روز اول
ساعت 10 صبح است. خیابان طالقانی وضع عادی خود را دارد. ماشینها با سرعت و سر و صدا عبور می کنند، فروشگاهها با زند و کارکنان آنها سرگرم کارهای روزمره هستند. ناگهان گروهی نزدیک به چهارصد نفر در حالی که در طول خیابان طالقانی راهپیمایی میکنند. به سمت سفارت آمریکا میپیچیند. جوانان باشور و حرارت از در و دیوار سفارت بالا میروند و به درون محوطه سفارت میپرند.
خیابان بند میآید و جوانها تند و تیز یکی پس از دیگری از گوشه و کنار سفارت به داخل میروند، حالا هر کدامشان بازوبندی به دست و عکس امام به سینه دارند. در حالی که باران نیز شروع به باریدن کرده، خبری بر روی تلکس خبرگزاریها میرود که تا سالها اثرات باقی خواهد ماند؛ سفارت آمریکا در تهران اشغال شد.»
روز دوم، امام خمینی حرکت دانشجویان را مورد تایید قرار میدهد و میگوید: «امروز در ایران باز انقلاب است. انقلابی بزرگتر از انقلاب اول. در این انقلاب شیطان بزرگ آمریکاست.»
آقای سیداحمد خمینی به نمایندگی از رهبری انقلاب در جمع دانشجویان حضور مییابد و در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت میکند. خبرنگاری از او میپرسد علت حضور و ماموریتتان در رابطه با اشغال سفارت آمریکا چیست؟ او پاسخ میدهد: «من به دعوت برادران پیرو خط امام به اینجا آمدم.» سیداحمد خمینی اضافه میکند: «تمام مردم ایران از عمل دانشجویان پشتیبانی میکنند.» او در جواب خبرنگاری که پرسیده بود: «آیا تضعیف دولت تا این حد صحیح است؟» میگوید: «این کار تضعیف دولت نیست زیرا تمام ملت یکپارچه این عمل را تایید میکنند و لابد دولت هم از مردم است.»
اما چند ساعت پس از مصاحبه سیداحمد خمینی، دولت موقت مهندس بازرگان استعفا میدهد و از قضا این استعفا پذیرفته میشود و از سوی رهبر انقلاب، شورای انقلاب مامور اداره کشور میشود.
ابوالحسن بنیصدر نیز به سرپرستی وزارت امورخارجه برگزیده میشود.
روز 16
خیابانهای اطراف سفارت لبریز از حضور مردم است. انبوه جمعیت با عصبانیت پرچم آمریکا را آتش میزنند و فریاد میکشند: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر کارتر».
بنیصدر، کفیل وزارت امورخارجه از سمتش کنار رفته و قطبزاده جای او را میگیرد. او میگوید: «نمیتوان تا ابد گروگانها را نگه داشت و آمریکا به عنوان سرزمین آزاد، نه میتواند تسلیم تحقیر واگذاری مردی بیمار به رژیم جمهوری اسلامی ایران بشود و نه از به خطر انداختن 50 یا 60 شهروندش برای نگه داشتن این مرد بیمار راضی است.»
در خارج از مرزهای ایران خبرهای داغی وجود دارد. در اجتماعی بیسابقه شورای امنیت سازمان ملل با پانزده رای بر آزادی فوری گروگانها تاکید میکند. در این میان حتی شوروی نیز رای مثبت میدهد. ایران نشست نیویورک را تحریم کرد اما بنیصدر میگوید اگر همچنان وزیر خارجه بود، به نیویورک میرفت، هر چند که برخی منتقدان در شورای انقلاب او را از هواپما برگرداندند.
19 نوامبر (28 آبان) دانشجویان سه گروگان را آزاد میکنند. دو تفنگدار سیاهپوست و یک منشی زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سیاهپوست دیگر را نیز آزاد میکنند.
روز 58
شورای امنیت در آخرین روزهای سال 1979 میلادی با 11 رای موافق و بیهیچ مخالفی و با امتناع روسیه و چک واسلواکی از رای دادن تصویب میکند که ایران باید تا هفتم ژانویه (18 دی 1358)، گروگانها را آزاد کند و اگر در این مهلت گروگانها آزاد نشوند، شورای امنیت قطعنامه شدیدتری صادر میکند. همزمان والدهایم دبیر کل سازمان ملل، تصمیم میگیرد شخصا به ایران برود و دیپلماسی قدیمی را بیازماید. اما روزنامههای ایرانی در اول ژانویه (12 دی)، با عکسی قدیمی از او استقبال میکنند. در آن عکس والدهایم بر دست اشرف پهلوی، خواهر شاه، بوسه میزند. روزنامه جمهوری اسلامی در زیر این عکس این گونه به والدهایم طعنه میزند: «آقای والدهایم، این شما هستید که بر دست بدکارهای بوسه میزنید.»
والدهایم به ایران می آید، اما هیچ یک از مقامات رسمی حاضر به دیدار او نمیشوند و او پس از سه روز بازمیگردد و هنگام بازگشت به شورای امنیت پیام میدهد که اعمال روز علیه ایران تنها به تشدید مقاومت آنها میانجامد. شورای امنیت دو بار تصویب قطعنامه را به تعویق میاندازد و در نهایت در 22 دی ماه 1358 (13 ژانویه 1980) شورای امنیت بنا به پافشاری ایالت متحده تشکیل جلسه میدهد.
مک هنری نماینده آمریکا دعاوی خود را علیه ایران اقامه میکند و از شورا تقاضا میکند که برای حفظ صلح بینالمللی قطعنامه مورد درخواست ایالت متحده مبنی بر تحریم اقتصادی ایران را به تصویب برساند.
آن شب یکی از جلسات شورانگیز شورای امنیت در جریان بود. پس از چندین ساعت بحث و بررسی، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمریکا حمایت میکنند، بنگلادش و مکزیک رای ممتنع و چک واسلواکی رای مخالف و در نهایت شوروی با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمریکا را به بایگانی شورای امنیت میسپارد.
دیپلماسی دبیر کل شکست میخورد و ایالات متحده میگوید که یک طرفه به قطعنامه عمل خواهد کرد.
ماه سوم
ابوالحسن بنیصدر به ریاست جمهوری ایران برگزیده میشود. او در اولین مصاحبهاش خاطر نشان میکند: «آماده نیست که با دانشجویان مسلمان حکومتی موازی را قبول کند.» او اضافه میکند: «ما در ایران دو حکومت داریم؛ یکی حکومت دانشجویان پیرو خط امام و دیگری شورای انقلاب و چنین وضعی قابل قبول نیست.»
بنیصدر راه حل مساله گروگانها را تشریح میکند. به عقیده او دولت آمریکا باید از ایران عذرخواهی کند و استقلال و حاکمیت جمهوری اسلامی را محترم بشمارد؛ در این صورت مشکل گروگانها ممکن است بزودی حل شود. سخنان بنیصدر، اهالی کاخ سفید را بجنب و جوش وامیدارد.
زمزمههایی در رسانههای خارجی مبنی بر دیدار مقامات ایران و آمریکا و ارائه راه حل تازه منتشر میشود. اما صادق قطبزاده در مصاحبه با رویترز میگوید: «شخص اینجانب و وزارت خارجه هیچ گونه تماس مستقیم و یا غیرمستقیم با آمریکا نداشتهایم و راه حل تازه، همان مطالبی است که بارها گفتهایم.» اشاره قطبزاده به استرداد شاه و اموال او به ایران است.
چند سال بعد گری سیک در کتابش از دیدار قطبزاده (وزیر امورخارجه) و همیلتون جردن (رئیس کارکنان کاخ سفید) در 28 بهمن (16 فوریه) در پاریس خبر میدهد. این دیدار سه ساعت به طول میانجامد. قطبزاده در پاسخ جردن که چگونه میتوان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حیثیت طرفین حل کرد، پاسخ می دهد: « راه حل ساده است، شاه را بکشید.»
به هر حال پس از اظهار نظر فرانک جورج که با خوشبینی خبر از پیدا شدن راه حل تازه برای آزادی گروگانها میدهد، این تصور در ذهنها زنده میشود که بنیصدر در توافقی محرمانه با آمریکاییها سازش کرده است.
در این میان خبرگزاری فرانسه گزارش میدهد تا چند روز دیگر یک هیات آمریکایی که از جانب دانشجویان پیرو خط امام دعوت شدهاند، احتمالا وارد تهران خواهند شد.
در چنین قضای بود که آسوشیتدپرس و رویترز گزارش دادند که به محض ورود اعضای یک دادگاه بینالمللی که قرار است اتهامات ایران علیه شاه مخلوع را رسیدگی کند،گروگانهای آمریکایی آزاد خواهند شد. این مطلب را «هیکل» روزنامهنگار معروف مصری در مقالهای نوشته و اضافه کرده که هر چند گروگانها به مجرد ورود اعضای دادگاه بینالمللی به تهران بلافاصله آزاد خواهند شد، اما در تهران زیر نظر طرف سوم (سوئیس) قرار خواهند گرفت تا آمریکا به آنها دسترسی داشته و مسوول سلامتی آنها باشد. اما ماجرا به دلخواه آمریکاییها پیش نرفت؛ هر چند قطبزاده اعلام کردکه به نمایندگی از شورای انقلاب، گروگانها را تحویل خواهد گرفت اما دانشجویان اعلام کردند، گروگانها را تحویل قطبزاده نخواهیم داد.
پس از گذشت چند ساعت از این بیانیه دانشجویان، دفتر امام، شورای انقلاب و هیات وزیران، هرگونه تصمیمگیری درباره گروگانها را مربوط به مجلس شورای اسلامی دانستند.
هیات تحقیق هم به تهران آمد و خواستار دیدار با گروگانها شد. اما دانشجویان ملاقات هیات تحقیق با گروگانها را کاری انحرافی خواندند و اعلام کردند گروگانها تنها برگ برنده ایران در مبازه با آمریکا هستند و اجازه نمیدهند اعضای این کمیسیون با گروگانها ملاقات کنند، بدین ترتیب نقشه قطبزاده و جردن هم نتوانست گرهی را باز کند.
روز 140
کارتر در 26 مارس 1980 (چهارم فروردین 1359) نامهای محرمانه خطاب به امام مینویسد و اعلام میکند: «ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است، میباشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ماست، زیرا من تصور میکنم که ما هدف واحدی را که صلح جهانی و برقراری عدالت برای همه ملل است، تعقیب میکنیم.»
اما امام خمینی با شجاعتی خارقالعاده دستور میدهد تا نامه کارتر منتشر شود. در آمریکا انتشار این نامه یک افتضاح سیاسی برای کارتر بود. کیسینجر بلافاصله پس از افشا شدن محتوای نامه کارتر اعلام کرد: «آمریکا باید به مقامات ایرانی بگوید که مهمانی تمام شده است.»
روز 155
روز مقدس دیگری فرارسیده، روز عید پاک است. سه کشیش آمریکایی به سفارت آمدهاند تا مراسم عید پاک را اجرا کنند.
گروگانها در گروههایی دو تا چهار نفره برای انجام مراسم مذهبی به کتابخانه میآمدند. در اوایل شب مراسم تمام میشود اما کارتر یک روز پس از عید پاک روابط دیپلماتیک با ایران را قطع کرد. او بالاخره قطعنامه یک طرفه را هم اجرا کرد و تردد همه محمولهها جز غذا و دارو را به ایران ممنوع کرد.
به علی آگاه (کاردار سفارت ایران و واشنگتن) و دیپلماتهای دیگر، 36 ساعت فرصت داده می شود تا ایالات متحده را ترک کنند. آنان ناراحت هستند اما در تهران گویی جشن برپا شده است.
امام خمینی از کارتر به خاطر قطع رابطه با ایران تشکر میکند و میگوید: «قطع روابط به این معناست که آمریکا از نفوذ در ایران قطع امید کرده است.»
عملیات نجات
هشت هلیکوپتر بزرگ از ناو وینسنتس پرواز کردند. شش هواپیمای سی- 130 ترابری نیز از فرودگاهی مخفی در مصر به پرواز در آمدند. آنها ماهها در صحراهای جنوب غربی آمریکا برای ماموریت ویژه خود، تمرین کرده بودند.
این گروه در فورت براگ، کارولینای شمالی، پشت سیمهای خاردار اردوگاهی که قبلا زندان بود، اردو زده بودند و برای کارهای ناگهانی مانند وارد شدن به اتاقهای تاریک با عینکهای مخصوص و انفجار سوانح پیش رو تمرین کرده بودند. در 23 فروردین 1359 (11آوریل 1980) کارتر شورای امنیت ملی را احضار کرد و پس از یک ساعت تصمیم گرفته شد تا عملیات اجرا شود.
هشت هلیکوپتر- 53 از وینسنتس برخاسته اما یکی یکی مجبور به بازگشت یا فرود اضطراری شدند.
اولین هلیکوپتر به خاطر ترک برداشتن پرههای آلومینیومیاش مجبور به فرود شد. دومین نیز ژیوسکوپش را (که برای پرواز در شب ضروری بود) از دست داده و به خاطر مسدود شدن دریچه خنککنندهاش مجبور به بازگشت به ناو هواپیمابر شد.
ساعت 50/12 دقیقه شب اولین هلیکوپتر به صحرای یک که ایرانیها آن را پشت بادام میخواندند رسید و آخرین هلیکوپتر هم پس از یک ساعت به محل ملاقات آمد. «مهندس پرواز هلیکوپترها را بررسی کرد و به چارلی بک ویث (فرمانده عملیات) گفت سیستم هیدرولیک یکی از شش هلیکوپتر باقیمانده قادر به فعالیت نیست. عملیات چراغهای آبی عملا شکست خورده است. چرا که با پنج هلیکوپتر نمیتوان 90 کماندو و سی گروگان را از ایران خارج کرد. یک ویث میگوید: «خدایا، ما شکست خوردهایم.» کارتر با توقف عملیات موافقت میکند.
در صحرا ساعت 10/2 بامداد است. خلبان یکی از هلیکوپترها حدود هفت- هشت متر در هوا بلند میشود تا به طرف دیگری نزدیک یکی از ترابریها برود. همان طور که به آن طرف کج میشد، پرهاش مخزن بنزین هواپیما 130- را میشکافد. ناگاه پشت بادام غرق در آتش میشود و شعلههای آتش را میتوان از کیلومترها مشاهده کرد. در واقع همه جهان متوجه میشوند.
کماندوها به سرعت سوار 130- ها می شوند. پنج خدمه و سه تفنگدار در آتش سوخته اند. 130- ها به مقصد مصر پرواز میکنند و اجساد را در همان جا میگذارند.
خبرگزاریها در ساعت 22/1 خبر را اعلام میکنند: «واشنگتن- کاخ سفید نیمه شب جمعه در بیانیهای اعلام کرد که عملیات نظامی جسورانهای که برای نجات گروگانهای آمریکای در تهران طرح شده بود، به علت «نقص فنی» لغو شده است. برخورد دو هلیکوپتر آمریکایی روی زمین در صحرای ایران به مرگ هشت خدمه منجر شده است.»
روز 342
پس از مدتها کشمکش بالاخره امام خمینی شروط چهارگانهای را برا آزادی گروگانها اعلام میکند؛ بازگرداندن داراییهای شاه، تعهد به عدم مداخله در امور ایران، آزاد کردن داراییهای ایران در آمریکا و لغو ادعاهای آمریکا علیه ایران.
شرط دوم آسان است. ادموند ماسکی (وزیر امورخارجه آمریکا) میگوید ایالات متحده استقلال ایران را به رسمیت می شناسد. درباره دیگر شرایط آمریکاییها بسیار محتاطانه عمل میکنند. کارتر از الجزایر میخواهد واسطه ایران و آمریکا شود، چرا که چند ماه پیش کارتر روابطش با ایران را قطع کرده بود. در این میان در 25 و 27 شهریور صادق طباطبایی که ادعا میکند نمایندگی دولت ایران را دارد با وارن کریستوفر، معاون وزارت امورخارجه آمریکا دیدار میکند. شهر بن، آلمان غربی میزبان این ملاقات محرمانه است. طباطبایی در این دیدارها ضمن اعلام شرایط ایران برای آزادی گروگانها به کریستوفر میگوید: «ایران متعهد میشود دو روز پس از امضای قراردادی میان ایران و آمریکا، گروگانها آزاد خواهند شد.» در این جلسه طباطبایی اصرار دارد که موضوع پیش از فرارسیدن اولین ساگرد گروگانگیری خاتمه یابد.
روز 366
موقعیت کارتر به عنوان سخنران تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری همچون شمشیری دولبه بود. برگشت با سلامت گروانها انتخاب کارتر را حتمی میکرد اما اشتباه یا واکنشی عصبی امیدهای رونالد ریجان را پررنگ میکرد.
اشپیگل نوشت: «زمانی ایالات متحده میتوانست تصمیم بگیرد که چه کسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند، اما امروز، در 1980 آیتاللهی در تهران میتواند سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده را تعیین کند.»
در آمریکا همه آماده انتخابات میشدند، در تهران نیز مجلس در آستانه رایگیری بود. محمد موسوی خوئینها میگوید: «اگر ایالات متحده شرایط ما را بپذیرد، گروگانها میتواند دوشنبه (شب انتخابات آمریکا) از ایران پرواز کنند.»
کمیسیون ویژه چهار، نظر امام خمینی را تامین کرده بود. بحث در روز یکشنبه 5 آبان 1359 در جلسهای محرمانه شروع شده بود، نمایندگان نظر کمیسیون را که موسوی خوئین ها میخواند شنیدند و سپس رای دادند و پیشنهاد رای آورد.
اکنون توپ در زمین کارتر است. اما نمیتواند توپ را از میانه میدان عبور دهد. کارتر میگوید: «ما میگوییم میخواهیم با شرایطی موافقت کنیم که با قوانین آمریکا معارض نباشد.»
گروگانها آزاد شدند و البته در انتخابات روز بعد ریگان بر کارتر پیروز شد.
روز 373
پس از رأی نیاوردن کارتر، تحولات روند سریعتری به خود میگیرد. وارن کریستوفر پاسخ آمریکا را به واسطه الجزایر میگوید و تاکید میکند: «بقیهاش به ایرانیها بستگی دارد.»
هنری کیسینجر دموکرات انتظار دارد قبل از این که ریگان در 30 دی (20 ژانویه 1980) قدرت را در دست گیرد، آزاد شوند.
چند روز بعد ایالات متحده اصولا بیانیه ایران (همان شروط چهارگانه) را میپذیرد و جزئیات را برای مذاکره باقی میگذارد اما رجایی نخستوزیر، پاسخ آمریکاییها را مبهم میخواند و خواستار پاسخ مجدد آمریکا میشود.
آیتالله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، هم مساله محاکمه گروگانها را مطرح میکند تا اینکه در ساعت 12 شب 27 دی آخرین پاسخ آمریکا تسلیم دولت ایران میشود.
بهزاد نبوی مذاکرهکننده ایرانی میگوید: «آمریکا متعهد شده است کلیه سپردههای ایران را که براساس حکم رئیسجمهور آمریکا در بانکهای آمریکایی و شعب اروپایی آنها توقیف شده است قبل از آزادی گروگانها به حساب بانک مرکزی کشور ثالث واریز کند.»
همه چیز برای آزادی گروگانها مهیاست اما ایالات متحده آزادی گروگانها را با افزودن تبصرهای خارج از قرارداد الجزایر به تعویق میاندازد. گروگانها از فرودگاه مهرآباد مجددا به بازداشتگاه بازگردانده میشوند. بهزاد نبوی میگوید: «بیانیه الجزایر به امضای دولتین ایران و آمریکا رسیده و رئیسجمهور آمریکا فرمان رفع توقیف از سپردههای مسدود شده ایران را صادر کرده بود و ما هر لحظه انتظار داشتیم که بانکهای آمریکایی سپردههای ایران را به بانک انگلیسی واریز کنند، تا گروگانها آزاد شوند، اما یادداشت اخیر بانکهای آمریکایی برای ما کاملا تازگی داشت و این همان «نارویی» است که خبرگزاریهای خارجی گزارش میدهند و در این یادداشت مطالبی برخلاف بیانیه الجزایر وجود داشت که قبلا توسط ایران رد شده بود. ما منتظر هستیم که بانکهای آمریکایی سپردههای ایران را به بانک مرکزی انگلیس واریز کنند و اگر این کار انجام نگیرد مسلما تصمیمات جدیدی اتخاذ خواهد شد.
روز 444
ایرانیها تا زمان تعویض دفتر ریاست جمهوری میان کارتر و ریگان تعلل کردند. رونالد ریگان ایرانیها را به بربرها تشبیه کرد و در مقابل یک وزیر ایرانی گفت: «ما این حرف را جدی نمیگیریم. ریگان فکر میکند هنوز در فیلمهای وسترن باز میکند و باید رفتارهای وحشیانه داشته باشد.»
او اضافه میکند: «گروگانها مثل میوهایی هستند که همه آبش کشیده شده است.»
پزشکهای الجزایری گروگانها را معاینه میکنند؛ بویینگها هنوز روی زمین هستند. بسیاری معتقدند انقلابیونی که شاه را تا دم مرگ دنبال کرده بود، تا آخرین دقایق ریاست جمهوری کارتر، عذابش خواهند داد.
و در لحظاتی که کارتر رئیسجمهور نبود، هواپیمای الجزایری با 52 آمریکایی فرودگاه مهرآباد را ترک میکرد. هواپیماها با شعار «مرگ بر آمریکا» مشایعت میشدند. هواپیماها خاک ایران را ترک کردند و در تاریکی شب مهتابی گم شدند. 5 دقیقه به 9 شب به وقت تهران روز 444 بود که دیگر موضوع تمام شده بود، دقیقا شبیه تمام شدن هرگونه رابطه ایران و آمریکا.