پیشنهاد شرکت ملی نفت ساحلی چین (CNOOC) برای خرید شرکت unocal در اوایل سال جاری، نه تنها واکنش شدید کنگره آمریکا را برانگیخت، بلکه باعث طرح این موضوع در میان کارشناسان سیاست خارجی شد که رشد سریع تقاضای چین برای انرژی باعث رقابت آمریکا و چین بر سر دسترسی به منابع نفت و گاز جهانی شده است. هنری کیسینجر گفته است که رقابت برای دسترسی به مننابع هیدروکربن، ریشه مهمترین اختلافات بینالمللی در سالهای آینده خواهد بود. تلاش چین برای دسترسی به نفت، سیاست خارجی این کشور را در قبال همسایگانش نظیر روسیه، ژاپن و جمهوریهای آسیای میانه و حتی مناطقی چون آفریقا و آمریکای لاتین تحت تاثیر قرار میدهد. تلاش چین برای دسترسی به منابع انرژی جهانی به عنوان یک قدرت در حال ظهور، مشکلاتی را برای آمریکا و دیگر کشورهای غربی ایجاد میکند. عدم تمایل چین برای پذیرش رهبری آمریکا و رقابت بین چین و دیگر کشورها برای کنترل منابع انرژی یک چالش اساسی برای منافع آمریکا در خاورمیانه محسوب میشود.
دخالت چین در خاورمیانه، طی سالهای گذشته در حوزههای اقتصادی، سیاسی و استراتژیک گسترش یافته است. سیاست چین در قبال این منطقه از اواخر دهه 1990 به میزان زیادی با اهداف سه شرکت: شرکت ملی نفت چین (CNPC)، شرکت ملی پتروشیمی چین (Sinopec) و شرکت ملی نفت ساحلی چین (CNOOC) برای دسترسی به منابع نفت و گاز هماهنگ بوده است. از سال 2002، خاورمیانه در راس مناطقی قرار گرفته که چین به دنبال تامین انرژی خود از آن بوده است. به همین دلیل پیشبینی میشود که چین در سالهای آتی، بر خاورمیانه به عنوان استراتژی تامین امنیت انرژی خود تکیه بیشتری داشته باشد. پکن احتمالا روابط خود را با کشورهای عمده صادر کننده انرژی در خاورمیانه گسترش خواهد داد تا تحت هر شرایطی دسترسی به منابع انرژی داشته باشد. تلاش چین برای دسترسی به منابع انرژی در خاورمیانه، باعث رقابت جدیدی با آمریکا برای نفوذ در این منطقه خواهد شد و ممکن است منافع استراتژیک آمریکا در منطقه خاورمیانه به شدت به خطر انداخته شود.
چین و خاورمیانه
تاکید کنونی چین بر بازار انرژی خاورمیانه، از نظر تاریخی بیسابقه است. تا دهه 1990 سیاست خارجی چین در این منطقه متوجه اهداف دیگری بود. در دهه 1960 و 1970، سیاست چین حمایت از عناصر رادیکال جهان عرب به ویژه در قضیه فلسطین بود. این سیاست بخشی از حمایت دولت پکن از جنبشهای آزادیبخش ملی در جهان بود. از زمان برگزاری کنگره تاریخی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در سال 1978 که بر اصلاحات داخلی تاکید شد و نیز سیاست نزدیکی با غرب در دستور کار قرار گرفت. پکن با تعقیب سیاستهای جدید و تاکید بر مدرنیزاسیون، دیدگاهش نسبت به خاورمیانه را تغییر داد. چین به دنبال پول برای توسعه اقتصادی خود، در خلال جنگ ایران و عراق (1988-1980) به هر دو کشور سلاح فروخت، به علاوه در دهه 1980 با اسرائیل در زمینه ساخت هواپیمای جنگده 15-F همکاری کرد؛ در سال 1988 به عربستان سعودی موشکهای بالستیک میان برد 2-css فروخت و قصد داشت موشکهای بالستیک 2-m به لیبی و سوریه بفروشد که با مخالفت آمریکا مواجه شد.
تقاضاهای رو به افزایش
اصلاحات اقتصادی چین باعث افزایش تقاضای انرژی شده است، برای افزایش سطح استانداردهای زندگی، توسعه زیرساختارهای صنعتی و مجموعههای تجارتی، چین نیازمند میزان انرژی بیشتری است. با توجه به پیشبینی ناکافی بودن ذخایر استان سین کیانگ و دریای جنوبی و شرقی چین و نیز افزایش مصرف داخلی، این کشور از سال 1993 به یکی از عمدهترین واردکنندگان نفت تبدیل شده است. از آن سال به بعد درخواست چین برای افزایش واردات نفت زیاد شده و این مساله بر بازار جهانی نفت تاثیر زیادی گذاشته است. از سال 1993 تا 2002، تقاضای چین برای نفت 90 درصد افزایش یافته و این در حالی است که طی این مدت تولید داخلی نفت آن کمتر از 15 درصد رشد داشته است.
در سال 2004 اقتصاد چین، رشد سالیانه 5/9 درصدی خود را حفظ کرد و این کشور سومین بازار عمده خودرو در جهان بود.
هر سال 5 میلیون خودرو به این کشور اضافه میشود. در چنین شرایطی تقاضای روزانه چین برای نفت به 6 میلیون بشکه در روز افزایش یافت که 40 درصد آن وارد میشود. افزایش 40 درصدی تقاضا در بازار جهانی نفت نشان میدهد که تقاضای چین بخش عمده تقاضای جهانی نفت را شامل میشود.
چین که انتظار دارد، همچنان نرخ رشد اقتصادی بالای خود را حفظ کند، طی سالهای آینده به نفت بیشتری نیاز خواهد داشت.
افزایش تقاضای چین برای نفت متاثر از عوامل زیادی از جمله رشد حمل و نقل و توسعه صنعتی این کشور است. نیاز بخش صنعتی چین به نفت بیش از برق است. اگرچه تا سالهای آینده چین از انرژی زغال سنگ استفاده خواهد کرد، اما محدودیتهای فنی چین برای استخراج زغال سنگ، به علاوه محدودیتهایی که در سیستم حمل و نقل آن وجود دارد، این کشور را مجبور میکند تا بیشتر از نفت و برق به عنوان منابع انرژی استفاده کند.
همچنین باید به حمل و نقل به عنوان یکی دیگر از عوامل عمده مصرف انرژی در چین اشاره کرد. بازار خودرو در چین در حال تبدیل به یک بخش عمده است.
انتظار میرود که بازار اتومبیل چین، طی دهه آینده به دومین بازار اتومبیل دنیا تبدیل شود که این مساله باعث افزایش تقاضای انرژی از سوی این کشور خواهد شد. در چین هماکنون 23 میلیون دستگاه خودرو وجود دارد. مدیریت شرکت sinopec پیشبینی کرده که این تعداد در سال 2030 به 130 میلیون دستگاه برسد. رهبران چین باید برای تحقق پیشبینیهای اقتصادی خود نفت و گاز را از ورای مرزهای این کشور تامین کنند. چین هماکنون روزانه 3 میلیون بشکه نفت از خارج وارد میکند و به همین دلیل پس از آمریکا و ژاپن، سومین واردکننده عمده نفت در جهان محسوب میشود. آژانس بینالمللی (lEA) - سازمان بینالمللی که درباره سیاستهای انرژی کشورهای مصرفکننده نفت هماهنگی ایجاد میکند - پیشبینی کرده است که مصرف نفت چین در سال 2030 به 10 میلیون بشکه در روز خواهد رسید که 80 درصد آن وارداتی خواهد بود.
آغاز واردات
با توجه به نیازمندی چین به واردات نفت، این کشور در دهه 1990 وارد مرحله جدیدی از روابط خود با کشورهای خاورمیانه برای تامین انرژی شد. در ابتدا پکن محمولههای انرژی را از دو کشور عمان و یمن دریافت میکرد. چون نفت این دو کشور «سبک» بود، پالایشگاههای چین به راحتی میتوانستند آنها را مورد استفاده قرار دهند. در طول دهه گذشته تلاشهایی برای گسترش روابط چین با سایر کشورهای کوچک نفت خیز حوزه خلیج فارس از جمله کویت و امارات متحده عربی و نیز کشورهای خارج از این منطقه نظیر الجزایر، مصر، لیبی و سودان انجام شد. در سال 1997 به رغم رقابت آمریکا، شرکت دولتی انرژی چین CNPC، در پروژه توسعه حوزههای نفتی سودان مشارکت کرد. این اقدام چین به معنی مخالفت چین با تحریمهای اعمال شده علیه سودان در قضیه نسلکشی در دارفور بود.
در نیمه دوم دهه 1990، چین تلاشهای خود را برای برقراری روابط با سه کشور عمده صادرکننده نفت در خلیج فارس (ایران، عربستان و عراق) برای وارد کردن انرژی متمرکز کرد. در ژوئن 1997 یک کنسرسیوم شرکتهای چینی به علاوه شرکت صنایع شمال چین (NORINCO) - که یک شکرت سازنده سلاح نیز میباشد - توافقنامه 22 سالهای را برای توسع منابع نفت عراق، پس از لغو تحریمهای سازمان ملل امضا کردند. با سقوط صدام، تکلیف این توافقنامه مشخص نیست، اما شرکتهای چینی انتظار دارند که در زمینه استخراج و تولید نفت خام عراق مشارکت داشته باشند.
شرکتهای چینی در حالی که برای ورود به صنعت نفت عراق منتظر هستند، تمرکز خود را بر روی دو کشور عمده نفتخیز یعنی ایران و عربستان متمرکز کردهاند. پکن از اواسط دهه 1990 واردات نفت خام از ایران را به شدت افزایش داده است. وزیر نفت ایران در اواخر سال 2004 گفت کشورش انتظار دارد، چین را جایگزین ژاپن برای صادرات نفت خود نماید. از آغاز دهه کنونی، چین تلاش کرده تا هر چه بیشتر و به طور مستقیم به منابع نفت ایران دسترسی داشته باشد. ایران برخلاف عربستان برای چین جذابیت بیشتری دارد، زیرا وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران براساس قانون جمهوری اسلامی میتوانند با شرکتهای نفتی خارجی قراردادهای «بای بک» امضا کنند. براساس چنین قراردادهایی، شرکتهای طرف قرار داد، تمام سرمایه برای توسعه یک حوزه نفتی جدید را تامین و شرکت خارجی ضمانت بازگشت سرمایه خود را دریافت میکند. شرکتهای چینی در این زمینه موفق شدهاند قراردادهای متعددی را امضا کنند. به طور کلی چین در 25 سال آینده انتظار دارد که حجم قراردادهای آن در حوزههای استخراج و تولید نفت، پتروشیمی و گاز طبیعی ایران به بیش از 100 میلیارد دلار برسد.
با توجه به اینکه عربستان بزرگترین تولید کننده نفت جهان است، چین کوشیده است روابط خود را با این کشور گسترش دهد، با سفر جیانگ زمین رئیسجمهور چین به ریاض در سال 1999 این کشور به دنبال توسعه روابط استراتژیک با عربستان بوده است. در آن سفر مقامات دو کشور توافقنامه نفتی امضا کردند که جیانگ زمین از آن به عنوان «همکاری استراتژیک نفتی» دو کشور یاد کرد.
فراتر از انرژی
مقامات ارشد چین با سفرهای متعدد به کشورهای منطقه خاورمیانه از شرکتهای خود حمایت کردهاند. به علاوه، چین شبکه گستردهای با صدور سرمایه و کالاها به این منطقه ایجاد کرده است. برای نمونه، شرکت NORlNCO، در حال گسترش سیستم متروی تهران است، یک شرکت چینی دیگر به دنبال گسترش شبکه فیبرنوری ایران است، شرکتهای اتومبیل و تلویزیون چین نیز دفاتر خود را در ایران مستقر کردهاند. چنین سرمایهگذاری به ارائه یک تصویر مثبت از چین به عنوان خریدار درازمدت نفت و گاز ایران منجر میشود. این اتفاق در حالی رخ میدهد که ایران از نظر همکاریهای اقتصادی بینالمللی و نیز موضع سیاسی در مقابل آمریکا در موقعیت مناسبی قرار ندارد.
همچنین چین صدور سرمایه خود به عربستان را نیز افزایش داده است. در 10 سال گذشته، میزان واردات سالیانه عربستان از چین به شدت افزایش یافته و طی این دهه بیش از 600 درصد افزایش یافته است. هدف سرمایهگذاری چین از نظر استراتژیکی، این است که عربستان به یک منبع صادرات نفت به پکن در بلند مدت تبدیل شود. مقامات چین معتقدند، گسترش همکاری پکن با ریاض - که از متحدان سنتی آمریکاست - واشنگتن را مجبور میکند تا چین را به عنوان یک بازیگر بینالمللی جدی به رسمیت بشناسد.
در سال 2002 که تقاضای چین برای انرژی افزایش یافته بود، هو جین تائو که به سمت دبیرکل حزب کمونیست انتخاب شد، سیاست جدیدی تحت عنوان Going out (خروج) را اعلام کرد. براساس این سیاست، سه شرکت برای تهیه انرژی چین ایجاد شدند. وظیفه این شرکتها ساخت لوله از سیبری و آسیای میانه، احداث پالایشگاه، استخراج و حفاری در خارج و به طور کلی تهیه نفت از خارج بود. این استراتژی هنگامی مطرح شد که جنگ آمریکا علیه عراق برای مقامات چین قابل پیشبینی بود و سیاست واشنگتن در قبال تایوان نیز برای مقامات پکن مبهم بود.
استراتژی مذکور باعث شد چین روابط خود را با کشورهای صادرکننده نفت در خاورمیانه عمیقتر کند. شرکتهای چینی در همه قارهها به دنبال نفت بودند، اما در زمینه نفت و گاز هیچ منطقهای در دنیا قابل مقایسه با خلیج فارس نیست. مقامات چین در ابتدا امیدوار بودند - که بخشی از نیازمندیهای خود در زمینه انرژی را از روسیه و آسیای میانه که از نظر جغرافیایی به آنها نزدیک بود - تامین کنند، اما این آرمان تحقق نیافت و این منطقه نتوانست جایگزین خلیج فارس شود.
برای مثال، چین اعتقاد داشت که میتواند از منابع نفت سیبری شرقی استفاده کند، اما پس از آنکه ژاپن امتیازهایی به مسکو داد، روسیه اعلام کرد که نمیتواند از منابع مذکور به چین نفت بدهد. اگر ه روسیه هنوز میتواند نقش مهمی در متنوع کردن منابع تامین انرژی چین ایفا کند، خاورمیانه را مهمترین منبع برای تامین تقاضای روبه افزایش خود میبیند. خاورمیانه هم اکنون 60 درصداز نفت وارداتی چین را تامین میکند. ایران، عربستان، عمان، سودان و یمن مهمترین صادر کنندگان نفت به چین هستند. به گزارش آژانس بینالمللی انرژی بیش از 80 درصد از واردات چین در سال 2010 از خاورمیانه تامین خواهد شد.
نگاه خاورمیانه به چین
ابتکارهای چین در زمینه انرژی در منطقه خاورمیانه با استقبال مواجه شده است. چین و ایران در این زمینه مثبت برخورد کردهاند. برای ایران، تقویت روابط با چین از نظر سیاسی و ایدئولوژیک مزایای زیاد دارد. ایران به شدت به دلیل برنامههای هستهایاش تحت فشارهای بینالمللی قرار دارد و به همین دلیل به رای کشورهای عضو دائم در شورای امنیت و نیز حمایت اعضای شورای حکام آژانس نیازمند است.
چین دارای تاریخ طولانی از عرضه تکنولوژی نظامی حساس به ایران است و تهران همیشه بر روی نقشی که چین میتواند ایفا کند، حساب کرده است.
در دوره ریاست جمهوری جدید ایران که اروپا به علت نزدیکی به آمریکا مورد اعتماد نیست، تهران بر روی ائتلاف استراتژیک با قدرتهای غیرغربی از جمله چین حساب باز کرده است. تهران به رای چین در شورای حکام آژانس که آمریکا در آنجا به دنبال ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت است، امیدوار است. در حالی که شرکتهای چین به عنوان پاداش به دنبال دسترسی به منابع انرژی هستند، مقامات تهران نیز به دنبال تقویت روابط خود با پکن میباشند.
برخلاف ایران، عربستان از متحدین نزدیک آمریکاست و چین تلاش میکند، روابط بهتری با آن برقرار کند. رهبران عربستان پس از حادثه 11 سپتامبر با انتقاد کنگره آمریکا و افکار عمومی این کشور مواجه شدهاند. اگر چه پس از دیدار جرج بوش و ملک عبدالله در آوریل 2005، روابط دو کشور بسیار گسترش یافت، اما هنوز دو طرف نگرانیهایی از یکدیگر دارند. برای نمونه سعودالفیصل وزیر خارجه عربستان در سپتامبر سال جاری، آمریکا را به علت سیاستهایش در عراق که موجب دخالت برخی کشورها برای گسترش جنگ داخلی در عراق میشود، مورد انتقاد قرار داد. ریاض بر اثر این نگرانیها، در حالی که استراتژی تقویت روابط با متحد سنتی خود (آمریکا) را ادامه میدهد، اما میخواهد روابط استراتژیک خود با چین را نیز تقویت کند. ریاض نیز مانند تهران به پکن اوقات برای تقویت این روابط مجبور است امتیازاتی بدهد.
عربستان مانند ایران امیدوار است که دادن امتیازات در حوزه انرژی، میتواند این کشور را از خرید تکنولوژی نظامی منتفع نماید. پکن برای تامین امنیت نفت عربستان، حاضر است ابزارهای این امنیت را فراهم کند.
پس از آنکه بحران اقتصادی آسیا در سال 1997 رخ داد، عربستان کمک زیادی به چین کرد تا ارزش پول آن حفظ شود. پس از حادثه 11 سپتامبر که آمریکا اقبال کمتری نسبت به عربستان نشان داد، این کشور بیشتر به سمت چین رفت.
آمریکا و استراتژی مدیریت
اقدامات چین برای به دست آوردن انرژی، به منبعی برای افزایش تنش در روابط آن با آمریکا تبدیل شده است. تلاش چین برای نفوذ در بازار انرژی خاورمیانه باعث خنثی شدن تلاشهای آمریکا جهت تحریم سودان - به علت نسلکشی در دار فور - و نیز ناکام ماندن این تلاشها برای ارجاع پرونده هستهای ایران از آژانس بینالمللی به شورای امنیت شده است. به علاوه حضور چین در منطقه خاورمیانه از نظر تئوریک یک پشتوانه برای سیاست خارجی ایران در قبال غرب محسوب میشود.
سرمایهگذاری چین در بخش نفت و گاز ایران باعث شد که قانون تحریم شرکتهایی که در بخش انرژی ایران سرمایهگذاری میکنند، اجرا نشود و آمریکا در سال 1996 قانون LlSA (تحریم ایران و لیبی) را تصویب کرد و این قانون را در سال 2001 درباره ایران تمدید کرد.
قانون تحریمهای یکجانبه واشنگتن، شرکتهای این کشور را برای سرمایهگذاری در ایران محدود کرد. این قانون به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری بیل کلینتون، با ابراز تمایل شرکتهای اروپایی برای سرمایهگذاری در ایران در حال تضعیف بود. قبل از آنکه شرکتهای اروپایی دوباره به بازار انرژی ایران وارد شوند، شرکتهای چینی این خلاء را پر کردند. این در حالی بود که جرج بوش تلاشهایی را برای انزوای اقتصادی ایران به علت فعالیتهای هستهای انجام داده است.
در این شرایط چینیها به سمت سرمایهگذاری در حوزه گاز و نفت آزادگان متمایل شدند، حوزهای که ژاپن در سال 2004 یک قرار داد 4/2 میلیارد دلاری را با دولت ایران برای توسعه آن منعقد کرده بود. حضور چین در بازار انرژی خاورمیانه میتواند از چندین منظر همکاری استراتژیک بین آمریکا و عربستان سعودی را نیز تضعیف کند. همکاری مالی ریاض و پکن میتواند بر روی ارزش دلار موثر واقع شود. برخی نشانهها حاکی از آن است که عربستان و چین طی سالهای گذشته تلاش کردهاند که از وابستگی خود به دلار بکاهند. به همین دلیل این احتمال که یک مرتبه به دلیل این همکاری ارزش دلار آمریکا سقوط کند، بعید به نظر نمیرسد. مساله دیگری که در همین رابطه قابل توجه است، این است که ممکن است سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) انحصار فروش نفت با دلار آمریکا را بشکند و این مساله تاثیر بسیار بدی بر موقعیت دلار آمریکا در سطح جهانی بگذارد.
آمریکا به دنبال آن است که استراتژیهایی را برای مدیریت چنین بحرانهایی در کوتاهمدت اجرا کند و اجازه ندهد که آنها به بحرانهای بلند مدت تبدیل شوند. اگر چه حضور چین را در منطقه خاورمیانه مخالف منافع آمریکاست، اما برای واشنگتن ممکن نیست که پکن را از این منطقه حذف کند. تلاش چین برای به دست آوردن منابع انرژی خاورمیانه متوقف نمیشود و تولیدکنندگان انرژی در این منطقه نیز توصیه آمریکا برای قطع روابط با چین را نمیپذیرند. به همین دلیل سیاست آمریکا در صورتی در منطقه موفق میشود که تلاش نماید با همکاری چین امنیت انرژی در این منطقه تامین گردد تا منافع مشترک هر دو تامین شود. مساله امنیت انرژی باعث میشود که سیاست آمریکا در قبل چین مضاعف شود. واشنگتن باید همکاری فعالتری با چین داشته باشد تا تقاضای آن برای منابع هیدروکربن کاهش یابد. آمریکا باید هر چه بیشتر چین را در دسترسی به جایگزینهایی نظیر الکتریسیته و انرژی هستهای و زغال «تمیز» که شرکتهای آمریکایی تکنولوژی آن را دارند، کمک کند تا کمتر نفت وارد نماید. از سوی دیگر آمریکا باید در انتقال تکنولوژی هستهای به چین کنترل بیشتری به خرج بدهد. چین در نظر دارد تا سال 2020، 40 نیروگاه هستهای احداث کند. آمریکا به علت تحریمهای یکجانبهای که از سال 1989 تا 1998 علیه پکن اعمال کرد، بازار عرضه تکنولوژی هستهای به پکن را در مقایسه با کشورهایی نظیر فرانسه، ژاپن و روسیه از دست داد. به کمک آمریکا به چین در زمینه هستهای، تنها نباید از زاویه تجاری نگاه شود، بلکه این کمکها را باید از زاویه کاهش تقاضای چین به نفت ملاحظه کرد. کمک به چین در زمینه تولید زغال تمیز، کاهش اتکای این کشور به نفت و حرکت آن به سوی ایجاد نیروگاههای برق را بیشتر خواهد کرد. علاوه بر امنیت انرژی، واشنگتن باید هر چه بیشتر رهبران چین را در ایجاد امنیت در خاورمیانه و حفظ منافع آنها در این رابطه متقاعد نماید. واشنگتن باید رهبران پکن را متقاعد نماید که رفتار آنها در مقابل ایران و سودان تنها به منافع آمریکا ضرر نمیرساند و چین باید در قبال اهداف بینالمللی نظیر جلوگیری از سلاحهای کشتار جمعی و گسترش سلاحهای هستهای مسئولیتپذیر باشد. این مساله مهمترین دستور کار سفر «رابرت زولیک» معاون وزارت خارجه آمریکا به چین در آگوست 2005 بود. همچنین آمریکا باید انگیزههای چین را برای ایجاد ثبات در خاورمیانه بیشتر کند و نگرانیهای آن را نیز رفع نماید. لازمه این کار، اختصاص جایگاه ویژهای به چین در کنار سایر بازیگرانی است که درباره آینده خاورمیانه بحث و تبادل نظر میکنند و آینده این منطقه را ترسیم میکنند. ایران در حال تبدیل شدن به یک دولت قدرتمند در خاورمیانه است، اما در مقابل، عراق هماکنون از ایفای نقش موازنه بخش سنتی خود، ناتوان است. آمریکا باید یک مکانیسم همکاری امنیتی مشترک را در خاورمیانه هدایت کند و در آن با برخی از بازیگران مهم منطقه نظیر عربستان، اردن و اسرائیل همکاری کند. دلایل متعددی وجود دارد که براساس آنها چارچوب امنیتی کل منطقه خاورمیانه بدون تامین امنیت خلیج فارس به خطر میافتد. وقتی که امنیت این منطقه این قدر به هم پیوسته است، ضرورت دارد که مسئولیتی در قبال امنیت خاورمیانه به دوش چین نیز گذاشته شود. بدون دادن چنین نقشی به چین، تلاش پکن برای دستیابی به منابع انرژی خاورمیانه، به تدریج تنش میان سیاست این کشور با آمریکا را در این منطقه افزایش میدهد. چنین برخوردی میتواند مانع رسیدن آمریکا به اهدافش در منطقه شود. به علاوه این مساله ممکن است خصومت میان آمریکا به عنوان ابرقدرت کنونی دنیا با قدرتی که دارای سریعترین رشد (چین) اقتصادی است را تقویت کند. وقوع این چرخه خصومت، اجتنابناپذیر نیست. برای دوری از چنین رخدادی، سیاستگذاران آمریکایی باید تفکر درباره عناصر استراتژی مدیریت چالشهای حضور چین در خاورمیانه را آغاز کنند.