شهید حاج محسن حججی برگشت سرافرازانه شما را از جهاد به ایران اسلامی تبریک و تهنیت میگوییم...
حاجی حجکم مقبول و سعیکم مشکور
حج را معنا کردی، تو حاجیترین حج گذار سرزمین حق هستی و شیطان بیشترین سنگ ها را از ناحیه تو خورده است. تو معنای عزت را به رخ فرشتگان کشیدی و معنای قربان را فهمیدی و فهماندی! تو اسماعیل زمان بودی تا قربانی شدنت زنگهای آزادی و سوت قطار نابودی اسرائیل و داعش را به گوش همگان برساند. رفتی سر دادی حالا داری برمیگردی، به عقیده من رفت و برگشت تو دلیل معاد است تو به معنای اعتقاد به معاد در سال 96 هستی، زمینیان با اسم تو به آسمانیان فخر بندگی میفروشند و تو را دلیل زنده ماندن راه حسین (ع) میدانند و به امام عصر به خاطر داشتن سربازانی مثل تو تبریک میگویند.
محسن جان رفتی انقلاب برپا کردی و زمین و آسمان را متحیر کردی تا خلایق بدانند بهشت رضایت خدا را به بهانه نمیدهند، رفتی تا همه بدانند دلت که پاک باشد سر در راه میگذاری والا تاریخ مصرف شعارها گذشته است. شیعیان به میدان عمل آزمایش میشوند تا همگان بدانند سربازان همانطور که رفتنشان برای خداست، برگشتشان هم برای خداست، تا انقلاب را بیاورند، تا دلها را زنده کنند و شهر ما را از روزمرگی و مرگ عادت نجات بدهند و دلها را متوجه هدفهای گمشده در آلودگیهای شهرها کنند و با چشم دل ببینند مردان حیدری را که در هر زمان و مکان وعده هایشان را با خدا فراموش نمیکنند و همیشه در تاریخ محسن ها و حسن ها و حسین ها علوی بوده اند و علی را تنها نمیگذارند.
همه دنیا دیدند که تو مرد مبارزه بودی و آرزویت که آرامش کودکان حلب و رقه از وحشی گری های داعش بود با چاقو و بریدن حلقومت جواب داده شد. تا گلوی بریده تو بلند ترین فریاد تاریخ باشد برای گوش هایی که درد ناشنوایی صدای حق بر گوش دلشان مهر مرگ زده است. تو فرستاده حق تعالی هستی تا زندگی بعد از مرگ را عینیت بخشی و همگان بدانند شهدا زنده اند. و با همین چشم های عادت زده ببینند که آمدی تا نگاه رحمت خدا را برای این سرزمین سوغات بیاوری ولی محسن جان همه آمده ایم به استقبال تو، تا تو برایمان تعریف کنی از عشق بازیهایت با کردگار عالمیان و به دلهای ما مژده بدهی تا آتش انتظار در دلمان شعله ورتر شود و ببینیم که وعده خدا حق است. میآییم به استقبال سرباز بی سر وطن تا دنیا ببیند سربازان ایران همیشه مایه افتخار این مردمند و این کشور قدردان سربازان خود هست.
اگر نمی آمدی وحرف نمیزدی با آمدنت شاید باورمان میشد که همه چیز تمام شده است. اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم، الحمدالله جنگ خانمان سوز تمام شد!!!
اما تو رفتی و با رفتنت و آمدی و با آمدنت به همه نشان دادی که جنگ تمام نشده است. چرا که جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد، تو به همه فهماندی که برای عزیز شدن لازم نیست خود را به در خانه کدخدا برسانیم، بلکه خانه خدا همیشه برویمان گشوده است. محسن جان آن روز که رفتی جهان را در شعاع رفتنت قرار دادی و حالا که آمده ای دلها را به سمت کرببلایی روانه کردی که فقط روایتش را شنیده بودیم. و بر آن گریسته بودیم. شاید خدا می خواست با تو و رفتنت دلهای به خواب رفته ما غفلت زدگان را بیدار کند. تو حجت خدا بر ما بودی تا ببینیم و راه را پیدا کنیم، همانگونه که رهبر انقلاب تو را این گونه صدا کرد. امروز هم که این امام جامعه برای وداع با تو حاضر شد. و بر تابوتت بوسه زد. راستی اصلا آن لحظه چه در دل مولایت بود که چنین بوسه زد بر تابوتت. شاید همچون مولایش حسین گفته باشد علی الدنیا بعدک العفا. تو را نمی دانم به کدام شخصیت کربلا تشبیه کنم، به حسین که چون او بی سر آمده ای؟ به عباس که دست در بدن نداری؟ به زینب که اسارتت همچون او دل ها را سوزاند، به علی اکبر که عربا عربا بود و تو نیز چنینی، اما فکر می کنم تو در روزگار ما و در زمانه خمینی کبیر روضه مجسم کربلایی که به یاد همه لحطاتش و به یاد تو می توان گریست.
اما مانده ام فردا که فرزندت بزرگ شد و به کلاس اول رفت چگونه به او بگوییم بابا آب داد در حالی که می دانیم تشنه جان دادی، چگونه بگوییم بابا نان داد، چرا که می دانیم برای نان نرفته بودی بلکه برای عقیده ات رفتی، و چگونه او را از تصمیم بزرگی که گرفتی باخبر سازیم که دنیا را تکان داد. اما نیک می دانم که فرزندت نیز همچون تو در راهی خواهد رفت که تو رفتی و برای او به یادگار گذاشتی...
او نیز چون تو پاسدار خواهد بود، پاسدار ارزش ها، همان ارزشهایی که تو جانت را فدایش کردی.
و اما مردمی که برایت سنگ تمام گذاشتند. خدا تورا عزیز کرد در بین همه آنهایی که آزادی و آزادگی مشیشان است و مردمی که هنوز ارزش ها برایشان زنده است و شهید برایشان در اوج قله های عزت است و افتخار.