تاریخ انتشار : ۰۷ آبان ۱۳۸۷ - ۱۷:۰۸  ، 
کد خبر : ۲۳۸۷۹

تیپولوژی روشنفکران (قسمت اول)

نویسنده: حمید عبداللهیان نقش جریان‌های هویت‌ساز روشن‌فکری در توسعه‌ی حوزه عمومی ایرانی این مقاله با استفاده از رویکرد هابرماس به حوزه عمومی و کارکرد روشن‌فکران در توسعه آن، و روش‌شناسی اسنادی – تاریخی، و هم‌چنین از طریق خوانش تحولات اجتماعی تاریخ 200 ساله‌ی ایران که متاثر از نقش روشن‌فکران در این تحولات بوده، کارکرد انتقادی روشن‌فکران و نقش آن‌ها در توسعه حوزه عمومی و تحول زیست‌جهان سنتی به مدرن را در ایران تحلیل می‌کند. این تحلیل اولاً براساس مطالعه‌ی تاریخ تحولات اجتماعی 200 سال گذشته‌ی ایران و با محوریت رخدادهایی انجام شده که نتیجه‌ی فعالیت روشن‌فکران و یا پاسخ آن‌ها به رخداد تاریخی خاص بوده و ثانیاً با استفاده از مصاحبه‌های عمقی برای تقویت تحلیل تحولات اجتماعی صورت گرفته است. البته به دلیل خودداری از طولانی شدن این مقاله، از ارائه متن مصاحبه‌ها صرف‌نظر شده؛ اما تحلیل‌های داخل متن نتیجه‌ی این مصاحبه‌هاست. کلید واژه‌ها: زیست‌جهان، روشن‌فکران ایرانی، حوزه عمومی، مدرنیته، عقلانیت ارتباطی مقدمه هدف این مقاله معرفی تیپولوژی روشن‌فکران ایرانی در طول تاریخ معاصر ایران، براساس مطالعه اسنادی – تاریخی جریان‌های روشن‌فکری و خوانش گفتمان‌های روشن‌فکری در 200 سال اخیر است. در مطالعه اسنادی – تاریخی، به اسناد دست اول مانند روزنامه‌ها و کتاب‌هایی مانند «گذشته چراغ راه آینده» که سند مکتوب حزب توده است، کتاب «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت» نوشته فریدون آدمیت و کتاب «تاریخ احزاب سیاسی ایران»، به نگارش محمد تقی بهار مراجعه شده است. هم‌چنین، اسناد دست دوم نظیر مقالات و کتاب‌هایی که به تحلیل تاریخ تحولات اجتماعی ایران و جریان روشن‌فکری ایرانی پرداخته‌اند، مورد مداقه قرار گرفته است. لازم است گفته شود که این مطالعه مدیون تلاش‌هایی است که قبل از ما درباره‌ی زیست‌جهان، حوزه عمومی و روشن‌فکران ایرانی صورت گرفته است. در این مطالعه هم‌چنین به کارکرد گفتمان‌های روشن‌فکری در تحول زیست – جهان سنتی به زیست – جهان مدرن ایرانی، یعنی به فرایند مدنیته در ایران پرداخته می‌شود. این مطالعه که در سال‌های 1383 تا 1385 انجام شده، براساس نظام نظری حوزه عمومی هابرماس صورت گرفته و به دو پرسش زیر پاسخ می‌دهد: 1- آیا تحولی در حوزه‌ی عمومی ایرانی و براساس گذار از زیست – جهان سنتی به مدرن صورت گرفته است؟ 2- آیا این تحول براساس توسعه‌ی گفتمان‌های روشن‌فکری منحصر به فرد ایرانی صورت گرفته است؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها، ابتدا نظام نظری حوزه عمومی هابرماس را مورد ارزیابی قرار داده و سپس به تیپولوژی روشن‌فکران ایرانی در تاریخ ایران می‌پردازیم. در نهایت در این تیپولوژی، چگونگی تحول زیست – جهان روشن‌فکری ایران مورد بررسی قرار می‌گیرد.

ملزومات نظری مطالعه‌ی روشن‌فکری در حوزه‌ی عمومی ایرانی

از نظر هابرماس (1384: 136)، زیست‌جهان، از سلسله باورهای کم و بیش اشاعه‌یافته و همواره غیرمسئله‌دار (مسائلی که در موردشان توافق حاصل شده)، ساخته شده است. زیست‌جهان به عنوان پس زمینه ]و[ به منبعی برای تعاریف وضعیت به کار می‌آید که مشارکت‌کنندگان، آن را به عنوان غیرمسئله‌دار پیش فرض می‌گیرند. زیست‌جهان هم‌چنین کار تفسیری نسل‌های پیشین را ذخیره می‌کند.

در واقع نظام معرفتی انسان‌ها، در طی سالیان دراز و تحت تاثیر تاریخ، فلسفه و شرایط اجتماعی، که عناصر تشکیل دهنده زیست جهان هستند – شکل می‌گیرد و به نظر می‌رسد که نظام معرفتی و ذخایر فرهنگی انسان‌ها در هر جامعه‌ای، ویژگی‌های انحصاری همان جامعه را منعکس می‌کنند. هابرماس (1381: 224) معتقد است که افراد نمی‌توانند از زیست‌جهانی که با آن اجتماعی شده‌اند، خارج شده و خارج از آن فکر کنند؛ زیرا زیست‌جهان، حدود افق عمل و آگاهی اجتماعی را تعیین می‌کند. از سوی دیگر که مدرن یا سنتی بودن جامعه را تعیین می‌کند، ویژگی‌های زیست‌جهان آن جامعه است. تفاوت جامعه مدرن با جامعه سنتی، در این واقعیت نهفته است که عنصر نقد و ارزیابی انتقادی در جامعه مدرن، امری فارگیر است و موجب تحول زیست‌جهان سنتی به مدرن می‌شود. هم‌چنین، باید اضافه کرد که عاملان اولیه این تحول تاریخی، روشن‌فکران بوده‌اند که با ارزیابی انتقادی عناصر زیست‌جهان سنتی، امکان مباحثه را براساس تشخیص عقلانی افراد فراهم آورد. در واقع روشن‌فکران با ایجاد هسته‌های اولیه مباحثه، موجب تحول جامعه از سنت به مدرن می‌شوند (عبداللهیان و اجاق، 1385؛ عبداللهیان 1381). در این‌جا لازم است توضیح داده شود که منظور ما از مفهوم روشن‌فکر، همان است که در پارادایم نظری هابرماس مشخص شده است.

هابرماس تغییر وضع جامعه را وظیفه عالمان علوم اجتماعی و روشن‌فکران می‌داند و برای رفع هر گونه سوء تفاهم درباره نقشی که برای روشن‌فکران در نظر گرفته است، دو نکته اساسی را متذکر می‌شود:

نخست این‌که تعهد فرهیختگان و روشن‌فکران جامعه به تلاش در حوزه عمومی و در جهت تاثیرگذاری در فرایند دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی، نباید الزاماً منجر به درهم آمیختگی فعالیت‌های علمی و فرهنگی یا کوشش‌های اجتماعی و کنش‌های سیاسی آن‌ها در جامعه شود. استقلال دانش و هنر در مقابل سیاست می‌تواند و باید حفظ شود. دومین نکته مربوط است به نقشی که روشن‌فکران بر عهده می‌گیرند. در این مورد نیز تاثیرگذاری سیاسی بر افکار عمومی را نباید با پیوستگی به تشکیلات خاص یا مشارکت در دستگاه حکومتی و مبارزه برای کسب قدرت سیاسی یکی پنداشت (سروش، 1377: 28).

این مقاله، ضمن مطالعه جریان‌های روشن‌فکری در ایران و به منظور دستیابی به ویژگی و جنس گفتمان‌های روشن‌فکری، درصدد است تا به مطالعه‌ عقلانیت ارتباطی در گفتمان‌های روشن‌فکری و کارکرد آن‌ها در فرایند مدرنیته ایرانی بپردازد. البته، ما با کاربرد رویکرد ارتباطاتی (و نه جامعه‌شناختی)، وجه تمایز جامعه مدرن از سنتی را در حضور و یا عدم حضور حوزه عمومی توسعه‌یافته، می‌بینیم. به خصوص آن‌که، هابرماس (1996: 31- 42) با مطالعه سیر تاریخی شکل‌گیری حوزه عمومی، عقلانیت ارتباطی را وجه بارز توسعه‌یافتگی حوزه عمومی معرفی می‌کند و آن را مشخصه جامعه مدرن می‌داند. برای فراهم کردن پاسخ‌های مناسب به دو پرسش بالا، جریان روشن‌فکری را در ایران با ملزومات نظری هابرماس بررسی کرده و با مطالعه گفتمان‌های روشن‌فکران ایرانی، تیپولوژی جدیدی از آن‌ها ارائه می‌دهیم. در پایان نشان می‌دهیم که کدام گروه از روشن‌فکران، گفتمان مناسب‌تری را برای تحول از سنت به مدرنیته تولید کرده است.

مطالعه جریان روشن‌فکری در ایران به عنوان یکی از ملزومات شکل‌گیری حوزه عمومی

از نظر ما و براساس نتایج مطالعه‌ی اسنادی – تاریخی تحولات اجتماعی ایران، شش نسل روشن‌فکری را می‌توان در جریان تاریخ دویست‌ساله‌ی ایران از یکدیگر متمایز کرد؛ به طوری که هر نسل روشن‌فکری با مختصات و ویژگی‌هایی که اشاره می‌کنیم، از نسل دیگر جدا می‌شود. در خلال این بحث، معنای مورد نظر ما از رابطه‌ی ساختاری میان جریان‌های روشن‌فکری و توسعه عقلانیت ارتباطی در فرایند مدرنیته ایرانی نیز روشن‌تر خواهد شد. نکته قابل ذکر آن‌که منظور ما از مدرنیته، همان توسعه‌یافتگی حوزه عمومی مورد نظر هابرماس است. از این رو، روشن‌فکران با کارکرد انتقادی خود به عنوان منشاء شکل‌گیری هسته‌های بحث و گفت‌وگو، یکی از ملزومات ایجاد حوزه‌ی عمومی در نظر گرفته شده‌اند. در این مطالعه، منظور از روشن‌فکر ایرانی، فردی است که در نهادهای نوین آموزشی تعلیم دیده و دارای تحصیلات نوین است؛ به واسطه نقد و زیر سؤال بردن افکار سنتی و قدرت حکومت و هم‌چنین روشن کردن منشاء قدرت حکومت، به تنویر افکار می‌پردازد؛ نوگرا و منتقد اوضاع اجتماعی است؛ به طبقاتی توجه دارد که در نظر او رنج کشیده محسوب شده و به عبارت دیگر از توده مردمند؛ و سرانجام آن‌که گفتمان خود را به طور مستدل به مردم ارائه می‌کند.

براساس این مختصات، جریان روشن‌فکری مورد نظر از 1182 ه.ش، یعنی زمانی آغاز می‌شود که عباس میرزا دو نفر ایرانی را برای تحصیلات عالیه به انگلستان فرستاد. بنابراین، منطقی است که برای فراهم کردن پاسخ به پرسش‌های این مقاله، به تحلیل روشن‌فکران در تاریخ ایران بپردازیم. از این رو، سنخ‌شناسی شش‌گانه زیر را ارائه می‌دهیم.

روشن‌فکران نسل اول (1182- 1285 ه.ش)

افرادی مانند میرزا حاجی‌بابا (باقری‌زاده، 1383: 34)، میرزا جعفر (آدمیت، 1340: 25)، میرزا صالح (ذاکر حسین، 1368: 29)، میرزا حسین‌خان سپهسالار (آدمیت، 1340: 40)، میرزا ملکم‌خان (ص 44) و سید جمال‌الدین اسدآبادی (آزاد، 1380: 153)، روشن‌فکران نسل اول را تشکیل می‌دهند.

ویژگی‌های روشن‌فکران نسل اول

1- خاستگاه اشرافی و حکومتی

نسل اول روشن‌فکران ایرانی شامل نخستین تحصیل کرده‌هایی می‌شود که زندگی در غرب را تجربه کرده بودند. این افراد هم‌چنین شامل دولت‌مردان اصلاح‌طلبی می‌شدند که خاستگاه اشرافی و حکومتی داشتند. این گروه از روشن‌فکران در زمان حکومت ناصرالدین‌شاه قاجار می‌زیستند و به قول برخی صاحب‌نظران، خاسگاهی بیش‌تر اشرافی و درباری داشتند و به علت چنین مرتبه‌ای، می‌توانستند به غرب مسافرت کرده و تحولات آن جوامع را مشاهده کنند. به خاطر همین پایگاه اجتماعی بود که آن‌ها اغلب خصلت محافظه‌کارانه، مصلحانه و نخبه‌گرایانه پیدا کرده و مدافع الیگارشی بودند (آزاد، 1380: 153). این نسل با فاصله گرفتن و بیگانه شدن از ایران، حتی از خاستگاه طبقاتی خویش جدا شده و از طریق مقایسه غرب (دیگری) و ایران (خودی)، نسبت به موقعیت و وضعیت اجتماعی و فرهنگی خودی، آگاهی خود را از جهان شکل دادند.

 2- مخالف با حکومت مرکزی

 

در این رابطه میرسپاسی (1381: 21) براساس دیدگاه رورتی توضیح می‌دهد که نخستین و بارزترین تفاوتی که این روشن‌فکران میان ایران و غرب می‌دیدند، حکومت استبدادی در ایران از یک سو، و حکومت دموکرات در کشورهای غربی، از سوی دیگر بود. به همین دلیل، این گروه از روشن‌فکران به مخالفت جدی با حکومت مرکزی پرداختند و برای کاستن از قدرت آن درصدد کمک به شکل‌گیری مجلس برآمدند.

3- انتقاد از وضعیت و کارکرد مذهب

روشن‌فکران نسل اول با توجه به برخی روابط قدرت سنتی مذهب و حکومت در ایران، به انتقاد از وضعیت و کارکرد مذهب نیز پرداختند. در عین حال گفتمان آن‌ها در برابر غرب با توجه به آگاهی‌شان از کارکرد اسلام در جامعه ایرانی، به شکل دو گفتمان متفاوت یعنی گفتمان ضد مذهب و گفتمان مذهبی انتقادی بروز یافت. در هر صورت آن‌ها با مذهب در وضعیت ترکیبی‌اش با حکومت مخالف بودند.

4- درخواست تاسیس مجلس

به نظر می‌رسد درخواست تاسیس مجلس، بازتاب گسترده‌ترین نقد روشن‌فکران نسل اول از وضعیت موجود بود و به دلیل خاستگاه طبقاتی و اطلاع اندک و ناقص آن‌ها از شرایط اجتماعی و طبقاتی ایران، گفتمان مشروطه‌طلبی نیز محدود به همین گروه‌های خاص شد. از این رو بعدها که مجلس تشکیل شد، هیچ نماینده‌ای از طبقه پائین در مجلس نبود و گفتمان سنتی سلطنتی به عنوان گفتمان باقی‌مانده از نسل‌های پیشین، هم‌چنان حضور داشت.

5- بی‌توجهی به استعمار

از سوی دیگر، بی‌توجهی روشن‌فکران این نسل به استعمار، آن‌ها را از تحلیل صحیح و همه جانبه استبداد مطلقه بازداشت؛ به طوری که نتوانستند به نقش حمایتی استعمار از استبداد مطلقه پی ببرند. در نهایت، محصول تلاش روشن‌فکرانه آن‌ها یعنی مجلس با حمایت استعمار و به خواست حکومت، توسط نیروهای خارجی مورد تعرض واقع و به توپ بسته شد.

6- استفاده از مطبوعات برای نشر گفتمان خود

نکته دیگر این‌که:

«روشن‌فکران نسل اول، با استفاده از روزنامه به انتشار گفتمان خود در حوزه‌ی عمومی پرداختند. آن‌ها با چاپ اندیشه‌های خود در مطبوعات داخل و خارج کشور به تحول در زیست‌جهان سنتی ایران کمک کردند و باید گفت مهم‌ترین و بارزترین تحولی که این گروه از روشن‌فکران در زیست‌جهان سنتی ایرانی ایجاد کردند، نهضت مشروطیت و استقرار مجلس بود. گفتمان‌های روشن‌فکری که در روزنامه‌ها انعکاس می‌یافت در شکل‌گیری نهضت مشروطه مؤثر بودند. از جمله می‌توان به روزنامه «اختر» (میرزا آقاخان کرمانی از نویسندگان آن بود) به عنوان اولین نمونه از مطبوعات چاپ خارج اشاره کرد که در استانبول تهیه می‌شد و در تنویر افکار ایرانیان ساکن در آن منطقه مؤثر بود. در این دوره بیش‌تر روزنامه‌هایی که در داخل ایران چاپ می‌شدند، دولتی بودند و تعداد روزنامه‌های چاپ خارج 6 برابر بیش‌تر از روزنامه‌های چاپ داخل بودند» (آزاد، 1380: 46).

گفتمان‌های روشن‌فکران نسل اول

چهار نوع گفتمانی که این نسل از روشن‌فکران وارد حوزه عمومی کردند، عبارتند از:

1- گفتمان نوسازی

2- گفتمان مشروطه‌طلبی

3- گفتمان ضد مذهبی

4- گفتمان نقد مذهبی

این چهار گفتمان در کنار گفتمان سنتی سلطنتی، که گفتمان حاکم این دوره بوده است، فضای گفتمانی روشن‌فکران نسل اول را تشکیل می‌دادند.

نقش روشن‌فکران نسل اول در شکل‌گیری حوزه‌ی عمومی ایرانی

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، در آستانه‌ی شکل‌گیری نسل جدید روشن‌فکران در ایران، این نسل بیش‌تر به عنوان نسل معترض و کم‌تر منتقد، خواستار تغییراتی در جامعه‌ی ایران بود. در واقع نسل اول روشن‌فکران در واردکردن گفتمان انتقادی به جامعه ایران نقش مؤثری ایفا نکرد و بنابراین شکل‌گیری نسل اول روشن‌فکران نتوانست به توسعه حوزه عمومی کمکی کند. به نظر می‌رسد چنان‌چه این نسل نگاه همه‌جانبه‌ای به وضعیت اجتماعی ایران داشت و تحلیل واقع‌بینانه‌تری از موقعیت ایران، هم در فضای ملی و هم در فضای بین‌المللی ارائه می‌کرد و هویت مستقلی برای خود قایل بود و کارکرد مشخصی برای آن تعریف می‌کرد، می‌توانست شناخت بهتری از وضعیت موجود حوزه عمومی در ایران پیدا کند. این شناخت می‌توانست در اتصال با زیست‌جهان سنتی ایرانی، وضعیت مطلوبی را برای ایران ترسیم کند که به نفع همه ایرانیان باشد و به این ترتیب می‌توانست به جای سنت اعتراض، سنت انتقاد را در ایران رشد دهد. به هر حال نباید این نکته را نادیده گرفت که این نسل و تجربه‌اش منجر به بروز و حضور عقلانیت ارتباطی توسط نسل دوم روشن‌فکران در حوزه عمومی ایرانی شد که در ادامه به مطالعه آن می‌پردازیم.

ویژگی‌های روشن‌فکران نسل دوم (1285- 1305 ه.ش)

1- می‌توان گفت که اولین ویژگی این نسل آن بود که از سه گروه روشن‌فکری به شرح زیر تشکیل شده بود:

گروه اول، گرایش ناسیونالیستی – لیبرالیستی داشت و می‌توان افرادی نظیر سید حسن تقی‌زاده، میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار، لاهوتی، فرخی یزدی، احمد کسروی، ذبیح بهروز، میرزا مؤتمن‌الملک، مصدق و پورداود را در این گروه قرار داد. عمده‌ترین دغدغه‌ی این افراد، آزادی از استعمار و استبداد بود.

گروه دوم ناسیونالیست‌های مذهبی بودند. میرزا هاشم آشتیانی، سید ابراهیم ضیاءالواعظین، شیخ محمد علی تهرانی، فیروزآبادی، حائری‌زاده و کازرونی در این دسته قرار دارند. این گروه با به زیر سؤال بردن اصول مذهبی مخالف بودند و خاستگاه اجتماعی آن‌ها، طبقه متوسط سنتی بود.

گروه سوم نیز افرادی بودند که ایده‌ی کمونیستی داشتند. اغلب اعضای آن را روشن‌فکران چپ‌گرا تشکیل می‌دادند که از افکار انقلابی قفقاز تاثیر پذیرفته بودند. حیدر عمو اوغلی، حزب اجتماعیون و حزب عامیون در این گروه جای داشتند.

هم گروه اول و هم گروه سوم، منتقد حوزه مذهب و حکومت بودند؛ اما گروه اول برخلاف گروه سوم که خواهان انقلاب و تغییر سریع بود، از اصلاحات تدریجی و همکاری با حاکمان و طبقاتی از مقامات مذهبی حمایت می‌کردند. در واقع گروه اول خواستار محدودکردن اختیارات حاکمان و مقامات مذهبی بودند. به نظر می‌رسد که فعالیت این گروه بیش‌تر در راستای شکل‌گیری حوزه عمومی در حد فاصل قدرت سیاسی و حوزه خصوصی بود (بزرگی، 1379).

2- کمک به گسترش ایده نقد و نهادینه کردن آن در جامعه.

این ویژگی را باید در دو حوزه زیر مورد ارزیابی قرار داد تا روشن‌تر شود:

1- 2- تغییر در ساختار مجلس

این نسل شامل روشن‌فکران فعال دوره مشروطه می‌شود. نکته قابل توجه در این‌جا، وجود نهاد مجلس به عنوان یکی از مظاهر مدرنیته در ایران است که با تلاش روشن‌فکران و آگاه‌سازی مردم ایجاد شد. مجلس چونان نهادی که روشن‌فکران نسل اول و دوم ایرانی، در نتیجه تماس با غرب، با آن آشنا شده بودند، در اصل، محصول زیست‌جهان غربی بود. در عین حال، لازم بود تا پس از ورود به ایران، تغییراتی یابد تا با زیست‌جهان سنتی ایرانی منطبق شود. در واقع زیست‌جهان سنتی ایرانی نه فقط در ساختار مجلس تغییراتی ایجاد کرد؛ بلکه خود نیز دچار تغییراتی شد. در عین حال به دلیل آن‌که اندیشه ایجاد مجلس، در زیست‌جهان روشن‌فکری ایران شکل گرفته بود، می‌توان نتیجه گرفت که مواجهه بین زیست‌جهان ایرانی و ایده پارلمانتاریسم، در واقع مواجهه‌ی بین زیست‌جهان روشن‌فکری و زیست‌جهان سنتی بوده است. در این مواجهه، زیست‌جهان سنتی نشان داد که امکان پذیرش اندیشه‌های زیست‌جهان روشن‌فکری را دارد؛ مشروط بر آن‌که جهان‌بینی‌های آن‌ها فاصله زیادی از هم نداشته و با هم سازگار باشند. به هر حال در این دوره، گفتمان روشن‌فکری وارد حوزه عمومی ایرانی شد و به نظر می‌رسد، ارزیابی انتقادی نیز تحقق یافته و قابل مشاهده بود. این فرضیه با مطالعه روزنامه‌های این دوره (از جمله تحلیل گفتمان روزنامه صوراسرافیل، شماره 32،20 جمادی‌الاول، سال 1286 ه.ش) مورد تایید تجربی نیز قرار گرفت که از ذکر جزئیات آن پرهیز می‌شود.

از جمله تغییرات ساختاری مجلس در زیست‌جهان ایرانی، توجه به دو عامل مذهب و حکومت به عنوان عوامل تغییردهنده توامان زیست‌جهان سنتی و روشن‌فکری است؛ به طوری که انجمن‌های ایالتی برای ممانعت از قدرت مطلقه حکومت تشکیل شدند و توجه به اصول مذهب در تدوین قانون اساسی، نشان‌دهنده نقش پررنگ آن در زیست‌جهان ایرانی است. این امر نشان می‌دهد که زیست‌جهان روشن‌فکری برای این‌که بتواند در تعامل با زیست‌جهان سنتی ایرانی در حوزه عمومی قرار بگیرد، باید در برابر آن انعطاف نشان می‌داد.

2- 2- توجه به حوزه نقد استعمار

توسعه‌ی ایده نقد به گونه‌ای دیگر نیز تحقق یافت. به توپ بسته شدن مجلس در این دوره، روشن‌فکران نسل دوم را متوجه حوزه نقد استعمار ساخت و نتیجه‌ی آن شکل‌گیری گرایش‌های ناسیونالیستی بود. تدوین قانون اساسی در مجلس، نشان می‌دهد که هم در درون زیست‌جهان روشن‌فکری انعطاف‌پذیری گشترش یافته بود و هم روشن‌فکران در برخورد با زیست‌جهان سنتی، انعطاف بیش‌تری از خود نشان می‌دادند. پذیرش همگانی قانون مستلزم انعطاف زیست‌جهان‌ها نسبت به یکدیگر بود و زیست‌جهان روشن‌فکری که اندیشه تاسیس مجلس و تدوین قانون را مطرح کرده بود، خود نیز انتقادهای حوزه مذهب را پذیرفت و به این ترتیب شاهد نخستین تحول در زیست‌جهان سنتی ایرانی در حوزه عمومی آن هستیم.

از سوی دیگر، به نظر می‌رسد که در زیست‌جهان روشن‌فکری نیز تغییراتی ایجاد شد و این تغییرات ناشی از شناخت واقع‌بینانه‌تر روشن‌فکران از نقش اسلام در زیست‌جهان سنتی ایرانی بود. ضمن این‌که انشعاب‌های روشن‌فکری، با تساهل نسبت به یکدیگر برخورد می‌کردند. نکته قابل توجه در این‌جا حمایت و وفاداری طبقه متوسط نسبت به انقلاب بود. این امر نشان‌دهنده‌ی اهمیت نقش روشن‌فکران در تحولات ایجاد شده در زیست‌جهان سنتی است؛ ضمن این‌که نشان می‌دهد که طبقه پایین یعنی اکثریت افراد حوزه عمومی، درگیر تلاش برای رفع نیازهای ابتدایی خویش بودند و فرصت و امکان اندیشیدن در مورد نیازهای فراتر از آن – حتی اگر هم اهمیتی برایشان داشت – را نداشتند. بدیهی است برخی افراد در مورد اموری که اهمیت دنیایی برایشان ندارد، کم‌تر می‌اندیشند و در این شرایط، تعقل شخصی کم‌رنگ شده و بنابراین افراد بیش‌تر به تفکرات متافیزیکی روی می‌آورند و شاید به این دلیل است که تفکرات متافیزیکی مذهب بیش از سایر محورهای اندیشه مذهبی در زیست‌جهان ایرانی خودنمایی می‌کند. از سوی دیگر، فقدان تعقل شخصی نیز می‌تواند نشان‌دهنده فقدان نقد در حوزه عمومی قلمداد شود. در این رابطه، ملک‌الشعرا بهار (1332: 2) چنین نتیجه می‌گیرد که «در این جریانات، طبقه بالا و پایین از استبداد پشتیبانی کرد. تنها طبقه متوسط به انقلاب وفادار ماند». با این وجود، از سخن بهار بر می‌آید که ارزیابی انتقادی در طبقه متوسط وجود داشته است.

3- تغییر مسیر عمل روشن‌فکرانه: اعتراض – انتقاد – اعتراض

از جمله روزنامه‌هایی که در این دوران منتشر می‌شد؛ صوراسرافیل به مدیریت میرزاجهان‌گیر‌خان شیرازی بود. این روزنامه، نماینده نیروهای رادیکال خارج از مجلس بود که در دوره‌ دوم به مجلس راه یافتند و در کنار لیبرال‌ها، حزب دموکرات را تشکیل دادند. حضور آن‌ها که خواستار تغییرات زودهنگام بودند، در کنار لیبرال‌ها که خواهان اصلاحات تدریجی در کشور بودند، نشان‌دهنده تغییر در زیست‌جهان روشن‌فکری است. از نکات بارز در این‌جا، مسیر زیست‌جهان روشن‌فکری است که در نسل دوم از اعتراض به انتقاد کشیده شده بود؛ اما دوباره به اعتراض گرایید.

نکته درخور توجه در این سال‌ها، هم‌یاری طبقه متوسط سنتی و طبقه بالا و پایین جامعه و ارتباط بیش‌تر شفاهی طبقه متوسط با دو طبقه دیگر است. این در حالی بود که طبقه متوسط روشن‌فکر – که شامل روشن‌فکران ناسیونالیست لیبرال و چپ‌گرا می‌شد – با استفاده از روزنامه‌ها، گفتمان خود را وارد حوزه عمومی می‌کرد. ضمناً تغییرات گفتمانی این دوره، مؤید تغییر از سنت انتقاد به اعتراض است.

4- برخوردار نبودن از حمایت مردمی

مطالعه اوضاع اجتماعی و سیاسی این دوران، نشان می‌دهد که زیست‌جهان روشن‌فکری ایرانی در تقابل با زیست‌جهان سنتی که طبقه متوسط سنتی از اعضای برجسته آن بودند، قرار گرفت؛ اما به خاطر نسبت نزدیکش با سکولاریسم، از حمایت مردم برخوردار نشد. بنابراین، گفتمان‌های طبقه متوسط متجدد (روشن‌فکران) نتوانستند به دلیل عدم توجه آن‌ها به ویژگی‌های زیست‌جهان سنتی و عدم استفاده از عنصر نقد در گفتمان‌هایشان، به حوزه عمومی وارد شوند. در واقع، تاثیر توامان وجود دشمن خارجی، همکاری دستگاه حکومتی با آن، و نادیده گرفتن اهمیت اسلام، زیست‌جهان خارجی، همکاری دستگاه حکومتی با آن، و نادیده گرفتن اهمیت اسلام، زیست‌جهان سنتی را چنان غیرقابل نفوذ ساخت که راه چندانی برای ورود گفتمان روشن‌فکری باقی نبود و روشن‌فکران، منزوی و از حیات سیاسی – اجتماعی کنار ماندند. البته اختناق در حوزه مطبوعات نیز از نتایج دیگر چنین رویدادهایی بود.

5- ائتلاف با آلمان علیه دشمن مشترک

ممکن است به خاطر شرایط آن زمان ایران و مطبوعات در طول جنگ جهانی اول، به نظر برسد که زیست‌جهان غربی به شدت در زیست‌جهان روشن‌فکری و سنتی نفوذ کرده بود و این نفوذ به حدی بود که زیست‌جهان ایرانی – به طور کل – به واسطه زیست‌جهان غربی، تحت سیطره استعمار قرار گرفته بود. در عین حال نکته جالب در این‌جاست که حمایت از بخشی از غرب (آلمان)، برای مواجهه با بخش دیگری از آن (روس و انگلیس) انجام می‌شد. می‌توان با توجه به نقش ایران در جنگ جهانی اول که آن را به محل ترکتازی روس و انگلیس تبدیل می‌کرد، حمایت روشن‌فکران از آلمان را به منزله‌ ائتلاف با آن برای از پا در آوردن دشمن مشترک دانست. به این ترتیب، مشاهده می‌شود که در این دوره، طبقه متوسط (سنتی و متجدد) خود را در برابر مساله یکسانی می‌دید و اعضای آن به‌رغم خط‌مشی‌های مختلف، برای اولین بار در اتحاد با یکدیگر، خواهان مقابله با استعمار شدند.

انواع گفتمان‌های روشن‌فکران نسل دوم

در مورد ویژگی‌های نسل اول روشن‌فکران، گفته شد که نسبت به حکومت و مذهب تا حدی به نقد روی آوردند. در عین حال مطالعه نسل دوم روشن‌فکران نشان می‌دهد که در طول این دوره، از گفتمان انتقادی دوری کرده، و به گفتمان انقلابی روی آوردند و حتی به صورت گروه‌های چریکی به اعمال انقلابی دست زدند. به این ترتیب، تشعشعات اندک عقلانیت ارتباطی به خاموشی گرایید. گفتمان‌های این نسل در پنج دسته به شرح زیر قابل تقسیم‌بندی است:

1- ناسیونال – لیبرال

2- ناسیونال – مذهبی

3- کمونیستی (چپ)

4- مذهبی مشروطه‌طلب

5- مذهبی سنتی

نتیجه و تاثیر روشن‌فکران نسل دوم بر حوزه‌ی عمومی ایرانی

لازم به ذکر است که تحلیل این دوره براساس اتفاقاتی که در محوطه مجلس و در جامعه روی می‌داد، انجام می‌شود. از جمله به این مساله توجه کردیم که در درون مجلس، آرای نمایندگان روشن‌فکران با نمایندگان طبقه بالا و متوسط سنتی در تعارض بود. در عین حال روند تحولات مجلس از اتحاد بین احزاب شروع و سپس به جدایی و تفرقه آن‌ها منتهی شد؛ به طوری که همه آن‌ها نخست در مقابله با استعمار و در تقابل با دشمن مشترک، گرایش ناسیونالیستی داشتند؛ اما در نتیجه اصلاح‌طلبی‌های گسترده روشن‌فکران، گروه مقابل آن‌ها مخالف نشان داد. در ادامه، واکنش روشن‌فکران به جای دیالوگ و مباحثه انتقادی – استدلالی، به صورت مخالف جدی‌تر و رادیکال‌تر با عناصر سنتی و مذهبی انعکاس پیدا کرد.

به هر ترتیب در تحلیل مختصات روشن‌فکران این دوره در سطح جامعه، می‌توان گفت تعاملی معنی‌دار میان آن‌ها و مردم برقرار نشد. این گروه عمدتاً گفتمان خود را توسط روزنامه‌ها در جامعه‌ای که اکثریت آن بی‌سواد بودند، منتشر کردند. این در حالی است که گروه مقابل، از گفتمان‌های شفاهی در منبرها و مساجد بهره می‌برد.

همگام با انحلال مجلس اول، گفتمان گروه‌های مخالف حکومت نیز به سوی نابودی رفت؛ اما پس از فروردین 1286 هجری شمسی، جان دوباره گرفت و به گفتمان رادیکال – انقلابی تبدیل شد.

سلطنت رضاخان و شکل‌گیری نسل سوم روشن‌فکران (1305- 1320 ه.ش)          ادامه دارد ...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات