صبح صادق >>  راهبرد >> گفتگو
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۸  ، 
کد خبر : ۳۴۹۵۷۳
در گفت‌وگوی صبح صادق با داوود طالقانی نویسنده کتاب «سلبریتی ایرانی» مطرح شد

اشاعه فرهنگ سکولار در پوشش دین

پایگاه بصیرت / محمدمهدی اسکندری

سکولاریسم و اشاعه انگاره‌هایی که به دنبال سیاست‌زدایی از دین هستند، هر زمان، شکل و قالب جدیدی به خود می‌گیرند و چند صباحی با چهره‌های جدید در ساحت سیاست و اجتماع و امروزه در فضای رسانه رخ‌نمایی می‌کنند. منظور و مقصود ما از سکولاریسم آن انگاره و طرز تفکری است که در برابر الهیات انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد و پایه‌های درآمیخته شده دین و سیاست در آن را به چالش می‌کشاند. پس از پایان جنگ و پدیدارشدن فاصله بین «آرمان انقلابی» و «مردم» در اوایل دهه هفتاد، به مدد برخی حمایت‌های مستقیم و غیر مستقیم دولتمردان، سکولاریسم در قامت روشنفکری دینی فعالیت می‌کرد و پروژه خود را در محافل آکادمیک و دانشگاهی پیگیر می‌شد. عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محسن کدیور و... نمایندگان این چهره از سکولاریسم بودند. پس از آن انقلاب اسلامی در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود با چهره دیگری از سکولاریسم دینی روبه‌رو شد. برخلاف جریان روشنفکری دینی که از سنگر «تجدد» برخاسته بود، چهره جدید دینِ سکولاریزه شده حوزه‌های علمیه سر برآورده بود که می‌توانست جلوه‌های خطرناک‌تری نسبت به شکل سابق خود نشان دهد. نفی حاکمیت دینی، نقد گفتمان وحدت اسلامی، رویکرد حداقلی به فقه، سازش با جریان‌های مدرنیسم و... ویژگی‌های این چهره از سکولاریسم بود که بیشتر در محافل مذهبی، نظیر هیئت‌ها بروز و ظهور داشت و برای جبهه خود یارگیری می‌کرد. اما به نظر می‌رسد، به مدد گسترش روزافزون فضای رسانه و زندگی در عالم مجاز، ما با سکولاریسم جدیدی روبه‌رو هستیم که چون چهره‌های قبلی خود چندان بر مبانی فکری و معرفتی تکیه ندارد و بیشتر با استناد بر یک نوع فرهنگ زندگی(لایف استایل) که به شکل متوهمانه‌ای از فضای مجازی کسب و اخذ کرده است، در پی توجیه آن سبک زندگی به وسیله دین و شخصیت‌های مقدس دینی است؛ از این رو شاهد آن هستیم که رفته‌رفته ظواهر و تأکید به برخی از مظاهر زندگی روزمره معیار دین و جهت‌دهنده به زیست دینی می‌شوند. برای بررسی بیشتر این قضیه با «داوود طالقانی»، فارغ‌التحصیل علوم اجتماعی دانشگاه تهران، پژوهشگر حوزه رسانه و فرهنگ و نویسنده کتاب «سلبریتی ایرانی» گفت‌وگویی داشتیم. او در این زمینه نقطه نظراتی داشت که در ادامه می‌خوانید.

به نظر شما قالب و چهره جدید سکولاریسم که امروزه در جامعه ما خودنمایی می‌کند، چه ویژگی‌هایی دارد و بر چه مسائلی تأکید می‌کند؟
هم در فرهنگ اصیل ایرانی و هم در فرهنگ مدرن ما ایرانی‌ها در نسبت دین و سیاست یک‌سری دوگانه‌ها وجود دارد و این چنین نیست که بگوییم بعد از تجدد و آشنایی ما با مردم مغرب‌زمین به وجود آمده است. قدیمی‌ترین دوگانه‎ای که در فرهنگ ما ایرانی‌ها وجود دارد، تقابل رستم و اسفندیار است که از آن می‌توان به چالش بین دینِ حکومتی و حکومت دینی یاد کرد. اسفندیار به منزله نماینده دین حکومتی می‌خواهد اقتدار نداشته خود را که معلول فقدان فره‌ایزدی است، به شکل زور به دیگران بقبولاند. در برابر، خاندان زال قرار دارند که معتقدند تبعیت از آن کسی است که فره ایزدی داشته و چون اسفندیار وپدرش از این قدرت ناشی از پروردگار محروم هستند، نباید از آنان پیروی کرد و در پی امتثال به امرشان برآمد. سرنوشت این تقابل خلق یک تراژدی بزرگ و البته جذاب است که برای هر دو خاندان پیش می‌آید که فردوسی آن را به نقل و حکایت آورده است.
این آن موضوعی است که در فرهنگ ما وجود داشته است. شکل جدید آن در تاریخ معاصر با ادبیات دیگری مطرح شده است و به مسائل جدیدتری اشاره دارد. برای نمونه، امام خمینی(ره) از دوگانه اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی یاد می‌کنند، یا مرحوم دکتر شریعتی تقابل بین نهضت اسلامی و دین سازمان‌یافته را تقریر می‌کند که از دل آن نظریه «مذهب علیه مذهب» و «انتظار مکتب اعتراض» خلق می‌شود. به عبارتی، ما با صورت‌بندی‌هایی مواجه هستیم که خوانشی از دین را در برابر خوانشی دیگر از دین قرار می‌دهد. وقتی ما از سکولاریسم جدید، یا آنچه در ادبیات رهبر معظم انقلاب از آن با عنوان «اسلام آبکی» یا در گفتار جدید ما «اسلام صورتی» یاد می‌شود، حرف می‌زنیم، مقصود عباراتی نیستند که بار ارزشی خاصی را در خود نهادینه کرده‌اند، بلکه مقصود نزاع‌هایی است که بر سرخوانش دین وجود دارد و برخی بر دیگری ترجیح داده می‌شوند. اگر کسی به این ترجیح باور ندارد، یا پست‌مدرن است یا نسبت به دین لابشرط بوده است، یعنی برایش این قرائت‌ها معنای خاص ارزشی ندارند و گمانش بر جمع و همزیستی مسالمت‌آمیز این خوانش‌ها از دین است.
برای تبیین بهتر موضوع باید بگویم، بحث ما برداشت‌های متکثر از دین و دینداری نیست، کمااینکه این موضوع در همه ادیان وجود داشته و تقریباً به رسمیت شناخته شده است. مشکل زمانی به وجود می‌آید که این خوانش‌ها نسبت به اجتماع و مسائل جامعه موضع‌گیری می‌‌کنند و این موضع‌گیری‌ها معطوف به قدرت است، یعنی یک‌سری سهم‌خواهی‌ها در این بین در میان است.

معطوف به قدرت بودن این موضع‌گیری‌ها را کمی بیشتر توضیح دهید.
بله، من این موضوع را با یک مثال برای شما توضیح می‌دهم. برای نمونه، امروزه در جامعه ما یکسری گرایش‌ها به بی‌حجابی وجود دارد، وقتی عده‌ای از مذهبیون و دینداران این گرایش را تأیید کنند، ما شاهد تعارض بین فقه و یک امر ضد فقهی به نام بی‌حجابی هستیم. یا فرض کنید شخصی بین خود و سایر مسلمین جهان نسبتی نمی‌بیند، یعنی می‌گوید برای من اهمیتی ندارد در عراق، افغانستان و... چه می‌گذرد که چنین موضع‌گیری‌ای با اصل مسلمانی و آن احساس مسئولیت دینی در تعارض است. یا در نمونه‌ای دیگر، امروزه گزاره‌هایی از امام موسی صدر نقل می‌شود که شاید ایشان را به جرگه مسلمانان صورتی و آن اسلام آبکی بیندازد، اما او هم می‌گوید من حسینیه‌ای را قبول دارم که در آن مبارز علیه رژیم صهیونیستی تربیت شود. تمامی این موضع‌گیری‌ها معطوف به قدرت است، اما باید دید نقطه این موضع‌گیری و تقابل در کجا قرار دارد. به عبارتی دیگر، همه رویکردهای سلبی سکولارهای دینی به یک ایجاب منتهی می‌شود که معطوف به قدرت است و منافع و خوانش آنها را حمایت و حفظ می‌کند. در کل، باید صریح گفت سکولاریسم در عمل و جدایی دین از سیاست یک فریب بوده و اگر دقت کنیم، خواهیم دید بسیاری از این سلب‌های سیاسی به ایجابی‌ترین رویکردها آن هم به شکل رادیکال منتهی خواهند شد.

به نظر می‌رسد خوانش جدیدی از دین به مدد فضای رسانه شکل گرفته است که دنبال‌کننده معیارهای رفتاری جدیدی برای دینداری است. به عبارتی، رفتار دینی و شاخص جدیدی از دینداری را شاهدیم که خط و مشی‌ خود را از فضای مجازی و پلتفرم‌های آن اخذ می‌کند. در این باره چه نکاتی دارید؟
برای پاسخ به این پرسش، باید یک پرسش کلی مطرح شود و آن، این است که وقتی ما تفسیری از دین ارائه می‌دهیم، مؤمنان با این تفسیر و خوانش ما از دین چه تکالیفی را بر عهده دارند؟ وقتی این پرسش مطرح شود و به آن پاسخ داده شود، حقوق آن شخص مسلمان هم روشن می‌شود. مسئله‌ای که در این بین مطرح است، این بوده که سکولاریسم جدید که ما آن را اسلام صورتی یا اسلام آبکی می‌خوانیم، برای افراد تکالیفی را قائل نیست و به شکل بسیار حداکثری تمامی سلایق افراد را در دین‌داری مشروع می‌داند. در صورتی که اگر فردی برای خود تکلیفی قائل نیست، حقوقی را هم نباید طلب کند. سکولارهای ما یک آزادی مطلق را در قبال هیچ تکلیفی می‌خواهند؛ برای همین است که حتی موضوعی، مانند عاشورا و قیام امام حسین(ع) را هم با همین دید تفسیر می‌کنند. وقتی به آنان گفته می‌شود درس عاشورا چیست؟ به دلیل همان نگاه سلیقه‌ای که عمدتاً راحت‌طلبی را طلب می‌کند، می‌گویند سیدالشهداء اهل گفت‌وگو بود! در صورتی که وقتی از جهاد، قیام، شهادت، خروج و... سخن می‌گوییم، گفت‌وگو امر غیرواقعی می‌نماید. به جز آن، اگر برای گفت‌وگو قیام کردند، این گفت‌وگو برای چیست؟ برای تفاهم است؟ برای همزیستی مسالمت‌آمیز است؟ برای چیست؟ برای همین نوع نگاه است که افراد سلیقه‌محور گرایش‌های‌شان به دین سکولار به شکل کلی زیاد است.
در این بین، رسانه‌ها برای تقویت این نوع دینداری یک عنصر مقوم به حساب می‌آیند. اساساً بسترهای تصویری و رسانه‌های امروزه، برای افراد با هر سلیقه و افکاری در پی ایجاد تصویر به قصد لذت و سرگرمی هستند. لذا این بستر رسانه برای فرد سلیقه‌گرا توجیه دینی‌ای را دست و پا می‌کند که بتواند امیال شخصی او را به لذات و سرگرمی‌ها توجیه کند و مشروعیت ببخشد. برای این افراد شریعت و فقه هرگز اهمیت ندارد؛ او به دنبال توجیهی است که بتواند راه خود را هموار کند. ذات رسانه‌های جدید لذت و سرگرمی است؛ لذا در دنیای رسانه‌زده‌ای همچون ما معیار دینداری را به خوبی رسانه‌ها برای افراد خلق می‌کنند.
یک نکته ظریف دیگری هم در اینجا وجود دارد و آن، این است که رسانه تصویر می‌سازد، و تصویر یک امر بی‌معناست؛ چراکه پشت تصویر شما چیزی را نمی‌بینید و آن تنها پرتوی یک انگاره است و به هیچ دلالتی متوجه نیستند. برای همین است که معیارهای سکولارِ برآمده از رسانه، اساساً بی‌معنی هستند. دینداری رسانه‌ای که جلوه جدید سکولاریسم است می‌خواهد تمامی امور غیبی را برای ما دم دستی کند؛ بنابراین، کلیشه‌هایی را مدام تکرار می‌کند، برای نمونه می‌گوید: «خدا تو را همه جوره می‌پذیرد»، «امام حسین هم چیزی شبیه به خودت است»، «مهم دل آدم است نه اعمال او» و... سکولاریسم جدید دینی، چنین نتایجی را برای دین و آرمان دینی به ارمغان می‌آورد.

با توجه به نتایجی که درآمیختگی دین در رسانه دارد؛ جامعه الآن ما تا چه حدی با این قضیه درگیر است؟
جامعه ما یک جامعه در رسانه تنیده شده، پلتفرمی شده و بسیار هوادار مسلک است. مقصود از جامعه در رسانه تنیده شده این است که همه ساحات زندگی ما با رسانه و فضای آن درآمیخته شده و امتزاج یافته است؛ به گونه‌ای که اگر ساعتی از این درآمیختگی جدا شویم، صدای اعتراض ما بلند خواهد شد. در وهله بعدی منظور از جامعه پلتفرمی شده این است که بستر و پلتفرم فضای رسانه است که تصمیم می‌گیرد چه چیزی دیده و مصرف شود و مخاطب ذائقه‌اش به چه سمت و سویی برود. در آخر هم باید گفت، جامعه ما هوادار مسلک است. از آنجایی که مراجع فکری مردم رو به افول رفته، مردم ما دیگر بر مبنای فکر و اندیشه کنش و واکنش ندارند و احساسات منشأ اصلی تصمیم‌گیری‌هاست. همین امر موجب شده است مردم ما هوادارمسلکی پیشه کنند. این موضوع تنها در ورزش نیست، در سیاست هم ما هوادار مسلک شده‌ایم و از دهه 60 تا به الآن سیاست را بر مدار هواداری پیگیری می‌کنیم. هوادار از چیزی حمایت می‌کند که ذوق و احساساتش را تقویت می‌کند. این سه عامل، موجب شده است تا امروزه جامعه ما دچار ابتذال جدی شود، از جمله در امر دینداری و ارزش‌های آن.

در یک سال اخیر برخی گرایش‌های تنزه‌طلبانه به دین به شدت گسترش پیدا کرده‌اند؛ گرایش‌هایی که گمان می‌کنند به وسیله سیاست‌زدایی از امور دینی می‌توانند اعتماد برخی از افراد بریده از مذهب را جلب کنند و آنان را به سنگر دیانت بکشانند. در برنامه مهلا خواسته یا ناخواسته خطی در قسمت‌های اولیه پیگیری شد که برای بسیاری از مخاطبان چنین تصوری را ایجاد کرد که بین نظام جمهوری اسلامی ایران و هیئت امام حسین(ع) و اساساً امر قدسی یک تفکیک جدی وجود دارد؛ دقیقاً چیزی که سکولاریسم در چهره‌های قبلی‌اش هم پیگیر آن بوده است. چه رابطه‌ای بین اشاعه این انگاره و جامعه مجازی‌محور ما وجود دارد؟
تفاوت مبلغ دین و سلبریتی در این است که مبلغ دعوت به خدا می‌کند و سلبریتی دعوت به خود. برنامه مهلا را ما به وسیله آقای پویانفر و مهمانان سلبریتی آن می‌شناسیم، و اساساً دلیل برجسته شدن مهلا و جذب مخاطبش هم حرکت بر مدار سلبریتیسم این برنامه بود. پس در حقیقت مهلا دعوت به خود کرده است، نه دعوت به خدا. این برنامه به دیده شدن بیشتر سلبریتی‌ها و معروف کردن آنها کمک کرد؛ نه به احیای ذکر یا قیام سیدالشهداء. ما دستگاه نیت‌سنج نداریم، اما چیزی که واضح است؛ نتیجه برنامه بوده، یعنی توجه و دعوت به سلبریتیسم؛ در اینجا اصلاً خدا و امام حسین(ع) مطرح نیستند. اصلاً نباید مهلا را یک برنامه گفت‌وگومحور به حساب آورد؛ چراکه در گفت‌وگو نزاع، چالش، رفت و برگشت نظری و... وجود دارد؛ اما در مهلا چنین چیزی را شاهد نیستیم. مهلا یک مونولوگ مورد تأیید دو طرف است که میزبان و میهمان آن را بیان می‌کنند و این نشان‌دهنده تفاهم در قبل از برنامه است. آدم‌های این برنامه دنبال دیده شدن هستند، از آنجایی که این برنامه در بستری به نام «روبیکا» پخش می‌شود، در بسترهای‌های دیگر، نظیر اینستاگرام و توئیتر بازپخش می‌شود و در مطبوعات از آن سخن گفته می‌شود. اینها نشانه‌هایی است که می‌گوید خود برنامه در پی دیده شدن است. عبارت «توجه» در عربی از وجه به معنای صورت برگرداندن می‌آید. واقعیت این است که در مهلا ما صورت‌مان را به امام حسین(ع) برگرداندیم یا سلبریتی‌ها؟ اجازه بدهید یک مقایسه بین مهلا و برنامه سوره از مرحوم دیانی داشته باشم. مرحوم دیانی باوجود اینکه چهره رسانه‌ای و مجری است، سلبریتی نیست. او یک پژوهشگر و نویسنده است که تحصیلات آکادمیک و حوزوی دارد و مهمانان برنامه‌اش هم همه صاحب‌نظران و متخصصان در حوزه‌های مختلف بودند. چرا این برنامه‌ در فضای رسانه برجسته نشد؟ علت واضح است، چون افراد حاضر در برنامه سوره سلبریتی نیستند، آنها استادان حوزه و دانشگاه هستند که قرار است کار تخصصی انجام دهند. اما برنامه مهلا یک شو برای سلبریتی‌هاست. مجری برنامه، مهمان برنامه و محتوا همگی بر مدار سلبریتیسم حرکت می‌کنند.

به نظر شما چه رفتارها و گفتارهایی از مهمانان برنامه دیده شده است که مهلا را به یک شو برای سلبریتی‌ها تبدیل کرده است؟
یکی از اشکالات جدی این برنامه مطرح کردن موضوعات تخصصی بین افراد غیر متخصص است. برای نمونه، از منصوره مصطفی‌زاده درباره ارتباط حیا و حجاب سؤالی پرسیده شد که او حرفی خلاف شرع و احادیث زد. از یک گزارشگر سؤالی تاریخی و جامعه‌شناختی پرسیده شد که او تخصص پاسخگویی به آن را نداشت. از مصطفی راغب، خواننده حوزه پاپ سؤالی درباره ارتباط قرائت قرآن و خوانندگی پرسیده شد که باید یک متخصص فقه برای پاسخ به آن اظهارنظر کند. جالب اینجاست که متخصصان برای پاسخ به این پرسش‌ها با قطعیت حرف نمی‌زنند، و همیشه جانب احتیاط را رعایت می‌کنند، اما مهمانان این برنامه با قاطعیت به پرسش‌ها پاسخ می‌دهند. این اعتماد به نفس از سر سواد است یا از سر سلبریتی بودن؟! نکته بعدی این است که در برنامه مهلا که یک بافت مذهبی و مناسبتی دارد، موضوعات روز با رویکرد سیاسی مطرح می‌شود و دقیقاً همین موضوعات هستند که برنامه را در فضای مجازی وایرال و برجسته می‌کنند؛ یعنی در وضعیتی که بلوای 1401 را از سر گذرانده‌ایم و در آینده هم انتخابات را پیش‌رو داریم، چند سلبریتی می‌نشینند و درباره موضوعات سیاسی و اجتماعی اظهار نظر می‌کنند. برای همین است که به عقیده من برنامه مهلا یک برنامه شبه‌سیاسی با رنگ و بوی مذهبی است. از یک کارشناس ادبیات کودک نباید درباره حجاب سؤال پرسید، از نسبت بین دین و سیاست نباید از گزارشگر فوتبال سؤال پرسید؛ از یک خواننده رده چندم نباید درباره ارتباط قرائت قرآن و خوانندگی سؤال پرسید. متأسفانه، این برنامه‌های رئالیتی شو به صرف انتساب به امام حسین(ع) از تقدس برخوردار می‌شوند که نباید نقدشان کرد. مهمانان این برنامه دنبال اکت سلبریتی‌گونه خود هستند که مدام مورد تأیید مجری قرار می‌گیرند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات