تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۱۱:۴۶  ، 
کد خبر : ۸۹۵۸۷
شناختی از «رجنیش» و جریان انحرافی‌اش:

چالشهای حقوق بشر اوشو


حمید کریمی: در طول تاریخ همواره به موازات خط راستین انبیا بزرگ و پاک الهی جریانهای غیرمستقیم و کم و بیش انحرافی و غلط وجود داشته است . راه مستقیم همیشه یکی بوده و هست ولی بی راهه ها متنوع و متکثر هستند. قرآن کریم می فرماید :
« و ما ذا بعدالحق الاالضلال » 1 گرچه شدت انحراف کم و زیاد دارد ولی به هرحال باطل باطل است .
در سالیان اخیر وبا خواست و دخالت قدرت های دارای زر و زور و تزویر بر تعداد آیین های ساختگی و انحرافی افزوده شده است . از عرفان های سرخ پوستی و غیرالهی و درون گروی گرفته تا انواع فرقه های شیطان پرستی از انحراف در برخی از شرایع آسمانی تا ماتریالیسم الحادی و لیبرالیسم همه و همه گونه های رنگارنگ و موافق با برخی از سلیقه ها هستند.
یکی از کسانی که در قرن اخیر آغازگر فکری جدید شده است آقای رجنیش یا اوشو است .
اوشو فیلسوف معاصر هند در یازده دسامبر 1931 در هند ایالت مادیا پرادش زاده شد. تحصیلاتش را در هند تا درجه استادی فلسفه ادامه داد و سپس به ایراد خطابه و تبلیغ در اقصی نقاط هند پرداخت . سال 1981 برای معالجه به ایالات متحده آمریکا رفت و پنج سال اقامت کرد . سال 1985 مجددا به هند رفت و در شهر پونای هند ساکن شد تا در سال 1990 از دنیا رفت .
از اوشو قریب 600 عنوان کتاب 7000 ساعت نوارکاست و 1700 سخنرانی ویدئویی در زمینه های عرفانی باقی مانده است2
درباره برخی از توصیه های اوشو و نحوه زندگی ایشان و پیروان او و چرایی برگشت وی از آمریکا نقل های مختلفی ذکر شده است.
یکی از خصوصیات این فرقه آن است که تنها ثروتمندان حق عضویت در آن را دارند و شعارشان نیز از این قرار است :
« ثروتمندان از ثروت خود بهترین لذت را ببرید! »
رجنیش (اوشو) در دوران اقامت خود در امریکا سالیانه 15 تا 45 میلیون دلار درآمد شخصی از مریدان ثروتمند آمریکائی خود کسب کرده است . وی در دوران اقامت خود در شهر آنتیلوپ آمریکا مالک ناوگانی (رولزریوز) و یک rollsRoyce مرکب از 93 دستگاه ماشین گرانقیمت هواپیمای شخصی شده بود . وی در سال 1985 به دلیل درگیریهای خونین بین مریدان ارشد خود به خاطر اختلافات مالی مرکز و تخلفات وسیع و فساد مالی از آمریکا اخراج گردید و مجددا به شهر پونای هند مراجعت کرد و در سال 1990 از دنیا رفت .
رجنیش در دوران زندگی خود توسط مریدان ثروتمند آمریکایی و اروپایی اش توانست نزدیک به 600 مرکز برای فرقه خود در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا تاسیس نماید لیکن بعد از مرگ وی تعداد این مراکز به کمتر از بیست مرکز کاهش یافته است .
سال 1985 مرکز و اقامتگاه رجنیش در شهر آنتیلوپ به خاطر اختلافات شدید داخلی تعطیل گردید.
رجنیش در سخنرانی های خود اعلام کرد که خدا وجود ندارد و مریدان وی همه خدا هستند. وی همچنین از مریدان خود می خواست تمامی کتب مقدس ادیان را آتش بزنند و با تمامی سنتها و ارزشهای دینی مخالفت نمایند. مریدان رجنیش وی را بهگوان (خدا) می نامیدند.
وی به مریدان خود توصیه می کرد که برای رسیدن به آرامش حداکثر لذت جنسی را به هر شکل ممکن حاصل نمایند!
وی ازدواج را در بین پیروان خود شدیدا ممنوع کرده بود و آن را اسارت کامل و مخالف آزادی می دانست و خانواده را یک نهاد فاسد قلمداد می کرد و از مریدان خود می خواست که آنها با یکدیگر رابطه جنسی آزاد داشته باشند و تاکید می کرد که فرزندانی که از این روابط به دنیا آیند نباید پدر مشخصی داشته باشند.
شهرت پیدا کرد (Sexguru) در جهان رجنیش به عنوان آموزگار جنسی یعنی رستگاری را در آزادی کامل در لذات (Nirvana) چرا که وی نیروانا در هرنوع ممکن می دانست . براساس تعلیمات وی  (Kamasutra) جنسی تعداد زیادی از مریدان وی هم موادمخدر مصرف می کردند و هم موادمخدر را قاچاق می نمودند و شمار زیادی از مریدان زن وی آشکارا به فاحشه گری می پرداختند. تعدادی از مریدان زن رجنیش در دادگاههای هند به دلیل مورد آزارجنسی قرارگرفتن توسط وی شکایت کردند.
امروز هم پیروان رجنیش در هند در باشگاههایی به نام « اوشو » آشکارا لذت جویی جنسی را در بین پیروان خود ترویج می کنند.
مرد و) AIDS (شایان ذکر است که رجنیش به سبب ابتلا به بیماری ایدز در اواخر عمر خود آشکارا اظهار می نمود که افکار وی با دین و عرفان هیچ ارتباطی ندارد.
رجنیش قربانی ایثار و تمامی ارزشهای اخلاقی و دینی را خلاف آزادی می خواند و اعلام می کرد آنها هیچ معنی و مفهومی ندارند وی از مریدان خود می خواست که هفته ای یک بار حتما در مرکز وی در شهر پونا یا دیگر مراکز حضور داشته باشند. مهم ترین کارهای مریدان وی در مراکز یاد شده شنیدن موسیقی کامجویی از یکدیگر رقص و گریه و خنده با صدای بلند می باشد.
جای تاسف است که در چند سال گذشته تعدادی از کتابهای رجنیش بعد از گزینش و حذف بعضی از مطالب زننده به فارسی ترجمه و در کشورمان منتشر شده است . این کتابها تحت عنوان عرفان شرقی تبلیغ و معرفی می شوند. ولی در واقع هدف آنها فقط گمراه نمودن جوانان کشور اسلامی مان می باشد3.
ماهنامه روان شناسی جامعه شماره 34 در مردادماه 1385 ش مقاله ای تحت عنوان « حقوق بشر را می توان بر ده اصل بنیان نهاد! » از اوشو توسط آقای سبحان رضایی برگردان شده است . که بعد از مقدمه کوتاهی که گذشت اکنون درباره حقوق بشر ایشان که در حقیقت در چند موضع بر علیه بشر و نابودکننده حق آن است نکاتی چند به عرض می رساند :
1 ـ روی سخن در قدم اول با متولیان ماهنامه « روان شناسی جامعه » است . مسئولان این نشریه نه حق دارند و نه باید در نشریه ای که در جامعه ای اسلامی و الهی و در تحت نظام دینی منتشر می شود سخنانی را که ضدیت و مخالفت صریح با احکام الهی دارد تبلیغ کنند. عدم امکان قتل هیچ انسانی مجاز نبودن کشتن حیوانات و پرندگان حتی برای خوردن اجازه سقط جنین و در واقع کشتن یک انسان دارای جان اجازه خودکشی یا دیگر کشی برای رهایی از درد و رنج آزادی از هر فکر و مذهبی حتی باور به خدا آزادی و روابط افراد و ازدواج آنها بدون رعایت ضوابط قانونی و شرعی همه اینها از اشکالات اساسی روان شناسی مدرن و پیشرفته ای است که در اوراق پخش شده آمده است !
2 ـ اصل اول حقوق بشر اوشو حق زندگی است . او درباره انسان می گوید : « او را نمی توان در هیچ قربانگاهی قربانی کرد. » و درباره حیوانات می گوید : « تا وقتی که انسان به خشونت علیه حیوانات و پرندگان آگاهی نیابد حقیقتا نمی تواند حق حیات و زندگی را برای خود اعلام کند. » این سخنان بر مبنای برخی آئین های آسیای جنوب شرقی است . بررسی ریشه ای این آیین ها مناسب این نوشتار و هدف نگارنده نیست . اما بیان دیدگاه صحیح الهی در این زمینه لازم است .
انسان ها حق حیات دارند و این حق طبیعی را بدون دلیل هیچ کسی نباید نادیده بگیرد. اما در نگاه دینی و قرآنی ما گاه برخی از افراد در اثر سو گفتار و کردار خود مستحق مرگ می شوند و گرفتن حق حیات آنها نه تنها مجاز بلکه واجب است .
قاتل 4 مرتد فطری و شخص زانی دارای همسر لاطی و دشنام دهنده به معصومین ـ علیهم السلام ـ و پاک ترین افراد روزگار از جمله افرادی هستند که دیگر خالق بشر اجازه حیات به آنها نمی دهد. این نظام کیفری بر اساس انسان شناسی دینی و الهی است که اصالت را به روح مجرد و معنویت و آخرت می دهد و ارتکاب چنین اعمال زشتی شایستگی تکامل انسان را از بین می برد و چنین انسانی نبودش بهتر است .
از نگاه عقلی و انسانی و برون دینی هم نمی توان گفت یک انسان در همه شرایط حق حیات دارد. اگر کسی جان یک انسان یا چندین نفر را بدون توجیه منطقی گرفت آیا باز هم حق زندگانی دارد آیا اجازه حیات به او به معنای نقض حیات دیگران نیست پس حق حیات حقی مطلق و بی قید است . اما جمله دیگر اوشو بر اساس تفکر گیاه خواری و انکار گوشت خواری است که این هم اندیشه ای انحرافی و غلط است . افراط و تفریط همواره محکوم به زوال است . گیاه خواری خوب است انباشتن شکم از گوشت انواع حیوانات هم پسندیده نیست اما نفی کلی گوشت خواری غلط و مخالف نیاز طبیعی انسان است هم از جهت علم تغذیه و پزشکی این سخن غیرقابل پذیرش است و هم آیات نورانی قرآن مخالف با آن است 5. سیستم دستگاه گوارشی انسان به گونه ای است که نیاز به خوردن گوشت دارد و آماده هضم و جذب آن است . به عبارت روشن گیاه خواری محض مخالف جریان طبیعت و آفرینش است .
3 ـ در ادامه اصل اول حقوق بشر اوشو آمده : « کودکی که متولد می شود به عنوان یک انسان شناخته می گردد اما اگر کودک نابینا ناشنوا فلج و یا لال به دنیا آمد و ما دیگر نتوانستیم برای او کاری کنیم تنها بخاطر این تصور که حیات نباید نابود گردد مجبور می شود ـ بخاطر ایده احمقانه شما ـ هفتاد یا هشتاد سال رنج بکشد. چرا باید رنجی غیرضروری را ایجاد کنیم »
این جمله کاملا متناقض سخن اوشو راجع به حیات است . نتیجه این کلمات چنین می شود که حق حیات مطلق نیست و در شرایطی که به نظر ایشان فرض معلولیت یا جمعیت زیاد زمین است این حق قابل صرفنظر است . اگر ایشان حق حیات را قید می زند دیگر نباید دیگران را تخطئه کند که حق حیات را در برخی شرایط محدود می کنند.
نکته دیگر این که برخلاف دیدگاه امثال اوشو حیات و زندگانی برای لذت بردن صرف نیست بلکه دنیا محل ابتلا و امتحان سعی و استقامت و فراز و نشیب است . زندگی بسیاری از خوبان عالم سراسر رنج و زحمت و درد و بیماری و فقر بوده است . بنابراین نباید زمانی که یک شخص دچار بیماری و زحمت شد خودش را حذف کند یا به دیگران اجازه دهیم که او را از بین ببرند. بسیاری از ارزش ها و صفات خوب و بد انسان ها هنگام گرفتاری و مشکلات بروز پیدا می کند.
اجازه سقط جنین اجازه قتل یک انسان دارای روح و حیات است . یک جنینی چهارماهه به همان اندازه حق حیات دارد که پدر و مادر و اطرافیان او دارند. سقط جنین یک جنایت محترمانه و خاموش است . بلی کنترل نسل و جلوگیری از بارداری یعنی جلوگیری از انعقاد نطفه و پیدایش هسته وجود یک انسان اشکالی ندارد و مخالف با ناقض حق حیات نیست .
نکته دیگر اینکه نظریه ایشان مبتنی بر دیدگاه تناسخ و انتقال روح انسان بعد از مرگ به بدن دیگر است که این دیدگاه نقطه مقابل معاد و اصل اعتقادی مسلم ادیان آسمانی است و در کتب مربوط به عقاید معاد ابطال آن روشن شده است .
اشکال یا پرسش بعد که متوجه اوشو می شود این است که آیا سقط جنین دارای روح و حیات یا تسریع و تعجیل در مرگ یک شخص مریض یا افلیج آیا دخالت در قانون تناسخ و انتقال ارواح به ابدان دیگر نیست ! اگر روحی از بدنی جدا شده و اینک در این جنین حلول کرده با چه مجوزی می توان مجددا روح را از این بدن تازه گرفت؟!
اشکال بعد اینکه تاکنون از نظر پزشکی نمی توان به طور قطعی مشخص کرد که نوزاد سالم است و قابلیت بهره برداری کامل از حیات را دارد یانه؟!
بله شاید در مواردی نقص جنین قطعی باشد اما این شناخت عمومیت ندارد به علاوه چه میزان از سلامتی را شما کافی برای حق حیات می دانید؟!
آیا اگر کسی شنوایی یا بینایی اش ضعیف بود یا یک پایش عیب داشت یالله حق حیات دارد یا نه بسیاری از مردم پیرامون من و شما دارای عیب هایی در بدن خود هستند معیار دقیق سلامتی و حق حیات را چه کسی معین خواهد کرد؟
.4 در توضیح اصل دوم حقوق بشر که عشق است می گوید : « اگر دو نفر بخواهند با هم زندگی کنند نیاز به اجازه از هیچ کشیش یا دولتی را ندارند تنها ضرورت اجازه از قلب ایشان است . »
اینگونه نظرات مبنی بر انکار وجود خدا و مالکیت و خالقیت او نسبت به انسان هاست . زمانی که انسان جای خدا نشست و محور همه امور و حقایق شد (= اومانیسم ) بر طبق میل و تشخیص خود عمل می کند و البته از کسی اجازه نمی گیرد اما اولا در نظام های حقوقی و مدنی غالب جوامع مقررات و شرایطی برای ازدواج ذکر کرده اند و حذف آنها به صلاح جامعه بشری و نهاد خانواده نیست و می تواند موجب مشکلات زیادی شود. ایده ایشان موجب آزادی روابط جنسی و بی بند و باری و نابودی خانواده و پیدایش بچه های بی سرپرست و بیماری های مقاربتی و مشکلات عدیده دیگر می شود. آنچه در ابتدای نوشتار در مورد اوشو و پیرامون ایشان ذکر شد موید این اشکال است .
ثانیا بر اساس نگاه دینی همه موجودات از جمله انسان ها مخلوق و مملوک خداوند بزرگ هستند و خوردن و پوشیدن و خوابیدن و ازدواج و سایر کارهایشان باید طبق دستور و رضای حق باشد. وقتی دست و پا و همه وجود زن و مرد از آن دیگری است و وجود مستقلی از خود ندارند می توانند اختیار همه کارهای خود را داشته باشند.
درشرایع حق آسمانی برای خوردن آشامیدن گفتن شنیدن دیدن لمس کردن و بسیاری از امور مانند ازدواج مقرراتی برای سلامتی و رشد جسمی و معنوی انسان ها تعیین شده است که توجه به آنها ضروری است .
.5 در اصل سوم حقوق بشر اوشو می نویسد : « هر کسی این حق اساسی را دارد که بعد از عمری زندگی و احساس آنکه به قدر کافی زندگی کرده است بخواهد این کشش غیر ضروری را رها کند... درزندگی هر فردی اگر او نخواهد ادامه حیات دهد هیچ کس قادر به جلوگیری ازتصمیم آن نیست . حتی در واقع باید در بیمارستان ها مسئولان و امکاناتی مخصوص کمک به این گونه افراد در نظر گرفت . »
در این اصل نیز ایشان علی رغم اینکه در اصل اول بر حیات و مطلق بودن آن حق تاکید کرده بود نفی حیات را توسط شخص و با رضایت او اجازه می دهد و این نوعی تعارض درکلام است .
نکته اساسی این که اینگونه سخن نیز مبتنی بر اومانیسم و انسان محوری با انسان خدایی است که بحث بر سر آن و نقد مبانی آن در راستای هدف این مقال نیست .
اما بر خواننده محترم روشن است که زندگی و مرگ به دست خداوند است . اعطای نعمت وجود و حیات از ناحیه اوست و گرفتن حیات یا اجاره مرگ هم در اختیار اوست . دلیل آن هم خالقیت و مالکیت او نسبت به شئونات بندگان و ضعف و نیاز و وابستگی ما به آن یگانه مستقل و حی قیوم است . نعمتی که خود پدید آورنده آن نیستیم حق نابود کردن آن را هرگز نداریم .
علاوه بر این ناهنجار بودن و ناپسند بودن خودکشی در همه جوامع امری پذیرفته است . تجویز خودکشی خلاف معروف در نزد جوامع مختلف است . اضافه کنید برآن حالتی را که گروه های زیادی از انسان ها تصمیم بگیرند خود را از بین ببرند در این صورت چه ضرباتی بر پیکره بشریت وارد می شود. انسانی که دارای قوا و استعدادهای فوق العاده است و خود اوشو در آثار متعدد بر راه های مراقبه و افزایش قدرت درون تاکید می کند با یک اقدام خود را از دستیابی به همه آن کمالات محروم می کند.
.6 اصل چهارم حقوق بشر اوشو جستجوی حقیقت و اصل پنجم تفکر و یا مراقبه و محاسبه نفس است . در این اصول بر نکات مهم و خوبی پافشاری شده است که در آموزه های دینی وآسمانی هم قبلا آمده است . خود فراموشی و غفلت ازنفس و قوای آن و کنترل و تهذیب آن بلای فراگیر دنیای امروز است که باید با آن مقابله کرد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
اما نکته ای که باید تذکر داد اینکه بر خلاف نظر اوشو که می گوید : « هیچ کس را نباید از کودکی مشروط به دین فلسفه یامکتب خاصی قرار داد چرا که آزادی جستجویش را محدود می کند » معتقد هستم که اولا این شعاری ایده آل و ناشدنی است ثانیا کودک تا زمانی که به رشد کافی برسد که ممکن است 20 تا 25 سال هم طول بکشد . بدون فکر و راه و جهت امکان ندارد زندگی کند ثالثا بر اساس یافته های علم و آموزه های دین باید از همان اوان کودکی بلکه قبل از تولد در جهت دهی و هدایت او به سوی خوبی ها و ارزش ها و راه کمال نهایت دقت وتلاش را به کار برد. نوادر افرادی هستند که در سنین نوجوانی رشد بالا و کافی برای تشخیص همه خوبی ها از همه بدی ها داشته باشند تا هیچگاه به خطا نروند و به حقیقت برسند. صحیح آن است که کودک از ابتدا ملحق به پدر و مادر است و در دامن آنها تغذیه می کند وتعلیم و تربیت حق و صحیح ـ که ما تربیت صحیح را تربیت دینی و الهی می دانیم ـ اجرا می شود تا زمان بلوغ و رشد و در آن سنین راه برای اصلاح تغییر بازنگری و تکمیل یافته ها همواره وجود دارد.
نکته مهم تر این که راه های تقویت و تهذیب و کمال آن متعدد است به مجاز و غیرمجاز شرعی و غیرشرعی یا رحمانی و شیطانی قابل تقسیم است . قوای درونی انسان قابل تقویت از هر دو راه است . مرتاض ها جوکی ها و صوفی ها گاهی از روش های غیرشرعی و غیرانسانی استفاده می کنند. فشارهای زیاد بر جسم ضرر زدن به بدن خوردن برخی امور پلید قطع ارتباط با انسان ها و استفاده از رقص وشراب و مانند اینها روش های غیرمجاز پرورش روح است .
اوشو در مراقبه پویا می نویسد : « ... خود را از همه رو رها سازید و اجازه دهید هر چه می خواهد رخ دهد جلوی چیزی را نگیرید. چنانچه احساس گریستن می کنید بگریید اگر دلتان می خواهد برقصید برقصید بخندید فریاد بکشید جیغ بزنید بپرید بلرزید ـ احساس هر کاری را دارید آن را انجام دهید! تنها نظاره گر هر چیزی باشید که درون تان در حال رخ دادن است . » 6 در چندین جا بر استفاده از رقص و موسیقی تاکید می کند7. در جای دیگر اوشو شرح داده است که شیوه های آمیزش جنسی و مهرورزی چگونه می توانند شما رابه حالت مراقبه رهنمون کند8. در مورد نماز می گوید به یاد داشته باشید که واژه های شما بر هستی تاثیری نخواهند داشت 9.
.7 اصل ششم حقوق بشر ادعا شده آزادی درتمام ابعاد است . آزادی از ملیت مذهب شغل نحوه زندگی و همه چیز.
در این باره باید دانست که آزادی مطلق و بی قید وشرط که وجود ندارد و مدافعی هم ندارد. آزادی از زشتی ها وبدی ها و قیدهای اضافی امری پسندیده است . اما آزادی از خوبی ها و ارزش ها و قیدهای بندگی خداوند هرگز امری مطلوب نیست . ثمره تفکر ایشان در مورد آزادی نسبت به مذاهب و ایده پلورالیسم و کثرت گرایی دینی می شود. یعنی مهم نیست شما آیین و مذهبی داشته باشی و یا اصلا دارای هیچ مذهبی نباشی ـ البته مذهب رسمی ومعروف ـ در بررسی و نقد پلورالیسم دینی و حقانیت همه ادیان اشکالات و پیامدهای این نظریه به تفصیل بحث شده است که مجال پرداختن به آن نیست و خوانندگان را به منابع مربوطه ارجاع میدهیم 10. در اینجا مختصر اشاره می کنم که دین بر حق و عقیده صحیح یک راه است و عقاید دیگر و مخالف باآن نمی تواند صحیح با واقع و رساننده به حقیقت باشد.
8 ـ اصل هفتم زمین وبشریت واحد اصل نهم حکومتی جهانی واصل دهم شایسته سالاری است در ضمن این اصول نکات مثبتی مورد تاکید قرار گرفته که در آموزه های دینی ما سابقه بیش از هزار ساله دارد. بین الملل اسلامی و امت جهانی و زبان وقبله و دین و کتاب وپیامبر واحد در تعالیم ما آمده است . در دعای معروف « اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه ... » از قدیم مومنان پیوسته حکومت عدل گستر آن یگانه دوران را آرزو می کرده اند.
حکومت مهدوی جهانی است و مرزها از بین می رود و خوبان و شایستگان زمام امور را به دست می گیرند و عدل جایگزین ظلم وفساد می شود.البته باید دانست که شایسته در فرهنگ های مختلف تعریف ها و ویژگی های مختلفی دارد. نکته مهم تر و اساسی اینکه انسان ها هر چند نخبه و شایسته باشند هیچ یک حق ولایت و حاکمیت بر دیگران و حتی بر خود را ندارند و مادامی که اذن پروردگار و حاکم اصلی و با لذات عالم وجود نداشته باشد هیچ کسی اجازه امر و نهی و ریاست ندارد.
.9 اصل هشتم یگانگی هر فرد است . برای نگارنده معنای دقیق این اصل روشن نیست . اگر مراد احترام به دیگران و حقوق هر فرد است این سخنی صحیح است و اگر مراد این است که هر کس در شکل و قیافه و دست و پا و سلیقه و مانند اینها فردی مستقل و یگانه است باز هم سخنی صحیح است اما اگر منظور این است که انسان ها ماهیتا با هم فرق دارند و سعادت و شقاوت و کمال ونقص هر فردی با فرد دیگر متفاوت است این حرف البته غیرقابل پذیرش و ناصحیح است . چرا که انسان ها همه دارای طبیعت غریزه و سرشت واحد هستند و عقاید و اخلاق و احکام مشترکی برای آنها صادق است .

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات