدا می‌کند.هر چند بازیگران مؤثر و تصمیم‌ساز در صحنه سیاسی آمریکا و غرب و همچنین نظریه‌پردازان در طیف‌های مختلف فکری، راهبردهای مختلفی جهت مقابله با جهان غیر لیبرال از جمله اقدام نظامی پیشگیرانه، اجماع و فشار بین‌المللی هماهنگ را توصیه می‌کنند. لکن می‌توان گفت در حال حاضر با توجه به مجموع رفتارهای آمریکایی‌ها و سران اصلی ناتو، و با توجه به گرایش‌ها و نگرش‌های موجود، رویکرد جنگ نرم یا بهره‌گیری از کارویژه‌های فرهنگی در سیاست امنیتی ناتو در اولویت قرار دارد.نظریه‌پردازان این رویکرد معتقدند، اقدام خشونت‌آمیز (بویژه نظامی) علیه کشورهای جهان اسلام (به زغم آنها کشورهای یاغی) نفرت را در میان آنها، از غرب، بویژه دولت آمریکا ریشه‌دارتر خواهد کرد و امکان روی کار آمدن یک دولت لیبرال و هوادار غرب را با مشکلات زیادی روبرو خواهد ساخت.
علاوه بر این، کاربرد نیروی نظامی علیه این کشورها، می‌تواند بی‌ثباتی و ناامنی را بویژه در منطقه خاورمیانه افزایش دهد. این گروه راهبرد نظامی پیشگیرانه در افغانستان، عراق و لبنان را کاملاً ناکارآمد ارزیابی می‌نمایند. این گروه معتقدند، در صورتی که عملیات فرهنگی و جنگ نرم در براندازی نظام‌های سیاسی مورد نظر، همانند تجربه انقلاب‌های رنگی به موفقیت برسد، تبعات ناشی از روش‌های رویکرد تقابل گرایانه را با خود نخواهد داشت. لازم به ذکر است که در این رویکرد، روش‌ها و رهیافت‌های متفاوتی وجود دارد که در اینجا می‌توان به دو رهیافت عمده «دیپلماسی سیاه» و «فروپاشی از درون» اشاره نمود.رهیافت دیپلماسی سیاه، ضمن اعتقاد به کاربرد روش‌های غیر خشونت‌آمیز، جنگ فرهنگی و نرم، روابط رسمی با دولت‌ها، از جمله دولت جمهوری اسلامی را براساس سیاست فشار از بالا و همراه‌سازی از پایان توصیه می‌کند. کمیته خطر کنونی[11] و مؤسسه هوور[12] مروجان این دیدگاه در غرب می‌باشند. اعضای این دو کمیته که برخی از مقامات بلند پایه سیاسی- امنیتی و محققان مؤسسات آمریکایی هستند، به جناح محافظه‌کار واقع‌گرا تعلق دارند. کمیته خطر کنونی از سال 1950 همزمان با آغاز جنگ سرد، بعنوان تشکیلاتی در راستای مدیریت افکار و ایجاد اجماع برای مقابله با توسعه نفوذ شوروی ظاهر می‌شود، این کمیته در سال 2004 گزارشی تحت عنوان «ایران یک رویکرد جدید» ارائه می‌دهد که در این گزارش با رویکرد جنگ نرم، تهدیدات ناشی از جمهوری اسلامی بررسی و سپس راه‌کارهایی را برای مقابله ارائه می‌دهد.
در این گزارش حمایت مالی از شبکه‌های تروریستی، جلوگیری از تحقق طرح خاورمیانه و روند صلح، تلاش جهت استیلای ایدئولوژیک بر کل منطقه بعنوان تهدیدات جمهوری اسلامی برشماری شده است و همچنین اعلان رسمی تمایل به برقراری رابطه با ایران، گسترش رسانه‌های ضدایرانی، حمایت از اپوزسیون خارج نشین ایران، تخریب ارکان نظام جمهوری اسلامی، وضع تحریم‌های هوشمند علیه ایران، انهدام توانایی هسته ‌ایران در صورت عدم تمکین، بعنوان راهبرد پیشنهاد گردیده است. (عبدالله‌خانی، علی، 1385) مؤسسه هوور که در سال 1919 توسط هربرت هوور، سی و یکمین رئیس جمهوری آمریکا تأسیس شده است، دارای دو نشریه هوور دایجست و گزیده سیاسی است و پروژه «دمکراسی در ایران» از جمله پروژه‌های مهم این مؤسسه است. در سال 2005 در گزارشی بنام «فراسوی تغییرات تدریجی، یک استراتژی جدید در قبال ایران» تلاش کرده تا راهبردهای جدیدی را در اختیار دولتمردان آمریکایی قرار دهد. گرایش کلی این مؤسسه مانند کمیته خطر کنونی یک راهبرد ترکیبی از مذاکره مستقیم با دولت ایران، به همراه ارتباط مستقیم با بدنه جامعه، برای ایجاد تغییرات ساختاری است. (همان، ص 111)دومین رهیافت که تحت عنوان « فروپاشی از درون[13]» نام گرفته است، بر رابطه با جامعه، سازمان‌ها، گروه‌ها و افراد مختلف کشورهای معارض و مخالف جهت ایجاد تغییرات ساختاری تأکید دارد و هرگونه رابطه رسمی با دولت‌ها، بویژه با دولت‌هایی مانند جمهوری اسلامی را، غیر مؤثر و مردود می‌داند. مروجان این دیدگاه، بنیاد اعانه ملی برای دمکراسی[14] و بنیاد دفاع از دمکراسی[15] است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات