مهدی امامقلی
ترورشهید دکترعلی محمدی استاد دانشگاه تهران و شهید حاجقلیزاده دادستان خوی طی دو هفته اخیر، حاکی از شروع موج جدیدی از تحرکات دشمنان و تداعیگر جریان فتنه و ترور سالهای نخستین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است.
پس از وقایع روز عاشورا صحنهگردانان جریان فتنه با اقدامات اخیر خود، از ماهیت تئوری «گذار به دموکراسی» حسین بشیریه (پدر معنوی اصلاحطلبان رادیکال) و همگرایی تئوریک آن با نظریه «موج سوم دموکراسی» ساموئل هانتینگتون (مشاور ارشد CIA) و نیز محتوای اصلی برنامه «دموکراسی خونین» پرده برداشتند. به گونهای که عناصری مانند «ع.الف» (دبیراسبق طیف علامه دفترتحکیم و کارمند کنونی رادیو فردا و رادیو زمانه) پس از مواجهه با حماسه میلیونی نهم دی، لب به اعتراف گشود و ضمن توجیه و ضروری دانستن اعمال خشونت فرقه سبز به صراحت عنوان میکنند که «هنوز این سخن توماس هابز جاری و ساری است که پیمانها بدون شمشیر کلماتی بیش نیستند.»
به زعم بسیاری از تحلیلگران سیاسی اقدامات و مواضع فرقه سبز و اپوزیسیون خارجنشین و قدرتهای حامی آنها (سرویسهای موساد، سیا و MI6) به خوبی نشان میدهد که «فتنه» آبستن «ترور» و دو لبه قیچی براندازیاند. آنچه در پی میآید کنکاشی تحلیلی در تشابه تاریخی سناریوی «فتنه و ترور» در دهه 60 و فضای کنونی پس از انتخابات دهم است.
«فتنه» و «ترور» در دهه 60
جریان برانداز در سالهای نخستین پس از انقلاب مشتمل بر دو لایه مشخص بود:
1 – فتنه: با رویکرد سیاسی و جنگ نرم بر بستر ائتلاف لیبرالها، چپهای مارکسیستی و التقاطیها شکل گرفت که علاوه بر نفوذ در حاکمیت، وجه اشتراک آنها مخالفت با خط امام(ره) بود. در حالی که حضرت امام(ره) بر قانون اساسی و تثبیت نظام تأکید میکردند، جریان به دنبال ایجاد بیثباتی سیاسی بود. استراتژیهای این لایه (فتنه) مبتنی بر حرکتهای نرم و نیمهسخت نظیر راهپیمایی، میتینگ سیاسی، جنجال رسانهای و مطبوعاتی، شورشهای خیابانی و تبدیل دانشگاهها به باشگاههای سیاسی فتنهگرا بود که در قالب مواضعی چون متهم کردن نظام به استبداد و خفقان، مخالفت با قانون اساسی، مخالفت با خبرگان، مخالفت با لایحه قصاص، ترور شخصیت یاران امام(ره) و... جلوه میکرد. سازمان منافقین نیز در نقش آوانگارد و پیشبرنده جریانات سیاسی مخالف امام (ره) قد علم کرده بود.
2-ترور: همبستگی شاخههای نظامی جریاناتی مانند گروهک فرقان (با قرائت مارکسیستی از اسلام و با تبلیغ اسلام منهای روحانیت که دست به ترور شهیدان مطهری و مفتح زدند) و گروهکهایی نظیر اشرف دهقان، گروه سربداران و چریکهای فدایی خلق در جهت حذف تحقق ناامنسازی و تشنجآفرینی. آنان بهرغم اختلافهای فکری، ذیل چتر وحدت استراتژیک، غائلههایی را در کردستان و خوزستان و سیستان و بلوچستان و ترکمن صحرا و گنبد و... به وجود آوردند.
الف) از بحرانسازی، تقابل و عملیات روانی تا حذف
1- بنیصدر در سخنرانی 17 شهریور59، از ظرفیت انقلابی مردم سوءاستفاده میکند و تقابل خود با مجلس و دولت را به میان توده مردم میکشاند و از گروه چند نفرهای سخن میگوید (شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی) که قصد براندازی رئیسجمهور 11 میلیونی ایران را دارند! وی در سخنرانی 22 بهمن 59 در میدان آزادی اعلام کرد که در 14 اسفند به مناسبت سالگرد فوت دکتر مصدق با مردم صحبت خواهد کرد. بنیصدر در سخنرانی روز عاشورا و روز 22 بهمن همان سال سعی کرد چهرهای نابسامان و استبدادی از جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه دهد.
2- میتینگ سیاسی 14 اسفند 59 دانشگاه تهران به مناسبت سالروز درگذشت دکتر مصدق به عرصهای از صفآرایی و رویارویی حامیان بنیصدر با حزبالله تبدیل میشود... بنابر آنچه در اسناد تاریخی آمده است، فتنه فضای سیاسی را به گونهای غبارآلود کرده بود که مردم حاضر در این تجمع مقابل یکدیگر شعار سر میدادند؛ طرفداران بنیصدر شعار میدادند: «مسلمان به پا خیز، حزب شده رستاخیز»... و از سویی گروه مخالفان بنیصدر هم پاسخ میدهند:«ابوالحسن پینوشه، ایران شیلی نمیشه» و... در این روز بنیصدر با تمسک به عملیات روانی، در قسمتی از سخنانش چند برگ و کارت شناسایی را به جمعیت حاضر در دانشگاه تهران نشان میدهد و آنها را متعلق به افرادی از کمیته انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی میخواند که آنان را به عنوان چماقدار دستگیر کرده بودند! در این حین هواداران او و جمعیت خاکستری با هدایت منافقین شعار میدهند: «بنیصدر، بنیصدر اذن جهادم بده» که سرانجام جواز حمله از سوی بنیصدر این گونه صادر میشود: «مردم! اینها را از اینجا بیرون کنید»... و سپس حمله و خون و خشونت از سوی هواداران بنیصدر علیه مخالفان بنیصدر!
3- میتینگ عمومی نهضت آزادی مورخه 18 اسفند 59 در استادیوم امجدیه و با سخنرانی چهرههای شاخص نهضت آزادی در دفاع تمام عیار از اپوزیسیون داخلی که بنا بر گواه تاریخ در این برهه پیوند لیبرالها و منافقین پشت سربنیصدر در مقابل جریان اصیل خط امام آشکارتر از گذشته میشود علاوه بر آنکه جو سنگینی از فضای فتنه و غبارآلودگی بر ذهنیتهای اجتماعی حاکم میگردد.
4- بنیصدر در 9 خرداد 60 با سخنرانی در پایگاه هوایی شیراز، از فرمان 10 مادهای امام در مورد خودداری سران سه قوه از سخنرانی تا پایان جنگ، رسماً تخلف میکند. همچنین در 18خرداد و در پی توقیف روزنامه «انقلاب اسلامی» به همراه چندین نشریه دیگر از سوی دادستان انقلاب به اتهام تشویش اذهان و مطالب کذب، بنیصدر طی اظهاراتی شدیداً تشنجآمیز و در یک واکنش انتحاری، علناً مردم را به قیام علیه نظام تحریک میکند.
5- بخشی از نامههای مسعود رجوی به بنیصدر در تاریخ
31/02/1360: «آقای دکتر، بلاشک خودتان میدانید که وقتی توده مردم به حمایت از شما قدم به میدان گذارند هیچ نیرویی را یارای ایستادگی و حذفتان نیست و نمیتواند باشد.»
ب) فتنه و ورود گسترده منافقین به فاز ترور
حضرت امام خمینی(ره) در طول این دوران با تدبیر حکیمانه و خرد ولاییشان تمامی موارد فوق و بحرانهایی که در اوان انقلاب بر فضای سیاسی کشور مستولی میگردد (ترورها و عملیات ناامنسازی در سطح شهر مانند آتش زدن اماکن عمومیو... کودتای نوژه و ترورهای گروهک فرقان و شهادت شهیدان مطهری، مفتح و قرنی) را به خوبی مدیریت میکردند و سرانجام در روز 20 خرداد، ابوالحسن بنیصدر را ازمقام فرماندهی کل قوا عزل کردند و پس از آن بود که منافقین از منظر پایگاه اجتماعی به بن بست رسیده و در 30 خرداد، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی با اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 28 عملاً وارد فازعملیات مسلحانه علیه نظام و مردم شد که حادثه مسجد ابوذر (6 تیر 1360)، دفتر حزب جمهوری اسلامی (7 تیر60) و ساختمان نخستوزیری (8 شهریور 60) ازآن دسته اقدامات تروریستی بود. «انتظاریون» یکی از دوستان صمیمی بنیصدر و نیز حسین نواب صفوی از نزدیکان بنیصدر که اعدام شد، در بازجوییهای خود گفته بودند که تصمیم ترور شخصیتهای مهم مملکتی در جلسهای متشکل از خود ما، «بنیصدر»، «موسیخیابانی» و «کلاهی» گرفته شده بود.
تکرار سناریوی «فتنه و ترور» دهه شصت
وقایع پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری جولانگاهی برای بروز و ظهور همان ائتلافهای دهه شصت انقلاب شد به گونهای که همان جبهه مخالف خط امام (ره) به دلیل وجه مشترک براندازی و مخالفت با نظام، وحدت استراتژیکی اتخاذ کرده و هر دو لبه یک قیچی را شکل دادند.
1 - فتنه: لایه فعال لیبرالها و دموکراتها و سلطنتطلبها و منافقین به اضافه عدهای از انقلابیون پشیمان و سرویسهای غربی، در بازه زمانی انتخابات و وقایع پس از آن فاز جنگ نرم را تشکیل داده و با تکرار تاکتیکهای نخنمای دهه شصت در قد و قواره اصلاحطلبی و یا هواداری از مانیفست اصلاحات، تمامی شگردهای غربی جنگ نرم را به خدمت گرفتند (توسل به تعلیمات جین شارپ و جرج سوروس و نیز اسناد راهبردی سرویسهای اطلاعاتی امنیتی غرب مانند سند اجرایی شماره 2/10 شورای امنیت ملی آمریکا ). آنان در طول هفت ماه در پی تکرار کودتاهای مخملی، شبکهسازی اجتماعی و خوشهای، خلق میلیشیا، پارلمان خیابانی، قیام شرایط، و تحرکات اکسپرسیونیستی و رادیکالی در دانشگاهها و مجامع آکادمیک و مدنی بودند که پس از مواجهه با «بنبست سیاسی و بحران حذف» لایه دوم جریان براندازی رخ نمود.
2 – ترور: غائله بلوچستان و ترور شهید سردار شوشتری و ترور استاد دانشگاه تهران و دادستان خوی و ظهور و بروز اقدامات تجزیهطلبانه گروهک ریگی و ردپای سرویسهای غربی و تحرکاتی مانند تلاش برای بمبگذاری در مرقد امام(ره) و یا دانشگاه تهران نشان دهنده آن است که اکنون ترور به عنوان راهکاری برای«بی ثباتسازی سیاسی» و«ناامن سازی اجتماعی» و ایجاد «آشوبهای جزیرهای» از هر ناحیهای (هر کسی هر جایی هر کاری کند!) به عنوان تنها گزینه پیش روی جریان برانداز است که به طور اتوماتیک مورد همپوشانی و همگرایی لایه اول (فتنه) و لایه دوم (ترور) براندازی است. (همگرایی و همپوشانی فکری، بدون همبستگی تشکیلاتی)
لازم به ذکر است پس از وقایع عاشورا، الف. نراقی (از عناصر ضدانقلاب و عوامل جریان فتنه) درمقالهای تحت عنوان «جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مسالمتآمیز» ضمن ضروری دانستن بهکارگیری خشونت از سوی معترضان نوشت: «خشونت تحت شرایط معینی میتواند اقدامی اخلاقاً درست تلقی شود». در این زمینه عدهای از عناصر اپوزیسیون خارج نشین با تکرار گزاره «خشونت، خشونت میآورد» که به قصد توجیه عمل هتاکان عاشورا صورت میگرفت، خواسته یا ناخواسته به قرائت جدید متن «فتنه» و اعتراف ورود به فاز جدید «ترور» پرداختند.