تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۷  ، 
کد خبر : ۸۰۴۵۵
نارین خبرنگار برجسته آمریکایی:

واشنگتن از سر شرمساری در عراق مانده ‌است

مقدمه: یک خبرنگار محقق برجسته آمریکایی معتقد است واشنگتن در عراق گیر افتاده است و چون ترک عراق و در پی آن سقوط رژیم تحت حمایت آمریکا در این کشور بسیار شرم آور خواهد بود حاکمان واشنگتن ترجیح می دهند که باعث مرگ بسیاری، حتی مردم و سربازان خودشان بشوند اما شرمساری و خجالت را از خود دور سازند. به گزارش خبرگزاری مهر، "الان نارین" برنده جایزه خبرنگارمحقق آمریکا که نوشته های وی معمولا برسیاست های خارجی آمریکا در کشورهایی چون هایتی، گواتمالا، اندونزی و تیمور تمرکز یافته است و وی شهرت خود را مدیون زندانی شدنش توسط ارتش اندونزی می داند، مدتها در حال تهیه گزارشی درباره تیمور شرقی بود. نارین متولد مبایل آلاباما ( 1952) و از یک مادر پرتوریکویی است و در دوران دبیرستان، نزد یکی از فعالان در حوزه حمایت از مصرف کنندگان به نام "رالف نادر" به مدت 6 سال کار کرده است. درسال 1980 نارین در بحبوحه برنامه ترور و رهبران دانشجویی برای مقابله با چریک های کمونیست در مناطق شهری و روستایی گواتمالا به این کشور سفرکرد. او با مسئولان شرکتهای آمریکایی در آنجا مصاحبه ای کرد که در آن آنها وجود جوخه های مرگ را تصدیق کردند. وی تصمیم گرفت که تحقیقات بیشتری در زمینه وجود جوخه های مرگ در آن کشور و در ال سالوادور و زخم های ناشی از جنگهای داخلی به انجام برساند. سپس وی به بحث تیمور شرقی علاقه مند شد و به شکل گیری شبکه فعالان تیمور شرقی ( ETAN) که در فراهم نمودن زمینه توجه جهانی به جنبش های استقلال طلبانه در آن منطقه نقش بسیار مهمی ایفا کرد. نارین در سال 1991 به پوشش خبری تحولات تیمور شرقی پرداخت. نارین به همراه خبرنگار دیگری به نام امی گودمن، هنگامی که شاهد قتل عام تظاهر کنندگان تیموری که به " قتل عام دیلی " شهرت یافته بودند، مورد ضرب وشتم سربازان اندونزیایی قرار گرفت. وی در ازدحام جمعیت مورد اصابت قنداقه تفنگ M16 قرار گرفت و جمجمه اش شکست. در گزارشی که از منطقه تیمور شرقی در 30 مارچ 1998 ارسال کرد، نارین از آموزش سربازان اندونزیایی توسط ارتش آمریکا که به اذیت و شکنجه مردم عادی می پرداختند، پرده برداشت. وی در سال 1999 به مدت کوتاهی توسط ارتش اندونزی دستگیری شد. در مقاله ای که در سال 1994 در روزنامه NATIN منتشر نمود، نارین از نقش دولت آمریکا در زمینه سازی و توسعه جوخه های مرگ شبه نظامیان هایتی با نام " FRAPH" پرده برداشت. الان نارین اخیرا در مصاحبه با شبکه ماهواره ای "پرس تی وی" به تشریح دیدگاه خود درباره سیاست خارجی آمریکا در حمله و اشغال عراق و افغانستان پرداخت.

*سئوال: ارتش آمریکا ادعا می کند که در عراق از " بمباران دقیق " استفاده کرده است. مفهوم " بمباران دقیق " چیست؟

**نارین: بمباران دقیق، بمب افکن هایی با دقت بسیار بالا است که تعداد کمتری از شهروندان را می کشد، واشنگتن پست در شماره 17 ژانویه سال 2008 خود، از زبان ژنرال نیروی هوایی آمریکا " گری ال نورث" اعلام نمود که نیروهای آمریکا در عراق از بمباران دقیق و بمبی به وزن 250 پوند، به نام GBU  با ابعاد کوچک استفاده کرده اند که انفجارها را برای مردم کم خطرتر می سازد. اما درحقیقت" بمباران دقیق" نهایتا مرگ ومیر بیشتری مردم عراق را باعث می شود زیرا نام آن مشروعیت  استفاده از ان را توسط  آمریکا افزایش می دهد و با افزایش احتمال بمباران حتی پر حرارت ترین طرفداران بمباران دقیق می پذیرند که بمب های 250 پوندی آنها باعث کشته شدن تعداد بیشتری از شهروندان می شود.

*س: جنگی که " جنگ علیه تروریسم" نامیده می شود، عراق را به یک گورستان مبدل ساخته است. چرا جامعه بین المللی فعالیتی در جهت متوقف ساختن آقای بوش دن کیشوت مآب انجام نمی دهد؟

**ج: دولت آمریکا مسئولیت اولیه تهاجم غیر قانونی وکشتار جمعی در عراق را بر عهده دارد، کشتاری که این تهاجم آغاز گر آن بود.من بوش را دن کیشوت نمی نامم. دن کیشوت ایده آلیستی بود که قصد کمک به مردم را داشت اما دچار اوهام  شده بود. بوش تنها یک حاکم خود محور است نظیر بسیاری دیگر- که فراتر از قوانین مربوط به قتل عمل می کند.

جهان امروز همچنان آنقدر بی قانون و نامتمدن است و تلاش جامعه بین المللی تنها برای توقف یا تنبیه کوچکی برای قدرتهای قاتل شکست خورده صورت می گیرد.آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت دارای کمترین قید و محدودیت است و بسیاری دیگر همانند او از زیر بار جرم هایی که کرده اند فرار می کنند.

دلایل زیادی برای شکست در اجرای قانون کشتار در مورد مقامات  مسئول عالیرتبه وجود دارد. یکی از دلایل آن این است که بسیاری از مردم نتوانسته اند به این باور برسند که مقامات و حاکمان حقی بیشتر از آنها در ارتکاب جرم و قتل ندارند.

دلیل دیگر در سطح سیاسی وعملیاتی شورای امنیت سازمان ملل متحد است. صاحبان اصلی بمب های اتمی کسانی هستند که حق وتودارند، بنابراین طبیعتا آنها جلوی اقدامات سازمان ملل علیه خودشان و طرفهای مورد حمایتشان را خواهند گرفت. یک ساختار دموکراتیک تر سازمان ملل که بر پایه معیار و ضوابط استوار باشد، می تواند گامی در جهت صحیح باشد.

*س: شما انگیزه اصلی ماندن ارتش آمریکا در عراق را چه می دانید؟ آیا تنها به دلیل استثمار ثروت ملی این کشور است یا برنامه ها و نقشه های پایه ای و اساسی دیگری وجود دارد؟

**ج: در سیاست انگیزه در اکثر قریب به اتفاق موارد در جای دوم و یا سوم بحث قرار دارد. آنچه که مهم است این است که شما چه می کنید نه اینکه چرا این کار را می کنید. علت یابی انگیزه ها شاید در مباحث تئوری برای طراحی فعالیت های سیاسی موثر مفید قابل استفاده باشد اما در حقیقت مسئله ای پیچیده است و نیاز به بحث دارد، حال چقدر ارتش آمریکا در عراق باشد یک مصداق است.

بازیگردانان مختلفی که در تصمیم حمله وماندن در آمریکا نقش داشتند، انگیزه های مختلفی داشته اند. فکر می کنم اولین آن در میان تمامی این انگیزه ها، این بود که بعد از افغانستان، بوش به دنبال ادامه دادن هیجان جنگ و شعله ور نگه داشتن آن بود. به یاد می آورید که پدرش بازنده انتخابات مجدد پس از پیروزی در جنگ اول خلیج بود، زیرا مردم زمانی که انتخابات برگزار می شد دیگر همه چیز را فراموش کرده بودند.

این یک تاکتیک قدیمی نزد صاحبان قدرت است که توجه مردم را با جنگ یا صحبت درباره جنگ، منحرف می کنند، بنابراین من فکر می کنم که بوش و چنی به دنبال تهاجم به منطقه ای جدید بودند. فقط باید تصمیم می گرفتند کدام کشور؟ و چون افکار عمومی مردم آمریکا به دنبال انتقام گیری درباره حادثه 11 سپتامبر بود، باید یک کشور مسلمان انتخاب می شد.حتی قبل از حمله آمریکا به افغانستان، آمریکا در عالیترین سطوح تهاجم های همزمانی در مقیاس کوچک را به کشورهای یمن،سومالی، مالزی، فیلیپین ( بیشتر در قسمت های جنوبی ومسلمان نشین )، اندونزی مطرح کرده بود.

این پیشنهاد نامعقولی بود که اندی کارد پیش انداخته بود. خصوصا اینکه مالزی، فیلیپین و اندونزی؛ به خصوص دو مورد آخر؛ که متحدان نظامی واطلاعاتی آمریکا بودند و غیر ممکن بود که بتوانند اهدافی را نقاط دور افتاده در کشورهای مالزی یا اندونزی مورد حمله قرار دهند.اما خود این مسئله نشان می دهد که مقامات کلیدی آمریکا در آن زمان چقدر علاقه مند به حمله به یک کشور مسلمان بودند. 

اینکه چرا آمریکا عراق را برای حمله انتخاب نمود بحث پیچیده و شاید اسرار آمیزی باشد اما این انتخاب قطعا انتخاب بدی از جانب صاحب منصبان آمریکایی بود. دستگاه حاکمه آمریکا به وسیله افرادی چون گن و برنت اسکو کرافت رهبری می شد که برنت اسکو کرافت مشاور امنیت ملی کابینه بوش پدر هنوز هم حکایت های صلح از آن زمان را به بوش پسر گوشزد می کند.

در انتخاب عراق برای حمله، آنها این فرمول را که بعد از جنگ ویتنام مبنی بر حمله به کشورهای ضعیف و بی دفاع بود کنار گذاشتند. به نظر می رسد که بوش و چنی عامدا درباره مسئله عراق اشتباه کردند و فریب خوردند. ممکن است آنها فکر می کردند که مسئله آسان و سریع انجام می شود.  آسان از دیدگاه صاحبان قدرت یعنی کشته شدن هزاران نفر و به دست آمدن قدرت به آسانی در آن کشور به طوری که آنها پیروز شوند، گر چه دیگران در واشنگتن بودند که عکس این موضوع فکر می کردند.

فکرنمی کنم نفت و بدست آوردن ثروت ملی عراق دلیل اول برای تصمیم حمله به عراق و یا ماندن در آن بوده باشد. افرادی همانند پل وولفویتس که معتقد بودند نفت عراق هزینه های حمله را می پردازد مدعی بودند که این جنگ سریع و آسان انجام می شود و استراتژیست های کهنه کاری بودند که می گفتند "بگذار نفت عراق را بگیریم تا کنترل در آن کشور را بدست آوریم".

اما شرکت های نفتی آمریکا مخالف تهاجم به عراق بودند. آنها به بی ثباتی در حوزه نفت علاقه ای نداشتند و اگر ادعای ولفویتس مبنی بر افزایش تولید نفت تحقق می یافت کاهش قیمت جهانی نفت را باعث می شد و این چیزی است که مورد علاقه این شرکت ها نبوده است. استراتژیست های قائل به تصرف منابع نفتی در جهان، در مورد فرضیه ای کار می کردند که متعلق به گذشته بود. در دنیای امروز و بازار جهانی، بدترین دشمنت، هر چه قدر نفت که بخواهی به تو می فروشد. دیدگاه بوش اول را به یاد آورید.

علت تحریم عراق توسط کلینتون این بود که صدام می خواست نفت را به قیمت تعیین شده توسط بازارهای جهانی، روانه این بازارها نماید، اما آمریکا اجازه این مسئله را به او نمی داد.

امروز فعالیت هایی نظیر تحریم نفت اوپک با وجود منابع تولیدی دیگر، به نظر امری محال می رسد. و این تفکر که آمریکا با تصرف نفت عراق می تواند به عنوان اهرمی علیه اروپا و ژاپن استفاده نماید، امری نامحتمل و غیر قابل پذیرش است.چرا که اروپاییان و ژاپنی ها به هر جایی که نفت عرضه و توزیع می شود، می توانند مراجعه کنند و این اختلال سیاسی -اقتصادی که ناشی از حرکت آمریکایی ها است بیشتر از منافع قابل تصور آنها بوده است.

فکر می کنم استراتژیست های آمریکایی بیشتری به این واقعیت پی برده اند، بنابراین توصیه هایی که به بوش می شود، بسیار متنوع خواهد بود.

آن طور که به نظر می رسد، حمله به عراق به مثابه لطفی بود که در حق شرکت های نفتی شد و باعث افزایش قیمت نفت شد. اما این چیزی نبود که آنها انتظار داشتند و برای دولت آمریکا این تهاجم بسیار پر هزینه بود. هر چه قدر هم که آمریکایی ها ثروت عراق را خارج کرده باشند، از هزینه ای که روزانه بابت اشغال عراق پرداخت می نمایند، کمتر است.

فکر می کنم درباره حمله به عراق، عوامل سیاسی، عاطفی و خیالی جایگاهی بالاتر از عامل مادی داشته باشد. در حقیقت، اگر شما به لیست کشورها و حوزه هایی که آمریکا در سال های اخیر به آنها حمله کرده است نگاهی بیندازید، فقیرترین کشورهای جهان را در آن لیست می بینید؛ نظیر: افغانستان، هائیتی، نیکاراگوئه و ویتنام هم که گنج چندانی محسوب نمی شود.

پس چرا آمریکا در عراق مانده است؟ من فکر می کنم که آنها در عراق گیر افتاده اند. ترک عراق به ویژه اگر رژیمی عراقی تحت حمایت آمریکا سقوط کند، بسیار شرم آور خواهد بود.این حاکمان خود محور ترجیح می دهند که باعث مرگ بسیاری، حتی مردم و سربازان خودشان بشوند اما شرمساری و خجالت را از خود دور سازند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات