در قند هندوانه
یکی از آخرین تازههای نشر چشمه کتاب «در قند هندوانه» اثری از «ریچارد برانیگان» است.
«در قند هندوانه»، «Boilin»، «مارگریت» سه بخش این رمان است که برانیگان آن را به دوستانش تقدیم کرده است. او این اثر را در 13 می 1964 آغاز کرده و در 19 جولای 1964 به پایان رسانده است. رمان اینگونه شروع شده است: «در قند هندوانه کارها میگذشت و باز هم میگذشت، همچنان که عمرم میگذشت در قند هندوانه. درباره این موضوع برایتان میگویم، چون من در اینجایم و شما دور از آن. هرجا هستیم باید منتهای تلاشمان را بکنیم. برای سفر کردن خیلی دور است و اینجا هم چندی برای سفر کردن نداریم به جز قند هندوانه. امیدوارم از کار دربیاید. من در کلبهای نزدیک iDeath زندگی میکنم. iDeath را میتوانم از پنجره ببینم. زیباست. با چشمان بسته هم میتوانم ببینم و حسش کنم. الان سرد است و مثل هر چیزی که در دست بچه است، شکل میگیرد. نمیدانم آن چیز چه میتواند باشد. در iDeath هماهنگی ظریفی وجود دارد. مناسب حال ماست. کلبه کوچک است، اما مثل زندگیام دلپذیر و راحت است و درست مانند هر چیزی که در اینجا وجود دارد از چوب کاج، قند هندوانه و سنگ ساخته شده است.»
تمام این کتاب در قند هندوانه میگذرد و سیر میکند. این داستان در 184 صفحه با قیمت 1500 تومان منتشر شده است.
گلآقا
پس از درگذشت بنیانگذار نشریات گلآقا، کیومرث صابری اکنون دخترش پوپک مدیر مسؤول و صاحب امتیاز این نشریات است و به انتشار دوباره آن که به صورت ماهنامه صورت میگیرد اقدام کرده است. گرافیک این شماره نشریه نیز دستخوش تغییراتی شده است. اما سفرهایی به مناسبت 16 آذر، مطالبی از منوچهر احترامی، وقایح اتفاقیه نوشتههایی از محمد رفیع ضیایی، طنز سعدی در بوستان به روایت عمران صلاحی، صفحه کاریکاتور و کلمات از داوود شهیدی مطالبی هستند که در شماره آذرماه گلآقا منتشر شدهاند.
شبهای برره سریال طنزی که هر شب بسیاری را پای تلویزیون مینشاند هم در این نشریه مورد توجه قرار گرفته است. با انتشار عکسهایی از پشت صحنه و گفتوگویی با محراب قاسمخانی از نویسندگان مجموعه، گفتوگو و گزارشهایی از داوران دوسالانۀ هفتم کاریکاتور نیز در این نشریه به چشم میخورد. شمارۀ آذرماه گلآقا با قیمت 300 تومان روانه پیشخوان شده است.
زنان
حجم زیادی از مطالب جدیدترین شماره ماهنامه زنان به هنر و ادب اختصاص داده شده است.
چاپ عکس «فرشته صدرعرفایی» بازیگر کافه ترانزیت روی جلد، آغازگر این توجه است. گفتوگویی متفاوت با این بازیگر درباره این فیلم که هماکنون نیز بر پرده سینماهای تهران و چندین کشور دیگر قرار دارد انجام شده است.
گفتوگویی دیگر با رسول صدرعاملی کارگردان دیشب بابا تو دیدم آیدا نیز از مطالب جذاب دیگر این شماره نشریه زنان است.
یادداشتهایی از جشنواره تئاتر فرانکو فونی لیموژ فرانسه، مطلبی از ابراهیم مختاری درباره «مکرمه قنبری» نقاش و هنرمند زن ایرانی که به تازگی درگذشته است، یادی از منصوره قصری خواننده اپرا و نقد و معرفی «زنددخت» از نخستین زنان شاعر مبارز و پیشرو ایران در شیراز از مطالب دیگر این ماهنامه است.
گفتوگوی مژده دقیقی با «مهری یلفانی» نویسندۀ زن ایرانی مقیم آمریکا که توانسته داستانهایی مورد توجه در این کشور را به چاپ برساند، به همراه داستان و سفرهای کوتاه نیز در این نشریه منتشر شده است.
ماهنامه زنان به سردبیری «شهلا شرکت» به طور مرتب منتشر میشود.
ایمان ممبینی: دیکتاتوری، تبعیض نژادی، حفظ هویت بومی و سنتی، مسالۀ ارضی، گرفتار آمدن در برزخ سنت و مدرنیته و... از مضامین پر رنگ ادبیات آمریکای لاتین است. استاد عبدالله کوثری، مترجم آثار ادبی آمریکای لاتین، در انجمن انسانشناسی ایران با اشاره به این که ادبیات خاص آمریکای لاتین ریشه در ساختارهای متنوع تاریخی و سیاسی این منطقه دارد؛ از درهم آمیختگی و تکثر فرهنگی در ادبیات آمریکای لاتین سخن میگوید:
«ادبیات آمریکای لاتین که یکی از پویاترین شاخههای ادبیات جهان است؛ از ابعاد گوناگون شایستۀ بررسی است، بخصوص برای ما ایرانیان که اغلب این سؤال را مطرح میکنیم که چرا ما که از خیلی جهات شباهتهایی با آمریکای لاتین داشتهایم؛ نتوانستیم چنین ادبیاتی خلق کنیم و اصولاً چه عواملی باعث شده که ادبیات آمریکای لاتین به این مقام والا برسد.»
کوثری با اشاره به تاریخ آمریکای لاتین گفت: «در اوایل قرن شانزدهم وقتی اسپانیاییها به این منطقه یا قارهای که بعدها دنیای جدید و پس از آن آمریکای لاتین نام گرفت، وارد شدند، سه امپراتوری یا سه تمدن در این قاره وجود داشت. تمدن آزتک که مرکزش مکزیک فعلی بود، تمدن اینکا که مرکزش پرو بود و تمدن مایا. این سه تمدن در عین حال هیچ رابطهای با جهانی که ما میشناسیم، نداشتند. این تمدن براساس یک نظام سیاسی استوار بر شخص امپراتور بنا شده بود که در واقع قدرتی خدایگونه داشت.
کوثری در ادامه به ویژگیهای اسپانیا در قرن شانزدهم اشاره میکند و میگوید «اسپانیا در آن دوره دو ویژگی عمده دارد: یکی استبداد مطلق پادشاه و دیگر یک سنت فرهنگی و فرهیختگی. پس اسپانیاییها جدا از سربازان، استثمار و غارت سه چیز را همراه خود به آمریکای لاتین میآورند: یکی زبان اسپانیایی، دیگری استبداد و سوم همان سنت فرهنگی. پابلو نرودا در این زمینه حرف جالبی میزند. او گوید: اسپانیاییها طلای ما را بردند، اما طلای خودشان را هم به ما دادند و آن زبانشان بود. ما با زبان اسپانیایی با جهان ارتباط برقرار کردیم و از آن به بعد فهمیدیم که کجای این جهان قرار گرفتهایم.» به نظر کوثری این بده بستانی که بین اسپانیاییها و آمریکای لاتین صورت میگیرد، خیلی هم یکطرفه و یکسویه نبوده است.» او در ادامه به بعد فرهنگی هجوم اسپانیاییها به آمریکای لاتین میپردازد: «اسپانیاییها برای این که چپاول بسیار وسیع و بیحد خودشان را توجیه کنند، چنین وانمود میکنند که این قوم نه فرهنگی داشته و نه تمدنی و در واقع انسانهایی پستتر هستند. اما از درون خود اسپانیاییها، کسانی در مقابل این تلاشها میایستند. خیلی از این افراد، کشیشانی هستند که آموزههای اومانیستی را با خودشان به آنجا میبرند. اسپانیا از نقاطی بود که شدیداً تحت نفوذ آراسموس روتردامی، از اومانیستهای معروف، قرار داشت. خود سروانتس خالق دن کیشوت شاگرد یکی از شاگردان آراسموس بوده است. اینها برای این که ثابت کنند که این مردم چنان که فاتحان میگفتند نیستند، اولین گام را در گردآوری فرهنگ بومی و شفاهی آمریکای لاتین برمیدارند. بنابراین اولین نوشتههایی که در آمریکای لاتین پدید میآید، یکی وقایع نامههاست، یکی سفرنامههای مربوط به فتوحات است و دیگری جمعآوری افسانهها و اساطیر مناطق تسخیر شده. اینها مجموعۀ عظیمی از فرهنگ نامکتوب این تمدنها را گرد میآورند. آمریکای لاتین از این به بعد با اروپا در تماس مداوم قرار میگیرد. بعضی از فرزندان همین بومیان به اسپانیا سفر میکنند و مادرید در واقع نوعی قبلهگاه آنها میشود. در طول قرن هفدهم و هجدهم، زبان اسپانیایی زبان مسلط آنجا میشود و آیین مسیح جا میافتد. اما ادبیاتی که به صورت آگاهانه حاصل فعالیت ملتها باشد؛ وجود ندارد. چون اصولاً هنوز ملتهایی به وجود نیامدهاند. بخشی از مجموعه نوشتههایی که در این دوره پدید میآید، به فعالیتهای شهری و زندگی در شهرهای آن زمان آمریکای لاتین میپردازد. اغلب نوشتههای داستانی این دوره، طبعاً تحت تاثیر سرمشقهای اروپایی، یا رمانس بوده یا داستانهایی شبه پهلوانی. نویسندگان این دوره سعی میکنند با استفاده از همان فرهنگ بومی و قهرمانانش آن دوره را بازسازی کنند.»
کوثری سپس اشاره میکند که فعالیت اصلی ادبی در آمریکای لاتین از نیمۀ قرن هجدهم یعنی زمانی آغاز میشود که مردم این منطقه با افکار جدیدی که در اروپا در حال شکل گرفتن است، آشنا میشوند. وی سپس ادامه میدهد: «این افکار جدید بیشتر از هر جا در فرانسه شکوفا میشود. میتوانیم بگوییم که از نیمۀ قرن هجدهم آمریکای لاتینیها قبلهگاه خود را عوض میکنند. یعنی به جای مادرید به پاریس روی میآورند. در قرن هجدهم، بسیاری از نخبگان فکری آمریکای لاتین در فرانسه به سر میبرند و اینها نخستین کسانی هستند که کتابهای روسو، منتسکیو و دیدرو را میخوانند و افکار این سه نفر را به سرزمین خود منتقل میکنند. کارلوس فوئنتس در کتاب خود نبرد [campaign] که شرحی بر انقلاب آزادیبخش آمریکای لاتین است، نشان میدهد که اندیشۀ انقلاب آزادیبخش از افکار همین متفکران فرانسوی ریشه گرفته است.» کوثری در ادامه با اشاره به اندیشۀ رهبران انقلاب آزادیبخش آمریکای لاتین یعنی خوزه سن مارتین و سیمون بولیوار و این جنبش سیاسی و نتایج آن میگوید: « سردمداران این جنبش، کسانی هستند که در آنجا به آنها کرئول میگویند. کرئولها در واقع سفیدپوست و از تبار اروپایی هستند. کرئولها کسانی هستند که از خاندانهای اروپایی زاده شدند. بنابراین ثروت و تجارت بیشتر در دست اینهاست. اگر در راس هرم قدرت سیاسی نایبالسلطنۀ اسپانیایی قرار دارد، در ردههای پایین، کرئولها جای دارند. در این دوره، مالکیت املاک خصوصی عظیمی به وجود میآید که بومیها در این امکلاک فقط کارگر هستند. هم در معادن هم در مزارع و همین کرئولها بعد از انقلاب قدرت سیاسی را بدست میگیرند. بنابراین از حیث نژادی چندان تفاوتی بعد از انقلاب رخ نمیدهد. پس آمریکای لاتین گرچه انقلاب را پشت سر میگذارد، اما یک مشکل اصلی همچنان برای آنها باقی میماند و آن مسالۀ ارضی است که حل نمیشود. یعنی مالکیت همچنان در دست یک اقلیت سفید باقی میماند.»
کوثری سپس به مشکل هویت این کشورهای نوپا اشاره میکند و میافزاید: «هیچکدام از این کشورها پیشینۀ مشخصی نداشتند، در قیاس با کشوری مثل ایران که تمدنی 2500 ساله داشته و به همین نام شناخته میشد. این کشورها میبایست هویت خودشان را ابداع کنند. شاید از همین جا باشد که نقش ادبیات مهم میشود. چون این هویت در بیرون وجود ندارد. باید با تخیل ساخته شود. باید از طریق ادبیات آفریده شود، نه از طریق تاریخ و فلسفه سیاسی که در اروپا میبینیم. برای تعریف این هویت تنها چیزی که اینها در دست داشتند، گذشتۀ ماقبل اسپانیا بود. اما آن گذشته در مقابل این فرهنگ جدیدی که در طول 300 سال جا افتاده بود، چندان رنگی نداشت. ما در همین زمان دو خط فکری در آمریکای لاتین میبینیم: یک عده را «بومیگرا» و یک عده را «هیسپانیستها» میگویند. هیسپانیستها کسانی هستند که میگویند ما امروز هویت خود را در فرهنگ اسپانیایی میبینیم. بومیگراها، خودشان را به دوره پیش از هجوم اسپانیا وصل میکنند.»
مسالۀ ارضی، ستم نژادی و دیکتاتوری از عمده مسائل آمریکای لاتین پس از انقلاب است. پس از انقلاب آزادیبخش چیزی که هرگز به دست نمیآید؛ آزادی است. اغلب این کشورها گرفتار دیکتاتوری ژنرالهایی میشوند که در مقابل اسپانیاییها جنگیدهاند. ولی اکنون که به قدرت رسیدهاند، نوعی حق پدرسالاری برای خود قائلاند. که ما این را به خوبی در کتاب پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز میبینیم. اغلب نویسندگان آمریکای لاتین به این مسالۀ دیکتاتوری پرداختهاند. علاوه بر این، میشود نوعی نگاه حسرتآلود را در آثار نویسندگان این دوره دید. حسرت بهشتی که تحقق نیافته، چون به راستی فکر میکردند آمریکای لاتین بهشت خواهد شد. منطقهای دور از تمام جنگها و تعصبات دیرین اروپا، انسانهایی بکر که آمادۀ پذیرش هر نوع فکری هستند و بعد سرزمینی غنی. اما از همان آغاز هم خود اسپانیاییها، با نهادن سنت خشونت در آنجا این بهشت را منتفی میکند و هم آنچه به وجود میآید، کشورهایی چند پاره است که به هیچ ترتیب نمیتوانند تحت لوای یک پرچم واحد قرار بگیرند. شاید رمز و راز این دیکتاتوریهای عجیب همین مساله چندپارگی باشد.»
وی سپس اضافه میکند: «ادبیاتی که در آن دوره در حال شکل گرفتن است، یک حرکت خودآگاه است. این نویسندگان، فرهیختگانی هستند که خیلیهاشان در اروپا درس خواندهاند، زبانهای دیگر را بلدند و اینها آمدهاند در اینجا خودشان را تعریف بکنند. این تعریف خود به چند وجه کشیده میشود. یکی مساله دیکتاتوری است که در مقابل اینهاست و باید آن را به گونهای حل کنند. دوم مساله تبعیض عجیبی است که بین کرئولها و سرخپوستان، سیاهان و سایرین وجود دارد. به همین دلایل، ادبیات آمریکای لاتین از همان آغاز بسیار جنبه اجتماعی و سیاسی پیدا میکند. ما در آمریکای لاتین فیلسوف نداریم. ولی نویسندگان متفکر داریم، از ماشادو دراسیس قرن نوزدهم گرفته تا بورخس، فوئنتس، یوسا و اکتاویوپاز. اما آن چیزی که در اینجا خوشبختانه اتفاق میافتد این است که هم در قرن نوزده و هم بخصوص در قرن بیستم، این بعد سیاسی مانع رشد هنر نمیشود. آن اتفاقی که در رئالیسم سوسیالیستی روسیه اتفاق میافتد و آن میراث عظیم تبدیل به نوعی کارگزاری دولت در نویسندگان بعد از انقلاب اکتبر میشود؛ در اینجا اتفاق نمیافتد. نویسندگان آمریکای لاتین هنر نویسندگی را فدای سیاست نمیکنند.»
کوثری سپس به مسالۀ عمدۀ دیگری اشاره میکند که به زعم او ما هم بعد از انقلاب مشروطه با آن روبرو بودهایم و آن مساله سنت و مدرنیته است، تمدن خودمان و تمدن غرب. او میافزاید: «دومینگو فائستینو سارمینتو، نویسنده آرژانتینی کتابی مینویسد به اسم فاکوندو و با عنوان فرعی «تمدن و توحش». سارمینتو در این کتاب میگوید: ما در هنگامۀ نبودی حماسی میان نیروهای تمدن و توحش گرفتار آمدهایم. دنیای وحشی و طبیعی آمریکای لاتین دل و ذهن بسیاری از ساکنان این سرزمین را تصرف کرده و همین نیروی اهریمنی است که میباید رام و اهلی شود و در برابر عقلانیت و صنعت غرب سر فرود آورد. سارمینتو میگوید: اگر میخواهی بر نیروی تفرقهافکن استعمار و گذشته و طبیعت وحشی چیره شویم، تنها راه سرمشق گرفتن از اروپاست. باید از گذشته بگسلیم تا آزادی و روحیۀ فعالیت اقتصادی که سبب برتری قدرتهای اروپایی بوده و در اینجا نیز به گونهای شادابتر تکرار شود. آریل دورفمن نویسندۀ شیلیایی این امر را یکی از سرچشمههای شوربخشی دیرین آمریکای لاتین میداند و میگوید: به این ترتیب ما از آن تنوع فرهنگی محروم شدیم. در طول تاریخ، در مسیری که راهآهن میرود، سرخپوستان ناچار عقب زده میشوند. گاچوها آن قهرمانان بیابانهای آرژانتین به تدریج از بین میروند و تبدیل به کارگر میشوند. به این ترتیب بخشی از آن فرهنگ سنتی، نمادهای آن و حاملان آن فرهنگ در راه رشد صنعتی، همه از بین میروند. هر چند خود سارمینتو در این کتاب به گونهای مجذوب این فرهنگ سنتی و حاملان آن، بخصوص گاچوهاست و در عین حال که دارد اینها را نفی میکند، یک نوع قهرمان و یک چهرۀ آرمانی از سرخپوستان و گاچوها میسازد. ضمناً نباید فراموش کرد که قرن نوزدهم عصر رومانتیسم است.
برخی از نویسندگان آمریکای لاتین در مقابل سارمینتو و همفکرانش که بیرون از شهر را نماد توحش میدانند، موضع میگیرند و اینها کسانی هستند که به میان سرخپوستان و گاچوها میروند تا آنها را بشناسند و فرهنگشان را در مقابل فرهنگ اروپایی قرار دهند. کسانی هم هستند که وسط این ماجرا و جدال ادبی قرار میگیرند و ما به ازای هر کدام از این دسته نویسندگان، یک رشته رمان داریم. رمانهایی به وجود میآید در مظلومیت سرخپوستان یا رمانهایی در مورد لزوم وحدت و آشتی این فرهنگها. مایۀ اصلی تمام این رمانها عشق است. عشق بین یک زن بومی و یک فرد سفید یا بالعکس. اما جالب اینجاست که انگار خود این نویسندگان زیاد به این پیوند یا امیدوار نیستند یا معتقد نیستند، چرا که تمام این عشقها به ناکامی میکشد.
به هر حال این ادبیات کاری که میکند این است که همه چیز را به طرف آرمانی شدن میبرد. ما از یکسو غرب آرمانی را داریم که واقعی نیست. از سوی دیگر سرخپوست و گاچوی آرمانی داریم. تا اواخر قرن نوزدهم چنین وضعی برقرار است. تنها استثنایی که دراین سنت ادبی وجود دارد، نویسندۀ برزیلی «ماشادو دآسیس» است. ماشادو این حلقۀ رمانتیسم را میشکند و به طرف رئالیسم میرود، آن هم رئالیسم روانکاوانه.
کوثری در ادامه به تحول عمدۀ ادبیات آمریکای لاتین در اوایل قرن بیستم اشاره میکند و آن را بازتابی از تحولاتی میداند که در آنجا و در سایر نقاط جهان و خصوصاً اروپا رخ میدهد. او انقلاب روسیه، جنگ اول جهانی و سپس انقلاب مکزیک را از جمله عواملی میداند که در واقع باعث میشوند آن نگرش رمانتیک جای خودش را به نوعی واقعگرایی بدهد. او سپس ادامه میدهد: یکی از مهمترین چیزهایی که به نظر من ادبیات ایران را از ادبیات آمریکای لاتین جدا میکند، تلاش نویسندگان آمریکای لاتین است که از اواخر قرن هجدهم یکسر در پی تجدید، تعریف و شناخت مجدد خود بودهاند.
این حرکت هم به صورت چاپ کتاب و هم به صورت چاپ نشریات است.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم ادبیات آمریکای لاتین این بوده که از پدیدههای اقلیمی و جغرافیایی بسیار استفاده کردهاند و ما این را به صورت عناصر زنده مثلاً در کتاب «پدرو پارامو» اثر «خوان رولفو» به خوبی حس میکنیم. بیابان در این کتاب موجودی زنده است که در مقابل تو ایستاده و با تو مبارزه میکند. انسان هر چه تلاش میکند نمیتواند بر این بیابان غلبه کند. اما در مورد جنگل به نظر من هیچکس مثل ماریو بارگاس یوسا نتوانسته ماهیت جنگل و تقابلش را با شهر و آن رابطۀ دوگانهاش با انسان را نشان بدهد که این را در رمان «خانۀ سبز» به خوبی میتوانیم ببینیم.
مساله دیگر ادبیات آمریکای لاتین، منطقهگرایی است و انقلاب مکزیک در این میان نقش مهمی دارد. اوکتاویو پاز میگوید: انقلاب مکزیک سبب شد مکزیکیها برای اولین بار با چهرۀ واقعی خودشان آشنا بشوند.
کارلوس فوئنتس در رمان «گرینگوی پیر» دورهای از انقلاب مکزیک را به گونهای زیبا و نمادین نشان میدهد که در آن روستاییان سپاه پانچوویلا به قصر یکی از زمینداران حمله میکند و در تالار رقص آن قصر برای اولین بار آینه در آینهها چهرۀ خودشان را تماشا میکنند. به هر حال انقلاب مکزیک به خاطر خیانت بورژوازی شهری شکست میخورد، چرا که حاضر نمیشود خواستهای روستاییانی مثل زاپاتا و پانچوویلا را برآورده کند. فوئنتس میگوید: آمریکای لاتین قاره شکست است، در مقابل ایالات متحده که یکسر پیروزی دارد.
بعد از این ما در ادبیات آمریکای لاتین با نوعی هوشیاری تلخ روبه رو هستیم.
رمان جدید آمریکای لاتین که از نیمه قرن بیستم آغاز میشود، کمکم از رمان منطقهگرا فاصله میگیرد. این رمان در این حال که از تاریخ و اساطیر و همه جنبههای فرهنگی و اقلیمی آمریکای لاتین استفاده میکند، انسان آمریکای لاتین را در موقعیت امروزیاش تصویر میکند. رئالیسم جادویی که خاص آمریکای لاتین است در واقع حاصل همین آمیختگی فرهنگی است. یعنی در عین آن که از پیشرفتهترین شگردهای رمان غرب سود میجوید، نگاه اسطورهای یا جادویی سرخپوستان و سیاهان را وارد قلمرو واقعیت میکند و بدین ترتیب واقعیتی پدید میآورد که خاص آمریکای لاتین است.