* در صورت پيروزي كانديداي جمهوريخواه در آمريكا چه سرنوشتي پيش روي برجام خواهد بود؟
** در صورت ورود كانديداي جمهوريخواهان به كاخ سفيد برجام دچار نوعي سكته ناقص خواهد شد. اين شوك وارد شده حدود ۲۴ماه به طول خواهد كشيد و با هزينه بيشتر چالش ميان ايالات متحده و ايران را فراهم خواهد ساخت. ورود جمهوريخواهان به كاخ سفيد زمينهپرور و احياي ادبيات راديكاليستي و جهت گيري تحركات موجود در تهران براي انتخابات آينده به سمت و سوي فضاي تندروانه براي انتخابات رياست جمهوري پيش روي ايران خواهد شد. از طرف ديگر بايد پذيرفت در واشنگتن به صورت الزام برخاسته از متن تغيير و تحولات پرشتاب اقتصادي، سياسي، فناوري و حتي زيست محيطي پذيرش برجام و عمل به آن به عنوان ضرورت گريزناپذير تاريخي است.
در تهران براساس جبرهاي موجود ناشي از فعاليتهاي متفاوت و در سطوح گوناگون و در واشنگتن براساس الزامات ناشي از گذر از متن كهن نظام بينالمللي دوقطبي به نظم بينالمللي تك، چندقطبي مدنظر آمريكا و جمهوريخواهان در نظر گرفت. تهران داراي ژنوم ژئوپليتيك بالا در جهت همگرايي با واشنگتن است. بنابه ضرورتهاي ناشي از اينگذار تاريخي و منطق ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك اين ژنوم ايجادكننده نوعي همگرايي با وجود ميل باطني و رودرروييهاي سياسي تهران و واشنگتن خواهد بود.
لذا از منظر زماني ميتوانم دو سال نخست روي كار آمدن جمهوريخواهان را دورانگذار سخت بدانم كه اگر در تهران موضع گيري فرصتسازانهاي صورت نپذيرد روي كارآمدن جمهوريخواهان نه تنها تهديدي براي برجام نخواهد بود بلكه فرصتي خواهد بود تا جهان نداي صوت اسلامي ايران را بشنود و به واقعيت موجود در آن بهخوبي بنگرد و بايد اين مطلب را در نظر داشته باشيم كه با روي كار آمدن جمهوريخواهان و با توجه به نوع موضعگيري كانديداهاي آنان در كمپين انتخاباتي ايران راه سختي را از نظر ادبيات سياسي در پيش خواهد داشت و در دو سال نخست روي كارآمدن كانديداي جمهوريخواهان در كاخ سفيد براي ادبيات مدبرانه ايران چالشي سهمگين را به وجود خواهد آورد.
* در صورت پيروزي جمهوريخواهان بهترين عملكرد ايران در مقابل اين كشور چيست؟
** ايران نه با نفي ديگران و موضع انفعالي يا برخورد با هر فردي كه قدرت را در كاخ سفيد به دست خواهد گرفت، بلكه با ايجاد گفتمان متكي بر ثبات دروني خود بايد وارد عرصه سياست خارجي شود. فراموش نكنيم جمهوري اسلامي ميتواند در پهندشت گذار از وضعيت موجود به جايگاه مطلوب زمينهساز اقتدار بيشتر ملي در سايه وحدت و همگرايي بيشتر ميان جناحهاي گوناگون سياسي از طريق جايگزين كردن گفتمان صلح و سلام به جاي رودرويي و تقابل باشد. بعد از انتخابات هفت اسفند و پيامي كه در انتخابات ۹۲ و ۹۴ نهفته است، به نظر ميرسد كنشگران اصلي در عرصه سياست خارجي بايد به برجام دروني بينديشند و زمينهساز ايجاد فضاي مثبت در حل اختلافات دروني و شكلگيري وحدت و همگرايي عملي در كشور شوند.
وحدت از منظر نظري در ادبيات سياسي به معناي با هم بودن و در كنارهم فعاليت سياسي را مديريت كردن است. وحدت در سخن تنها معطوف به اين نكته باشد كه همه با من حركت كنند نه همه باهم و در كنار من. بايد به اين امر توجه اساسي نمود. انتخاب جمهوريخواهان دوران سختي را پيش روي جمهوري اسلامي خواهد ساخت. در اين راستا عقلا و اعتداليون بايد در ايران بيش از هر چيزي به مديريت رفتارهاي گروههاي موسوم به دلواپسان بينديشند چرا كه وجود جمهوريخواهی بهويژه نئوکان و پوپوليست مانند ترامپ ميتواند زمينهپرور ايجاد فضاي مثبت براي شكل گيري تحركات جناحي در تهران باشد.
* ارزيابي شما در رابطه با رقابت درونحزبي ایالات متحده آمريكا چيست؟
** رقابت حزبي آمريكا نشان ميدهد كه حزب دموكرات اين كشور با انديشه برنامهريزي شده و از طرف ديگر هدفمندتر در حال حركت است. در كمپين انتخاباتي جمهوريخواهان نوعي تلاقي و تعارض به چشم ميخورد كه در نهايت خروجي آن به نفع دموكراتها تمام ميشود. به نظر ميرسد ايالات متحده در ساختار قدرت خود در پي ايجاد فضاي مثبت براي روي كار آمدن يك دموكرات ديگر پس از دموكرات ديگر است كه هشت سال در كاخ سفيد حكمراني كرده است و اين جزو موارد نادري است كه ساختار قدرت آمريكا به گونهاي نامحسوس خواهان روي كارماندن دموكراتها در كاخ سفيد و ادامه روندي است كه باراك اوباما آغاز كرده است.
از اين جهت به اين نكته تاكيد دارم كه كمپين انتخاباتي جمهوريخواهان روي شن روان قرار دارد و كمپين دموكراتها بر صخره پرباد و وزش حركت ميكند. لذا بايد بپذيريم آمريكا با توجه به ويژه بودنش امكان هر نوع اتفاقي را در انتخابات رياست جمهوري آينده داراست. به عبارتي ديگر روي كارآمدن يك زن براي نخستين بار به عنوان رئيسجمهوري اين كشور در يك سوي گمانزني قرار ميگيرد و از سوي ديگر روي كارآمدن پوپوليستي مانند ترامپ در اذهان زنده ميشود.
اينكه انتخابات داخلي آمريكا بين جمهوريخواهان و دموكراتها بين ترامپ و كروز از يك سو و كلينتون و ساندرز به كجا ميانجامد در نهايت اعجاببرانگيز خواهد بود چراكه با پيروزي ترامپ يا كروز بايد با توجه به روند كنوني موفقيت ترامپ يك نوع شگفتساز را مدنظر قرار دهيم، از طرف ديگر با روي كارآمدن احتمالي سندرز و پيروزي قابل پيشبيني كلينتون در انتخابات دموكراتها شگفتي ديگري در اردوگاه اين حزب به چشم ميخورد. تلاقي دو شگفتي به هر صورت در انتخابات آینده ايالات متحده اثرات بكرزدايي را روي سياست جهاني اين كشور در سطح جهان و فضاي حاصل از آن به وجود خواهد آورد.
* در صورت موفقيت جمهوريخواهان آينده ديپلماسي هوشمند آمريكا چه خواهد شد؟
** ديپلماسي هوشمند اين كشور هنوز پايان نيافته است و بايد پذيرفت دكترين قدرت هوشمند به عنوان نهمين دكترين امنيتي ايلات متحده پس از دكترين پيش دستي و آن هم پس از دكترين آزادسازي در تكميل يكديگر قرار دارند. هر حزبي كه روي كار آيد بايد اين دكترين را در سياست خارجي آمريكا پيادهسازي نمايد. آنچه در اين ميان بايد مورد توجه قرار گيرد این است که با روي كارآمدن احتمالي جمهوريخواهان تاكتيكها و تكنيكهاي پيادهسازي قدرت هوشمند بيش ازآن كه مستمر بر كاربرد قدرت نرم باشد استفاده از كاربرد قدرت سخت براي فضاسازي اعمال قدرت نرم ايالات متحده را دربرخواهد گرفت. اين در حالي است كه با روي كارآمدن دموكراتها اين معنا مهندسي معكوس ميشود.
همانگونه كه در دوران اوباما كاربرد قدرت نرم اين كشور در چارچوب كاربرد احتمالي قدرت سخت مشروعيتزا بود. لذا شاهد بوديم اوباما با هزينه بسيار كمتري از بوش توانست در منطقه هارتلند بزرگ و بهويژه در هارتلند نو يعني خاورميانه عربي و نوهارتلند وارد عمل شود و بدون آنكه اصطكاك خود را با چين افزايش دهد زمينههاي تحت فشار قرار دادن چين را در حوزههاي سياستهاي خود فراهم آورد. لذا بايد اذعان داشت روي كار آمدن جمهوريخواهان ميتواند هزينههاي ملي مردم آمريكا را افزايش دهد و تنها دستاوردي كه در پي خواهد شد در واقع تسكين عقده حقارت نئوكانها بهويژه اعضاي پيپارتي در ايالات متحده آمريكا خواهدبود و اين امر به نفع ملت آمريكا تمام نخواهد شد.
* انتخاب احتمالي ترامپ تاثيري در سياست خارجي آمريكا به همراه خواهد داشت؟ و اينكه در اين كشور برچه اساسي تصميمات در حوزه سياست خارجي اتخاذ ميگردد؟
** انتخاب ترامپ تنها هياهوي تحركات آمريكا را در منطقه خاورميانه افزايش خواهد داد. آنچه هماكنون اين كشور انجام ميدهد بر مبناي نگرشهاي مراكز و سازمانهاي اطلاعاتي ايلات متحده است و رئيسجمهور اين كشور چه جمهوريخواه باشد، چه دموكرات، در نهايت ميتواند تاثيرات مهمی در حوزه اعمال سياستهاي ايالات متحده داشته باشد. رهبري در اين كشور ميتواند ايده يا ايدههایي را كه موافق تحركات خود ميداند براي استيلا بر سياست خارجي ايالات متحده استفاده نمايد.
آنچه كه مديريت اعمال سياستها و رياست اجرايي آن را به عهده دارد جامعه اطلاعاتي، سازمانها و نهادهايي هستند كه رسالت خود را در حفظ، گسترش و افزايش منافع و اهداف ملي ايالات متحده ميدانند. بنابراين رياست جمهوري آمريكا با وجود اينكه رهبر قدرتمند اين كشور محسوب ميشود حيطه اثرگذاري خود را در ايدهپردازي و رهبريت آمريكا اعمال ميكند و اين در دولت فدرال امري معنادار و پذيرفته شده اما در عين حال داراي محدوديت ساختاري و كاركردي خاص خود است و هر كدام از اینها رئيسجمهور را در نهايت مجبور به پذيرش دايره معين از تحرك در ايالات متحده آمريكا مينمايند.
* مديريت امنيتي در سطح جهاني به چه شكلي صورت ميپذيرد و جايگاه ايران در نگاه مديريت امنيتي ايالات متحده چگونه است؟
** ايران دارای جايگاه جغرافيايی و تاريخي مهمی است. زماني كه جغرافياي مهم تاريخي به جغرافياي ژئواستراتژيك ايران پيوند ميخورد پيامدهاي بسيار بالايي از خود به جاي ميگذارد. زماني كه در آن زيست ميكنيم زمان گذار از نظم كهن جهاني به نظم نويني است كه هنوز ابعاد آن مشخص نيست اما تا حدود زيادي زمينه ايجاد آن در حال پديد آمدن است. نگاه جهان به نظم آينده ديد مبتني بر دنياي يك، چند قطبي است، در اين دنيا ايالات متحده تلاش دارد رهبري امنيتي جهان را برعهده گرفته و در كنار اين رهبري امنيتي مديريت جغرافياي امنيت مناطق گوناگون را به شركاي استراتژيك خود در آينده زمان بسپارند. گرچه اين شركاي استراتژيك در بسياري موارد از منظر منطق سياسي رقيب آمريكا محسوب ميشوند و در دوران گذار كنوني حتي تصور نزديكي آنان به ايالات متحده در بعضي جهات براي بسياري ثقيل به نظر ميرسد.
در اين جغرافيا مديريت امنيتي جهان در سطح بينالمللي به پنج قدرت بزرگ سپرده ميشود و در لايه برونيتر آن پنج قدرت پيراموني شريك استراتژيك آمريكا قرار ميگيرند؛ در لايه نخست ۱+۵، آمريكا به همراه پنج قدرت برتر جهان، كه الگوي آن را در پرونده هستهاي شاهد بوديم. در دايره فراتر از اين حلقه مركزي رياست و اجرايي شدن جهتگيري امنيتي در جهان به باور ايالات متحده بايد به پنج قدرت ديگر سپرده شود اين قدرتها در منطق آينده آمريكا عبارتند از: كانادا، ژاپن، كره جنوبي، ايران و استراليا. لذا شاهد هستيم كه نوع برخورد آمريكا با اين گروه از بازيگران تاحدود زيادي ناشي از اين ديدگاه است. اخيرا نوع برخوردي كه ايالات متحده در سفر نخستوزير كانادا به اين كشور با وي داشت و جنس سخنان رئيسجمهور ايالات متحده در ارتباط با ايران و پذيرش قدرت اين كشور در منطقه خاورميانه را بايد ناشي از اين معنا دانست. معنايي كه به هر تقدير محصول اين نوع نگرش بوده و خطاب به حاكمان رياض بيان ميشود.
* سياست كنوني آمريكا در منطقه خاورميانه بر چه اساسي ادامه پيداكرده است؟
** آلسعود تحت تاثير شكستهاي پي در پي خود در حوزه عملياتي و ديپلماتيكي و نگراني از آينده تحركات در ارتباط با ايران در نظام آينده بينالمللي است. لذا عربستان سعودي تلاشهاي خود را در جهت ايجاد فضاي ضدايراني در حوزه منطقهاي به اتمام نخواهد رساند. نبايد نايده گرفت كه ورود ايالات متحده به منطق ايجاد امنيت نسبي در خاورميانه شامل خاورميانه عربي، هارتلند نو و نوهارتلند زمينه ايجاد نوعي توازن منطقهاي بين جمهوري اسلامي و آمريكا فراهم خواهد كرد. هماكنون سياست دوپايهاي نيكسون مبني بر تكيه بر ايران و عربستان اساسا به شكل سياست دومركزيت اوباما در حال حركت است.
به گونهاي كه اوباما خواهان ايجاد فضاي مناسب براي همگرايي تهران و رياض در آينده زمان برميآيد. براي آمريكا قدرتمندي همزمان عربستان و جمهوري اسلامي با يكديگر مطرح است. همانگونه كه توازن قدرت در منطقه بايد مديريت شود. گاهي آمريكا به توازن ضعیف بين ايران و عربستان انديشيده است. در چنين فضايي بايد نكاتي را مدنظر قرار داد. نخست اگر آمريكا بتواند زمينهپرور ايجاد فضاي مثبت بين ايران و عربستان شود به تبع ميتواند در هارتلندنو و نوهارتلند با آرامش بيشتري زمينه شكلگيري توازن منطقهاي موجب شود و به تبع پيروي از اين توازن منطقهاي جهتگيري خود نسبت به هارتلند اوليا يا تبت را با استحكام بيشتري دنبال كند.
* چه تغيير و تحولاتي در ادبيات سياسي جهان رخ داده است؟
** اكنون جامعه جهاني بايد بپذيرد يك تحول پرشتاب در ادبيات سياسي جهاني وجود دارد. اكنون ادبيات سياسي جهان به سمت و سوي جايگاه تعريف شده استراتژيك براي نظم آينده بينالمللي در حركت است. جهان در آينده شاهد دگرگوني جغرافيای قدرت است و هندسه آينده آن به گونهاي است كه پذيراي جهت گيري شگفت انگيز در جغرافياي قدرت جهاني باشد. هماكنون ايالات متحده به عنوان بازيگراصلي و كنشگر قدرتمند نظام بينالملل در حال بازتعريف شركاي خود در صحنه منطقهاي و بينالملل است. در صحنه بينالملل آمريكا به دنبال آن است كه در چارچوب دنياي تك، چندقطبي به ايجاد بستر مناسب براي رهبري امنيتي جهان نائل آيد.
در جغرافياي استراتژيك خود در صحنه سياست بينالملل در حال بازتعريف شركاي استراتژيك خود است. شركاي استراتژيكي كه بايد همگرايي را در درون خود تجربه كنند. اگر ۱+۵ از سوي ايالات متحده در نظام بينالملل در حال شكل گيري است و آمريكا به عنوان رهبر جهان مديريت امنيت جهان را در يك شركت سهامي به صورت كورپرتيو (Corporative) دنبال ميكند. بايد بپذيريم كه اساسا در صحنه شركاي استراتژيك خود به دنبال بازتعريف آنها به اين سمت و سو بوده كه بتواند كمربندي را دور آسياي شرقي كشيده و تا مرزهای استراليا امتداد بخشد. لذا شاهد هستيم زمينه و بسترسازي مناسب بينالمللي در اين زمينه در حال وقوع است.
* درباره برنامه موشكي ايران و پيامدهاي آن در روابط ايران در دوران پسابرجام چه ارزيابياي داريد؟
** آنچه هماكنون در رابطه با برنامه موشكي ايران در شوراي امنيت ملاحظه ميكنيد پيامد آن چيزي است كه هماكنون مدنظر قرار ميگيرد. پيامدي كه موجب ميشود ايالات متحده با وجود تمام نگرش تقليلگرايانه به حوزه سياست در ارتباط با فعاليت موشكي ايران حساسيت از خود نشان نميدهد. اينها نشان میدهد كه دنيا در حال گذار در ادبيات سياسي قدرت است. فعاليت موشكي ايران در ادبيات كنوني كاخ سفيد فعاليتي مشروع در جهت ايجاد غشاي امنيتي ايران در برابر قدرتهاي منطقهاي كه بر آن نيستند تا جمهوري اسلامي را به عنوان كشور قدرتمند در عرصه نظم منطقهاي و نظام بينالملل پذيرا باشند، شناخته ميشود. هماكنون جمهوري اسلامي در ديدگاه واشنگتن بهويژه در دوران اوباما و بالاخص در اقشار فعال در حوزه جامعه امنيتي آمريكا به عنوان قدرتي موثر در نظم بينالمللي پذيرفته شده است.
واقعيت قدرت ايران و ژنوم ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك اين كشور براي آنان واضح و آشكار است. ايالات متحده بر آن است كه پس از ورود جمهوري اسلامي در چارچوب تعامل سازنده موثر با نظام بينالملل با زاويه ديد پرونده هستهاي زمينه ساز ايجاد فضاي مثبت براي گسترش روابط با جمهوری اسلامي در آينده زمان باشد. چند روز قبل رئيسجمهورايالات متحده نصيحتي شفاف به حاكمان رياض كرد. اوباما در اين سخنان خواهان آن بود كه عربستان و حاكمان آل سعود قدرت و توان جمهوري اسلامي را در منطقه پذيرا باشند و به جاي افزايش سطح اصطكاك و رودرويي زمينه ساز نوعي تعامل با تهران باشند و مسائل و بحرانهاي موجود در منطقه حل شود. بنابراين اين تحولات نشانگر اين معنا است كه آنچه براي ايالات متحده اهميت دارد نه قدرتمندي دفاعي و تهاجمي جمهوري اسلامي در منطقه خاورميانه، بلكه پذيرش قواعد بازي از طرف اين كشور در جهت استفاده از اين توانايي است.
اين امر ميتواند اعتماد ايرانيان را به ايلات متحده باز گرداند، چرا كه همواره اين معنا مطرح بوده كه آمريكا مخالف قدرتمند شدن ايران در منطقه و نظام بينالملل است. در حالي كه قواعد بازي بينالملل از جانب ايران رعايت شده است. به گونهاي كه تهران در مساله پرونده هستهاي اين معنا را به شكل عملي از خود نشان داد. لذا افزايش توان موشكي ايران براي آمريكا امري منطقي تلقي خواهد شد. ورود جمهوري اسلامي به ساختار بينالملل و قبول قواعد بازي در مسير تغيير دادن قواعدي است كه گاهي تهران آن را در تباين و تضاد با ارزشهای خود ميداند، اهميت دارد. اگر ايران سقراط گونه در صحنه سياست داخلي و خارجي اين معنا را دنبال كند كه قواعد بازي را بپذيرد و با استفاده از اين قواعد بازي و قوانين حاكم سعي در اصلاح قواعد به عمل آورد كه آنها را منافات با اصول و ارزشهاي خود ميداند اين امر هزينه كمتر و پشتوانه بهتري براي كشور به همراه خواهد داشت.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/146958
ش.د9405721