محمد ملکزاده
نیکاراگوا (1909)
یکی از شیوههای معمول نظام لیبرال دموکراسی غرب برای اعمال سلطه در کشورهای مختلف، توجیه دخالتها و اشغالگریها در پوشش الفاظ عامهپسند بوده است. مداخلات آمریکا در کشورهای جنوب ریوگرانده(1) در ابتدای قرن بیستم نیز از همین دست میباشد ایالات متحده اغلب باعنوان «جلوگیری از آشوب» در این کشورها وارد شد و به دخالتهای بیشمار در امور داخلی آنها اقدام نمود تا وضعیت داخلی آنان را با منافع نامشروع برونمرزیاش هماهنگ سازد. بدیهی است که این دخالتها نه تنها آشوب را فرو نمینشاند بلکه در بیشتر اوقات اوضاع را وخیمتر نیز میکرد. مورد نیکاراگوئه(2) یکی از طولانیترین داستانهای ادامهدار دخالتهای ایالات متحده در نیمکره غربی به حساب میآید.
در سال 1909 میلادی حکمران آزادیخواه و ضدآمریکایی نیکاراگوئه، در یک اقدام شجاعانه دو سرباز آمریکایی را که با همدستی شورشیان در رودخانه «سان خوان» دینامیت کار میگذاشتند دستگیر و اعدام کرد، در پی این اقدام وزیر خارجه آمریکا، بلافاصله روابط سیاسی با نیکاراگوا را قطع کرد و اعلام نمود که ایالات متحده از پیروزی شورشیان استقبال میکند. داستان شورش از این قرار بود که پیش از این، آمریکا با اعطای یک وام 15 میلیون دلاری به حکمران نیکاراگوئه سعی در همراهکردن او با سیاستهای آمریکا داشت. دولت آمریکا در مقابل این وام از او درخواست کرد امتیاز حفر یک کانال بین دو اقیانوس و حق نظارت مطلق بر امور مالی و گمرکی نیکاراگوا را به این دولت واگذار نماید. ولی «سانتوس زلایا» حکمران نیکاراگوا با قاطعیت این درخواست را رد کرد.
آمریکا که انتظار این پاسخ را نداشت شورشی علیه وی ترتیب داد. این شورش توسط آمریکاییان زمیندار و مالک معادن نیکاراگوا -که از سیاستهای سرسختانه و ضدآمریکایی حکمران این کشور بیمناک بودند- سازماندهی شده بود، فرماندهی میشد. در ابتدای امر نیروهای شورشی در مقابله با سانتوس زلایا کاری از پیش نبردند و در آستانه شکست قرار گرفته بودند که ناگهان تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در سواحل دریای کارائیب پیاده شدند و فوراً به کمک شورشیان نیکاراگوا شتافتند و در نهایت موفق شدند دولت سانتوس زلایا را سرنگون نمایند. در اوت سال 1910 میلادی با حمایت آمریکا، آدولفودیاز بر مسند ریاست جمهوری نیکاراگوا نشست. او از طرفداران دخالت آمریکا در امور داخلی نیکاراگوا بود و در اولین اقدام امتیاز مدیریت گمرکات این کشور را به ایالات متحده واگذار و یک افسر آمریکایی را مسؤول وصول عوارض گمرکی این کشور نمود!
به دنبال این اقدامات و افزایش سلطه آمریکا بر نیکاراگوا، ملّیون این کشور به خشم آمدند و نیروهای طرفدار دولت سابق (سانتوس زلایا) در ژوئیه 1912، تشکیلات دولتی را در ماناگوا (پایتخت نیکاراگوا) مورد حمله قرار دادند. دیاز حکمران آمریکایی نیکاراگوا بلافاصله از ایالات متحده درخواست کمک نمود و از آن کشور خواست تا با ارسال نیروهایش به کمک وی بشتابد.
ناوهای آمریکایی با بیش از 2700 تفنگدار عازم نیکاراگوا شدند و شورش ملّیون را سرکوب نمودند.
دولت دیاز یک دولت کاملاً وابسته و دستنشانده بود و پایگاه اجتماعی نیز نداشت؛ به همین دلیل برای حفظ ظواهر و دموکراسی در زیر سایه خفقان و سرکوب، انتخاباتی را ترتیب داد و سربازان نیروی دریایی آمریکا نیز مسؤول حفاظت از صندوقهای را‡ی بودند ولی با تمام این احوال طبق اعلام رسمی دولت نیکاراگوا، از جمعیت 800 هزار نفری کشور در آن سال تنها 4 هزار رای به نفع حکومت دیاز بهدست آمده بود!
اشغال نیکاراگوا توسط تفنگداران آمریکایی تا سال 1933 بهطول انجامید. یکی از سناتورهای آمریکایی در تشریح اوضاع نیکاراگوای تحت اشغال آمریکا در سال 1926 گفته بود: «وزارت خارجه با به رسمیت شناختن ریاست جمهوری «دیاز» در نیکاراگوا، حیثیت آمریکا را پایمال کرد و به خاطر این امر مجبور شد بهطور کتبی و شفاهی بههرگونه تقلب قانونی و تزویر سیاسی دست بزند. تقریباً همه مردم نیکاراگوا از این سگ باوفا -دیاز- که هرچه صاحبش (دولت آمریکا) میگفت انجام میداد، از ته قلب متنفر بودند. چون وزارت خارجه آمریکا نتوانست مشکلات را به راحتی حل کند برای بهانجام رساندن برنامه خوشظاهر و رذیلانه خود به ناوگان جنگی، زرهپوش دریایی و بمبافکن متوسل شد.»(3)
دیاز، حکمران آمریکایی نیکاراگوا در زیر سایه قدرت آمریکا، با آسودگی خاطر حکومت میکرد و مدام از ارتش آمریکا بهخاطر محافظت از نیکاراگوا در برابر خطرات)!( تشکر میکرد. آمریکا نیز در حمایت از این -بهگفته سناتور آمریکایی- سگ باوفا از هیچ جنایتی فروگذار نمیکردند بهطوری که در هنگام شورش آزادیخواهان، نیروهای آمریکایی شهر مهم چیناندگا را به کشتارگاه وحشتناکی مملو از هزاران زن و مرد و کودک و کهنسال تبدیل کردند تا کسی را جرا‡ت مخالفت با نظام لیبرال دموکراسی غرب نباشد!