تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۸:۲۳  ، 
کد خبر : ۹۴۷۴۵

سازمان پیشمرگان کرد چگونه به وجود آمد؟


نویسنده: رحیم احمدی، فرمانده سابق سازمان پیشمرگان مسلمان کرد
سلام و درود بر پیشمرگان
این روزها کردستانی ها مهمان عزیزی دارند و از عشق و شور سرشارند. اما شاید این مهمانی برای عده ای حال و هوای دیگری داشته باشد. مردانی که در دزلی و سه راه حزب الله، آبیدار،دره شیطان، آربابا، دره پمدان و ... ایستادند و نام سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد» را بر تارک تاریخ این سرزمین جاودانه کردند.
حضرت امام در دیدار با برخی از اعضای سازمان در سال 59 می فرمایند: «من از این جوان های پیشمرگ که به راستی اثبات کردند فداکار اسلام هستند و لشگر پیغمبر اسلام هستند، تشکر می کنم. من به شما علاقه دارم، علاقه یک مسلم به مسلم و یک پدر به فرزند، و شما را دعا می کنم. از وقتی که شما قیام کرده اید در مقابل اشرار و در مقابل اشخاصی که می خواستند نهضت اسلامی را سرکوب کنند، من از شما با تمام قوا پشتیبانی و هم دعا کردم، خداوند شما را ان شاء الله برای اسلام حفظ کند و شما جوان ها را در پیشگاه خدای مقدس بزرگ آبرومند کند.»
حضرت آیت الله خامنه ای نیز در اولین روز سفر خود به استان کردستان در هفته گذشته فرمودند: «یاد مجموعه رشید و پرافتخار پیشمرگان کرد مسلمان هرگز از خاطره آن کسانی که مجاهدات آنها را دیدند، نخواهد رفت. به ارواح آنها - که پنج هزار و چهارصد شهید از مردم این استان به شهادت رسیدند - درود می فرستیم و به آن کسانی که از آنها باقی هستند و به خانواده های آنها سلام می کنیم. از خداوند متعال برای همه آنها رحمت و مغفرت میخواهیم.»
متاسفانه ادبیات بسیار اندکی در مورد رشادت های پیشمرگان وجود دارد و بیم آن می رود آیندگان از خاطره آن حماسه ها و رشادت ها محروم شوند. داستان رفاقت و همدلی پشمرگان با مردانی چون چمران، حاج احمد متوسلیان، محمود کاوه و بالاخره بروجردی - مسیح کردستان- از فصول خواندنی کتاب مقاومت مردمان ایران زمین است.
مقدمه:
کردستان تاریخ پرفراز و نشیبی دارد که پرداختن به همه آن در حوصله این مقال نمی گنجد. اما اگر بخواهیم تنها به برهه پس از انقلاب در این زمینه بپردازیم می توان گفت که در این منطقه از کشورمان اتفاقاتی روی داد که اگر سلحشوری و وطن دوستی مردمان آن نبود، می توانست نظام نوپای اسلامی را در آغاز مسیر پرحادثه خود دچار صدمات جبران ناپذیری سازد.
در اوایل انقلاب بزرگترین غائله ای که گریبانگیر انقلاب شد، توطئه تجزیه طلبانه دشمنان داخلی و خارجی آن در کردستان بود.
کردستان با اقلیم خاص و کوهستانی خود، شرایط خوبی را برای ضدانقلابیون برای اجرای دسیسه شوم آنان داشت و به خاطر هم مرز بودن این منطقه با کشور عراق و کمک های صدام به گروه های کمونیست معارض با نظام، اوضاع بغرنجی را رقم زده بود.
شرایط جغرافیایی منطقه طوری بود که چند نفر مسلح قادر بودند یک شاهراه مواصلاتی را مسدود کنند. ازطرفی برای برقراری امنیت و رفع شر تعداد قلیلی نیرو و امکانات فراوانی را طلب می کرد، چرا که برای بازنگهداشتن یک راه ارتباطی لازم بود روی تمام تپه ها و ارتفاعات حاشیه آن نیروی محافظ مستقر شود. ضدانقلابیون با اینکه بیش از مشتی افراد مزدور بیگانه نبودند اما با بهره گرفتن از همین شرایط خاص کردستان، مدت توانسته بودند امنیت را از مردم این منطقه سلب کنند.
این ناامنی باعث شده بود که محرومیت این مردم که از زمان طاغوت به ارث رسیده بود و نسبت به جاهای دیگر ایران بیشتر هم بود مضاعف گردد.
باتوجه به مسایل فوق الذکر، تنها چیزی که باعث شد نظام قادر باشد این فتنه را بخواباند این بود که مردم مسلمان و مؤمن این منطقه هیچ سنخیتی با ضدانقلابیون مزدور و بی دین نداشتند. مردم کردستان که به سلحشوری شهره اند رفته رفته خود در قالب نیروهای پیش مرگ کرد و بسیج، به یاری نظام اسلامی ومقابله با آنان برخاستند. والا اگر همانطور که ضدانقلاب در ابتدا تبلیغ می کرد، مردم کردستان با آنان بودند، بدون شک می توانستند مشکل بسیار بزرگی برای ایران وانقلاب باشند. شاید بتوان برای تخریب به ذهن کردستان مورد ادعای ضدانقلاب در آن موقع را با افغانستان مقایسه کرد که تقریباً شرایط اقلیمی و جغرافیایی مشابهی دارند. افغانستان توسط ابرقدرت شوروی اشغال شد ولی مردم آن توانستند آن را شکست دهند و اکنون نیز ابرقدرت آمریکا را به استیصال کشانده اند.
پیش مرگان کرد مسلمان و جوانان کرد بسیجی به کمک برادران انقلابی خود آمدند و کردستان را از لوث وجود مزدوران صدام و عزت نجات دادند.
همکار ی و همدلی برادران شیعه وسنی در آن مقطع طوری بود که واقعاً حرفی از اعتقادات مذهبی آنان در میان نبود و برای همین هم بسیجیان و پاسداران شیعه در راه رهایی آنان از دست ضدانقلاب جان خود را فدا می کردند و هم آنان با خون خود به پشتیبانی از نیروهای انقلابی شیعه برخاستند.تعداد زیاد شهدا و جانبازانی که مردم کرد در نبرد با ضدانقلاب در کردستان وجنگ با ارتش عراق در جبهه های دیگر ایران داده اند گواه این ادعا است که در این کشور شیعه و سنی باعث اختلاف و تنش نبوده اند و هرگاه بحرانی ایجاد شده دست بیگانه در کار بوده است.چطور ممکن است درحالی که یهودی و مسیحی و زرتشتی در این کشور با مسلمانان در صلح و صفا زندگی می کنند، شیعه وسنی که هردو مسلمان هستند بهتر از این نباشد.
سازمان پیشمرگان کردچگونه به وجود آمد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی درسال 57 ، درسنندج نیز مانند سایر مناطق کشور برای حفظ و حراست از نظام، کمیته انقلاب اسلامی تشکیل شد. در آن زمان بنده یکی از اعضای فعال کمیته انقلاب بودم و با همکاری سایر دوستان و همفکران به حراست از دستاوردهای انقلاب می پرداختم.
درسال 58زمانی که گروهک های رنگارنگ درعرصه های جامعه ظهور کردند، به دلیل مماشاتی که شد و بعضاً ناشی از شیطنت عده ای بود که بنا بر جهت گیری فکری خود، می خواستند کردستان را جولانگاه گروهک های بی شناسنامه بکنند. پاسداران از سنندج خارج شدند و ما هم به اتفاق دیگر دوستان به کرمانشاه مهاجرت کردیم. مدتی درکرمانشاه بودم تا اینکه با شهید محمد بروجردی آشنا شدم. جلسات متعددی با هم داشتیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که اگر سریع اقدام نکنیم و نیروهای انقلابی کردستان را منسجم نکنیم، قطعاً در آینده با مشکل مواجه خواهیم شد.
براساس این تفکر، تصمیم گرفتیم سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را تشکیل دهیم و با استفاده از توان نیروهای هوادار انقلاب اسلامی درکردستان به مبارزه با گروهک ها برخیزیم.
بعد از این تصمیم دو نفری- من و شهید بروجردی- به تهران رفتیم و در آنجا خدمت حضرت امام خمینی (ره) رسیدیم و موضوع را برای ایشان توضیح دادیم. حضرت امام (ره) موافقت فرمودند. پس از موافقت امام (ره)، خدمت حضرت آیت الله خامنه ای که درآن زمان امام جمعه تهران بودند، رسیدیم. ایشان هم از پیشنهاد ما استقبال کردند و راهنمایی های لازم را ارایه فرمودند. سپس به محضر آیت الله هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را عهده دار بودند، شرفیاب شدیم و موافقت ایشان را هم گرفتیم.
برای برخورداری از حمایت و پشتیبانی مسئولین دولت، خدمت تعدادی از آنها هم رسیدیم تا بتوانیم به سازمان، رسمیت بیشتری ببخشیم. بعد از این مرحله وارد فاز ساختار و سازمان و تشکیلات و برنامه ها شدیم و برای اینکه درعمل با مشکلی مواجه نشویم، سازمان چند ماهی مخفیانه فعالیت کرد و پس از آن با تمهید مقدمات کامل و تجهیز سازمان و عضوگیری،موجودیت سازمان را اعلام کردیم و بعد از مدت کوتاهی با سازماندهی نیروهای عضو، اولین عملیات را به منظور آزادسازی شهر کامیاران طرح ریزی کردیم و خوشبختانه موفق شدیم.
جوانان گمنام مسلمان
جوان مؤمن و متدین و رشیدی بود که به دلیل ایمان و دیانتش گروهک ها بسیار از او متنفر بودند. اما متأسفانه من اسم ایشان را فراموش کرده ام. او را دستگیر کردند. با مقاومتش یک حماسه به یادماندنی خلق کرده بود و با اینکه به شدت تحت سخت ترین شکنجه ها بود، برای یک لحظه هم از خواست های برحقش عقب نشینی نکرده بود. شدت تنفر آنها از این جوان و میزان ددمنشی شان به حدی بود که او را سوزانده و درخیابان سعدی (ادب سابق) جسد او را رها کرده بودند. جسدش خاکستر شده بود و اصلاً قابل شناسایی نبود.
افرادی که به خاطر دفاع از عقیده توسط گروهک ها به شهادت رسیدند، زیادند؛ براداران نمکی، شبلی، شهید رنج آوری از نمونه های دیگر این گمنامی ها هستند.
مقاومت بی مانند
برای انجام مأموریت به اتفاق جمعی از همرزمان به قره رفته بودم.
هنگام برگشت در مسیر صلوات آباد به من خبر دادند که در کامیاران درگیری است. من از شنیدن خبر ناراحتی ناراحت شدم. بدون درنگ به طرف کامیاران حرکت کردیم. وقتی به صحنه درگیری در کامیاران رسیدیم، دیدیم تعدادی از بچه ها شهید شده اند و جنازه هایشان هنوز در میدان جنگ است. بلافاصله جنازه ها را از صحنه تخلیه کردیم. بعد از آن متوجه شدیم که شهید ناصر احمدی در حوالی روستای شیروانه در کمین گروهک ها افتاده و آنها هر لحظه حلقه محاصره را تنگ تر می کنند تا او را زنده دستگیر کنند.
بدون فوت وقت وارد صحنه شدیم و با هدایت توپخانه موفق شدیم ایشان را نجات دهیم. وقتی به شهید ناصر رسیدیم، دیدیم مهماتش تمام شده و 2 عدد نارنج بیشتر ندارد. گفتیم چرا از نارنجک ها استفاده نکرده ای؟ گفت: «وقتی دیدم راه فراری نیست آنها را نگه داشتم تا وقتی گروهک ها آمدند در یک عملیات انتحاری آنها را نابود کنم. ولی ظاهرا اراده خداوند بر این تعلق گرفته که من فعلا زنده بمانم.» ناصر پس از مدتی در مقابل درب منزل خود در محله عباس آباد سنندج به درجه رفعی شهادت نایل آمدند.
در کنار رهبر
حضرت آیت الله خامنه ای به منظور دیدار با رزمندگان و پیشمرگان مسلمان کرد به منطقه مریوان آمده بودند. مدتی را در خدمت ایشان بودیم. ایامی را در منطقه بود و از نظر معنوی از وجودشان بسیار فیض بردیم. نسبت به پیشمرگان بسیار لطف داشتند و محبت می کردند. عکس های زیادی با هم گرفته ایم که برایم خیلی ارزشمند است. آمدن ایشان و ماندنشان نزد پیشمرگان، دلیل بر اهمیتی بود که سازمان در آن زمان برای نظام داشت این موضوع را حضرت امام(ره) بارها در صحبت هایشان مورد اشاره قرار داده اند.
ایشان مدتی که در دزلی بودند، شبانه روز در کنار پیشمرگان و با آنان بسیار مأنوس بودند. این سفر تأثیر بسیار فراوانی در روحیه پیشمرگان داشت. سفارش بسیار مهمی که حضرت ایشان داشتند، مردمداری و برخورد صحیح و اسلامی با مردم بود که ما این نصیحت و سفارش را آویزه گوش خود کردیم و برابر آن عمل نمودیم.
صیاد شیرازی، همسنگر پیشمرگان
شهید صیاد شیرازی در اکثر عملیات ها همراه پاسداران و پیشمرگان مسلمان بودند و یکی از طراحان اصلی عملیات های پیشمرگان محسوب می شدند. در اوایل که ایشان به منطقه آمده بودند، چون بنده از شخص ایشان شناختی نداشتم، یک سوءظن عجیبی نسبت به شهید صیاد شیرازی داشتم؛ فکر می کردم از عوامل نفوذی است و تا حدودی رعایت جوانب را می کردیم.
مدتی گذشت. من بادقت اعمال و حرکات ایشان را زیرنظر داشتم. وقتی اخلاص و ایثار و گذشت این رزمنده وارسته را دیدم، از افکار قبلی ام به شدت پشیمان شدم و به این واقعیت رسیدم که فرمانده ای از او دلسوزتر و پرکارتر در این جمع وجود ندارد. بعد از این مرحله از همکاران صمیمی هم شدیم و مانند دو دوست که سال هاست همدیگر را می شناسند در کنار هم به دفاع از اسلام و انقلاب پرداختیم.
قرار بود ستونی از سنندج به طرف مریوان حرکت کند. شهید صیاد شیرازی فرماندهی آن را عهده دار بود. در مسیر به کمین دشمن برخورد کرده بودند ودر محاصره کامل قرار داشتند. شدت حملات دشمن به حدی بود که نزدیک بود توپخانه را تسلیم کنند. وقتی کمک خواستند به اتفاق جمعی از پیشمرگان به کمک ایشان رفتیم و به یاری خداوند توانستیم حلقه محاصره را بشکنیم و آنان را از تیررس دشمن نجات دهیم. شهید صیاد شیرازی بعد از این واقعه همیشه می گفت: «اگر پیشمرگان نبودند، ستون نابود شده بود.»
پیشمرگان جوان مسلمان
زمانی که سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به وجود آمد، از بعد مالی بسیار ضعیف و در تنگنای کامل قرار داشت. اما باوجود اینکه ما چیزی نداشتیم به اعضای سازمان بدهیم و حقوق بسیار ناچیزی به آنها پرداخت می شد، روزبه روز بر تعداد داوطلبان پیوستن به صفوف پیشمرگان در سازمان افزوده می شد. اکثر کسانی که به عضویت سازمان در می آمدند، جوانان بودند. جوانان پرشوری که چیزی جز عشق به اسلام و کردستان در وجودشان نبود.
وقتی از آنها سؤال می شد، چرا به سازمان آمده اید؟ می گفتند: «ما برای نجات کردستان از سلطه گروهک ها مسلح شده ایم. می خواهیم امنیت و آسایش را در کردستان حاکم کنیم.» چون توجه به مسائل دینی و قرآنی در سرلوحه کار سازمان قرار داشت، همین امر موجب شده بود که جوانان اقبال بیشتری به سازمان داشته باشند و گروه گروه به آن بپیوندند و در زمینه های مختلف فرهنگی، سیاسی، تبلیغی و عقیدتی منشأ خدمات بزرگی شوند.
شهادت «جماران» کمرم را شکست
به اتفاق 15نفر از پیشمرگان برای دیدار با حضرت امام(ره) آماده شدیم. مقدمات سفر کاملاً مهیا شده بود. دشمن موضوع را فهمیده بود و در مسیر حرکت ما در خیابان انقلاب سنندج کمین گذاشته بودند، اما خداوند مکر آنان را به خودشان برگرداند و ما به کمین برخورد نکردیم و سلامت به تهران رسیدیم. از تهران با سنندج تماس گرفتم تا از وضعیت اطلاع پیدا کنم. خبر دادند و گفتند بعد از رفتن شما پیشمرگان درگیر شده اند و عبدالله جماران به شهادت رسیده است. آن خبر، تلخ ترین خبری بود که در زندگی شنیده ام. خدا شاهد است از شنیدن این خبر پاهایم لرزید و احساس کردم کمرم شکسته است. مانند یک مرده، قدرت تصمیم گیری نداشتم. کسانی که عبدالله را می شناختند می فهمند چه می گویم. مادر روزگار دیگر هیچ وقت همچون عبدالله را به دنیا نخواهد آورد! مردی شجاع، اهل دین، فعال و دلسوز که عمری را در زندان ساواک به سر برده بود، به نحوی که تمام ناخن هایش را کشیده بودند. او جزو اولین کسانی بود که به صف پیشمرگان مسلمان پیوست. جوانی پرشور و متدین که فرماندهی یکی از پایگاه های حساس سازمان را در سنندج عهده دار بود. خانواده های شهیدان عبدالله و محمدصدیق جماران خدمات شایانی به نظام جمهوری اسلامی کردند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات