جواد منصوری
تهدیدها و آسیبهای داخلی
پدیدههای اجتماعی مانند وضعیتهای متفاوت انسانی است. همانگونه که سلامتی، حیات و اقتدار فرد در معرض تهدیدها، آسیبها و آفات میباشد، جامعه انسانی نیز چنین است، اگر چه نوع و شکل و چگونگی مقابله و خنثی کردن آنها متفاوت میباشد.
هر جامعه به میزانی که تهدیدها و آسیبها بر ضد موجودیت، هویت، امنیت، مصالح و منافع خود را بهتر بشناسد، بهمان نسبت امکان بقا دارد. لذا ارتباط مستقیم و محکمی بین آیندهشناسی و آسیبشناسی وجود دارد.
براساس یک اصل فلسفی، بقاء معلول وابسته به بقاء علت است. به عبارت دیگر مادامی که علل و انگیزههای ایجاد یک حرکت سیاسی اجتماعی وجود دارد، آثار و پیآمدهای مناسب با آن نیز وجود دارد و هرگاه علت یا علل حرکت از بین رفت، طبیعتاً آثار و تبعات آن نیز از بین میرود.
از اینرو حضرت امام فرمود: «بیتردید رمز بقاء انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملت داند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند، که دو رکن اصلی آن انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد».(12)
به این ترتیب پاسخ یکی از جنجالیترین بحثها و نظریههای سیاسی فرهنگی روشن میشود.
نظریههائی که بحث میکند از اینکه آیا شرایط داخلی تعیینکننده اوضاع و احوال کشور میباشد و یا سلطه خارجی و سیاستهای استعماری وضعیت کشور را شکل میدهد. هرگونه عامل خارجی برای تأثیرگذاری و دخالت میبایست با استفاده از نقاط ضعف و شرایط داخلی عمل کند، و تا زمانی که زمینه داخلی وجود نداشته باشد عامل خارجی نمیتواند تأثیرگذار باشد.(13)
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما با نفسهم».(14)
قطعاً خداوند اوضاع و احوال هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه مردم تمامی آنچه را که در خودشان دارند تغییر دهند.
دولتهای استکباری و استعماری با استفاده از تمامی امکانات سعی در ایجاد ضعف و زمینههای تأثیرگذاری نمایند و در صورت موفقیت میتوانند سیاستها و برنامههای خود را به اجرا در آورند.
مهمترین تهدیدها و آسیبهای داخلی عبارتند از:
1- تجزبه نیروهای داخلی
مهمترین تکیهگاه دولتها توده مردمی است که بر آنان حکومت میکنند.
هر قدر چسبندگی و انسجام و هماهنگی مردم و دولت بیشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حکومت بیشتر و طولانیتر خواهد بود.
هرگاه دولتها به دلیل عدم وحدت ملی و یا فاصله گرفتن با مردم دچار ضعف شوند، قادر به تامین نیازها و تحقق آرمانها و اهداف موردنظر نیستند، اینگونه دولتها برای جلوگیری از سقوط خود به قدرتهای خارجی تکیه میکنند و نظام وابسته شکل میگیرد. میزان وابستگی دولتها ارتباط معکوسی با پایگاه مردمی و انسجام ملی و توانایی آنها در تأمین امنیت ملی و پاسخگویی به نیازهای جامعه دارد. بهمین دلیل است که بسیاری از دولتهای مستقل و انقلابی بعد از مدتی به علت ناتوانی در تأمین نیازها و جلب رضایت مردم، به تدریج وابسته و ضد مردمی و فاسد میشوند.
در فلسفه سیاسی و اندیشه اجتماعی حضرت امام بعد از توجه به خداوند متعال کمتر موضوعی به اهمیت وحدت نیروها و حفظ آن بوده است. زیرا هیچ امری در آیندهنگری وی مهمتر از وحدت و خطرناکتر از تفرقه و تجزیه نیروها نبوده است. لذا تقریباً در تمام سخنرانیهای و پیامها با عبارات مشابه به این موضوع مهم پرداختهاند.
رمز پیروزی ما وحدت کلمه بوده است. اکنون با کمال خضوع میخواهم از اختلافات دست برداشته و برای فردای خود فکر اساسی کنید، و از هرگونه اختلافات بپرهیزید که چون موریانه خوب و بد را نابود میکند.(15)
امام در وصیتنامه تاریخی خود نوشتهاند:
«... توصیه اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان به ویژه در عصر حاضر آن است که در مقابل این توطئه (تفرقهافکنی). عکسالعمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود بهر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند».(16)
در خصوص وحدت و هماهنگی مردم و دولت خطاب به آنان در وصیتنامه نوشتهاند:
«... در مشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید و دولت و مجلس را از خود بدانید و چون محبوبی گرامی از آن نگهداری کنید، و به مجلس و دولت و دستاندرکاران توصیه مینمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاء نعم همه هستند، و جمهوری اسلامی رهآورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد، و بقأ آن مرهون خدمات آنان است فروگذار نکنید، و خود را از مردم آنان را از خود بدانید».(17)
امام علی علیهالسلام در خطبه قاصعه، در تبیین تحولات گذشته و در راستای آیندهنگری و حفظ موجودیت و اقتدار نظام اسلامی فرمود:
دوری و اجتناب از تفرقه و اصرار بر دوستی و وحدت، تأکید و توصیه بر اجرای آن داشته باشید. از هر امری که ستون و محور قدرت آنان (گذشتگان). را شکست و قدرت آنان را سست نمود دوری کنید. کینهجوئی و دشمنی و پشت کردن به یکدیگر و رد کردن دستهای یکدیگر (به جای دوستی و اتحاد)، از جمله دلائل شکست آنان بود.
عاقبت و پایان کار امتهای گذشته را بررسی کنید. زمانی که تفرقه در میان آنان واقع شد و دوستیها به پراکندگی کشید، کلام و نیت آنان دوگانه شد و به گروههای مختلف تقسیم شدند، و به جنگ یکدیگر پرداختند، خداوند لباس عزت را از آنان خارج کرد و فراوانی نعمت را از آنان گرفت و تاریخ آنان را وسیله عبرت و پند برای پندگیرندگان شما قرار داد».(18)
اختلافنظر و رای امری عادی و طبیعی است. به ندرت افرادی پیدا میشوند که در تمام امور نظرات یکسانی داشته باشند. بنابراین افراد میتوانند تبادلنظر و بحث و گفتگو کنند و در صورت اختلافنظر باید طبق قوانین و مقررات عمل نمایند. به عبارت دیگر وجود اختلاف مذموم و محکوم نیست و چه بسا میتواند سازنده و مثبت باشد مشروط بر آنکه همه مطیع قانون باشند. آنچه مذموم و محکوم است، نزاع، جدائی، رودررویی، و تجزیه نیروها میباشد.
2- نادیده گرفتن مردم و نیروهای صالح
آنچه تمامی انقلابها را در معرض شکست و سقوط قرار داده این است که، مردم کوچه و بازار با فداکاریها و از جان گذشتگیهای خود، قهرمانانه نظام ضد مردمی و منحط را ساقط میکنند، و همین که دوران جهاد پایان یافت فراموش میشوند، و دیگر بدرد نمیخورند! کسانی که سالهای جنگ و جهاد را در دیگر کشورها با راحتی گذرانیدهاند و با جامعه و انقلاب مردمشان بیگانه بودهاند و حال دکتر، مهندس، پزشک و متخصص شدهاند باز میگردند، و پستهای حساس کشور را اشغال میکنند، و خونبهای شهیدان رامز، اتومبیل و حقوقهای کلان میکنند، و دلخوشی مردم این است که آنان از انقلاب و دوستی با مردم سخن میگویند.
به عنوان مثال میتوان به انقلاب ملت الجزایر و مبارزات قهرمانانه آنان برضد استعمار فرانسه پس از جنگ جهانی دوم اشاره نمود. انقلابی که برای پیروزی آن یک میلیون نفر از نه میلیون نفر جمعیت کشور قربانی شدند.
پیروزی انقلاب امیدهای زیادی را در میان ملتهای تحت سلطه و استعمار زده خصوصاً مسلمانان به وجود آورد. به طوری که انقلاب الجزایر الگو و آرمان مقدس ملتهای مسلمان بود.
ملت ایران پس از استقلال الجزایر جشنها گرفتند و شادیها نمودند و آنچه که در توان داشتند. برای کمک به آنان ارسال کردند و آرزوی تکرار آن را برای خود داشتند. اما هنوز دو دهه از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت مستقل نگذشته بود که آثار جدایی مردم از دولت و ضدیت گروههای مختلف با یکدیگر نمایان شد. سرکوب و خفقان به اشکال گوناگون مسلط شد، بطوری که مردم در انتظار فرصتی برای سرنگونی نظام جدید بودند. وابستگی به دولتهای خارجی و از بین بردن فرهنگ ملی و دینی تشدید شد. زبان فرانسه بر زبان عربی برتری یافت و مسلمانان متعهد و متدین منزوی و از دستگاههای دولتی به تدریج اخراج شدند.
سرانجام در آغاز دهه چهارم تصمیم به برگزاری انتخابات به منظور انتخاب نمایندگان مردم برای اداره کشور گرفته شد. با این تصور که پس از سه دهه طرد مسلمانان از دستگاههای اداری امکان انتخاب مسلمانان متعهد وجود ندارد. اما ملت الجزایر که در انتظار فرصتی بود که انتقام خود را از دستگاه حاکم بگیرد، فرصت را مغتنم شمرد و افراد مورد نظر خود را انتخاب کرد، به این ترتیب دوران جدیدی از جنگ داخلی در تاریخ سیاسی آن کشور آغاز شد که همچنان ادامه دارد.
قرآن کریم میفرماید:
اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا (اسرأ: 16)
هرگاه قرار است که مردم سرزمینی هلاک شوند، صاحبان قدرت و ثروت راه فسق (خروج از حق) و تبهکاری پیشه میکنند که در آن صورت نابودی آنان قطعی میشود و در چنین شرایطی همه را هلاک میکنیم.
اقلیت ممتاز و گروه خواص به دلیل برخورداری از رفاه و موقعیت برتر، به تدریج دچار نسیان، غفلت، استغنا و سرانجام طاغوتی میشوند. فساد گروه مزبور نقش مؤثری در فاسدسازی جامعه دارد و به این دلیل تمامی افراد جامعه گرفتار عذاب خواهند شد اگر چه اقلیتی صالح در میان آنان وجود داشته باشد.
امام خمینی در این زمینه در وصیتنامه چنین نوشتهاند:
وصیت اینجانب به وزرای مسئول در عصر حاضر و در عصرهای دیگر آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانهها بودجهای که از آن ارتزاق میکنید مال ملت و باید خدمتگزار ملت خصوصاً مستضعفان باشید، و ایجاد زحمت برای مردم، و مخالف وظیفه عمل کردن حرام، و خدای نخواسته گاهی موجب غضب الهی میشود، همه شماها به پشتیبانی ملت احتیاج دارید. با پشتیبانی مردم خصوصاً طبقات محروم بود که پیروزی حاصل شد، و دست ستمشاهی از کشور و ذخائر آن کوتاه گردید، و اگر روزی از پشتیبانی آنان محروم شوید شماها کنار گذاشته میشوید، و همچون رژیم شاهنشاهی ستمکار به جای شما ستمپیشگان پستها را اشغال مینمایند(19).
عبارات فوق اگر چه بسیار ساده و روان مطلب را تبیین مینماید، ولی نکات بسیار مهمی را متذکر میشود که در نوشتههای دیگران با چنین صراحت و روشنی دیده نمیشود. از اینگونه عبارات در سخنان حضرت امام فراوان وجود دارد. زیرا توجه به مردم و حقوق آنان و بهرهگیری از استعدادها و نیروهای آنان یکی از خطوط اساسی خطمشی (استراتژی) امام در دوران مبارزات و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. مردم نیز متقابلاً این واقعیت را به خوبی شناخته و پاسخ مثبت دادند.
نظریههای مردممداری، مردمسالاری و دموکراسی، زمانی میتواند واقعیت داشته باشد که منافع، حقوق و حیثیت مردم در هر حال حفاظت و حراست شود و حقالناس به معنای واقعی آن مورد توجه قرار گیرد. بعید است جز ایمان به خداوند و قیامت در زمامداران و مدیران بتواند حکومت مردمی واقعی را محقق گرداند.
3- انحراف مدیران
مردم به صورت نیروهای پراکنده و بالقوهای میباشند که نیازمند رهبری میباشند که آنان را جمع و متحد، تبدیل به قدرت متمرکزی نماید. به دلیل اهمیت فوقالعاده نقش مدیران در تحولات اجتماعی و سیاسی است که در جامعهشناسی سیاسی، پیرامون آن بحثها و نظریات زیادی وجود دارد.
عدهای معتقد به محوریت و منحصر بودن نقش رهبران در تحولات و قائم به فرد بودن انقلابها، و عدهای معتقد به نقش تعیینکننده پیوند مردم و رهبران و گروهی معتقد به حاکمیت شرایط میباشند.
بهرحال واقعیت این است که مردم تحت تأثیر رهبران و عملکرد آنان و همچنین انگیزههای اعتقادی و منافع جمعی به انقلاب کشیده میشوند و یا از انقلاب فاصله میگیرند. به عبارت دیگر تاثیر متقابل مردم و رهبران در درازمدت تعیینکننده سرنوشت انقلابها میباشد.
در جریان انقلاب اسلامی ایران، قبل و بعد از پیروزی نقش رهبری و مردم و پیوند آنان کاملاً روشن است. حضرت امام خمینی از ابتدای شروع نهضت اسلامی تا آخرین روزهای حیات خود، این اصل اساسی را در رهبری خود حفظ کرد و قطعاً یکی از دلائل موفقیت رهبری معظم له و پیروزی انقلاب اسلامی همین موضوع بوده است.
پیوند مردم و رهبری نه در کلام و شعار بلکه در ایمان و عمل، مؤثر و کارساز است. چه بسیار رهبرانی بودند و هستند که داعیه مردمی بودن داشتند، ولی مردم نه تنها باور نکردند، بلکه آنان را دشمن خود میدانستند. چنین رهبرانی در انقلابهای معاصر بسیار بوده است.
مردم نیرویی هستند که به همراه رهبران انقلاب را به پیروزی میرسانند، ولی آنان در سطح مدیران و مقامات نظام انقلابی قرار نمیگیرند. آنان خواستار بهبود وضعیت زندگی و آزادیهای اساسی میباشند که، تنها در درازمدت امکانپذیر است. آن هم در صورتی که رهبران و مقامات مصمم به اجرای برنامههای بنیادی و تحقق عدالت در کشور باشند، و گرنه مردم از انقلاب روی برمیگردانند، و آگاهانه و یا ناآگاهانه به ضد انقلاب تبدیل میشوند.
حضرت امام امکان تغییر روحیات و خلقیات و انعکاس آن در رفتارها و سیاستگزاریها را از نظر دور نداشت و لذا با عبارات مختلف از قبیل «یاد خدا بودن»، «خود را ندیدن»، «به قیامت فکر کردن»، «بیاعتنایی به زخارف دنیا» و «ساده زیستن» خواستهاند زمینههای انحراف و دور شدن از مقصد و هدف را از بین ببرند.
وی در وصیتنامه خود این موضوع را مورد توجه قرار داد و چنین نوشت:
«وصیت اینجانب به رهبر و شورای رهبری در این عصر، که عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج کشور به جمهوری اسلامی، و در حقیقت به اسلام است در پوشش جمهوری اسلامی و در عصرهای آینده آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی و محرومان و مستضعفان بنمایند، و گمان ننمایند که رهبری فینفسه برای آنان تحفهای است و مقام والایی. بلکه وظیفه سنگین و خطرناکی است که لغزش در آن اگر خدای نخواسته با هوای نفس باشد ننگ ابدی در این دنیا و آتش غضب خدای قهار در جهان دیگر در پی دارد. از خداوند منان هادی با تضرع و ابتهال میخواهم که ما و شما را از این امتحان خطرناک با روی سفید در حضرت خود بپذیرد، و نجات دهد. و این خطر خفیفتر برای رؤسای جمهور حال و آینده و دولتها و دستاندرکاران، به حسب درجات و مسئولیتها نیز هست که باید خدای متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارک او بدانند».(20)