مهندس محمدعلی رامین
پذیرش پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران برای نامگذاری سال 2001 به عنوان سال «گفتگوی تمدنها» از سوی سازمان ملل متحد، فصلی نو در روابط این سازمان با کشور ماست. ممکن است کسانی در داخل، مثل خارج - پیشنهاد جناب آقای خاتمی را که یک «ابتکار سیاسی» است به عنوان یک «انفعال سیاسی» تلقی کرده و آن را نشانه باجدهی جمهوری اسلامی به باجخواهان جهانی بدانند و آن را نوعی عدول از شعارهای اصیل انقلاب اسلامی و تمسک به شعارهای تقلیدی از غرب بشمارند.
ممکن هم هست عدهای دیگر، طرح این پیشنهاد و پذیرش آن که نشانه عظمت انقلاب و نظام اسلامی در جهان است را علامت جهانشمولی اندیشه شخص رئیسجمهوری و برجستگی شخصیت و نبوغ سیاسی ایشان توصیف کنند. و بخواهند با همان شیوه چاپلوسی که در دوره قبلی رایج کردند، به مبالغههای مضر و تملقآمیز روی آورند، تا از پرتو آن بر اهداف دیگری دست یابند.
اما نه آن تقبیح و نه این تحسین، در پیگیری صحیح پیشنهاد پذیرفته شده «گفتگوی تمدنها» مفید نخواهد بود. حتی بحث بر سر این که چرا و به چه منظوری سازمان ملل با حمایت دول غربی این پیشنهاد را پذیرفت هم بحثی بیهوده و انحرافی است. آنچه عاقلانه و متعهدانه به نظر میآید پرهیز از بحثهای حاشیهای و بررسی همهجانبه شرایط، امکانات، مشکلات، خطرات، ماهیت و نتایج «گفتگوی تمدنها» است.
در این راستا هر بحثی که منجر به تشدید «حب» و «بغض»های فردی و جناحی بشود، ناقض غرض بوده و ما را به خودمان سرگرم کرده و از نیل به هدف باز میدارد. در این نوشتار بیش از آن که دغدغه نظریهپردازی یا پیشداوری داشته باشیم، با نگاهی به زوایای مختلف این موضوع، به طرح 12 نکته و اشاراتی کوتاه به دیدگاهی اسلامی قناعت میکنیم، شاید راهگشای مباحث دقیق و صحیح صاحبنظران مقوله «گفتگوی تمدنها» باشد:
1- ضرورت طرح «گفتگوی تمدنها»:
قرن بیستم میلادی با همه تحولات علمی - صنعتی و سیاسی - فرهنگی که با خود به همراه داشت، در مجموع از نظر معنوی و روابط انسانی در مقایسه با طول تاریخ بشر، سقوطی عمیق را فراهم آورده است. همچنان که اروپا و سپس آمریکا در تحولات عظیم علمی - صنعتی در قرون اخیر سهم اصلی را دارند، در انحطاط اخلاقی و بنبست فکری - عقیدتی بشر نیز نقش اول را برعهده گرفتهاند.
هیچگاه این همه جنگ و چپاول و قحطی و بیکاری و خودکشی و اعتیاد و تزلزل در باورهای الهی دامنگیر جوامع انسانی نبوده است.
قریب یک میلیارد انسان در فقر بسر میبرند، حدود یک صد میلیون نفر در قرن حاضر قربانی جنگ و جنایت شدهاند و هنوز هم بیش از یک صد میلیون نفر با انواع سلاحهای مخرب و خانمانسوز در ارتشهای مجهز جهان آماده قتلعام جوامع انسانی هستند. وجود هزاران کلاهک هستهایی و بمبهای میکروبی و میلیونها مین و صدها ماهواره رسانهایی و جاسوسی، زمین و آسمان را بر نوع بشر ناامن کردهاند.
کالاهای اصلی اروپا و آمریکا در بازار جهانیان در یک صد سال اخیر، عرضه «مرگ و نابودی» به وسیله اسلحه و مواد مخدر و مشروبات الکلی و ترویج مفاسد اخلاقی و اعتقادی از طریق کالاهای هنری و فرهنگی بوده است و در این بازار مبادله و معامله به غارت سرمایههای مادی و انسانی جوامع و نابودی فرهنگها و تمدنهای بشری اشتغال داشته و دارند.
در چنین شرایطی طرح «گفتگوی تمدنها» میتواند فرصتی باشد برای ارزیابی روابط ناعادلانه موجود و امکانی باشد برای چارهجویی ملتها و صاحبان فرهنگها و تمدنهای اصیل بشری، به منظور رهایی از گرداب سلطهگران بر جامعه انسانی.
2- انتظار و هدف از «گفتگوی تمدنها»:
حقیقت آن است که انتظارات و اهداف موردنظر دول مختلف جهان از «گفتگوی تمدنها» بسیار مختلف و بعضاً متضاد است. هرگز توقعی که ملل مستضعف جهان از این طرح دارند با اهداف و اغراض دولت مستکبر یکسان نیست. یکی امید نجات خود از یوغ سلطهگران زورمند و قلدر بینالملل را در سر میپروراند و دیگری در آرزوی تسهیل و توسعه سلطه خویش بر جهانیان است. سومی «نفس گفتگو» را ارزش میشمارد و آن را راهی برای شناساندن خود به دیگران میبیند.
شاید چهارمی آن را فرصتی برای محاکمه جنایتکاران تاریخی که تمدنها و فرهنگهای اصیل بشری را نابود کردهاند، تلقی نماید.
ممکن است دیگری این گفتگوها را وسیلهای برای کاهش تنشها و کشمکشهای بینالمللی به حساب آورد.
و چه بسا کسانی که در ارزیابی مسایل جهانی به سبب شناخت و تجربه خود با واقعیات بینالمللی - نه از منظر آرزوها، بلکه با محاسبات عینی - برخورد محتاطانهای میکنند، این طرح و پذیرش آن از امری مبهم و همچون شمشیری دو لبه بدانند که اگر با خوشبینی مفرط توأم شود به زیان طراحان آن تمام خواهد شد.
به هر حال اهمیت پیگیری همهجانبه این طرح یقیناً از اصل پیشنهاد آن اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست و از امروز به بعد، هر دولتی تلاش خواهد کرد، بنابر منافع ملی و بینالمللی خود، سمت و سوی خاصی به این گفتگوها بدهد.
3- امکانات اجرای مؤثر طرح:
برای ما که پیشنهاددهنده این طرح به سازمان ملل بودهایم این امیدواری وجود دارد که اگر از ابتدا هم هیچگونه برنامه مشخص و هدف روشن و ابزار مطمئنی برای اجرای آن نداشتهایم، از حالا به بعد - بسیار جدیتر از سایر دول جهانی - مقدمات کار را فراهم آوریم و با یک نگاه جامع به بررسی شرایط و امکانات اجرای مفید و مؤثر این گفتگوها و انتخاب آدمهای مناسب و طراحی موضوعات متناسب و گزینش تمدنهای شایسته، پیشگامی خود را در این راستا حفظ کنیم و میدان را به دیگران وانگذاریم.
از هماکنون میتوان حوزههای مختلفی از تمدنهای بشری در چند نقطه آفریقا، آسیای میانه و شرق آسیا و شبه قاره هند و اروپا و آمریکا را شناسایی کرد و زمینههای همفکری و همکاری مشترک را فراهم آورد. به موازات آن باید در جهان اسلام به عنوان یک مقدمه ضروری، تمدنهای بزرگ که ملل مسلمان را که حاصل و برآیند همه آنها تمدن عظیم و بیهمتای اسلامی در جامعه بشری بوده، بررسی و هماهنگ کرد، تا بعداً به عنوان یک مجموعه تمدنی غنی زیر لوای اسلام به جهانیان عرضه شود.
4- مشکلات اجرایی طرح:
البته غالب مشکلات در خلال پیگیری طرح گفتگوی تمدنها چهره خواهد نمود و لکن آنچه در همین آغاز به نظر میرسد، دو نوع مشکلات هستند:
مشکلات خارجی: غرب و به ویژه آمریکا و باند صهیونیزم در ارتباطات اجتماعی به کمک ابزار مادی و اطلاعاتی خود از شرایط آمادهتری برخوردار است و لذا در کارشکنی و تخریب تلاشهای سازنده ما سعی فراوان خواهد داشت که باید با هوشیاری و آمادگی به مقابله با آن پرداخت.
مشکلات داخلی:
اول - کمبود امکانات مادی و فراوانی معضلات اجتماعی، اقتصادی و غیره.
دوم - کمبود آدمهای مناسب برای انجام گفتگو با دیگران. برخی از آدمهای مدعی ما در واقع آدمهای ساخته شده به وسیله فرهنگ بیگانه هستند و قبل از هر گفتگویی به عنوان سخنگوی فرهنگ و تمدن بیگانه علیه فرهنگ و تمدن ایران اسلامی قلمزده و سخن گفتهاند. از طرف دیگر بسیاری از آدمهایی که شایسته انجام این گفتگوها هستند به علت وجود ابهاماتی که در این متن به آنها اشاره شده است. احتمالاً هیچگونه تمایلی به اینکار ندارند.
لذا باید با رفع ابهامات و ارائه اهدافی روشن و برنامهای مشخص، ابتدا افراد شایسته را برای همکاری در اجرای این طرح هماهنگ ساخت. باید مراقبت کرد که کسانی در داخل نتوانند از روی جهالت یا غفلت یا خصومت، با شیطنت، طرح گفتگوی تمدنها را به سمت گفتگوی ایران با استکبار جهانی سوق بدهند، وگرنه یقیناً هم این طرح شکست خواهد خورد و هم با همین طرح، جمهوری اسلامی را در درازمدت شکست خواهند داد.
آمریکا با شیطنت تمام، شعار خردورزانه گورباچف یعنی «گلاسنوست و پرسترویکا» را آنقدر به نفع مذاکره خود با شوروی تحریف کرد، تا بالاخره گروباچف را وارد مذاکره مستقیم با ریگان کرد و تکرار و ادامه گفتگو میان گروباچف و ریگان به سقوط گروباچف و قیام یلتسین و فروپاشی کشور عظیم شوروی ختم گردید و ادامه گفتگوی صمیمانه و گرم میان یلتسین با ریگان و بوش و کلینتون به ورشکستگی کامل اقتصادی روسیه منجر شده است! یعنی نتیجهای که ده سال پیش از این هیچکس در کاخ کرملین حتی تصور آن را هم نداشت.
5- خطرات گفتگوی نافرجام:
در کشمکشهای سیاسی معمولاً «گفتگوی مستقیم» به عنوان آخرین مرحله و خطیرترین آن ارزیابی میشود زیرا تا زمانی که هنوز گفتگویی انجام نگرفته، امید به رفع اختلاف از طریق گفتگوی مستقیم وجود دارد. ولی اگر گفتگو هم انجام گرفت، لکن انتظارات طرفین - یا حداقل توقعات طرف قویتر تأمین نشد. معمولاً یأس و سرخوردگی ناشی از بنبست در گفتگوها، موجب تشدید اختلاف و زمینه خصومت بیشتر و چهبسا باعث درگیری نظامی طرفین خواهد شد.
و دقیقاً در چنین شرایطی برای پرهیز از شکست نهایی در گفتگوها، غالباً طرف ضعیفتر به سازش و تسلیم روی میآورد و اگر خود او پیشگام مذاکره هم بوده باشد، مجبور میشود به امید حصول «یک نتیجه» برای حفظ حیثیت سیاسی خود قدم به قدم از مواضع خود عقبنشینی کند و مرحله به مرحله، سلطه و اراده طرف مقابل را بپذیرد.
بنابراین صرف «گفتگو» بدون زمینهسازی مناسب نه فقط مفید نیست، چهبسا مضر و خطرناک هم باشد.
«گفتگوهای انتقادی» اروپا با جمهوری اسلامی ایران که با خوشبینی تمام سالها بدون ارزیابی صحیح از زمینه، پیشداوری، مبنا و نتایج بحثها ادامه داشت، نه تنها هیچ منفعتی به همراه نیاورد، بلکه با توطئه شیطانی «دادگاه میکونوس» در فروردین 1376 با محکومیت و توهین و تحقیر کشورمان در نیمه راه قطع شد.
6- ماهیت گفتگوها:
اولین کاری که باید برای کسب آمادگی به منظور انجام گفتگوهای نتیجهبخش صورت گیرد، تبیین ماهیت «گفتگوی تمدنها» در ابعاد مختلف است:
الف ـ موضوعات مورد بحث چه هستند؟
آیا این موضوعات از طریق سازمان ملل و در یک کنفرانس متمرکز پیشنهاد و مطرح خواهند شد و منتج به روال عادی صدور قطعنامه و بیانیه مشترک میشود یا شیوه گزینش موضوعات و چگونگی مباحثات و پیگیری آنها طرق دیگری را خواهد پیمود؟
آیا ما در انتخاب موضوعات مورد علاقهمان بر مباحث تاریخی تکیه میکنیم یا بر موضوعات فرهنگی؟ مقولات اقتصادی (فقر و غنا) را اولویت میدهیم یا معضلات سیاسی (آزادی ملتها و استبداد جهانی) را؟ طرح مشکلات اجتماعی (بیکاری،...) را فوریتر میدانیم یا بحران اخلاقی و هویت دینی جوامع را؟
خطر بروز جنگهای اتمی و میکروبی و شیمیایی را جدیتر میبینیم یا نابودی محیط زیست و شیوع بیماریهای لاعلاج و مرگبار را؟ به جلوههای پر زرق و برق تمدن نوین صنعتی دلخوش هستیم یا نگران نابودی اصیلترین تمدنهای بشری؟ خودمان را به عنوان نماینده تمدن دو هزار و پانصد ساله مدنیت و حکومت سلطه جهانی میشناسیم یا پرچمدار تمدن توحیدی که پیامبران الهی از آغاز خلقت بشر سردمدار آن بودهاند؟
و یا این که به دنبال پیگیری مجموعهای از همه این مقولات گوناگون هستیم؟
نباید فراموش کرد که به هر حال حکومتهای کنونی، متولیان و وارثان تمدنهایی هستند که به نیابت از طرف آنان و در جهت کسب یا حفظ یا توسعه منافع ملی خود مقولاتی از محدودۀ تمدن (سنت، فرهنگ، جهانبینی، علم، صنعت، هنر، ادبیات، فلسفه، عرفان، ورزش، سیاست، اقتصاد...) را مطرح کرده و اولویت خواهند داد. زیرک آن است که موضوعاتی را انتخاب و به بحث بگذارد که نقاط قوت و برجستگیهای فرهنگ و تمدن خود او و مورد نیاز دیگران باشد. و هر کس بخواهد تحتتأثیر دیگران موضوعی را برگزیند، پیشاپیش تسلیم اراده رقیب میشود.
ب ـ چه کسانی طرفین گفتگو هستند؟
رهبران سیاسی، اندیشمندان اجتماعی، صاحبنظران فرهنگی، فلاسفه و حکمای الهی و دینشناسان، حقوقدانان، تاریخدانان و تمدنشناسان، روشنفکران، رؤسای احزاب سیاسی، دانشگاهیان و مسؤولان مراکز تحقیقاتی،... کدامیک؟ یا ترکیبی از آنها؟ هر گروه با هم رشته خود، یا هر گروهی با رشتههای دیگری وارد گفتگو خواهد شد؟
چه کسانی آنها را انتخاب میکنند؟ آیا آنها نمایندگان دولتهایشان هستند یا نماینده فرهنگها و تمدنهایشان یا این دو مقوله در همه جا یکی هستند؟
آیا دولتها در انتخاب افراد خود مختارند یا مثلاً یونسکو و دیگران در گزینش افراد دخالت خواهند کرد؟ خاستگاه وابستگیها، جهانبینی و اصول فکری افراد چگونه خواهد بود؟ به عنوان مثال در مذاکره با غرب، از کسانی بهره خواهیم گرفت که خودشان مترجمان اندیشه و فرهنگ و تمدن غرب هستند و ماهیت آن را پذیرفته یا مرعوب هیبت آن هستند و یا کسانی را برمیگزینیم که جوهره دین و فرهنگ و تمدن اسلامی را شناخته و برتریهای آن را درک کردهاند؟
و یا در گزینش تمدنهای طرف گفتگو، اصیلترین و متعادلترین آنها را انتخاب خواهیم کرد یا بیریشهترین و خشنترین و بدسابقهترین آنها را؟ آیا تمدنهای موجود را ملاک قرار خواهیم داد یا به تمدنهای بزرگ تاریخی استناد خواهیم کرد؟
7- شیوه ما در گفتگوی تمدنها:
چون انگیزه شرکت کشورها در گفتگوی تمدنها مختلف است، شیوه و عملکرد آنها نیز بستگی به انگیزه و هدف آنها دارد، حداقل هرکس باید برای خودش مشخص کند که برای چه غرض و منظوری پای میز گفتگو میرود تا بتواند با آمادگی لازم و گزینش شیوه متناسب، نتیجه تقریبی و احتمالی گفتگوها را پیشبینی کند.
برای اثبات حقانیت مواضع خود به طرف مقابل، شیوه تدافعی مستدل لازم است و برای غلبه بر رقیب باید تهاجمی و با صلابت وارد شد؛ برای کمک به نجات طرف مقابل از غفلتزدگی و انحراف نمیتوان جز به روش حکمت و دلسوزی روی آورد و برای گریز از شر رقیب، بسیاری دولتها به نرمی و تواضع و تعارف و تکریم او پناه میبرند. به منظور آشنایی متقابل با نظریات و مواضع یکدیگر، متانت و احترام و صمیمیت لازم است و خلاصه برای نیل به هر مقصودی شیوه مطلوب و مناسب آن را باید برگزید و اصولاً نمیتوان با صاحبان و متولیان هر تمدنی به یک روش ثابت گفتگو کرد.
مثلاً صاحبان تمدن اصیل سرزمین بکر آمریکا یعنی سرخپوستان نجیب و متین و شرافتمند و خوشطینت در برخورد بزرگوارانه و متواضعانه با مهاجمان اروپایی که اندیشه و فرهنگ قلدری و حیلهگری و سلطهطلبی را پیشه خود کرده بودند، شکست جبرانناپذیری خوردند و همه تاریخ و تمدن و فرهنگ و سرزمین و نسل خود را از دست دادند.
8- تعادل در گفتگوها:
برای هر نوع گفتگویی باید تا اندازهای تعادل و برابری برقرار باشد، تا طرفین بتوانند به تقریب و تفاهم برسند وگرنه تفریق و تضاد بیشتری حاصل میشود. مثلاً برای برقراری یک ازدواج موفق، باید طرفین «کفو» همدیگر باشند تا همدیگر را بفهمند و دریابند و از نظر روحی به هم پیوند بخورند و روز به روز یگانگی بیشتری را در بین خود ایجاد کنند.
در غیر اینصورت مصداق آن توصیفی میشوند که گفت: «ازدواج یعنی آن که اول شوهر بگوید و زن بشنود، بعد از آن زن بگوید و شوهر بشنود و آنگاه زن و شوهر همزمان بگویند و همسایگان بشنوند»!
در گفتگوی تمدنها باید میان اغراض و اهداف شرکتکنندگان در گفتگو، تشابه و تعادل باشد. یعنی اگر یک طرف در جهت همگرایی و با شیوه اغماض و سازش و تواضع و تفاهم سخن بگوید و تنها مشترکات فرهنگی و تمدنی خود با طرف مقابل را مطرح کند، ولی طرف دیگر در جهت واگرایی و با شیوه سلطهجویی و برتریطلبی و فخرفروشی و تحقیر و توهین طرف مقابل حرکت کند و تنها به مفترقات فرهنگ و تمدن طرفین تکیه کند، چنین گفتگویی خلاف عدالت بوده و چون نامتعادل است، به بنبست و شکست منجر میشود و نوعی نقض غرض است.
9- گفتگوی ما و آمریکا!؟
به نظر نگارنده اصلاً بحث بر سر خواستن یا نخواستن رابطه با یک کشوری مثل آمریکا نیست، بلکه مسأله «غیرممکن» بودن این رابطه به خاطر پلشتی و نابکاری حاکمیت و شیوه شیطانی سردمداران آمریکاست. الآن حتی ناموس مردم آمریکا از دست تجاوزات و هرزگی حاکمان ظالم و فاسد این کشور در امان نیست، چگونه ملت یا دولت اسلامی ما بتواند رابطه و گفتگو با این مظهر فساد و ظلم در جهان را بپذیرد؟ انکار واقعیات عینی و حقایق تاریخی، خیانت به جامعه جهانی است. در مجموعه تمدنهای موجود بشری، تمدن امروزین آمریکا تنها تمدنی است که:
اولاً کمترین تم اصالت و انسجام فرهنگ - تاریخی - ملی - ارزشی معنوی را دارد، به طوری که سکوت ظاهری در میان ملل و اقوام و فرهنگهای مختلف آن دیار که بر اثر سلطه نظامی و تبلیغاتی به وجود آمده هر از گاهی در گوشهای و به بهانهای شکسته میشود و قتل و غارت و ناامنی منطقه را فرا میگیرد.
ثانیاً گروهی مهاجر ماجراجو به کمک سیاهپوستانی که از آفریقا با خود به بردگی برده بودند، سرزمین آباد و ثروتمند سرخپوستان را غصب کرده و با قلدری و حرمتشکنی نسبت به همه فضیلتهای انسانی، به قتلعام و غارت مردم آن سرزمین پرداخته و سپس در میان خود این مهاجرین متجاوز و غاصب، صدها سال جنگ و ستم رایج بوده و بنیان تمدن نامتجانس آنها بر پایههای سلطهگری و تجاوز و خونریزی استوار شده است.
و ثالثاً همین حکومت فعلی نه فقط بعد از پیروزی در جنگ دوم جهانی و قتلعام مردم ژاپن با بمب اتمی، بیشترین کشتار انسانهای مظلوم در آسیای جنوب شرقی (ویتنام) و خاورمیانه و قاره آمریکا و آفریقا را برعهده دارد و کارنامه سیاه پنجاه سال جرم و جنایت و خیانت نسبت به مسلمانان فلسطین را پر کرده، بلکه بیشتر از هر دولتی علیه مردم مسلمان ایران و فرهنگ و تمدن آن دشمنی کرده است.
حیرتانگیزتر از همه این شیطنتها و خصومتهای ضدبشری، شیوه فضیلتسوزی و کرامتستیزی تمدن جدید آمریکا علیه بشریت به وسیله ترویج فساد و فحشا و خشونت و خیانت از طریق فرهنگ و هنر مبتذل است که حتی اروپاییان را هم به ستوه آورده است. و جالب اینجاست که چنین «تمدنی» داعیه رهبری همۀ تمدنهای بشری را دارد و با ابزار جدید سلطهگری «رسانههای صوتی و تصویری و مکتوب» تهاجمی وحشیانه را علیه تمامی فرهنگها و تمدنهای اصیل ادامه میدهد و هیچ ملت مستقلی را در جهان تحمل نمیکند.
بدیهی است که به شهادت همه تجربیات پنجاه ساله بینالمللی، گفتگو با چنین تمدنی که بر سه پایه زور و زر و تزویر استوار شده و نوع بشر را به فردگرایی، دنیاپرستی، لذتطلبی، سلطهجویی و انقطاع از خدا و بیگانگی با حیات جاودانه سوق میدهد، شریک مورد اعتماد و متعالی برای «گفتگوی تمدنها» با ما و هیچ تمدن دیگری نخواهد بود. این تمدن بارها به ما و دیگر ملتهای خوشبین جهان ثابت کرده که با هزار ترفند و توطئه و ارعاب و تبلیغ پوشالی، تلاش صادقانه ملتها و دولتها را به تحریف و تخریب میکشاند.
چنین گفتگویی با هر تعریف خیرخواهانه و از روی تواضع و متانت و صمیمیت و صداقتی که باشد از نظر رقیب ما، یک همآوردی فرهنگی - نظری - تبلیغاتی برای نیل به توسعه اهداف سیاسی - اقتصادی و سلطه نظامی خود تلقی خواهد شد...
پس حداقل انتظار عقلایی آن است که متولیان شرافتمند یک تمدن انسانی، گفتگو با چنین اعجوبههای شیطانی را طبق ردۀ تاریخی و ارزشی آنها در ردیف آخرین تمدنهای موجود قرار دهند.
10- سرآغاز گفتگوها:
برای انجام گفتگوی تمدنها باید از تمدنهایی شروع کرد که همشأن تاریخی و همسایه جغرافیایی و همسنخ فکری ما باشند. تمدنهای عراق، هند، ترکیه، مصر، چین، سوریه، ژاپن، یونان، ایتالیا، اسپانیا، اروپای شمالی و تمدنهای اصیل آفریقایی و در قاره آمریکا تمدنهای بزرگ سرخپوستان نظیر تمدن دیرینه «مایا» باید شناسایی، ارزیابی و از نظر مشترکات طبقهبندی بشوند.
اما قبل از همه باید تمدن خودمان را بشناسیم. ما جزء تمدن عظیم و استثنایی اسلام و وارث تمدن توحیدی همه پیامبران الهی هستیم. ما برای برقراری امنیت و عدالت و صلح و تفاهم میان نوع بشر در پی یافتن اصول فطری و بنیانهای توحیدی و مبانی انسانی همه فرهنگها و تمدنهای بشری هستیم و انقلاب اسلامی در راستای احیاء نقش پیامبران در ایجاد تمدنهای ماندگار به وجود آمده است.
پس باید برای آغاز این گفتگوها از شناخت تمدن دینی و مذهب و شریعت خودمان شروع کنیم و همدلی را از همدینان و همزبانان خود آغاز کنیم. وگرنه اگر بدون این معرفت و یقین دینی وارد گفتگوی ادیان الهی هم بشویم، چهبسا سخنگویان خودمان، به نظریهپردازان و مبلغان اغیار بدل خواهند شد.
نمونه این تجربه، آقایانی هستند که پس از چند سمینار مشترک میان اسلام و مسیحیت، برداشت خود غربیها را مبنی بر این که «انسان، حقیقت را نمیشناسد و هرچه در دست دارد تنها تفسیری از حقیقت است» را دربست پذیرفته و آن را در کشور و خارج از کشورمان تبلیغ و ترویج میکنند و حقانیت دین و مذهب خویش را هم انکار میکنند.
پس یکی از ضرورتهای گفتگوی تمدنها، جلوگیری از دخالت کسانی است که با همه ادعاهایشان از نظر فکری بینش صحیح و دقیقی از اسلام و تمدن اسلامی ندارند. همچنین افرادی که پروریده مراکز غرب و مروج اندیشههای غرب هستند، نه فقط مشکلی را در گفتگوها حل نخواهند کرد، بلکه به عنوان یار خودی، آسیاب رقیب را به گردش میآورند. همچنین باید از عناصر شهرتطلب که خیلی زود مرعوب و مجذوب «شوکت» ظاهری رقیب واقع میشوند و زمام اندیشه و ایمان خود را به دیگران وامیگذارند، صرفنظر کرد.
11- «رهبری جهان» در قرن آینده:
یکی از مباحث مهم قرن آینده میلادی، موضوع «رهبری» در جهان خواهد بود. انسان قرن بیستم تقریباً همه نوع رهبری را آزموده و در تمام موارد به بنبست نزدیک شده است. رهبری قبیلهای، رهبری اشرافیت و پادشاهی، رهبری حزبی، رهبری فردگرایانه و دیکتاتوری، رهبری دموکراسی و لیبرالی و رهبری پارلمانی و... هیچکدام انسان قرن بیستم را به سمت آرامش، اعتماد امنیت و عدالت و فضایل انسانی هدایت نکرده و هرچه از بازار سیاست فراگرفته، فقط و فقط سودجویی، قدرتپرستی، شهرتطلبی، شهرترانی، حیلهورزی، دروغگویی، مردمفریبی، خلف وعده، رفاهطلبی و فراموشی مردمان مظلوم و محروم و نیازمند بوده است.
گرچه در پایان این قرن تجربهای نو به جهان عرضه شد، اما هنوز هم پوشیده و ناشناخته باقی مانده است. و صاحبان قدرت و ثروت و صنعت در غرب توانستهاند تا به حال در گردبادی از تبلیغات دروغین همراه با تهمت و شایعه و استهزاء از بروز و ظهور حقیقت زیبای رهبری دینی «ولایت فقیه» جلوگیری کنند و جامعه جهانی را از شناخت و متابعت این جلوه برترین آرزوهای انسانی، محروم سازند و حتی مزدوران خود را برای مخدوش کردن جایگاه این روح لطیف انسانی و مظهر عاطفه و عدالت الهی در پشت ابرهای تیره شبهات و افتراهای نامربوط به داخل کشور گسیل کردهاند و در چنین حالتی کمتر رادمردی همت بلند معرفی جایگاه قدسی امامت و ولایت امر مسلمین را به جهانیان بر عهده گرفته است.
در کنار این واقعیت تلخ، حقیقت شیرینی روز به روز آشکارتر میشود و آن این که جهان در انتظار طرحی نو از رهبری جامعه بشری است. بشریت قرن بیستم مأیوس و خسته از تمام تجربیات ناکام رهبریهای فاسد و منحرف و خودپرست، در آرزوی آشنایی با مظهری از جوانمردی و نجابت و علم و آگاهی و پاکدامنی و صداقت و دلسوزی و مهربانی و تقوای الهی و حکمت و درایت و مدیریت و هدایت روحی - روانی انسانها است. برای متولیان فرهنگ و تمدن اسلامی - به ویژه شیعیان - داشتن 12 امام معصوم(ع) یک برجستگی بزرگ در میان همه اندیشههای سیاسی جهان است و در اختیار داشتن محوریت «ولیفقیه» یک برگ برنده در برابر تمام فرهنگها و تمدنهای رایج در جوامع بشری است.
این که در گفتگوی تمدنها و در مسیر معرفی فرهنگ خود به دیگران و در جهت ارائه راه نجات جوامع انسانی از منجلاب سرگردانی و بیاعتمادی چقدر بتوانیم از این غنیمت الهی یعنی وجود مقدس ولیفقیه خود بهره بگیریم، بستگی به ظرفیت و استعداد کسانی دارد که به نیابت از فرهنگ و اندیشه اسلام و شیعه و ایران وارد گفتگو با متولیان سایر تمدنها خواهند شد.
کلام آخر - دیدگاه اسلام درباره گفتگوی تمدنها:
همچنان که در آغاز سخن گفته شد، در این مقاله قصد نظریهپردازی نیست، اما در آخرین بخش کلام لازم است ضمن اشاراتی - هرچند گذرا - بر اندیشههای دینی، که شاید برخی از شبهات را بر اصل این گفتگوها وارد کند، از بزرگان خود بخواهیم تا با رفع اینگونه شبهات و تبیین دیدگاه اسلام شوق و آمادگی بیشتری را در گفتگوی صحیح تمدنها فراهم آورند:
- چرا در ساحت قدس ربوبی که تنها جای «شنیدن» برای «آگاه شدن» بود، جز ابلیس کسی طالب «گفت و شنود» و «جر و بحث» با حضرت حق نشد؟
- در فرهنگ وحیانی هیچکس به «گفتگو» ترغیب نمیشود، و همگان تنها به «شنیدن» دعوت شدهاند. بهطوری که حتی پیامبر(ص) هم فقط «پیامگیرنده و پیامدهنده» یعنی «نبی» است و با کسی «گفتوگو» نمیکند، الا در مواردی خاص و دیگران هم از پرسش زیاد از آن حضرت نهی شدهاند.
- چگونه است که خداوند به همه پیامبران خود میفرمود «به مردم بگویید» یا از قول آنها میفرماید که آنها به مردمان خود «گفتند» و هیچگاه آنها را به «بحث و دیالوگ» وادار نمیکند، الا در مواردی از قبیل:
- رفع شبهه به منظور تبیین حق
- پاسخ به سؤال برای درک صحیح حقیقت
- جدال احسن و گفتوشنود به عنوان غلبه بر دشمنان یا اتمام حجت - قبل از نزول عذاب الهی
- خداوند در قرآن کریم در صدها مورد به پیامبرانش دستور میدهد که سخن حق و کلام حقیقت را به تمدنهای بشری برسانند، ابهامات آنها را برطرف کنند، اشکالات کارشان را گوشزد سازند، با حکمت و موعظه و جدال زیبنده آنها را به سوی حق فرا بخوانند و آنان را در نهایت از عاقبت بد امور خلافشان بترسانند.
- از آنجایی که ضرورت گفتگو برای نیل به حقیقت است و گاهی به عنوان اتمام حجت، لذا گفتن حق باید در کمال ادب و تواضع و لطافت باشد، تا هیچ مانع نفسانی برای پذیرش آن باقی نماند، ولی اگر باز هم حق پذیرفته نشد، آیا صاحب حق میتواند تسلیم سماجت و لجاجت صاحب باطل شود و مرعوب صلابت او گردد؟
- در مکتب اسلام گذشت و اغماض از حق فردی در روابط اجتماعی، امری مستحسن و پسندیده است، ولی سهلانگاری در احقاق حقوق مردم، موجب پیگرد قانونی و عقوبت الهی است و همچنین پاسداری از حقوق الهی و مرزهای عقیدتی، بر هر فرد مکلف یک امر واجب است. یعنی مراء و جدال برای کسب حق شخصی جایز نیست، ولی جدال و جهاد برای حفظ یا کسب حقوق الهی و حقوق مردمی واجب است.
- اگر در اسلام دعوت به حق از روی خیرخواهی و انساندوستی و از راه منطق حکیمانه و موعظه صمیمانه توأم با کلام لطیف و دلنواز سفارش شده، در مراتب بعدی، جدال احسن و امر به معروف و نهی از منکر تا محدودۀ جهاد و قتال هم سفارش شده است و در شرایطی که انجام این تکالیف غیرممکن باشد، به یک حداقل اکتفا شده، «لکم دینکم ولی دین» - یعنی عدم دخالت در امور فکری - عقیدتی، فرهنگی و سیاسی یکدیگر و مراعات حرمت انسانی همدیگر.
- موسی(ع) که در کمال خیرخواهی و ادب و نزاکت و در عین تواضع و نرم زبانی با فرعون ابرقدرت سخن میگفت، حاضر نشد که حتی یک ذره از حق الهی خویش عدول کند. همین حضرت موسی(ع) در محضر خضر(ع) محروم شد. چرا؟
- قرآن کریم در سوره حجرات فلسفه تعدد فرهنگها و تمدنها و ملیتها را با ضرورت معارفه و آشنایی آنها با یکدیگر توأم کرده است، تا فضیلتها و برجستگیها و پاکیهای همدیگر را دریابند و ارج بگذارند. شاید وجود تقوای الهی در انسانها آنها را بیشتر به فهم یکدیگر برساند، تا بحث و گفتگو و مذاکره و مجادله.
- خداوند در آیه شریفه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم» از سوره آلعمران، تمدن مسیحیت را به همکاری و همدلی و همراهی و اشتراک مساعی بر مشترکات با مسلمانان فرا میخواند و این دو تمدن را از انجام بحثهای جنجالبرانگیز و گفتگوهایی بیحاصل برحذر میدارد.
- پیامبر اسلام وقتی با ایجاد «مدینةالنبی» تمدن جاودانه اسلام را بنا نهاد وارد گفتگو با تمدنهای بزرگ روزگار خود یعنی ایران و مصر و روم نشد، بلکه تنها برای آنها پیام فرستاد و آنان را به پذیرش حقیقت و تبعیت از هدایت الهی دعوت کرد.
- امام علی(ع) و امام حسین(ع) هم تنها به هنگام جنگ با فریبخوردگان و تنها در مرحله اتمام حجت با آنها وارد «گفتگو» میشدند. همچنانکه حضرت زهرا(س) هم بعد از آخرین «گفتوگو»ی خود با ابوبکر، دیگر هرگز او را نپذیرفت.
امام خمینی(ص) هم در نامه معروف خود به گورباچف، او را به شناخت اسلام فراخواند و نه به گفتگوی فرهنگی - تمدنی - سیاسی.
- نباید فریب شعارهای دروغین را خورد، غربیها هم خودشان اهل «دیالوگ» نیستند. آنها به کمک ابزار رسانهایی خود به هیچ فرهنگ و تمدن و اندیشه دیگری امکان اعلامنظر و اظهار وجود نمیدهند و تمام بشریت را تنها به «شنیدن» و «خواندن» نظریات خود فرامیخوانند و تحصیلکردههای غرب هم - همانند پیامبران تمدن مادی غرب، تنها به ترجمه و انتقال افکار غرب میپردازند و بس.
در حالی که در خلال بیست سال گذشته صدها کتاب گوناگون و هزاران مقاله از غرب در ایران توسط ایرانیها ترجمه و منتشر شده، هنوز در هیچ کشور غربی حتی تفسیرالمیزان ما را هم ترجمه و منتشر نکردهاند.
در حالی که اغلب نشریات معتبر غربی در تهران به فروش میرسد، کمتر روزنامه فروش غربی حاضر میشود برای صدها هزار ایرانی ساکن در آن کشورها مثلاً روزنامه کیهان ما را عرضه کند.
- از میان اقوام بشر، بنیاسراییل مظهر «دیالوگ»طلبی و جدالجویی با مصلحان زمین و پیامبران الهی بودهاند و همواره با شبهه و «ایراد بنیاسراییلی» سعی میکردند از پذیرش حق طفره بروند (به عنوان نمونه داستان بقره در قرآن کریم)؛ اما همین بنیاسراییل در پشت میز مذاکره خود هرگز به دنبال فهم و قبول حقیقت نیستند و جز فریب و خسته کردن طرف مقابل با دفعالوقت و تهدید و تطمیع، کاری نمیکنند.
- در سمینارهای عریض و طویل بینالمللی هم تمام صاحبان فکر و فرهنگ و مدعیان مدنیت، تنها برای ارائه مقاله و سخنرانی خود شرکت میکنند. به همین دلیل آنان که برای «گفتن» دور هم جمع میشوند، معمولاً بر آنانی که به منظور «گفت و شنود» میآیند، سلطه مییابند.
- پس با این اوصاف آیا حقیقتاً مشکلات کنونی جوامع بشری ناشی از عدم گفتمان است؟ و آیا حاکمان سلطهطلب و فاسد جهان را میتوان با گفتمان فرهنگی، از ادامه ظلم و فساد بازداشت؟ و در همین راستا تکلیف صدها آیه و حدیث صریح مبنی بر نهی مسلمانان از مراوده و رابطه با کفار و مشرکین و منافقین و ظالمین و فاسقین و مستکبرین و دشمنان اسلام چه میشود؟ و حاصل این سرپیچی از اوامر و نواهی الهی را چگونه پیشبینی میکنیم و توجیه خداپسندانه ما چیست؟
اگر در جامعه دینی - شیعی - ایرانی خودمان توانستیم فراتر از مرزهای محدود جناحبندیهای سیاسی، بحث «گفتگوی تمدنها» را تبیین و تدوین کنیم و به تعاریف روشن و مشترکی از شیوهها و اهداف مباحث برسیم، میتوان به گفتگو با دیگران هم امید بست.
وگرنه باید بپذیریم که پذیرش پیشنهاد «گفتگوی تمدنها» از سوی غرب با این شناخت و پیشفرض بوده است که ما و سایر ملتهای مستضعف آنقدر گرفتاری داخلی و غفلتزدگی و بیتجربگی داریم که پس از چند صباحی سرگرم شدن به مباحث حاشیهای مربوط به این گفتگوها، به روزمرگی روی میآوریم و نظریهپردازی و جریانسازی فکری در این زمینه را به دشمنان جهانی خود وامیگذاریم.
پس تلاش کنیم و از خداوند بخواهیم که اینبار حداقل برای ما که پیشنهاددهنده بودهایم این چنین نباشد انشاءالله.