* پایه و مبنای فکری و تئوریک عرفانهایی که از غرب تحت عناوین عرفانهای غیر دینی و سکولار به کشور ما سرایت پیدا کرده است چیست؟ اصولاً پدید آمدن این عرفانها از چه مبانی و مبادیای سرچشمه میگیرد؟
** خسروپناه: عمدتاً این عرفانهای سکولار و غیر دینی یک نیازی از نیازهای معنوی بشر را احساس کردند، چرا که بسیاری از روانشناسان هم بر ضرورت برطرف کردن نیازهای معنوی تاکیداتی داشتهاند. مثلاً «مازلو» صاحب کتاب «انگیزش و شخصیت» وقتی که نیازها را طبقهبندی میکند به نیازهای معنوی هم اشاره میکند. این عرفانها ضرورت این نیاز را کشف کرده و فهمیدهاند که بایستی برای این نیازها چاره اندیشید و به نحوی بایستی پاسخگوی این نیازهای معنوی شد.
در اثر تحولاتی که مخصوصاً در کشورهای غربی اتفاق افتاد و آسیبهایی که دین مسیحیت پیدا کرد ـ به این معنا که مسیحیت یک نوع اعتبارشکنی پیدا کرد و دچار نفی حجیت شد ـ برداشتی کلی و کلان نسبت به همه ادیان برای آنان پیدا شد که گویا دین پاسخگوی نیازهای بشر نیست. این موضوع باعث شد که در ابتدا به یک نگاه سکولاریستی خشن روی آوردند اما بعدها متوجه شدند که نیازهای بشر متعدد و متنوع است. بنابراین به این نتیجه رسیدند که بایستی از طریق یک عرفان زمینی و یک عرفان بشری به رفع این نیازها پرداخت. لذا اینگونه نیست که فکر کنیم ابتدا یک عرفان پیدا شد و پس از آن سکولاریسم تحقق پیدا کرد.
سکولار وصف پسین آن عرفانها نیست بلکه یک وصف پیشین است. یعنی ابتدا سکولاریسم تحقق پیدا کرد و بعد از آن نیازهای بشر که بخشی از آنها نیازهای معنوی است احساس شد. همانطوری که در سایر نیازهای بشری انسان با عقل و تجربه و ابزارهای عادی معرفتی به رفع سایر نیازها میپردازد ـ مثلاً فرض کنید فیزیک، شیمی، زیستشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، حقوق و سایر علوم انسانی و طبیعی چگونه از طریق ابزارهای عادی معرفتی همچون حس و تجربه و عقل به دست میآید و آن دسته از نیازها برطرف میشوند ـ نیازهای معنوی را هم گفتند بایستی از طریق روشهای عادی معرفتی که عبارت از احساس و عواطف و تجربه و کشف و شهود است برطرف شود.
بنابراین، عرفانهای سکولار یک پدیدهای است که پس از تحول، آن را در ایران رواج دادند، که زمان آن مربوط به دوران قاجار است. عرض من آن است که این فرقههای صوفیه نیز از همان تفکرات سکولاریسم پدید آمدهاند.
* آیا این بدین معناست که عرفانهای سکولار زاییده و پدیده دوران مدرن است؟
** خسروپناه: نه اصلاً این بدین معنا نیست. در دورانهای گذشته هم ما عرفانهای سکولار داشتهایم. اما بدین صورت که یک سکولاریسم نانوشتهای وجود داشته است و پس از آن و به دنبال آن عرفانهای سکولاریسم پدید آمده است.
بعضی از عرفانهایی که در هندوستان یا کشورهای جنوبشرق آسیا وجود دارد از همان ابتدا، عرفانهای زمینی و بشری و سکولار بودهاند و غرض و انگیزه آنها هم رفع نیازهای معنوی بوده است. پس از آنکه دوران مدرن پیش آمد و نیازهای معنوی بیشتر ملموس شد بخصوص پس از جنگ جهانی دوم، به این فکر افتادند که یکسری عرفانهای سکولار جدید و نوینی هم با نظاره مدرنیته همخوانی و سازگاری داشته باشد ابلاغ کنند که در کشورهای آمریکایی این جریانات شکل گرفت.
* در کشور ما فعالیت این عرفانها چگونه است؟
** خسروپناه: بعضاً در کشور ما هم این جریانات نظیر آثار اوشو یا اندیشههای بودیسم، تائوئیسم و امثالهم به فارسی ترجمه میشود و رواج پیدا میکند. اما جریان جدیدی که حال در حاضر در کشور خودمان در حال شکلگیری به صورت بومی است بعضی از فرقههای صوفیهای است که البته از قدیمالایام هم وجود داشتهاند. میدانیم که تصوف از قرن دوم هجری به شکل بعضی از فرقههای صوفیه وجود داشته است.
همچنین میدانیم که تصوف از قرن دوم هجری در تاریخ اسلام شکل گرفته و تحولات زیادی هم پیدا است. تنوع آن هم زیاد است مثل فرقههای ذهبیه، نعمت اللهیه، گنابادیه، نوربخشیه، نقشبندیه و دهها جریان و فرقههای مختلفی که در طول تاریخ وجود داشته است.
اما تحول جدیدی که ما با آن روبهرو میشویم آن است که بعضی از این فرقهها به صورت سکولار مطرح میشوند.
مثلاً اگر فرقههای مختلف تصوف در تاریخ صوفیه ملاحظه شود میبینیم که همه آنها مدعی هستند که عرفان و تصوف را به نحوی از منابع دینی گرفتهاند. حال البته گاهی متاثر از رهبانیت مسیحی یا آیینهای هندویی هم شدهاند. به طور مثال سیدخلیلالله پسر آقای شاه نعمتالله ولی که فرقه نعمتاللهیه را به راه انداخته بود مدتی در هند مستقر شد و چند نسل از آنها در هند مستقر بودند و بعد سیدعلیرضا رکنی در رکن هندوستان به معصوم علیشاه و سیدطاهر نامی توصیه کرد که به ایران بیایند و دوباره فرقه نعمتاللهیه را در ایران رواج دادند که زمان آن مربوط به دوران قاجار است.
عرض من آن است که این فرقههای صوفیه ولو آنکه از هندوستان و آیینهای هندویی یا مسیحی تاثیر پذیرفته بودند اما هیچ موقع ادعا نمیکردند که فرقه صوفیه، از شریعت و دین جداست. یعنی معتقد بودند که آموزههای خود را از دین گرفته و از دین اسلام متاثر شدهاند.
اما در این دوره جدید میبینیم که فرقههایی از همین فرقههای صوفیه پیدا شدهاند و انشعابها و اغتشاشهایی در آنها پدید آمده است که آنها را کاملاً سکولار کرده است، دقیقاً مثل جریان بهائیت.
بهائیت در حال حاضر میگوید که ما اساساً کاری به دین اسلام نداریم و دین و آیین جدیدی هستیم که شکل پیدا کرده است. در صوفیه هم این چنین گرایشها در حال شکلگیری است. مثلاً از فرقه اهل حق که یک جریان صوفی قدیمی در ایران است و در کرمانشاه و برخی دیگر از شهرها فعال هستند، انشعابی به نام فرقه مکتب حاصل شده است که آقای نورعلی الهی آن را به راه انداخت و در حال حاضر پسر او دکتر بهرام الهی در فرانسه آن را رواج میدهد.
خود نورعلی الهی در هشتگرد کرج دفن است. اما پسر او در فرانسه کاملاً با دولت فرانسه مرتبط است و ادعا میکند که آیین مستقلی دارند و عرفانهای سکولار را ترویج میدهد. کتابهای آنها هم وجود دارد که انتشارات جیحان رو به روی دانشگاه تهران کتابهای آنان را چاپ میکنند و دکتر بهرام الهی هم چندین جلد در همین زمینه نوشته و انتشار داده است.
یا خود نورعلی الهی، آثار الحق و برهان الحق و کتابهای دیگری را منتشر کرده بود. به هر حال این یک عرفان صوفیه سکولار است.
* تأثیر عرفانهای سکولار وارداتی بیشتر است یا تاثیر اینگونه عرفانهای صوفی سکولار؟
** خسروپناه: عرفانهای سکولار وارداتی گرچه در کشور وجود دارد اما به هر حال مقطعی هستند. مثلاً اندیشههای روشنفکرانی مثل کانت، دکارت، ماربرانژ، جان لاک و فیلسوفان پوزیتیویست و فیلسوفان اگزیستانسیالیست در کشور ما وجود دارد و آثار آنها هم ترجمه میشود، یا مثلاً اندیشهها و آثار نیچه در حال حاضر در اختیار جوانان هست و... که همگی اینها از اندیشههای سکولار برخوردارند، یا آنکه مارکسیسم چند دهه در کشور حضور داشته است و یا اندیشههای نظامهای فلسفی لیبرالیسم که کاملاً سکولار هستند در کشور وجود دارد.
عرفانهای سکولار هم به همین ترتیب است که از کشوری وارد شدهاند. عدهای هم تاثیر میپذیرند و طبیعی است که ما هم بایستی به نقد آنها همچون سایر مکاتب سکولار بپردازیم.
اما آن خطری که خیلی ما را تهدید میکند و بایستی مسئولین فرهنگی کشور، مخصوصاً شورای عالی انقلاب فرهنگی به آن توجه کند، گسترش باورهای صوفیان است. نمیدانم در طول یک ربع قرن که از تشکیل این شورا میگذرد آیا اساساً در مورد عرفانهای سکولار مطالعه و کاری کردهاند یا خیر؟
به هر ترتیب متاسفانه این عرفانهای صوفی که منشأ سکولاری دارند و کاملاً از دین و شریعت بریدهاند بسیار خطرناک هستند یعنی نه تنها شریعت را به معنای خاص قبول ندارند و اهل عبادت و سلوک عبادی نیستند بلکه حتی طریقت خود را هم از متن دینی و نصوص دینی نمیگیرند و کاملاً سکولار خشن به معنای دقیق کلمه هستند.
* از چه لحاظ خطر این عرفانها جدیتر به نظر میرسد؟
** خسروپناه: برای آنکه اینها بومیاند. تصوف از قرن دوم در جوامع اسلامی بوده است و بعضی از آنها هم حتی در ادبیات فارسی و تحولات اجتماعی تأثیرات جدی داشتهاند. مثلاً جریان سربداران در خراسان یا دولت صفویه که از جریان صوفیگری شکل گرفت و ادامه یافت، نشان میدهد که تاثیرات اجتماعی و سیاسی هم داشتهاند.
اما الان جریانات صوفیه کاملا در کشور ما در حال مسخ و نسخ هستند که در حال تبدیل به جریانات سکولار میباشند و اگر این جریان نفوذ یابد خطر آن خیلی جدیتر از عرفانهای سکولار وارداتی است که از بیرون وارد کشور شدهاند و هنوز جایگاه بومی در کشور پیدا نکردهاند.
البته معلوم هم نیست که پیدا کنند چرا که با بافت فرهنگی ما فاصله دارند و لذا اگر تاثیری هم میگذارند تاثیر مقطعی و موقتی و کاملاً محدود است.
* ارتباطهای مروجین این عرفانها با مراکز استکباری و سازمانهای جاسوسی خارج از مرزهای ایران چگونه است؟
** خسروپناه: عرفانهای سکولار وارداتی عمدتاً از طریق ترجمه وارد کشور میشوند. یعنی مترجمانی هستند که آثار آنها را در جامعه منتشر میکنند. البته شاید نتوان یک رابطه جاسوسی بین مترجمین و سازمانهای جاسوسی پیدا کرد.
این عده از مترجمین البته به دنبال کسب برخی منافع به ترجمه این آثار روی میآورند و به دلیل اقبال جامعه منفعت آنان تامین میشود. میدانید که معمولاً پس از یک دوره جنگ در یک جامعه، گرایش به مصونیت و عرفان در آن جامعه زیاد میشود و رو به گسترش مینهد. طبیعی است که پس از هشت سال دفاع مقدس این حالت روانشناختی و جامعهشناختی هم در کشور ما پدید آید.
از سوی دیگر وقتی عرفان اسلامی و اخلاق اسلامی و سیر و سلوک عرفانی و اسلامی به صورت کاربردی در جامعه ما مطرح نشود، طبیعی است که عرفاننماها و عارفنمایان صحنهگردان میشوند و عرفانهای غلطی را جایگزین میکنند، چرا که عرفان، حقیقت باارزشی است و مثل طلا که ارزش مالی دارد و ممکن است که یک عده به جای طلا، مطلا به مردم بفروشند، چه بسا عدهای هم عرفانهای کاذب را به جای عرفانهای حقیقی به مردم منتقل نمایند. مردم به هر حال نیاز معنوی دارند و نمیشود که به نیازهای معنوی مردم توجه نکرد.
وقتی عرفان اصیل، نبوی و علوی مطرح نشود و با همان ادبیات جوانپسند و عامپسند آمیخته نباشد، طبیعی است که عرفانهای کاذب جایگزین آن خواهند شد. البته این گفتار بدین معنا نیست که در مورد عرفان اسلامی تحقیقاتی صورت نگرفته؛ چرا که زحمات بسیاری در این زمینه کشیده شده است اما عمدتاً نتیجه این تحقیقات از عرفانها، عرفانهای نظری تخصصی است که بیشتر در قالب و ادبیات فلسفی مطرح میشود که فقط خواص آن را میفهمند. مثلا عرفان تمهید القواعد، فصوص الحکم، شرح فصوص قیصری، مصباح الانس، یا مشارق الدراری فرقانی را چه کسانی میفهمند؟ بیشک آنانی که ده سال فلسفه خوانده باشند.
مردم نیازمند به عرفانی با زبان ساده و عملیاتی هستند. مردم نسخه و دستورالعمل میخواهند. ما در اسلام و نصوص دینی به واقع از این دستورالعملها زیاد داریم. در همین نهجالبلاغه یا همین دعای عرفه سیدالشهدا(ع) که چند روز گذشته در سراسر کشور خوانده شد، سطر به سطر مباحث عرفانی نابی است که میشود آن را به صورت دستورالعمل به مردم توصیه کرد.
هم ساحت بینش مردم را تقویت میکند، هم ساحت منش را. همچنین ساحت کنشی مردم را قوت میبخشد. این است که ما به واقع قابلیتهای خوبی داریم و میتوانیم آنها را مطرح کنیم و اگر خدای ناکرده کوتاهی کنیم و یا نتوانیم این غرض و این نیاز دقیق مردم را برای آنها تامین کنیم در نتیجه آن خواهد شد که عرفانهای سکولار جایگزین خواهند شد.
* شما مترجمین را عمدتاً مصون از این مقاصد دانستید، اما سر حلقهها چطور؟
** خسروپناه: بله، مترجمین نیاز را اینگونه احساس میکنند و طبیعتاً به صورت ترجمه این نیازها را به مردم عرضه کردند.
خود مترجمین را نمیتوان با سازمانهای جاسوسی مرتبط دانست اما بعید نیست که شبکههای جاسوسی باشد و این را ولو با ده واسطه بدین صورت درآورند که در حال حاضر میبینیم هجمه زیادی از این ترجمهها در جامعه گسترش یافته است. با بررسی فرقههای صوفی که در کشور داریم که جنبه بومی و سابقه طولانی هم دارند و خبرهایی که جریانات اطلاعاتی ما ارائه میدهند، اکثراً اقطاب آنها عضو فراماسونریهای قبل از انقلاب بودهاند و در حال حاضر هم در کشورهای مختلف فعالند. مثلا دکتر جواد نوربخش رئیس فرقه نوربخشیه در لندن است.
عبدالحمید گنجویان رئیس فرقه ذهبیه نیز در لندن است. دکتر بهرام الهی رئیس فرقه مکتب در فرانسه است. اکثر اقطاب این فرقههای صوفی را میبینید که در کشورهای دیگر هستند و از آنجا هدایت میکنند و جای تعجب آن است که سرمایههای بسیار کلان هم وارد میکنند و گاهی اوقات با مدرسهسازی و بیمارستانسازی و خدمات عمومی و اجتماعی، مردم را جذب میکنند که البته اسناد و مدارک آن هم موجود است.
این فرقهها البته با آن سازمانها هم ارتباط دارند. گرچه بنده معلم هستم و کار تحقیقاتی و پژوهشی میکنم، خیلی به این زاویه کار ندارم و سازمانها و نهادهای امنیتی بایستی به این امر توجه کنند ولی از لحاظ فکری و اندیشهای میتوان گفت که خطرات جدی و عمیقی میتواند نسل جوان را به اندیشههای ناصواب مبتلا کند.
* تفاوت ماهوی عرفانهای منهای شریعت با عرفان حقیقی اسلامی چیست؟ رهبانیتی که این عرفانها ترویج میکنند با آموزههای دینی ما چه تطابقی دارد؟
** خسروپناه: البته الزاماً اینگونه نیست که عرفانهای سکولار رهبانیت و انزوا از خلق را توصیه و امر به دوری گزیدن از مسائل سیاسی اجتماعی کنند. اما] به جرأت میتوان گفت که منشأ و مبداء عرفانهای سکولار، دینی و الهی نیست. یعنی با ذوق و سلیقه خود بحثهای معنوی و عرفانی را ذکر میکنند [و حتی توصیه به ازدواج و زندگی و... میکنند. گاه توصیه به رفتارهای غیر مشروع نیز میکنند.] اما نکته آن است که منزل به منزل و قدم به قدم به مخاطب توصیههای کاربردی و عینی میکنند.
این توصیهها در خیلی از موارد تعارض با شریعت دارد. میگویند اگر شما میخواهید به مصونیت برسید نیازی به نماز خواندن ندارید. شما بنشینید، تمرکز پیدا کنید، ذهنتان را به قطب متمرکز کنید تا این قطب در ذهن شما متمرکز شود و چون خدا در ذهن قطب شما حلول کرده است اگر به او فکر کنید عملاً به قرب و مصونیت هم میرسید و نیازی به نمازهای چندگانه ندارید.
* تاثیر و تاثرات این عرفانها در آثار مکتوب و هنرهای نمایشی هم مشهود است. راه یافتن این عرفانها به عرصه هنر چه خطراتی را به دنبال خواهد داشت؟
** خسروپناه: عرفانهای سکولاریستی تنها در لابهلای کتب ظاهر نمیشود. ممکن است به صورت فیلمنامه درآید و بعداً فیلمهای سینمایی و یا سریالهای تلویزیونی از آنها ساخته شود و پیام آنها هم این باشد که لازم نیست عرفان و معنویت از اسلام گرفته شده باشد. به هر حال نظر ما آن است که عرفان اسلام، حداکثری است. یعنی تمام نیازهای معنوی و عرفانی را اسلام برای ما بیان کرده است.
وقتی که یک عرفان سکولار این پیام را نپذیرد، طبیعی است که تبعات منفی مهمی را به دنبال خواهد داشت و مهمترین آن این است که مخاطب خود را از دین جدا میکند و پس از آن وقتی که دین از مردم گرفته شد آن هنگام هرایسم و بیدینیای را میتوان به جای آن جایگزین کرد. طبیعی است که اهداف اخلاقی، سیاسی و اجتماعیای که ممکن است آن مجموعهها داشته باشند در این قالب استفاده میشود.
اساساً همیشه استعمار با ایجاد فرقههای متکثر و متعدد میتوانسته در جوامع دینی و اسلامی نفوذ پیدا کند. وقتی انواع و اقسام فرقههای مختلف صوفیه سکولار تحقق پیدا کرد، طبیعی است که مردم اختلاف پیدا خواهند کرد و آن هنگام هم استعمار، به راحتی به اهداف خود دسترسی پیدا میکند.
* راه مقابله فکری و نرمافزاری با اینگونه از عرفانها چیست؟
** خسروپناه: چند مرحله برای مقابله وجود دارد. اول آن است که نهادهای فرهنگی بایستی این فرقهها را به خوبی شناسایی کنند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، سازمان تبلیغات و سایر سازمانهای فرهنگی بایستی وارد شناسایی این گروهها شوند. دوم آنکه آسیبها و نحوه کارکرد اینها در حیات اجتماعی بایستی توسط این نهادها بررسی شود. سوم آنکه بایستی عرفان اصیل حقیقی را با ادبیات و شیوهها و راهکارهای مختلف به مردم انتقال دهیم. به هر حال عرفان بایستی به صورت فیلمنامه درآید و به سریال و فیلمهای سینمایی و رمان تبدیل شود.
بایستی با توجه به ذوق و سلیقههای مختلفی که مردم و جوانها و اقشار مختلف مردم دارند این پیام به آنها منتقل شود. البته تا به حال این اقدامات صورت نگرفته است و اگر انجام شود دیگر خلائی نمیماند. با توجه به آنکه مردم ما مردم مسلمانی هستند، به لحاظ عرق مذهبی و علاقه خاصی که به اهل بیت(ع) و ولایت دارند ما به راحتی میتوانیم عرفان اصیل اسلامی و اهل بیتی را به آنها منتقل کنیم. اگر این جایگزینی صورت گیرد حتی اگر آثار آنها هم ترجمه و تبلیغ شود دیگر اثر خود را نخواهد گذاشت.