(روزنامه اعتماد ـ 1396/01/16 ـ شماره 3775 ـ صفحه 7)
* نخست بفرماييد به عنوان يك مترجم حرفهاي از كجا شروع كرديد و چه شد كه به كار ترجمه روي آورديد؟
** جرقه ترجمه در دوره تحصيل من در مقطع ليسانس زده شد. در دروسي كه عرضه ميشد، تحقيق يا مقالهاي ميخواستند و من از همان دوره بيشتر بر ترجمه تمركز كردم. زيرا در دوران تحصيل ما، منابع فارسي فراوان و موثقي نبود. البته تا آن زمان هم زحمات ارزندهاي كشيده شده بود. به هر حال بهطور جسته و گريخته فصلي از كتابي يا مقالهاي را ترجمه ميكردم و به استادان به عنوان كار درسي ارايه ميدادم. بنابراين كار ترجمه از همين زمان شروع شد.
* خاطرتان هست چه سالي بود؟
** فكر ميكنم دهه 1360 بود.
* يادتان هست نخستين كارهايتان چه بود؟
** نخستين كاري كه بهطور جدي ترجمه كردم، فصلي از كتابي درباره اتحاد جماهير شوروي بود كه بعدا با افزودن ترجمه قوانين اساسي دورههاي مختلف اتحاد جماهير شوروي به كتاب سياست و حكومت در شوروي بدل شد كه نخستين كتابي بود كه از من منتشر شد. البته كارهاي ديگري هم داشتم كه بعضا در روزنامهها يا برخي مجلات منتشر ميشد. به هر حال كار اين طور شروع شد. البته بازخورد خوبي هم براي خودم داشت، يعني هم از نظر تحصيلي مفيد بود و هم گاهي از نظر مادي به من دانشجو كمك ميكرد. اين امر سبب شد كه انگيزهام براي ترجمه قويتر شود. دومين كتاب من سياست و حكومت در چين بود كه با همكاري دكتر شاهنده منتشر شد و بخشي از آن را من ترجمه كردم.
* ويژگي اين كتابهاي اولتان چيست؟
** از عنوان كتابها كاملا مشهود است كه سمتگيري در وهله نخست رفع نيازهاي رشته بود، زيرا عين همين عناوين درسهايي داشتيم. مثلا درسي اختياري به نام سياست و حكومت در شوروي وجود داشت كه توفيق داشتيم در اين درس در خدمت دكتر عباس ميلاني باشيم و همچنين درسي به اسم سياست و حكومت در چين داشتيم كه با دكتر شاهنده واحدش را گذرانديم. بعدا بهتدريج سراغ كارهاي جديتر رفتم. كار بعدي كه از من چاپ شد، نخبگان و جامعه باتامور بود. اين كتاب به صورت اتفاقي به دست من رسيده بود و آن را خواندم. باتامور نثر پيچيدهاي ندارد و براي كسي كه بخواهد تازه با انگليسي دستورزي كند، زياد مشكلآفرين نيست. اين كتاب را ترجمه كردم و چون مبحث آن مورد علاقه من بود، پانوشتهاي بسياري به آن افزودم. يعني نصف حجم اين كتاب، تحقيقاتي است كه جسته و گريخته انجام دادم و به كتاب افزودم كه دايره بحث را گستردهتر از كتاب باتامور كرده است. چاپ اول و دوم اين كتاب را دانشگاه تهران و چاپ سوم به بعد آن را ناشران خصوصي مثل شيرازه و بعدها پرديس دانش منتشر كردند. همچنين از چاپ سوم به بعد ويراست آخر كتاب باتامور را كه پيش از مرگش تغيير داده و تكميل كرده بود، مبنا قرار داديم.
* شما در آن ايامي كه شروع به كار كرديد، آيا از استاداني كه شما را سوق دهند به اين سمت، مشوقي هم داشتيد؟
** مسلم است كه چنين است. همه اساتيد به هر حال با تشويقهاي زباني و پذيرش اين كارها سهم خوبي در زنده ماندن اين انگيزه در من داشتند. اما در اين ميان دو نفر سهم خيلي بيشتري دارند. در درجه نخست بايد از جناب آقاي دكتر حسين بشيريه ياد كنم كه ان شاءالله هر كجا هستند سلامت و سرفراز باشند. ايشان خيلي در راه بردن من در وادي ترجمه شكيبايي به خرج دادند و هميشه با روي گشاده پذيرا بودند تا اشكالات من را رفع كنند يا اگر من چيزي ترجمه ميكردم و درخواست ميكردم كه ايشان مطالعه كنند، دست رد به سينه من نميزدند و از اين حيث سهم اصلي را داشتند. بعد از ايشان در مرتبه بعد بايد از آقاي دكتر عباس ميلاني ياد كنم. البته شيوه اين دو بزرگوار متفاوت بود. يعني شيوه دكتر بشيريه گشادهرويي بود و با بلندنظري ايرادهاي مرا طوري كه به من بر نخورد، گوشزد ميكردند، اما آقاي دكتر ميلاني كه ايشان هم انشاءالله هر كجا هستند سلامت باشند، خيلي زمختتر سعي ميكردند ايرادات من را رفع كنند و برخوردهايي كه ميكردند گزنده بود و همين هم براي من بسيار مغتنم بود. خيلي از ايراداتي كه رفع شد مديون تذكرات گزنده ايشان هستم. اين دو بزرگوار سهم اساسي دارند و هيچوقت نخواهم توانست از زير ديني كه اين بزرگواران به گردنم دارند در بيايم.
* شما در علوم سياسي حوزههاي متنوعي را براي ترجمه انتخاب كردهايد، از جامعهشناسي سياسي و جامعهشناسي تاريخي تا روابط بينالملل. اين انتخاب بر چه اساسي رخ داده است؟
** البته من در مقطع كارشناسي، علوم سياسي ميخواندم و كارهاي اوليه نيز در همان وادي علوم سياسي بود. بعد كه به مقطع كارشناسي ارشد روابط بينالملل وارد شدم، در آن زمينه علايق محدودتري داشتم كه بايد آنها را پي ميگرفتم. براي مثال كتاب تئوريهاي انقلاب نوشته آلوين استانفورد كوهن مشخصا براي درسي است كه در دوره كارشناسي تدريس ميشود. خوشبختانه اين كتاب با استقبال مواجه شد و الان چاپ بيست و چهارم آن با ويرايش و پيوستهاي جديد منتشر شده است. اين آثار نياز دانشجويان و اساتيد و مدرسان اين رشته و رشتههاي خويشاوند آن را رفع كرد. خلاصه چهار كتاب اول من (سياست و حكومت در شوروي، سياست و حكومت در چين، تئوريهاي انقلاب و نظريههاي متعارض در روابط بينالملل نوشته رابرت فالتزگراف و جيمز دئورتي كه در مقطع فوق ليسانس با همكاري آقاي دكتر وحيد بزرگي ترجمه كرديم) در گروه علوم سياسي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران به عنوان كتب كمك درسي تاييد شد. يعني آنقدر جاي اين كتابها خالي بود كه به عنوان كتاب كمك درسي تعيين و پيشنهاد شدند. بعدا نيز اين كتابها به عنوان منابع درسي و آزمون مقاطع مختلف در نظر گرفته شدند.
* انتخاب اين آثار براي ترجمه به چه شكل بوده است؟
** در وهله اول به كتابهاي موجود در كتابخانه دانشكده حقوق و علوم سياسي متكي بودم. مثلا سياست و حكومت در شوروي نوشته آدام اولام را از اين كتابخانه انتخاب كردم. نخبگان و جامعه از منابع دانشكده نبود و بهطور اتفاقي به دستم رسيد. تئوريهاي انقلاب هم از منابع دانشكده بود. كتاب نظريههاي متعارض در روابط بينالملل را وقتي وارد مقطع فوق ليسانس شدم، در كتابخانه دفتر مطالعات بينالمللي وزارت امور خارجه كه الان كتابخانه تخصصي وزارت امور خارجه در نياوران است، شناسايي كردم. اين كتاب را از نظر جامعيت برگزيديم، به خصوص كه اين كتاب بهطور متناوب هر 10 سال بازبيني شده و تكميل شده و در نتيجه كار ارزشمندي بود كه هم استخواندار بود و هم ادامهدار و به درد رشته ما ميخورد و به همه نظريهها بهطور اجمال ميپرداخت و تا حدودي آنها را نقد هم ميكرد. آقاي دكتر بزرگي هم اين كتاب را براي ترجمه مناسب دانستند. ايشان كه همزمان با رشته روابط بينالملل، رشته مترجمي را نيز ميخواند، پيشنهاد ترجمه مشترك را داد و خوشبختانه ترجمه كتاب خوب از كار در آمد، يعني با اينكه در كار مشترك زياد نميشود به نتيجه نهايي اميدوار بود، اين كار در نهايت بهخوبي ترجمه شد و باعث شد بعدا هم دوستي ما عميقتر شود و هم كارهاي ديگري را با هم به انجام برسانيم. يكسري از كارها نيز پيشنهاد ميشد. يعني چون مخاطبان و در نتيجه ناشران و موسسات با قلم من آشنا ميشدند، يكسري كارها را پيشنهاد دادند. مثلا كتاب چارچوبي نظري براي بررسي سياست تطبيقي را مركز آموزش مديريت دولتي پيشنهاد داد و من احساس كردم اين كتاب به درد درس سياست مقايسهاي ما ميخورد و ترجمهاش را به عهده گرفتم كه ويراست جديدش را بزودي انتشارات اميركبير منتشر ميكند.
* كتابهاي تضاد دولت و ملت و نُه مقاله در جامعهشناسي سياسي تاريخي ايران را چگونه ترجمه كرديد؟ اينها آثاري در حوزه جامعهشناسي تاريخي هستند و ربطي به روابط بينالملل ندارند.
** در دورهاي كه با اطلاعات سياسي و اقتصادي همكاري ميكردم، مقالاتي از نويسندگان ايراني ميآمد كه به زبان خارجي نوشته شده بود و پيشنهاد ميشد كه اينها به فارسي ترجمه شود، از جمله كارهاي آقاي دكتر كاتوزيان. يكي- دو مقاله اول را ترجمه كردم، بعد از آن وقتي ايشان مقاله را ميفرستاد، پيشنهاد ميكرد كه من ترجمه كنم. در نتيجه بهطور منظم اين آثار براي ترجمه به من ارايه ميشد و در كنار سرپرستي حوزه پژوهش و ترجمه و كارهاي مجله، اين ترجمهها را انجام ميدادم. بعدا هم كه مجموعه آنها گرد آمد، يكسري در كتاب نُه مقاله در جامعهشناسي سياسي تاريخي ايران: نفت و توسعه اقتصادي جمع شد كه نشر مركز ابراز علاقه كرد آن را منتشر كند و يكسري هم در كتاب تضاد دولت و ملت در ايران منتشر شد و به لطف خدا هر دو با استقبال مخاطبان مواجه شد و تا حدودي تاثيرگذار بود و مباحثي را در جامعه ما مطرح كرد زيرا به هر حال در مقايسه با نشريه، كتاب برد و ماندگاري بيشتري دارد. البته مترجم آثار ايشان به فارسي تنها من نبودم و دوستان ديگري نيز در اين زمينه قلم زدهاند .
* آيا شده كتابي به دستتان برسد و احساس كنيد مفيد است و آن را ترجمه كنيد؟
** بله، گاهي كتابي به دستم رسيده و خواندهام و به آن دلبسته شدهام. مثلا كتاب يونگ و سياست از اين دست است. اين كتاب بحث روانشناسي سياسي و اجتماعي است و آن را در نمايشگاه كتابهاي خارجي در دانشكده ديدم و بعد از خواندن ديدم بحث بسيار شيرين است و به خواننده بينش ميدهد و در نتيجه تصميم به ترجمه گرفتم و همزمان يك دوره مطالعات روانشناسي مخصوصا روي يونگ انجام دادم تا كار در حد و اندازه زحمت نويسنده و نام يونگ باشد. خوشبختانه كساني كه آن را خواندهاند، واكنشهاي خوبي نسبت به آن داشتند. متاسفانه اين كتاب در دو چاپ اول با حروف خيلي ريز چاپ شد و اميدوارم در چاپ جديد نشر ني اين مشكل را برطرف سازد.
* آيا در فرآيند ترجمه با نويسندگاني كه در دسترس هستند، ارتباطي داشتهايد؟
** بله، با آقاي دكتر كاتوزيان اين ارتباط بود و همان زمان كه ترجمه ميشد، بعد از حروفچيني متن را برايشان ايميل ميكرديم و ايشان مطالعه ميكردند و اصلاح ميكردند يا اگر نقل قولهايي در مقاله ايشان بود و ما پيدا نميكرديم، ايشان اصل مطلب را ميآورد تا ديگر ما نقل قول يك فارسي زبان را ترجمه نكنيم. از ديگر نويسندگان پروفسور رمضاني بود كه براي ترجمه كتاب چارچوبي تحليلي براي سياست خارجي ايران با ايشان ارتباط نزديكي داشتم و چند نوبت هم كه به ايران آمدند، با ايشان ملاقاتهاي صميمانه داشتم. البته بعدا به دليل بيماري نتوانستند به ايران بيايند. با پروفسور روزنا هم به واسطه آقاي رمضاني ايميلي براي دريافت مقدمه به چاپ فارسي كتاب آشوب در سياست جهان رد و بدل كرديم كه به لحاظ كپي رايت گفتند بايد با ناشر صحبت شود. اما خود آقاي روزنا تاكيد داشت كه اين كتاب بهترين كتابي است كه در دوره پاياني عمرش نوشته است.
* آيا در روند ترجمه با نقد كوبنده و تندي برخورد كردهايد؟
** نقد واقعي هر چقدر هم كوبنده باشد، براي كسي كه كار ميكند، در هر وادي، مغتنم است. اما بايد نقد باشد. اما اگر از حوزه نقد خارج شود و به فحاشي برسد، نه براي كسي كه مخاطب قرار گرفته فايده دارد و نه حتي براي كسي كه آن مطلب را نوشته و مدعي نقادي است. از اين نوع اخير مثل همه كساني كه كار كردهاند، مورد الطاف دوستان عقدهگشا قرار گرفتهام. اما توجهي به اين دسته نكردهام. اما نقدهايي هم از سوي برخي صورت گرفته كه گاهي بهطور خصوصي و با لحن خيلي تند و تيز بوده و من با آغوش گشاده با آنها مواجه شدهام. هر چه آن دوستان تندتر نقد ميكردند، من تشكر آبدارتري ميكردم و هدفم اخلاقفروشي هم نبوده است، بلكه واقعا ممنونشان بودم. زيرا هر چه نقد تندتر و گزندهتر بود، براي من تاملبرانگيزتر بود.
* برخي آثار شما درسي، گروهي دايرهالمعارفي و شماري نيز آثار كلاسيك است. فكر ميكنيد در كدام يك از اين سه دسته در حوزه علوم سياسي و روابط بينالملل نياز جديتري داريم؟
** چنان كه گفتم دسته اول كارهاي من آثار سياسي مربوط به مقطع كارشناسي رشته علوم سياسي است. بعد از آن بيشتر در حوزه بينالملل متمركز شده است. در بحث بينالملل نيز كانون اصلي علاقهمندي من امنيت است. يكسري از كارها نيز كمك درسي است، مثل نظريههاي متعارض يا كتابهاي چند جلدي لينكليتر كه به اتفاق دوستاني دوره پنج جلدي آن را ترجمه و در 10 جلد منتشر كرديم. اينها آثار درسي است و ميتواند نيازهاي درسي دانشجويان را برطرف كند. اما يكسري از كارها مثل آشوب در سياست جهان آثاري هستند كه بحث جديدي را مطرح كردهاند و فكر ميكنم هنوز هم چنان كه بايد و شايد به نظريه روزنا پرداخته نشده است و تا حدودي در زاويههاي تاريك مناظرههاي روابط بينالملل مغفول مانده است و اگر كسي روزي اين نظريه را غبارروبي و مطرح كند، ميتواند بسيار راهگشا باشد. يا كتابي چون نظريه و زبرنظريه در روابط بينالملل به بحث فلسفه علم در روابط بينالملل ميپردازد كه اصلا در فارسي چنين كتابي وجود نداشت. در اين زمينه در زبان انگليسي هم كتاب كم هست. اين كتاب بسيار مهمي است.
يك كتاب ديگر از نويسنده آن فرد چرنوف در برنامه كارم دارم كه به بحث قدرت نظريه روابط بينالملل ميپردازد و اين بحث را تكميل ميكند. كتاب ديگر ديدگاههايي درباره سياست جهان است كه دانشجو را با ديدگاهها و مناظرههاي مختلفي كه در روابط بينالملل مطرح است، آشنا ميكند. كتاب مهم ديگر نظريه غيرغربي روابط بينالملل است و به بحثي ميپردازد كه خود غربيها در سالهاي اخير به آن رسيدهاند و ميگويند اگر ما نظريهپردازان غربي ميتوانستيم كاري كنيم، قطعا تا الان چنين كرده بوديم. مثلا بايد پايان جنگ سرد را پيشبيني ميكرديم كه نكرديم و اين يكي از بزرگترين شكستهاي ما نظريهپردازان غربي است و بنابراين نبايد خودمان را به حوزه تمدني غرب محدود سازيم و بايد به حوزههاي تمدني ديگر بپردازيم و ببينيم كه ايشان چه چيزي را ميتوانند براي نظريهپردازي در روابط بينالملل پيشكش كنند. اين بحث براي ما نيز مغتنم است، يعني جايي است كه غيرغربيها ميتوانند عرض اندام كنند و اگر ادعايي دارند، آن را مطرح كنند. غربيها نيز خودشان در اين زمينه دست نياز دراز كردهاند.
* يكسري از كارهاي شما نيز دانشنامهاي است.
** بله، بعد از اينكه در تهيه بخش سياست و حكومت دانشنامه دانشگستر سودآور همكاري كردم، ديدم زمينه براي فعاليت در حوزه دانشنامه زياد است. تا پيش از اين يكسري فرهنگنامهها بود كه قديمي شده بود و نميتوانست پاسخگوي نياز روز باشد. به همين خاطر دانشنامهاي از آقاي گريفيتس به دستم رسيد كه با كتاب ديگري تحت عنوان 50 متفكر بزرگ روابط بينالملل آن را ادغام كردم و حاصل به دانشنامه روابط بينالملل و سياست جهان مبدل شد كه خوشبختانه استقبالي كه از آن شد و بازخوردهايي كه گرفتم، نشان ميداد كه تشخيص درستي دادهام و اين كتاب پاسخگوي نيازهاي مخاطبان بوده است و از آن هم در كارهاي پاياننامهاي ايده گرفتهاند و هم در كارهاي درسي استفاده كردهاند. كار بعدي دانشنامه جهاني شدن بود كه با اميركبير كار كردم و آن هم ادغام سه جلد كتاب در هم است و دانشنامه فشرده تك جلدي مفيدي است. اين كتاب كاربر پسندي است و خيلي از بحثهاي مهم را فشرده و مختصر معرفي كرده است. خلاصه هر جا نياز جديدي احساس كردم، تلاش كردم پاسخگو باشم. مثلا يك سال در نمايشگاه كتاب چند دانشجوي مطالعات منطقهاي به من گفتند ما هيچ منبعي نداريم و شما كه دستي به قلم داريد يكسري منبع براي ما توليد كنيد. پس از جستوجو، مجموعه 5 جلدي دانشگاه سازمان ملل را شناسايي و آن را ترجمه كردم و وزارت امور خارجه تحت عنوان بررسيهايي درباره منطقهگرايي نو منتشر كرد. جلد اول جهانگرايي و منطقهگرايي نو، جلد دوم و سوم به ترتيب ديدگاههاي كشورهاي شمال و كشورهاي جنوب درباره منطقهگرايي را بررسي ميكند، جلد چهارم منطقهگرايي نو و آينده امنيت و توسعه است و جلد پنجم نيز مقايسه منطقهگراييها است. اين كتاب بعد از انتشار مورد اقبال واقع شد و اين نشانگر آن است كه توانسته يك جاي خالي را پر كند.
* چرا هيچوقت به سمت تاليف نرفتهايد؟
** مشرب آدمها فرق ميكند و روحيه اهل قلم با يكديگر متفاوت است. برخي نويسندهها علاقهاي به ترجمه ندارند، در حالي كه ممكن است مترجمان خوبي باشند يا برخي مترجمان نيز هستند كه توانايي نگارش دارند، اما باز هم بيشتر به ترجمه علاقه دارند. مساله ديگر اين است كه اگر قرار باشد بين ترجمههاي خوب و ترجمههاي بدي كه به اسم تاليف منتشر ميشوند، انتخاب كنيم، من هميشه ترجمههاي خوب را ميپسندم. خيليها مدعي تاليف بودند و وقتي كتابشان را ميخوانيم ميبينيم كه اين تاليف نيست، بلكه ترجمه معمولا بدي از چند منبع است و به صورت «كپي-پيست» توليد شده است. كساني كه با منابع يك حوزه آشنا هستند، بهراحتي اين موضوع را متوجه ميشوند و ميتوانند بهراحتي نشان دهند كه چه بخشهاي اصلي از يك كتاب به اصطلاح تاليفي از كتابهاي ديگر گرفته شده است.
* اساسا آيا از نظر شما ترجمه ضرورت دارد؟ يك زماني ميگفتيم خيليها زبان نميدانند...
** هنوز هم البته اين مشكل هست...
* بله، اما آيا به نظر شما فارغ از مشكل زبان، ضرورتي هست كه يك سري آثار ترجمه شود؟
** بله، حتما هست. اين يكي از مجاري گفتوگوي تمدنهاست. آيا در كشورهاي انگليسيزبان ترجمه صورت نميگيرد يا كشورهاي اروپايي از منابع هم ترجمه نميكنند؟ مثلا اخيرا كتابي درباره نظريههاي روابط بينالملل به دستم رسيد كه نويسندگانش آلماني بودند و انتشارات راتلج ترجمه انگليسي آن را منتشر كرده بود. اين اثر، ديدگاههاي نويسندگان آلماني در حوزه روابط بينالملل را به خوانندگان انگليسيزبان معرفي ميكند. پس اين طور نيست كه بگوييم اگر يك كشور در يك حوزه بنيه علمي خوبي داشت، نيازي به ترجمه ندارد. براي تبادل نظر تمدني و فرهنگي بايد ترجمه صورت بگيرد.
* فارغ از آن ترجمه براي خود رشته و غناي ادبيات يك رشته و ياري كردن به زبان چه اهميتي دارد؟
** از اين نظر نيز اهميت دارد. بسياري از واژهسازيهايي را كه صورت گرفته نسل ما از مترجمان قبلي گرفته و اگر هم موفق بوديم، توانستهايم برخي واژگان را جا بيندازيم. اما منكر اين نيز نيستم كه جا براي تاليف هم هست، اما تاليفي كه واقعا تاليف باشد. كتابهاي خوبي در زمينه انديشه سياسي ديدهام كه واقعا تاليف است، يعني حاصل مطالعات يك متفكر ايراني در حوزه انديشه سياسي است و آنها را جمعآوري كرده و به قواره فكري خودش در آورده است. وقتي كتاب او را ميخوانيد، ميبينيد كه با كتاب يك نويسنده انگليسيزبان يا فرانسويزبان در زمينه انديشه سياسي متفاوت است. در حوزه روابط بينالملل كمتر از اين دست آثار ديدهام و شايد دليلش عمر كوتاهتر اين رشته در زبان فارسي باشد و از اين جهت شايد بايد منتظر بود.
* ارزيابيتان بهطور كلي از ادبيات موجود در حوزه روابط بينالملل در زبان فارسي چگونه است و فكر ميكنيد در كدام حوزه مشكلات بيشتري داريم؟
** به نظر من جاي خالي زياد است، در همه زمينهها چنين است. از آن جا كه دامنه مباحث روابط بينالملل هر روز گستردهتر ميشود، ما هر چقدر بدويم با نيروهاي معدودي كه هستند، نميتوانيم از پس اين شكاف برآييم. از اين جهت فكر ميكنم بايد نهضتي شكل بگيرد تا يكسري نيروي قابل به اين ميدان بيايند. اين امر نيز مستلزم آن است كه جامعه براي مترجمان ارج و قربي قايل باشد و اين افراد هم از نظر معنوي و هم از نظر مادي تامين باشند. از نظر معنوي به اين معنا كه احساس كنند واقعا كارشان ارج گذاشته ميشود و از نظر مادي نيز چنان باشد كه چرخ زندگي شان بگردد. در چنين شرايطي هم در زمينه كلاسيكها كارهاي زيادي هست و هم در ساير حوزهها. مثلا در كتاب ديدگاههايي درباره سياست جهان به تفكرات متفكران زيادي اشاره شده است. اما اينكه كتاب اصلي يك نويسنده ترجمه شود و خواننده ايراني بتواند با آن برخورد كند، نيازمند رفع مشكلات مذكور است. از سوي ديگر در بحثهاي جديدتر نيز دچار مشكل هستيم. يعني به موقع مطلع نميشويم. يعني ما بايد بحثهاي جديدي را كه در حوزه روابط بينالملل مطرح ميشود بهموقع دريابيم و از قافله عقب نمانيم.
* يك نمونه از بحثهاي روز، كتاب جهان پيش رو بود.
** بله، فريد زكريا كتابي تحت عنوان جهان پس از امريكا نوشته بود و بعد از 10 سال از بيش از شصت متفكر در سراسر جهان خواسته بودند كه بگويند آيا پيشبينيهايش درست است يا خير و ارزيابي شان را بگويند. از آنجا كه بازار نشر بسيار تنك شده و بنيه مالي خريداران كتاب آن قدر نيست كه بتوانند كتابهاي مورد علاقه شان را تهيه كنند، كتابخانههاي عمومي نيز عموما با جانبداري عمل ميكنند و كتابهايي را نميخرند كه مورد توجه قشر متفكر هست، در نتيجه متاسفانه اين كتاب آنچنان كه بايد مورد توجه قرار نگرفت. اين كتاب چون درسي نبود، به عنوان كتاب درسي هم در كلاس مطرح نشد.
* اما بحث روز بود.
** بله، اما بحث روزي بود كه بايد جايي معرفي ميشد. زيرا بعد از آنكه تومار شوروي برچيده شد، بسياري دوست دارند بدانند كه سرنوشت امريكا به كجا ميانجامد. آيا جهان امريكايي نيز برچيده ميشود؟ اين كتاب خوبي است كه نشر ني باني آن شد. يك شاخه ديگر از كارهاي من به بحث امنيت اختصاص دارد. با نشر اميركبير مجموعهاي را شروع كردهام كه به بحث بررسيهاي امنيت ميپردازد. نخستين كتاب آن، درآمدي بر بررسيهاي امنيت بود كه چاپ دومش در بازار است. متن انگليسي آن نيز جزو ده كتاب برتر انتشارات راتلج بود و كتاب بسيار جامع و مفيدي است. الان هم كتاب بررسيهاي جديد امنيت زير چاپ است كه اميدوارم در نمايشگاه آينده عرضه شود.
* اين روزها بحث امنيت فارغ از آنكه يك بحث علمي است، در جامعه نيز بسيار مطرح است. به نظر شما چرا چنين است؟ حتي ميبينيم سياستمداراني مثل ترامپ به بهانه امنيت چه كارهايي ميكنند.
** نظام بينالملل تا پيش از اين دولتمحور بود و بهتازگي بحث جدايي از نظام وستفاليايي مطرح شده است. يعني در اين نظام براي دولت به عنوان يك سازمان سياسي بحث امنيت مطرح بوده و از ابتدا نيز بحث امنيت در رشته روابط بينالملل مطرح بوده است. اساسا رشته روابط بينالملل زاده علتجويي صلح و جنگ بود. يعني بعد از جنگ جهاني اول اين پرسش پديد آمد كه چه كار كنيم كه ديگر جنگي چنين رخ ندهد؟ بعد از سالهاي ميان دو جنگ، دوباره جنگ در گرفت و اين انگيزه در ميان متفكران جديتر شد كه چه كنيم كه اين مشكل دوباره رخ ندهد. اين نطفه رشته روابط بينالملل است. اما ما نبايد خودمان را به امنيت دولتي محدود كنيم. امنيت وجوه و سويههاي ديگري هم دارد، مثل امنيت انساني. ديدگاههاي مختلفي هم در زمينه امنيت مطرح است، مثل ديدگاههاي زنباور، انتقادي و... بنابراين براي رشته روابط بينالملل اساسا بحث اصلي امنيت است. اما در كل جامعه دغدغه انسان همواره اين بوده كه از وضع طبيعي و وضعي كه انسان گرگ انسان است، خارج شود و به جايي برسد كه بتواند زندگي پيشبينيپذيري داشته باشد. الان در كشورهاي همسايه شاهد بحرانهاي امنيتي هستيم. اما اينكه ميگوييد سياستمداري مثل ترامپ آن را برجسته ميكند، اين سياستبازي است. براي سياستمداراني مثل او امنيت يك حربه سياسي است. به آن وضعيت ترس (state of the fear) ميگويند، يعني نوعي ترسزدگي ايجاد ميكنند تا بتوانند سياستهاي خودشان را پيش ببرند. قبل از ترامپ نيز بوش همين كار را ميكرد، يعني وضعيت ترس و محور شرارت را مطرح كرد و بر اساس آن سياستهاي خودش را پيش برد. الان هم ترامپ همين كار را ميكند. البته الان جامعه امريكا هوشيارتر است و ترامپ هم خيلي رو بازي ميكند، يعني چون سياستمدار نيست، عريان سلاحهاي خودش را نشان ميدهد، در نتيجه جامعه نسبت به او واكنش نشان ميدهد و مثل زمان بوش گوش به فرمان نيست.
* خود شما در روابط بينالملل چهگرايشي داريد؟ رئاليست هستيد يا آرمانگرا يا به پست مدرنيسم توجه داريد؟
** من به لحاظ دامنه كارهايي كه كردهام، مثل خود متفكران غربي به اين نتيجه رسيدهام كه يك پارادايم بهتنهايي پاسخگو نيست. البته اگرچه تفكر علمي روي يك پارادايم يا بُننگره ميچرخد، اما به برداشت من يك پارادايم نميتواند همهچيز را جواب دهد. حتي اگر به آثار كلاسيكها نگاه كنيد، مثلا كسي كه رئاليست يا واقعگرا خوانده ميشود، در كتابش رگههايي از آرمانگرايي نيز ميبينيد و بالعكس در مورد يك آرمانگرا رگههايي از واقعگرايي ميبينيد. يعني اين متفكران از ابتدا به اين نتيجه رسيده بودند، منتها هر يك به لحاظ علمي يك وجه را به لحاظ شرايط زمانه پررنگ و در كارشان بر آن تاكيد ميكردند. مثلا واقعگراها بر بحث سياست و قدرت تاكيد داشتند يا آرمانگراها معتقد بودند كه لازم است بايد و نبايدي داشته باشيم كه دولتها مطابق آن رفتار كنند تا به جنگ كشيده نشود.
* فكر ميكنيد در شرايط بحراني امروز آيا ميشود آرمانگرا بود؟ كدام وجه را ميتوان پررنگ كرد؟
** به نظر من نبايد هيچوجهي را پررنگ كرد. زيرا اگر پررنگ كنيم، دچار همان حركت پاندولي سابق ميشويم. ما بايد جابهجا و مورد به مورد با اشرافي كه نسبت به مكاتب اعم از واقعگرايي، نوواقعگرايي، آرمانگرايي و... داريم، از آنها استفاده و تعيين تكليف كنيم نه اينكه يكباره نسخه بپيچيم زيرا باعث ميشود كه همان بحرانها را تجربه كنيم. بنابراين بايد مورد به مورد به نسخههاي موجود مراجعه كنيم. نبايد بحث را به يك نظريه يا پارادايم يا رويكرد خاص منحصر كنيم. اگر چنين كنيم، خواهناخواه كج ميرويم و باعث ميشويم كه مساله تغيير شكل دهد. ما بايد مساله را راحتتر كنيم، نه اينكه آن را بغرنجتر كنيم.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=71404
ش.د9600376