بصیرت: روزنامههای امروز در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند که برخی از آنها در زیر میآید.
جام جم:پایان عملیات رزمی آمریکا
«پایان عملیات رزمی آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامهی جام جم به قلم رحیم محمدی است که در آن میخوانید؛در پی عقب نشینی آخرین گردان جنگی نیروهای آمریکایی از عراق باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در نامهای از این نیروها تقدیر و پایبندی واشنگتن را به عقبنشینی کامل از عراق تا سال 2011 مورد تاکید قرار داده است.
7 سال پیش آمریکا طی یک ائتلاف مجعول بینالمللی به بهانه دسترسی صدام به سلاحهای کشتار جمعی به عراق لشکر کشید و نظام بعث به رهبری صدام حسین را دراین کشور سرنگون ساخت. نیروهای آمریکایی اکنون درحالی خارج میشوند که هنوز ناامنیها وویرانیها ی بسیاری در عراق وجود دارد و از نظر سیاسی نیز در یک خلأ نگرانکننده به سر میبرد.
به این ترتیب آمریکا درحال حاضر حدود 56 هزار نیرو در عراق دارد که تا پایان ماه جاری میلادی (یعنی تا ده روز دیگر) این تعداد به 50 هزار نفر خواهند رسید. از این تعداد گفته میشود حدود 4500نفر از نیروهای ویژه و بقیه جزو واحدهای عادی خواهند بود که ماموریت ادامه آموزش نیروهای عراقی و کمک به دولت برای مبارزه با گروههای تروریستی را به عهده خواهندداشت. همچنین قرار است از ابتدای سپتامبر نام ماموریت نیروهای آمریکایی از عملیات آزادی عراق به عملیات افق تازه تغییر کند.
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، گفته است از این پس این کشور بر امور غیرنظامی و دیپلماتیک در عراق تمرکز خواهد کرد. همچنین جف مورل سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) نیز اعلام کرد: خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق به هیچ عنوان به معنای پایان جنگ در این کشور نیست. وی افزود: تا جایی که من مطلع هستم تصور نمیکنم کسی پایان جنگ عراق را اعلام کرده باشد. مقابله با تروریسم همچنان بخشی از مأموریت نیروهای باقیمانده آمریکا در عراق است.
به استثنای برخی مقامات نظامی عراق مانند ابوبکر زیباری رئیس ستاد مشترک ارتش عراق که خروج آمریکاییها را نگرانکننده دانست و خواستار تعویق آن شد، اکثر مقامات و مردم عراق از خروج نیروهای آمریکایی از این کشور خشنود هستند و آن را یک پیروزی بزرگ برای خود تلقی میکنند زیرا نشان میدهد که عراق به درجهای از توانمندی و قدرت رسیده است که بدون دخالت بیگانگان میتواند امنیت و رفاه خود را تامین کند.
از سوی دیگر به باور آنان این حضور نیروهای بیگانه بود که شبکههای تروریستی نظیر القاعده را به عراق گسیل داشت و بنابراین خروج آنان میتواند به امنیت این کشور کمک برساند. با این حال عراقی ها باید به این نکته توجه داشته باشند که درواقع آمریکاییها از عراق خارج نشدهاند بلکه نوع ماموریت خود را تغییر داده و به قولی از درخارج و از پنجره داخل میشوند. درواقع حضور سیاسی و اقتصادی آمریکا درعراق همچنان تا اطلاع ثانوی به قوت خود باقی خواهد ماند و حتی بر آن افزوده خواهد شد و رهایی از این استعمار درازمدت و نوین، مسوولیت سنگینتری را بر دوش عراقیها می گذارد.
کیهان:فهرست آدرس های غلط
«فهرست آدرس های غلط»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛از یک جنبه، شاید مهم ترین خسارتی که ناآرامی های سال 88 به جا گذاشت و مستقیما با امنیت ملی کشور درگیر است، چیزی است که می توان آن را ارسال آدرس های غلط به دشمن خواند. آنچه به تصمیم های دشمن در مورد ایران شکل می دهد، ارزیابی است که از توانایی ها و ناتوانی های ایران دارد و آنچه این ارزیابی ها را بوجود می آورد مجموعه کدها و آدرس هایی است که درباره ایران جمع آوری می کند. این کدها علی الاصول یا به طور پنهان جمع آوری می شود یا به روش های آشکار . آمریکا در جمع آوری اطلاعات پنهان از ایران در طول 30 سال گذشته همواره بسیار ناتوان بوده است.
علت این امر بیش از هر چیز به این باز می گردد که شبکه جاسوسی که آمریکایی ها پیش از انقلاب در ایران داشتند با ارتکاب اشتباه های پی در پی در ابتدای انقلاب و دست یابی نظام به اسناد ساواک و لانه جاسوسی به سرعت کشف و خنثی شد و بعد از آن هم آمریکایی ها هرگز این امکان را نداشته اند که این شبکه را مجددا در ایران بازسازی کنند.
و در مورد محیط آشکار، آمریکایی ها همواره خود گفته اند که در شکل دادن به یک مکانیسم کارآمد جمع آوری داده های آشکار درباره ایران و -مهم تر از این- تحلیل صحیح آنها عموما دچار مشکل هستند چرا که محیط آشکار بیش از حد شلوغ و سردرگم کننده است. تحت این شرایط، یعنی در وضعیتی که آمریکا نه به طور پنهان و به طور آشکار، هیچ درک صحیحی از ایران ندارد، آسان ترین و قابل پیش بینی ترین اتفاق این است که با دریافت آدرس های غلط از داخل و با توجه به اینکه توان ارزیابی میزان صحت این آدرس ها ندارد، به سرعت دچار اشتباه محاسبه شود و به دنبال آن تصمیم های اشتباه بگیرد.
این اتفاقی است که در سال 88 تمام و کمال رخ داد. دوستان داخلی آمریکایی ها که درباره میزان توان خود در پیش بردن پروژه تغییر شکل ساختاری نظام دچار سوء تفاهم بودند، غربی ها را هم که هم به طمع افتاده بودند و هم در عین حال نمی توانستند بفهمند واقعا در ایران چه می گذرد، دچار سوء تفاهم هایی بزرگ ترکردند. نتیجه، آغاز دور جدیدی از توطئه علیه ایران اسلامی بود که این بار هدفی جز تعقیب آدرس هایی که از داخل ایران بیرون رفته بود نداشت. آمریکا تصمیم گرفت به راهی برود که دوستان داخلی اش پیشنهاد می کردند چرا که تصور می کرد این بار اتفاقی در ایران رخ داده که پیش تر سابقه نداشته است.
نخستین آدرس غلطی که در سال 88 از ایران بیرون رفت این بود که رخدادهای پس از انتخابات یک بحران ساختاری است و مکانیسم های تعبیه شده درون ساختار نظام جمهوری اسلامی که در گذشته عموما در مهار بحران ها موفق عمل کرده، این بار توان جمع کردن اوضاع را ندارد. خصوصا رفتار برخی از افراد که در تقسیم بندی های سیاسی داخلی ایران پیروان نظام و امام (ره) خوانده می شدند و عدم تبعیت مکرر آنها از تکلیفی که به روشنی از آن خبر داشتند، طرف غربی را دچار این سوء تفاهم کرد که آن دورانی که بحران ها درایران نیامده می رفتند گذشته است و ایران در سطح سیاسی دچار بحرانی شده است که این بار زمانی طولانی دوام خواهد آورد. صف کشی خواص در مقابل یکدیگر و مخصوصا اینکه کسانی به خاطر بغض ناحقی که از دولت به عنوان طرف پیروز در انتخابات در دل داشتند، جلوی اصل نظام ایستادند، دشمن را به این نتیجه رساند که آنچه در ایران خراب شده به آسانی قابل بازسازی نخواهد بود. به طور طبیعی نتیجه ای که دشمن از این اوضاع گرفت این بود که به جای تعامل با نظام باید انرژی خود را صرف افزایش به هم ریختگی درونی آن بکند. این آدرس فقط زمانی که غربی ها دریافتند (مثلا در مذاکرات هسته ای) اوضاع در ایران نه فقط از کنترل رهبری خارج نشده بلکه بیش از هر زمان دیگری تحت اختیار ایشان است، تا حدودی تصحیح شد.
آدرس غلط دوم از درون جامعه سیاسی و برخی نهادهای تصمیم ساز بیرون رفت. این آدرس غلط دو جنبه داشت. اول اینکه با مشاهده برخی اختلاف نظرهای داخل نظام درباره طیفی از موضوعات مهم و استراتژیک گرفته تا مسائل دم دستی و پیش پا افتاده، غربی ها به این نتیجه رسیدند که سیستم تصمیم سازی استراتژیک ایران دچار اختلال شده و به قول خانم کلینتون ایران قادر به اتخاذ تصمیم های بزرگ نیست. جنبه دوم خطرناک تر بود.
طرف های غربی در چند ماه اول پس از انتخابات، با رصد برخی اظهارنظرهای خاص از درون ایران که مثلا پی درپی نسبت به مذاکره سطح بالا با آمریکا ابراز تمایل می کرد یا تاکید می کرد که فلان پرونده خاص حاضر است شروطی آسان گیرانه وضع کند، به این نتیجه رسیدند که ایران برای حل مشکلات داخلی خود موضع خود در خارج را نرم کرده و بسا حاضر است برخی خط قرمزها را تعدیل کند یا حتی امتیازهایی بدهد.غافل از آن که این پیشنهادها در چارچوب تعریف شده نظام ارائه می شد. مثلا مورد مربوط به پیشنهاد وین را در نظر بگیرید. چرا غربی ها تقاضای اصلاح پیشنهاد وین از جانب ایران را به منزله رد آن تلقی کردند و گفتند که ایران باید عینا همان چیزی را که از جانب غرب ارائه شده بپذیرد. اصلاحات مورد نظر ایران اصل مکانیسم مبادله را که قلب پیشنهاد وین بود می پذیرفت و فقط برای عملی شدن آن تضمین هایی مطالبه می کرد. یک جواب برای این سوال که اطلاعات کنونی نشان می دهد کاملا درست است این است که غربی ها با مشاهده وضعیت داخلی خاص ایران به این تحلیل رسیده بودند که اگر سرسختی کنند و فشار بیاوردند ایران پیشنهاد آنها را عینا خواهد پذیرفت و بر روی موضع خود پافشاری نخواهد کرد.
آدرس غلط سوم این بود که غربی ها تصور کردند اجماع داخلی در ایران خصوصا پشتیبانی مردم از هدف گذاری های استراتژیک نظام تضعیف شده و ایران دیگر از پشتوانه مردمی گذشته برای ایستادن روی مواضعش برخوردار نیست. علت اینکه طرف غربی درستی چنین آدرسی را پذیرفت جز این نبود که در مالیخولیای دوستان سبز پوشش در داخل ایران شریک شده بود و هیچ راهی هم برای ارزیابی مستقل ادعاهای بی ربط آنها نداشت. از مقطعی به بعد، غربی ها با مشاهده چند فقره سطل آشغال سوخته در خیابان های تهران و پشت بند آن درشت گویی های یکی دو نفر جوزده که خود را «رهبران انقلاب سبز» ایران می خواندند، پشت سر هم برای خلایق رهنمود صادر می کردند و از پیروزی های بزرگ در آینده نزدیک خبر می دادند، فکر کردند که به راستی دیگر از آن اجماع داخلی پولادین که مهم ترین سرمایه نظام برای مقاومت در مقابل زیاده خواهی های آنها بوده، چیز زیادی باقی نمانده است. علاوه بر این، طرف غربی تا حدودی متقاعد شده بود که این وضعیت یک الگوی تاریخی مهم در رفتار ملت ایران را تغییر داده و آن هم این است که داخل این بار در اثر فشار خارجی نه فقط متحد نخواهد شد بلکه هرگونه فشار مستقیما بحران های موجود در روابط مردم و نظام را بیشتر خواهد کرد و آنها را در مقابل هم قرار خواهد داد؛ در حالی که در گذشته همواره اینگونه بوده است که هرگونه فشار خارجی بلافاصله به کمرنگ و بلکه محو شدن مرزبندی های داخل ایران می انجامید و همه جناح ها و افراد صرف نظر از میزان مخالفتشان با یکدیگر در مقابل دشمن خارجی متحد می شدند. دقیقا همین آدرس غلط بود که آمریکایی ها را به سمت تلاش برای اعمال تحریم های جدید علیه ایران و تشدید تهدیدهای لفظی در مورد حمله نظامی به ایران سوق داد. تا همین چند ماه پیش استراتژیست های متخصص در امور ایران در واشینگتن و جاهای دیگر به صراحت می گفتند که توان مقاومت ایران در مقابل فشارها به دلیل از دست رفتن اجماع داخلی تا حدود زیادی ضعیف شده، پس اگر غرب به نحو هوشمند فشارهای خود را افزایش دهد قادر خواهد بود در زمانی کوتاه «از داخل ایران» نتیجه بگیرد. قطعنامه 1929 مستقیما محصول همین تحلیل است.
این فهرست را می توان تکمیل تر و دقیق تر کرد. اما نکته اینجاست که وقتی می دانیم طرف غربی دچار اشتباه محاسبه است و بر مبنای محاسبات اشتباه خود دائما تصمیم های اشتباه می گیرد، آیا کاری فوری تر از این هست که این اشتباهات تصحیح شود؟ سخنان حکیمانه رهبر بصیر انقلاب اسلامی در انتهای هفته گذشته شاید موثرترین و مهم ترین تلاشی است که در ماه های گذشته صورت گرفت تا آدرس های اشتباهی که از مجاری مختلف در ذهن غربی ها راه یافته و جای گیر شده بود، اصلاح شود. در وهله اول، فرمایشات رهبری نشان می دهد که بر خلاف آنچه غربی ها تصور کرده اند «توان جمع کنندگی» نظام نه فقط آسیب ندیده بلکه قدرتمندتر هم شده است. در مرحله بعد، تاکید رهبری بر اینکه اختلافات باید حد و مرزی داشته باشد و اصرار به آتش افروزی و سوء تفاهم درست کردن خلاف شرع است به غربی ها نشان داد که نباید وزن مشاجرات میان افراد و گروه ها را بیش از آنچه هست محاسبه کنند و مهم تر از این معیاری فراهم کرد تا در آینده بتوان درباره کارنامه افراد قضاوت کرد. مهم تر از اینها، سخنان رهبری هشداری بود به همه آنها که تصور می کنند با اظهارات خلاف اصول می توانند دکانی برای خود دست و پا کنند. رهبری تاکید کردند که هیچ یک از اصول و ارزش های انقلاب اسلامی تغییر نکرده است و ضرورتی هم به تغییر آنها نیست. مثلا درباره موضوع آمریکا آرام آرام سوء تفاهم ها در حال عبور از حد معقول بود و آمریکایی ها به این باور رسیده بودند که در داخل ایران خبری است. سخنان صریح رهبری در این باره که قصدی و اراده ای برای مذاکره با آمریکا وجود ندارد، توهم هرگونه اثرپذیری از فشارها در داخل ایران را برای غربی ها از بین برد.
اکنون و با وجود این رهنمودهای روشن، ارسال آدرس های غلط به دشمن بسیار دشوارتر شده است. یک کار بسیار مهم این است که مسئولان و متولیان امور، یک بار بنشینند و محاسبه کنند که اقدامات آنها در یک سال گذشته چه آدرس هایی به دشمن ارسال کرده و این آدرس ها تا چه حد درست بوده است. و بعد از خود بپرسند آیا روا بوده است که به دلیل اختلافات داخلی، دشمنی را که اساسا فرقی میان این مسئولان نظام قائل نیست، به طمع بیندازند؟
رسالت:مسائل اساسی امروز ما
«مسائل اساسی امروز ما»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛روانشناسان معتقدند اگر کسی قادر باشد فشار روانی برخود را درست مدیریت کند ، می تواند جلوی بیماری افسردگی را بگیرد. ملت ما طی یکصد سال اخیر همواره مورد هجوم و فشار روانی دشمن برای دست کشیدن ازوحدت و همگرایی بوده اند. ملت ایران در نهضت مشروطیت با وحدت توانستند بر استبداد داخلی و استعمار خارجی غلبه کنند و مطالبات خود را که همانا بسط عدالت و آزادی و تضمین پیشرفت و ترقی کشور بود مطرح کنند. اما دسیسه های دشمن و جنگ روانی بی امان قدرتهای جهانی و دربار، آنها را به واگرایی انداخت.
رهبران نهضت نتوانستند فشار روانی وارد برخودشان ومردم رامدیریت کنند. فشار وارد تا درجه ای می رسید که “ نوعی تنافر” در بین رهبران نهضت و نیز لایه های میانی ایجاد می شد. این فشار آنها را به وادی” افسردگی سیاسی “ می انداخت. در این وادی هیچ کس حال دفاع از نظام و مردم را پیدا نمی کند . طرفین دعوا به هیچ عنوان رضایت نمی دادند دیگری تفوق پیدا کند لذا علی رغم تمایل و اعتقادات خود رضایت به طرفی می دانند که نمی خواهد سر به تن هیچ کدام از آنها باشد. برای همین رهبران نهضت به راحتی به چوبه دار سپرده می شدند و یا به حبس محکوم می شدند و یا طوری منزوی می شدند که هیچ کس حاضر نمی شده یادی از آنها بکند. ازدل همه این حوادث تلخ یکباره یک دیکتاتوری سربرمی آورده که حداقل دودهه با استظهار به پشتیبانی اجانب مملکت را اداره می کرده است. برسر نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت همان رفت که در سطور پیشین گفته آمد. انقلاب اسلامی ایران با این پدیده یک برخورد موفق و درخور ستایش داشته است. جایگاه ولایت فقیه در نظام و نقش او در مدیریت فشارهای روانی بر ملت و رهبران و مسئولان کشور همواره مانع از واگرایی بوده است.
ولی فقیه در مرکز ثقل مدیریت وحدت و همگرایی ملت ومسئولان است و فشارهای روانی را با علم ، عدالت ، شجاعت و تدبیر درست مدیریت کرده است. عصر چهارشنبه هفته گذشته مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام مسائل مهمی را مطرح فرمودند. طی یکسال گذشته دشمن همواره بر شدت حملات روانی و رسانه ای خود افزوده است. هدف از این فشارها فعال کردن شکاف ها و گسل های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی، برای ایجاد یک زلزله سیاسی10 ریشتری است که همه ارکان نظام را ویران کند و موج واگرایی را تاجایی هدایت کند که مردم با افسردگی سیاسی که پیدا می کنند به همه چیز و همه کس بدبین شوند.هدف دشمن زدن تیر خلاص به اعتماد مردم به انقلاب و نظام است. رهبر انقلاب در ابتدای بحث خود پیرامون شان ماه مبارک رمضان و فلسفه توبه و انابه به خداوند متعال همگان را به تقوای الهی دعوت فرمودند و نوعی آسیب شناسی از فشارهای روانی دشمن علیه ملت و مسئولان را مورد بازخوانی قرار دادند.
معظم له شناخت اشکالات ، غفلتها و تقصیرها و قصورها را گام اول در توبه وانابه به درگاه خداوند متعال و بازگشت از “ راه و فکر و کار غلط “ دانستند و یک فهرست از وظایف و مسائل اساسی امروز ما را به شرح زیررونمایی فرمودند.
1 - ایجاد وحدت
2 - فرونشاندن آتش های اختلاف که در جامعه ایجاد می شود
3- اصلاح ذات البین
4 - فروبردن خشم و پرهیز از نفرت
5 - فکرکردن به گسترش عدالت در جامعه
6- گرد آوردن کسانی که به هر دلیل از مجموعه برادران مومن جدا
شده اند
7 - مراقبت از زیر مجموعه ها و حوزه های تاثیر گذار کلام و رفتار آنها
رهبر انقلاب چشم بیدار انقلاب و نظام ماست و موارد فوق را مسائل امروز نظام ما در رسیدن به اهداف متعالی اسلام و انقلاب می داند. چه خوب است در این ماه مبارک به خود آییم و ببینیم آیا در ذهن و عقلانیت سیاسی ما چنین مفهومی وجود دارد. گاهی خشم و غضب ما را به وادی ای می برد که هم در فکر و هم درعمل و داوری به خطا می رویم. قوه غضبیه ما توسط رسانه های دشمن با بزرگ نمایی اختلاف سلایق و علایق و عقاید، تقویت می شود . آنها به طمع می افتند و آن را تا رسیدن به درجه تنافر از هم مدیریت می کنند و این درست همان ضربه ای است که به اعتماد عمومی و وحدت مسئولان وارد می شود.
مقام معظم رهبری برای مراقبت از اوضاع کنونی هشدار دادند: “ عده ای در حال آتش افروزی های سیاسی میان جناح ها و عناصر مختلف جناحها هستند ومقابله با این تحرکات ازمصادیق بارز تقوای الهی است”.
اگر ما افتخار اطاعت از رهبری را داریم باید برمحاسبه آنچه برما گذشته به عقب برگردیم و ببینیم راه را از کجا غلط آمدیم که اکنون گاهی در وادی دشمنی ونفرت از هم سیر می کنیم.
امروز بنا به آنچه که مقام معظم رهبری می فرمایند تقوای الهی ایستادن در برابر آتش افروزی های سیاسی کسانی است که همگرایی و وحدت اصولگرایان را هدف قرار داده اند . این کار نیاز به مراقبت و معاتبه نفس دارد. اگر هر کس فکر کند در مرتبتی که ایستاده است هم درست عمل می کند و هم درست فکر می کند ، راه هر گونه اصلاح را می بندد. همه باید بدانیم حقیقت اصلی یک واقعیت خارج از ذهن ماست که تنها گوهر عقل می تواند به کشف آن نایل شود. عقل ما را به صدق ، راستی ، انصاف ، حسن ظن ، گذشت ، کظم غیظ و.... فرا می خواند .اگر به فراخوان او لبیک نگوییم شیطان به راحتی ما را به وادی ستم، بی انصافی ، سوء ظن ، نفرت و خشم و از آنجا به وادی دروغ و تهمت می برد.
اینها همه از عفونت خود خواهی و خودپرستی نفس است که جامعه ای را به تباهی و تبهکاری می کشاند و همه تلاشهای صادقانه صالحان و مومنان را برای رسیدن به جامعه نمونه اسلامی به تاخیر می اندازد. از خداوند بخواهیم دردهای عفونی نفس ها را درمان کند و به نسخه ای که طبیب ما وولی ما در روز چهارشنبه گذشته برای درمان دردهای امروز ما پیچیدند اعتماد نموده و به آن عمل کنیم.
مردم سالاری:پیروی از رهبر و کارنامه جذب حداکثری و دفع حداقلی
«پیروی از رهبر و کارنامه جذب حداکثری و دفع حداقلی»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن میخوانید؛روز چهارشنبه هفته گذشته کارگزاران نظام مهمان افطاری رهبری بودند و مقام معظم رهبری سخنان مهمی را در این جمع ایراد فرمودند که در رسانه های روز پنچ شنبه منعکس شد.سخنان رهبری به مباحثی چون حمله آمریکا به ایران، وحدت و اتفاق نظر و عملکرد مسوولا ن حول محور آرمان های انقلا ب اسلا می و مذاکره با آمریکا اختصاص داشت.
در حوزه وحدت و اتفاق نظر عملکرد حول محور آرمان های انقلا ب و نظام اسلا می به چند موضوع مغفول مانده از جمله: گسترش عدالت، فروبردن خشم، اصلا ح ذات البین، ایجاد وحدت، فرونشاندن آتش هایی که در جامعه ایجاد می شود و گردآوردن کسانی که به هر دلیل از مجموعه برادران مومن جدا شده اند از ابعاد مهم تقوا برشمردند و تاکید کردند این موارد از جمله مسائل اساسی امروز ما نیز هست و برجذب حداکثری و دفع حداقلی به عنوان یک سیاست اصولی و اساسی با میزان و معیار ارزشها تاکید مجدد داشتند.
همه فرازهای سخنان رهبری در این نشست،مهم بوده و وظیفه رسانه هاست که به بسط و تحلیل و تبیین آن در مصادیق حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اهتمام ورزند.نگارنده در ظرفیت این یادداشت نگاهی خواهم داشت به موضوع «جذب حداکثری و دفع حداقلی».
جاذبه و دافعه به قول شهید مطهری در کتاب ارزشمند جاذبه و دافعه علی (ع) یک قانون عمومی حاکم برسرتاسر نظام آفرینش است و انسانی که جاذبه و دافعه نداشته باشد، انسان نیست بلکه مانند سنگی است در میان انسانها و هم آن بزرگوار می فرمایند که جاذبه تنها، به سازش و عمل منافقانه منتهی می شود و دافعه تنها،هم دشمن ساز است، پس باید هم جاذبه و هم دافعه در عمل انسانی وجود داشته باشد. به یقین دیدگاه رهبری در جاذبه و دافعه، فراتر از جاذبه و دافعه فردی است، و روح حاکم بر این تاکید جاذبه و دافعه حکومتی و حاکمیتی است بین نهادهای اجتماعی، احزاب، گروه های فکری و نهادهای قدرت، چون تاکید دارند بر محوریت ارزش ها و اصول و بالا ترین ارزش و اصل در نظام اسلا می، سند مهم و اساسی قانون اساسی است و اشاره معظم له، جذب حداکثری احزاب، گروه ها، تشکل ها، نهادها واشخاصی است که به قانون اساسی اعتقاد دارند و دفع حداقلی، اقلیتی که قانون اساسی را به عنوان منشور وفاق نمی پذیرند.
اما وقتی بحث جذب حداکثری به این معنا مطرح می شود، روش جذب نمی تواند مشابه جاذبه های میان فردی و حتی گروهی باشد، باید روش های جاذبه را حاکم کرد و به آن ملتزم بود. روش جاذبه های جمعی یعنی این که احزاب، گروه ها،نهادها و افراد معتقد و ملتزم به قانون اساسی آزاد باشند به یک اندازه از ظرفیت های رسانه ای و اطلا ع رسانی جامعه بهره مند شده و دیدگاه و قرائت خود را از مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی وحتی قرائت خود را از بند بند قانون اساسی مطرح کنند و شهروندان را از دیدگاه خود آگاه ساخته و در جهت اقناع و ترغیب آنان برآیند و در رویدادهای انتخاباتی نظر مردم را نسبت به آنچه که بیان داشته اند در قالب آرای عمومی جویا شوند و به نسبت رای مکتسبه در چنین فرآیندی در ارکان قدرت حضور یابند تا هم موضوع جذب حداکثری محقق شود و هم نشاط سیاسی فضای عمومی جامعه را در برگیرد و مردم پشتیبان سیاست ها و برنامه ها و آفریننده اقتدار ملی شوند. آنان که مدعی پیروی از رهبری هستند، این سخنان فصل الخطاب است، رفتار، گفتار و عمل خود را با این سخن وزن کنند تا دلیل بر ادعای آنان باشد.
سخن رهبر تنها برای شنیدن نیست، پیرو رهبری با اتخاذ تصمیم های مناسب و ایجاد روش های منطبق بر شرایط و نگاه جمعی و حاکمیتی، نه نگاه فردی و محدود، و در میدان عمل به اثبات می رساند. جاذبه حاکمیتی بستر جذب فراهم میآورد، بستری که همه تفکرات درون نظام و معتقد به قانون اساسی و رهروان امام راحل (ره) را در برگیرد و ظرفیت های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را فرا روی همه می گشاید تا هر کس به میزان قابلیت ها از این قابلیت ها بهره مند شود و جامعه را به تعالی و توسعه برساند. به همین علت است که در محاکم، بررسی این موارد به هیات منصفه محول شده است.
شاید در مفهوم جذب حداکثری نگاهی فراترهم در نظر باشد، نگاهی که از نهادها،احزاب، گروه ها و اشخاص درون نظام عبور کند و به جذب پیرامونیها هم بپردازد، شاهد این گمان سیره علی (ع) در جاذبه و دافعه حکومتی است، شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه علی (ع)» نکته ای را با عنوان «دموکراسی علی (ع)» می نویسد که بسیار جالب و قابل توجه است، در پایان با تاکید بر این نکته که پیروان واقعی رهبری، سیاست ها، روش ها و تصمیمات خود را با این سخن آسیب شناسی کنندو قدمی در تحقق جذب حداکثری بیش از آنچه که داشته اند بردارند، با ذکر فراز «دموکراسی علی (ع)» از کتاب شهید مطهری سخن را به پایان می برم.
دموکراسی علی امیرالمومنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلا قشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، با آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست، این مطلب در تاریخ زندگی علی(ع) عجیب نیست اما چیزیست که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه رو می شدند و صحبت می کردند، طرفین استدلا ل می کردند، استدلا ل یکدیگر را جواب می گفتند.
شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد می کردند، روزی امیرالمومنین برمنبررفت. مردی آمد و سوالی کرد، علی فی البداهه جواب گفت، یکی از خارجی ها از بین مردم فریاد زد:قاتله الله ما افقهه (خدابکشد این را، چقدر دانشمند است)، دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی فرمود رهایش کنید او بمن تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت و به علی اقتدا نمی کردند زیرا اورا کافر می پنداشتند، به مسجد می آمدند و با علی نماز نمی گذاردند و احیانا اورا می آزردند. علی، روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده اند، یکی از خوارج به نام ابن الکوا فریادش بلند شد و آیه ای را به عنوان کنایه به علی بلند خواند:
و لقد ارحی الیک والی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین.
این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی اعمالت از بین می رود و از زیانکاران خواهی بود.ابن الکوا با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند، که سوابق تورا در اسلا م می دانیم، اول مسلمان هستی، پیغمبر تورا به برادری انتخاب کرد، در لیله المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه شمشیرها قراردادی و بالا خره خدمات تو به اسلا م قابل انکار نیست، اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوی اعمالت به هدر میرود، و چون تو اکنون کافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی.
علی در مقابل چه کرد؟!تا صدای او به قرآن بلند شد سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند، همین که به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد، بازابن الکوا» آیه را تکرار کرد و بلا فاصله علی سکوت نمود.
علی سکوت می کرد چون دستور قرآن است که:
اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا(1)
«هنگامی که قرآن خوانده می شود گوش فرادهید و خاموش شوید.»
به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مامومین باید ساکت باشند و گوش کنند.
بعد از چند مرتبه ای که آیه را تکرار کرد و می خواست وضع نماز را به هم زند، علی این آیه را خواند:
فاصبران وعدالله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون.
صبر کن وعده خدا حق است و خواهد فرارسید، این مردم بی ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.
دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد(نهج البلا غه ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 311)
1)سوره اعراف، آیه 204
تهران امروز:الزامات وحدت
«الزامات وحدت»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سادات رضوی است که در آن میخوانید؛سخنان روز چهارشنبه مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام و دعوت به وحدت و همدلی و نیز غیرشرعی دانستن برخورد تعمدی در اقدامات وحدت شکنانه این سوال اساسی را پیش آورده است که رمز وحدت و دوری از اقدامات وحدتشکنانه چیست؟ آنچه مسلم است سخنان مقام معظم رهبری یک فراز مهم تاریخی است که حاوی نکات مهمی در ترسیم جغرافیای سیاسی کشور و استراتژی برای چگونگی پیشبرد امور در حال و آینده محسوب میشود.
در این میان تاکید چند باره ایشان بر مسئله وحدت که طی سالهای اخیر فراوان بر آن انگشت گذاشتهاند و بهخصوص از فردای انتخابات ریاستجمهوری در سال 88 هم به صورت ویژهای به آن پرداختهاند، بیشتر از فرازهای دیگر سخنان ایشان به چشم میآید.چرا که در کنار این سخنان گاهی برخی کارگزاران نظام بعضا به گونهای عمل کردهاند که لاجرم تذکر دوباره بر سر حفظ وحدت ضروری به نظر آمده است.
به نظر میرسد رجوع و تمکین به قانون یکی از رموز اصلی حفظ وحدت در جامعه و بین مردم و مسئولان و نیز در داخل کارگزاران نظام به حساب میآید. ناگفته پیداست در شرایطی که بین مسئولان درباره چگونگی اداره کشور اختلاف نظری پیش میآید، این اختلاف نظر نه تنها مضر نیست بلکه اگر در مجرای واقعی خود قرار بگیرد ای بسا دارای ثمرات فراوانی باشد. منتها تبدیل اختلاف سلایق به فرصتهای ناب برای کشور یک شرط اساسی دارد که آن شرط هم چیزی نیست جز بررسی اختلاف سلایق در سایه سار قانون. به عبارت روشنتر برای اداره کشور و تبدیل اختلاف رویهها به وحدت رویه چارهای نداریم مگر اینکه به چارچوب و روح قانون مراجعه کنیم و هر آنچه را که در قانون آمده است به عنوان مجرای حل اختلافات بپذیریم.
در قانون اساسی تکلیف تمام مراکز حکومتی، مسئولیتها و اختیارات آنان به خوبی روشن شده است و اگر هر مسئول یا نهادی به اختیارات، تکالیف و وظایفی که برای او تعیین شده است، تن دهد کمترین نتیجه آن فروکش کردن اختلافاتی است که که علیالقاعده نمیبایستی رخ دهد. ضمن اینکه کارگزاران نظام میبایستی خود را به عنوان عضوی از این نظام و نه یک جزیره مستقل قلمداد کنند. این یک آفت برای وحدت است که هر یک از قوا خود را جزیرهای مستقل از دیگری قلمداد کند. قطعا آنچه در قانون تحت عنوان تفکیک قوا آمده است به منزله جزیرهای پنداشتن قوا نیست بلکه تفکیک قوا برای ساده کردن اداره امور و پیشبرد بهینه حرکت کشور در دل قانون اساسی طراحی شده است و در نهایت قوای سه گانه و سایر مراکز رسمی کشور نه تنها ناچار از همکاری بلکه مکلف به انجام تعامل برای بهبود امور کشور هستند.
اگر این نکته به ظاهر ساده اما در واقع مهم و اثربخش رعایت شود بسیاری از بگو مگوهای غیرضروری هم به خاموشی میگراید و جای آن هماهنگی بیشتر بین مدیران برای توسعه کشور را فرا خواهد گرفت.به هر حال بیانات روشنگر مقام معظم رهبری که فصلالخطاب همه است بیش از لبیک گفتاری، نیازمند جامه عمل پوشاندن از سوی کارگزاران نظام میباشد.
وطن امروز:حرکت ایران به سوی تولید20 هزار مگاوات برق هستهای
«حرکت ایران به سوی تولید20 هزار مگاوات برق هستهای»عنوان سرمقالهِ روزنامهی وطن امروز به قلم کاظم جلالی است که در آن میخوانید؛در بحثهای مربوط به راهاندازی نیروگاه هستهای بوشهر، در وهله اول باید نگاهی به تاریخچه این نیروگاه داشت زیرا بیان این تاریخچه کمک زیادی به فهم دلایل حرکات اخیر کشورهای غربی در تهدید ایران به دلیل راهاندازی این نیروگاه میکند. در دهه 50 و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، فرانسه و آلمان قراردادی را با دولت وقت ایران نوشته و امضا کردند که 14 نیروگاه هستهای برای ایران احداث کنند که راهاندازی نیروگاه شماره یک و 2 بوشهر برعهده آلمانها گذاشته شد.
البته نیروگاههای دیگری مانند دارخوین نیز بود که تاسیس آن را فرانسویها پذیرفتند و گفتوگوهایی نیز با آمریکاییها انجام شده بود که آنها هم نیروگاههایی را برای ایران احداث کنند. در همین فرآیند، انقلاب اسلامی ایران رخ داد و نیروگاه اتمی بوشهر و فاز یک آن که همین نیروگاهی است که توسط روسها هماکنون به مرحله سوختگذاری رسیده است، به مرحلهای رسیده بود که تنها ساختمانهای آن ساخته شده بود و در عین حال که هنوز تاسیساتی در آن نصب نشده بود، بخشی از این تاسیسات به داخل ایران وارد شده بود.
در یکچنین شرایطی انقلاب اسلامی به ثمر نشست و در فرآیندی، ادامه کار توسط آلمانها به انسداد رسید و آلمانها به این کار استمرار نبخشیدند. نهایتا طی سالیانی این کار تعطیل بود تا بعد از دوران دفاع مقدس که عملا جمهوری اسلامی ایران پیگیر ساخت نیروگاه میشود. ذکر این تاریخچه برای بیان دو نکته درباره نیروگاه اتمی بوشهر بود: دولتها و کشورهای غربی در دهه 50 حاضر شده بودند برای رژیم پهلوی 14 نیروگاه اتمی بسازند اما همین کشورها در دهه 70 هنگامی که جمهوری اسلامی کار تاسیس نیروگاه را با روسها استمرار بخشید، بلافاصله جوسازی شدیدی را در سراسر دنیا شروع کردند مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی ایران که دارای این همه منابع فسیلی است چرا باید از نیروی هستهای، برق تولید کند و اساسا نیازی به نیروگاه هستهای ندارد. غربیها در دهه 70 تلاششان بر این بود که جمهوری اسلامی ایران به هیچوجه دارای نیروگاه اتمی نباشد.
اگر امروز مشاهده میشود که همین کشورها در بستههای تشویقیشان اعلام میکنند ما آمادگی داریم نیروگاه اتمی برایتان بسازیم این نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران توانست سیاستهای موفقیتآمیز خودش را گام به گام به پیش ببرد که در حال حاضر این کشورها چنین سیاستی را دنبال میکنند. این کشورها تا دیروز همین نیروگاه را نیز بر نمیتابیدند و اعلام میکردند جمهوری اسلامی ایران حتی نیروگاه هم نباید داشته باشد و این تغییر، موفقیت بزرگی برای سیاستمداران ایرانی است.
در هر صورت جمهوری اسلامی ایران قرارداد را با روسها بست و اگر چه گلهگذاریهای زیادی نیز درباره تاخیرهای مکرر روسها در راهاندازی این نیروگاه وجود دارد اما به پایان رسیدن این پروژه نشان میدهد پایمردی جمهوری اسلامی ایران و ایستادگی مردم برای شکستن این سد در داشتن نیروگاه هستهای به ثمر نشسته و امروز ایران میتواند ادعا کند نخستین نیروگاه هستهای او در شرف در مدار قرار گرفتن است و ما دارای یک نیروگاه هستیم.
بحث دیگر در مساله نیروگاه اتمی بوشهر بررسی تاریخچه شیطنتهای غربیها در انرژی هستهای ایران است. نخستین شیطنتهایی که انجام شد در بعد رسانهای و فضای روانی و شانتاژ در دنیا این بود که اساسا جمهوری اسلامی ایران نباید دارای نیروگاه هستهای باشد و این تلاش را به شکل جدی انجام دادند و در زمانی که جمهوری اسلامی با چینیها و روسها برای تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر قرارداد بست، آنها فضای رسانهای خیلی شدیدی را علیه ایران و حتی علیه روسیه و چین انجام دادند که میشود در آرشیوهای رسانهها کاملا این را دید.
امروز که جمهوری اسلامی ایران نخستین نیروگاه هستهای خود را وارد مدار میکند و سوخت این نیروگاه نیز در اختیار کشور ماست، فضای رسانهای که ایجاد کردهاند، شکل دیگری پیدا کرده است. این فضاسازیهای جدید به این دلیل است که امروز خواسته این کشورها این است که ایران اساسا دارای غنیسازی نباشد لذا در بحث تکنولوژی هستهای، همه فرآیندهای دیگر تکنولوژی هستهای را رها کردهاند و جمهوری اسلامی ایران موفق شده آنها را امروز در اختیار داشته باشد. تنها فرآیندی نیز که آنها خیلی روی آن تمرکز کردند -که ایران این فرآیند را در اختیار نداشته باشد یا اگر دارد، ادامه ندهد- غنیسازی هستهای است.
البته در حال حاضر، ما هم تکنولوژی غنیسازی هستهای را در اختیار داریم و هم مواد آن را و به همین دلیل نیز کشورهای غربی به دنبال این هستند که نشان دهند شما اساسا نیازی به غنیسازی ندارید و باید این مساله تعطیل شود. امروز نیز به بهانه بهرهبرداری از نیروگاه اتمی بوشهر با بیان اینکه «شما تنها نیروگاهی که دارید، نیروگاه اتمی بوشهر است و سوخت آن نیز توسط روسها تامین شده است»، اشاره میکنند که دیگر چه نیازی به غنیسازی دارید؟ حال آنکه چند نکته در این مساله وجود دارد.
داشتن تکنولوژی غنیسازی هستهای برای مصارف صلحآمیز حق همه کشورهای امضاکننده انپیتی است.
جمهوری اسلامی ایران در یک برنامه دقیق تنظیم شده میخواهد در آینده نزدیک 20 هزار مگاوات برق هستهای تولید کند. این تکلیفی است که مجلس برعهده دولت گذاشته است و دولت موظف است در این مسیر حرکت کند. طبعا ما نیز برای داشتن سوخت برای این نیروگاههایمان نیازمند این هستیم که غنیسازی را استمرار بخشیم.مساله سومی که وجود دارد، راکتور تهران است. راکتور تهران تجربه خوبی برای ملت ایران بود از این جهت که در جریان مذاکرات و توافق تهران نیز کاملا آشکار شد غربیها در این مساله صادق نیستند، سوخت در اختیار ما قرار نمیدهند و ما باید خودمان سوخت را تامین کنیم. باید این پرسش را مطرح کرد که چرا کشورهای غربی برای راکتوری مانند تهران که راکتوری کاملا آموزشی و پزشکی است و در اختیار بیماران صعبالعلاج قرار دارد، چنین بازی و جنجال و شانتاژی را از خود نشان دادند؟ طبیعی است که این کشورها برای راکتورهای دیگر ما نیز سوخت در اختیار ما قرار نمیدهند و ما باید خود به فکر چاره در این باره باشیم.
شواهد حاکی از این است که چند کشور دارای سلاح هستهای قصد دارند مونوپولی برای سوخت راکتورهای اتمی ایجاد کنند و بگویند سوخت برای کشورهای دارای سلاح هستهای است تا عملا بتوانند در آینده جریان انرژی دنیا را به نوعی به نفع خودشان بچرخانند.
در حال حاضر عمده سوخت دنیا در دست کشورهای در حال توسعه است و این برای این کشورها یک مولفه قدرت است. هر چند این کشورها نتوانستهاند از این مولفه قدرت بخوبی استفاده کنند. کشورهای غربی و کشورهای دارای بمب اتم در حال حاضر به این مساله میاندیشند که این فرآیند را کاملا معکوس کنند و در آینده چون نیروگاههای هستهای و اتمی اصلیترین انرژی دنیا را تامین میکنند، سوخت این نیروگاهها یا ماده اصلی این نیروگاهها از ناحیه کشورهای غربی باید تامین شود و به همین جهت، پیرامون غنیسازی در کشور ما جنجال ایجاد کرده یا اعلام کنند که غنیسازی مساوی است با بمب و بیان میکنند که هیچ کشوری غیر از خودشان نباید دارای غنیسازی باشد که در آینده اگر کشوری نیروگاه هم داشت، دستش برای تامین سوخت به سمت کشورهای غربی دراز باشد.
طبعا ما چنین امری را بر نمیتابیم و فرآیند غنیسازی خودمان را استمرار میبخشیم. در همین راستا باید گفت مکانیابی برای ساخت 10 نیروگاه هستهای جدید پروسهای است که با توجه به نیازهای ایران در بحث هستهای بشدت و در کمال شجاعت در داخل کشور دنبال میشود و معتقدیم که در این راه انسداد و مانعی در برابر مردم ایران نباید وجود داشته باشد و دولت نیز با تمام قدرت این راه را تا انتها میپیماید.
سیاست روز:آسیبشناسی وحدت اصولگرایان
«آسیبشناسی وحدت اصولگرایان»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم علی یوسف پور است که در آن میخوانید؛
1ـ وحدت، رمز پیروزی در تمام مراحل انقلاب تاکنون میباشد. ظهور انقلاب اسلامی،پیروزی در جنگ تحمیلی، مقاومت و ایستادگی در مقابل تهدیدات و تحریمهای استکبار جهانی محصول وحدتاند، لذا تمام تلاش دشمن این است که در جبهه داخلی ایجاد تفرقه و چند دستگی ایجاد نماید واگر به این هدف رسید سایر تهدیدات اعم از نظامی، فرهنگی و سیاسی میتواند موثر واقع شود. دشمن درصدد است از آسیبهای حزبی، اجتماعی که تبدیل به شکاف میشوند یا از اختلاف سلیقه بین مسئولین که تبدیل به تقابل و دشمنی میشود استفاده نماید.
2ـ ریشههای تفرقه پیروی از هوای نفس است. حضرت امام خمینی(ره) بارها فرمودند اگر تمام انبیاء یک جا جمع شوند هیچگونه اختلافی با هم ندارند.
قدرتطلبی خواص و سران که به طوری عمده در پوششهای مذهبی و اصولگرایان جلوهگر میگردد باعث میشود که افراد چاپلوس، متملق و کسانی که اهداف رسیدن به قدرت یا ثروتهای بادآورده دارند به دور افراد صاحب قدرت جمع شوند و در فضای سخنچینی، افترا و تهمت برعلیه دیگران که فضای مسمومی میباشد عناصر وابسته به دشمنی ولو با ده واسطه رخنه خواهند کرد و حرفهای خویش را توسط اطرافیان متملق و چاپلوس ودنیاطلب روی مسئول صاحبقدرت به کرسی خواهند نشاند. در شرایط فعلی که سران اصولگرا همانند خوانین یک صد سال قبل هر کدام دارای دار و دستهای میباشند و بعضا هم به حریم یکدیگر تعرض مینمایند باید از قلعه خودخواهی و از میان اطرافیان چاپلوس و متملق و دنیاپرست خویش بیرون بیایند و گوش به فرمان مقام معظم رهبری در جهت وحدت حرکت نمایند اگر مدعی هستند که طرف دعوی عامل اختلاف میباشد باید از سیره ائمه اطهار و حضرت امام خمینی(ره) استفاده نمایند آنان باید پا روی نفس خودخواهی خویش بگذارند و به طرف دیگر دعوی بروند به هر صورت چشمان تیزبین و با بصیرت مردم ایران ناظر خواص اصولگرا میباشد هر کجا که انحرافی از مواضع رهبری مشاهده نمایند در جای خود و به موقع آن مسئول را کنار خواهند گذاشت.
3ـ افرادی در لباس اصولگرایی هستند که بعد از رسیدن به کرسی قدرت در اثر کمظرفیتی، مست قدرت شدهاند و اگر به آنان گفته میشود که چرا به سخنان مراجع تقلید اهمیت نمیدهید و توجه نمیکنید میگویند ما تابع ولیفقیه و رهبری هستیم زمانی که دستورات صریح و قاطع و روشن رهبری را اجرا نمیکنند در حرف و عمل خود را منتسب به امام زمان(ع) میکنند که ما تابع ولایت و امامت هستیم در صورتیکه نهاد مرجعیت شیعه که رهبری و ولایت فقیه از میان آنان برخاسته میشود در جهت ولایت امام معصوم میباشد و در غیبت امام معصوم فقیه واجد شرایط زعامت مسلمین را بر عهده دارد.
4ـ به خواص بانفوذ و صاحب قدرت که در جبهه اصولگرایی میباشند پیشنهاد میگردد به موارد ذیل بیشتر توجه و دقت نمایند.
الف: توجه عملی بیشتر به دستورات و فرامین رهبری در جهت افزایش وحدت میان جبهه اصولگرایان.
ب: طرد افراد چاپلوس و متملق و سخنچین که آتش تفرقه و جدایی را برپا میکنند و به مسئولین که اطرافش هستند القا مطلق بودن در حق میکنند و سایر افراد اصولگرا را منحرف و غیرخودی میدانند که این افراد متملق و چاپلوس فضای نفوذ عناصر بیگانه را مستقیم یا غیرمستقیم فراهم مینمایند معمولا عناصر چاپلوس و متملق به دنبال اهداف دنیایی میباشد افرادی بیریشه و فاقد سابقه مبارزه و شرکت در جبهههای جنگ میباشند.
ج: داشتن سعه صدر، بیشتر توصیه آموزههای اسلامی به کسانی است که در مصدر قدرت میباشند سران اصولگرا که در قدرت میباشند به جای تقابل رسانهها، میتوانند با سعه صدر بیشتر با گذشت از مسائل جزیی با تحمل نمودن فضای تقابل را به فضای تعامل مبدل نمایند.
د: سران اصولگرا میبایستی از حصار اطرافیان متملق برونآیند و با برگزاری جلسات مستمر با یکدیگر فاصلهها را کوتاه نمایند و انتقادات را درجلسات خصوصی نسبت به یکدیگر ابراز نمایند مسائل تنشزا را در جلسات خصوصی طرح کنند و در خارج ازآن جلسات فضای وحدت و انسجام را پیگیری نمایند.
در پایان ملت ایران از کلیه صاحبان قدرت که خود را اصولگرا مینامند انتظار دارد که با وحدت و انسجام به ماموریتهایی که قانون برعهده آنان گذاشته عمل نمایند تا هر روز بیشتر شاهد حل مشکلات مردم و پیشرفت کشور و ناامیدی دشمنان باشیم.
جمهوری اسلامی:میدان گسترده مقابله
«میدان گسترده مقابله»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تهدید نظامی، حربهایست که این روزها آمریکا و رژیم صهیونیستی با توسل به آن درصدد ایجاد جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. مقامات آمریکائی، گاهی با به زبان آوردن این جمله که گزینه حمله نظامی به ایران هم اکنون روی میز اوباما قرار دارد و گاهی با توصیه به صهیونیستها که تا دیر نشده به نیروگاه اتمی بوشهر حمله کنید و سخنانی از این قبیل تلاش میکنند مسئولان ایرانی را تحت تأثیر قرار دهند و ملت ایران را نیز دچار تزلزل و نگرانی کنند تا از حق قانونی خود در زمینه انرژی هستهای کوتاه بیایند.
با اشاره به همین تهدیدها، رهبر معظم انقلاب در بیانات روز چهارشنبه خود در جمع کارگزاران نظام فرمودند.
"بعید است آنها این حماقت را انجام دهند، اما همه بدانند اگر این تهدید عملی شود میدان مقابله ملت ایران فقط منطقه ما نخواهد بود بلکه این مقابله میدان گستردهای خواهد داشت".
مقامات آمریکائی حداقل به دو دلیل برای مقابله با ایران، به سراغ گزینه نظامی نخواهند رفت. یکی همین واقعیت که در بیان رهبر معظم انقلاب به آن اشاره شده و دیگری تجربه شکست خوردهای که از لشکرکشی به افغانستان و عراق دارند.
آمریکائیها میدانند ایران با افغانستان و عراق تفاوتهای زیادی دارد. آنها از 9 سال اشغال افغانستان و 8 سال اشغال عراق فقط کوله باری از رسوائی، ناکامی، اعتراضات گسترده داخلی، ویرانی و بدبختی برای مردم این دو کشور و هزاران کشته برای ارتشهای اشغالگر و میلیونها کشته و زخمی و معلول برای ملتهای عراق و افغانستان دست و پا کردند و دیگر هیچ!
از وعدههای زیبای ایجاد آزادی و امنیت در عراق و افغانستان، تبدیل کردن این دو کشور به بهشت دموکراسی و ریشه کن ساختن فقر و قاچاق مواد مخدر و تروریسم اکنون در این دو کشور نه تنها هیچ خبری نیست بلکه افزایش ناامنی، رشد فوقالعاده کاشت و برداشت و قاچاق مواد مخدر، بی ثباتی حکومت، فقر و فلاکت و عقب ماندگیهای رنج آور به اوج رسیده و مردم از اینکه سالهاست حضور آزار دهنده اشغالگران را در کشورهای خود تحمل میکنند و هر روز بر دردها و رنجها و مشکلاتشان افزوده میشود، خود را در بن بست میبینند. نفرت مردم این دو کشور از اشغالگران بقدری زیاد شده که هر روز علیه آمریکا تظاهرات میکنند و منافع این کشور را مورد حمله قرار میدهند. اوج این نفرت را میتوان در اظهارات مردم عراق هنگامی که روز پنجشنبه گذشته عدهای از نظامیان آمریکائی خاک عراق را ترک نموده و به کویت رفتند تا به کشور خود بر گردند کاملاً احساس کرد. آنها به محض ورود به کویت، نفس راحتی کشیدند و در مصاحبه با خبرنگاران گفتند ما اکنون احساس آزادی و راحتی میکنیم و میتوانیم اطمینان داشته باشیم که زنده خواهیم ماند.
این اظهارات، از عمق تنفر مردم عراق نسبت به اشغالگران خبر میدهد و این واقعیتی است که مقامات دولت آمریکا نیز از آن اطلاع دارند. به همین دلیل است که رئیسجمهور یا مقامات سیاسی و نظامی آمریکا بدون اطلاع قبلی و در پوشش امنیتی شدید به عراق سفر میکنند و ترجیح میدهند قبل از آنکه خبر حضورشان در این کشور منتشر شود آنجا را ترک کنند.
همین وضعیت برای اشغالگران در افغانستان نیز وجود دارد. افزایش تلفات نظامیان آمریکائی، فرانسوی، انگلیسی و سایر اشغالگران در افغانستان، تظاهرات مردم افغان علیه اشغالگران، حمله آنها به سفارت آمریکا در کابل و اظهارات مالامال از تنفر و خشم مردم نسبت به نظامیان و مقامات آمریکائی، این واقعیت را به صورت عریان به نمایش میگذارد.
اینها بخشی از واقعیتهائی هستند که به روشنی نشان میدهند افغانستان و عراق به باتلاقهائی برای آمریکا تبدیل شدهاند که سالهاست در آنها دست وپا میزند والبته هرچه بیشتر تقلا میکند بیشتر در این باتلاقها فرو میرود. اکنون گرفتاری آمریکا در عراق و افغانستان بقدری زیاد است که حتی شرایط داخلی دولت آمریکا را تحت تأثیر قرار داده و آنرا دچار ناکارآمدی بی سابقهای کرده است.
آمریکائیها میدانند که ایران با عراق و افغانستان تفاوتهای اساسی دارد. وسعت، پیشرفت، امکانات، تجربه، انسجام ملی، پشتوانه مردمی نظام جمهوری اسلامی و نفوذی که این نظام در منطقه و جهان دارد، ایران را در شرایطی قرار داده است که مقامات آمریکائی به خود اجازه تعرض به این کشور را نمیدهند. هنوز عقدهای که دولتمردان آمریکائی از تحقیری که در اثر پیروزی انقلاب اسلامی و اخراج مستشاران نظامی و غیرنظامی آمریکا و تسخیر لانه جاسوسی این کشور در تهران دچار آن شدهاند همچون کابوسی به جان آنها چنگ میزند و آنها را از هر اقدامی که حساسیت مردم ایران را برانگیزد برحذر میدارد. آنها خوب میدانند که اگر به ایران حمله نظامی کنند، مردم ایران متحدتر میشوند و شکست جدیدی را به آمریکا تحمیل میکنند. علاوه بر این، ملتهای منطقه، کشورهای اسلامی و بسیاری از نقاط جهان، گرایشها و پیوندهای مستحکمی با نظام جمهوری اسلامی ایران دارند و در برابر تعرض نظامی خارجی به ایران بی تفاوت نخواهند ماند.
اطلاعاتی که آمریکائیها از نفوذ ایران در خارج از مرزها دارند و امکاناتی که بالقوه در اختیار ایران است و میتواند در زمان نیاز به فعلیت در آید و علیه هر کشوری که به ایران تعرض کند فعال شود، تا امروز مقامات واشنگتن را از عملی ساختن تهدید نظامی علیه ایران بازداشته است. رجزخوانیهای این روزهای مقامات آمریکائی و سران رژیم صهیونیستی نیز چیزی بیش از تبلیغات نیست. مردم و دولتمردان ایرانی نیز با تجربه 32 سالهای که از رویاروئی با دشمنان خود در صحنههای مختلف دارند، از شیوههای خاص خود برای مقابله با این دشمنان استفاده خواهند کرد و باز هم آمریکا و متحدانش را به ناکامی خواهند کشاند. در این میدان گسترده مقابله، آمریکا به چنان باتلاقی فرو خواهد رفت که دیگر قدرت خارج شدن از آنرا نخواهد داشت.
آفرینش:هدیهای ارزشمند به جامعه علمی کشور
«هدیهای ارزشمند به جامعه علمی کشور»عنوان سرمقالهِ روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ تصویب لایحه حمایت از شرکت های دانش بنیان برای رفع نقطه ضعف اصلی پژوهش در ایران یعنی، متصل نبودن استعدادهای علمی کشور به بازار تقاضا که با اختصاص 3 هزار میلیارد تومان در جهت حمایت از این شرکت ها بزرگترین هدیه دولت و مجلس به جامعه علمی کشور بود.
به نظر می رسد با حمایت از فعالیت های دانشگاهی به ویژه اگر بتوانیم ساز و کارهای لازم و ویژه تری برای مراکز رشد علم و فناوری، شرکت های دانش بنیان و تجاری سازی و صنعتی کردن نتایج تحقیقات پژوهشگران کشورمان ایجاد کنیم شاهد رشد و شکوفایی قابل توجه در عرصه علم، تحقیق و فناوری می شویم. سال هاست که صاحب نظران کشور در باره مشکلات اساسی تحقیق و پژوهش در ایران هشدار می دهند، امروز دانشگاه های ما به مدارسی بزرگ تبدیل شده اند که در آنها بیشترین اهمیت به آموزش داده می شود نه پژوهش.
در حالی که به گفته کارشناسان «امروزه ارزیابی علمی دانشگاه های دنیا بر مبنای 95 درصد حوزه پژوهش و 5درصد حوزه آموزش انجام می گیرد»، همچنین کل بودجه پژوهشی کشور حدود 63 صدم درصد تولید ناخالص ملی است که در مقایسه با آمار مشابه در کشورهای توسعه یافته (3تا 5درصد) و مقیاس های جهانی ناچیز است. با این همه این سوال مطرح می شود که پیشرفت های چشمگیر علمی ایران در سال های اخیر در پرتو کدام برنامه و نگرش صورت گرفته است؟ اگر وضعیت پژوهش در ایران چنین است چرا حرکت کلی ایران در این زمینه رو به جلو و ترقی بوده است؟
پاسخ به این سوال مستلزم بررسی وضعیت سایر کشورهای مشابه ایران است. همچنین بررسی وضعیت نیروی انسانی آموزش دیده و متخصص و تعداد دانشجویان و استادان ما می تواند بیانگر این مطلب باشد که نسبت تولیدات علمی این قشر در مقایسه با سایر کشورها مناسب نیست. اما از همه اینها مهم تر متصل نبودن فرایندهای پژوهشی کشور به بازار تولید و فناوری است، حلقه مفقوده ای که بارها از سوی دلسوزان دانشگاهی بر آن تاکید شده است. امروز حجم اعظم تحقیقات علمی ایران فاقد جنبه های موثر در زندگی روزمره مردم است. مثلا بخش اصلی مقالات منتشر شده علمی ایران در زمینه شیمی است که تقریبا می توان گفت بیش از90 درصد آنها در داخل کشور به محصول نهایی تبدیل نمی شود; به عبارت دیگر ما در بهترین حالت، تحقیق برای دیگران انجام می دهیم.
همچنین می توان گفت 99 درصد تحقیقات دانشگاهی ایران که در قالب رساله های پایان نامه دانشجویی در مقاطع تحصیلات تکمیلی انجام می شود جنبه اجرایی به خود نمی گیرد و به کنج کتابخانه های دانشگاهی روانه می گردد.از سوی دیگر، آن دسته از دانشگاهیانی که توان تبدیل پژوهش های خود به محصول نهایی را دارند در پیچ و خم های بروکراتیک کشور خرد می شوند و یا به علت ضعف مالی توان راه اندازی شرکت یا کارگاهی که بتواند آن پژوهش یا یافته تحقیقاتی را در قالب یک محصول به بازار داخلی ارائه کند، ندارند. اکنون بعد از سال ها دولت و مجلس به این نقطه ضعف اساسی پی برده و با تصویب این لایحه بودجه لازم برای حمایت از شرکت های دانش بنیان را که قبلا در چارچوب پارک های علم و فناوری و یا مراکز رشد تحت حمایت قرار می گرفتند را تخصیص دادند. بودجه های تحقیقاتی در دراز مدت جواب می دهند بنابر این اهمیت آنها به سرعت درک نمی شود.لازمه به ثمر رسیدن طرح هایی از این دست صبر مسولین و همت و کار مضاعف از سوی پژوهشگران در عرصه علم و فناوری می باشد.
دنیای اقتصاد:کار از کجا خراب شد؟
«کار از کجا خراب شد؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر موسی غنینژاد است که در آن میخوانید؛قیمتگذاری دولت بر کالاها و خدمات، چه در بخش دولتی و چه در بخشخصوصی، مدتها است که در کشور ما رواج دارد؛
اما قبح این کار نادرست به قدری ریخته است که مراکز مختلف تصمیمگیری در درون دولت بر سراینکه چه کسی باید متولیاین امر باشد، مسابقه گذاشتهاند و سر و دست میشکنند. هفته پیش خبری در صدر اخبار اقتصادی قرار گرفت که طبق آن «کارگروه طرح تحول اقتصادی» مسوولیت قیمتگذاری همه کالاها و خدمات را به عهده گرفته و از بقیه دستگاههای دولتی در این خصوص سلب اختیار شده است. این خبر واکنش ریاست شورای رقابت را در پی داشت که مدعی شد وظیفه قیمتگذاری طبق قانون در حوزه اختیارات این شورا است.
لازم به یادآوری است که شورای تازه تاسیس رقابت در چارچوب قانون اجرایی کردن سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی به وجود آمده و هدف نهایی از تصویب این قانون، غیردولتی کردن اقتصاد ایران است. حال چگونه است که چنین شورایی که قاعدتا باید مروج رقابت باشد و در جهت توسعه بازارهای رقابتی (بخش خصوصی) فعالیت کند، آستینها را بالا زده تا متولی منحصر به فرد قیمتگذاری شود؟ گویا این واقعیت ساده به فراموشی سپرده شده که توسعه بازارهای رقابتی تنها با آزادسازی قیمتها از قید و بند دخالتهای دیوانسالاران دولتی امکانپذیر است. از سیاستهایی که عملا جز به چاه ویل اقتصاد دولتی راه به جایی نمیبرد، نباید انتظار معجزه داشت.
البته، این سیاستهای مداخلهجویانه همیشه با نوعی توجیه ایدئولوژیک عوامپسند پیش برده میشود: اگر دولت قیمتگذاری نکند عدهای سرمایهدار، تاجر و واسطه سودجو با افزایش قیمتها خون مردم را در شیشه میکنند. گویا بازار هیچ نظمی از آن خود ندارد و فروشندگان به دلخواه خود قیمتها را تعیین میکنند و خریداران در انفعال کامل ناگزیر از خرید به قیمت عرضه شده هستند. نگاهی به اصول مقدماتی علم اقتصاد معلوم میکند که حتی در بازار انحصار کامل فروشنده، قیمتگذاری انحصارگر مستقل از تقاضای مصرفکنندگان نمیتواند صورت گیرد وگرنه سود انحصارگر حداکثر نخواهد شد.
وانگهی، راه فائق آمدن بر شرایط انحصاری، آزادسازی و ایجاد رقابت است و نه قیمتگذاری دولتی که نتیجهای جز تشکیل بازارهای موازی و غیررسمی ندارد. یکی از بزرگترین دستاوردهای علم اقتصاد نشان دادن این واقعیت است که در شرایط بازار رقابتی، قیمتها کاهش یافته و کیفیت کالاها و خدمات افزایش مییابد. به سخن دیگر، نتیجه نهایی بازار رقابتی افزایش رفاه مصرفکنندگان است؛ اما یکی از شرایط شکلگیری بازار رقابتی امتناع از قیمتگذاری دستوری است. با این تفاصیل، اصرار دولتمردان و رقابت آنها بر سر قیمتگذاری را چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا غیر از این است که با کشیدن عکس مار، حقیقت را با رضایت موقتی عامه سودا میکنیم؟
به راستی چگونه در این دام گرفتار آمدهایم؟ برای پاسخ به این پرسش شاید بهتر باشد همه مبحث مربوط به علم اقتصاد و دنیای مدرن را موقتا کنار بگذاریم و به عقل سلیم نهفته در سنتها به ویژه سنت دینیمان اشاره کنیم. همه میدانند که پیامبر اسلام در سالهای جوانی به داد و ستد اشتغال داشت؛ بنابراین با عالم تجارت و سازوکار آن بیگانه نبود. به نظر نمیرسد که در سیره نبوی هیچ موردی از تایید قیمتگذاری در بازار یافت شود، اما بر عکس، روایات معتبر و متعددی حاکی از مخالفت صریح ایشان با هر گونه قیمتگذاری است. در سنت اسلامی، اکثریت فقها قائل به ممنوعیت قیمتگذاری از سوی حاکم اسلامی هستند و اقلیتی که به قیمتگذاری قائلند آن را محدود به موارد خاص به ویژه احتکار میدانند. (1)
بنابراین، میتوان گفت که در سنت فقه اسلامی اجماع فقها بر این رای است که قاعده کلی عدم قیمتگذاری است و تنها در موارد استثنایی مانند احتکار میتوان قیمتگذاری کرد. نکته اینجا است که ما بیش از سی سال است که درصدد جاری ساختن احکام و سنتهای اسلامی هستیم، آیا همه این مدت و در اغلب بازارها اقتصاد ایران در شرایط استثنایی قرار داشت یا اینکه ما به دلایلی جای استثنا و قاعده را عوض کردهایم؟ شاید بتوان گفت که کار از آنجا خراب شد که ما از سنتهای حسنه فرهنگ اسلامیخود غافل شدیم و در دام ایدئولوژیهای وارداتی چپگرایانه و پوپولیستی افتادیم. ناکارآمدی مزمن اقتصادی ما شاید تاوانی است که برای این غفلت میپردازیم.
1 - موسویان، سید عباس (1387)، «بررسی فقهی و اقتصادی تعیین نرخ سود بانکی»، مجموعه مقالات نوزدهمین همایش بانکداری اسلامی، موسسه عالی آموزش بانکداری ایران.
جهان صنعت:علمگرایی یا فردگرایی
«علمگرایی یا فردگرایی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم حمید رضا طهماسبی پور است که در آن میخوانید؛ انگار قرار نیست خبرسازیهای طرح بنگاههای زودبازده ساحل آرامشی داشته باشد. روند این طرح از ابتدا با مخالفت در کلیت، سپس روش اجرا و نظام بودجهدهی همراه بود. ناف این طرح را با قیچی اشتباه بریدند تا در نهایت، نتیجه آن هم داستان دنبالهدار انحراف در تسهیلاتدهی را کلید زند.
آمارهای ضدونقیض انحراف این بنگاهها و تسهیلاتی که به خرید مایحتاج مصرفی مردم هم رسید به نوعی خاتمه یافت اما در نهایت آنچه امروز میدانیم این است که این طرح عجیب و غریب، هنوز هم نصفه و نیمه است و حتی خود دولت هم به صورت قاطع نه آن را رد میکند و نه جدیتی در دفاع از آن دارد.
شاهد این مدعا نیز گفتههای رییس مرکز نوسازی، تحول اداری و بودجه وزارت کار است که دیروز از ورشکستگی قریبالوقوع 300 هزار بنگاه زودبازده خبر داده و 900 هزار فرصت شغلی را نیازمند 14 هزار میلیارد تومان بودجه تصویب شده در شورای عالی اشتغال دانسته است.
این نکته همان چیزی است که بار دیگر ما را به رسم مالوف دولت بازمیگرداند که با تغییر مدیری کارها و برنامههایش به ناگاه کمرنگ میشود و طرحهایی تازه جایگزین میشوند تا نشانی شود برای کارایی مدیر جدید.
قصد دفاع یا رد بنگاههای زودبازده را نداریم و بحث هم این تک موضوع نیست چراکه موضوع مهمتر نبود کارشناسی در طرحهایی اینچنینی است که باعث میشود سلیقهها حاکم بر امور اجرایی کشور شود. فردی باسلیقه و تفکرات خود روزی این طرح را حلال مشکلات دانسته و امروز فردی دیگر با بیمیلی آن را ادامه میدهد. روزی مدیری در راس امور همه چیز را خوب و خیر میداند اما به محض برکناری میشود منتقد اول که رویهها را خوب نمیداند.
مصداق این نکته هم حرفهای فتاح، وزیر سابق نیرو است که دیروز در مصاحبهای روندهای خصوصیسازی را مشکلدار تبیین کرده اما نگفته چرا زمانی که وزیر نیرو بود حرفهایش چیز دیگری بود و اینگونه حقایق را نمیدید.
به هر حال، مصداق دیگری هم بیاوریم تا به عدد سه برسیم.
بحث سبد سوختی کشور هم دیگر موضوع شخصمحوری در برنامههاست که روزی برای تغییر سبد و وابستگی بیش از حد به بنزین تصمیمی گرفته میشود که صنعتگران و سرمایهگذاران به بخش CNG هدایت شوند و روزی دیگر با تغییر مدیران به ناگاه سیاستها تغییر میکند و سرمایههای بخش خصوصی و فعالیتها به سادگی بیاهمیت تلقی شده و حمایتها تضعیف میشود تا بسیاری زیان مالی ببینند.
اینها تنها مشتی از خروار فردگرایی هستند اما به واقع تا به کی قرار است به جای پژوهش، تحقیق و اثبات علمی، افراد و مدیران کنونی دولتی تصمیم بگیرند و هزینههای ملی را بالاتر ببرند.
آیا هنوز درنیافتهایم که این رویه وجود دارد و به نوعی هم در ضمیر ناخودآگاه دولت پذیرفته شده است؟ آیا وقت آن فرا نرسیده که به فردگرایی پایان دهیم و نگرش علمی و تحقیقی را برای اجرای طرحهای بزرگ و هزینهبر اجرا کنیم.
اگر اینگونه است چرا در طرح هدفمندی یارانهها این چنین اقدامی صورت نمیپذیرد تا دریابیم که از گذشته و اشتباهات قبلی درسی مطلوب گرفتهایم.
شاید هنوز هم این اشتباهات را باور نداریم و فکر میکنیم رویه کنونی درست است و علمگراییم و این تصمیمات خلقالساعه و فردی نیست که اینگونه ادامه میدهیم.