رقابت و همکاریهای دو قدرت بزرگ آسیایی و اوراسیایی (چین و روسیه) در طول نیمه دوم قرن بیستم بر روابط بینالملل تأثیرهای جدی بر جای گذاشت. روسیه پس از انقلاب کمونیستی سال 1917 و چین پس از انقلاب کمونیستی سال 1949 به عنوان دو قدرت بزرگ جهانی رویارویی پرفراز و نشیبی را با نظام سرمایهداری بویژه ایالات متحده آمریکا شکل بخشیدند. هر چند هر دو قدرت به اردوگاه کمونیسم تعلق داشتند، ولی به زودی با تحلیلهای متفاوت در برابر نظام سرمایهداری و آمریکا ظاهر شدند. همزیستی مسالمتآمیز خروشچف با حملات شدید «مائو» و رهبران چین مواجه شد و مناقشات ایدئولوژیک دو کشور با اختلافات مرزی و ارضی همراه گردید.
هر دو کشور در مواجهه با واقعیتهای تحول در جامعه داخلی و جهانی فرآیندی از اصلاحات را تجربه کردند، در چین براساس نگرشی واقعگرایانه و سازمانیافته، در اتحاد شوروی به طور واکنشی و فاقد برنامه.
با فروپاشی اتحاد شوروی روابط دو کشور بزرگ همسایه وارد مرحله جدیدی شد. روسیه که در نخستین سالهای پس از فروپاشی اولویت روابط خارجی خود را در غرب (آمریکا و اروپا) جستوجو میکرد، در این دوران نسبت به همسایگان آسیایی خود توجه زیادی نداشت. نیاز به سرمایه و تکنولوژی و تلاش برای یکپارچه شدن در بازارهای جهانی برای رهبران کرملین توسعه روابط همهجانبه با اروپا و آمریکا را به محور روابط خارجی آن تبدیل کرده بود.
در حاکمیت نگرش اوراآتلانتیکی در نخستین سالهای استقلال روسیه اهمیت ژئوپلتیک اندک برآورد شده بود. پس از حوادث پی در پی در آسیای مرکزی و قفقاز، جنگ داخلی در تاجیکستان و درگیریهای ارامنه و آذریها در قفقاز و پس از مناقشه در مولداوی رهبران روسیه به تدریج همراه با افزایش شکاف میان دیدگاههای رهبران روسیه و آمریکا، اهمیت جمهوریهای پیرامون خود را مورد توجه قرار دادند.
بزودی تاجیکستان در آسیای مرکزی که با روسیه مرز مشترک نداشت از سوی فرمانده نیروهای مرزبانی روسیه ژنرال ترتیاکوف «قلب روسیه» خوانده شد.
روسها اهمیت پیوندهای امنیتی - نظامی - سیاسی - اقتصادی با جمهوریهای پیرامون خود را که آن را «خارج نزدیک» خواندهاند، به طور فزایندهای مورد تاکید قرار دادند.
اساساً در پی تحولات داخلی و منطقهای در سالهای پس از فروپاشی نگرش رهبران روسیه نسبت به چین و رابطه آن با جهان دگرگون شده است. نگرش اوراسیاگرایی جدید به زودی جای نگرش اوراآتلانیکی بر سیاست خارجی روسیه حاکم شد. دگرگونی در سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه و خلیجفارس و بویژه در روابط با جمهوری اسلامی ایران را باید در این محتوا تحلیل کرد. در سیاست خارجی روسیه نگرش مبتنی بر اهمیت جغرافیا و همجواری با کشورهای اسلامی با در نظر گرفتن میلیونها مسلمان ساکن در روسیه نفوذ روز افزون خود را به نمایش گذاشته است. بر همین اساس پیوندهای گوناگون میراث دوران اتحاد شوروی به زودی روشن ساخت روسیه نسبت به مسائل جمهوریهای پیرامون خود نمیتواند بیتوجه بماند.
تجربه جنگ خونین داخلی تاجیکستان بر این تغییر دیدگاه بسیار تاثیر داشت. آسیای مرکزی در شرایط پس از فروپاشی با دشواریهای گوناگون سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی مواجه بوده است. نخبگان اقتدارگرای بر جای مانده از دوران حاکمیت کمونیست روند انتقال این کشورها به نظامهای دموکراتیک را با چالشهای جدی مواجه کردهاند.
درگیریهای خونی در ازبکستان، گروگانگیری و شورش در قرقیزستان و پیش از آن جنگ خانمانسوز داخلی در تاجیکستان شدت مشکلات سیاسی- اقتصادی آن منطقه را آشکار میسازد. دشواریهای روند ملت سازی- دولت سازی و بحرانهای هویت، مشروعیت و کارآمدی همه این کشورها را، با شرایط پیچیده مواجه کرده است.
یکی از مهمترین مسائل این منطقه در پی فروپاشی مدل نوسازی کمونیستی، طرح الگوهای رقیب دینی و سکولار برای جایگزین کردن مدل مناسب توسعه برای این کشورها بوده است. هر چند دهها سال حکومت کمونیستی سعی در دینزدایی از مردم این منطقه داشت، ولی تردیدی نیست که اسلام بخش مهمی از هویت مردم آسیای مرکزی را تشکیل داده است. پیوندهای قومی که از ویژگیهای این منطقه است، موجب انتقال ناآرامیها از افغانستان به این کشورها شده است. موضوعی که تا قبل از حوادث تروریستی شهریور 1380/ سپتامبر 2001 پیامدهای آن به درستی درک نشده بود. اسلامگرایی در شرایط پس از فروپاشی به یکی از ویژگیهای مهم این منطقه تبدیل گردیده است. هر چند در نخستین سالهای پس از فروپاشی شوروی، جمهوری اسلامی ایران عامل تهدید اسلامی تلقی میشد و آمریکا و رقبای منطقهای ایران در مورد آن تبلیغ بسیاری انجام میدادند، ولی به زودی مشخص شد ریشههای تهدید در اندیشههای طالبانی است، نه اسلامی.
برای روسیه «عامل اسلامی» در تنظیم روابط با این جمهوریها از اهمیت ویژهای برخوردار است. حضور میلیونها مسلمان در روسیه غربی تاثیر این عامل را مشخص میسازد. فعالیت گروههای اسلامی در شرایط دشواریهای اقتصادی اجتماعی آسیای مرکزی به طور فزایندهای گسترش یافته است. اسلامگرایان در منطقه که اکثریت قاطع مردم آن را سنی مذهبها تشکیل دادهاند، با تمرکز بر اندیشههای سنیگری تبلیغات علیه نظامهای موجود را گسترش دادهاند. البته در میان گروههای اسلامی میتوان از گرایشهای متفاوت یاد کرد.
برای رهبران روسیه منابع عظیم معدنی، بازارهای مصرف و پیوندهای گوناگون بر جای مانده از نظام اقتصاد یکپارچه دوران کمونیسم آسیای مرکزی را از حساسیتهای ویژهای برخوردار ساخته است. دستیابی مجدد به منابع انرژی در منطقه و کنترل مسیرهای انتقال آن بر بازارهای جهانی مباحثی است که در تنظیم سیاستهای روسیه نفوذ جدی داشته است. در حالی که آمریکا آشکارا عقب کشیدن روسیه از این منطقه و محدود شدن آن را در مرزهای فدراسیون جستوجو میکند، خلا ژئوپلتیک ابتدایی عقبنشینی روسیه در دوران سیطره نگرش او را آتلانتیکی بر سیاست خارجی این کشور، آسیای مرکزی را به «عرصه بازی بزرگ جدید» تبدیل کرده است که روسیه و آمریکا دو بازیگر مهم آن هستند. در حالی که روسیه این منطقه را بخشی از حوزه منافع حیاتی خود میداند، آمریکا در پی عقب راندن روسیه به درون مرزهای فدراسیون حرکت کرده، رفتاری که به گونهای یادآور سیاست مهار و سد نفوذ دوران جنگ سرد و تقابل آمریکا و شوروی است.
به این ترتیب در بازی بزرگ دید در آسیای مرکزی روسیه و آمریکا در تقابل جدیدی قرار گرفتهاند، که پس از حملات تروریستی شهریور 1380/ سپتامبر 2001 ابعاد جدیتری پیدا کرده است. حضور سربازان آمریکایی در قرقیزستان و ازبکستان تحولی عظیم در پی این حوادث بود، که تا قبل از آن تصور آن به دشواری قابل طرح بود.
همانگونه که اشاره شد تحولات داخلی افغانستان در همسایگی آسیای مرکزی به طور عمیقی مسائل این کشورها را که خود با دشواریهایی پس از فروپاشی مواجه هستند، تحت تاثیر قرار داده است. حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی پس از این حوادث، هر چند با همکاری روسیه نیز همراه شد ولی به زودی روشن شد آمریکا قصد ترک این منطقه را ندارد. بیش از آن فرآیند حاکم شدن طالبان بر افغانستان، با کمک آمریکا و ارتش پاکستان، بر روند مذاکرات صلح تاجیکستان و تسریع در آن آثار خود را برجای گذاشته بود.
ملاحظات امنیتی در طول سالهای گذشته سبب شد تا جمهوریهای منطقه از ترتیبات گوناگونی برای دفع تهدید بهره گیرند. ایجاد فرماندهی مشترک نیروهای کشورهای مستقل مشترکالمنافع اولین گام در این مسیر بود، که با پیمان امنیت جمعی تاشکند 1371/ 1992 و سپس تلاش جمهوریهای منطقه برای همکاری با نائو ادامه یافت. برنامه مشارکت برای صلح (PfP) Partnership for Peace اقدامی از سوی آمریکا با در نظر گرفتن ملاحظات روسیه نسبت به گسترش ناتو به سوی شرق بود. تهدیدات امنیتی سرانجام در دهه 1370-1990 کشورهای منطقه را همراه با چین و روسیه به تاسیس سازمان همکاری برای امنیت تحت عنوان پیمان شانگهای رسانید. در برابر مساله توسعه ناتو و گسترش کارکرد آن در خارج از اروپا، ایده یک همکاری امنیتی منطقهای میتوانست چین و روسیه را بهتر در تامین این نیاز یاری کنند.
چین و آسیای مرکزی
همجواری استان مسلماننشین چین با جمهوریهای آسیای مرکزی که تحت نفوذ گسترش امواج اسلامگرایی قرار گرفتهاند، برای رهبران چین دغدغههای جدی در شرایط استقلال این کشورها به همراه داشته است مسلمانان آسیای مرکزی که با فروپاشی نظامهای کمونیستی در پی یافتن هویت جدیدی برای چین برآمدهاند، به شدت جوامع مسلماننشین سین کیانگ را تحت تاثیر قرار دادهاند. اقدامات جدید و قاطع در طول سالهای اخیر برای جلوگیری از انتقال امواج اسلامگرایی از آسیای مرکزی به چین شکل گرفته است. ولی بازارهای مصرف این منطقه به نوبه خود کنترل این روند را دشوار ساخته است. برای اقتصاد چین یافتن بازارهای جدید مصرف به نیازی حیاتی تبدیل شده که توسعه روابط با این کشورها را غیرقابل چشمپوشی کرده است. گسترش فرآیندهای اقتصادی بازار در چین و رشد سرسامآور اقتصاد آن که تولیدات چین را در سراسر جهان به رقیبی ارزان قیمت و پرطرفدار برای تولیدات دیگر کشورها تبدیل کرده، از جاذبه بسیاری در بازارهای آسیای مرکزی برخوردار است. در کنار این جاذبه وسوسه تامین انرژی مورد نیاز و روزافزون صنایع چین نیز بر اعتبار این منطقه در سیاست خارجی چین افزوده است.
در عرصه بازی بزرگ جدید، چین یکی از پرتحرکترین بازیگران است که در پی منافع سیاسی- اقتصادی خود بسیار فعال شده است. اویغورهای ساکن استان سین کیانگ چین تنها بخشی از علایق آن را تشکیل دادهاند. هر چند انتقال اسلامگرایی از آسیای مرکزی به عنوان یک مسئله مهم مطرح بوده ولی ملاحظات اقتصادی در توسعه روابط میان چین و این جمهوریها امکان کنترل آن را محدود میسازد. در برابر توسعه نفوذ چین، روسیه همچنان بر ایده «خارج نزدیک» و تلقی این منطقه به عنوان حوزه منافع حیاتی خود تاکید کرده است. ولی شدت تهدیدات امنیتی پس از پایان جنگ در تاجیکستان که خود از توسعه نفوذ طالبان در افغانستان متاثر بود، قدرت را به همکاری در چارچوب پیمان شانگهای یا 4+2 سوق داد.
تشکیل این پیمان و توافق کشورهای منطقه (غیر از ترکمنستان) چین و روسیه در پی گسترش امواج افراطگویی، آدمربایی، خشونت و درگیری در ازبکستان و قرقیزستان ضرورت همکاری آنها را در مقابله با تهدیدات امنیتی به نمایش گذاشت. این پیمان که جمهوری اسلامی ایران را نیز به عنوان عضو ناظر پذیرا باشد، (1384/2005) اهمیت تامین امنیت و ثبات برای مقابله با عقبماندگی و توسعهنیافتگی منطقه را برجسته ساخت. همکاریهای جمعی برای مقابله با امنیت از سوی رهبران آسیای مرکزی و چین و روسیه به عنوان روش مناسب در این زمینه به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است. روابط چین و روسیه پس از حوادث شهریور 1380/ سپتامبر 2001 وارد مرحله جدیدی شد، آمریکا با حضور مستقیم در آسیای مرکزی مقابله با تروریسم و تامین امنیت را مطرح کرد. حمله برای ساقط کردن رژیم طالبان فرصتی بینظیر برای نیروهای آمریکایی برای حضور در قلب نفوذ روسیه فراهم آورد. پس از ایجاد ثبات نسبی در افغانستان، رهبران آسیای مرکزی انتظار خروج نیروهای آمریکایی را مطرح کردند. ولی مقامات بلندپایه آمریکا روشن و صریح در مورد عدم تمایل به خروج از منطقه صحبت کردند.
مجمع همکاری شانگهای ظرفیت مناسبی برای دو قدرت بزرگ در منطقه آسیای مرکزی فراهم آورد تا با چالشهای امنیتی مقابله کنند. ولی شرایط آمریکا در جنگ با تروریسم طالبانی وضعیت طراحی شد توسط آنان را تحت تاثیر قرار داده است برای آمریکا ایفای نقش هژمونیک در جهان بدون کنترل کامل منابع انرژی و مسیرهای انتقال آن تحقق مییابد. هر چند منابع انرژی حوزه خزر و آسیای مرکزی سهم بالایی از تولیدات انرژی در جهان ندارند، ولی به هر حال برای چین و صنایع آن دسترسی به این منابع میتواند اهمیت بسیار داشته باشد. تحولات پس از شهریور 1380/ 2001 برای چین نیز مانند روسیه تهدیدات جدی در پی نفوذ روزافزون آمریکا در پی داشته است. امریکا بزرگترین دستاوردها را از این حملات در اختیار گرفت و تهدیدی عظیم علیه امنیت خود را به فرصتی بیبدیل تبدیل کرد.
در وضعیت دشواریهای سیاسی- اقتصادی- اجتماعی پس از سقوط نظامهای کمونیستی در آسیای مرکزی دغدغههای امنیتی چین و روسیه به طور فزایندهای با یکدیگر سازگاری یافته است، که حضور بازیگر پرقدرتی چون آمریکا آن را افزایش داده است. نگرانی از انتقال بیثباتی و ناآرامی و امواج اسلامیگرایی هر دو قدرت را به هم نزدیک ساخته است، ولی زمینههای رقابت برای کنترل بازارهای منطقه به طور پایدار و مستمر به حیات خود ادامه میدهد.