«عقلانیت»؛ اساس سیاستگذاری عمومی
هوشمند سفیدی
عقلانیت و ابعاد مختلف آن، یک مفهوم کلیدی، مهم و تأثیرگذار برای موفقیت در هر عرصه ای محسوب می شود؛ سیاستگذاری، برنامه ریزی و استفاده از بینش، دانش و خرد برای اتخاذ بهترین تصمیمات بر پایه تعادل بین اهداف و ابزارها و منابع و نیز بین احساسات و آرزوها یا واقعیات را شاید بتوان به عنوان یک تعریف کلی از آن پذیرفت.
بی تردید، اگر در جایی و در عرصه خاصی، چه در سطح خرد و یا کلان، نارسایی را کاستی می بینیم، پیامد ضعف یا فقدان کاربرد عقلانیت است. و اگر بتوان ظرفیت کاربرد عقلانیت در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در سطوح کلان و نیز در تصمیمات فردی در سطح خرد بکار گفرت، می توان از موفقیت در این سطوح اطمینان حاصل کرد.
اما این ظرفیت سازی، زمانی تحقق می یابد که از منابع مختلف عقلانیت، بهره برداری لازم را ببریم؛ تجربه، دانش، قدرت استقلال، فرهنگ بشری، فرهیختگی و آینده نگری، تأکید بر نتیجه و توجه به معادله هزینه – فایده، مهمترین این منابع هستند، به عبارت روشنتر، کسانی که در عرصه تصمیمسازی و تصمیم گیری، نقش آفرینی می کنند باید دارای چنین ویژگیهای باشند و اگر آنها را نداشته باشند، بی تردید، سطح عقلانیت و کاربرد آن در امور کاهش خواهد یافت، گرچه ارتقای سطح عقلانیت در جامعه، زمانی ممکن است که کلیه افراد جامعه به این مهم توجه کنند و امکان تحقق عقلانیت حتی در رده های پایین جامعه، بستر عینی داشته باشند تا راه دستیابی به خرد جمعی هموارتر شود.
این امکان زمانی فراهم می شود که مجازی نقد و گفت و گو در جامعه باز باشد و همه در سطوح مختلف، اندیشه و فکر خود را مطرح کنند و نظام سیاسی توانایی لازم را در استفاده از عقل عمومی داشته باشد؛ در این صورت می توان امید داشت تا بازیگری خردمندانه سیاستگذاران و سیاست مندان، به تحقق آرزوها و خواسته های یک ملت منتهی شود.
اما درباره اینکه چه نوع عقلانیتی، جامعه را به سمت بهروزی و سعادت رهنمون می سازد، مباحث نظری گسترده ای از دیرباز مطرح بوده است و معمولاً با انواع مختلفی از آن مواجه هستیم، از جمله تکنولوژیکی، راهبردی، استراتژیک، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فردی، جمعی، مفاهمهای، انتقادی، ارتباطی و…؛ بنابراین مباحث مربوط به عقلانیت از وسعت و عمق بسیاری برخوردار است و تقریباً اکثر متفکران و مکاتب فکری در این باره، اظهارنظر و روشنگری کرده اند.
آنچه که امروز از اهمیت شایان توجهی برخوردار است، توجه به این نکته است که در جامعه ما، کاربرد عقلانیت در چه سطحی قرار دارد؛ آیا کارگزاران سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی ما، از شایستگی کافی در این زمینه برخوردارند و نهایتا چگونه می توان به این ارزیابی مهم دست یافت؛ شاید در یک نظر نخستین، بتوان گفت معیار مهم، میزان موفقیت جامعه در تحقق اهداف آن بوده است؛ یکی از اسناد مهم در این زمینه سند چشم انداز ۱۴۰۴ است که دقیقا در این زمینه گویاست یا وقتی به صراحت می پذیریم حداکثر توفیق جامعه در دستیابی اهداف برنامه های توسعه، حداکثر ۳۰ درصد است، می توان نتیجه گرفت، سطح عقلانیت در طراحی و اجرای برنامه های توسعه در همین سطح است.
نکته مهم دیگر آنکه، باید به طور مداوم فریب کاربرد عقلانیت در امور را بسنجیم و در صورت نارسایی و نقصان، نسبت به ترمیم و تقویت ابعاد عقلانی بکوشیم، اما این بازنگری معمولا به سادگی و آسانی رخ نمیدهد برای حسن ختام این نوشتار و اینکه چرا معمولا با کاربرد محدود و عقلانیت و یا با عقلانیت محدود، مواجه هستیم، شایسته است به یکی از نظریه های مهم در این زمینه اشاره ای داشته باشیم.
“نظریه انتخاب عقلایی” یکی از نظریه های مهم در این زمینه است که نظریه ای بین رشته ای (جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، روابط بین الملل و روانشناسی است)؛ این نظریه در پی ارائه راهکار دموکراتیک رضایت بخش برای تجمیع اولویت های فردی شهروندان است و براساس درجه بندی ترجیحات افراد با دو فاکتور مطلوبیت و مفیدیت از طریق روش های ریاضی نما برای رفتار سیاسی، تلاش می کند تا پیوند جامعه شناسی و نظریه اقتصادی را رقم بزند و عملکرد ساختارهای اجتماعی براساس رفتارهای عقلایی و سودجویانه کنشگران را که متکی به انتخاب بر پایه عقلانیت کامل است تحلیل کند بنیاد این نظریه، بر این فرض استوار است که انسان دارای اختیار عقلانی است و می تواند گزینش معقول داشته باشد (اراده + نفع فردی + بیشینه سازی سود) و نهایتا باید این نظریه را عنصر و جزیی مفید در جعبه ابزار دانشمندان سیاسی ارزیابی کرد. در علم سیاست، عقلانی بودن، شامل گزینش استراتژیهایی است که با حداقل هزینه ممکن، حداکثر سودمندی (حصول به هدف) را به موثرترین شکل در پی داشته باشد؛ در این صورت، یک تصمیم گیرنده حکومتی خردمند کسی است که با اهداف خارجی و داخلی، منابع ملت خود را به مهمترین نحو کسب کند، پس، منظور از عقلانی بودن را تحصیل موثر اهداف و به حداکثر رساندن سودمندی میتوان دانست، گرچه نمی توان کتمان کرد که تصمیم گیری عقلانی، همواره تحت تأثیر عوامل متعدد، مثل احساسات و عواطف، معادلات پیچیده، نظام بین المللی، باورها و ارزش های، عوامل محیطی، ساختارهای مختلف سازمانی، هزینه های بالا و متغیرهای فرهنگی قراردارد و اینجاست که بسیاری از صاحبنظران عقلانیت محدود را به جای عقلانیت کامل مطرح می کنند.
همچنین خالی از لطف نیست که از نظریه خردگرایی انتقادی پوپر نیز یادی بکنیم، او بر این باور است که انسان دارای عقلانیت است و می تواند مسائل خود را حل کند، اما با این حال، امکان خطا دارد و رواداری در برابر خطا، همان خردمندی او را نشان می دهد که میتواند از اشتباهات خود درس بگیرد.
بنابراین، همین محدودیت عقلی و کاربرد عقلانیت محدود، نیاز به بازنگری مستمر در سیاست ها را الزامی می سازد، این کار مهم است؛ زیرا عقلانیت، بی تردید خیمه و عمود سیاستگذاری عمومی است و باید به آن باور داشته و در کاربرد آن اهتمام ورزیم.
خاکریز جنگ شناختی دشمن در نهادهای رسمی
علیاکبر عبدالعلیزاده
وقتی از جنگ شناختی یا نبرد روایتها سخن میگوییم و آن را نبردی تمامعیار و پیچیدهتر از جنگهای فیزیکی میدانیم، بیش از اینکه به دشمنان فرامرز نظر داشته باشیم، باید به جریانهای داخلی پرخطر توجه کنیم؛ چرا که در این نبرد، خاکریزهای دشمن بیرون مرزهای جغرافیایی نیست، بلکه درست در دل نهادهای داخلی و در میان اقشار جامعه است و سربازان دشمن آنقدر خوب در میان خودیها جا خوش کردهاند که حتی از نظر ظاهری هم قابل شناسایی نیستند. یعنی وقتی ما دنبال چهرههایی شبیه افسران بعثی یا کلیشههای جاسوس انگلیسی و... میگردیم، دشمن با استانداردترین چهرههای بهظاهر انقلابی و در رسانهها و نهادهای رسمی کارش را با دروغپردازی، شبههافکنی و تفرقهپراکنی، تغییر اولویتها و... پیش میبرد.
کار سخت است و به همین خاطر میبینیم با وجود تاکیدات مقام معظم رهبری و اهل نظر، متاسفانه ساختار رسمی کشور در خطایی مستمر، کمتر از هر محور دیگری به موضوع و موضع فرهنگی توجه دارد. غافل از اینکه همین خطای پرهزینه، حاصل آتشتهیه خاکریزهای دشمن در این نبرد فراگیر است.
به عنوان نمونه در موضع عمل به «تنظیمگری فضای رسانههای فراگیر» نظر بیندازیم. سپاه ابرههای متشکل از برخی افراد رسانهای که ساز مخالفت با قانون و دفاع از هرجومرج و ولنگاری موجود در پلتفرمها را میزنند و از قضا در رسانههای رسمی، نهادهای دولتی و حاکمیتی حضور دارند، تحت نفوذ یک پلتفرم بهظاهر دارای مجوز که اتفاقا با بهرهگیری از رانتهای دولتی و امنیتی پروار شده، سالها مانع شفافسازی در تعیین مسئولیتها و اختیارات میان دو نهاد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما شدند. وقتی شفافسازی هم انجام شد و براساس قانون نظارت و تنظیمگری بر پلتفرمها تحتنظر صداوسیما و بازوی اجراییاش «ساترا» درآمد، بازهم دائما شبهه بهراه انداختند و تلاش کردند با تفرقهافکنی و جوسازی بین دو نهاد، آب را گلآلود کنند و ماهی خود را بگیرند. وقتی مجلس ساختار و بودجه ساترا را تصویب کرد، بر طبل این کوبیدند که ساترا هیچ مبنای قانونی ندارد! حالا شورایعالی انقلاب فرهنگی به عنوان نهادی که مصوباتش در حوزه فرهنگ و هنر مصداق قانون است، مصوبهای در قالب فصلالخطاب تصویب کرده، اما بازهم بهسرعت، روند تخریبی تازهای میسازند. هنوز امضای مصوبه خشک نشده، سپاه ابرهه، سربازان رسانهاش را بهخط میکند که بر این جایگاه قانونی هم شبهه وارد کند.
بر این اساس چند نکته قابل فهم است:
۱- موضوع پلتفرمها که موضوعی اساسا فرهنگی است، بیش از آنکه من و شما تصور کنیم در نبرد شناختی دشمن مهم است و تنظیمگری آن در این نبرد، باید همواره بلاتکلیف بماند، حتی اگر فونداسیون قوی قانونی داشته باشد.
۲- جریانی که در خدمت رقیب است را نه در خاکریز دشمن که باید در خاکریزهای داخلی جستوجو کرد.
۳- بیشک اساس و ریشه این جنگ در حوزههای فرهنگی است و نبرد در این هزارتو، سربازان خردمند و مسلط به موضوعات و مجهز به ابزار بصیرت، جریانشناسی و ... میخواهد.
۴- امروز دیگر دشمن نیازی به پنهان کاری ندارد و خط و ربط این بازی، آشکارا روی میز است؛ آیا آن روزنامه و رسانه میتواند نسبت به لابیگری روشن و شبههافکنی ضربالاجلی نیروهایش بیواکنش باشد؟ آیا مجلس میتواند در آستانه انتخابات به اظهارات دروغ آن نماینده ترتیب اثر ندهد؟ و دهها سؤال دیگر.
ضرورت استفاده از فضای مجازی در تبلیغ دین
سیدعبدالله متولیان
در گذشته نه چندان دور و در چند دهه قبل، حوزههای علمیه ارتباط خوب و منسجمی با مردم برقرار کرده و ضمن ارتباط معنوی و چهره به چهره و آموزش قرآن و مسائل دینی، پاسخگوی احکام و سایر نیازهای مردم در حوزه دین و معنویت بودند. حوزههای علمیه علاوه بر برنامه جاری مساجد، در ایام خاص نظیر ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر، به صورت برنامه ریزی شده و مستمر (سیستمی) اقدام به اعزام مبلغ به اقصی نقاط کشور (اعم از شهر و روستا) میکردند. در بازار نیز روحانیون در حجرههای مکاسب، مسائل و احکام مبتلابه کسب حلال و حقوق مشتری را به بازاریان و کسبه آموزش میدادند.
یادمان نرفته که در دهههای ۲۰ تا ۵۰ حوزههای علمیه در راستای ارتباط با نسل جوان، با راه اندازی مؤسساتی نظیر «نسل جوان» و «در راه حق» مستقیماً با نسل جوان ارتباط برقرار و معارف دین را در قالب جزوات مختصر و چند صفحهای برای جوانان سراسر کشور ارسال میکردند. بیشک کام بسیاری از مردان و زنان امروز در دهههای مذکور از شهد شیرین جزوات ارسالی دو مؤسسه فوق شیرین شده و استحکام دین خود را مدیون این حرکت ابتکاری حوزه علمیه هستند.
در سه دهه اخیر، دنیای ارتباطات دچار تحول عظیم شده و همه ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده است به طوری که کمتر موردی از امور زندگی بشر میتوان تصور کرد که انجام آن به فضای مجازی منتقل نشده باشد. سرعت نوآوری در تأمین نیازهای مادی و معنوی بشر در دنیای مجازی آنقدر زیاد است که فاصله تغییرات و نوآوریها به روز و ساعت رسیده است. اما حوزههای علمیه که نسبت به فرهنگ جامعه و دین مردم مسئولیت دارند به نظر میرسد که از قافله پرسرعت ارتباطات جا ماندهاند. اگر چه در حوزههای علمیه در راستای استفاده از فضای اینترنت اقدام خوب و ارزشمندی انجام شده و گاهی برخی از روحانیون به صورت خودجوش و موردی اقدام به ارتباط با مردم از طریق سامانههای اینترنتی (اپلیکیشنها) نمودهاند، اما این اقدامات به هیچ وجه با نیازهای مردم بهویژه نسل جوان تناسب ندارد. جوان تشنه معارف دینی است و اگر به این تشنگی پاسخ درست و به موقع داده نشود، قطعاً فضای رها شده مجازی جوان را بلعیده و در محیط به شدت ناامن مجازی آلوده شده و با سرعت از دین و معنویت فاصله گرفته و در فضای پرمخاطره و آلوده و باتلاق گونه مجازی غرق خواهد شد. به عنوان نمونه در حالیکه قرآن کریم مسجد را محور زندگی و مایه برکت و هدایت میداند، اما دنیای مجازی بر قطع ارتباط مردم با مسجد تأکید دارد و در حالیکه الگوی زیست انسانی و الهی جوان باید شهیدانی از قبیل سلیمانی، باکری، همت و زینالدین باشد، در غفلت علما و روحانیون، دنیای پرمخاطره مجازی، مردم و جوانان را به الگوگیری از سبک زندگی افراد مشهوری (سلبریتی ها) که مروج سبک زندگی بیگانگان هستند دعوت میکنند.
علما و روحانیون میدانند که فضای مجازی انسانها را به زندگی در فضای مجازی و دنیای متاورس فرامیخواند و کدخدایان دهکدههای مجازی در دنیای متاورس سلبریتیهایی هستند که نه تنها هیچ سنخیتی با فرهنگ اسلامی و ملی ندارند بلکه آشکارا سبک زندگی بیگانگان و بی دینی و الحاد را تبلیغ میکنند، همین امر ضرورت و اهمیت توجه علمای دین به نجات مردم از درههای هولناک متاورس را دوصدچندان کرده است. حقیقت این است که نظام سلطه و شیاطین غربی (از غفلت ما در تشکیل مساجد مجازی و تحکیم پیوند با جوانان استفاده کرده و) سوراخ دعا را به خوبی یافتهاند و با صرف هزینههای گزاف در صدد سازماندهی جوانان در دهکدههایی هستند که کدخدایش و ریسمانش در دست خود آنها باشد و از این طریق برنامه واگرایی و متنفرسازی جوانان از دین، فرهنگ و هویت ملی و حرکت به سمت ولنگاری و لاابالی گری را محقق سازند.
هدف نگارنده در این وجیزه کوتاه صرفاً به صدا درآوردن زنگ خطر نسبت به آیندهای تاریک و هولناک است که شیاطین برای انسانها تدارک دیدهاند. آنچه که به صورت مختصر و به اجمال بیان شد، صرفاً منحصر در حوزههای علمیه نیست بلکه کلیه دستگاههای مرتبط با فرهنگ، دین و معنویت و همه اساتید و علمای بزرگوار مخاطب این زنگ خطر هستند. باید بدانیم که هم اینک با هدف واگرایی جوانان از دین و بی هویتسازی جامعه، بیش از یک سوم از ماهوارههای جهان بر روی ایران متمرکزند، حدود ۳۰۰ شبکه ماهوارهای جوانان را به بی دینی و الحاد دعوت میکنند و هزاران (بلکه میلیون ها) سایت در حال تولید محتوای ضد دینی، شبههآفرینی، ترویج ابتذال و فحشا، آموزش سبک زندگی غربی، تولید گسترده شبهات و اخبار جعلی و دروغ مشغولند که دعوت هنجارشکنان به هرزگی و بی بند و باری در پاییز سال ۱۴۰۱ مؤید این مدعا بوده و لزوم تشکیل شورای عالی راهبردی تبلیغ دین در فضای مجازی و پرداختن به این امر حیاتی و سرنوشت ساز را اجتنابناپذیر میسازد.
قدیمی و صمیمیِ 75 ساله
جواد نوائیان رودسری
اگر نبود آن همه پایداری و صبوری سیدحسین اردبیلی و طبع ادبی ملکالشعرا بهار که خراسان را به صورت زیرزمینی در عصر استبداد صغیر، در اسفند 1287، با حمایت میرمرتضی موسوی روئینتن، صاحب «مطبعه طوس» در بالاخیابان و همراهی مشروطهخواهانی مانند «آقانوروز کتابفروش» که خطر را به جان خریدند و با آگهی دادن در آن روزنامه زیرزمینی، پشتیبان مالی این حرکت فرهنگی شدند، محال بود که آفتابِ روزنامه خراسان، دوباره در اول تیرماه سال 1328 طلوع کند و برای نخستین بار، به صورت رسمی، در سپهر رسانههای مکتوب ایران بدرخشد. مگر وقتی 75 سال قبل در چنین روزی، روزنامه خراسان، دوباره در «چاپخانه خراسان»، میراث مرحوم شیخ احمد بهار و تأسیس یافته سال 1292 متولد شد، میدانست که رسالتش چیست و باید در کدام عرصه به تکاپو بپردازد؟ روزنامه خراسان را نه یک نیاز که یک ضرورت پدید آورد؛ ضرورت باز گفتن حرف مردمی که جایی برای بیان سخنان خود ندارند. دغدغه خراسان از نخستین روز تأسیس رسمیاش، چیزی جز این نبود؛ شاهد ما بر این ادعا، سیاهه بلندبالای مطالبات خراسانیان است که با تریبون خراسان فرصت عرضه یافت و شاهد به عینیت رسیدن را در آغوش کشید؛ مطالباتی که شاید شاهدان برخی از آن ها، دیگر زنده نباشند تا آنهمه شور و تلاش را واگویه کنند، مطالباتی مانند تأسیس دانشگاه مشهد، راهاندازی کارخانه قند مشهد، اصلاح جادههای استان، تصحیح برق مشهد و در روزگار ما، «اصلاح جاده مرگ»، «بودجه زیارت»، «بودجه حاشیه شهر مشهد»، «آب مشهد» و بسیاری خواستههای دیگر که در این مجال، مهلت بیان آن ها نیست. روزنامه خراسان از همان روزهای نخست به میدان آمد تا باری از روی دوش مردم بردارد؛ جناح و جناحبازی را کنار گذاشت تا بتواند راحت حرفش را بزند و مستقل ماند و از گردنههای سخت عسرت مالی به سلامت گذشت تا ناچار نباشد تن به سازش با کسانی بدهد که باید پاسخگوی مطالبات مردم باشند. روزنامه خراسان در تمام این سالها، آنقدر در تار و پود زندگی مشهدیها و آرزوهایشان پیچیده که بخشی از هویت این شهر هزار و 200ساله شدهاست؛ روزنامهای که با عشق و همراهی مردم ماندگار شده، با عشق و همراهی مردم روزهای نیک و بد را از سر گذرانده و باز هم با همین عشق، از جادههای پر دستانداز فعلی، در جهان پرتشتت مطبوعات کاغذیِ دوران ما، ره پیموده و بقای خویش را به دوستی و همراهی نیکمردمانی گره زدهاست که در روایت 75 ساله روزنامه خراسان از حیات تاریخی ایرانیان و به ویژه خراسانیان، نقشی محوری داشته و دارند. خراسان، دل در گرو مهر این خوبان دارد، حیاتش به اعتنای آن ها و دوستداری بیتَکَلُّفشان وابسته است و بر همین اساس، به آنچه که در حیات اجتماعی و فرهنگی این مردم، ارزش دانسته میشود، پایبند است. خراسان امروز، میراثدار 75 سال اعتماد مردمی است که این روزنامه دیرپا را همواره از خود دانسته و میدانند؛ آن را مکانی برای واگویه کردن دردها و خواستههایشان میانگارند و با این نگاه پرمهر، باری سنگین بر دوش فرزندانشان در تحریریه این قدیمیِ صمیمی گذاشتهاند. ما، اهالی روزنامه خراسان، امیدواریم که میراثدار صادق و پایبند به ارزشهای پیشینیانی باشیم که در مسیر مردمی بودن خراسان، گامهای استوار برداشتهاند، نویسندگان، خبرنگاران و همکارانی که امروز، برخی از آن ها همچون شهیدان امانی، سیدی و جهانی، به فیض شهادت نایل آمده، گروهی دیگر به جوار رحمت حق شتافته و جمعی نیز، عزتمندانه خاطرات شیرین تکاپو در یکی از قدیمیترین روزنامههای در حال انتشار ایران را برای اطرافیانشان واگویه میکنند. جای همه رفتگان خانواده خراسان، سبز، عُمر پیشکسوتانشان دراز و قلم آن ها که امروز، بار رسالت بزرگ را به دوش گرفتهاند، مستدام باد.
در کدام باشگاهکباده میکشید؟!
حسین شریعتمداری
۱- رصد کانالهای تلگرامی وابسته به برخی از مدعیان اصلاحات و شماری از سلبریتیها و مشاهده تعداد مراجعهکنندگان به این کانالها و نظراتی (پستها و کامنتها) که در این کانال ثبت میکنند، نشان میدهد که تعداد مراجعهکنندگان سهشنبه -۳۰ خرداد- نسبت به روزهای قبل کاهش بسیار چشمگیری داشته است و این تعداد در برخی از کانالها به صفر رسیده است. پرسش این است که چرا؟! مگر روز ۳۰ خرداد چه تفاوتی با روزهای قبل داشته است که تعداد مراجعهکنندگان به این کانالها و ثبت کامنتهای ضداسلامی و ضدانقلابی آنان تا این اندازه کاهش یافته و حتی در مواردی به صفر رسیده است؟!
۲- از سوی دیگر، تعداد قابل توجهی از کانالهای تلگرام و اینستاگرام که با نام و نشانهای ناشناخته علیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکردند نیز روز ۳۰ خرداد به طور کامل از فعالیت دست کشیدند و
نه فقط هیچ کامنت و نظری را منتشر نکردند، بلکه در کانالهای مورد اشاره از اخبار و گزارشهای جعلی و سیاهی که همه روزه علیه ایران اسلامی و مسئولان نظام بارگزاری میکردند هم خبری نبود! و مگر برای افرادی که اعلام نظرات آنها در روزهای قبل صدها برابر دو روز قبل بود، چه اتفاقی افتاده است که کانالهای یاد شده را ترک کردهاند؟
برای افرادی که در روزهای قبل از روز ۳۰خرداد با انبوه کامنتها و نظرات ضدایرانی خود فضای کانالهای یاد شده را اشغال کرده بودند، چه اتفاقی افتاده بود که کانالهای مورد اشاره را ترک کرده بودند؟ شاید مانند روزهای قبل فرصت مراجعه نداشتهاند؟! در این صورت چرا؟! بخوانید!
۳- روز سهشنبه، پلیس فرانسه از برگزاری گردهمایی تروریستهای سازمان منافقین که همه ساله در روز ۳۰ خردادماه با حمایت پلیس برگزار میشد، جلوگیری کرد و تروریستهای این سازمان را که از مدتها قبل برای برگزاری این گردهمایی تدارک دیده بودند، با مانع جدی
رو به رو ساخت. پلیس فرانسه با صدور بیانیهای اعلام کرد که پیشگیری از گردهمایی سازمان منافقین به علت مشکلات امنیتی و اخلال در نظم عمومی بوده است. این ادعا در حالی است که فرانسه طی ۴ دهه گذشته و مخصوصاً در دوران جنگ تحمیلی، یکی از کشورهای حامی تروریستهای سازمان منافقین بوده و همه ساله گردهمایی ۳۰ خرداد این سازمان
تحت حمایت کامل دولت و پلیس فرانسه برگزار میشده است!
۴- در همان حال، یعنی روز سهشنبه ۳۰ خرداد، پلیس کشور آلبانی به مقر منافقین در این کشور که سالها با توصیه آمریکا در اختیار آنان قرار داده بود حمله کرد. در این حمله، تعداد زیادی از تروریستهای ساکن این پایگاه مجروح شده و به هلاکت یک تن از آنها نیز اشاره شده است. تعدادی از مجروحان شرایط بسیار وخیمی دارند و اعلام شده که هلاکت برخی از آنها دور از انتظار نیست.
«محمد رومبولاکو»، رئیسپلیس آلبانی در نشست خبری مشترک با «بلدی کوچی»، وزیر کشور آلبانی اعلام کرد « مطابق توافق ۲۰۱۴ بین ما و اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، اعضای این سازمان صرفا به دلایل انساندوستانه(!) در کشور ما پناهنده شدند، اما آنها با انجام اقدامات تروریستی و سایبری، این توافق را نقض کردند. عملیات روز سهشنبه مطابق قوانین و براساس حکم دادگاه عالی مبارزه با تروریسم انجام شد». پلیس آلبانی در بیانیه مستقل دیگری تاکید کرد که این اقدام را مطابق با حکم دادگاه این کشور و به دنبال نقض توافقات صورت گرفته از سوی این گروهک انجام داده است. این ادعا در حالی است که دولت آلبانی از هویت تروریستی سازمان منافقین باخبر بوده و اقدامات تروریستی این سازمان زیر نظر و تحت حمایت کامل پلیس آلبانی صورت میگرفته است.
گفتنی است که دولت آمریکا نیز با صدور بیانیهای اعلام کرد «آمریکا آگاه است که پلیس آلبانی با حکم دادگاه در این روز [۳۰ خرداد] وارد مجتمع مجاهدین خلق در شهر ساحلی دورِس شده است. ما از حق دولت آلبانی برای تحقیق درباره هرگونه فعالیت بالقوه غیرقانونی در داخل مرزهای خود حمایت میکنیم».
و اما، یادداشت پیشروی را با اشارهای گذرا به سه نکته، خاتمه میدهیم. بخوانید!
۵- اولین نکته، پرسشی است که از برخی مدعیان اصلاحات در میان است. آنها که کانالهای تلگرامی یاد شده در صدر این یادداشت را در اختیار دارند و همه روزه انبوهی از کامنتها با محتوای ضدایرانی، سیاهنمایی و حمایت از اغتشاشگران را دریافت میکردهاند و روز
۳۰ خرداد، بعد از رخدادهای پاریس و آلبانی و مشکلاتی که برای سازمان منافقین پدید آمده بود، تعداد کامنتها و نظرات ثبت شده در کانالهای مورد اشاره به شدت کاهش یافته و در مواردی به صفر رسیده است و آن سؤال این است؛ آیا این واقعیت قابل انکار است که کامنتها و نظراتی که علیه جمهوری اسلامی ایران و در حمایت از اغتشاشگران در کانالهای تلگرامی تحت مدیریت شما نوشته میشد از تروریستهای سازمان منافقین بوده است؟! و برخلاف آنچه که ادعا میکردید و یا به غلط تصور میکردید(!) ارسالکننده این پیامها و کامنتها مردم شریف این مرز و بوم نبودهاند؟! اگر غیر از این است، چرا دیروز که تروریستهای سازمان منافقین با دو رخداد یاد شده در پاریس و آلبانی رو به رو شدند و فرصت و توان مراجعه به کانالهای شما را نداشتند، تعداد مراجعهکنندگان به کانالهای مورد اشاره تا مرز صفر نفر تنزل پیدا کرد؟! خوشبینانهترین احتمال آن است که نمیدانستید در میدان سوءاستفاده تروریستهای منافق قرار گرفتهاید! اگرچه بسیار بعید است که از مفاد و محتویات کامنتها متوجه نشده باشید که مراجعهکنندگان شما یک مشت تروریست رذل و قاتل ۱۷ هزار تن از پاکترین انسانهای این دیار بودهاند! اگر این احتمال خوشبینانه را باور داشته باشیم -که باور آن آسان نیست- وقت آن است که به خود آئید و بیش از این در باشگاه دشمنان تابلودار نظام که تروریستهای منافق در اجاره آنها هستند، کباده نکشید!
۶- دومین نکته، این که تمامی اسناد و شواهد و قرائن موجود به وضوح حکایت از آن دارند که سازمان منافقین هویت مستقل ندارد بلکه یک سازمان تروریستی اجارهای است که از سوی آمریکا و متحدان اروپایی و صهیونیستی آن برای عملیات تروریستی و ایذایی علیه جمهوری اسلامی ایران به اجاره گرفته شده است. این که بعضاً گفته میشود سازمان منافقین آلترناتیو جمهوری اسلامی است! قبل از آن که قابل توجه باشد، مسخره و خندهدار است. وقتی از آمریکا و متحدانش کاری علیه ایران اسلامی ساخته نیست از یک سازمان اجارهای چه کاری میتواند ساخته باشد؟! «جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد»؟! سازمان منافقین یک سازمان تروریستی و اجارهای است که دستش به خون دستکم،
۱۷ هزار انسان پاک این مرز و بوم و هزاران تن از مردم مظلوم عراق آغشته است. از این روی سازمان منافقین برای قدرتهای اجارهکننده آن ارزشی بیش از یک مشت برده ندارد و جابجایی بردهها و دست به دست کردن آنها از سوی بردهداران مدرن! رخداد غیر منتظرهای نیست و رخدادهای دو روز پیش فرانسه و آلبانی، با این فرمول قابل توضیح است.
۷- سومین و آخرین نکته این که، مخالفت فرانسه با گردهمایی منافقین و حمله پلیس آلبانی به پایگاه این سازمان را نمیتوان و نباید با آنچه در بیانیههای دولتهای فرانسه و آلبانی و آمریکا آمده است به ارزیابی نشست. باید رخدادهای روز سهشنبه فرانسه و آلبانی را به وضوح از اقتدار مثالزدنی جمهوری اسلامی و ناامیدی غرب از تلاش ۴۴ ساله خود در مقابله با ایران دانست. اقتدار ایران اسلامی و جایگاه برجسته و نقشآفرینش در جهان اسلام و منطقه و حتی در حیات خلوتهای آمریکا در کشورهای لاتین، دشمن را به این نتیجه قطعی رسانده است که برای مشکلآفرینی امنیتی و عملیات ایذایي نمیتواند به ابزار از رده خارجی نظیر اجاره یک سازمان تروریستی امیدی داشته باشد. و اما، در این سوی ماجرا، جمهوری اسلامی ایران نباید به اقدامات دو روز گذشته غرب علیه سازمان منافقین بسنده کند. منافقین آنگونه که خود بارها اعتراف کردهاند قاتل دستکم ۱۷ هزار نفر از پاکترین انسانهای این مرز و بوم و صدها جنایت وحشیانه دیگر هستند. جمهوری اسلامی ایران باید اعلام کند تنها هنگامی برخورد غرب با تروریستهای سازمان منافقین را جدی تلقی میکند که این جرثومههای فساد و تباهی و آدمکشان حرفهای را برای محاکمه و مجازات به ایران تحویل بدهند.
مأموریت جدید سپاه در آبهای دوردست
مهدی بختیاری
دریادار «علیرضا تنگسیری» فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران اعلام کرد موشکهای کروز 2 هزار کیلومتری روی شناورهای رزمی این نیرو نصب شده است.
این جدیدترین گام سپاه برای مقابله با اهداف دوردست در دریا و حضور مقتدرتر در آبهای خارج از خلیجفارس است؛ برنامهای که طی سالهای اخیر در دستور کار جدی این نیرو قرار گرفته است.
اواخر دهه 80 خورشیدی، بنا بر تفکیک ماموریت میان ۲ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امنیت خلیجفارس تا تنگه هرمز برعهده نیروی دریایی سپاه گذاشته شد و حضور در آبهای دوردست و بینالمللی به دلیل اینکه نیروی دریایی ارتش به شناورهای بزرگ مجهز است، به این نیرو واگذار شد اما در برنامه جدید نیروهای مسلح، نیروی دریایی سپاه مامور به حضور در آبهای دورتر در اقیانوس هند تا تنگه بابالمندب و خلیج عدن نیز شده است.
سپاه پاسداران در طول سالهای گذشته بخوبی توانست امنیت خلیجفارس را حفظ کند و در این راه همه شناورهای خارجی بویژه شناورهای نظامی آمریکا برای تردد در این منطقه خود را موظف به پاسخگویی به پاسداران امنیت خلیجفارس میدانند.
اما این نیرو برای حضور در ماموریت جدید خود نیازمند یکسری الزامات بیشتر بود که از جمله آنها بهکارگیری شناورهای بزرگتر و تجهیزات بهروزتر و دوربردتر است.
عملیاتی شدن شناورهای اقیانوسپیمای این نیرو نظیر شناورهای شهید رودکی و شهید مهدوی یا شناورهای دیگری نظیر شهید سیاوشی و شهید سلیمانی دست نیروی دریایی سپاه را تا حد زیادی برای حضور در آبهای اقیانوس هند بازتر کرد و حالا با نصب موشکهای کروز 2 هزار کیلومتری، شعاع عملیاتی این شناورها نیز چندین برابر قبل خواهد شد.
برای درک بزرگی این موضوع کافی است بدانیم دوربردترین موشکهای کروز نصب شده روی ناوشکنهای نیروی دریایی ارتش، موشکهای 1000 کیلومتری «ابومهدی» است و حالا با موشکهای 2 هزار کیلومتری سپاه، این شعاع عملیاتی ۲ برابر میشود که عمق بیشتری از آبهای اقیانوسی را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در کنار این موضوع، نصب موشکهای پدافندی عمودپرتاب روی شناورهای سپاه که از شناور مدرن شهید سلیمانی آغاز شد و اکنون روی بسیاری از قایقهای تندرو ندسا نیز قرار دارد، امنیت این شناورها برای دفاع از خود در پهنه دریاها را چند برابر کرده است.
در واقع یکی از الزامات حضور در آبهای دوردست، خوداتکایی شناورها بویژه در دفاع از خود است که این امر لزوم تجهیز شناورها به سامانههای جدید موشکی را چند برابر میکند.
حضور سپاه در آبهای بینالمللی البته پیش از این نیز مسبوق به سابقه بوده است.
در نخستین سالهای حضور نیروی دریایی ارتش در منطقه خلیج عدن و تنگه بابالمندب و دریای سرخ در اواخر دهه ۸۰، نیروی دریایی سپاه نیز یک شناور و چند نیروی تکاور خود را برای حضور در این منطقه اعزام کرد.
وظیفه اصلی این یگانها، مقابله با دزدان دریایی و حفظ خطوط مواصلاتی تجاری کشور در این مناطق بود که در آن مقطع با خطرات روزافزون دزدان دریایی مواجه شده بود.
این حضور البته یک وجهه دیگر هم دارد و آن هم دور کردن ماهیت تهدید از مرزهای دریایی ایران است.
نیروی دریایی آمریکا ناوگان پنجم خود را در آبهای جنوب ایران - در کشور بحرین - مستقر کرده اما در سالهای گذشته به دلیل آمادگی نیروهای دریایی کشورمان مجبور به کاهش میزان حضور خود شده است.
از طرف دیگر، رژیم صهیونیستی نیز در قالب همکاری با برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس بنای حضور در این منطقه را داشت که البته این مساله با واکنش صریح ایران و هشدار به کشورهای همکار با این رژیم روبهرو شد.
جمهوری اسلامی ایران نهتنها حضور صهیونیستها بلکه حضور هر ارتش فرامنطقهای در خلیجفارس و شمال اقیانوس هند را برهمزننده امنیت این مناطق دانسته و ضمن ابراز همکاری و تعامل با کشورهای همسایه، نسبت به هرگونه حضور بیگانگان بویژه رژیم اشغالگر قدس هشدار داده است.
در سالهای اخیر، در مقاطعی شاهد برخوردهایی میان ایران و برخی از این کشورها بودیم و گاهی نیز اخباری مبنی بر انفجار در شناورهای متعلق به رژیم صهیونیستی به گوش میرسد.
همه اینها نشان میدهد ایران برای دفاع از منافع خود در دریا روز به روز آمادهتر شده و در این میان شناورهای موشکانداز و البته هواپیماهای انتحاری جدید ۲ بازوی اصلی را تشکیل میدهند.
رزمایشهای اخیر ایران و تمرین سناریوهای درگیری دریایی با استفاده از موشک و پهپاد انتحاری مورد توجه بسیاری از کارشناسان این حوزه قرار گرفته است؛ تمریناتی که نه فقط محدوده خلیجفارس، بلکه گستره بیشتری از آبهای بینالمللی را هم دربر میگیرد، چه آنکه یکی از این تمرینات دقیقا با هدف مقابله با شناورهای رژیم صهیونیستی در یکی از پایگاههای دریایی آنها انجام شد.
توصیهای به میزبانان نفاق
حجت الاسلام محمدمهدی ایمانی پور/ رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
آنچه در جریان بازرسی و متعاقبا درگیری صدها تن از اعضای پلیس آلبانی با اعضای گروهک تروریستی منافقین در آلبانی رخ داد، نقطه آشکارساز فرجام و«دردسرسازی تروریستها برای میزبانان ترور و خشونت»میباشد.اگرچه صورتبندی و تحلیل این موضوع ، مرهون تمرکز بر ابعاد گوناگون ماجراست اما در این میان قدرمتیقن هایی وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده انگاشت.
نخست اینکه منافقین بارها خیانت خود را به دولتهای میزبان به اثبات رساندهاند. در سال 2003 میلادی، مریم قجر عضدانلو و دهها تن دیگر از رهبران منافقین در حومه پاریس به دلیل پولشویی غیرقانونی گسترده و تلاش برای از بین بردن چند تن از بریدگان سازمان در خاک اروپا ، دستگیر و راهی زندان شدند. در آن زمان، دولت وقت ژاک شیراک و اداره امنیت خارجی فرانسه ( DGSE) بدون آنکه توجهی نسبت به آثار و تبعات مصالحه با تروریستها داشته باشند، عملا اقدامات آنها را نادیده انگاشته و بهنوعی «مصالحه با جریان نفاق»را در پیش گرفتند. روندی که واشنگتن و تلآویو در شکلدهی و بازتعریف مجدد آن نقش به سزایی داشتند. اکنون، پس از دو دهه محرز شده است که اگر دولت فرانسه در آن زمان به وظیفه ذاتی خود در دفاع از امنیت داخلی کشورش در برابر «تروریستهای فرمان ناپذیر» پایبند بود،امروز اساسا نباید عضوی از منافقین در خاک اروپا حضور داشت ! در آن زمان،«تسویه درونسازمانی »و«پولشویی» محور فعالیتهای غیر اعلامی منافقین و دور زدن دولت میزبان آنها را تشکیل میداد و امروز «جاسوسی سایبری از کشور میزبان» و آنهم «نهادهای امنیتی آلبانی»! ماهیت هر دو پرونده یکسان اما شکل آنها متفاوت است. در بعد ماهوی ماجرا، منافقین بار دیگر اثبات کردهاند که حتی حاضرند امنیت دولتهای میزبان خود را نیز قربانی توهمات و انگارههای خطرناک و ضد انسانی خود در دنیای درون و بیرونشان کنند.
نکته دوم، مربوط به تبعات وزن دهی و پذیرش منافقین درروند تصمیم سازی سیاسی و فرهنگی علیه نظام و ملت ایران میباشد.
دولتهای فرانسه و آلبانی، امروز در حالی با هزینههای ناشی از مدارا با منافقین و میزبانی آنها دستوپنجه نرم میکنند که تا چندی پیش، تحلیلها و القائات این گروه تروریستی در قبال اوضاع داخلی ایران، تبدیل به«اسناد محاسباتی -عملیاتی» این کشورها در مواجهه با کشور عزیزمان شده بود. بخش مهمی از تقابل فرهنگی غرب با جامعه ایران، منبعث از همین توهمات و محاسبات القایی از سوی منافقین بوده است. آیا اکنون زمانی برای تأمل بیشتر غرب نسبت به این موضوع نیست؟!
بدون شک تروریستهایی که نسبت به بایستههای حداقلی و محرز زندگی در سایه یک دولت میزبان پایبند نباشند، کمترین صداقت ممکن را نیز در ارائه تحلیلها و تصاویری که از پدیدههای جهانی ارائه میدهند ندارند. این گزاره مسلم و محرز در طول سالهای اخیر، بارها خطاب به مقامات کشورهای اروپایی موردتوجه و تأکید قرار گرفت اما آنها در بسیاری از موارد ترجیح دادند دل به تصویرسازیهای گروهک نفاق از ایرانخوش کنند! اکنون «تصویر واقعی منافقین»در مقابل چشمان دستگاههای امنیتی ، سیاسی و فرهنگی اروپا قرارگرفته و حوادث اخیر میتواند نقش یک دوربرگردان را درروند تجدیدنظر سیاستهای غرب در قبال مهرههای نفاق ایفا کند. چنانچه اشاره شد، در موارد قبلی کشورهای اروپایی از فرصتهای به وجود آمده در مسیر پالایش و پاکسازی خاک کشورهایشان از عناصر نفاق استفاده نکرده و فراتر از آن، لحظهای این سؤال به ذهنشان خطور نکرد که علاوه بر مخاطرات امنیتی جریان نفاق، تکلیف هزینههایی که این جریان در مسیر تخریب روابط فرهنگی و سیاسی با جامعه و نظام ایران ایجاد کرده چیست؟! قطعا اگر این پرسشگری بهدرستی صورت گیرد و غرب از خیانت آشکار منافقین در قبال کشورهای میزبان خود بهسادگی نگذرد، باید شاهد تغییر رویکرد و محاسبات ناصحیح و پرهزینه اروپائیان ( ولو بهصورت تدریجی) در قبال کشورمان باشیم. قطعا جمهوری اسلامی ایران آماده است در این گذار فکری-محاسباتی که اثر خود را در روابط طرفین منعکس خواهد ساخت، مشورتهای لازم را به نهادهای رسمی اروپایی ارائه دهد.
حسین نصر و ابراهیم کالین
سیدصادق حقیقت
ابراهیم کالین (متولد ۱۹۷۱)، شاگرد حسین نصر، در خردادماه 1402 بهعنوان رئیس اطلاعات ترکیه منصوب شد. کالین دیوانسالار، محقق مطالعات اسلامی، فیلسوف، شاعر و نوازنده معروفی است که پستهای مهمی از این قبیل داشته است: عضو هیئت علمی گروه مطالعات مذهبی کالج صلیب مقدس در ماساچوست، عضو بنیانگذار و مدیر بنیاد SETA برای تحقیقات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مستقر در آنکارا، اولین دبیر مطبوعاتی رسمی رئیسجمهوری ترکیه، هماهنگکننده دیپلماسی عمومی نخستوزیر ترکیه، نایبرئیس شورای امنیت و سیاست خارجی ریاستجمهوری ترکیه و مشاور ارشد رئیسجمهوری این کشور. احتمالا انتصاب اخیر پیامی ویژه برای جهان اسلام و جهان غرب به همراه دارد. سؤالی که ممکن است در این زمینه به وجود آید، این است که: «چه ارتباطی بین تخصص صدرایی او (زیر نظر نصر) و پستهای کلیدی- بهویژه امنیتی- در دولت اردوغان وجود دارد؟». در پاسخ به این سؤال سه احتمال وجود دارد:
1- اینکه نسبت مشخص (معرفتی) بین مطالعات صدرایی او با تصدی ریاست اطلاعات ترکیه وجود نداشته باشد.
2- براساس احتمال دوم، فلسفه سیاسی ملاصدرا دارای چنان ظرفیتی است که یکی از نمودهای عملی آن نزدیکی کالین به اردوغان است.
3- احتمال سوم آن است که در مطالعات کالین، زیر نظر نصر، نوعی تجددستیزی یا نقد غرب وجود دارد که به مذاق هیئت حاکمه ترکیه خوش آمده است.
احتمال اول بعید به نظر میرسد؛ چراکه شخصیت، تحصیلات و سوابق یک شخصیت آکادمیک، طبق قاعده، نمیتواند بیارتباط با یک «پست امنیتی» باشد.
احتمال دوم نیز به دو دلیل تأیید نمیشود: اولا از نظر تئوریک، آنگونه که دکتر طباطبایی و دکتر فیرحی و صاحب این قلم نگاشتهاند، حکمت سیاسی متعالیه نه به خودی خود اهمیت چندانی دارد، نه دارای چنان ظرفیتی است که بتواند نقش مهمی در سیاست -به معنای دانش سیاسی و امر سیاسی- ایفا کند. ثانیا آثار و علایق نصر و کالین نشان میدهد عمدتا به ابعاد غیرسیاسی صدرا توجه داشتهاند: «فلسفه اسلامی ملاصدرا درباره وجود، عقل و شهود» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۰). مبنای احتمال سوم، تقابل سنت و تجدد است. به نظر میرسد نقد سنت هم در سنتگرایانی مانند نصر -و دانشجوی او- وجود دارد، هم در اخوانیهایی مانند اردوغان. دالهای مهم گفتمان سنتگرایی- «حکمت خالده»، «وحدت متعالیه ادیان»، «تکثرگرایی دینی»، «گرایش به عرفان و تصوّف»، «احیای علم و هنر مقدس»، «نفی ساختارگرایانه غرب و طرد دنیای مدرنیته» و «پروژه اسلامیسازی علوم» حاکی از نوعی غیریتسازی با گفتمان تجدد -و در تقابل با علوم، فرهنگ و هنر مدرن- ارزیابی میشود.
برخی از آثار کالین -همانند «اسلام و غرب» (دارای جایزه ۲۰۰۷ انجمن نویسندگان ترکیه برای بهترین کتاب) و «دایرةالمعارف فلسفه، علم و فناوری آکسفورد در اسلام» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۴)- نشان میدهد توجه اساسی او به رویارویی اسلام و غرب است. همکاری او با جان اسپوزیتو در نگارش «اسلامهراسی: چالش پلورالیسم در قرن ۲۱» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۱) نشان میدهد این رویارویی به معنای تقابل و نقد است، نه صرف تعامل.
در مجموع، میتوان ادعا کرد که تصدی ریاست اطلاعات ترکیه از سوی ابراهیم کالین به نوعی حاکی از اتحاد مبنا و تفکر سنتگرایان و اخوانالمسلمین است. این دو جریان فکری، در عین تفاوتهایی که دارند، در نقد تجدد غربی همصدا هستند. این نوع تقریب افقها میتواند برای جهان اسلام -و حتی برای خود غرب- حاوی پیامی مهم باشد.