با تشکیل نظام اسلامی و در دوران انقلاب اسلامی لازم است که درباره میراثهای دینی خود، در همه زمینهها تحقیق کنیم و از آنها برای سعادت دنیا و آخرت بهره گیریم. در این میان بالاترین میراث از پیغمبر اکرم(ص) به ما رسیده که یکی از آنها «طب النبی» یا «طب النبوی» است. هدف از مطرح کردن «طبالنبی» توجه به میراثهای اسلامی در این زمینه است. وقتی برای بازیابی این میراثهای کهن به منابع اسلامی رجوع میشود، سؤالاتی به ذهن خطور میکند. نخستین پرسش این است که بین آنچه در روایات اهل بیت(ع) راجع به مسایل طبی آمده، با آنچه در کتب یونانی یا کتب ایرانی یا سایر تمدنهای کهن وجود داشته، چه تفاوتی وجود دارد؟ دوم، تفاوتهای ریشهای طب سنتی با طب جدید که روبه تکامل است و هر لحظه خدمتی را نصیب جامعه میکند، چیست؟ سوم، آیا با پیدایش طب جدید، طب سنتی و اسلامی از ارزش افتاده و یا اینکه هنوز قابل استفاده است؟
این پرسشها که در اذهان بسیاری مطرح میشود نیازمند قدری درنگ و تحقیق است. هم چنین باید پرسید که آیا معنای پیدایش طب مدرن ابطال طب قدیم است، یا اینکه طب مدرن اصلاحی و یا تکمیلی بر آن است؟ به هر حال در طب قدیم مطالبی وجود دارد که هنوز هم قابل استفاده است و اگر ما آنها را نادیده انگاریم، به خود ظلم کرده و سرمایهای گرانبها را از دست دادهایم. گاهی در روایات به مطالبی برخورد میکنیم که زمینه را برای تحقیق در علم تضعیف میکند. برای مثال: در آموزههای دینی، در قرآن و حدیث، توجه به این که بیماری و بهبودی در دست خداست و او کسی را که میخواهد مریض میکند، هر که را بخواهد شفا میدهد جای تأمل دارد. به خصوص در آیهای که از زبان حضرت ابراهیم نقل شده، وقتی نمرود از او پرسید خدای تو کیست، فرمود: «رَبّی الذی یُحیی و یُمیتُ قالَ ا‡َنَا ا‡ُحیِی و امیت». و همچنان کلام را ادامه میدهد تا آنجا که میفرماید: خدای من آن کسی است که وقتی مریض میشوم، من را شفا میدهد. بنابراین شفا دست خداست، تلاش ما برای کسب داروها و راههای معالجه بیهوده است. این نظر از دیدگاه اسلام مطلوب نیست. این توهم است و برای بعضی از افرادی که از معارف اسلامی دور هستند، مطرح میشود و در ذهن آنها در قالب شبههای نمود میکند. همچنین شبهه دیگر این که: گاهی در روایات آمده برای بهبودی بیماران فلان دعا یا فلان سوره قرآن را بخوانید و چیزهایی از این قبیل. آیا طب اسلامی یعنی دعا خواندن و ذکر آیاتی چند از قرآن؛ همراه با مأثورات و منقولاتی که در طب سنتی وجود دارد و به آن ضمیمه شده است؟! اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم و بررسی کنیم که در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد، باید طرح تحقیقی عالمانهای را برای این کار در نظر بگیریم. صرف قرائت چند آیه و روایت و نقل یک داستان، مشکل ما را در تحقیق طب اسلامی یا طب نبوی حل نمیکند. روایات در دسترس است، کتابهایی هم نوشته شده و شرحهایی نیز برای آن، نگاشتهاند، اینها اگر کارآیی داشت، تا به حال از آن استفاده میکردند. آیا طب النبی همان است که ابنسینا و زکریای رازی گفتهاند؟ بیشتر مطالب آنان از یونانیان گرفته شده و براساس نظر و روش آنها پیش رفته و تحقیق شده است. طب بوعلی فقط اصول موضوع یونانیان را بیان کرده است. مطالبی از قبیل: عناصر اربعه و اخلاق اربعه که در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب یونانی و طب باستانی وجود دارد. پس نمیتوان مطالب ذکر شده را طب اسلامی نامید چرا که در آنها نه از اسلام اثری پیداست، نه وحی در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقیقاتی که دیگران کردند مطلب خاصی اضافه شده است. ما به دنبال چه میگردیم؟
گاهی مفاهیم برای ما خلط میشود. اما صرف نظر از این که طب اسلامی و طب النبی چیست، باید پرسید آیا طب سنتی منقرض شده و غیرقابل استفاده است، و باید کنار گذاشت؟ بحث درباره این مباحث باید در جای خود مطرح شود. سپس برای تحقیق درباره طب اسلامی و طب سنتی و یا هر دو به طور جداگانه یا با هم، زمینه را فراهم و بخصوص روش و چگونگی تحقیق را روشن کنیم. آیا نتایج حاصل از تطبیق بعضی دستاوردهای طب قدیم با طب جدید و یا آنچه در روایات آمده با دستاوردهایی که بر اثر تجارب علمی حاصل شده، ارزش تحقیق را دارد؟ اگر پاسخی برای پرسشهای مطرح شده نداشتیم انگیزهای هم برای تحقیق ایجاد نمیشود. اگر گفتیم طب اسلامی همان طب یونانی یا چیزی شبیه آن است یا با یکی از طبهای باستانی شباهت دارد، تحقیق درباره طب اسلامی دیگر جایگاهی نخواهد داشت. ما اگر بخواهیم تحقیق کنیم باید در همان طب سنتی تحقیق کنیم. وقتی میتوانیم طب اسلامی را به عنوان یک موضوع ویژه تحقیق کنیم که، بر این باور باشیم اسلام مطلب جدیدی را در این زمینه آورده که باید آن را کشف کرد. برای مثال صرف یافتن روایتیکه مسألهای را مورد تأکید قرار داده که هم در قانون بوعلی، هم در کتاب جالینوس، هم در کتاب بقراط و... نشانهای از اشاره به آن مسأله دیده میشود نمیتوان اظهار داشت که آن را اسلام آورده است. مرتبه و شأن پیغمبر(ص) هیچ وقت در اندازه بیان مطالب طبی یا فیزیکی نبوده، بلکه شأن او هدایت است. دلیلی که ما برای نبوت اقامه میکنیم این نیست که نیازهای مادی بشر را رفع کند. بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزههایی که در نهان دارد، میتواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را کسب کند. اگر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار مطالبی را در این زمینهها فرمودهاند، برای این نبوده که وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء میکرده، بلکه از روی تفضل و کمک به مردم، بیان و راهنمایی میکردند. وظیفه اسلام این نیست که مطالب طبی را بیان کند، هواپیماسازی، انرژی اتمی و راه غنی کردن اورانیوم را به ما نشان دهد. در حقیقت ما اگر طبی به عنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا انجام وظیفه پیغمبری نیست. اگر در این زمینه میخواهیم تحقیقی کنیم، برای دانستن این مهم است که بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه کمکهایی به انسانیت کرده و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهرهگیری جا گذاشتهاند. پس اولین نکتهای که ما باید به عنوان یک اصل، موضوع و پیشفرض تحقیق بپذیریم این است که پیغمبر مطالب جدیدی آورده باشد.
مطلب دیگر اینکه به فرض بدانیم آنچه از مطالب طبی در قبل از دوران مدرنیته و قبل از پیدایش طب جدید در میان بشر بوده منقرض شده است و مطالب آن دیگر قابل استفاده نیست، ولی آیا باز جای تحقیقی نمانده است؟ درست است که آن مسایل منقرض شده و قابل استفاده نیست و امروزه جایگزینهای بهتری از آنها داریم ولی باید این احتمال ـ که احتمال قابل اعتنایی است ـ را بدهیم که در طب باستانی و اسلامی مطالبی موجود است که امروزه نیز بشر به آن احتیاج دارد و اگر از آنها استفاده کند، چه بسا برای معالجه امراض به نتایجی آسانتر، مطمئنتر و بیضررتر دست بیابد. هم اکنون در کشور محققینی اثبات کردند که بسیاری از امراض صعب العلاج را اگر بخواهند با مسایل طبی امروزه معالجه کنند، هم هزینه بسیار سنگینی میطلبد و هم باید دست به دامن بیگانگان شوند. آنان معتقدند که امراض صعب العلاج را میشود با دستورات سادهای که از قانون بوعلی و یا دیگران به دست میآید، معالجه کرد. این محققین که در همین تهران هستند معتقدند به جای اینکه برای شناختن یک بیماری از انواع وسایل آزمایشگاهی استفاده کنید که گاهی هزینههای بسیار سنگینی را در بردارد، با گرفتن یک نبض میتوان 80 نوع بیماری را کشف و اثبات کرد که بسیار مطمئنتر از آزمایشهای امروزی است. با این بیان استفاده از ابزار آلات نفی نمیشود ولی نبض گرفتن راه سادهای است که در بعضی جاهایی که به آن ابزارها و بیمارستانها دسترسی ندارند و از عهده هزینهاش برنمیآیند، مفید خواهد بود. هم چنین بیان این مطلب میتواند انگیزهای برای تحقیق در این زمینه را در پی داشته باشد.
توجه به آموزههای گذشتگان و تجربیات آنان زمانی عقلایی خواهد بود و ارزش دارد که ما پژوهشگرانی را برای فهم تجربههای آنان فراهم کنیم و بودجهای را نیز برای این کار در نظر بگیریم. در میراث گذشتگان مطالبی است که امروزه با وجود پیشرفت علوم طب تجربی، طب آزمایشگاهی و طب جدید، باز آنها قابل استفاده است. در این زمینه ادعای برخی این است که بعضی از امراض لاعلاج را میتوان معالجه کرد. این یک ادعا و البته قابل اثبات است، نباید این سرمایه گرانبها را از دست دهیم، به ویژه این که کشف آنها هزینه کمتری دارد و به سادگی و با وسایل سادهتری صورت میگیرد. بنابراین اصل دوم وجوب تحقیق این است که باید احتمال دهیم، ممکن است در بررسی مطالب و تحقیق میراث گذشتگان، مطالبی یافت شود که امروز برای ما مفید باشد که این معنایش ابطال طب جدید نیست بلکه معنای آن، این است که در کنار طب جدید، میراث گذشتگان نیز به کار گرفته شود. در کشورهایی مثل چین و هند نمونههای فراوانی از این گونه معالجات وجود دارد. دانشجویان رشته پزشکی ما نیز که برای تحصیل به آنجا فرستاده شدند، این آموزشها را دیدهاند. از باب نمونه باید به طب سوزنی و امثال آن اشاره کرد که براساس طب جدید نیست. به هر حال اگر این احتمال را در نظر داشته باشیم و به آن توجه کنیم هدف تحقیق ما مشخص میشود و تحقیق درباه طب النبی و طب اسلامی در زمره یک کار ملی گرایانه یا اسلام گرایانه، به خاطر علاقه به اسلام و به انگیزهای مقدس قرار نمیگیرد به گونهای که تشکیلات وسیعی را فراهم کنیم، تحقیقات و بودجه کلان و وقت زیادی را صرف آن کنیم. ولی این احتمال به اندازهای است که ما را وادار به تحقیق میکند.
مسأله سوم در اختلافات اصولی بین طب جدید و طب قدیم است. یکی از آنها این است که انسان مرکب از دو بخش جداگانه است که به هم مربوط هستند، اما با هم تفاوت اساسی دارند. یک بخش بدن و یک بخش روح است. بدن را میتوان دید، ولی روح را با ابزارهای آزمایشگاهی نیز نمیتوانیم بشناسیم. هم روح در بدن اثر میگذارد و هم بدن در روح. در بسیاری از تجربههای علمی دانشمندان جدید، نتایج عجیبی به دست آمده مبنی بر این که حالات روحی در معالجات بسیاری از امراض حتی در بهبود امراضی که باور آن برای انسان مشکل است تأثیر فوقالعاده دارد. به راستی تمرکز فکر انسان، توجه او به خدا، دعا و عبادت کردن او چه اثری بر گلبولها، دستگاه ایمنی و تأثیر و تأثرات شیمیایی بدن دارد؟ از موضوعاتی که از گذشته تا امروز رد نشده، «تلقین» است. تلقین کردن در بسیاری از موارد مؤثر است. استاد بزرگوار حضرت آیه`الله حسن زاده با اشاره به داستانی از مولوی نقل کردند، ثابت شده که تلقین در بهبودی بیماری یا در بیمار کردن انسان سالم مؤثر است. این تأثیر و تأثرات، فیزیکی و شیمیایی نیست و از جنس دیگری است، یعنی روح به بدن چیزی را القاء میکند. روح پدیدهای است که همگان از دیندار و بیدین به آن معتقدند. در اینجا پسندیده است به نکتهای اشاره شود: ماتریالیستها بسیاری از معجزات و کرامات را به تلقین تفسیر کردند.
با افزایش گرایشهای ماتریالیستی، دکتر تقی اعوانی در کتاب «عرفان و اصول مادی»، مسایل عرفانی، کشف و شهود، و کرامات اولیای خدا را به تلقین تفسیر میکند که آن یک امر مادی است. اما باید پرسید تلقین چه مقولهای است؟ آیا فعل و انفعالات شیمیایی است؟ این که من به خود یا به دیگری تلقین کنم که تو سالمی یا بیماری یا امروز بهتر از دیروز هستی یا امروز بیمارتر شدی یا بیماریات بدتر شده، این چه تأثیری دارد؟ در واقع تلقین دلیل بر این است که یک امر غیرمادی در این جا وجود دارد. دربارهِ ادعای ماتریالیستها در اینباره باید دو نکته را متذکر شد: اول، تلقین اثر مادی نیست و دوم، در بسیاری از موارد تلقین کارگشا نیست. معجزات و کراماتی که از اولیای خدا نقل شده و یکی از آنها میتواند تحولی در زندگی ایجاد کند را نمیتوان در اثر فعل و انفعالات مادی دانست. چگونه کسی که از اولیاء خداست میتواند چنین تأثیری را ببخشد؟ لازم است درباره کرامت یکی از اولیای خدا اشارهای کنم. یکی از دوستان ما میگوید: من شنیده بودم حضرت رضا کرامات زیادی دارند. من به همراه دوستم به سوی مشهد حرکت کردیم. در روزهایی که در مشهد بودیم، به آن حضرت عرض کردم: یا امام رضا میخواهم ببینم که در حق کسی کرامتی میکنید و کسی را شفا میدهید. آن دوست نقل میکند: پس از اقامت سه روز در مشهد، بالاخره در شب سوم که تا سحر نشسته بودم، بیماری که کور مادرزاد بود را دیدم که اصلاً اندام چشم نداشت و برای شفاء گرفتن آمده بود. وی توجه من را جلب کرد. تا سحر نشستم و گفتم شاید امشب امام رضا بخواهد آن کور را شفا دهد. میگوید: موقع سحر دیدم شکافی در صورت آن کور پیدا شد، کم کم باز شد و اندام چشم پیدا شد... .
این گونه کرامتها و معجزات اثر فعل و انفعالات شیمیایی نیست. این چنین عنصری در ما وجود دارد که قوت و ضعفی دارد و قوتش در دست اولیای خداست و میتواند چنین آثاری را داشته باشد، البته شاید مرتبه ضعیفش در دیگران هم پیدا شود. به هر حال یکی از موارد اختلاف اساسی بین طب جدید و طب قدیم این است که، در طب جدید از وجود چنین عنصری غفلت میورزند و آن را انکار میکنند، مگر در مواقعی مجبور شوند و بپذیرند که اثری ناشناخته نیز هست. بنابراین مطالبی وجود دارد که اگر به عنوان پیشفرض، تحقیق و حل شود، هم انگیزهای جدید و قوی را برای تحقیق ایجاد میکند و هم راه برای تحقیق بیشتر باز میشود. گفتنی است مسایل طبی آزمایشگاهی را با مسایلی که جنبه روانی، فیزیکوسماتیک دارد و تأثیر و تأثر متقابل بین روان و بدن است و مسایلی که از اختصاصات روح است و هیچ تأثیری از بدن در آن نیست را باید به تحلیل و توجیه علمی پرداخت اما برخی از آنها اولویت دارد، آسانتر است، و بیشتر در دسترس است. اما بدانید در زمینه مسایلی که مربوط به پزشکی و سلامتی و بیماری بدن است، چند عرصه وجود دارد، پس برای تحقیق در هر یک از اینها چه متدی را باید اختیار کرد؟ روشی که اثبات کند روح مستقلی وجود دارد و یا اینکه آنچه از پیغمبر اسلام و ائمه اطهار نقل شده همان است که در طب یونانی بوده یا چیزی اضافه بر آن است؟ آیا آن روش نقلی است که در این صورت باید به اسناد و مدارک مراجعه کرد یا اینکه این روش عقلی است که در آن صورت باید با استدلال و برهان جواب داد. به هر حال ما زمینههای تحقیق را باید مشخص کنیم یعنی بدانیم در چه زمینه باید مطالعه کرد، هر زمینهای چه لوازمی دارد و چه کسانی میتوانند در آن زمینهها تحقیق کنند؟ در این صورت هر کدام را به اهلش واگذاریم تا بتوانیم، قدمهای بلندی برای آیندهمان برداریم. این فکر که ما همیشه باید منتظر باشیم تا از مغرب زمین برای ما سوغاتی بیاید، عزتمندانه نیست. الحمدلله نعمت انقلاب سبب شد این فکر در بسیاری از زمینهها گرفته شود و امروز خودباوری در میان جوانهای ما در زمینههای سیاسی، نظامی، علمی و پزشکی رشد کرده است. انشاءالله پیشرفتهای ما گسترش پیدا کند و ما برای تحقیق همت بیشتری داشته باشیم و احتمال بدهیم که در آینده نه چندان دوری بتوانیم از مواریث گذشتگان استفادههای شایانی کنیم. امیدواریم با استفاده از مواریثی که تا به حال نادیده گرفتهایم، بتوانیم قدمهای نویی در این راه برداریم؛ خودمان استفاده کنیم و جهانیان هم بهرهمند شوند.