تحرکات میرحسین موسوی بعد از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگرفته از جزوهای است که مشاور ارشد وی محمدرضا تاجیک، تئوریزه کرده است.
"چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟ " عنوانی است که بر پیشانی این جزوه حک گردیده و تحلیلها، رویکردها و راهکارهایی به میرحسین موسوی برای نقشآفرینی ارائه شده است. اتفاقات صورت گرفته و اتخاذ مواضع از سوی میرحسین موسوی به وضوح قابل تطبیق با جزوهای است که نشان میدهد وی و حامیانش به چیزی فراتر از انتخابات ریاست جمهوری و برای تغییری بیش از یک رویه میاندیشیدند. تغییری از جنس تهی ساختن نظام کنونی از هنجارها و باورهایش با نقاب و شعاری از بازگشت به اصول انقلاب. اصولی که در ظاهر شعارش داده میشد تا عمق تغییرات و عبورها از نظرها پنهان بماند. به بیان دیگر در منتالیتی و ذهنیت نویسنده این جزوه حکمرانی به دو شیوه ارسطویی و افلاطونی تقسیم شده و سپس بر حکمرانی ارسطویی به عنوان ضرورتی اجتنابناپذیر تأکید شده است. در حقیقت اگر مدل افلاطونی را حرکت جامعه به سوی خیر مطلوب بدانیم و وظیفه حاکمیت را تحصیل خیر غایی تا حد ممکن؛ روش ارسطویی حکمرانی را پذیرش وضع موجود عنوان میکند و بنا را بر پذیرفتن آنچه که هست. در این مرام دیگر خیرمطلوب بنا بروضع موجود به کنار گذاشته میشود. این جزوه که مرامی پساپستمدرنیستی را سرلوحه خود قرار داده شامل 5 سطح تحلیلی شامل:
1 - تحلیل پدیدهای به نام "جنبش سبز "
2- تحلیل پدیدهای به نام "ضد جنبش سرخ "!
3- تحلیل مرحله کنش سیاسی - اجتماعی کنونی
4- تحلیل تدبیرهای ممکن و مطلوب
5- تدوین و تقریر گفتمانی هژمونیک برای دوران کنونی میباشد.
در این جزوه با تأکید بر تبدیل خیابان به پارلمان مردم بر حضور اردوکشیهای خیابانی تأکید شده و عصیان نخبگان علیه حاکمیت به عنوان ضرورتی اجتنابناپذیر امری انکارناپذیر تعریف شده است. کسب هویت اپوزیسیون با ژست پوزیسیونی، ارائه گفتمان جنبشی مبتنی بر "ایرانی - دینی "، نه "ایرانی - اسلامی "، خلق مناسبت برای به صحنه آوردن مداوم مردم، ممانعت از گذر حاکمیت از شرایط موجود و تثبیت خود، جنگ مواضع بر سر هر موضوع، عاریتگیری از نام رمز انقلاب رنگی اوکراین به نام "پورا "، حالا وقتشه و. . . بخشهایی از این جزوه هستند که هدف قابل تأمل را برای از بین بردن نظم و انتظام نظام جمهوری اسلامی ظهور و بروز میدهد.
درحقیقت این جزوه ظهور "تخمینها و تدبیرها "یی است که پیش از این در سالهای 83- 81 برای نیمه دوم دهه سوم انقلاب در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، در دولت دوم سید محمد خاتمی به انشا درآمده بود.
دولتی که با گفتمان اصلاحطلبی - به باور مشاور وقت خاتمی و یار کنونی میرحسین- دوران افول خود را طی میکرد، آماده میشد تا با رصد شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور، طرحی نو درانداخته و شرایط ظهور و بروز "اصلاحات2 " را در سپهر اجتماعی فراهم سازد. دراین میان اما زایشی که بنا بود در سال 84 حادث شود شرایطش به سال 88 موکول شد. اما برآوردها آنی نبود که تحلیل شده بود. آنها که خود را "مشکلگشایان " میخواندند و از "صورت " و "سیرت " زیبای ابرگفتمان خود سخن به میان میآوردند شکست خود را پایهای برای استراتژی اصلی خود قرار دادند؛ راهبردی که با بررسی جزوه ارائه شده از مشاور ارشد موسوی با "تخمین و تدبیرها "ی تصنیف شده وی در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، هیبت و چهره اصلی "راه بیراهه " را به نمایش خواهد گذاشت. کدام "راه و بی راهه " ؟ خواهیم گفت.
مشاور ارشد میرحسین که باورهای وی در چپ نو شکل گرفته و در مرام پست مدرنها غسل تعمید یافته تحلیلهای خود از وقایع انتخاباتی را در 5 سطح برای موسوی ارائه میکند.
تحلیل سطح اول - جنبش سبز
مشاور پستمدرن میرحسین، بر این باور است که جنبش سبز نتیجه پدیده دیگری به نام "قیام شرایط " یا "شورش موقعیت " و به تعبیر صریح تر "حالا وقتشه " است. وی سپس به این موضوع اشاره میکند که "حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم " و "شورش زمانه " ذیل "شورشی رنگینکمانی " است، شورشی که در واقع هم از جنس جنبشهای مبتنی بر نافرمانی مدنی است و هم از نوع جنبشهای اکسپرسیونیستی.
به نظر میرسد در این سطح تحلیل، تأکید بر قیام شرایط و شورش موقعیت، بروز دیدگاه پست مدرنهایی است که همواره و در هر شرایطی اصالت را به "تغییر " داده و مدام از وضعیتهای نو سخن به میان میآورند، بی آنکه نقش و تدبیر خود را در همان وضع مسبوق تعریف کنند و یا حتی آلترناتیوی برای وضع موجود بیندیشند.
در مرام آنها هیچ یک از ارزشها امان و مصونیتی از تغییر ندارد. امر قدسی حاشیهای از امر و خواسته عرفی است. تغییر مورد نظر آنان که همه گونه جنسی را با دامنههایی از سنتی، مدرن و پسا مدرن شامل میشود در این سطح تحلیل، گرایشهای "چپ نو " را تداعی میکند. توجه به جنبش و تأکید بر پارلمان خیابانی نکتهای است که این مشاور پست مدرن موسوی قبلاً درمقالهای قوام یافته در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (دوره خاتمی) ، بدان اشاره کرده بود.
او در این مقاله مینویسد: "به جنبش 1968 نگاه کنید. احتمالا با این بیان موریس بلانشو موافق خواهید بودکه، "جنبش 1968 به عنوان یک تلافی تصادفی و هیجان انگیز بدون برنامه، بدون پروژه و در قالب اشکال اجتماعی که فیالفور پذیرفته میشد، حال و هوای یک عید را داشت... در آن لحظه هیجان ناشی از زیست برابر و این که هر کس امکان سخن گفتن داشته باشد، هدف بود. هر کس میتواند هر آن چه که خواسته بر زبان آورد و حتی بر در و دیوار بنویسد. مهم این نیست که چه مینویسد، مهم این است که مینویسد، چون که آن لحظه آزادی است، این نوع آب و هوای کارناوال گونه، همان لحظهای را به دنبال میآورد که فضای برابری مراسم عید در پی دارد، مگر نه اینکه انتظار بچهها هم از روز عید، خروج از سلسله مراتب والدین - بچهها میباشد؟ ".
این استقبال صریح مشاور میرحسین از حرکتهای کارناوالیستی، توجیهی قبلی برای استراتژی اردوکشیهای خیابانی در زمان تبلیغات و حتی راهپیماییهای غیر قانونی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری است. گویا هدف از انتخابات نه سطح اول خواست آنها برای انتخاب شدن که ایجاد یک جنبش بوده است؛ "مبارزه جنبشی " .
جنبشی که به باور آنها هم میتواند در نقش یک گفتمان "هژمونیک " ظاهر شود و هم "ضد هژمونیک " . هژمونیک از آن رو که بتواند کنشهای جمعی را در خدمت نظمی دیگر قرار دهد و ضد هژمونیک به این معنا که در نظم موجود "اختلال " ایجاد کرده و "طغیانهای فرهنگی "، "قید گریزی " و "ضدیت با اقتدار موجود " را رقم بزند.
اینگونه است که به موازات این تحلیل و راهبردها، آموزههای جین شارپ نیز توسط تصمیمسازان میرحسین در دستور کار قرار میگیرد، نمادسازی شده و تظاهرات خیابانی به راه انداخته میشود. دیوار نویسی و اسکناسنویسی انجام میگیرد و خروج از سلسله مراتب والدین با اغتشاش معنا مییابد.
فضا "وانموده شده " و "هستها "، "نیست " میشود و برعکس. شرایط "وهم " که بی شک ضد خرد است حاکم میشود و شیشههای کبود بیشماری مقابل چشمها قرار میگیرد تا "اقلیت " خود را "اکثریت " بداند، وضعیت "قیام شرایط و موقعیت " نام میگیرد تا اینگونه طرح شود که "حالا وقتشه " . این "وهم " اما زمانی که در برابر قانون قرار گرفت بازهم بر "تغییر " تأکید کرد و قانون را نیزقابل تجدیدنظر دانست؛ همانگونه که موسوی گفت "قانون اساسی وحی نیست و قابلیت تجدید نظر دارد ". و این چنین است که پست مدرنها باز هم نشان میدهند که هیچ امر قدسی و قانونی در مقابل تغییر آنان رنگی از واقعیت ندارد. بخش دیگری از این واقعیت را البته میتوان در مواضع مشاور ارشد میرحسین موسوی در سال 81 و طی سخنرانی مکتوب وی ارزیابی کرد که با تأکید برخصلت جنبشی در مبارزات آینده سیاسی تأکید کرده بود: "شکل بروز دسته جمعی و تظاهرات آینده حالت جنبشی و کارناوالی دارد و شکل مستمر آن به صورت سازمان دادن نوعی "مقاومت محلی " در هریک از "محلها " و "موضعهای " قدرت حاکم، خود را نشان میدهد. "
بی تردید شاید آن زمان، این گفتنها چندان روشن نمینمود اما گفتههای میرحسین و برنامههای او در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، زوایای این گفتهها را مشخصتر ساخت. زمانی که میرحسین از "هر شهروند یک ستاد " سخن گفت، وقتی که تصمیم گیرندگان ستادش در راهبرد "10موج تا اوج " ازطرح "هر تاکسی یک ستاد " سخن به میان آوردند و از هر ستاد به عنوان یک کانون "آگاهی و مقاومت " یاد کردند و در ایامی که بناگاه موسوی برای برانگیختن خصلتهای محلی، قومیتها را نشانه رفت و از حضور آنها در ترکیب قدرت با تحریف وضع موجود سخن گفت، مشخص بود که قرار است جنبشی "هم این، هم آن " و به زعم آنها فراگیر تشکیل شود که حتی با شکست، همگی گرد آمدگان درآن سهیم شده و هریک برای احقاق حق خود شعار "موسوی رای منو پس بده " را سردهند.
برای راه یافتن به عمق این موضوع اما بهتر است بازهم به جزوه و تالیفات گذشته آقای مشاور اشاره کنیم. وی در جزوه خود با بیان اینکه "حالا وقت ایجاد زنجیره همگونی در میان هویتهای متمایز است " این بخش از تالیف 7 سال پیش خود را زنده میکند که "دوم خرداد یاد داد که تنها آن دسته از نیروهای اجتماعی امکان پیروزی در تسابقهای عظیم سیاسی را دارا هستند که بتوانند همچون نخ تسبیح هویتهای متمایز را به یکدیگر متصل نموده و به اصطلاح زنجیرهای همگون از هویتهای متمایز ایجاد نمایند. به بیان دیگر، بتوانند با بسیج گروهها و نیروهای مختلف و گونهگون اجتماعی، قومی، فرهنگی، سیاسی، و. .. جنبشی کارناوالیستی را ساماندهی نموده و با به رسمیت شناختن تکثر هویتی، مردمان را در جهتی واحد و رو به سوی افقی واحد رهنمون شوند " .
نمونه دیگر تأکید بر مبارزه جنبشی در آمیختن آن با شیوه فعالیت شفاهی و علنی بود. این موضع، بهوضوح در برنامههای انتخاباتی میرحسین موسوی تأکید شده و خیابانها، پارکها، جلسات، ستادها و خیابانها به جولانگاه فعالیتهای شفاهی تبدیل شده بود. اما رابطه این فعالیت شفاهی و علنی و با جنبش مورد نظر آنان چه بوده است؟
به باور تصمیمگیرندگان ستاد میرحسین "شیوه فعالیت شفاهی به جای شیوه متمرکز و سازمانی به گونهای است که به راحتی میتواند به اشکال شورشی تبدیل بشود و مرز بین "شورش " و "کارناوال " یک مرز عبورناپذیر است " . در حقیقت میتوان گفت در دستور کار قرار گرفتن این شیوه برای آن بود که مبادلات لفظی، عمق یافته و هرکسی یک سخنگو و بازیگر شود. کافی بود که هر فرد تنها زبان مشترک را دریابد. این زبان مشترک رگههایش در نهضت سخنرانی، در وبلاگها، در شعارها و تظاهرات به وضح دیده شد. به دیگر بیان، تأکید بر اهمیت فرهنگ شفاهی به این دلیل بود که "نحوه انتشار اندیشه شورشی نتایج فوری به دنبال دارد ".
بی گمان تأکید بر بهرهگیری از این روش بدین دلیل است که بحث و تمرین لفظی که در گردهماییهای کوچک، بی وقفه بازتولید میشوند؛ به طور خود انگیخته، حاملان معانی را پرورش میدهند و اینان میتوانند در جای دیگر مفاهیم را بازتولید کنند. وجود فرهنگ شفاهی، مقاومت جنبش را تشدید میکند و آن را در قالب یک قدرت و نیروی پنهان درمیآورد. پس چندان بی مناسبت نبود که این روش تا امروز از طریق سخنرانی و رسانههای مجازی حامیان موسوی دنبال میشود.
سطح تحلیل دوم ـ پدیده ضد جنبش سرخ
مشاور ارشد میرحسین در ادامه تحلیل خود در جزوه مورد اشاره به موضوع حوادث بعد از انتخابات اشاره میکند و معتقد است "دیری نپایید که جنبش لبخندها تبدیل به جنبش اشکها شد؛ امیدها به ناامیدیها گرائیدند؛ رفتارهای جمعی مدنی به خشونت گراییدند؛ هویتهای متمایز در کنار هم در برابر هم قرار گرفتند؛ جنگ با شمشیرهای برکشیده از نیام جای جنگ با کلام را گرفت. "
وی همچنین وجود این وضعیت را نتیجه تحولات ژرف سالیان زیرپوست جامعه در میان نخبگان و در مردمان دانسته و بحرانهای آتی کشور را شامل: "بحران اعتماد؛ مشروعیت و مقبولیت؛ کارآمدی و مدیریت و وحدت و یگانگی جامعه " عنوان میکند.
این تحلیل در حالی از سوی مشاور پست مدرن صورت میگیرد که بیش از همه باید اصل بحران را در درون سران جنبش سبز جستوجو کرد. بحرانی که میتوان آن را "بحران برآورد و تخمین " نامید.
تأکید بر بحرانهای گفته شده توسط مشاور ارشد میرحسین موسوی نکته جدیدی از سوی وی نیست که مطرح میشود بلکه این مسأله در سال 81 نیز ازسوی او مورد توجه قرار گفته بود. یعنی درست در زمانی که دولت اصلاحات در راس کار بوده و تمامی سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی درآن ایام در ید آنان بوده است. میتوان گفت که این نکته در حقیقت بیان مواردی است که به عنوان آسیبهای جدی دوم خرداد در آن زمان طرح گردید.
در این زمینه کافی است به نتایج یک تحقیق ملی که درآن ایام (دولت دوم خاتمی) در کتاب مشاور ارشد موسوی درج شده بود، اشارهای داشته باشیم. دراین تحقیق آمده بود: "احساس بی عدالت اجتماعی در بین شهروندان بر احساس عدالت در نزد آنها غلبه دارد. میانگین احساس بی عدالتی اجتماعی در کل و در ابعاد سه گانه اقتصادی، قانونی و فرصتی کم تر از حد متوسط و منفی است و در این بین، بیشترین احساس بی عدالتی مربوط به عدالت اجتماعی است " .
توجه به نتایج این تحقیق نشانگر آن است که بحرانهای موجود گفته شده در حقیقت زایشی در دوران زمامداری جریان دوم خرداد بوده است. در حقیقت اگر بپذیریم که در یک جامعه، اعتماد، ارتباط کاملا وثیقی با کارآیی و پاسخگویی قدرت حاکمه دارد باید بگوییم که بحران بی اعتمادی که در دل خود بحرانهای دیگر مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی را نهفته دارد دست کم شامل دو عنصر حیاتی میباشد اولی ایمان به صداقت و دومی اعتقاد به کارآیی. به بیان دقیقتر، صداقت به معنای این است که لایههای پنهانی ذهن با آنچه در ظاهر وجود دارد هماهنگ است و کارآمدی، میزان تخصص و توان به فعلیت رساندن اهداف است.
با این گفتهها میتوان گفت که دوم خردادیها درآن ایام نسبت به نقدینگی اعتماد به خود دچار کسری شدند و مقبولیت و مشروعیت گفتمان آنها در انتخابات سال 84 مورد قبول توده مردم واقع نگردید و آن بحرانهای گفته شده، در عدم اعتماد مجدد مردم به کاندیداهای مورد حمایت جریان دوم خرداد تجلی پیدا کرد.
از دیگر سو در حالی مشاور پست مدرن از بحران سخن میگوید که دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با مشارکت نمایان 40 میلیونی ایرانیان مواجه شد و اعتماد به نظام در حد بالایی تبلور یافت.
از دیگر سو در حالی در جزوه ارائه شده به میرحسین موسوی از "تبدیل لبخندها به اشک " سخن به میان آمده است که اولاً هیچ گونه اشارهای به فرآیند انتخابات نشده و اصل برهمان وهم تقلب درانتخابات است. بیتردید اگر جزاین بود تأکید بر وجود بحران وحدت در جامعه نمیشد. بحران وحدتی که با دوانگاریسازی و دوقطبیسازی از سوی تصمیم سازان موسوی درحوادث بعد از انتخابات کلید خورد و پایهای برای حمله به نقطه ثقل نظام گردید. اینکه از نظرطیف جریان سبز وحدت بر پایه چه چیز تعریف شده که عدم رای آوری به بحران وحدت تعبیر میشود از نکات مغفول در این جزوه است.
این اما همه گفتهها در این سطح از تحلیل نمیباشد. مشاور ارشد موسوی در ادامه پیشبینی خود را از استراتژی پیروز انتخابات این گونه شرح میدهد:
اتکای بیشتر بر اقلیت معتقد
تلاش برای ممانعت از شکل گیری 22 خردادی دیگر
گشایش نسبی در فضای اجتماعی- فرهنگی
تلاش برای حفظ علقه و علاقه دهکهای پایین جامعه
گرایش فزاینده به یک نظام بناپارتیستی و نو بناپارتیستی
گرایش فزاینده به یک نظام بحران زا و بحران زی و...
این پیشبینیها درحالی صورت میگیرد که ذکر چند نکته لازم به نظر میرسد:
1- تأکید بر اتکای بیش تر به اقلیت معتقد در راستای همان دو انگاره سازیها و دوقطبی سازیهای جریان سبز بوده و اصولا توجه به "وانمودگی " هنوز در دستور کار آنان قرار دارد. اینکه اتکای دولت به اقلیت میباشد تأکید دوباره بر وجود تقلب در انتخابات و وجود جریاناتی اقلیتی در برابر اکثریتی به نام جریان سبز است! نکته قابل توجه این که این بند، دو حالت را هدف قرار داده است. اول این که اگر منظور - بر پایه توهم توطئه- وجود اقلیت دولت ساز است که این توهم در دوم خرداد 76 و دور اول انتخابات شوراها به آن پاسخ داده شده است. مضافاً این که ادعای میرحسین موسوی این بود که بدنه رای این دولت اقلیت دولت ساز با وی میباشند. ضمن این که ستاد موسوی تنها ستادی بود که کمیتهای خاص در انتخابات برای جذب به تعبیر خود اقلیت دولت ساز تشکیل داده بود.
دوم اینکه اگر تعریف و تفسیر روی کارآمدن دولتی با انبان رای اقلیت بوده، باید گفت که این منظور در تضاد کامل با بخش دیگر این پیشبینیها یعنی بحث حفظ دهکهای پایین جامعه است. چرا که مشاور پست مدرن میرحسین موسوی در 30 فروردین طی سخنانی تأکید کرده بود که مشکل اساسی اصلاح طلبان در 5 دهک پایین جامعه بوده و باید برای آن فکری اندیشید و بیان این پیشبینی که دولت دهم همچنان به دنبال حفظ این 5 دهک میباشد در حقیقت به معنای عدم موفقیت اصلاح طلبان در رای آوری در این دهکها بوده است. دهکهایی که با استناد به آمارها میتوان گفت میزان رأی دهندگان آن در جامعه روستایی 1 5 میلیون و 300 هزار نفر، معادل 33 درصد و شهرهای کوچک 1 9 میلیون و 600 هزار نفر، معادل 43 درصد بوده است؛ یعنی چیزی معادل 76درصد. به تعبیر دیگر، بنا به تعبیر و گفته تصمیمسازان موسوی امکان تقلب با این نسبت کاملاً منتفی بوده و هدف از تحرکات اخیر توسط جریان سبز واقعیتهای دیگری را فریاد میزند.
2- تأکید بر گرایش فزاینده به یک نظام بناپارتیستی و نو بناپارتیستی، درحقیقت تأکید دوباره بر دیدگاههای سعید حجاریان است که برای نخستین بار در خرداد 1380 در یادداشتی با عنوان "18 خرداد 18 برومر " نسبت به خطر بناپارتیسم هشدار داد و گفت که اگر مردم میخواهند دچار بناپارتیسم 18 برومری نشوند باید در 18 خرداد به خاتمی رای دهند.
حجاریان همچنین بعد از انتخابات سال 1380 در "مجمع عمومی انجمن اسلامی جامعه پزشکی " کشور گفت: "من در چشم انداز آتی زمینههای اجتماعی بناپارتیسم را میبینم. بناپارتیسم شکل خفیف فاشیسم است ". وی همچنین قبل از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در سال 84 در گفتوگویی با نادر فتورهچی گفت: "در یک حالت، دولت استثنایی معمولاً زمانی رخ مینماید که نوعی موازنه قوای طبقاتی به وجود آمده باشد و هیچ یک از طبقات اصلی نتوانند کار را به نفع خود یکسره کنند. لذا در اتحادی نانوشته قدرت را به اقشار و گروههایی واگذار میکنند که به طور موقت این وضعیت را از سر بگذرانند اما بعداً با قدرت گیری یک طبقه، دولت استثنایی که دولت انتقالی هم هست، عمرش به پایان میرسد. در غرب هنگامی که طبقات بورژوازی و پرولتری و احزاب هادی آنها به نوعی بالانس رسیدند ناچار شدند قدرت را به اقشار بیسر و پای شهری همچون لمپن پرولتر، خرده بورژوازی سنتی و بازماندگان طبقات ماقبل سرمایهداری و غیره واگذار کنند که یکی را در امپراطوری لوئی بناپارت (برادرزاده ناپلئون) و دیگری را در حکومت توتالیتر نازیها در آلمان و البته تا حدودی فالانژها در اسپانیا و نیز فاشیستهای ایتالیا دیدیم. "
تأکید برگرایش به دولت بناپارتیسم دراین جزوه در حقیقت کنایهای به این است که حماسه 22 خرداد بیش از هرچیزی حاصل کودتای نظامیان است.
دراین خصوص باید گفت که طرح این نکته بازهم ناشی از همان توهم توطئه است که وجود یک اقلیت دولت ساز را سرچشمه عدم رای آوری خود مطرح میکند. در صورتی که در دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری آنچه بیش ازهرچیزی نمود داشت، تلاش برخی نیروهای امنیتی سابق و سرویسدهی آنان به موسوی بود که حضور برخی چهرهها در ستاد وی قابل کتمان نبود. مضاف بر اینکه تأکید مشاور ارشد موسوی در سال 83 در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری مبنی براینکه نقشآفرینی جریان "رنجبران ژنده پوش "، "قشرهای وازده "، "قشرهای بیطبقه "، "حاشیهنشینان بیهویت "، "بازیچههای جناح راست "، "سیاهی لشکرهای جریانهای فاشیستی و ارتجاعی " . . . در آینده محتمل بوده، نوع نگاه اشرافی آنان به دموکراسی و رای برابر را نشان میدهد که چگونه در ابتدا رای اکثریت به نام جریان بناپارتیستی و سپس در قامت ژنده پوشان تفسیر شده بود.
در مجموع به نظر میرسد تأکید بر گرایش بناپارتیستی توسط جریان سبز بیش از هر چیزی میتواند از سناریویی پرده بردارد که هدف آن آشفتگیهای سیاسی و ایجاد بحران توسط این طیف باشد. این واقعیت در بخش تاکتیکهای جریان سبز برای ادامه بقا در جزوه مورد اشاره مورد توجه قرار گرفته که در بخش خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
3- طرح گرایش فزاینده به یک نظام بحرانزا و بحرانزی نیز در حقیقت همان بیان ساده تلاشهای جریان سبزی است که میکوشد 4 سال آینده را صحنه درگیریهای بسیاری نماید. تأکید بر حضور مردم در خیابانها و خلق مناسبتهای مختلف برای این اردوکشیهای خیابانی در همین راستا قابل ارزیابی است. علاوه بر این تأکید بر "عدم تثبیت دولت " خود به وضوح بحرانی را تصویر میکند که عامل آن جریان سبز میباشد. لذا پیشبینی مبنی بر استراتژی بحرانزایی بیش از هرچیز مبتنی بر تلاش این جریان برای خلق این وضعیت میباشد. از دیگر سو بازهم باید تأکید کرد ترسیم "کنشهای موضعآفرین " و تلاش برای ایجاد وضعیتی که دولت "حافظ بهانههای جریان اپوزیسیون باشد " محورهای دیگری هستند که در لابهلای تأکیدات تصمیم سازان موسوی قابل رصد است.
سطح تحلیل سوم ـ کنش اجتماعی - سیاسی
در این سطح از تحلیل، مشاور پست مدرن میرحسین، به مقتضیات "مرحله کنشی " بعد از انتخابات پرداخته و موضوع "عمل سیاسی " را به پیش کشیده است. وی با طرح این پرسش که اقتضای نظری و عملی جریان سبز بعد از انتخابات چیست؟، شرایط این دوران(فردای بعد از انتخابات) را با بیان اینکه فردای بعد از انتخابات بسیار متفاوت خواهد بود اینگونه بر میشمرد:
فردایی که در آن باید انتظارتغییری ژرف و گسترده در فرماسیون(آرایش و چینش) سیاسی جامعه دانست.
فردایی که در آن شاهد رادیکالیزه شدن هویتهای مقاومت بود.
فردایی که باید درآن شاهد تعمیق و گسترش شکاف میان حاکمیت و مردم، روحانیت و حاکمیت، روحانیت و مردم، روحانیت و روحانیت، دین ودین از یک سو، و شکافهای درون- حکومتی، از سوی دیگر بود و...
این اقتضائات زمانه بیشک برشی از مقاله مشاور ارشد موسوی در همایش "رقابتها و چالشهای سیاسی " در سال 81 میباشد که چند گزینه آن بهطور قابل فهمی حذف شده، گزینههایی همچون:
شکاف میان بازیگران(الیت) رسمی حکومتی (حاکمیت دوگانه)
شکاف میان رهبری و طیف چپ
شکاف میان "عمل " و "نظر " نخبگان سیاسی
شکاف میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی و...
نکته قابل توجه اینکه مشاور پست مدرن پس از طرح این گزینهها معتقد است وجود این شرایط، از نظام و جامعه چهرهای ناسازهگون تصویر خواهد کرد. وی درهمین راستا از مواردی سخن میگوید که به واقع شرحی از ماجراهای امروز است، مباحثی که گرچه درآن زمانه(دولت دوم خاتمی) به عنوان یک آسیب مطرح میشد اما در این ایام (بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری) به عنوان یک نقشه راه برای یک "مبارزه جنبشی " مورد تأکید قرارگرفته است. این مشاور پست مدرن در خصوص وضعیت مورد اشاره میگوید: "در این وضعیت، نظام حافظ سوژههای اپوزیسیون مشرب خود میشود، ضربههای وارده بر پیکر نظام، از خود نظام تحلیل میشود، نظام و نظم مستقری که میباید نماد تمرکز و وحدت باشد، به نمود کثرتزایی و پراکندگی (آنارشیسم) تبدیل میشود. . . نخبگان مسلط که میباید نقش "پوزیسیون " را ایفا نمایند، مقبولیت و مشروعیت خود را از رهگذر مشرب اپوزیسیونیستی خود کسب میکنند، پروژه اصلاحات آن تولید انقلاب میکند، توسعه آن به ارتجاع میانجامد " .
وی همچنین با طرح این مباحث معتقد است شکافها و ناسازهها و وفاقهایی نیز دراین زمینه شکل میگیرد: "وفاق میان نقشها (نقش طیفهایی از خودیهای درون نظام به نقش دگرهای رادیکال برون نظام) و. . . " .
درحقیقت آنچه در این میان به عنوان اقتضای زمانه به آن اشاره شده تبدیل "نظام به انقلاب " از طریق ریزبدنهای اجتماعی است که در بخشهای بعد بدان پرداخته خواهد شد.
سطح تحلیل چهارم - تدبیرهای ممکن و مطلوب
سطح تحلیل پنجم ـ تدوین و تقریرگفتمان هژمونیک برای دوران کنونی
مشاور ارشد میرحسین در ادامه به بیان تدبیرهای ممکن پرداخته و تأکید کرده است:
هم باید دغدغه صیانت "سیرت " نظام را داشت، هم باید دلمشغول صیانت "صورت " آن بود.
هم باید از انبوهی از حاملان و عاملان این جنبش(آنانی که در تمامی مسیر همراه و همگام ما نیستند) فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی(برای عقب نماندن از قافله)
هم باید دغدغه موج(در اوج نگاه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گردابهای حایلی که پسآمد این موج و موج سواران است
هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلوار اپوزیسیونیستی
هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات
وی سپس جغرافیا و حریم "تصمیم و تدبیر " خود را با قانونی بودن(مخالف نبودن)، مدنی بودن، آوانگارد بودن(پیشتازکنشها و واکنشهای نظری و عملی سیاسی- اجتماعی) ، چند ساحتی(اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی) بودن، ملی بودن(با تأکید برچارچوبهای فراخ هویتی دینی - ایرانی) و تشکیلاتی بودن و... تعریف نموده و به بیان بایدها و نبایدهای مورد تأکید خود برای ادامه حرکتهای جریان موسوی اشاره کرده است. بایدها و نبایدهایی چون:
1- نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد، باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیز پرهیز کرد.
2- نباید در حریم گفتمان مسلط و در چرخه قدرت مسلط تعریف شد، باید در چرخه تصمیمها و تدبیرها حضورداشت
3- نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود و محصور کرد، باید در تقاطع سازماندهی و خود جوشی، و جنبش و تشکل ایستاد.
4- نباید فعالیتهای آتی را جنبش را در یک ساحت خاص و واحد(مثلا اجتماعی یا فرهنگی و یا سیاسی) ، محدود و محصور کرد، باید تمامی عرصهها و ساحتهای جامعه را جغرافیای فعالیت خد تعریف کرد.
5- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدئولوژیک خاص و واحد محدود و محصور کرد، باید به گفتمانی فراگیر با حفظ اصول محکمات عقیدتی- هویتی اندیشید.
6- نباید فعالیتهای آتی جنبش را در چارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی از دین و قانون، محدود و محصور کرد، باید با بازگشت به دین و قانون، این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید.
7- نباید فعالیتهای آتی جنبش را در جغرافیای کنشها و واکنشهای موردی و روزمره و نقیضی و شخصی، محدود و محصورکرد، باید با تعریف اهداف و آمال خود، کنشها و واکنشهای استراتژیک را دردستور کارخود قرار داد.
8- نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی(ماکروفیزیک قدرت) ، و یا سهیم شدن در قدرت، محدود ومحصور کرد، باید به تسخیر میکروفیزیک قدرت و تسخیر ریزبدنههای جامعه همت گماشت.
9- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید، باید به رهبری جمعی و یا برنامه آن اندیشید.
10- نباید به تاسیس تک رسانهها برای انعکاس صداو پیام خود امید بست، باید به انبوهی از رسانههای حقیقی و مجازی در سپهرهای مختلف اندیشید.
11- نباید از گفتمان "تغییر " عدول کرد، باید از رهگذر در انداختن جنگ با کلام و جنگ قرائتها از دین و قانون و ساز و کارهای مدنی بسترهای تغییر را فراهم آورد.
12- نباید از جمع و جمعیت کردن افراد و شخصیتهای موثر سراسر کشور (اعم ازروحانی و غیرروحانی) غافل شد، باید پیرامون دستورکارهای مختلف و گوناگون(متناسب با سلایق و علایق و مشی و مشربها) بستر این جمع و جمعیت شدگی را فراهم آورد.
13- نباید از امکانات ومقدورات و مقدرات انسانی و غیر انسانی خارج از کشور غافل شد، باید در هر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد.
14- نباید از اصلی و فرعی کردن چالشها(یا آن چه در ادبیات چپ، اصلی و فرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد، باید در هر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت دگ رادیکال را محاسبه کرد.
15- نباید نت استراتژیهای تغییر، تلطیف، تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت، باید از تمامی دستگاهها و نیز از بداهه نوازی و بدیعه نوازی نهایت استفاده را برد.
16- نباید با کارتی که دردست نیست بازی کرد، باید با کارتهای اندک در دست، بهینه باز یکرد.
17- نباید از هدایت اعتراضهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قومی و... در یک مسیر و تجمع قدرتها و ارادههای متکثر غافل شد، باید از آنارشی نظری و عملی پرهیز کرد و. . .
این مشاور پست مدرن موسوی در ادامه بر ایجاد یک ستاد مشترک رهبری، مرکب از نمایندگان خاتمی، موسوی، کروبی و هاشمی تأکید کرده وتشکیل کمیته تدبیر شرایط حال را لازم دانسته و وظایف این کمیته را شامل: تدبیرآنچه به نام جنبش سبز جاری است و بازخوردهای مثبت و منفی آن، بیان کرده است. وی همچنین "ممانعت ازگذر رقیب از شرایط گذار بحرانی و تثبیت خود " و "جنگ مواضع بر سر هر موضوع " را دو تاکتیک اصلی دراین سطح اصلی عنوان کرده است.
وی به شکل عملیاتی تر وظیفه "کمیته تدبیر شرایط حال " را شامل موارد ذیل عنوان کرده است:
1- زندانیان و خانوادههای آنان:پیگیری حقوقی و سیاسی وضعیت زندانیان، رسیدگی به خانوادههای زندانیان، کمپین چند میلیون امضا در دفاع از آزادی زندانیان، هماهنگی خانوادههای زندانیان برای اقدامات مشترک، خنثی کردن اقدامات تخریبی علیه زندانیان و مستندسازی وضعیت زندانیان
2- آسیب دیدگان (درون و برون زندان) :همچون مورد نخست
3- بیانیهها:تشخیص صدور بیانیه و تنظیم و تدوین برنامه
4- ارتباط با شخصیتها(روحانی و غیرروحانی) :ارتباط با مراجع و روحانیون ذینفوذ، ارتباط با شخصیتهای دانشگاهی، روشنفکری و سیاسی ذینفوذ
5- مناسبتها و مراسم:تقویم مناسبتها، خلق مناسبتها، برنامه ریزی جهت بهرهبرداری
6- تبلیغات و ضد تبلیغات
7- مجلس
8- مقامات و نهادها
9- انتخابات
وی درادامه وظایف "کمیته تدبیرشرایط آینده را نیزشامل زیرمجموعههای تخصصی همچون کمیته تشکیلات و سازماندهی، کمیته تدوین استراتژی و گفتمان، کمیته تبلیغات و رسانه، کمیته پشتیبانی با وظیفه و اقتدار عالی ترین ارگان تصمیم و تدبیر جنبش عنوان کرده است.
اهداف کدگذاری شده در سطوح تحلیلی چهارم و پنجم
مشاور ارشد میرحسین موسوی بی شک برای ترسیم سطح تحلیلی چهارم و پنجم، سه سطح استراتژی را مورد توجه قرارداده و موارد گفته شده بالا را به تقریر درآورده است. این سه استراتژی عبارتند از: استراتژی "خلق موقعیتهای مطلوب " ؛ استراتژی "بهرهبرداری بهینه از استراتژیهای موجود "، و استراتژی "تغییر موقعیتهای نامطلوب " . درواقع کنشهای سیاسی پیشنهاد شده برای جریان سبز برپایه این سه استراتژی و برای "بهره برداری، تغییر و خلق موقعیت " بوده است. بنابراین هدفهای تعریف شده با توجه به این سه سطح استراتژی عبارتند از:
1- فعالیت سیاسی هدف گذاری شده در سالهای 81 تا به امروز با تأکید بر "جنبش و توجه به تاثیرگذاری و به حرکت واداشتن ریزبدنههای جامعه " کوشیده و میکوشد با "کوچکتر شدن و گروهکی تر شدن " دامنه تاثیرات خود را برای خنثی کردن تاثیر قدرت حاکم نه در یک تریبون مرکزی، بلکه در محلی ترین نقاط اعمال قدرت خنثی نماید. انتقال از هویتجوییهای سازمانی و تشکیلاتی به هویت جوییهای گفتمانی مرکزیت گرا نیز بر دامنه این تاثیرات میافزاید. چرا که هدف "کنترلناپذیر تر بودن این جریان " است. به عبارت دیگر هدف اصلی این جریان آن است که با وارد ساختن "سمت اصلی ضربه " به جانب هزاران مرکز کانون قدرت، در پایین و در سطح جامعه مدنی کار خود را به پیش ببرند. شاید به تعبیر دیگر بتوان شیوه مورد تأکید آنان را به گفته مرحوم جلال آل احمد "مبارزه پاتوقیستی " نام نهاد.
همچنین خلق موقعیت در این فضا دو محور اصلی را نشانه رفته است که یک محورآن به میدان آوردن "روشنفکر آگاه و ناجی " و محور دیگر "توده بیهویت حامل آگاهی مبهم " است. پس در همین فضا است که در تبلیغات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دیده شد که آن روشنفکر آگاه و ناجی چگونه تعریف شد. مشاور ارشد موسوی در سال 83 مختصات این روشنفکر را اینگونه ترسیم میکند؛ "در آینده نزدیک، تنها یک سیستم دو چهره امکان بازیگری موثر و سیادت و سروری را دارد: سیستمی که هم چهره اقتدار داشته باشد و هم ناظر به رضایت مردم باشد؛ هم مصلح باشد و هم مقتدر؛ هم پراگماتیست باشد و هم پراکتیست؛ هم مصلحتطلب باشد و هم عزت طلب؛ هم اقتصاد محور باشد و هم فرهنگ مشرب؛ هم تکثرگرا باشد و هم تمرکزطلب؛ هم به زندگی روزمره مردم بیندیشد و هم به آیندههای دوردست آنان؛ هم درون گرا باشد و هم برون گرا؛ هم محلیگرا باشد و هم جهانی گرا ".
همانگونه که مشاهده میشود این کدها همان تبلیغاتی است که در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دنبال شد. موسوی هم خود را اصولگرا میدانست هم اصلاحطلب؛ هم از بازگشت به راه امام(ره) سخن میگفت و هم از مصلحتهای کشور در خصوص برخی گذرها (ماجرای در اولویت بودن ملت ایران در برابر ملت فلسطین) هم از اصل 43 قانون اساسی و تعاون میگفت و هم از آزادیهای فرهنگی، دوستانش در استراتژیای دوگانه در خفا از رهبری جنبش میگویند وخود او از تابعیتش از مردم و. . .
2- موضوع حاملان و عاملان جنبش سبز اما موضوع دیگری است. تأکید بر جنبش و اینکه جنبش خصیصهای دینی - ملی داشته باشد ونه اسلامی- ملی، بیانگر آن است که ایجاد یک چتر بزرگ و از هر نحله و فکری تنها برای ثبت جمعیت انبوه دغدغه اصلی این جریان است. وقتی که حاملان وعاملان این جنبش از گروههای مرجع جدید تا نیروهای ملی - مذهبی، قومی - قبیلگی و ملی خارج از کشور تعریف میشوند میتوان دریافت که هدف گذاری صورت گرفته برای ترکیب سازواره از استراتژی انقلاب 57 و استراتژیهای نوین مبارزاتی برای خلق موقعیت "حالا وقت تغییر اساسی است "، است. تلقین شرایط انقلاب گونه و اینکه بسترگفتنها آغاز شده یکی از تأکیدات اصلی در این زمینه است.
3- تأکید بر پوشیدن کت پوزیسیونیستی و شلوار اپوزیسیونیستی هم ماجرای جالبی دارد. تأکید برآنکه نه با نظام تعریف شد و نه بر نظام چند هدف عمده دارد؛ هدف اول اینکه با ژست اپوزیسیونیستی لایههای مخالف اپوزیسیون را با خود همراه ساخته و از مقدورات و امکانات انسانی - فکری آنان یک هم افزایی صورت گرفته و از دیگر سو حمایتهای خارجی به این جنبش به عنوان یگانه آلترناتیو نظام میسر گردد. دوم اینکه با ژست پوزیسیونیستی هم فشارهای بودن در مقام اپوزیسیونی را از خود کاهش داده و هم کاستیها، نارساییها و ناکارآمدیهای انسانی - فکری خود را پنهان دارند. درحقیقت اینان میکوشند با این نقش دوچهره، یک مرجعیت فکری برای حامیان ساخته تا کنشهای آنان وام گرفته شود. از دیگر سو اتخاذ این نقش دو چهره برای رسوخ در لایههای مورد نظر جامعه و بهرهبرداری از نارضایتیها و جهت دادن به ناراضیان اجتماعی نیز است.
4- تأکید برعدم تعریف و محصور نساختن خود در قالب یک حزب و یک گفتمان از این حقیقت پرده برمی دارد که هدف، تشکیل سلسلهای همگون از هویتهای متمایز برای "نه " گفتن به وضع موجود است.
هدف، به میان کشیدن بسیاری از "دگرها زیرچتر گفتمان پهن شده آنانی است که اصول، عقاید و ایدئولوژی برایشان مهم نیست و مهم از نظر آنان تنها "نه " به وضعیت موجود است و تأکید اصلی آنان تلاش برای تغییر گفتمان مسلط است. به این معنا که برای جابهجایی قدرت و پیروزی، باید نقاط اصلی و دقایق و عناصر اصلی گفتمان مستقر از محتوا تهی و دگرگون شود.
5- تأکید بر بهرهگیری از هرگونه اعتراض نیز یکی ازموارد مهم مورد تأکید جنبش سبز در جزوه مشاور پستمدرن موسوی است. در حقیقت این جنبش خواهد کوشید تا "رونوشتی پنهان " را در برابر رونوشت عمومی حاکمیت تعریف کند. در حقیقت کوشش خواهد شد رقابت سیاسی به "تنفر سیاسی " نزول کرده و جریان دور مانده از قدرت یک انگیختگی سیاسی هم برای فعالیت خود و هم مزاحمت برای دولت ایجاد کند.
اما رونوشت پنهان چیست؟رونوشت پنهان مجموعه رفتارهایی است که در حاشیه و به دور از صحنه اتفاق میافتد و نظارتی برآن وجود ندارد. گروه تابع در ظاهر با طبقه حاکم هماهنگ است، ولی در باطن از آن متنفر است. این رونوشت، منجر به ایجاد جایگاه و پایگاه اجتماعی خاص تابعین و انگیزه کنش و واکنشهای آنان میشود.
استراتژیهای این رونوشت نیز عبارتند از: ریا، غیبت، شایعه، تهدید، تصرف روحی، نامههای گمنام، حملات تودهای، حسن تعبیر(نشان ندادن معنای واقعی خود) ، غر زدن، فرهنگ شفاهی، کارناوالها، جشنها و شعائر وارونه نسبت به ارزشهای مورد تبلیغ.
در این زمینه مشاور ارشد موسوی معتقد است:
"هراندازه بردامنه و عمق رونوشت عمومی افزوده شود، رونوشت پنهان نیز، از فراگیری و ژرفای بیشتری برخوردار میشود. به بیان دیگر، قدرت باعث میشود تا افراد به چهره خود ماسک بزنند. هرچه این قدرت قویتر باشد، ماسک هم به همان اندازه بزرگتر میشود. تابعین سعی میکنند برای نشان دادن جدایی خود از حاکمان، حتی در مذهب خود تغییری دهند ".
6- تصریح بر اینکه نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی و یا سهیم شدن در قدرت محدود و محصور کرد، بیانگر آن است که هدف موسوی و حامیانش اصولاً آنچه که تصور میشود حضور در قدرت متمرکز در ریاست جمهوری نبوده است.
مشاور پستمدرن میرحسین در این بخش معتقد است:
"چنانچه با بهرهای آزادانه از آموزههای "رزا لوکزامبورگ " قدرت واقعی جنبش اصلاحات را عبارت از تکثر و گسترش پذیری آن بدانیم، آنگاه نباید بگذاریم کسب یک موفقیت نسبی و مرحلهای ما را وسوسه و از تعمیق و گسترش این جنبش غافل کند ".
وی تصریح میکند: "از مقتضیات دیگر، مقدم و مرجح دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در این مرحله به هیچ اصلاحطلبی که عزت و شأن و منزلت خود را مرهون و مدیون جنبش اصلاحات است، نباید اجازه داد که با چپرویها و راسترویها و فراز و فرودهای کودکانه خود به جنبش جفا کند. به بیان دیگر، اقتضای عمل سیاسی در این مرحله، جاری شدن کنشها و واکنشها اصلاحطلبان در "کادر ضابطه " است " .
7- با توجه به پیشنهادات مطرح شده میتوان گفت، هدف دیگر جنبش "طرح رادیکال دمکراسی " خواهد بود. به بیان دیگر و به گفته مشاور پست مدرن، زمانی شرایط ایدهآل آنان فراهم خواهد شد که: "گروهها و اقشار مختلف اجتماعی گوناگون، همگی در تدبیر جامعه خود سهیم شوند و در یک رابطه عرضی با هم بتوانند یک جامعه پویای فاقد دولت(فاقد قدرت مرکزی و فاقد سلسله مراتب طولی قدرت) را بنیان نهند. "
8- تصریح بر خلق انبوهی از رسانههای مجازی دربردارنده موارد مهمی است. مشاور ارشد موسوی در سخنرانی سال 81 خود نیز به بیان برخی از اقدامات احتمالی اپوزیسیون در آینده پرداخته که بیگمان میتوان دریافت بیش از هر زمان دیگری همان پیشبینیها به به مانیفست جریان سبز کنونی تبدیل شده است.
وی در سخنرانی مذکور میگوید: "پدیده جهانی شدن یا جهانیسازی این امکان را فراهم آورده که حصارهای اپوزیسیون حصارهای کنترلی- نظارتی دولت را دور زده و با ایجاد انجمنها و احزاب مجازی و وارد کردن آنان به درون شبکه ارتباطات سیال، سریع و انبوه، به اهداف مبارزاتی خود جامه عمل بپوشاند. تکنولوژی اطلاعاتی، افراد، گروههای سازمانیافته و موجودیتهای دیگر را قادر میسازد تا از فواصل دور و فقط با یک کامپیوتر، مودم و یک خط تلفن سختترین ضربههای فلجکننده را به دولت وارد سازند " .
این نکته به وضوح نقش شبکههای اجتماعی و در اختیار قرار گرفتن شبکههایی همچون "توئیتر "، "فیسبوک " و حضور وبلاگها و سایتهای دیگر در ایجاد تنفر سیاسی و اطلاع رسانی در خیابانها و شیوههای مبارزاتی روشن میسازد.
از دیگر اهداف، جنگ مواضع با دولت و تلاش برای عدم تثبیت آن با شیوههایی همچون بارگذاری مصاحبهها با کروبی و میرحسین در اینترنت، توزیع اعلامیهها به شکل غیررسمی در شبکه مجازی و هجمه و حمله به دولت در فضای غیررسمی است که بیانگر سرمایهگذاری در شبکههای مجازی و سپس استفاده از فرهنگ شفاهی برای انتقالات میان فردی در جامعه است. در همین زمینه و با توجه به سرمایه گذاری جریان سبز در تقاطعهای ذکر شده، تحریرهای پیشین مشاور موسوی بیش از پیش جالب توجه به نظرمیرسد.
آنجا که وی میگوید: "تکنولوژی اطلاعاتی این توان را به افراد و گروهها میدهد که علیه دولت دست به جنگ اطلاعاتی بزنند. این امر باعث میشود که خشونت در ساختارهای اجتماعی جامعه پخش شود. به طوری که دولتها ناچار میشوند در یک جنگ پارتیزانی دائمی وارد شوند. در این شبکهها، افراد و گروهها بدون حضور فیزیکی یا ساخت نهادی- مثل احزاب که احتیاج به رسمیت شناسی داشته باشند- برای اقدام مشترک به هم مرتبط میشوند. این تکنولوژیهای جدید دارای استعداد تقسیم جامعه درعرض مرزهای جدیدی هستند. شبکههای الکترونیکی رأس و مرکز ندارند، بلکه دارای گلوگاههای متعددی هستند که درآنجا مجموعهای از افراد و گروهها برای اهداف مشترک باهم تعامل میکنند " .
9- ضرورت توجه به فعالیت مدنی نیز بیانگر یک امر مهم دیگر است، چرا که به باور آنان: "چپ جدید دریافته است که ارتباط بین نیروهای اجتماعی در جامعه مدنی، دست کم به اندازه اینکه چه کسی قدرت دولتی را در اختیار دارد، اهمیت دارد. هرچند قدرت دولتی دارای اهمیت فوقالعادهای است. لکن تنها در صورتی که بتواند اکثریت تودهها را بسیج و هژمونی خود را در جامعه مدنی اعمال نماید، قادر به دگرگون کردن جامعه خواهد شد ". درحقیقت سران جبهه سبز کوشش میکنند تا از طریق جامعه مدنی اعمال هژمونی نمایند. مضاف براینکه کوشش میشود با توجه به نبود گفتمان آلترناتیو، اختلاط گفتمانی و مصادره گفتمانی- شخصیتی نیز در دستور کار این جریان قرار گیرد.
10- هدایت اعتراضهای مختلف سیاسی، اجتماعی و... در حقیقت تلاشی است برای حاد کردن خصلتهای اعتراضی عمومی. در این رابطه به نظر میرسد از این پس باید منتظر سیاسی کردن حرکتهای اجتماعی- فرهنگی، صنفی، قومی و حتی فراگیری سریع آن توسط جریان سبز باشیم. تأکید بر فراگیر بودن جنبش دقیقاً در همین نقطه اهمیت مییابد که از این پس قرار است هر اعتراض، بهانهای برای حضور در خیابان و تزریق بحرانهای متوالی در این زمینه باشد. تشکیل کمیته برای صدور بیانهها و نیز ضرورت انتشار آن در مناسبتها نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
در مجموع میتوان گفت با بررسیهای صورت گرفته عملاً میتوان دریافت که جریان اصلاحات پس از آغاز بکار دولت دوم خاتمی، تئوریزه ساختن اصلاحات 2 را در دستور کار خود قرار داده است. تبیین شرایط آینده و نیز اعلام مختصات موسوی درآن ایام که در بالا نیز به آن اشاره شد، بیانگرآن است که درسال 84 بنا بر حضور میرحسین موسوی در انتخابات بوده است. اما به دلیل حضور هاشمی رفسنجانی این مسأله با تأخیر مواجه شد و حضور میرحسین به انتخابات 88 موکول شد. با توجه به این قرائن در حقیقت میتوان گفت حضور خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری یک بازی سیاسی بیش نبوده و چون وی لیدر جریان اصلاحات شماره یک بوده تنها از وی به عنوان یک حامی و یک فعال در جامعه مدنی برای رأیآوری موسوی استفاده شده است.
از دیگر سو تأکید مشاور میرحسین مبنی براینکه "حکومت یک امر عرفی است و نه قدسی و حکومت دینی به معنای تسری دین بر همه عرصهها و احکام نیست " مبین تشکیل جمعیت توحید و تعاون توسط موسوی در سالهای گذشته بوده که خروجی آن منتهی به تز "روش زیست مسلمانی " شده است. روشی که درآن به تز عبدالکریم سروش تأکید شده و بر این باور تصریح شده است که جامعه مؤمنان امکان ممکن برای مسلمین است چرا که اگر جامعه مؤمن باشد حکومت خود شرایط را برای مومنان فراهم خواهد آورد. درحقیقت مدل مورد اشاره این جریان، مدل مالزی است که گویا سخت مورد توجه تصمیمسازان میرحسین موسوی میباشد.
همانگونه که در ابتدای تحلیل این جزوه نیز گفته شد، پروسه ذکر شده به خوبی نشانگر برنامههایی است که با رصد شرایط اجتماعی و سیاسی نطفهاش در سالهای 83 - 81 گذاشته شد و حرکتی را نشان میدهد که بنایش تغییرات اساسی در نظام جمهوری اسلامی بوده است. گرچه سران این فتنه از پایبندی سخن به میان میآوردند اما عملکردشان چیزی جز این را نشان میداد و راز سکوت 20 ساله کسانی را هویدا ساخت که میخواستند یک قهرمان باشند اما قرارگرفتن در برابر خواست ملت وخواستهایشان سرانجام کار را به یک دگردیسی فکری- عقیدتی ختم کرد.