روزنامه کیهان**
ساعات تعیینکننده در یمن/جعفر بلوری
چند روزی است که خبری از جنگ یمن و به نقل از روزنامه «والاستریتژورنال» دست به دست میشود که گویای نکات بسیار مهمی درباره این جنگ شش و نیم ساله است. طبق این گزارش، ذخایر تسلیحاتی عربستان که چند سالی است بهطور هفتگی آماج حملات پهپادی و موشکی انصارالله یمن قرار دارد رو به پایان است و این کشور از آمریکا، اروپا و کشورهای حاشیه خلیج فارس درخواست «کمک فوری» کرده است. آنطور که این روزنامه آمریکایی نوشته، زرادخانههای عربستان از موشکهای رهگیریکننده «به شکل خطرناکی» در حال خالی شدن است و اگر متحدان غربی عربی این رژیم به کمکش نیایند، مراکز حساس نفتی و اقتصادی عربستان ضربات مهلکی از انقلابیون یمن خواهند خورد. در اینباره گفتنیهایی هست:
۱- در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، یکی از بزرگترین قراردادهای نظامی- اقتصادی تاریخ بین آمریکا و عربستان به امضاء رسید. قراردادی ۵۰۰ میلیارد دلاری که بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار آن، تسلیحاتی بود. این قرارداد در کنار دلارهای دیگری که ترامپ به بهانههای مختلف از سعودیها میگرفت باعث شد در فضای سیاسی به بنسلمان لقب «گاو شیرده» داده شود. لقبی که ترامپ از به کاربردنش در محافل عمومی و خصوصی هیچ ابایی نداشت و صراحتا میگفت چنین گاوهایی را باید دوشید. این موضوع محدود به ترامپ و آمریکا نماند و رهبران سایر کشورهای غربی مثل فرانسه و انگلیس نیز به نوبه خود، اقدام به فروش انواع سلاحها به این کشور و در کنار آن دوشیدن بنسلمان کردند چرا که به خوبی میدانستند بنسلمان برای نشستن بر تخت سلطنت، حاضر است هر بهایی را بپردازد. فروش سلاح به کشورهای مرتجع و ثروتمند منطقه که در روز روشن اقدام به نسلکشی در یمن میکردند آنقدر زیاد شد که برخی به کشور عربستان و متحدان عرب آن در منطقه، «انبار تسلیحات» لقب دادند. حالا گزارش جدید والاستریتژورنال را بگذارید کنار این اخبار. چه نتیجهای حاصل میشود؟ در این میان دو نکته بیشتر به ذهن متبادر میشود: الف: میزان جنایات سعودیها در یمن و ب: میزان مقاومت انقلابیون یمن در برابر این جنایات.
وقتی گفته میشود ذخایر عظیم موشکی و تسلیحاتی سعودی رو به اتمام گذاشته آیا معنایی غیر از این دارد که عربستان این همه موشک و تسلیحات نظامی را بر سر مردم یمن ریخته؟! یمنیها که جنگ با عربستان را با دستهای خالی شروع کردند امروز آلسعود را به جایی رساندهاند که به این شکل، دست به دامان آمریکا و اروپا شده چرا که «موشکها و پهپادهای الحوثیها به شکل خطرناکی زیرساختهای نظامی، نفتی و اقتصادی عربستان را تهدید میکنند» و این کشور موشکهای رهگیریکننده و سلاح به اندازه کافی ندارد تا دربرابر این موشکها و پهپادها مقاومت کند. انقلابیون یمن بنابه گفته «یحیی سریع»، سخنگوی کمیته نیروهای مسلح یمن، دوشنبه شبی که گذشت یکی از بزرگترین عملیاتهای نظامی خود را علیه ریاض و ۵ شهر مهم دیگر عربستان انجام دادند. ساختمان وزارت دفاع عربستان در ریاض، شرکت ملی نفت عربستان (آرامکو) و فرودگاههای نظامی این کشور و... در این ۵ شهر با ۲۵ پهپاد تهاجمی و تعداد زیادی موشک بالستیک در هم کوبیده شد. وقتی ذخایر موشکهای رهگیریکننده عربستان ته کشیده یعنی، تقریبا بیشتر این موشکها و پهپادها به هدف خورده است. همین روزهاست که جزئیات این عملیات بزرگ منتشر و عربستان و متحدانش را بیش از پیش خوار و خفیف کند.
۲- بهدلیل وضعیت نامطلوبی که رژیم آلسعود در افکار عمومی جهان دارد، حمایت از آن حتی از سوی متحدانش، هیچگاه کار راحتی نبوده و اگر دلارهای سعودی نبود چهبسا حمایت از این کشور عصر حجری برایشان مقرون به صرفه هم نبود. این وضع پس از جنایتهای هولناک سعودی در یمن، بدتر هم شده و برای حفظ ظاهر هم که شده، برخی سیاسیون غربی از دولتمردان خود خواستهاند فروش سلاح به این کشور را متوقف یا حداقل محدود کنند. فقط بهعنوان یک نمونه، روز سهشنبه گذشته خبری به نقل از «رند پاول» منتشر شد با این مضمون که آمریکا تا زمانی که عربستان در حال گرسنگی دادن به یمنیهاست باید فروش سلاح به عربستان را متوقف کند؛ و سناتور «برنی سندرز» هم با این جمله که «برایم بسیار عجیب و غیرعادی بهنظر میآید که در این موضوع با سناتور رند پاول موافق هستم» بر اظهارات او مهر تایید زد. ممکن است باشند افرادی در جمع سیاسیون غربی که واقعاً با این حجم حمایت از رژیمی در مختصات سعودی مخالف باشند و به اندازه خود نیز به دولتهایشان فشار وارد کنند، اما فشار واقعی را افکارعمومی جهان بر این کشورها وارد میکنند. اینکه آمریکا در افکار عمومی جهان و نه فقط جهان اسلام منفور است، ناظر به همین موضوع است. در چنین فضایی، دولتمردان غربی برای پاسخ به این افکار عمومی معمولا دو راه را برگزیدهاند. یا اقدام به تحریف واقعیت کرده و موضوع را طوری روایت کردهاند که از دل آن تبرئه عربستان خارج شود یا اینطور وانمود کردهاند که، انقلابیون یمن با کمک مثلا ایران، درحال بمباران مردم بیدفاع و مظلوم عربستان هستند! اگر به گزارش «والاستریتژورنال» و گزارشهای مشابه آن نگاهی بیندازید، این خط خبری دیده میشود. این را گفتیم تا به یک احتمال برسیم. «شاید» این گزارش (که ما معتقدیم درست و دقیق هم هست) با این هدف رسانهای شده تا شاید، پاسخی برای اقناع افکار عمومیِ خشمگین از غرب باشد. در این گزارش عربستان کشوری معرفی میشود که توان دفاع از مردمش را دربرابر موشکها و پهپادهای قدرتمند الحوثیها ندارد و دولتهای آمریکا و اروپایی باید با فروش سلاح و موشکهای پیشرفته، به کمک مردم عربستان بشتابند. بدین ترتیب هم کارخانههای اسلحهسازی غرب فعال میمانند و به اقتصاد ضربه خورده این کشورها از کرونا جان تازهای میدهند، هم افکار عمومی را درباره لزوم حمایت از رژیم سعودی اقناع میکنند. همزمان با انتشار گزارش والاستریتژورنال، خبر دیگری منتشر شد مبنی بر اینکه، آمریکا تصمیم دارد موشکهای پیشرفته به عربستان بفروشد!
۳- آمریکا، اروپا و متحدان ثروتمند و عربِ سعودی چه موشک و تسلیحات نظامی به سعودیها برسانند چه نرسانند، میتوان به راحتی نتیجه این جنگ شش و نیم ساله را از هماکنون پیشبینی کرد. کارشناسان نظامی میگویند امروز نتیجه جنگ مأرب است که نتیجه کل جنگ یمن را تایید خواهد کرد و در حال حاضر، این الحوثیها هستند که در این جبهه دست برتر را دارند و هر لحظه این احتمال وجود دارد که، خبر آزادسازی استان مهم و راهبردی مأرب رسانهای شود. چهارشنبه گذشته سه خبر پیدرپی دیگر هم از یمن منتشر شد که موید «آغاز شمارش معکوس برای آزادسازی کامل مأرب» است: «محمد البخیتی» عضو شورای سیاسی جنبش انصارالله یمن گفت «به ساعات تعیینکننده در مأرب نزدیک شدهایم»؛ «حسین العزی» معاون وزیر امور خارجه دولت صنعا هم از اعلام آمادگی فرماندهان ائتلاف سعودی برای پیوستن به انقلابیون یمن خبر داد و المیادین هم تصرف سلسله کوههای «البلق الشرقی» که در خط تماس با مأرب قرار دارد را رسانهای کرد. همه این تحولات یعنی، روزهای خیلی کمی با آزادسازی مأرب و در نتیجه، اعلام پیروز نهایی جنگ نامتوازن یمن باقی ماده است. جنگی که در یک طرف آن، ثروتمندترین کشورهای عربی با مدرنترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی و کارکشتهترین مستشاران نظامی صهیونیست قرار دارند و در طرف دیگر آن، مردم بیاباننشین مسلمانی که بدون تعارف یا ذرهای اغراق، جنگ را با دستهای خالی شروع و راههای مبارزه با این جبهه عظیم
و تا دندان مسلح را پیدا کردند چرا که اعتقاد راستین به وعدههای الهی دارند... وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا.
**************
روزنامه وطن امروز**
نبرد ۶۶۶ روزه/مهدی جابری
دومین روز پرستار در دوران کرونا را پشت سر گذاشتیم. بیش از ۶۶۰ روز از ورود کرونا به ایران میگذرد و همه این روزها به نوعی روز پرستار بوده است.
تا همین امروز ۱۵۰ پرستار در جبهه سلامت عمومی و مقابله با کرونا به شهادت رسیدهاند؛ یعنی به طور متوسط هر چهارونیم روز، یک پرستار شهید شده است. همین امروز که درباره پرستاران مینویسیم و در این روزهایی که به آنها تبریک میگوییم، شاید کمتر پرستاری فرصت داشته باشد حتی جواب تبریکمان را بدهد. آنها نه فرصت «سر خاراندن» دارند و نه شرایطش را!
اما حقیقت تلخ این است که بسیاری از ما مردم، آنطور که باید و شاید، توجهی به رعایت کامل پروتکلهای بهداشتی نداشتیم. کرونا را آنقدر شوخی گرفتیم که یک لحظه مبتلا شدیم و خنده از لب هایمان رفت. راهی مراکز درمانی شدیم. از پرستاران و کادر درمان انتظار لبخند داشتیم! انتقاد کردیم. گلایه کردیم. گفتیم اینها چرا به ما لبخند نمیزنند؟!
یک روز من، یک روز شما، یک روز آن دیگری؛ مبتلا شدیم و متاسفانه عزیزانی هم از بین ما رفتند. در این ۶۶۶ روز بیش از ۶ میلیون نفرمان به کرونا مبتلا شدیم و هزاران پرستار را هم ناخواسته مبتلا کردیم.
قطعا تقصیر همه ما نیست. خیلی از ما خودمان قربانی هستیم. اما آنهایی که مقصرند، خودشان میدانند چه کردهاند! آنها وقتی رعایت نکردند و مبتلا شدند، دست چند نفر دیگر را هم گرفتند و با خودشان پایین کشیدند.
اغلب مردم دنیا و همه ایرانیها پرستاران را افرادی مهربان، خوشقلب و دلسوز میدانند. پرستارها حتی اگر لبخندی بر لب نداشته باشند، باز هم مهربانند. حتی اخمهای آنها نیز از روی مهربانی و دلسوزی است. اما باید بپذیریم برخی از ما مردم در همه جای دنیا و حتی ایران، از این مهربانی پرستاران سوءاستفاده کردیم. تصورمان این بود که مبتلا میشویم و با رسیدگی پرستارها خوب میشویم.
بله! خیلی از ما کرونا گرفتیم و خوب شدیم! اما چقدر اطمینان داریم که هیچ پرستاری را در روزهای پرستاری پروانهوارش مبتلا نکردهایم یا حتی باعث مرگش نشدهایم؟
۶۶۶ روز است ۶ میلیون و ۱۵۰ هزار نفرمان مبتلا شدهایم و برای زنده ماندن با کرونا جنگیدهایم. ۶ میلیون نفرمان در این جنگ پیروز شدهایم، اما آیا ما خودمان جنگیدهایم؟ اصلا توان جنگیدن داشتهایم؟ خیر! آن کسی که در خط اول مبارزه بود، ما نبودیم. ما فقط نقش پیروزها را بازی کردیم و مدعی شدیم کرونای وجودمان را شکست دادهایم!
آن کسی که واقعا به جنگ کرونا رفته بود و هنوز هم با کرونا در جدال تن به تن است، ما نیستیم. ما در بهترین تعبیر فقط «مبتلا» هستیم و مجموعمان میشود «لشکر مبتلایان». جنگجوی واقعی در بیمارستان و مرکز درمانی، لابهلای میلیاردها ذره ویروسی، برای زنده ماندن من و شما میجنگد و البته از خودش و خانوادهاش محافظت میکند.
پرستاری این روزها بیش از هر زمان دیگری معنای مهربانی و عاشق بودن میدهد، اما واقعیت این است که پرستارها این روزها نمیخندند. در میدان جنگ با دشمن نامرئی به این سادگی نمیشود لبخند بر لب داشت. اگر هم لبخندی هست، از روی فداکاری است.
شاید این حرف خیلی تکراری باشد، اما لطفا بیایید به هر طریقی، زنجیره انتقال کرونا را قطع کنیم. این هم خیلی تکراری است: به خاطر پرستاران و کادر درمان، لطفا کاری کنید که زنجیره انتقال قطع شود. توجه نداشتن به این حرفهای تکراری، مرگهای تکراری را به دنبال خواهد داشت.
**************
روزنامه خراسان**
پشت پرده تهدیدهای جدید تل آویو علیه ایران/نبی شریفی
بنی گانتس، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی آخر هفته در سفر به واشنگتن با همتای آمریکایی خود لوید آستین، درباره راههای مقابله با برنامه هستهای ایران در صورت شکست مذاکرات وین گفتگو کرد. این دیدار در حالی انجام شد که یک مقام ارشد آمریکایی روز چهارشنبه به رویترز گفته بود، انتظار میرود گانتس و آستین «درباره تمرینهای نظامی برای شبیه سازی حمله به تاسیسات هستهای ایران در صورت شکست دیپلماسی مذاکره کنند.» تهدید به حمله نظامی علیه ایران که بیش از گذشته از مقامات متعدد اسرائیلی شنیده میشود، چقدر میتواند به حقیقت نزدیک باشد؟
سیاست جدید واشنگتن
تهدیدهای سران رژیم صهیونیستی علیه برنامه هستهای کشورمان در حالی دوباره اوج گرفته است که اکثر تحلیل گران به این مسئله اذعان دارند که این تهدیدها بدون همراهی کاخ سفید عملا در حد حرف باقی میماند. نگاهی به شرایط سیاسی در آمریکا و خط مشی دولت فعلی نشان میدهد که کاخ سفید نه تنها تمایلی برای ورود به یک درگیری با ایران ندارد بلکه این مسئله عملا این کشور را از رویکرد جدید سیاست خارجی خود یعنی تمرکز برای مهار چین دور کرده و وارد بحرانهای پیش بینی نشدهای خواهد کرد. ضمن این که در بخش نظامی، دونالد ترامپ جمهوری خواه و جو بایدن دموکرات، به واسطه هزینههای گزاف و عوارض شدید ماجراجوییهای این کشور در غرب آسیا هر دو سیاست مشابهی را در ۵ سال اخیر در پیش گرفته اند. سیاستی مبنی بر پایان جنگهای بی پایان و دوری از ورود به جنگی جدید. ترامپ هزاران سرباز آمریکایی را از افغانستان، عراق و سوریه خارج کرد. اکنون، بایدن نیز با خروج از افغانستان و تلاش برای حل دیپلماتیک بحران اوکراین، نشان داده که سیاست پایان جنگ و آغاز نشدن نبردی جدید را دنبال میکند. حتی اگر این تصمیم نقض شود، باز هم ایران اولویت جنگ نیست. پیمان امنیتی و نظامی «آکوس» که در هفتههای اخیر میان آمریکا، بریتانیا و استرالیا امضا شده نشان میدهد اولویت فعلی، مقابله با خیزش چین است. در بخش سیاسی نیز راهبرد چرخش به سمت شرق آسیا که اولین بار در سال ۲۰۱۱ توسط باراک اوباما مطرح شد، توسط بایدن، جانشین وی در حال پیگیری است. حتی دونالد ترامپ که مبتکر «پیمان ابراهیم» برای عادی سازی روابط کشورهای عرب خلیج فارس با اسرائیل بود، ضمن اعلام وفاداری به یهودیان، آن را در جهت افزایش تمرکز بر چین پیش میبرد. حالا، کاخ سفید تحت ریاست جو بایدن تلاش میکند با رواداری در قبال تحرکات مرزی روسیه و پیشبرد مذاکرات هستهای برای پروژه مهار چین گامهای موثرتری بردارد؛ لذا با توجه به نقش و همراهی واشنگتن در لفاظیهای رژیم صهیونیستی، بخشی از این تهدیدها را میتوان به سیاست چماق و هویج از سوی کاخ سفید مرتبط دانست. به عبارتی واشنگتن در حالی که نمایندگان را به پشت میز مذاکرات ۱+۵ فرستاده، سعی میکند از سخنان و مواضع افراط گرایانه دولت اسرائیل به نفع خواستههای خود بهره برداری کند.
تاثیر پذیری عمیق سیاست داخلی اسرائیل از تحولات خارجی
به انگیزههای رژیم صهیونیستی در پس تهدیدهای نظامی اش علیه ایران بازگردیم. اگر مروری بر هفت دهه سیاست ورزی رژیم صهیونیستی داشته باشیم، مشخص میشود که دولتمردان اسرائیلی «دشمن خارجی» را به عنوان «اکسیر جاودانگی» و بقای خود میدانستند. سنگ این سیاست را هم، داوید بنگوریون، اولین نخست وزیر اسرائیل، در سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۴ و سپس از ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۳ بنا گذاشت. بنگوریون، قدرت دولتش را از کشف و ربایش «اوتو آدولف آیشمن» مسئول بخش یهودیان در اداره امنیت حکومت رایش (آلمان نازی)، استرداد او به اسرائیل، برگزاری جلسات طولانی مدت دادگاه و اعدام وی به دست آورد. دشمن برای سیاسیون اسرائیلی در دورههای مختلف، متفاوت بوده است. اکنون رژیم صهیونیستی، نیروهای مقاومت حزب ا... در لبنان، حماس در فلسطین و ایران را دشمن خود میداند. بنابراین، بدیهی است که سیاستمداران اسرائیلی با لفاظیهای تحریک آمیز یا حتی عملی به دنبال کسب تکهای از کیک قدرت در داخل باشند. آخرین نمونه آن، حملات وحشیانه این رژیم در اردیبهشت ماه امسال علیه مردم غزه بود. حملاتی خونین که با بهانه دم دستی محله شیخ جراح در شرق بیت المقدس آغاز شد. بنیامین نتانیاهو که در چهار انتخابات پارلمانی (طی دو سال) در تشکیل کابینه شکست خورده بود، حمله به غزه را با هدف برانگیختن احساسات شهروندان افراطی این رژیم، راهی برای برون رفت از این بحران میدانست. جنگی ۱۱ روزه که شاخههای نظامی حماس و جهاد اسلامی فلسطین در آن بیش از ۴ هزار فروند خمپاره و موشک به دهها شهر و شهرک صهیونیستی پرتاب کردند. پس از پاسخ متقابل نیروهای مقاومت، آتش بس اعلام شد. آتش بسی که سیاستمداران احزاب راست گرای اسرائیلی آن را نشانه ضعف و تن دادن دولت نتانیاهو به خواستههای حماس دانستند. طی ماه ها، اگر چه کت از تن نتانیاهو در آمده و برتن «نفتالی بنت» شده، سیاست اسرائیل، اما تغییری نکرده است. با همه آن چه گفته شد، درباره حمله در سطح گسترده به ایران و آن چه سران رژیم صهیونیستی تحت عنوان نابودی کامل برنامه هستهای کشورمان از آن یاد میکنند نیز نکاتی وجود دارد که احتمال آن را بسیار کاهش میدهد. این نکات از توان بازدارندگی و تسلیحاتی ایران، غیر قابل پیش بینی بودن سطح واکنش ایران و ناتوانی این رژیم در کنترل آن، حضور قدرتمند متحدان محور مقاومت و برتری جغرافیایی ایران به لحاظ گستردگی در قبال مناطق اشغالی رژیم صهیونیستی را شامل میشود. ایران همواره آمادگی کامل خود برای مقابله با هرگونه شیطنت و اشتباه محاسباتی طرف مقابل را حفظ خواهد کرد، اما بدیهی است دور جدید تهدیدهای رژیم صهیونیستی علیه کشورمان را باید در نظر گرفتن ملاحظات ذکر شده عملا در قالب اهرم جنگ روانی برای تاثیر گذاری بر روند آن چه در میز مذاکرات وین میگذرد ارزیابی کرد، نه چیزی که قرار است در عرصه عمل رنگ واقعیت بگیرد.
**************
روزنامه ایران**
رمزگشایی از مواضع چین در حمایت از سیاست جدید ایران/فاطمه فهیمی
یکی از مسائل مهم که در موضوع مذاکرات ایران و ۱+۴ مورد توجه قرار میگیرد، موضع چین در قبال سیاست جدید ایران است. برای مثال بعد از اولین دور مذاکرات جدید وین، سخنگوی وزارت خارجه چین ژائو لیجیان مواضع سختی در حمایت از ایران در مذاکرات هستهای گرفته است. او اعلام کرده که امریکا بهعنوان آغازگر بحران هستهای ایران باید تمامی تحریمهای یکجانبه غیرقانونی علیه ایران، چین و سایر طرفهای ثالث را لغو کند.
بررسی روند مواضع چین نشان میدهد که این موضع سیاست اصولی چین در ماههای اخیر بوده و آن را بارها تکرار کرده است.
سیاستی که چین به عنوان یکی از طرفین توافق هستهای برجام به طور جدی آن را پیگیری میکند این است که امریکا و ایران را به اجرای کامل و مؤثر برجام بازگرداند. چین امریکا را بهعنوان طرفی که یکجانبه از توافق هستهای با ایران خارج شده، آغازگر بحران هستهای ایران میداند.
چین اعلام کرده که وضعیت کنونی موضع ایران بدون شک ناشی از خروج امریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری آن علیه ایران است و ایران به عنوان یک قربانی متعاقباً مجبور شده است تعهدات خود را در اجرای برجام به عنوان یک اقدام متقابل کاهش دهد. وانگ کوان نماینده چین در سازمانهای بینالمللی مستقر در وین و نماینده چین در مذاکرات هستهای ایران پیش از این گفته بود که ما در چین ضربالمثلی داریم که میگوید «کسی که گره میزند باید کسی باشد که بتواند آن را باز کند.» لذا برای شکستن بنبست کنونی مسأله هستهای ایران، ضروری است که ایالات متحده ابتدا با لغو تمامی تحریمهای غیرقانونی و یکجانبه به برجام بازگردد. امریکا باید تمامی تحریمهای یکجانبه غیرقانونی علیه ایران و تدابیر قضایی بلندمدت ناشی از آن را از جمله تحریمهای اعمال شده بر چین و سایر طرفهای ثالث لغو کند و سپس ایران باید بر این اساس به تعهدات هستهای خود عمل کند.
مواضع چین را در چهارچوب نقش جهانی که چین برای خودش قائل شده است و تلاش برای حاکمیت چندجانبهگرایی میتوان بهتر تحلیل کرد. چین در سالهای اخیر بهشدت تلاش میکند با یکجانبهگراییهای امریکا مقابله کند. تا پیش از این چین نقش مستقل فعالی در مذاکرات هستهای برای خودش قائل نبود و به گفته تعدادی از کارشناسان نقش تبعی را به دنبال روسیه ایفا میکرد، اما در یک سال اخیر تلاش کرده است که نقش فعالتری پیدا کند. رایزنیهای متعدد چین برای اجماع میان طرفین و حفاظت از توافق انجام شده برجام این نقش را نشان میدهد.
چین همچنین تلاش میکند تا در عرصههای مختلف با یکجانبهگرایی امریکا و تبعیضهای این کشور در عرصه بینالمللی مقابله کند. تلاشهای نماینده چین در آژانس اتمی در نشست اخیر نیز بخشی از این حرکت بود. چین توسعه تبعیضهای امریکا را به ضرر خود میداند، لذا تلاش میکند تا بحث قرارداد زیردریایی امریکا با استرالیا و توافق هستهای ایران را به هم پیوند بزند و آن را به عنوان یک استاندارد دوگانه در رفتار امریکا پیگیری کند. نماینده چین در جلسه اخیر آژانس گفته بود: «چرا امریکا و انگلیس میگویند ایران نمیتواند اورانیوم غنیشده بالای ۳.۷ درصد تولید کند، در حالی که از سوی دیگر آشکارا و مستقیم مقادیر زیادی تسلیحات هستهای با غنای بالای ۹۰ درصد را به استرالیا منتقل میکند؟»
از طرفی چین در پی رقابتهای استراتژیک خود با امریکا در چند سال اخیر بارها مورد تحریمهای یکجانبه امریکا قرار گرفته است. اکنون چین بهخوبی میداند که امریکا تلاش میکند تحریم را به ابزاری متعارف در عرصه بینالمللی تبدیل کند و چین این توسعه تحریمها را به زیان خود میداند، فلذا مقابله با تحریمهای یکجانبه امریکا علیه ایران را در جبهه مقابله گسترده خود با امریکا میبیند.
چین میداند که توسعه تحریمهای یکجانبه امریکا علیه ایران و به تبع آن توسعه تحریمهای اشخاص ثالث ناشی از تحریم ایران عرصه را برای مبادلات بینالمللی در همه جای جهان و خصوصاً چین تنگ میکند. متعارف شدن تحریمهای یکجانبه و فارغ از تصمیمات سازمان ملل برای امریکا تحریم را به ابزاری تبدیل میکند تا هر حرکتی را که امریکا آن را به ضرر خود میبیند در دایره تحریمهای خود درآورد و در واقع تحریم را به ابزاری کمضرر و پرفایده جایگزین مداخلات دیگر خود در امور کشورهای دیگر کند. کمااینکه در چند سال گذشته شاهد بودیم که در رقابت گسترده فناوری و اقتصادی میان چین و امریکا و ترس امریکا از برتری چین در دستیابی به فناوری ۵G موجب شد تا به بهانه همکاری احتمالی «هواوی» و ایران این شرکت بزرگ چینی را مورد تحریم قرار دهد؛ لذا چین با حمایت از ایران در رفع تحریمهای یکجانبه امریکا تلاش میکند تا با ترویج چندجانبهگرایی با یکجانبهگراییهای امریکا در حوزه تحریمی مقابله کند.
امریکا و سایر طرفهای غربی با علم به اینکه ایستادن چین در سمت ایران میتواند موضع ایران را قویتر کند در این دور از مذاکرات بسیار تلاش میکنند تا چین و روسیه را از ایران جدا و با خود همراه کنند. تلاشهای دیپلماتیک امریکا در چند ماه اخیر برای متقاعد کردن چین برای عدم خرید نفت از ایران و منزوی کردن آن، نیز گوشه دیگری از تلاشهای نافرجام امریکا برای جدا کردن چین از ایران بود.
اما آنها میدانند که همراه کردن چین جهت راهاندازی یک کارزار هماهنگ چندجانبه علیه ایران احتمالاً روندی کُند و دشوار خواهد داشت و سیاست خارجی چین نسبت به سال ۲۰۱۵ که برجام امضا شد حالت تهاجمیتری به خود گرفته و چین امروز با چین پنج سال پیش متفاوت است. همانطور که «دانیل راسل»، مقام سابق وزارت خارجه امریکا گفت: «اینکه انتظار داشته باشیم چین سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به وین برگردد خیالبافی است. به نظرم آن روزها به پایان رسیدهاند.»
**************
روزنامه شرق**
نوماکیاولی آمریکایی/احمد غلامی
در این یادداشت دو هدف را دنبال میکنم؛ ابتدا میخواهم بحثهای هفته گذشتهام، افول هژمونی آمریکا را با آرای «جوزف نای» تکمیل کنم و از طرف دیگر سعی میکنم با این آرا نیمنگاهی به شیوه تغییر قدرت و اعمال آن در جهان داشته باشم. اگرچه «جوزف نای» بهصراحت از پایان هژمونی آمریکا سخن نمیگوید و به این قائل است که آمریکا قدرتمندترین کشور جهان به لحاظ نظامی است و از این منظر قدرت برتر و هژمونیک است، اما او باور دارد عمر و دوره هژمونیهای نظامی به پایان رسیده است و کشورهای قدرتمندی همچون چین، روسیه و آمریکا برای صیانت از قدرت دیگر نمیتوانند به برتری نظامی بسنده کنند: «در جهان امروز قدرت در قالب الگویی توزیع شده است که شبیه یک بازی شطرنج سهبعدی است. در صفحه بالایی شطرنج، قدرت نظامی عمدتا تکقطبی است و ایالات متحده تا مدتی در جایگاه برتر خواهد ماند، اما در صفحه میانی شطرنج، قدرت اقتصادی بیش از یک دهه است که چندقطبی شده و در این میان ایالات متحده، اروپا، ژاپن و چین بازیگران عمده آن هستند... قسمت زیرین شطرنج حوزه روابط فراملی است. این قسمت بازیگران غیردولتی گوناگونی را دربر میگیرد؛ از بانکهایی که مبالغی عظیمتر از بودجه یک کشور را انتقال میدهند تا تروریستهایی که سلاح تبادل میکنند یا هکرهایی که امنیت سایبری را تهدید میکنند... این قسمت همچنین شامل چالشهای فراملی جدیدی همچون بیماریهای همهگیر و تغییرات آبوهوایی است. در صفحه زیرین، قدرت بسیار پراکنده است و در اینجا صحبت از تکقطبی، چندقطبی، هژمونی و دیگر تعابیر کلیشهای که سیاسیون و صاحبنظران در سخنان خود به کار میبرند بیمعناست».
دست بر قضا اگر صفحه زیرین شطرنج را حاشیه آن بگیریم، باید گفت این حاشیه چنان پررنگ شده که بر متن میچربد و دیگر کشوری در جهان تماما دست بالا را ندارد و جابهجایی جدی در قدرت رخ داده و این جابهجایی الزاما به نفع کشورهای پیرامونی نبوده است. خاصه کشورهایی که به شیوهای غیردموکراتیک اداره میشوند. جوزف نای بحث دقیقی درباره منابع قدرت دارد که برای کشورهای پیرامونی بسیار حائز اهمیت است. او باور دارد داشتن منابع همواره موجب برتری کشورها نیست چهبسا کشورها در استفاده از این منابع قدرت به خطا رفته و نهتنها با آن نتوانند به قدرت برتر دست یابند بلکه این منابع را نیز حیف و میل کنند. جوزف نای بهدرستی از کشورهای پیرامونی سخن به میان آورده است که بیش از هر چیز وابسته به ذخایر طبیعیاند؛ ذخایری همچون نفت و گاز و معادن. اگرچه آرای جوزف نای به اواخر دهه ۱۹۸۰ یعنی چیزی کمتر از نیمقرن پیش بازمیگردد، اما هنوز میتوان به میانجی آن وضعیت موجود ازجمله وضعیت کشورهای برتر و پیرامونی را تصویر کرد. او باور دارد تغییرات اساسی در شکل قدرت رخ داده است و ما امروز با سهگانهای از قدرت: قدرت سخت، قدرت نرم و قدرت هوشمند روبهرو هستیم. قدرت سخت، نظامی و اقتصادی است و بر رفتارهایی همچون وادارکردن، اجبار و فرمان متکی است که منابع این اجبار و فرمان تطمیع، الزام، رشوه و تنبیه است. قدرت نرم، بر جاذبه استوار است؛ شاه بیت نظریات جوزف نای در همین جاذبه و اغواگری نهفته است و پاشنه آشیل نظریاتش نیز همینجاست.
قدرت نرم، وابسته به رفتارهای سازمانی و همکاریهای جهانی است و منابع آن فرهنگ است؛ فرهنگ در معنای ارزشها، نهادها و سیاستها. اما قدرت هوشمند، مهمترین و امروزیترین نگاه نای به قدرت است. او آمیزهای از ترکیب قدرت سخت و قدرت نرم را قدرت هوشمند میخواند. قدرتی که متکی بر اطلاعات، فضاهای سایبری و در یک کلام عصر تکنولوژی است. این سه قدرت سخت، نرم و هوشمند قرار است همان کار هژمونی ازدسترفته را انجام دهند؛ چراکه دیگر در جهان امروز قدرت در یک کشور متمرکز نیست و قدرت بین کشورها پراکنده شده است و مهمتر از آن دیگر قدرت منحصر به حکومتها و دولتها نیست و بازیگران غیردولتی نیز در آن دخیل هستند. با اینکه نظریات جوزف نای بر پژوهشهای طولانیمدت استوار است، اما ناگفته پیداست همان نگاه آمریکایی یعنی سادهسازی مفاهیم عقلانی در آن کاملا مشهود است؛ سادهسازیای که به مذاق رهبران و سیاستمداران جهان ازجمله رهبران آمریکایی خوش میآید. جوزف نای معتقد است با تأکید بر جاذبه و اغواگری میتوان به قلب مردم کشورهای پیرامونی راه یافت و منافع حداکثری بین کشورها را فراهم کرد. البته باید گفت حداکثری برای خود و حداقلی برای دیگران. او میگوید در این همکاری بین کشورها است که نتیجه برد-برد به دست میآید. باوری که به ظاهر دلنشین است، اما تجربه تاریخی موفقی از آن وجود ندارد، حداقل در خاورمیانه. آیا روش جوزف نای شیوه بهروزشده اندیشههای ماکیاولی است؟ او خودش در مقدمه کتاب قدرت نرم چنین میگوید، بیش از چهار قرن پیش ماکیاولی به شاهزادگان ایتالیایی گفت: «اگر مردم از شما بترسند مهمتر از این است که شما را دوست داشته باشند، اما امروز بهتر است به هر دو توجه کنیم، غلبهیافتن بر قلبها و افکار همواره مهم بوده، اما اهمیت آن در عصر اطلاعات دوچندان شده است. داشتن اطلاعات، قدرت است و فناوری مدرن اطلاعات باعث گسترش اطلاعات بیش از هر زمان دیگر در تاریخ شده است. تاکنون رهبران سیاسی دقت کمی را صرف تفکر و چگونگی تغییر ماهیت قدرت کردهاند یا اینکه در بهکارگیری قدرت چگونه میتوان ابعاد نرم قدرت را در استراتژی خود جای داد». از این منظر جوزف نای هم تکنسین قدرت است و هم اندیشمندی نوماکیاولی. وظیفه تکنسین قدرت، سادهسازی و عقلانیسازی آن برای اعمال سلطه است. نای با هوشمندی درصدد است از طریق قدرت، سلطه را کالاییسازی کند. مردم دنیا را میتوان با جاذبههای فرهنگی و سیاسی اغوا کرد، دنیا یک بازار است و دست نامرئی آدام اسمیت آن را هدایت میکند: «همانطور که آدام اسمیت معتقد است هنگامی که مردم در بازار آزاد تصمیم میگیرند درواقع به وسیله دستی نامرئی هدایت میشوند. تصمیمات ما در بازار اغلب به واسطه قدرت نرم شکل میگیرد؛ قدرت ناملموسی که ما را متقاعد میکند تا بدون هیچ تهدید روشن یا انجام معاملهای با اهداف دیگران همراه شویم». این گفتههای جوزف نای با گفتههای اندیشمندان مهمی در قدرت همچون فوکو، گرامشی و اسپینوزا فرسنگها فاصله دارد. اندیشمندانی که تمام تلاششان برای رهایی از سلطه و قدرت است. اما نای تکنسین قدرتی است که به ما میآموزد چگونه با سلطه کنار بیاییم. سبک رئالیستی او دو جریان فکری ایرانی را برانگیخته است. برخی باور دارند فقط واقعگرایی سیاسی ما را به سرمنزل مقصود میرساند و برخی که آموزههای نای را مصداق پروژههای تهاجم فرهنگی میدانند، فریاد برآوردهاند: شاهد از غیب رسید. پس بیدلیل نیست که کتاب «قدرت نرم ابزار موفقیت در سیاست بینالملل» را انتشارات دانشگاه امام صادق منتشر کرده است. خوشبختانه نظرات این اندیشمند آمریکایی چنان صراحت دارد که راه هرگونه تأویل از متن را میبندد. او در یادداشتی که اخیرا نوشته است، میگوید: «رهبران سیاسی هوشمند میدانند ارزشها قدرت تولید میکنند. اگر من بتوانم شما را جذب و قانع کنم که همان چیزی را بخواهی که من میخواهم، دیگر مجبور نمیشوم مجبورت کنم یا پول بدهم کار دلخواه مرا انجام بدهی».
*برای نوشتن این یادداشت از دو مقاله از دو فصلنامه علمی- پژوهشی «پژوهش سیاست نظری» بهار و تابستان ۹۷ و بهار و تابستان ۹۲ و کتابهای قدرت نرم، ابزارهای موفقیت در سیاست بینالملل، جوزف نای، مترجمان سیدمحسن روحانی، مهدی ذوالقفاری، انتشارات دانشگاه امام صادق و آینده قدرت مترجم حمید حیدری- آرش فرزاد با مقدمه دکتر محمود سریعالقلم، نشر فرزان روز استفاده کردهام.
**********************************************************