در فلسفهی سیاست، بحث از مشروعیت و حقانیت هر حکومتی از کلیدیترین و مهمترین مباحث است، از این رو اندیشمندان و تئوریپردازان نظامهای مختلف سیاسی ناگزیر به بحث دربارهی آن هستند.
اسلام نیز به عنوان یک نظام سیاسی از این قاعده مستثنی نیست اما این بحث نیز همانند بسیاری از مباحث دیگر، دست خوش اختلافنظرهایی شده است. این که دین اسلام حکومت را مخصوص به فقها دانسته یا آن را به مردم واگذار کرده است و اینکه در صورت اختصاص حکومت به فقها (در عصر غیبت) ملاک تنها نصب الهی است و یا تلفیقی از نصب الهی و رأی مردم، مسألهای است که در سالهای اخیر مورد چالش گروهها و شخصیتهای علمی و سیاسی قرار گرفته و از این رهگذر اختلافات علمی میان متفکرین و اسلامشناسان بزرگ، در سطح رسانهها و افکار عمومی انعکاس یافته است.
شخصیتهایی چون امام خمینی(ره)، آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح یزدی و بسیاری دیگر از فقهای گذشته و معاصر منشاء حکومت فقیه را تنها و تنها براساس نصب عام فقها از جانب خداوند دانسته و رأی مردم را به عنوان عاملی برای تحقق و عینیت بخشیدن به این حکومت (مقبولیت) ارزیابی میکنند.
گروه دیگری از فقهای معاصر، منشاء دینی حکومت فقها را تلفیقی از صلاحیت نقس الامری فقها (براساس نصب عام الهی) به علاوه ضمیمه شدن رأی و نظر مردم میدانند. به عبارت دیگر این گروه رأی مردم را افزون بر مقبولیت بخشی به حکومت جزء دخیل در شرعی بودن آن ارزیابی میکنند. شخصیتهایی چون آیتالله منتظری1، آیتالله مکارم شیرازی2، آیتالله مشکینی3 و برخی دیگر از فقهای معاصر از این نظریه دفاع میکنند.
در کنار این دو گروه از فقها برخی دیگر از شخصیتهای غالباً سیاسی را میتوان نام برد که تنها عامل حقانیت حکومت را رأی و نظر مردم دانسته و مسأله نصب عام فقها برای حکومت را به هیچ وجه قبول ندارند. شخصیتی چون محمد مجتهد شبستری از جمله این افراد است.4
اما آنچه این مقاله در صدد بررسی آن است پاسخ به این پرسش است که نظر آیتالله هاشمیرفسنجانی. به عنوان شخصیتی که اجتهاد و تفکر بالای اسلامی وی مورد تأیید مقام معظم رهبری قرار گرفته5. دربارهی منشاء حکومت فقها کدام یک از سه نظریه مذکور است؟!
چرا هاشمیرفسنجانی؟
آیتالله هاشمیرفسنجانی به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته و تاریخساز نظام جمهوری اسلامی ایران همواره از دیرباز در معرض نقد مخالفان و منتقدان خود قرار داشته و به خصوص در سالهای اخیر مورد توجه جدی بخشی از نقادان قرار گرفته است. در گذشته بیشتر نقدهایی که متوجه وی میشد جنبه اجرایی داشته و سمت و سوی عملکرد ایشان را در مسئولیت ریاست جمهوری نشانه میرفت و اگر در مواردی به حوزههای نظری معطوف میشد، غالباً تئوریهای اقتصادی ایشان را در بر میگرفت. اما از اواخر سال 1383 تاکنون نقدهایی در زمینه فلسفه سیاسی اسلام بر برخی از سخنان ایشان منتشر شده که بخشی از آن به موضوع منشاء مشروعیت ولایت فقیه و مدل فعلی اداره حکومت اسلامی باز میگردد.
البته غالب این نقدها از سوی هفتهنامهی «پرتو سخن» وابسته به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) منتشر شده است. ما در این نوشتار تلاش داریم تا ضمن بیان نقدهای این هفتهنامه به بررسی میزان دقت و صحت این نقدها با افکار و اندیشههای آیتالله هاشمی بپردازیم.
سیر تاریخی این نقدها
اولین نقدی که از جانب هفتهنامهی پرتو سخن درباره آیتالله هاشمیرفسنجانی منتشر در تاریخ 9 دی ماه 1383 به قلم دبیر سیاسی این هفتهنامه با عنوان «سناریوی کارگزاران برای انتخابات آینده» بود.6 این مقاله با هدف جلوگیری از نامزدی هاشمیرفسنجانی در نهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری نوشته شده و از جمله مهمترین اهدافی که در این مقاله دنبال میشد گره زدن هاشمیرفسنجانی و جریان مدعی اصلاحطلبی از نظر فکری و عملی به یکدیگر بود. در این راستا یکی از مهمترین انتقادات نویسنده از هاشمی رفسنجانی سکوت وی در برابر حمله به دین، مقدسات و ارزشها در دوران حاکمیت اصلاحطلبان عنوان شده بود. در قسمتی از این مقاله چنین آمده است:
«نیروهای ارزشی... ایشان را در آنچه در این هشت سال (دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی) نسبت به دین و مقدسات و ارزشها صورت گرفت، به نحوی سهیم میدانند. در طول مدت حاکمیت اصلاحطلبان نیز که به ارزشها و مقدسات دینی تاختند، کمتر موضعگیری شفاف از سوی ایشان مشاهده شد.» 7
با نگارش این مقاله زمینه برای طرح اشکالات مهمتر به ایشان فراهم آمد و لذا چندی بعد در اسفند ماه همان سال به دنبال مصاحبه آیتالله هاشمیرفسنجانی با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) دبیر سیاسی هفتهنامهی پرتو در مقاله دیگری با عنوان «آقای هاشمی! اشتباه نکنید! امام(ره) مشروعیت ولایت فقیه را از خدای متعال میداند.» مدعی شد که هاشمیرفسنجانی مشروعیت الهی ولی فقیه را قبول ندارد. در قسمتی از این مقاله چنین آمده بود:
«آقای هاشمی! براستی جناب عالی چگونه به خود اجازه میدهید که با وجود این فرمایشات صریح و شفاف حضرت امام(ره) درباره مشروعیت ولایت فقیه که آن را از جانب خداوند میدانند و مشروعیت از سوی مردم را نفی میکنند، بفرمایید: «ولی فقیه را خدا تعیین نکرده ...
در تفکر امام و تفکر ما. که تفکر دینی است. وقتی کسی میخواهد سرنوشت مردم را در اختیار بگیرد و در امور مردم دخالت و قانونگذاری کند، به اجازهی مردم احتیاج دارد.» و بعد تلویحاً کسانی را که معتقدند ولی فقیه منصوب از سوی خداوند است نه مردم، مخالفان حضرت امام و دین قلمداد کنید!» 8
این هفتهنامه چندی بعد با انتشار بخشهایی از یک سخنرانی که در محفلی خصوصی ایراد شده بود به صورت ضمنی آیتالله هاشمیرفسنجانی را به مصلحتی، غیراصیل و بیریشه دانستن اصل ولایت فقیه (به گونهای که هر وقت دلشان خواست عوضش میکنند!) متهم نمود. در قسمتی از این متن چنین آمده بود:
«کسانی با عنوان آیتالله میگویند ما بودیم که ولایت فقیه را درست کردیم تا بتوانیم. با شاه مبارزه کنیم و کشور را حفظ کنیم، ما امام(ره) را به عنوان ولی فقیه در بین مردم ترویج و برایش قائم مقام درست کردیم؛ رهبری را ما درست کردیم، شورای رهبری را هم ما به رهبری فردی تغییر دادیم؛ بعد هم اگر دلمان بخواهد دوباره عوضش میکنیم! معتقدند اینها مسأله اصیل و ریشهداری نیست، و این کارها را برای مصالح کشور کردهاند، و حاضر نیستند بحث جدی فقهی در این زمینه بکنند.» 9
این سخنان نیز ظاهراً مستند به بخشهایی از مصاحبه سالنامه 1383 شرق با آیتالله هاشمیرفسنجانی بود.
در مهرماه 1384 نیز هفتهنامهی پرتو، نامه سرگشادهای که ادعا شده بود از جانب جمعی از فضلای حوزه علمیه قم نوشته شده است را در حالی منتشر کرد که حتی نام یک نفر در ذیل این نامه به چشم نمیخورد! در این نامه آیتالله هاشمیرفسنجانی به نفی حاکمیت دینی، تضعیف رهبری نظام، تلاش جهت به دست گرفتن اختیارات رهبری و... متهم شده بود. در بخشهایی از این نامه خطاب به ایشان چنین آمده بود:
«جناب آقای هاشمی!... برخی از اظهارات شما در چند سال اخیر حاکی از این است که در اصل ولایت فقیه بلکه به طور کلی در ایده حاکمیت دینی و حکومت دینی دچار تردیدهایی شدهاید. عباراتی متعدد از جناب عالی در جهت ایجاد تردید و القای شبهه در اصل حاکمیت دینی و الهی بودن اصل ولایت فقیه منتشر شده است... در یکی از مصاحبههای خود چنان سخن میگویید که گویا هیچ گاه به اقتدار دینی و ارتباط حکومت و قدرت، به دین معتقد نبودهاید. در مصاحبه شما با روزنامهی اعتماد آمده است: «ما از همان اول به پدیده قدرت نگاه زمینی و واقعبینانه داشتیم. کسانی آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند، قبول نداریم. از همان ابتدا امام خمینی هم همین را میگفت. شما حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم میدهد. این چالش نیست و دردسری هم به وجود نمیآورد البته اگر تعصبهای بیجا برداشته شود.» 10 ... اگر «زمینی بودن» در برابر «آسمانی بودن به معنای الهی بودن» باشد که ظاهراً چنین است، عبارات فوق به معنای نفی حاکمیت و اقتدار دین در جامعه است و اگر مرادتان این است که در دوران غیبت، حاکم اسلامی به منصب خاص منصوب نشده است، این امری روشن است و قائل ندارد؛ به علاوه ظاهر عبارت شما با این معنا ارتباطی ندارد. ... برای همهی امت اسلامی و دشمنان نظام اسلامی روشن است که در طول 27 سال نظام اسلامی، آنچه این نظام را از خطرات نجات داده، رهبریهای هوشمندانه امام راحل و رهبریهای امام گونه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بوده است. از این رو طرح مسایلی از قبیل اینکه شورای رهبری بهتر از رهبری شخص واحد است و تفوه به این که «حذف شورای رهبری در قانون اساسی کار اشتباهی بوده است» نه تنها ضرورتی ندارد بلکه موجب بدبینی مردم به نظام اسلامی خواهد شد زیرا این پندار غلط را در ذهن مردم ایجاد میکند که گویا یکی از سردمداران نظام در آرزوی افزایش قدرت خود در پی ایجاد شرایطی است که خود نیز در رهبری کشور نقشی داشته باشد. مطابق با آنچه در روزنامهی شرق آمده است گفتهاید: «امام با شورا مخالف بود اما من و آقای طالقانی طرفدار شورا بودیم و حذف شورای رهبری در قانون اساسی سال 68 بیخود بود.»11 و همچنین در روزنامه مردمسالاری از قول شما نقل شده است که گفتهاید: «برای اداره یک حکومت نمیتوان به فتوای یک نفر، خواه هر فردی که باشد، عمل کنیم. باید شورایی در کشور باشد که مسایل اساسی جامعه را بررسی کند تا نظرات این شورا پشتوانه قوانین باشد. در این صورت شورای نگهبان اگر میخواهد مصوبات مجلس شورای اسلامی را تصویب یا رد کند باید با استناد به فتوای شورایی عمل کند.» 12 جناب آقای هاشمی! خوب میدانید که رهبر عادل و فقیه اگر حکم یا فتوایی میدهد هیچ گاه بر اساس خواست شخصی خود چنین نمیکند بلکه قطعاً از نظرات کارشناسی افراد یا جمعهایی که توانایی اظهارنظر دارند استفاده میکند.»13
چندی بعد هفتهنامهی پرتو متن یک سخنرانی را منتشر کرد که در قسمتی از آن چنین آمده بود:
«برخی از چند سال پیش نقشههایی کشیدند؛ تا جایی که کسانی که از آنها انتظار نمیرفت گفتند: ما ولایت فقیه را امری زمینی میدانستیم و میدانیم! این، همان حرفی است که از دهان منافقین شنیده میشد.
امام(ره) میفرمود: ولایت فقیه ولایتالله است، حکم ولی فقیه حکم خداست. آن بزرگوار میفرمود: تا زمانی که ولی فقیه حکم رییسجمهور را امضا نکند، طاغوت است. اما بعضی به صراحت میگویند: ما از همان زمان امام هم میگفتیم ولایت امری زمینی است. آیا چنین کلامی نمیتواند سرنوشت جامعه اسلامی را تغییر دهد؟»14
همچنین چنین بیان، میشد که: «سربسته به شما میگویم و انشأالله همیشه سربسته بماند؛ کسانی که شما باور نمیکنید، درصدد تضعیف موقعیت رهبری و ولایت فقیه هستند.» 15
نقد استدلالهای منتقدان
1. اتهام عدم موضعگیری شفاف در برابر حمله به ارزشها و مقدسات
گفته شد که از اولین انتقادات هفتهنامهی پرتو سخن به آیتالله هاشمی رفسنجانی ادعای عدم برخورداری از مواضع شفاف در برابر جریان مهاجم به ارزشها و مقدسات در زمان حاکمیت دولت اصلاحات بود.
اهمیت طرح این انتقاد از آن جهت بود که هاشمیرفسنجانی را با جبهه اصلاحات در یک پایگاه فکری قرار داده و زمینه طرح مسایلی چون عدم اعتقاد ایشان به ولایت آسمانی فقیه را فراهم میآورد.
با کمال تأسف باید گفت که این ادعا در حالی صورت میگرفت که آقای هاشمی رفسنجانی در طول این مدت بارها و بارها در مقابل تهاجم فرهنگی، لیبرالها، سکولارها، نهضت آزادی، بخشهایی از جبهه دوم خرداد، مطبوعات فاسد و منحرف، انقلابیون مسخ شده، مخالفان ولایت فقیه و گروههایی از این قبیل موضع شفاف و قاطع داشت.
چنانچه روزنامههای منتشر شده (به خصوص روزنامهی جمهوری اسلامی) را در طول این هشت سال بررسی اجمالی نماییم با موارد فراوانی از این دست مواجه خواهیم شد که اتفاقاً برخی از این مواضع در هفته نامه «پرتوسخن» نیز انعکاس یافته است!
از آنجا که این مقاله مجال بیان تمامی این موارد را ندارد ما تنها به ذکر مواضعی از ایشان که در این هفتهنامه منتشر شده است میپردازیم و باز بر این نکته تصریح میکنیم که چون این نشریه به صورت هفتگی منتشر میشده نتوانسته است تمامی مواضع ایشان را منعکس نماید:
1. «از تلخیهای این حادثه (18 تیر 78) شکست حرمت و قداست مقام معظم رهبری و ولایت بود که چنین حرکتی حتی در پی از انقلاب و در رژیم طاغوت هم رخ نداده بود... در فکر و اندیشه آحاد و همه مردم، قداست رهبری به گونهای است که هیچ کس چنین اجازه یا گستاخی را به خود نمیداد، اما به هر حال این قضیه تلخ به عنوان لکه ننگی در تاریخ و انقلاب ما به ثبت رسید و یک اثر تلخی در ذائقه مردم گذاشت چون همهی ما میدانیم که به چه مقام و شخصیتی توهین شد:»16
2.«رسانهها (مطبوعات) نباید اصل را بر افزایش تیراژ قرار دهند. آنها وظیفه دارند دوستیها را عمق بخشیده و از ایجاد اختلاف پرهیز کنند.» 17
3. «هدف دشمنان در ابتدای پیروزی انقلاب این بود که با ترویج لیبرالیسم، ماهیت اسلامی انقلاب را مخدوش کنند و اینک همان شیوه را با ادبیاتی تازه شروع کردهاند... تفاوتی که مباحث امروز کرده است آن است که این حرفها را ما از زبان داخلیها میشنویم. رسانهها، گروهها و افرادی که در گذشته و از سال 60 به بعد جرأت بیان این حرفها را نداشتند، دوباره با گفتن آنها خوراک اصلی رادیوهای بیگانه را فراهم کردهاند؛ به طوری که رادیوهای بیگانه دیگر نیاز ندارند خودشان سرمایهگذاری کنند. امروز عمدهترین خوراک را اینها به رادیوهای بیگانه میدهند.» 18
4. «ضد انقلاب که در فکر حفظ جان خود بود، امروز همراه با کسانی که حاکمیت اسلام را قبول نداشتند و صریح میگفتند که حاکمیت دینی در کشور نباید باشد و منکر ولایت فقیه بودند و با افرادی که مدعی دلسوزی انقلاب میباشند دست به دست هم داده و همراه با بیگانگان این گونه القا میکنند که اسلام کارایی ندارد، این روح همه شیطنتهاست.» 19
5. «ناجوانمردی است کسانی که خود را وفادار به انقلاب میدانند، گذشته 20سال انقلاب اسلامی را زیر سؤال میبرند.»20
6. رهبری از امور فرهنگی کشور نگرانی جدی دارند و در زمان (ریاست جمهوری) من هم ابراز میکردند، اما الآن بیشتر است. از طرفی روشن است که جریاناتی در پشت حوادث و تهاجمات فرهنگی برای تخریب فرهنگ کشور وجود دارد.»21
7. «ستون پنجم دشمن در داخل فعال هستند... امروز نیروی لازم برای مقابله با شرارتها را داریم و نباید بگذاریم دشمنان، حاکمیت و آمریت اسلام را زیر سؤال ببرند و با شعار خوارج گونه این گوهر گرانبها را از ما بگیرند.»22
8. «متأسفانه امروز شاهد هستیم همان دشمنان یعنی ناکثین، قاسطین و مارقین در مقابل انقلاب اسلامی، این میراث امام و همه عظمتی که یاران و امت امام (رحمهالله) به وجود آوردند، با همه عناد، شرارت و فریبکاری، صف کشیدهاند و جای خوارج، معاویهها و طلحهها را پر کردهاند.»23
9. «حضرت امام (قدس سره) دو رکن اسلامیت و مردمیت نظام را با هم مورد توجه قرار داده و قبول داشتند. معتقد بودند اگر مردم نباشند، نمیتوانیم حکومت اسلامی داشته باشیم؛ البته این را هم نفی میکردند که مردم جمع بشوند و اسلام را نخواهند، اسلامیت را شرط میدانستند و تحقق آن را منوط به اقبال مردم میدیدند.»24
10. «برخی افرادی که از خط امام (رحمه الله) شروع کردند و جان گرفتند، امروز خط آتاتورک و لائیسم را بر خط امام ترجیح میدهند! امروز که 20 سال از پیروزی انقلاب گذشته است و وارد دهه سوم انقلاب شدهایم، افرادی که در سایه فداکاری ملت به جایی رسیدهاند، به این فکر افتادهاند که چیزی دیگری را جای گزین افکار امام کنند.»25
11. «ما باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم که تاریخ با جهل و خامی ما همان گونه که در مشروطیت اتفاق افتاد، تکرار شود.» 26
12. «نباید اجازه داد، وفاق ملی که به یمن اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) به وجود آمده است، به دست عدهای نادان و یا دانای شرور به وضع دیگری درآید.» 27
13. «ما این هشدار را به منافقین دادیم، گفتیم شما را از دامن مردم میگیرند و به دامن بیگانگان میاندازند. من که اینها را کاملاً میشناختم، بچههای بدی نبودند، اینها حرکت خود را با مبارزه با آمریکا و کشتن آمریکاییها شروع کردند، بعد جاورکش کنگره آمریکا شدند و پناه به صدام و اسراییل بردند. سرنوشت همه کسانی که بخواهند از ملت و از خاستگاه انقلاب جدا شوند، همانند منافقین است.»28
14. «امروز عدهای آن قدر گستاخ شدهاند که صریحاً در اجتماعات میگویند و در روزنامههایشان مینویسند که دین نه تنها کارایی ندارد بلکه حکومت دینی مضر است.» 29
15.«همه دیدند که چگونه ملیگراها در دوره مصدق شکست خوردند و تسلیم طاغوت شدند؛ البته من نمیگویم نمیشود موج درست کرد، همان موجی هم که مصدق روی آن سوار شد، موجی بود که فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی ایجاد کرده بودند.» 30
16. «مسأله مبارزه با فقر و فساد و تبعیض از اهداف اصلی انقلاب اسلامی و همواره از حرفهای مؤکد حضرت امام راحل و مقام معظم رهببری بوده است.» 31
17. «مهمترین هدف دشمن در ایران این است که حاکمیت اسلام و ولایت فقیه نباشد.»33
18. «افراد نادان و یا دانا و مغرض با دشمن هم صدا شده و حرفهای یکدیگر را تکمیل میکنند. با شایعه سازی و تبدیل آن به یک جریان مرموز و موذی و با استفاده از تمام ابزارها در کشور به میدان آمده و با پول خرج کردن، ترتیب دادن اجتماعات و به خدمت گرفتن تروریستها قصد دارند به اهداف خود برسند... از همه مسئولان انتظار است که اجازه ندهند به انقلاب اسلامی، این هدیه الهی قرن بیستم، آسیب برسد.» 33
19.«دانشجویان انقلابی و همه کسانی که درد دین دارند، نباید اجازه دهند دشمنان اسلام و ایران دانشگاه را ابرازی در خدمت منافع خود قرار دهند.» 34
20. «میخواهند به نام آزادی و چیزهای دیگر، حالت بسیار شکنندهای برای مردم بوجود بیاورند.» 35
21. «دشمنان دیرینه اسلام با شیوه نوین به میدان آمدهاند.» 36
22. «روحانیت از طرف دشمنان به شدت تضعیف میشود و شرایط زمانی نیز ایجاب میکند که دوستان انقلاب این شرایط و ترفند دشمنان را درک کنند و بر اساس مقتضیات زمان با انتخاب راهکارهای مناسب با آن به مقابله برخیزند.»37
23. «غرب از طریق نفوذ سکولارها در دولتهای اسلامی اهداف خود را دنبال میکند.» 38
24. «طرفداران اندیشه سکولاریسم برآنند تا ایده جدایی و عدم دخالت مذهب در مدیریت و حاکمیت کشورهای اسلامی را گسترش دهند و از این طریق اهداف سلطه طلبانه خود را محقق سازند.» 39
25. «برخی از مطبوعات، پیاده نظام دشمن هستند.» 40
26. «روزنامههایی که همسو با رسانههای بیگانه میگویند اسلام کارایی ندارد، این مطبوعات پیاده نظام دشمن هستند.» 41
27. «این حرفهایی که در روزنامههای داخلی و رسانههای بیگانه میبینید و میشنوید، شبیه همان حرفهایی است که اول انقلاب میزدند؛ اینها میگویند اسلام کارایی ندارد؛ بنیصدر هم همین را میگفت. اینها باز این نغمه شوم را آغاز کردند که اسلام قدرت اداره کشور را ندارد. این مطبوعات پیاده نظام هستند. ما هم تفصیر داریم.
یک کارهایی داریم میکنیم و خودیها هم میکنند و دارند اعتبارات و اسطورههای مورد اعتماد مردم را از بین میبرند. به اسم آقازاده به حریم آقایان وارد میشوند. الآن به اسم اسلام و اقتصاد، با عناوین دهن پرکنی این بزرگان و همه چیز را زیر سؤال میبرند. از لحاظ سیاسی بعضی میگویند اصلاحات نبوده و ما داریم اصلاحات میکنیم و از نظر اقتصاد میگویند همه جا بخور بخور بوده و ما میخواهیم از حلقوم آنها بیرون بیاوریم. در این شرایط، مردم به چه کسی اعتماد کنند؟ ما به دست خودمان داریم کارآیی اسلام را زیر سؤال میبریم. اگر ما همین طور جلو برویم، آن انرژی که پشت سر انقلاب بود دیگر پشت سر انقلاب نخواهد بود؛ البته ما آنها را شکست دادیم و باز هم میدهیم و باید روحیه اخلاص را حفظ کنیم.»42
28. «تأسف بار است آنهایی که برای انقلاب زحمت کشیدند و زندان رفتند، حالا همینها به دست خودشان انقلاب، امام (رحمه الله) و دفاع مقدس و همه چیز را زیر سؤال میبرند.» 43
29. «افراد جدیدی که میخواهند درس مردمسالاری را یاد بدهند، به انقلاب ظلم میکنند.» 44
30. «بدتر از رسانههای خارجی، برخی رسانههای داخلی هستند که با مزد یا بدون مزد با رادیو اسراییل هم صدا شدهاند.» 45
31. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید بر مهمترین بعد انقلاب اسلامی، یعنی مسأله حکومت اسلامی خاطرنشان کرد:«پس از سرنگونی شاه، جریان های سیاسی سعی کردند مانع از تشکیل حکومت توسط روحانیت شوند؛ این اولین چالشی بود که در شورای انقلاب با آن روبرو بودیم و هنوز هم این چالش ادامه دارد. قاطعیت امام تا حدود زیادی راه لیبرالها را بست اما اثر آن به مقدار زیادی باقی مانده است.»46
32. «افکار لیبرالی، مارکسیستی و الحادی ریشه مخالفت با حکومت اسلامی است.»47
33. «عدهای فکر میکنند راه تأمین منافع از ملیگرایی عبور میکند.» 48
34. «امام قاطعانه در مقابل اصلاحات آمریکایی ایستاد.» 49
35. «مسخ شدههای مدعی سوابق انقلابی، لیبرالها، مارکسیستها و سلطنتطلبها معتقدند دولتی سکولار باید روی کار آید.» 50
36. «آمریکا در ایران از جریانی حمایت میکرد که تصور مینمود آنها میلیونها رأی در بین مردم ایران دارند، اما نتیجه انتخابات شوراها نشان داد که آرای آنها را باید با عدد انگشتان دست محاسبه کرد.» 51
37. «این سیاهنماییها تقریباً بعد از دوم خرداد 76 شروع شده است؛ به طوری که حتی افتخارات نظام، دفاع مقدس و حضرت امام راحل را هم زیر سؤال میبرند.» 52
مطالب فوق، جملات صریح و شفافی است که هفته نامه پرتو سخن به نقل از آیت الله هاشمی رفسنجانی در مقام مقابله با سیاستهای حاکم بر کشور در دوران هشت ساله اصلاحات منتشر کرده است.
قراردادن این جملات در کنار ادعای همین هفته نامه مبنی بر این که «در طول مدت حاکمیت اصلاح طلبان که به ارزشها و مقدسات دینی تاختند، کمتر موضعگیری شفاف از سوی ایشان مشاهده شد.» 53 ما را به میزان انصاف و دقت این هفته نامه در نقد شخصیت و تفکرات آیت الله هاشمی رفسنجانی رهنمون میسازد.
2. متن کامل مصاحبههای آقای هاشمیرفسنجانی
هفتهنامه پرتو سخن برای اثبات دیگر مدعای خود یعنی عدم اعتقاد آیت الله هاشمی رفسنجانی به مشروعیت الهی فقیه به ترتیب به متن سه مصاحبه زیر با ایشان استناد جسته است:
1. مصاحبه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در تاریخ 11 بهمن ماه 1383
2. مصاحبه سالنامه 1383 شرق.
3.مصاحبه فصلنامه کتاب نقد در بهار 1381 (روزنامه اعتماد این مصاحبه را در تاریخ 27 آبان 1381 مجدداً با استناد به منبع اصلی (فصلنامه کتاب نقد) منتشر کرد اما متأسفانه هفته نامه پرتو به منبع اصلی که نشریهای تخصصی و ارزشی است هیچ گونه اشاره ای نکرده است.)
به هر حال ما برای نقد این ادعا ابتدا بخشهایی از سه مصاحبه مذکور که به موضوع منشاء مشروعیت حکومت فقیه ارتباط پیدا میکند را به صورت کامل ذکر کرده و آنگاه به تحلیلی محتوایی هر یک از آنها خواهیم پرداخت.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) میگوید:
«ائمه (علیهم السلام) معصوم و منصوصند و بعد از آنها، نایب آنها شرایطی دارد و شرایط آن هم در قانون اساسی آمد. ولی فقیه را خدا تعیین نکرده و ممکن است تعداد زیادی فقیه این شرایط را داشت باشند.
بنابراین انتخابات از رهبری شروع میشود. در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم بیعت وجود داشت. در مدینه، احزاب و گروهها با ایشان بیعت میکردند. ان موقع انتخابات به این شکل نبود و سران گروهها با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قرار میگذاشتند. در قرآن هم چند آیه در مورد بیعت وجود دارد. پس بیعت یک زمینه کاملاً دینی دارد. در تفکر امام (قدس سره) و تفکر ما- که تفکر دینی است- وقتی کسی میخواهد سرنوشت مردم را در اختیار بگیرد و در امور مردم دخالت و قانون گذاری کند، به اجازه مردم احتیاج دارد و این اجازه با برگزاری انتخابات شکل میگیرد. درگذشته، انتخابات در حد سران گروهها و احزاب بود، ولی اکنون خود مردم مستقیما انتخاب میکنند. پس انتخابات حقیقتی است که با عنوان بیعت، هم در دین ریشه دارد و هم عامل مقبولیت یک نظام است... انتخابات راه بسیار درستی برای درست کار کردن حکومت است. جمهوری هم از همین مسأله ناشی میشود. بنابراین اسلام با جمهوری سازگاری دارد. اسلام غیر از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دوازده امام معصوم (علیهم السلام)، نوع حکومت را تعیین نکرده است. راه تعیین نوع حکومت، عرفی است.
البته همه انواع حکومت به خواست مردم بر میگردد. پس اسلام، جمهوری و انتخابات همه با هم هماهنگند... بعضی افراد در بحث ولایت میگفتند که ولی فقیه را خداوند تعیین کرده و اکنون هم بعضیها این اعتقاد را دارند. این عده معتقدند که مشروعیت ولی فقیه به رأی مردم نیست و ولی فقیه هر تصمیمی که بخواهد، میتواند بگیرد. امام (قدس سره) به ولایت فقیه حق بالایی میدادند که نمونه آن موضوع سلمان رشدی است. ایشان اختیارات ولی فقیه را محدود نمیدانستند، ولی دخالت ولی فقیه در زندگی مردم را قبول نداشتند. در قانون اساسی ما، همه در برابر قانون مساوی هستند. بعضی از همان آقایان نمیخواهند به انتخابات اصالت دهند. امام (قدس سره) از لحاظ اصولی به ولایت فقیه جامع الشرایط معتقد بودند و در مواردی هم اجرا میکردند، مثلاً مجمع تشخیص را موقعی تشکیل دادند که در قانون اساسی نبود و یا مثلاً شورای عالی دفاع را در زمان جنگ تحمیلی تشکیل دادند که در آن زمان برای تمام دستگاهها، حتی در برخی موارد قانون وضع میکرد. ایشان نمیخواستند در شرایط عادی، برای تمشیت امور مسیر دیگری غیر از قانون را در پیش بگیرند، مگر در موارد خاص. مثلاً با این که شورای نگهبان وجود داشت، گفتند: اگر دو سوم مجلس قانونی را تصویب کرد، شورای نگهبان حق مخالفت با آن را ندارد.»54
ایشان همچنین در مصاحبه با سالنامه شرق میگویند:
«اسلام به جز دوازده امام (علیهم السلام) که تعیین میشدند، شکل مدیریت کشور را به عهده مردم گذاشته است. اسلام اوصافی را برای مدیر گفته است و ما همه باید آن اوصاف را در نظر بگیریم. هر قانون مترقی باید برای مدیرانش اوصافی داشته باشد و شرایطی بگذارد و باید به گونهای باشد که به هر شکل عملی شود. نباید به امید شانس و مسایلی از این قبیل باشد. مدیریت جامعه باید مدیریت یک جامعه جهانی باشد. دنیا هم اصولی دارد که ما هم با آن هیچ مشکلی نداریم. در اصل اگر دعواهای داخلی و حرفهایی از این قبیل نبود، باز هم مشکل نداشتیم، وقتی ما رژیم شاه را ساقط کردیم از مردم پرسیدیم: چه نظامی میخواهید؟ البته امام (قدس سره) مطمئن بودند که مردم چه میخواهند که چنین سؤالی کردند. این اقدام با مبانی عقیدتی حضرت امام (قدس سره) و ما همراه بود. ما از مردم پرسیدیم که نظام شما اسلامی باشد یا خیر؟ این گونه نبود که حرفهای دیگر گفته نشود.
آن موقع همه حرفها، حتی کوچکترین نظرات مخالفین و خیلی بهتر از آنچه که ما مطرح میکردیم، مطرح میشد. همه نشریه، جلسه، انجمن و میتینگ داشتند و بحث، مخالفت و حتی تحریم میکردند. امکانات خارجی هم در اختیارشان بود. خیلی طبیعی و مثل همه دنیا، منتها با سرعت باور نکردنی قانون اساسی را نوشتیم و مجلس خبرگان را انتخاب کردیم و مردم به آن رأی دادند. واقعاً انتخابات آزادی بود و شخصیتهایی که مردم قبولشان داشتند، رأی آوردند. قانون اساسی را تصویب کردیم و به افکار عمومی ارائه نمودیم و مردم به آن رأی دادند.
همیشه مقدار آرا بالای 90 تا 95 درصد بود. همه چیز به مردم واگذار شد. الآن شاه بیت سخنان حاکمان دنیا، شعار دموکراسی است که سرنوشت مردم به دست خودشان باشد. آنچه در ایران اتفاق افتاد، بهترین شکل ممکن بود. مجلس درست کردیم که از تریبون آزاد و باز برخوردار است و همه دنیا بحثهای آن را میفهمند و پشت پردهای ندارد. کمترین مسائل پشت پرده را در مقایسه با رژیمها و حکومتهای دنیا داریم. با مردم کشور صادق بودیم و آنها هم رأی دادند. ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاندیم که دولت مخالفت کرد و استعفا داد و امام (قدس سره) هم با استعفای ایشان مخالفت نکردند. یعنی فضا باز بود.
افکار جامعه در آن زمان غیر از این بود و هر کس حرفش را میزد.
شورای رهبری را در قانون اساسی وارد کردیم. با این که نظر خود امام (قدس سره) خیلی به شورا نبود. ولی ما و آیت الله طالقانی به شورا فکر میکردیم. الآن در نظامی زندگی میکنیم که رهبر ما با واسطه از طرف مردم انتخاب میشود. درست هم هست. فکر میکنیم رهبری شرایطی دارد. همان شرایطی که در قانون اساسی آمده است که جزء مقوم است.
اگر بخواهیم اسلامی فکرکنیم، رهبر ما باید این گونه باشد: عالم، عادل، شجاع، متقی، مدیر و مدبر باشد. یعنی جانشین امام معصوم (علیه السلام) است. بعضیها میگویند این جانشین را خدا تعیین کرده که قبول ندارم. خداوند آنچه به ما گفته، این است که باید این اوصاف را داشته باشد. ما دنبال این اوصاف هستیم و اوصاف را هم خود مردم باید تشخیص بدهند. شاید مردم نتوانند خوب تشخیص بدهند. مردم خبرگان را انتخاب میکنند و خبرگان تشخیص میدهند. لذا همه نهادها؛ منبعث از آرای مردم هستند.» 55
و بالاخره آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با فصلنامه کتاب نقد در پاسخ به این پرسش که: «علاقمند بودیم که نظرات شما را ایستگاه به ایستگاه، درباره تفاوتهای معرفتی نسل دوم انقلاب با نسل اول جویا شویم. نسل دوم با نسل اول انقلاب، هم پیشینه نیست یعنی نه انقلاب را تجربه کرده است و نه تحولات ریز و درشت دوران جنگ را دیده است و در واقع هم پیشینه نبودن آنها سبب شده تا احساسات متفاوت و ادراکاتی متمایز داشته باشند. نهایت چیزی که تاکنون برای هم پیشینه شدن آنها صورت گرفته کارهایی است که پیشینه را به یک رمان یا فیلم سینمایی تبدیل ساخته است. همچنین در سالهای اخیر ترویج نگاه سکولار به دین و فاصلهگیری از نگاه ایدئولوژیک و انقلابی و نگاه زمینی به مقوله مشروعیت و یا تفاوت در رادیکالیزم و محافظهکاری، ممکن است در این رابطه، قابل بررسی باشد. آیا شما این شکاف را میان فضای دهه اول انقلاب و دهه سوم انقلاب میبینید؟ و اگر پاسخ مثبت است چه راه حلی دارید؟» میگویند:
«من قبلاً گفتم که نباید همه این مسائل را آسیب بدانید، بعضی از این تحولات، مثبتاند، بنابراین بخشی از این مطالباتی که گفتید، انقلاب باید مناسب با ادبیات و فرهنگ زمان جلو برود، درست و تحول مثبتی است. شما مثال خاصی زدید که اتفاقاً حساس است و آن این که نگاه نسل دوم به قدرت بر خلاف نگاه نسل اول زمینی است نه متافیزیکی، درست است این مسأله میتواند برای انقلاب ما چالش ایجاد کند اما ما میتوانیم همین نگاه زمینی را هم داشته باشیم. ما از همان روز اول به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقعبینانه داشتیم. کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند قبول نداریم. از همان ابتدا امام خمینی (ره) هم، همین را میگفت، شما حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم میدهد. این چالش نیست و دردسری هم به وجود نمیآورد، البته اگر تعصبهای بیجا برداشته شود؟ این مشکلی که شما الآن میگویید در ابتدای انقلاب و در حضور امام هم داشتیم. در شورای انقلاب، در درگیریهای ما با دولت موقت، در دانشگاهها همین مسایل را به طور جدی داشتیم.
بازرگان هم به خاطر همین مسایل، قهر کرد و استعفا داد، لکن این گونه مباحث به علت شرایط ویژهای که در آن دوره بر ایران حاکم بود اعتراضش بلند نشد، منظورم این است که حرف، حرف نسل جدید نیست، این حرف را نسل قدیم راه انداخته است. فرض کنید همین آقای عبدالله نوری که این حرفها را میزند و میگوید این حرف از نظر نسل جدید است، خودش در گذشته از فالانژهای زمان ما به حساب میآمد و این قدر خون به دل ما کردند، اما امروز بنا به شرایط جدید، سخن از مطالبات جدید میزنند. من قبول دارم که در مقطعی از انقلاب آن قدر در مسأله ولایت فقیه، دچار افراط شدیم که درست نبود. بحث در این مورد، همان اول انقلاب در حزب جمهوری اسلامی هم مطرح میشد و اینها بحث تازهای نیست. سختگیریها و تنگ کردن میدان بحث، مشکل آفرین است. شرایط فوق کرده و ما باید به زمان، توجه کنیم.» 56
3. نقد این سه مصاحبه
1-3. چند اصل مسلم در سخنان آقای هاشمی
همچنان که ملاحظه میکنید آقای هاشمی رفسنجانی در این مصاحبهها بر چند مسأله مهم تصریح کردهاند.
1-1-3. معرفی فقها به عنوان نائبان امام زمان(عج)
ایشان در مصاحبه با ایسنا میگویند: «ائمه (علیهم السلام) معصوم و منصوصند و بعد از آنها، نایب آنها شرایطی دارد و شرایط آن هم در قانون اساسی آمد.» حتی وقتی که میگویند: «ولی فقیه را خدا تعیین نکرده» بلافاصله منظور خود را بیان کرده، ادامه میدهند: «ممکن است تعداد زیادی فقیه این شرایط را داشته باشند»یعنی منظور از تعیین نشدن ولی فقیه توسط خدا عدم «نصب خاص» در این مورد است.
همچنین وقتی مدعی میشوند که: «بعضی افراد در بحث ولایت میگفتند که ولی فقیه را خداوند تعیین کرده و اکنون هم بعضیها این اعتقاد را دارند.» باز هم منظورشان «نصب خاص»است. 57
ایشان در مصاحبه با سالنامه شرق نیز پس از آنکه میگویند: «اسلام به جز دوازده امام (علیهم السلام) که تعیین میشدند، شکل مدیریت کشور را به عهده مردم گذاشته است، بلافاصله ادامه میدهند که: «اسلام اوصافی را برای مدیر گفته است و ما هم باید آن اوصاف را در نظر بگیریم.» آنگاه قانون اساسی اشاره کرده و سپس اوصاف لازم برای رهبری را بدین شکل بر میشمارند:
«رهبری شرایطی دارد. همان شرایطی که در قانون اساسی آمده است که جزء مقوم است. اگر بخواهیم اسلامی فکر کنیم، رهبر ما باید این گونه باشد: عالم، عادل، شجاع، متقی، مدیر و مدبر باشد. یعنی جانشین امام معصوم (علیه السلام) است.»
با این بیان کاملاً مشخص میشود که وقتی در مصاحبه با فصلنامه کتاب نقد اشاره میکنند که: «بعضیها میگویند این جانشین (ولی فقیه) را خدا تعیین کرده که قبول ندارم.» باز هم منظورشان عدم قبول «نصب خاص»در مسأله ولایت فقیه است.
2-1-3. انتخابات حکم بیعت را داشته و عامل مقبولیت نظام است.
گرچه در این مصاحبهها چنین آمده است که «انتخابات از رهبری شروع میشود.» و یا گفته شده: «وقتی کسی میخواهد سرنوشت مردم را در اختیار بگیرد و در امور مردم دخالت و قانون گذاری کند، به اجازه مردم احتیاج دارد و این اجازه با برگزاری انتخابات شکل میگیرد.» اما در کنار این عبارات همین انتخابات به منزله بیعت مردم با رهبری و نظام اسلامی ارزیابی شده است و پر واضح است که بیعت عامل مقبولیت است نه منشاء مشروعیت. مخصوصاً آنکه با بیان زیر به زمینه دینی بیعت در اسلام اشاره شده است:
«در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم بیعت وجود داشت. در مدینه، احزاب و گروهها با ایشان بیعت میکردند. آن موقع انتخابات به این شکل نبود و سران گروهها با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قرار میگذاشتند. در قرآن هم چند آیه در مورد بیعت وجود دارد. پس بیعت یک زمینه کاملاً دینی دارد.»
اینکه ایشان بیعت مردم با فقیه را همچون بیعت با پیامبر (ص) ارزیابی کردهاند نشان میدهد که انتخابات را تنها به عنوان عامل مقبولیت نظام قبول دارند تا جایی که حتی بر این مسأله تصریح کرده چنین میگویند:
«انتخابات حقیقتی است که با عنوان بیعت، هم در دین ریشه دارد و هم عامل مقبولیت یک نظام است.» 58
هاشمی رفسنجانی حتی در مصاحبه با سالنامه شرق بر این نکته نیز تصریح میکند که پس از سقوط رژیم شاه چون امام خمینی (ره) مطمطئن بودند که مردم چه نظامی را میخواهند اقدام به برگزاری انتخابات (رفراندوم) کردند. به این جملات توجه کنید.
«وقتی ما رژیم شاه را ساقط کردیم از مردم پرسیدیم: چه نظامی میخواهید؟البته امام (قدس سره) مطمئن بودند که مردم چه میخواهند که چنین سؤالی کردند.»
3-1-3. ولایت فقیه مطلقه است
آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از مصاحبه خود با «ایسنا» به نگرش امام خمینی(ره) در عدم محدودیت ولایت فقیه به قوانین جاری استناد کرده و میگویند:
امام (قدسسره) به ولایت فقیه حق بالایی میدادند که نمونه آن موضوع سلمان رشدی است. ایشان اختیارات ولی فقیه را محدود نمیدانستند،... امام (قدس سره) از لحاظ اصولی به ولایت فقیه جامع الشرایط معتقد بودند و در مواردی هم اجرا میکردند، مثلاً مجمع تشخیص را موقعی تشکیل دادند که در قانون اساسی نبود و یا مثلاً شورای عالی دفاع را در زمان جنگ تحمیلی تشکیل دادند که در آن زمان برای تمام دستگاهها، حتی در برخی موارد قانون وضع میکرد. ایشان نمیخواستند در شرایط عادی، برای تمشیت امور مسیر دیگری غیر از قانون را در پیش بگیرند، مگر در موارد خاص. مثلاً با این که شورای نگهبان وجود داشت، گفتند:اگر دو سوم مجلس قانونی را تصویب کرد، شورای نگهبان حق مخالفت با آن را ندارد.» 59
اشاره بدون تعریض ایشان به نظر فقهی حضرت امام خمینی (ره) نشان میدهد که وی نه تنها برای فقیه ولایت و مشروعیت الهی قائل است بلکه ولایت فقیه را مطلقه نیز میداند. این ادعا از مطالعه دیگر مصاحبههای ایشان نیز ثابت میشود. 60
به هر حال از مجموع این سه اصل نتیجه میگیریم که ادعای هفته نامه پرتو سخن که ایشان را متهم به «تردید و القای شبهه در اصل ولایت فقیه، حاکمیت دین و حکومت دینی» 61 و یا ارائه «تفسیری صرفاً زمینی از ولایت فقیه» 62 کرده بود کاملاً بیپایه و اساس است و اصولاً فهم اینکه کسی ولایت فقیه را قبول داشته باشد اما آنرا صرفاً زمینی بدانند (!!!) تنها از عهده دوستان ما دراین هفته نامه بر میآید! راستی چگونه ممکن است «ولایت» که فی نفسه امری «آسمانی» است را صرفاً «زمینی» دانست؟!
2-3. چند نقطهی ابهام در سخنان آقای هاشمی
در مجموعه این سه مصاحبه چند نکته مبهم نیز به چشم می خورد که نیازمند بررسی دقیقتری است که در ادامه به طرح آنها میپردازیم:
1-2-3. معنای کلمه مشروعیت
آیت الله هاشمی رفسنجانی در قسمتی از مصاحبه خود با فصلنامه «کتاب نقد» از کلمه «مشروعیت» استفاده کرده وآن را به رأی مردم نسبت دادهاند. ایشان در مصاحبه با این فصلنامه چنین می گویند:
«ما میتوانیم همین نگاه زمینی را هم (به قدرت) داشته باشیم. ما از همان روز اول به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقعبینانه داشتیم.
کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند قبول نداریم از همان ابتدا امام خمینی(ره) هم، همین را میگفت، شما حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم میدهد. این چالش نیست و دردسری هم به وجود نمیآورد، البته اگر تعصبهای بیجا برداشته شود؟؟»
شاید محکمترین دلیل دوستان ما در هفته نامه پرتو برای متهم کردن آقای هاشمی به عدم اعتقاد به حکومت دینی و مشروعیت الهی حکومت فقیه همین عبارت بود. لذا درباره ی این این عبارت توجه به نکات زیر لازم است:
1. آنچه در سخنان آقای هاشمی نفی شده، نگاه «صرفاً متافیزیکی» به «پدیده قدرت» است نه نگاه «متافیزیکی» به «مشروعیت حکومت».
نگاه «صرفاً متافیزیکی به پدیده قدرت»نگاهی است که برای مردم هیچ شأنی حتی در به فعلیت رسیدن حکومت قائل نیست. بدین معنا که عدهای همچون برخی از برداران اهل سنت معتقد باشند که حتی اگر شخصی با استفاده از زور بر مردم مسلط شد، حکومت او مشروع بوده و وجوب اطاعت داشته باشد.
پدیده قدرت نیز عبارت از چگونگی شکلگیری قدرت است اما «مشروعیت حکومت» بیانگر حقانیت یا عدم حقانیت حاکم در جایگاهی که در آن قرار گرفته، میباشد. متأسفانه در نقدهای هفته نامه پرتو میان این امور خلط شده است.
2. اینکه آقای هاشمی میگویند که: «ما میتوانیم همین نگاه زمینی را هم (به پدیده قدرت) داشته باشیم.» و مخصوصاً اینکه از کلمه «هم» استفاده کردهاند مؤیدی بر این مدعاست که ایشان نگاه آسمانی به مشروعیت حکومت را نفی نکرده اند بلکه نگاه زمینی در «شکل گیری قدرت» را نگاهی «واقع بینانه» ارزیابی کرده اند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم سخن ایشان را همراه با آنچه به صورت مفروض ایشان در تقدیر گرفته شده، بیان کنیم، چنین باید بگوییم:
«ما میتوانیم (علاوه بر نگاه آسمانی) همین نگاه زمینی را هم داشته باشیم. ما از همان روز اول به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقعبینانه (هم) داشتیم.»
3. کلمه مشروعیت یک مشترک لفظی است و آنچه از این کلمه در فلسفه سیاست اراده میشود نه به معنای «شرع» و «دین» بلکه به معنای «قانونی بودن» است. حضرت آیت الله مصباح یزدی درباره معنای این کلمه چنین میگویند:
«مشروعیت که در فلسفه سیاست مطرح میشود مفهومی اصطلاحی دارد که نباید آن را با معنای لغوی این واژه و واژههای هم خانوادهاش اشتباه گرفت؛ به عبارت دیگر نباید «مشروعیت»، را با «مشروع»، «متشرعه» و «متشرعین» که از «شرع» به معنای «دین» گرفته شده همسان گرفت. بنابراین، معنای این واژه در مباحث سیاسی معادل legitimacy در زبان انگلیسی و تقریبا [مترادف] «قانونی بودن» است«63
طبق این معنا مراد آیت الله هاشمی رفسنجانی از «مشروعیت که امام به مردم میدادند» میتواند همان قانونیتی باشد که از طریق رفراندوم و دیگر انتخاباتی که همواره امام خمینی (ره) بر لزوم برگزاری آن تأکید میکردند، باشد. به عنوان نمونه حضرت امام قبل از برگزاری رفراندوم قانون اساسی، میفرمایند:
«الان ما قانون اساسی را که درست شده است و تحت مطالعه است، آن را باید قطعی بکنیم... نخست وزیر را من تعیین کردهام، من به ولایت شرعی تعیین کردم. وقتی یک کسی به ولایت شرعی تعیین شد، یک حکومت شرعی است این.... ما الان رژیممان باز قانونی نیست، الان رژیمی ما نداریم. رژیم سلطنت که رفت، رژیم جمهوری اسلام هم به حسب رأی شرعی من الان هست، اما به حسب نظر دنیا باید با آرای مردم درست شود و به آرای مردم میخواهیم مراجعه کنیم برای مجلس مؤسسان و برای تشکیل یک حکومتی که خود مردم میل دارند؛ حالا آن جمهوری اسلامی را خواستند؛ نخواستند، رژیم شاهنشاهی هم اختیار با خودشان است.» 64
4. قراین متعددی در کلام آیت الله هاشمی رفسنجانی وجود دارد که معنای بیان شده را تأیید میکند. از جمله این قرائن آن است که آقای هاشمی در همین مصاحبه صراحتاً بیان میکنند که:
«این که نگاه نسل دوم به قدرت بر خلاف نگاه نسل اول زمینی است نه متافیزیکی، درست است این مسأله میتواند برای انقلاب ما چالش ایجاد کند.»
خوب است دوستان پرتویی ما به این سؤال پاسخ دهند که اگر نگاه آقای هاشمی به قدرت، زمینی و نه متافیزیکی باشد چه معنا دارد که این نگاه (یعنی نگاه خودشان) را چالشی برای انقلاب بدانند؟!
آقای هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خود از نگاه صرفاً زمینی به پدیده قدرت به عنوان مشکلی که ریشه در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب دارد یاد کرده و حتی به انتقاد از عبدالله نوری و اشخاصی که این سخنان را به عنوان مطالبات نسل جدید بیان میکنند میپردازد:
«این مشکلی که شما الآن میگویید در ابتدای انقلاب و در حضور امام هم داشتیم. در شورای انقلاب، در درگیریهای ما با دولت موقت، در دانشگاهها همین مسایل را به طور جدی داشتیم. بازرگان هم به خاطر همین مسایل، قهر کرد و استعفا داد، لکن این گونه مباحث به علت شرایط ویژهای که در آن دوره بر ایران حاکم بود اعتراضش بلند نشد، منظورم این است که حرف، حرف نسل جدید نیست، این حرف را نسل قدیم راه انداخته است. فرض کنید همین آقای عبدالله نوری که این حرفها را میزند و میگوید این حرف از منظر نسل جدید است، خودش در گذشته فالانژهای زمان ما به حساب میآمد و این قدرت خون به دل ما کردند، اما امروزه بنا به شرایط جدید، سخن از مطالبات جدید میزنند... بحث در این مورد، همان اول انقلاب در حزب جمهوری اسلامی هم مطرح میشد و اینها بحث تازهای نیست.»
از توضیحات بالا معنای مشروعیت در عبارات زیر که توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) بیان شده نیز مشخص میشود. ایشان در این مصاحبه میگویند:
«بعضی افراد در بحث ولایت می گفتند که ولی فقیه را خداوند تعیین کرده و اکنون هم بعضی ها این اعتقاد را دارند. این عده معتقدند که مشروعیت ولی فقیه به رای مردم نیست و ولی فقیه هر تصمیمی که بخواهد، می تواند بگیرد. امام (قدس سره) به ولایت فقیه حق بالایی می دادند...
ولی دخالت ولی فقیه در زندگی مردم را قبول نداشتند.»
آری با توجه به اینکه در ولایت فقیه «نصب خاص»وجود ندارد و خداوند شخص ولی فقیه را تعیین نکرده و ولی فقیه از میان انواع ولایتی که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) برخوردار بودند تنها از حق ولایت و زعامت سیاسی برخوردار است لذا آقای هاشمی رفسنجانی بر این مسأله تأکید میکنند که گرچه ولایت فقیه مطلقه است اما این مسأله مجوزی برای دخالت در حریم خصوصی مردم نمیشود. 65
2-2-3. بیریشه و غیر اصیل دانستن ولایت فقیه!
آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از مصاحبه خود با سالنامه شرق درباره روند شکلگیری نظام ولایت فقیه میگوید:
«وقتی ما رژیم شاه را ساقط کردیم از مردم پرسیدیم: چه نظامی میخواهید؟ البته امام (قدس سره) مطمئن بودند که مردم چه میخواهند که چنین سؤالی کردند. این اقدام با مبانی عقیدتی حضرت امام (قدس سره) و ما همراه بود. ما از مردم پرسیدیم که نظام شما اسلامی باشد یا خیر؟... با سرعت باور نکردنی قانون اساسی را نوشتیم و مجلس خبرگان را انتخاب کردیم و مردم به آن رأی دادند... قانون اساسی را تصویب کردیم و به افکار عمومی ارائه نمودیم و مردم به آن رأی دادند. ... ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاندیم که دولت مخالفت کرد و استعفا داد و امام (قدس سره) هم با استعفای ایشان مخالفت نکردند. ... شورای رهبری را در قانون اساسی وارد کردیم. با این که نظر خود امام (قدس سره) خیلی به شورا نبود. ولی ما و آیت الله طالقانی به شورا فکر میکردیم.»
شاید با استناد به مصاحبههایی از این دست بود که هفته نامه «پرتو» سخنانی را منتشر کرد که در آن چنین آمده بود:
«کسانی با عنوان آیت الله میگویند ما بودیم که ولایت فقیه را درست کردیم تا بتوانیم با شاه مبارزه کنیم و کشور را حفظ کنیم، ما امام (ره) را به عنوان ولی فقیه در بین مردم ترویج و برایش قائم مقام درست کردیم؛ رهبری را ما درست کردیم، شورای رهبری را هم ما به رهبری فردی تغییر دادیم؛ بعد هم اگر دلمان بخواهد دوباره عوضش میکنیم! معتقدند اینها مسأله اصیل و ریشهداری نیست، و این کارها را برای مصالح کشور کردهاند، و حاضر نیستند بحث جدی فقهی در این زمینه بکنند.» 66
به راستی آیا اگر شخصیتی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از افراد مطلع و مؤثر در شکلگیری نظام جمهوری اسلامی به صورت کاملاً صادقانه خاطرات خود را از چگونگی تثبیت ولایت فقیه و شورای رهبری در قانون اساسی بیان کند باید بدین شکل مورد اعتراض واقع شود؟ راستی از کدام قسمت این مصاحبه چنین برداشت میشود که مسأله ولایت فقیه مسألهای غیراصیل، بیریشه و مصلحتی است تا هر گاه تصمیم گرفتند بتوانند آن را تغییر بدهند؟!
به هر حال میزان اعتقاد آقای هاشمی رفسنجانی به اصل ولایت فقیه و نیز چگونگی تثیبت این اصل در قانون اساسی را میتوان با مطالعه مصاحبه ایشان با فصلنامه «حکومت اسلامی»- ارگان رسمی مجلس خبرگان رهبری- دریافت. ایشان در این مصاحبه که در سال 1379 انجام شده است چنین میگویند:
«در مورد شکل حکومت باید اضافه کنم آن زمان (قبل از پیروزی انقلاب)، با این که اصل ولایت (فقیه) قطعی بود ولی شکل اجرایی ولایت فقیه، مسجل نبود. اصل ولایت فقیه را، امام (قدس سره) بحث کرده بودند و در علم کلام و فقه هم در این باره مطالب روشنی داریم، ولی با این ویژگیهایی که بعداً پیش آمد، آن زمان مسجل نبود. در پیش نویس قانون اساسی، مسأله ولایت فقیه نیامده بود پیش نویس را ما تهیه نکرده بودیم، بلکه دکتر حبیبی و یک گروهی از حقوقدانان و کارشناسان با توجه به قوانین اساسی دنیا، متنی تهیه کردند که این متن در شورای انقلاب مطرح شد ولی به ذهن ما نرسید که ولایت فقیه را، در پیش نویس اضافه کنیم. بعداً حضرت امام (قدس سره)، آیت الله گلپایگانی (رحمه الله)، آیت الله شریعتمداری و دیگر علمای آن موقع پیش نویس را مطالعه کردند و آنها هم به ذهنشان نرسید یا نخواستند. در واقع آن موقع ما؟ تصور تأسیس نظام سیاسی به این شکل را نداشتیم.
در مجلس خبرگان که پیش نویس قانون اساسی در آن بررسی میشد، پیشنهادی رسید و علمای عضو خبرگان از آن حمایت کردند و به خاطر وجود زمینه فکری و عقیدتی در اکثریت خبرگان به تصویب رسید.
این جا، دو مطلب است: یکی، این که محتوای نظام، باید اسلامی- با محوریت تشیع- باشد و دیگر این که شکل حکومت چطور باشد و چه نهادهایی داشته باشد. این که محتوای نظام، باید اسلامی باشد، خیلی جدی مطرح بود. قبلاً هم گفتیم ما روی شکل حکومت و قالب حکومت، بحث نکرده بودیم، نه این که راجع به محتوای آن نظری نداشتیم. پیش از این که ولایت فقیه در قانون اساسی بیاید، ملت مسلمان ایران در یک همه پرسی، تصویب کرده بودند که حکومت باید اسلامی باشد. بنابراین، در بین همه محرز بود که باید احکام اسلامی اجرا شود، آن هم در همه سطوح، اما این که در قالب سیستم ولایت فقیه و نهادها و ارگانهای فعلی باشد، چنین طرحی نبود. در ذهن بعضیها طرح «علمای طراز» وجود داشت و فکر میشد که باید بر مصوبات و عمل مجلس، دولت و حکومت، نظارتی باشد تا موارد غیراسلامی در آن تصویب یا عمل نشود. این که فقیه، ولایت دارد، محرز بود، اما این که ولایت را به این شکل، در قانون اساسی بیاوریم یا نحوه انتخابات و مثلاً اختیارات ویژهای، مانند فرماندهی کل قوا و...
داشته باشد در ذهن نبود. ولی به تدریج به این نقطه رسید که (شکل کنونی) ولایت فقیه بهترین راه است. آن موقع، یک بحث دیگری هم بود.
بعضیها معقتد بودند که ولی فقیه را محدود نکنیم بلکه ولی فقیه، باید سازمانی در اختیار داشته باشد که همه قوا و ارگانها به تصویب او برسد. برداشت اینها از حکومت معصوم (علیهم السلام) این بود که نمیشود بگوییم: «این قسمت یا آن قسمت خارج از اختیار ولی فقیه باشد.» آنها میگفتند این سازمان در اختیار ولی فقیه، باید همه شئون کشور، از قانونگذاری، اجرا، سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی و ... را تصویب و تأیید کند. با توجه به بحثهای امام (قدس سره) در نجف و انتشار کتاب «ولایت فقیه» که متن درس ایشان است و مقبول بودن آن در جامعه، زمینه این موضوع کاملاً آماده بود. من شخصاً در خبرگان نبودم و فکر میکنم که مقام معظم رهبری هم نبودند. بخشی از این بحثها همان زمانی بود که به من سوء قصد شده بود و برای مدتی در شورای انقلاب و در جلسات دیگر شرکت نمیکردم و البته مذاکرات مجلس خبرگان موجود است و منتشر هم شده است شما میتوانید ببینید که مسأله توسط چه کسانی و چگونه مطرح شد.»67
در این مصاحبه نیز ایشان مسأله ولایت فقیه را به عنوان اصلی قطعی که در علم کلام و فقه مطالب روشنی درباره آن وجود دارد ارزیابی کردهاند اما قالب و شکل اجرای آن را امری قابل تغییر دانستهاند.
3-2-3. مخالفت با حذف شورای رهبری در بازنگری قانون اساسی
از دیگر مسایلی که هفته نامه «پرتو سخن» به آیت الله هاشمی رفسنجانی نسبت داده است مخالفت با حذف شورای رهبری در بازنگری قانون اساسی به انگیزه قدرت طلبی و قرار گرفتن در جایگاه رهبری (!!!) است. بار دیگر به عبارات زیر توجه کنید:
«آقای هاشمی!... طرح مسایلی از قبیل اینکه شورای رهبری بهتر از رهبری شخص واحد است و تفوه به این که «حذف شورای رهبری در قانون اساسی کار اشتباهی بوده است» نه تنها ضرورتی ندارد بلکه موجب بدبینی مردم به نظام اسلامی خواهد شد زیرا این پندار غلط را در ذهن مردم ایجاد میکند که گویا یکی از سردمداران نظام در آرزوی افزایش قدرت خود در پی ایجاد شرایطی است که خود نیز در رهبری کشور نقشی داشته باشد. مطابق آنچه در روزنامه شرق آمده است گفتهاید: «امام با شورا مخالف بود اما من و آقای طالقانی طرفدار شورا بودیم و حذف شورای رهبری در قانون اساسی سال 68 بیخود بود.»68 و همچنین در روزنامه مردم سالاری از قول شما نقل شده است که گفتهاید: «برای اداره یک حکومت نمیتوان به فتوای یک نفر، خواه هر فردی که باشد، عمل کنیم. باید شورایی در کشور باشد که مسایل اساسی جامعه را بررسی کند تا نظرات این شورا پشتوانه قوانین باشد.
در این صورت شورای نگهبان اگر میخواهد مصوبات مجلس شورای اسلامی را تصویب یا رد کند باید به استناد به فتوای شورایی عمل کند.» 69 جناب آقای هاشمی! خوب میدانید که رهبر عادل و فقیه اگر حکم یا فتوایی میدهد هیچ گاه بر اساس خواست شخصی خود چنین نمیکند بلکه قطعاً از نظرات کارشناسی افراد یا جمعهایی که توانایی اظهار نظر دارند استفاده میکند.»70
متأسفانه باید گفت که با مراجعه به متن مصاحبه آقای هاشمی رفسنجانی با سالنامه شرق متوجه میشویم که عبارت «حذف شورای رهبری در قانون اساسی سال 68 بیخود بود.» در هیچ جای از این مصاحبه وجود ندارد! لذا وقتی به آدرس داده شده توسط هفته نامه پرتو مراجعه میکنیم مشخص میشود که این نشریه به جای استناد به متن مصاحبه آقای هاشمی، به گزارش خبرنگاری که این مصاحبه را با ایشان انجام داده، استناد کرده است و اینجاست که باید از این هفته نامه پرسید که وقتی (به هر دلیلی) در متن مصاحبه چنین سخنی وجود ندارد، شما بر چه اساسی ادعای گزارشگری که تاکنون بسیاری از نوشتهها و تحلیلهای او را به دور از واقعیت ارزیابی کردهاید را عین واقعیت پنداشته و بدان استناد کرده و حتی اندک اشارهای نیز به اینکه این سخن به نقل از گزارشگر است نه شخص آقای هاشمی نکردهاید؟!
اکنون با توجه به این مسأله میتوان بحث را در دو مجال ادامه داد:
اول آنکه بر این اساس که عبارت مذکور در متن مصاحبه با آقای هاشمی وجود ندارد، به صورت کلی منکر بیان چنین سخنی از جانب ایشان شده و موضوع ادعای هفته نامه پرتو را منتفی دانسته و در نتیجه لزومی در ادامه این بحث ندانیم.
دوم آنکه فرض را بر این بگذاریم که عبارت مذکور توسط آقای هاشمی بیان شده است اما چون انتشاراتش را به مصلحت ندانسته اند آنرا از متن مصاحبه حذف کردهاند لکن گزارشگر آن عبارت را در گزارش خود نقل کرده است که در این صورت نیز به علت حذف عبارت مذکور نمیتوان خوردهای از ایشان گرفت اما شاید دوستان ما در هفته نامه پرتو گناه آقای هاشمی را اصل اعتقاد به «عدم لزوم حذف شورای رهبری در بازنگری قانون اساسی»بدانند که در این صورت باید گفت: مگر غیر از آن است که در زمان غیبت امام معصوم (ع) همه فقها بر اساس نصب عام الهی از ولایت برخوردارند؟ و مگر نه اینکه در قانون اساسی سال 1358 این فرض (رهبری شورایی) به عنوان روشی که مغایرتی با مبانی شرعی ندارد، پذیرفته شده بود؟و مگر مقام معظم رهبری نیز پس از ارتحال حضرت امام در مجلس خبرگان رهبری از این فرض دفاع نکردند؟71 پس حتی به فرض آنکه آیت الله هاشمی رفسنجانی معتقد به عدم لزوم حذف شورای رهبری در بازنگری قانون اساسی هم باشند، گناهی مرتکب نشدهاند تا مستحق چنین تعابیر شدید و غلیظی باشند.
4-2-3. مدل هاشمی رفسنجانی برای حکومت اسلامی
همچنان که بیان شد هفته نامه «پرتو سخن» در بخش دیگری از نامه منسوب به فضلای حوزه (که البته فاقد هرگونه امضایی است) نوشته بود:
«آقای هاشمی!... در روزنامه مردم سالاری از قول شما نقل شده است که گفتهاید: «برای اداره یک حکومت نمیتوان به فتوای یک نفر، خواه هر فردی که باشد، عمل کنیم. باید شورایی در کشور باشد که مسایل اساسی جامعه را بررسی کند تا نظرات این شورا پشتوانه قوانین باشد.
در این صورت شورای نگهبان اگر میخواهد مصوبات مجلس شورای اسلامی را تصویب یا رد کند باید با استناد به فتوای شورایی عمل کند.» 72 جناب آقای هاشمی! خوب میدانید که رهبر عادل و فقیه اگر حکم یا فتوایی میدهد هیچ گاه بر اساس خواست شخصی خود چنین نمیکند بلکه قطعاً از نظرات کارشناسی افراد یا جمعهایی که توانایی اظهارنظر دارند استفاده میکند.»73
درباره این سخنان نیز توجه به نکات زیر ضروری است:
1. همچنان که ملاحظه میکنید آنچه در این سخنان بیان شده است مربوط به شورای فتواست نه رهبری شورایی که متأسفانه میان این دو مقوله نیز همچون برخی از مقولات دیگر کاملاً خلط شده است.
2. آیت الله هاشمی رفسنجانی در برخی از مصاحبههای خود یکی از مهمترین راهکارهای تحول در «سیر اسلامی کردن دولت» را تحول در حوزههای علمیه، متناسب با نیازهای حکومت دانسته و میگویند:
«هیچ موردی در زندگی بشری از لحاظ اسلامی نیست که یکی از احکام خمسه را نداشته باشد. یا واجب، یا مستحب، یا حرام، یا مکروه و یا مباح است. اگر ما یک حوزه زنده و یک شیوه اجتهادی پویا، همان اجتهادی که اوایل مطرح شد و گاهی مخالف و موافق پیدا کرده، داشته باشیم، برای همه این مواردی که شما میگویید، حکم تعیین میکنند.
مبانی هم هست. یعنی خوشبختانه مبانی فقهی ما اینقدر قابل مانور است، مسایل عقلی،کلیات و قواعد هم است. شما مسایل مستحدثه را ببینید، فقها در سالهای اخیر وارد شدند و هر یک بحثی در مسایل مستحدثه دارند و در رسالههایشان هم آوردند. در گذشته احکام خیلی از موارد مثل تلقیح، بیمه، بانکداری و خیلی از مسایل جدید در رسالهها و فتاوا نبود. اینها همه را بحث کردند و فتوا دادند. اینکه درست است یا نه؟بحث دیگری است. اینکه چقدر کارشناسی آنها صحیح است و توانستند به احکام درستی برسند، بحث دیگری است. الان بحثی که با حوزهها، علما و مدرسین دارم، این است که اگر شما میخواهیم نظام اسلامی باشد و نظرات حوزه را در نظر بگیرید، اول باید حوزه را متحول کنید. شما باید وارد احکام مورد نیاز جامعه شوید. همه این قوانینی که مجالس میگذرانند، تصویب نامهها و آییننامهها میتواند حکم شرعی داشته باشد، اگر وارد شوید و مباحث حکومتی را به اندازه کتاب صلاه بحث کنید که خیلی بیش از این میشود.
نماز یک عبادت در زندگی ماست، ولی حکومت همه زندگی ما است.
تحصیل، اقتصاد، فرهنگ، ورزش، تفریح، سفر و همه اینها احکام دارد و قانون هم میخواهد. بنابراین راهکار درست این است که حوزه جامعی داشته باشیم که در حوزه برای همه این مسایل با مبانی اسلامی حکم بگویند. تا نگفتند، اینها را جزو منطقه فراغ حساب میکنند برای اینکه تصمیم بگیرند. مگر اینکه با یکی از جاهای مشخص اسلامی تعارض پیدا کند که نوعاً اینگونه پیدا میشود. فکر میکنم حوزه ما هنوز آمادگی جوابگویی احکام حکومتی را به طور کافی ندارد و حکومت همه هنوز به طرف این نرفت که این وظیفه مهم اجتهادی را که پشتوانه حکومت اسلامی باشد، به وجود بیاورد. این کار، بین رهبری که خودشان یک مجتهد هستند، با حوزه تعاملی میخواهد که به این مسأله برسند. من هم مدتی است که روی این حرف میزنم و سخنرانی میکنم و در حوزه علمیه قم با جامعه مدرسین مطرح کردم و ضرورت وجود دانشگاه جامع را که برای همه علوم در آن متخصص تربیت شود، گفتم. برای این که اگر در همه رشتهها بخواهیم به احکام برسیم، مجتهدی داشته باشیم و تا چنین تخصصی در حوزه نباشد، آنها نباید توقع کنند که حکومت کاملاً میتواند اسلامی عمل کند. ... باید به روزی برسیم که برای این مسایل، حتی مسایل مستحدثه کتابهایی به اندازه کتاب نماز در فقه داشته باشیم که طلاب همه فروع احتمالی را بحث کنند. اگر فقه حکومتی در حوزههای ما جدی گرفته شود و به همه ابوابش برسند، دیگر بحثهایی که ... آیا میتوانیم یا نه، نخواهد بود. من میگویم میتوانیم و واجب هم هست که بکنیم.
من به عنوان کسی که با مبانی اجتهاد آشنا هستیم، شکی ندارم که اگر با دید واقع بینانه و عالمانه و متکی به مبانی- نه این که سلیقهای و ذوقی حرف بزند-، بخواهیم کار کنیم، حکم هیچ موضوعی مشکل ندارد.
منتها یک مرجع رسمی میخواهد که حرف او حرف نهایی باشد»74
هاشمی رفسنجانی همچنین با تصریح بر این مطلب که نمیتوان آنچه را که اکنون به عنوان ساختار حکومت تعریف شده صددرصد بدون اشکال دانست و حتی نتایجی که بعضاً از این ساختار حاصل میشود را نمیتوان کاملاً اسلامی و قابل دفاع ارزیابی کرد، مدل جدیدی را برای اداره حکومت اسلامی پیشنهاد میدهد. وی در پاسخ به این پرسش که «حضرتعالی چه پیشنهاد و نظری در خصوص نحوی معقول ارزیابی قوانین و مقررات مورد نیاز جامعه در ارتباط با موازین اسلامی و شرعی دارید تا این گونه تلقی نشود که شرع با قوانین مترقی و متناسب با نیازمندیهای جامعه مخالف است و یا ناگزیر شویم همواره با عناوین ثانویه و ضرورت و مصلحت، مشکل را حل نماییم؟» میگوید:
«من یک ایده در این مسأله دارم. چون ما حکومت اسلامی نداشتیم و الآن حکومت درست کردیم و بعد هم باید به تدریج برسیم. اولاً حوزه ما باید حکومتی شود و مسایل حکومتی شکل روشنی در حوزه داشته باشد و از نظر من، آن مرجع شورای فتواست و نه شخص. در این زمان هیچ شخصی نمیتواند در همه این مسایل فتوا بدهد. شورای فتوایی که کمیتههای فراوانی برای هر بخشی داشته باشد که بتواند در آنجا نظر تخصصی اسلامی بدهد.
طول میکشد تا چنین چیزی پیش بیاید. باید منتظر این باشیم. البته حوزه کم کم دارد تکامل پیدا میکند و به نظرم خودشان به تدریج میرسند. باید کمک کنیم که زودتر برسند. این یک مقدمه است. اگر این درست شد، میتوانیم مجلس داشته باشیم که اگر قوانینی میگذراند، دیگر جای اما و اگر نداشته باشد، همان مجلس میتواند قوانین اسلامی را بنویسد. قانون گذاری واقعا شأن بسیار بالایی دارد. وقتی هم حکومت اسلامی شد، دیگر خیلی مهمتر میشود. این قانون واجب الاطاعه است و همه باید اطاعت کنند. تخلف از آن گناه و جرم است و عقوبت الهی دارد. بنابراین این گونه نیست که حالا هر چند نفر نشستند و رأی دادند، برای همه واجب الاطاعه باشد، به ضرورت در حکومت اسلامی این گونه پیش میآید. پس اگر ما اولاً یک حوزه عالم و آگاه داشته باشیم و بعد هم مجلسی داشته باشیم که نیروهای اسلامی در آن حضور مؤثر و کافی داشته باشند، به طور طبیعی قوانین ما از همین نوعی میشود که شما میخواهید. الآن وصله و پینه میکنیم. حتی نمایندهای هم که رأی میدهد، میگوید من جنبه شرعی این را نمیدانم و بالای سر من کسی است و این را ملاحظه میکند. ولی این درست نیست. یعنی اگر حکومت اسلامی باشد، دیگر این گونه قانونگذاری نمیشود که مسایل غیراسلامی تصویب شود. بعد هم اگر بناست، ناظری مثل شورای نگهبان باشد، آن وقت شورا هم باید صلاحیتهای خیلی سطح بالایی از لحاظ کارشناسی و آگاهی داشته باشد که همین فقه حکومتی را در وجود خودشان داشته باشند. قطعاً در حکومت اسلامی مهمترین جای مدیریت کشور همین جاست که مقررات کشور را مینویسد و این اتفاق باید در آینده بیفتد. این راه حل نهایی است. البته تا به آنجا برسیم، ملاحظاتی هست. همین کاری که ما در مجمع میکنیم، میتوانستند در مجلس انجام بدهند. یعنی ترکیبی باشد که اگر کاری میکردند، همه قبول کنیم و بگوییم واجب الاطاعه است. چطور الآن مراجع با چیز میگویند، قبول میکنیم و روزه را میخوریم و یا میگیریم، باید مجلس ما این گونه شود و این اتفاق قابل افتادن است و میتواند این گونه باشد.
اگر بخواهیم قوانین ما ممزوجی از مسایل عرفی و عقیدتی باشد، باید این کار را جدی بگیریم. در غیر این صورت همین است که الآن وصله پینه است و دیگر نظام اسلامی به آن معنا نیست.»75
البته این مدل هرگز به معنای نادیده گرفتن جایگاه رهبری و ولایت فقیه در اداره حکومت نیست. آقای هاشمی خود درباره جایگاه ولایت فقیه در عقاید شیعه و لزوم ارتباط ابعاض حکومت و حوزههای علمیه در نظام ولایت فقیه میگویند:
«یکی از مهمترین بحثهایی که امروز روی آن تکیه میکنند، مسأله ولایت فقیه است، که محور حکومت شیعی است. ما اصلاً تکون شیعه را بر اساس امامت معصوم (علیه السلام) داریم، اگر این را از شیعه بگیرند، دیگر چیزی نخواهد داشت و تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت. ولایت ائمه (علیهم السلام) که منصوص است و بعد از آنان، طبق مبانی، فقیه جامع الشرایط، محور تصمیمگیری در جامعه هستند. ما باید روی همان محور حرکت کنیم. این نقطه مثبت و قوت ماست که دشمنان میخواهند همین را ضعیف کنند. چون ما همیشه از این ناحیه پیروز شدهایم، میخواهند این نقطه اتکا را بشکنند. این نقطه اتکا بسیار مهم است؛ روزی شخصیتی مثل امام (قدس سره) همه جا را زیر نظر داشتند و هر حرفی را که میزدند، همه میپذیرفتیم و حرفش حرف آخر بود. بحمدالله امروز رهبری هم همین گونه هستند. بقیه کشورها هم اصول مقدسی دارند و به ارزشهایی معتقدند و آنها هم ارزشهای ملی و ارزشهای انقلابی دارند، حداقل به قانون اساسی خود پایبند هستند و همه در آن چهارچوب حرکت میکنند و مشکلی هم ندارند. ... اکنون آن نقطه قوت ما تبدیل به سرپلی برای تبلیغات دشمن شده است که انصافاً بسیار سنگین است. اصلاً از این ناحیه اسلام را تحت فشار قرار میدهند. تفاوت ما با دیگران، که همین جزمیت را دارند، این است که ما آنجا شروط مشکلی داریم؛ باید عالم و فقیه باشد، عادل و متقی باشد و نیز شجاع و مدیر و مدبر و اگر هر یک از اینها را نداشته باشد، خود به خود از اعتبار ساقط میشود. چنین موقعیتی در مدیریت دنیا وجود ندارد و دیگران نمیتوانند چنین چیزهایی داشته باشند ولی ما ناچاریم که داشته باشیم. اینها برای ما شرط واقعی است. به نظر من، نظام ما از نظر تئوریک همه چیز دارد: مبانیمان درست است. اجتهادمان کاملاً آزاد است، میتوانیم با عقل و منطق و با؟ دیدن مصالح زمان و مکان و شرایط؛ اجتهاد پویا داشته باشیم و نیروی مجتهد هم کم نداریم.
بنابراین از نظر تئوریک و نظری دچار مشکل نیستیم فقط ارتباط کافی میان ابعاض حاکمیت و حوزه وجود ندارد و باید حوزه و جریان مدیریت کشور، آن چنان با هم نزدیک باشند که مدیران نیازهایشان را به حوزویان عرضه کنند و آنان نیز نیازهای اینان را تأمین کنند. فقط انتقاد نباشد. معلوم باشد اگر حکمی با فتاوای بعضی نمیسازد، بالاخره این حکم بر اساس مبانی اسلامی انتخاب شده است. پس از لحاظ نظری مشکلی نداریم و ولایت فقیه محکمترین مبانی حرکت ما است و مکتب تشیع بدون آن کارایی ندارد و طبعاً نهادهایی مانند شورای نگهبان و آنان که بر حاکمیت اسلام ناظر هستند، بسیار سنگرهای مهمی هستند.
در عمل هم، همان طور گه گفتم، نمیتوانیم بگوییم نظام ما ناکارآمد بوده است. در عین حال میپذیریم که در مواردی، در سیاست خارجی و برخی از بحث های اقتصادی و اجتماعی، میشد راههای دیگری را برگزید. البته چنین نیست که همانها هم که انتخاب شده، کار تباه و نادرستی بوده است. بالاخره در یک مقطعی درست تشخیص داده شده و به آن عمل گردیده است.» 76
ایشان همچنین در سخنان دیگری درباره اهمیت ولایت فقیه میگویند:
«کسانی که میخواهند ولایت فقیه را بشکنند یا امام را زیر سؤال ببرند، اینها محصول همین جریان هستند اما اکنون بر سر شاخ، بن میبرند.
آنها باید توجه کنند که ما هر چه داریم از امام (قدس سره) داریم...
آقایان نبودند آن زمان را ببینند که همه امیدها قطع شده بود، خاکستر یأس روی سر همه ریخته بود، اصلاً کسی فکر نمیکرد روزی جامعه از شر استعمار و استبداد و سلطه انگلیس و آمریکا و سلطنت رضاخان و پسرش آزاد شود. ولی این کار صورت گرفت. ما، هر چه داریم، از امام (قدس سره) و اسلام داریم، اینکه حالا بعضیها بیایند و آن را زیر سؤال ببرند! این، یک کار غلط است. آنها که میخواهند درباره ولایت فقیه، تردید کنند، چه چیزی را میخواهند جایگزین کنند؟ ولایت فقیه یک نهاد بسیار کارآمد است.»77
علاوه بر آیت الله هاشمی رفسنجانی برخی از شخصیتهای دیگر همچون آیت الله مصباح یزدی نیز مدلهایی را برای هر چه اسلامیتر شدن نظام سیاسی و اجتماعی ما ارائه دادهاند 78 گرچه این مدلها ممکن است از جهت جامعیت، میزان شفافیت و برخی دیگر از جزییات با هم متفاوت باشند اما از برخی جهات نیز به یکدیگر شبیهاند.
3-3. انتقادی وارد بر مواضع آقای هاشمی
البته در این میان تذکر نکتهای لازم و ضروری است و آن اینکه متأسفانه گاهی مواقع ادبیات سیاسی و دیپلماتیک آیت الله هاشمی رفسنجانی وارد حوزههای نظری و معرفتی شده و موجبات سوء تفاهماتی را فراهم میآورد لذا شایسته است که ایشان از بکارگیری این ادبیات در حوزههای فکری و معرفتی جداً اجتناب کنند.
نتیجهگیری
به هر حال از بررسی مجموع مواضع آقای هاشمی رفسنجانی چنین برداشت میشود که؛
1. ایشان فقها را جانشینان امام عصر(عج) دانسته و عامل «نصب عام» فقها از جانب خداوند متعال برای حکومت بر مسلمین را کاملاً تأیید کرده و بر ضرورت آن تأکید دارند.
2. معتقدند که برای به حاکمیت رسیدن ولی فقیه برخورداری از «مقبولیت مردمی» امری غیرقابل اجتناب است.
3. لزوم برخورداری فقیه از مقبولیت مردمی «نگاهی زمینی به پدیده قدرت» است و البته این نگاه «واقع بینانه» منافاتی با «نصب عام فقها»به حکومت بر مردم ندارد.
4. مقبولیت مردمی از طریق «انتخابات» حاصل می شود و به عنوان «بیعت» ریشه در تاریخ اسلام دارد.
5. تعبیر «مشروعیت» به معنای «قانونیت» به کار رفته است بدین معنا که هر حکومتی اگر در هنگام شکل گیری خود از«مقبولیت مردمی» برخوردار نباشد، قانونی (به معنای امکان حاکمیت داشتن) نخواهد بود، گرچه حکومتی «شرعی» باشد.
6.پس از سقوط رژیم شاه چون امام خمینی (ره) مطمئن بودند که مردم چه نظامی را میخواهند اقدام به برگزاری انتخابات (رفرندوم) کردند.
7.گرچه اصل ولایت فقیه امری واضح و مسلم است اما «شکل اجرایی آن» قابل تغییر و تحول است.
8. وجود شورایی بنام «شورایی فتوا» میتواند به عنوان قوه مقننه تأثیر بسیار زیادی در اسلامیتر شدن تصمیم سازیها و عملکردهای مسوولان داشته باشد.
9. برای رسیدن به این نقطه تحول در حوزههای علمیه و ارتباط تنگاتنگ میان حوزهها و بدنه اجرایی حکومت امری لازم و ضروری است.
از مجموع نقدهای هفته نامه «پرتو سخن»نیز این نتیجه را میگیریم که در قضاوتهای این هفته نامه نسبت به شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی نوعی بیانصافی و شتابزدگی مشهود، وجود دارد به گونهای که در غالب موارد باعث به خطا رفتن تحلیل این عزیزان و حتی عدم توجه به مقصود واقعی شخصیت مذکور شده است.
به عنوان حسن ختام، توجه دوستان را به این سخن از آیت الله مصباح (حفظه الله) جلب میکنم که: «بالاخره ما معتقدیم که یک روزی از همه ما درباره همه چیز سؤال خواهد شد و هیچ صغیره و کبیرهای نیست جز این که باید دربارهاش پاسخ دهیم. سعی ما بر آن باشد که برای آن روز جوابی تهیه کنیم. البته این که این جواب چگونه باشد خودش زحمت دارد. ولی اهمیت ما روی این باشد که آن روز جواب خدا را چه بدهیم... این نکته همیشه باید مدنظرمان باشد. ملاحظات دیگر مانع نشود از این که جوابی برای خدا آماده کنیم.»79
الهم انی اعوذبک من شطحات الاوهام و زلات الاقلام.
13 رجب 1427-17 مرداد 1385