مهدی پورصفا
در طول 35 سال گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی استفاده از توان نظامی علیه انقلاب اسلامی و تواناییهای آن یکی از مهمترین حربههای ایالات متحده امریکا در مقابله با ایران بوده است.
در واقعیت نیز این حربه چندین بار و در مقاطع گوناگون جنبه عملی به خود گرفته است که از آن جمله میتوان به حمله به صحرای طبس برای آزادسازی گروگانهای امریکایی، سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس و همچنین حمله به سکوهای نفتی ایران در قالب عملیات آخوندک اشاره کرد که البته منجر به سقوط یک بالگرد نظامی امریکاییها با برخورد موشک استینگر شد.
البته این لیست را نمیتوان بدون اشاره به دهها عملیات پنهان ایذایی و مخفیانه دیگری ناتمام گذاشت که به قصد جمعآوری اطلاعات از مواضع حساس کشورمان صورت گرفت. با این حال برنامه هستهای ایران فصل جدیدی از تهدیدات نظامی امریکاییها را علیه ایران باز کرد که شاید استعاره معروف گزینههای روی میز برای تمام مردم ایران جملهای آشنا باشد که نشان از زنده بودن این گزینه نزد امریکاییها دارد.
در این میان به نظر میرسد با وجود تکرار چند باره این گزینه از سوی امریکاییها این تهدیدها در حد همان بلوف مانده است.
بلوفها بالا و پایین میشوند
در طول 12 سال گذشته که از آغاز بررسی برنامه هستهای ایران در مجامع بینالمللی میگذرد، بلوفهای نظامی امریکاییها با اوج و فرودهای متفاوتی همراه بوده است.
پس از حمله امریکا به عراق و سرنگونی حکومت صدام حسین، نئوکانهای حاکم در کاخ سفید به صراحت از حمله نظامی به ایران در صورت تأکید ایران بر پیشرفت برنامههای هستهای خود سخن میگفتند و حتی در این میان برنامهها و طرحهای عملیاتی نیز ارائه کردند.
با این حال حتی برآوردهای طرح اولیه این حمله آنچنان دهشتناک بود که برنامهریزان نظامی امریکا را وحشتزده کرد و حتی زمانی که برخی از سیاستمداران کاخ سفید دستور بررسی آغاز حمله به تأسیسات هستهای ایران را صادر کرده بودند، فرماندهان نظامی امریکا آنان را از این حمله برحذر داشتند و آن را به هیچ عنوان به صلاح ندانستند.
براساس بررسی مؤسسه بروکینز درخصوص نیروی لازم برای حمله به ایران، امریکا برای یک حمله موفق زمینی به ایران نیاز به 800 هزار نیروی نظامی دارد که حتی در حالت بسیج عمومی این کشور نیز از توان نظامی آن خارج است.
از سوی دیگر هرگونه حمله نظامی محدود و نقطهای برای از کار انداختن تأسیسات نظامی و هستهای ایران منجر به راه افتادن یک جنگ همهجانبه خواهد شد که تقریباً همان نتایج را برای ایران به همراه دارد و هیچ فایدهای برای امریکاییها به همراه نخواهد داشت.
تلفات سنگین در لحظه اول حمله
بر اساس برنامه مانوری که درخصوص حمله نظامی به ایران توسط فرماندهی نظامی امریکا در منطقه آسیای مرکزی به نام سنتکام انجام شد، تلفات یک حمله احتمالی و هزینههای آن به شدت بالاتر از تجربیات قبلی امریکاییها خواهد بود.
بر پایه این گزارش، ایران در این جنگ موفق به غرق کردن یک ناو جنگی امریکا در خلیجفارس و کشتن 200 نفر از خدمه آن میشود. بر اساس این گزارش، این جنگ شبیهسازی شده، وخیمتر شده و تبدیل به یک جنگ بزرگ منطقهای شد که همین موضوع نشاندهنده آن است که حمله به ایران منجر به نتایج غیرقابل کنترل میشود و تمام کشورهای خاورمیانه را در این جنگ بزرگ درگیر میکند. همچنین در ادامه این گزارش این گونه نتیجهگیری شده است که حمله به تأسیسات هستهای ایران، این کشور را تحریک خواهد کرد، تا برنامه تسلیحاتی خود را آغاز کند و این جنگ، بیش از مجموع دو جنگ عراق و افغانستان هزینه به بار خواهد آورد.
شاید بتوان ناباوری امریکاییها به ثمربخش بودن هر گونه حمله نظامی به ایران را در گزارش سال 2008 سازمان سیا دانست که بخشهایی از آن توسط نشریات امریکایی علنی شد و در آن به نهادهای نظامی امریکایی توصیه شده بود که بررسی هر گونه حمله نظامی به ایران را از میان برآوردهای خود خارج و تنها بر حفظ امنیت تنگه هرمز و سایر متحدان خود در خاورمیانه تمرکز کنند.
آمریکا از حمله نظامی عقب میکشد
پس از شکست راهبرد نظامی دولت بوش در عراق و افغانستان و شکست این رژیم در جریان مدیریت عملیات نظامی در عراق و افغانستان، باراک اوباما رئیسجمهور دموکرات امریکا با شعار اتمام جنگهای بیحاصل برای امریکاییها به قدرت رسید و در اولین گام وعده داد سربازان امریکایی را از عراق و افغانستان به خانه باز خواهد گرداند. به تبعیت از این سیاست جدید حمله نظامی به ایران از دستور کار نیروهای نظامی امریکا خارج شد و ایجاد فشار اقتصادی بر ایران به عنوان یک راهبرد جدید در دستور کار دولت امریکا قرار گرفت. اما در این میان نقش تهدیدات نظامی رژیمصهیونیستی به عنوان تنها قدرت دارنده سلاحهای اتمی در منطقه به رهبری بنیامین نتانیاهو بیش از پیش پررنگ شد، به گونهای که مانورهای گوناگون برای آمادگی در مقابل حملات احتمالی ایران به سرزمین اشغالی و همچنین تمرینهای متعدد هوایی برای سوختگیری در مسافتهای طولانی در دستور کار نیروی هوایی این رژیم قرار گرفت. با این حال به همان دلایلی که امریکاییها در نهایت از حمله به ایران منصرف شدند، سردمداران رژیمصهیونیستی نیز به این نتیجه رسیدند که حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران تبعات غیر قابل جبرانی برای آنها به همراه خواهد داشت.
بلوف اسرائیلی
نیروی هوایی رژیمصهیونیستی سابقه دو حمله به تأسیسات اتمی عراق و سوریه را در کارنامه خود دارد. دو حملهای که به خسارت به تأسیسات مهم هستهای این کشورها و عملاً انحراف کامل برنامه این دو کشور انجامید. حملهای که هیچ واکنشی از سوی این دو به همراه نداشت، اما مسئله ایران تا حدود زیادی با سوریه و عراق متفاوت بود.
ایران از قدرت آفندی بسیار خوبی در حوزه موشکهای بالستیک برخوردار است و از سوی دیگر جنگهای 33 روزه با حزبالله لبنان و 22 روزه با حماس در منطقه غزه ناتوانی این رژیم در مقابل حملاتی با ابعاد کوچکتر را اثبات کرده است.
ایران در سالهای اخیر موفق به طراحی و تولید نسل جدیدی از موشکهای بالستیک شده و در زمینه طراحی و ساخت موشک از رژیمصهیونیستی سبقت گرفته است. در حال حاضر موشکهای شهاب-3 ایران میتوانند اهداف دوردستی در خاک این رژیم را مورد حملات دقیق قرار دهند. موشکهای شهاب - 3 ایران با موفقیت آزمایش شده و کاملاً قابل اطمینان هستند.
از سوی دیگر ایران انواع گوناگونی از موشکهای پیشرفته و طولانی پرواز دیگر مثل موشکهای کروز را نیز در اختیار دارد که ایران را در برتری موشکی منحصر به فردی نسبت به اسرائیل قرار داده است. این موشکها هر چند از موشکهای شهاب کندتر هستند اما مسیر پرواز آنها قابل پیشبینی نیست.
ارتش رژیمصهیونیستی در سالهای اخیر سعی کرده با خرید یا طراحی موشکهای ضد موشک بتواند یک سیستم موشکی برای مقابله با موشک شهاب - 3 تولید کند ولی طبق اظهاراتی که از سوی مقامات ارشد وزارت دفاع این کشور بیان شده اسرائیل هنوز موفق نشده ضعفهای موشکی خود را در مقابله با ایران جبران کند و در صورت بروز یک جنگ احتمالی از این ناحیه متحمل خسارتهای فراوانی خواهد شد.
واقعیت اینجا است که فضای زندگی این رژیم بسیار کوچک بوده و بخش عظیمی از جمعیت آن در محدوده کوچکی در اطراف تلآویو متمرکز شده است، به همین علت این منطقه بسیار آسیبپذیر شده چراکه بیش از 70 درصد از کل جمعیت اسرائیل و 80 درصد از ساختار زیربنایی اسرائیل در این منطقه متمرکز شده است. در اینجاست که زندگی میلیونها یهودی ساکن در سرزمینهای اشغالی در معرض تهدید جدی قرار میگیرد و اسرائیل پیش از آن که به فکر حمله پیشگیرانه به ایران باشد، باید به فکر جان آنهایی باشد که تمام جمعیت این رژیم را تشکیل دادهاند.
تنها میتوانیم برنامه هستهای ایران را به تأخیر بیندازیم
با تمام جوانب فوق میتوان به راحتی تعبیر لاف را از سوی مقام معظم رهبری متوجه شد. در واقع تمام تلاشها و تهدیدات نظامی امریکا و رژیمصهیونیستی عملاً یک لاف بیارزش است. لافی که تنها به درد مطرح کردن آن در زمان مذاکرات هستهای خورده و مصرف دیگری به جز امتیازگیری از طرف مقابل ندارد. شاید حسن ختام این مسئله گفتهای باشد که از سوی مارتین دمپسی رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا درخصوص شکست مذاکرات هستهای نقل شد. دمپسی با اشاره به امکان شکست مذاکرات گفت که همچنان بحث حمله به برنامه هستهای ایران روی میز قرار دارد اما حرف خود را این گونه تصحیح کرد که ارتش امریکا تنها میتواند پیشرفت برنامه هستهای ایران را به تأخیر اندازد. همین سخن نیز به صورت صریحتر از طرف وندی شرمن مذاکرهکننده ارشد امریکایی بیان شده است. شاید در این میان وظیفه تیم مذاکرهکننده باشد که با قدرت در مذاکرات ایستادگی کرده و گول لافهای امریکاییها را نخورند.