تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۳  ، 
کد خبر : ۲۴۸۵۲۲

شریعتی و مخالفانش (بخش ششم)

اشاره: در شماره‌های قبل به برخی از مخالفان دکتر علی شریعتی اشاراتی داشتیم و دلایل مخالفاتشان را مرور کردیم. در این قسمت به بررسی ‌آرای افرادی چون نویسنده کتاب «نهضت امام خمینی» می‌پردازیم که از منظر ارتباط شریعتی با ساواک به مخالفت با او پرداخته‌اند.

یکی از منظرهایی که مخالفان شریعتی از آن زاویه به طرح مخالفت و حتی دشمن با او پرداخته‌اند، همکاری شریعتی با ساواک و رژیم گذشته است. این گونه مباحث در سالهای پیش از انقلاب، موضوعیت نداشتند اما در سالهای پس از انقلاب و به هنگامی که اسناد و مدارک ساواک در اختیار عده‌ای خاص از نویسندگان قرار گرفتند تا تاریخ انقلاب اسلامی را بنگارند، قوت یافتند. یکی از این دست مخالفان شریعتی آقای محمدرضا فاکر نماینده مشهد در مجلس و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است که در نطقی قبل از خطبه‌های نماز جمعه تهران در سالهای قبل، مدعی شد از تمامی اسناد شریعتی در ساواک، کپی و نمونه‌هایی تهیه کرده و در چند نقطه کشور پنهان ساخته است تا در امان بمانند و کسی قادر به نابودی این اسناد نباشد!
چند سال پیش نیز، نویسنده کتاب «نهضت امام خمینی» (سیدحمید روحانی) در جلد سوم این کتاب، فصلی را به بررسی تفکر و اندیشه مرحوم شریعتی اختصاص داد و در ضمن آن، اسنادی از ساواک را افشا کرد که مطابق آن، شریعتی ارتباطهایی با ساواک داشته و با نگارش‌نامه‌هایی همسو با خواست ساواک از رژیم گذشته تجلیل کرده بود.
در این زمینه گفتنی است که شریعتی از دوران نوجوانی به دلیل جایگاه خانوادگی و اعتقادات دینی و حضور در مبارزات سیاسی، به جرگه مخالفان رژیم شاه پیوست. وی در سال 36 به همراه پدرش دستگیر شد و این در حالی است که در آن زمان، نیروهای مذهبی مانند شریعتی در نهضت مقاومت ملی فعال بودند و عمده‌ترین جریان مبارزه علیه رژیم شاه به حساب می‌آمدند. شریعتی در نهضت مقاومت ملی فعال بودند و عمده‌ترین جریان مبارزه علیه رژیم شاه به حساب می‌آمدند. شریعتی در این دستگیری، مدت 45 روز (و مطابق سندی دیگر، 28 روز) در زندان بسر برد. دستگیری دوم او در سال 43 پس از بازگشت وی از اروپا ـ که برای ادامه تحصیل رفته بود ـ صورت گرفت. این بار نیز حدود 45 روز در زندان بود و پس از آزادی به عنوان دبیر مدارس ـ البته با مدرک دکتری ـ مشغول به کار شد. در سال 46 به عنوان دانشیار دانشکده ادبیات مشهد، منصوب شد و ارتباطش با محافل دانشگاهی گسترش یافت. به دلیل سوابق سیاسی‌اش، ساواک با حضور او در محافل دانشگاهی و مذهبی و سخنرانی برای دانشجویان مخالف بود و همین امر به محدودیت برای او منجر می‌شد. از این زمان شریعتی دست به کار شد و در مصاحبه‌های ساواک با او، تلاش کرد اعتقادات خود را همسو با تحولات مورد نظر رژیم شاه جلوه دهد و بدینوسیله از حساسیت ساواک نسبت به خود بکاهد. نگارش‌نامه‌های متعدد و نشان دادن نرمش در مقابل رژیم، به همین دلیل صورت گرفت و این امر در آن زمان، چندان بعید و در نزد مبارزان انقلابی آن چنان قبیح نبود. عموم مبارزان در بازجوییها و احضارهای مکررشان به ساواک، تلاش می‌کردند از حساس کردن رژیم پرهیز کنند و شریعتی نیز یکی از آنهاست. دربارۀ کتاب سیدحمید روحانی و ادعاهای وی مبنی بر همکاری شریعتی با ساواک، پیش از این به مناسبتی، انتقادهایی را مطرح کرده بودیم که اینک همان را می‌آوریم.
1 – کتاب مذکور در ارزیابی شخصیت شریعتی تنها بر اسناد ساواک و نامه‌هایی تکیه دارد که آن زنده‌یاد در جهت ایجاد شرایط مناسب برای فعالیتهای فکری و دانشگاهی خود نگاشته است. این اسناد براحتی نشان می‌دهند که دکتر شریعتی می‌خواسته به گونه‌ای ساواک را متقاعد کند که فردی سیاسی و نظامی نیست، بلکه بیشتر به عنوان یک فرد علاقه‌مند به کارهای فکری و تئوریک شناخته می‌شود. همچنین با بهره‌گیری از فضای سیاسی موجود در صدد بوده تا با ذکر مخالفان رسمی خود نظیر مارکسیستها‌، گروههای انقلابی مسلح و طیفی از روحانیت، نشان دهد که رژیم نباید با فعالیتهای وی مخالفت ورزد و امکان تدریس در دانشگاهها و سخنرانی در حسینیه ارشاد و محافل دانشجویی را از وی سلب کند. این نامه‌ها ‌آشکارا از سر مصلحت‌اندیشی‌ و تقیه نگاشته شده‌اند و هر چند نوشتن آنها تا حدودی شریعتی را در دستیابی به اهداف خود یاری داده است، اما هرگز مورد پسند و باور مجموعه ساواک واقع نشده و پس از مدتی که وی توانسته رژیم را فریب دهد و فعالیتهای فکری روشنگرش را پی گیرد و ثمرات عظیم فعالیتهای وی بویژه در میان قشر دانشگاهی و دانش‌آموزی مشخص شد، رژیم به تعطیل حسینیه ارشاد، دستگیری شریعتی و گروهی از دوستانش و نیز توقیف کتابهای وی و... اقدام کرد.
اگر شریعتی به واقع به محتوای آن نامه‌ها ایمان داشت سیاسی وی و نیز با در نظر گرفتن شرایط خاص نگارش آن نامه‌ها، به تفسیر آنها اقدم می‌‌شد، تنها در چنین وضعیتی و با چنین نگرشی می‌‌شد به درک واقعیتها در عملکرد سیاسی و فکری شریعتی امیدوار بود، کاری که به هیچ رو در کتاب آقای روحانی مشاهده نمی‌شود.
3 – از ورای اسناد محدودی که نویسنده این اثر بدانها تمسک جسته، ادعاهای مطروحه در کتاب به اثبات نمی‌رسد، بلکه خلاف آنها را نیز می‌توان ثابت کرد. درست است که شریعتی تا حدودی توانسته نظر ساواک خراسان را نسبت به خود مساعد سازد تا امکان درس گفتن و سخنرانی پیدا کند و از محدودیتهایش کم شود، اما هرگز از این نظر به صورت جدی مورد حمایت مجموعه ساواک قرار نگرفته و به صورت کامل محدودیتهای کاری وی برداشته نشدند.
پس از ارسال نامه چهل صفحه‌ای از سوی شریعتی به ساواک و نرمشهای مصلحت‌اندیشانه‌ای که در آن از خود نشان داد، سرتیپ بهرامی رئیس ساواک خراسان خطاب به ساواک مرکز نوشت:
و مجموعه فعالیتهای وی با هدایت ساواک صورت می‌گرفت، دیگر نیازی به دستگیری و جلوگیری از نشر ‌آثارش نبوده و در کل آن واکنشها ضرورت نمی‌یافتند.
2 – اسناد مربوط به شریعتی در کتاب «نهضت امام خمینی(ره)» تنها صد صفحه از اسناد فراوان وی را در ساواک شامل می‌شود و نه تمام آنها را با فرض صحت این اسناد، هیچگونه قضاوتی نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن کلیه اسناد پرونده‌های وی قابل اعتنا باشد، بویژه اگر بدانیم اسناد شریعتی در ساواک از چه حجم عظیمی برخوردارند. گفتنی است که به استناد پاورقیهای این کتاب جلد اول پرونده شریعتی در ساواک دست کم 324 صفحه و جلد دوم پرونده وی دست‌کم 226 سند را در بر می‌گیرد. از جلدهای دیگر پرونده وی اطلاعاتی در کتاب نیامده و تنها از جلد هشتم مشهد از پرونده‌های شریعتی استفاده شده که آن پرونده هم دست‌کم دارای 179 صفحه است. ‌
‌آیا با گزینش چنین حجم قلیلی از میان انبوه پرونده‌های شریعتی در ساواک، آن هم بدون در نظر گرفتن ملاحظات و مصلحت‌اندیشیهای شریعتی در نگارش آن نامه‌ها و اعلام آن مواضع، می‌توان به واقعیت ارتباطهای شریعتی با ساواک پی برد؟ آیا سه بار دستگیری و زندانی شدن و اعمال آن همه محدودیتها، خلاف ادعای کتاب را به اثبات نمی‌رساند؟ در این کار تاریخی به جای گزینش اسناد و تفسیر دلخواه آنها می‌بایست تمامی اسناد مربوط به شریعتی یکجا در نظر گرفته می‌شد و با توجه به اعتقادات کلی و عملکرد فکری «به طوری که مکرراً به استحضار رسیده وجود دکتر شریعتی برای عامل بیگانه و عناصر افراطی مفید است. برای ساواک و مملکت مفیدتر خواهد بود، مشروط به اینکه خوب اداره شود. این شخص دانشمند است، روحانیون افراطی او را قبول ندارند و چپی‌ها روی این شخص حساب می‌کنند. ساواک خراسان معتقد است محدودیت برای دکتر شریعتی موجب می‌‌شود که نسبت به دستگاه و مملکت بی‌اعتقاد گردد و چون طرفداران زیاد دارد نتیجه مطلوبی نخواهد داشت، اما اگر با برنامه و طرحی منظم اداره شود با افکار نوی که دارد می‌تواند مؤثر واقع شود. مقرر فرمایند درباره قبول یا عدم قبول دعوت دانشگاه تهران را ابلاغ فرمایند.»
(سند شماره 31 کتاب)
اما با وجود مواضع مصلحت‌‌اندیشانه شریعتی و نیز نظر ساواک خراسان برای برداشتن محدودیتهای کاری او، ساواک مرکز زیر بار نمی‌رود و تا اطلاع بعدی بر تداوم ممنوعیت وی تاکید می‌کند. مقدم در این باره به ساواک خراسان می‌نویسد:
«سابقۀ مضره شخص منظور مورد تایید است و هنوز به طور کامل مشخص نگردیده که عنصر سالمی از لحاظ سیاسی می‌باشد یا خیر؟ بنابراین به سرعت نمی‌توان در مورد او قضاوت نمود. دستور فرمایید به وی ابلاغ نمایند، فعلا از پذیرش دعوتهای معموله خودداری و...»
(سند صفحه 177 کتاب)
سرانجام پس از چندین بار مکاتبه ساواک خراسان با ساواک مرکز و اعلام اینکه بهتر است برای شریعتی محدودیت وجود نداشته باشد تا وی به رژیم بدبین نشود و مورد بهره‌برداری افراد تندرو قرار نگیرد و نیز پس از نوشته شدن نامه مصلحت‌اندیشانه دیگر به ساواک از سوی شریعتی، ساواک مرکز با سخنرانیهای وی در حسینیه ارشاد و دانشگاههای کشور تحت شرایطی موافقت می‌کند:
«شرکت و سخنرانی نامبرده بالا در جلساتی که از وی دعوت به عمل می‌آورند، با کنترل ضمنی مطالب مورد بحث مشار‌الیه توسط ساواک بلامانع است...»
(سند شماره 40 کتاب)
از آن پس شریعتی فعالیت گسترده خود را آغاز می‌کند، ولی بخاطر اظهاراتش در سخنرانیها و سخنان چند پهلوی خود همواره به ساواک احضار و مجبور به ادای توضیحاتی می‌شود تا نتواند از فرصت جدید به صورت علنی علیه رژیم بهره‌برداری کند. اما ماهیت اقدامات وی در معرفی اسلام انقلابی و فعالیتهای گسترده‌اش در عرصه فکر دینی و شکل‌دهی به محافل اسلامی و انقلابی چیزی نبود که بتواند برای همیشه پنهان بماند و بالطبع کلی‌گوییهای شریعتی در این باره که «فعالیتهای من منطبق با تحولات جاری کشور است» نیز نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند. در سال 1351 یکی از مقامات ساواک (گویاثابتی) در حاشیه یکی از بازجوییهای شریعتی نوشته است:
«این مطالب همه سطحی‌بافی است. اگر طرفدار ترویج مذهب است لااقل در سخنرانیهای خود علیه مارکسیسم و ماتریالیسم صحبت کند. آنها خیال می‌کنند با ردیف کردن چهار کلمه مافی‌الضمیر و عینی و ذهنی، تئوریسین و سوسولف شده‌اند. باید خط خود را معین کند با این طرف یا آن طرف. مسایل او باید نفعی برای جوانان رو به رشد و مصالح عمومی مملکت داشته باشد. کدام یک از سخنرانیهای او لااقل علیه مارکسیسم و ماتریالیسم است؟ باید در دو جلسه بین دانشجویان علیه مارکسیسم بحث کند تا بفهمیم عوامفریب نیست.»
(سند شماره 43 کتاب)
سرانجام مشخص می‌‌شود که به گفته ساواک، شریعتی «عوامفریب» (یعنی ساواک فریب) است و فعالیتهای وی به زیان رژیم تمام شده‌اند. از این رو حسینیه ارشاد تعطیل و پس از مدتی شریعتی نیز دستگیر می‌شود. البته باز هم شریعتی تلاش می‌کند رژیم را بفریبد، اما با پرسشهایی از این دست روبه‌رو می‌شود:
«شما در تمام مدتی که در حسینیه ارشاد سخنرانی می‌کردید و یا در کلاسها تدریس می‌نمودید [‌آیا] حتی برای یک بار از شاه‌دوستی و وطن‌پرستی برای حاضرین در جلسه صحبت کردید و یا پیشرفتهای مملکت را برای ‌آنان بازگو نمودید و توضیح دادید که برخلاف مصالح کشور نباید فعالیت کرد؟»
(صفحه 240 کتاب)
«شما به اتهام فعالیت مضره و اقدام علیه امنیت کشور بازداشت شده‌اید، در این باره چه توضیحی دارد؟» (صفحه 239 کتاب) با این حساب مشخص بود که شریعتی با ابزار کهنه‌اش دیگر قادر به فریب ساواک نیست و باید کاری تازه را آغاز کند، به همین سبب پس از آزادی از زندان با مشاهده محدودیتهای وسیع ساواک برای خود و منع انتشار کتابهایش تصمیم به مهاجرت گرفت که با عزیمت به خارج از کشور آن را عملی کرد. بنابراین با تکیه بر همین اسناد می‌توان چهره انقلابی و مبارز شریعتی را به اثبات رساند و کافی است اسناد کلیه پرونده‌های شریعتی انتشار یابند تا چهره انقلابی وی بهتر و برجسته‌تر بر همگان ‌آشکار شود.
4 ـ اگر نتوان با تکیه بر همین اسناد ادعای ‌آقای روحانی را نتیجه گرفت، بدون شک با رجوع به آثار منتشره و اندیشه‌های شریعتی نیز نمی‌توان هیچ یک از ‌آن ادعاها را اثبات کرد، حتی بالعکس می‌توان روح و کلیت اندیشه آن زنده‌‌یاد و در بسیاری مواقع عبارات روشن و صریح ‌آثار وی را در مخالفت ‌آشکار با اتهاماتی یافت که آقای روحانی بر اندیشه و عملکرد او وارد آورده است. به نظر می‌رسد ‌آقای روحانی در ارزیابیهایش از شادروان شریعتی دچار همان اشتباهاتی شده است که مورخین گذشته دچار شده‌اند. امام خمینی(ره) در حکمی که برای آقای روحانی نگاشته‌‌اند، درباره تاریخ‌نویسان به طور کلی می‌گویند:
«... شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده‌دار چه کار عظیمی شده‌اید. اکثر مورخین تاریخ را ‌آن‌گونه که مایلند یا بدان‌گونه که دستور گرفته‌اند می‌نویسند، نه آن گونه که اتفاق افتاده است. از اول می‌دانند که کتابشان بناست به چه نتیجه‌ای برسد و در ‌آخر به همان نتیجه هم می‌رسند...»
متأسفانه ‌آقای روحانی از پیش می‌دانستند که کتابشان درباره شریعتی بناست به چه نتیجه‌ای برسد، از این رو همه مسایلی که به زعم وی می‌توانستند علیه شریعتی به کار آیند، روا و ناروا در کتاب ذکر شده‌اند، هر چند با واقعیتهای زندگی سیاسی و فکری شریعتی و اوضاع اجتماعی آن دوره هیچ‌گونه مطابقتی نداشته باشند، برای نمونه به دو مقدمه بالا و نتیجه آن مقدمات توجه کنید:
در صفحه 229 کتاب آمده است: «شریعتی در جای دیگر ضمن اعتراف به این حقیقت که حرکت او الهام گرفته از: «انقلاب سفید شاه»! و تاخت و تازهای او به علمای اسلام به پیروزی از «منویات ملکونه»! بوده است، پایبندی خود به اسلام شاهانه و در حقیقت اسلام ‌آمریکایی را برملا می‌سازد.»
و در پاورقی صفحه 247 می‌آورد: «... آیا می‌توان باور کرد که سخنرانیها و موضعگیریهای او ضدعلمای اسلام، بدون رایزنی و هماهنگی با ساواک بوده است؟!»
نویسنده کتاب همچنین در چندین جای دیگر به صراحت مدعی می‌شود که ساواک موضوع سخنرانی شریعتی را مشخص می‌کرد. (این مقدمه اول). در صفحه 221 کتاب نیز یک بعدی نشان دادن اسلام و معرفی اسلام به عنوان مذهب ستیز و اعتراض، یکی از انگیزه‌های شریعتی قلمداد می‌شود. (این هم مقدمه دوم).
اگر این دو مقدمه را بپذیریم، با دیدی منطقی باید به این نتیجه برسیم که رژیم شاه خود در صدد معرفی و گسترش اسلام مبارزه‌جو و پرخاشگر بوده است و البته این امر با واقعیت همسویی ندارد، اما آقای روحانی از این نتیجه‌گیری ابایی ندارد و با بافتن یک سری عبارت می‌گوید:
«سیاست استکبار جهانی و به دنبال آن سیاست رژیم شاه بر این روال بود که اسلام را اصولاً دین مبارزه تنها جا بزنند و با این شگرد، نهضت امام را به کژراهه بکشانند و موج خروشانی را که آن نهضت پدید آورده است، به کنترل خود در آوردند. شریعتی با بهره‌گیری از این سیاست رژیم بهترین فرصت و زمینه را برای کوبیدن روحانیت به دست آورد. او از سویی بی‌پروا اسلام را به عنوان دینی که جز سیاست و مبارزه معنایی ندارد جا می‌زد و از این راه رژیم شاه را در پیشبرد توطئه‌ نو و ناشناخته‌ای که در پیش گرفته بود مدد می‌کرد و از سوی دیگر علمای اسلام را با دستاویز اینکه پیوسته با رژیم شاه در ستیز نبوده‌اند و به جای مبارزه به بحث طهارت و نجاست و... پرداخته‌اند، زیر سئوال می‌برد و نکوهش می‌کرد و در خواری و پستی آنان می‌کوشید.»
معلوم است که وقتی مقدمات غلط باشند، نتیجه غلط و دور از واقعیت بالا حاصل می‌‌شود، البته این تناقض‌گویی از غیرعقلانی بودن تحلیلی ناشی می‌شود که آقای روحانی ساخته است وگرنه در صورتی که وی به روش علمی در مطالعه تاریخ پایبند بود و «ساختن از راه تعقل» و «انطباق با واقعیت» را در نظر می‌گرفت، به طرح چنین ادعاهایی مبادرت نمی‌کرد.
برای اینکه بهتر به این گونه تناقض‌گوییها در کتاب پی ببریم، ذکر موردی دیگر را ضروری می‌دانیم.
شریعتی در نامه خود با ساواک برای کاستن از حساسیت رژیم نسبت به پدرش، او را «مرد علم و دین» معرفی می‌کند نه «مرد علم و سیاست» و آقای روحانی در پاورقی می‌نویسد:
«از این فراز به خوبی روشن می‌شود که علی شریعتی از الفبای اصول اسلامی نیز بی‌خبر و نا‌آگاه بوده و هنوز درک نکرده بوده است که مرد علم و دین از دیدگاه اسلام نمی‌تواند مرد عمل و سیاست نباشد. عالم بی‌عمل مانند درخت بی‌میوه دم‌بریده و سترون است و اسلامی که در آ‌ن سیاست نباشد، اسلام یک‌بعدی، کژراهه و اسلام ‌آمریکایی می‌باشد.»
به ظاهر برای آقای روحانی اصل کوبیدن شریعتی است آن گونه که گاهی او را مدافع اسلام یک‌بعدی صرفاً مبارز و ستیز‌جو معرفی می‌کند و گاهی مدافع اسلام یک بعدی فاقد سیاست!
اخیراً شنیده‌ایم که مرکز اسناد انقلاب اسلامی در صدد انتشار همه اسناد مربوط به شریعتی در ساواک است. اگر این کار بدرستی صورت گیرد و تمامی اسناد مربوط به شریعتی در اختیار همگان قرار گیرند، بهتر می‌توان به ارزیابی ارتباطات شریعتی با ساواک پرداخت. این کار باید پیش از این صورت می‌گرفت و چه خوب بود که اسناد دیگران نیز انتشار یابند تا امکان مقایسه وضعیت سیاسی شریعتی با دیگر مبارزان سیاسی آن دوره فراهم شود. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات