بصیرت: داشتن قابلیت تولید سلاح هستهای با در اختیار داشتن این نوع تسلیحات تفاوت دارد؛ همچنان که نمیتوان گفت در اختیار داشتن ذخایر عظیم اورانیوم با درجه پایین غنیشده ربطی به اورانیوم با درجه بالا غنیشدهای که به کار ساخت بمب میآید، دارد. اما دولت اوباما نمیتواند همچون دولت بوش معامله با ایران و وضعیت اتمی این کشور را به تعویق بیندازد.
بر اساس آنچه که در گزارش مایکل مس آمده است، ایران از نزدیک در مناقشات عراق و افغانستان دخالت داشته و تاثیر این کشور در عراق نیز بر همگان مشهود است: "مجلس اعلای (انقلاب) اسلامی عراق (SIIC)، مهمترین حزب دولتی در این کشور، در ایران تاسیس شد و روابطش با ایران همچنان گرم و نزدیک است، تا جایی که بسیاری از عراقیها به خاطر گرایش این حزب به ایرانیها از نزدیک شدن به آن خودداری میکنند. ایران در بخش جنوبی (شیعهنشین) عراق، مسجد و نیروگاه میسازد و سرمایههای عظیمی را صرف عمران و مخابرات بخش شمالی (کردنشین) این کشور میکند."
اما ایران در کشور افغانستان - همسایه شرقی خود - هم منافع حیاتی دارد؛ جایی که از دیرباز با حضور طالبان در آنجا مخالف بود و در شرایط کنونی هم مایل است از بروز بحرانی که میتواند در نتیجه فروپاشی دولت کرزای رخ دهد، جلوگیری کند؛ دولتی که با تهدیدهای فزاینده مواجه است. غلبه بر القاعده و طالبان (گروههای افراطگرای سنی) از اولویتهای دولت ایران بوده است، چون موجودیت آنها را به مثابه تهدیدی برای شیعیان ایران میداند. در مورد قاچاق مواد مخدر از افغانستان به ایران هم دولت این کشور موضع مشابهی دارد و برای مقابله با آن تلاش بسیاری میکند.
البته بدیهی است که ایالات متحده نگرانیهای مهمتری هم در مورد ایران دارد، نگرانیهایی همچون حمایت این کشور از حزبالله و حماس و تهدیداتی که از جانب ایران متوجه اسرائیل است، بخصوص با در نظر گرفتن درگیریهای اخیر در غزه. اما بحثی که ما میخواهیم مطرح کنیم این است که مسائل پراهمیتی همچون غنیسازی اورانیوم توسط ایران و تاثیرگذاری ایرانیها در عراق و افغانستان، موضوعاتی بههم پیوستهاند و درک رابطه این مسائل با هم میتواند به ایالات متحده کمک کند تا برای دیگر مشکلات موجود در رابطه میان ایران و آمریکا نیز راهحلهای مناسب را بیابد.
در دوره حاکمیت جرج بوش، دیدگاه غالب این بود که برنامه هستهای ایران و نقش این کشور در عراق و افغانستان، مسائلی کاملا مجزا و متفاوتاند. دولت آمریکا در ابعادی وسیع از گفتوگو با ایران بر سر مساله هستهای سر باز زد و به جای آن بر اعمال تحریمها و تهدیدات گوناگون تکیه کرد.(رویکرد دولت آمریکا) در مساله عراق درست برعکس مورد پیشین بود؛ دولت بوش با مذاکره در سطح سفرای دو کشور موافقت کرد، اگرچه این مذاکرات کاملا محدود به مباحثی پیرامون امنیت داخلی عراق بود؛ تدارک تسلیحات برای شورشیان عراقی توسط ایران نیز از جمله موضوعات مورد بحث در این مذاکرات بود. در مساله افغانستان، گذشته از اظهاراتی که (بهرغم آگاهی از مخالفت ایران با طالبان) گاها در مورد همکاری آنها با طالبان گفته میشد، دولت بوش تلاش بسیاری کرد تا ایران را نادیده بگیرد؛ پیامد این اقدام هم این بود که از هر نظر پیشرفت اندکی حاصل شد.
اگر رئیسجمهور اوباما بخواهد ایران را از ساخت بمب هستهای منصرف کند و در عین حال یک استراتژی موفقیتآمیز منطقهای برای عراق و افغانستان تدوین کند، چارهای جز اتخاذ رویکردی جامع در قبال ایران نخواهد داشت؛ رویکردی که سه موضوع مهم را مد نظر قرار دهد تا قادر به حل همه مسائل باشد.
نخست اینکه هر دو طرف باید ارتباط میان این مسائل را بشناسند و درک کنند. کسب موفقیت در یکی از آنها میتواند منجر به اعتمادسازی شود و اطمینان لازم و ضروری برای پیشرفت در حل مسائل دیگر را هم میان طرفین ایجاد کند. بهعنوان مثال، استفاده از نیروی نظامی بر ضد تاسیسات اتمی ایران، امکان همکاری در عراق و افغانستان را از بین خواهد برد. بحث بر سر گستره وسیعتری از موضوعات مشترک و تهیه یک دستور کار منسجمتر نیز میتواند فرصتهایی برای مصالحه و همکاری سازنده ایجاد کند. امتیاز دادن در یکی از مسائل، میتواند وسیلهای باشد برای تقویت همکاری و همگرایی در یک مساله دیگر.
نکته دوم اینکه برای کارآمد کردن این استراتژی، ایالات متحده باید پیش و بیش از هرچیز با دیگر طرفهای درگیر در این موضوعات، بخصوص دیگر چهار عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل (فرانسه، انگلیس، روسیه و چین)، دبیر کل سازمان ملل، اسرائیل، ترکیه، پاکستان و کشورهای عربی مشورت کند. دولتهای منطقه در (چگونگی پیشبرد) برنامه هستهای ایران، آینده عراق و افغانستان و روابط ایران و آمریکا، منافع مستقیمی دارند. همه کشورهای مذکور، در یک یا چند مورد از این مسائل، منافع یا تهدیداتی را متوجه خود میبینند و امکان کسب موفقیت در صورتی افزایش مییابد که آنها به این باور برسند که نگرانیها یا تمایلات آنها در نظر گرفته میشود و از نظر دور نمیماند.
سومین نکته مهمی که برای تدوین یک استراتژی جامع باید مد نظر قرار گیرد، ایجاد یک انجمن یا موسسه پایدار است که برای آمریکا، ایران، اعضای شورای امنیت سازمان ملل و دولتهای همسایه، امکان بحث در مورد سوالاتی پیرامون عراق و افغانستان را فراهم کند. چنین نهادی در شرایط کنونی وجود ندارد و خلا آن احساس میشود. حل و فصل مساله هستهای و ثبات بخشیدن به وضعیت عراق و افغانستان، مستلزم آغاز مذاکرات میان ایالات متحده، ایران و دیگر کشورهای ذینفع است و این مذاکرات باید بدون هرگونه پیششرطی صورت گیرد. رئیسجمهور اوباما وعده داد که دقیقا همین کار را خواهد کرد. اما برای دولت همین که بگوید آماده مذاکره (با ایران) است، کافی نیست. پیش از آنکه هرگونه اقدامی در این راستا صورت گیرد، سه مساله باید حل شده باشد: چه زمانی مذاکرات آغاز شود، چه مسائلی مطرح شود و این مسائل چگونه بیان شود.
حتی اگر روند کسب تاییدیهها و صدور مجوزهای امنیتی لازم، با سرعت بسیار بالایی پیش برود، آغاز مذاکرات دستکم چند ماه پیش از آماده شدن تیم سیاست خارجی رئیسجمهور برای ایجاد یک تغییر اساسی در سیاست آمریکا در قبال ایران خواهد بود. در آن زمان، ایران در میانه راه مبارزات انتخاباتی برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۲ ژوئن (۲۲ خرداد) خواهد بود. در صورتی که این انتخابات به دور دوم کشیده شود، مشخص شدن رئیسجمهور آینده ایران ممکن است تا اوایل تابستان هم به طول بینجامد.
پیشنهاد ما این است که پس از انتخاب رئیسجمهور جدید ایران، سیاست جدیدی در قبال این کشور اتخاذ شود. یک ابتکار دیپلماتیک اساسی که در میانه مبارزات انتخاباتی ایران آغاز شود، به احتمال قریب به یقین اسیر سیاست داخلی ایران و پیامدهای دیگری خواهد شد که پیشبینی آنها بسیار دشوار است. دولت میتواند از این زمان برای جلب حمایت اعضای کنگره و نیز اروپاییان، روسها و چینیها که بخشی از گروه موسوم به "۵+۱" (شامل پنج عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) هستند، استفاده کند.
به همین ترتیب و با همین اهمیت، دولت اوباما باید در این بازه زمانی با دوستان و همپیمانان آمریکا در منطقه مشورت کند و به آنها اطمینان لازم را بدهد؛ بخصوص به کشورهای عربی، ترکیه، پاکستان و اسرائیل. دولت باید این نکته را کاملا روشن و به آنها تفهیم کند که گفتوگو با ایران به معنی تنزل ارزش روابط ما با دیگر کشورهای مسلمان منطقه نیست و مذاکره مستقیم آمریکا با ایران گامی در جهت تامین امنیت و منافع سیاسی آنها هم خواهد بود. بهعنوان مثال، حل و فصل دیپلماتیک مسائل، به نفع آنها است، چرا که در غیر این صورت ممکن است به بکارگیری نیروی نظامی از سوی آمریکا (یا اسرائیل) بینجامد. در مورد اسرائیل، ایالات متحده باید بر این نکته تاکید کند که مذاکره با ایران بهترین فرصت برای ممانعت از دستیابی ایرانیها به برنامه ساخت تسلیحات هستهای و نیز مقابله با تهدیدات پیشروی اسرائیل از جانب حزبالله و حماس است.
در حالی که دولت اوباما برای اعمال یک فشار دیپلماتیک اساسی پس از انتخابات ایران آماده میشود، باید پیش از آن هم مجموعهای از اقدامات را به انجام رسانده باشد. اقدامات مورد نظر، کارهایی ساده و پیشپاافتادهاند، اما این پیغام صریح را برای دولت ایران میفرستند که ایالات متحده برای ورود به مذاکراتی جدی در زمانی مناسب، آمادگی لازم را دارد. پیش از آن، دولت اوباما میتواند اعلام کند که دولت آمریکا بهدنبال گفتوگوی مستقیم و بدون پیششرط با همه کشورها است، تا بتواند از این طریق مشکلات پیشروی دنیا را حل کند. پس از ابلاغ این پیام مهم، دولت میتواند رسما پایبندی خود به بند یک معاهده الجزایر را اعلام کند؛ بر اساس این بند از معاهده، ایالات متحده متعهد میشود که از دخالت سیاسی یا نظامی در امور داخلی ایران، خودداری کند.
پاورقی:
۱) به اعتقاد نویسندگان این مقاله، افغانستان و پاکستان دو نام بههم پیوستهاند که بر مسالهای بزرگ دلالت میکنند. تمرکز این مقاله بر افغانستان است؛ به عنوان یکی از همسایگان ایران، اما هر جا که به پاکستان مربوط باشد، به آن هم میپردازد.
۲) اخیرا در گزارشهای خبری و نظرات برخی از مفسران، این نکته مطرح شده که ایران به اندازه کافی مواد لازم برای ساخت سلاح هستهای در اختیار دارد. در این گزارشها به ذخیره اورانیوم با درجه پایین غنیشده ایران اشاره شده است. این یک ادعای گمراهکننده است. اول اینکه اساسا کسی نمیتواند با اورانیومی که با درجه پایین غنیشده، سلاح اتمی تولید کند. تولید سلاح اتمی مستلزم در اختیار داشتن اورانیوم یا پلوتونیومی است که با درجه بالا غنی شده، و ایران هیچیک از اینها را در اختیار ندارد. روی کاغذ، ایران میتواند از ذخیره اورانیوم (با درجه پایین) غنیشده خود بهره بگیرد و آن را تا حد مورد نیاز برای ساخت بمب غنی کند، اما ذخایر اورانیوم ایران اکنون تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و در صورتی که بخواهد از آن برای اهداف نظامی استفاده کند، آژانس مطلع خواهد شد (کشف انحرافات از مهارتهای فنی چشمگیر آژانس است). با این حساب، گزینههای پیشروی ایران میتواند تقلب و دستگیر کردن یا بیرون انداختن ناظران آژانس باشد. هر یک از این اقدامات، یک انحراف شدید از استراتژیای است که ایرانیها تا امروز بر مبنای آن حرکت کردهاند و در صورت تحقق هر یک از آنها ممکن است با اقدام نظامی از سوی اسرائیل مواجه شوند.
نیویورک ریوییو آف بوکس