تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۲:۲۱  ، 
کد خبر : ۲۷۴۴۸۹

یادداشت روزنامه‌ها 2 اردیبهشت


روزنامه کیهان **

ایستگاه آخر زمستان ریاض، بهار صنعا/ سعدالله زارعی

قرائن و شواهد می‌گویند، جنگ یمن 28 روز پس از آغاز به نقطه پایان خود رسیده است هر چند ممکن است، متجاوز به دلیل آنکه در این جنگ ظالمانه حتی به حداقل‌های مورد نظر خود هم دست پیدا نکرده است، چند روز دیگر به این جنگ ادامه دهد.

عربستان سعودی در این جنگ یکطرفه‌ای که به ملت مظلوم یمن تحمیل کرد، بنا داشت با استفاده از تهدید شدید و اهرم نظامی، حرکت استقلال‌طلبانه و اسلام‌خواهانه مردم یمن را دفع کند و مانع به نتیجه رسیدن این انقلاب بشود. بر این اساس، آل سعود نقطه محوری این حرکت یعنی «جنبش مردمی انصارالله» را در کانون فشار قرار داد و با وارد آوردن انواع تهمت‌ها از جمله اینکه این جنبش بقاء حیات حرمین شریفین و دو شهر مقدس مکه و مدینه را تهدید می‌نمایند، سعی کرد یک اجماع منطقه‌ای و اسلامی علیه انصارالله و در واقع علیه مردم مظلوم یمن شکل بدهد اما عملکرد انصارالله در طول دوره این جنگ ظالمانه به گونه‌ای بود که عربستان نتوانست مجامع و توده‌های مسلمان منطقه را در این اتهام پراکنی و ائتلاف‌سازی با خود همراه نماید. جنبش انصار نه در اظهارات خود، آنچنان برای عربستان خط و نشان کشید و نه در مواجهه نظامی، سرزمین عربستان را میدان عملیاتی خود قرار داد و حال آنکه از یک سو رجزخوانی در زمان جنگ امری مرسوم است و از سوی دیگر، انصارالله برای پاسخ، موشک‌های متنوعی که اسکاد بی و اسکاد سی از جمله آنها بود، در اختیار داشت و قادر بود، ریاض پایتخت عربستان را در واکنش به بارها بمباران صنعا از سوی هواپیماهای سعودی هدف حمله خود قرار دهد. انصارالله فقط در یک نوبت برای آنکه نشان دهد توانایی ورود عملیاتی به خاک عربستان را دارد به یکی از قبایل هم پیمان خود در صعده اجازه داد وارد خاک عربستان شده و نیروهای نظامی سعودی را گوشمالی دهند. در این اقدام دست کم 30 نفر از نیروهای نظامی عربستان که یک سرتیپ ارتش از جمله آنها بود، کشته شدند و یک پایگاه مهم نظامی عربستان در «جازان» برای مدت یک روز در تصرف این قبیله زیدی یمنی بود. خویشتنداری انصارالله و نجابتی که در این میدان به خرج داد تأثیر زیادی در مهار ماشین جنگی دشمن داشت.

انصارالله در این جنگ از نظر تاکتیک و راهبرد نظامی کار مؤثری انجام داد و از این رو عربستان نه تنها، این جنگ را با دستان خالی ترک می‌کند بلکه در شرایطی به توقف جنگ - که برای آبروداری آن را آتش بس نام می‌نهد- تن می‌دهد که در حین جنگ بر میزان قدرت انصارالله افزوده شده است. این آمار به خوبی نتیجه جنگ را نشان می‌دهند: تا پیش از جنگ ظالمانه عربستان، ائتلاف جنبش انصارالله، 11 استان شمالی یمن که مجموعاً 153718 کیلومتر مساحت یمن یعنی کمی بیشتر از 29 درصد خاک و حدود 18/2 میلیون نفر جمعیت یعنی کمی بیشتر از 79 درصد جمعیت یمن تشکیل می‌دهند، در اختیار داشت. چهار هفته پس از آغ��ز جنگ و هم اینک 256863 کیلومتر مربع از خاک- بیش از 48 درصد- و حدود 22 میلیون نفر از جمعیت- یعنی بیش از 95 درصد جمعیت- یمن را در اختیار دارد. این در حالی است که پیش از جنگ جنبش انصارالله هیچ علاقه‌ای به حرکت به سمت جنوب نداشت ولی جنگ و ضرورت ایجاد خط دفاعی در سواحل خلیج عدن سبب الحاق 7 استان لحج، ضالع، ابین، بیضاء، شبوه، ‌عدن و مأرب به منطقه شمالی گردید.

چهار هفته بمباران هوایی نتوانست آسیبی به انسجام انصار و نیروهای وفادار به آن بزند و به هیچ جنبش اعتراضی مردمی علیه انصارالله منجر نشد ولی نیروهای وفادار به عربستان را با بحران هویت، انسجام و کارآمدی مواجه کرد. عملیات رژیم عربستان، حزب شبه اخوانی اصلاح را که نفوذ قابل توجهی در میان مردم داشت و وابسته‌ترین جریان یمنی به رژیم آل سعود به حساب می‌آمد به انزوا برد، «تعز» پایتخت جریان اخوانی- وهابی از سیطره این حزب خارج شد و مأرب دومین شهر فعالیت این حزب هم عملا از سیطره آنان درآمد. عملیات هوایی رژیم سعودی سبب تثبیت صنعا و عدن در دست انصارالله گردید. این در حالی است که با سیطره انصار بر لحج، عدن، ابین و شبوه و حضور تله‌ای و ناپیوسته انصار در بخش‌هایی از سواحل المهره و حضرموت، بخش اعظم ساحل بسیار طولانی خلیج عدن در سیطره انصارالله و ارتش یمن که متحد انصار می‌باشد قرار گرفته است. در واقع هم‌اینک به برکت! چهار هفته عملیات ظالمانه سعودی سواحل یمن در اختیار انصارالله و متحدان آن قرار دارد.

و در واقع هم‌اینک 18 استان از 20 استان یمن شامل پایتخت‌های تاریخی آن- یعنی تعز، صنعا، عدن و صعده- در اختیار ائتلاف انصار می‌باشد و این در حالی است که از دو استان دیگر، استان المهره نیز در اختیار قبایل آن است و از تصرف القاعده و نیروهای شبه نظامی منصور هادی و میلیشیای اصلاح مصون مانده است.

عربستان در این جنگ از پشتیبانی پیوسته ارتش آمریکا در ابعاد تامین تسلیحاتی، آموزش، مخابرات، اطلاعات حساس و کمک‌رسانی به هواپیماها حین عملیات برخوردار بود که مقامات نظامی و غیرنظامی آمریکایی کم و بیش به آن اذعان کردند. بر این اساس آمریکایی‌ها هر چه در توان داشتند برای جلوگیری از شکست عربستان پای کار آوردند و به این ترتیب در جزء جزء جنایاتی که علیه مردم مظلوم یمن اعمال شد، شریک هستند و باید پاسخگو باشند. آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که یمنی‌ها راه انتقام را بلدند و لذا از همین امروز نیروهای نظامی و غیرنظامی آمریکایی در حین تردد در این منطقه باید در انتظار ضربه یمنی‌ها باشند. انتقام یمنی‌ها قطعا از مقیاس حدود سه هزار شهیدی که داده‌اند، فراتر خواهد رفت اما در عین حال با توجه به تجربه شکست آمریکایی‌ها در چنین جنگ‌هایی، موافقت آنان با ورود متحد خود به جنگی با این نتایج بسیار بعید به نظر می‌رسد. از این رو می‌توان صحت این عبارت سرفرمانده نظامی آمریکا در منطقه را پذیرفت که گفت من از طریق رسانه‌ها از آغاز جنگ عربستان علیه یمن مطلع شده‌ام.

اما این موضوع چیزی را از مسئولیت آمریکا در این جنگ کم نمی‌کند چرا که سوخت هواپیماها و بمب‌های ویژه‌ای که هواپیماهای ارتش اجاره‌ای سعودی حمل می‌کردند، مستقیما در آسمان یمن از هواپیماهای آمریکایی به هواپیماهای سعودی منتقل می‌شدند.

نتیجه این جنگ تاثیر عمیقی در منطقه ما برجای می‌گذارد. عربستان از هم‌اکنون یک دشمن جدی را در کنار مرزهای خود دارد و از امروز هر اقدام این دشمن علیه سعودی از نظر اخلاقی و حتی از منظر حقوق بین‌الملل- عملیات مقابله به مثل- موجه می‌باشد این موضوعی است که رژیم آل‌سعود برای غلبه بر آن باید هزینه سیاسی و امنیتی زیادی را بپردازد. رژیم آل‌سعود منطقا نمی‌تواند به این زودی در منطقه‌ای که شکست خورده است، بار دیگر وارد عملیات شود. بنابراین انصارالله یک دوره زمانی فرصت دارد تا بدون دغدغه بر میزان توانمندی‌های دفاعی و هجومی خود بیفزاید از سوی دیگر از آنجا که برای اروپا هیچ‌چیز به اندازه منافع اقتصادی اهمیت ندارد، تلاش خواهد کرد تا راهی برای نزدیک شدن به جنبش پرقدرت انصارالله پیدا کند و از امنیت آبراه دریای سرخ و سواحل خلیج‌ عدن مطمئن گردد. این موضوع تا حد زیادی شرایط را برای آل‌سعود دشوار می‌کند چرا که به میزان توجه به اهمیت رابطه با جنبش انصارالله، از اقتدار و اعتبار آل‌سعود کاسته می‌شود و حال آنکه عربستان دست به جنگ زد تا  به خیال خود، نمایی از مطلقه بودن اقتدار خود در این منطقه را به نمایش بگذارد. در همین هفته گذشته یک مقام دیپلماتیک عربستان در گفتگو با یک دیپلمات ایرانی، با صراحت گفت حاضریم افغانستان را کاملا به شما واگذار کنیم به شرط آنکه شما به ما کمک کنید تا بر مشکل یمن فایق آئیم و البته طرف ایرانی در پاسخ گفته بود: «نه شما اجازه دارید از طرف ملت افغانستان تصمیمی بگیرید و نه ما اجازه داریم از طرف ملت یمن تصمیمی بگیریم». جنگ به پایان خود نزدیک شده و حال آنکه عربستان از سیطره بر یمن دورتر شده است.

اما انصارالله هم‌اینک باید به کمک مردم یمن و با تشریک مساعی همه گروههای یمنی یک نظام سیاسی مردم‌سالار براساس آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی بنا کند. یمنی‌ها ثابت کرده‌اند که پای کار انقلاب خود می‌مانند اما این همه، یمن را بی‌نیاز از قانون‌اساسی و چارچوب‌های قانونی نمی‌کند و لذا یمن باید همچنانکه در بعد امنیتی به توانمندی‌مناسبی رسیده است در بعد سیاسی هم صاحب یک نظام مقتدر باشد. این چنین نظامی می‌تواند در میان کشورهای عربی و اسلامی به یک الگوی خوب تبدیل شود.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی****

آتش بس فقط با شرایط مردم یمن

بسم‌الله الرحمن الرحیم

28 روز پس از آغاز حمله ائتلاف «عربی – غربی» به یمن به سرکردگی رژیم آل سعود و درحالی که از دیروز زمزمه برقراری آتش بس به راه افتاده، اکنون این سئوال مطرح است که این جنگ پرهزینه و پرخسارت چه دستاوردهایی برای حاکمان جدید و قدرت طلب ریاض داشته و چه موفقیت‌هایی را به لحاظ نظامی، سیاسی، اقتصادی، حیثیتی و اعتباری برای این ائتلاف جنگ طلب در بر داشته است؟

شاید برای اینکه به پاسخ این سئوال دست یابیم، نگاهی به عنوان مقالات رسانه‌های کنکاش‌گر غربی و عربی، بتواند وزنه ریاض در این جنگ و دستاوردهای آن را مشخص نماید.

روزنامه انگلیسی «فایننشال تایمز» در تیتر نخست صفحه اول خود اعلام کرد: «حمله عربستان به یمن شکست خورده است.» این روزنامه سپس می‌نویسد: «حملات هوایی عربستان به یمن شکست خورده زیرا به هدف اصلی خود نرسیده و نتوانسته جنبش انصارالله را که اکنون نمایندگی ملت یمن را به دست آورده،‌ مجبور به عقب‌نشینی کند و تداوم ورود نیروهای جنبش مردمی به جنوب به رغم تداوم حملات هوایی عربستان بیانگر این حقیقت است که مردم یمن به هیچ‌وجه قصد عقب نشینی و تسلیم در برابر ریاض را ندارند.»

واقعیت همین است که این روزنامه غربی نوشته است، زیرا آل سعود نزدیک یکماه است که به بهانه حمایت از آنچه مشروعیت دولت «عبدربه منصور هادی» می‌خواند، جنگ ویرانگری را علیه مردم یمن به راه انداخته و با همراه کردن برخی کشورهای شورای همکاری و رژیم‌های مرتجع و وابسته عرب و با تصویب قطعنامه دلخواهشان در شورای امنیت با همراهی کشورهای غربی، عملاً و رسماً مجوز ادامه ویرانی و کشتار در فقیرترین کشور عربی را دریافت کرده ولی نه تنها چیزی به دست نیاورده بلکه نفرت و شکست منطقه‌ای و جهانی نیز نصیبش شده است.

روزنامه عرب زبان «رای الیوم» نیز در مقاله‌ای درخصوص آخرین تحولات یمن می‌نویسد: «شواهد حاکی از آنست که عربستان درحال غرق شدن در شن‌های روان و داغ یمن است زیرا پس از این همه بمباران مردم غیرنظامی و ایجاد رعب و وحشت در میان زنان و کودکان و آواره کردن آنان، هیچ نشانه‌ای از ترس و عقب‌نشینی در میان مردم یمن مشاهده نمی‌شود بلکه نفرت از رژیم آل سعود در حیاط خلوت قدیمی ریاض که سعودیها همواره به دنبال افزایش نفوذ در آن بودند، درحال افزایش است.

دستاورد سعودیها از حمله به یمن، که اکنون درحال تبدیل شدن به باری سنگین و کمرشکن بر دوش حکام تازه کار سعودی می‌باشد، همین افزایش نفرت بین‌المللی از آنان، آشکار شدن ناتوانی آل سعود و همپیمانانش در به زانو در آوردن مردم یمن، بی‌اعتبار بودن ائتلاف آل سعود و متحدانشان و از همه مهمتر برملا شدن خوی درندگی و سبعیت سعودیهاست که نشان داد که آل سعود از صهیونیست‌ها در کشتار یک ملت مسلمان پیشی گرفته است.

آنچه مسلم است اینست که به لحاظ نظامی، شکست و پیروزی در یک جنگ، متناسب با اهداف جنگ سنجیده ومحاسبه می‌شود و اگر اهداف عربستان از توسل به این جنگ را، آنچنان که ا علام شده، شکست حوثی‌ها و به زانو در آوردن ملت انقلابی یمن بدانیم، هیچ شاخص و نشانه‌ای که حاکی از شکست حوثی‌ها در این جنگ باشد به چشم نمی‌خورد زیرا حوثی‌ها توانسته‌اند توان دفاعی و نظامی خود را حفظ کنند.

یکی از دلایل اینکه حوثی‌ها توانسته‌اند از شمال یمن به همه مناطق این کشور نفوذ پیدا کنند، پایداری و ثبات قدمی است که در راه آرمان‌های آزادیخواهانه دارند و اکنون پس از تجاوز رژیم سعودی، مردم یمن به آنها به عنوان حافظ منافع و تمامیت ارضی کشورشان نگاه می‌کنند.

به لحاظ سیاسی نیز برخلاف ادعای اولیه عربستان مبنی بر در اختیار داشتن حمایت و پشتیبانی عربی و بین‌المللی در تجاوز به یمن، اکنون خبری از این حمایت‌ها نیست و آنچه از آن به عنوان ائتلاف یاد می‌شد، زودتر از آنچه تصور بشود از هم پاشیده است.

شاید شاهزادگان جوان و بی‌تجربه سعودی هنگامی که تجاوز به یمن را با خشونت و عدم عقلانیت آغاز کردند، هیچ وقت تصور نمی‌کردند با چنین مشکلاتی مواجه شده و حتی حامیان سنتی آنها نیز آنها را وسط زمین و آسمان رها کنند.

ائتلاف آل سعود علیه یمن، اولین شکست سیاسی خود را زمانی تجربه کرد که مجلس پاکستان علیرغم دلدادگی نخست‌وزیر کشورشان به شاهان سعودی، از دولت این کشور خواست پای خود را از این ائتلاف بیرون کشیده و اعلام بیطرفی کند. این موضع نمایندگان ملت پاکستان باعث شد کشورهای دیگر عضو ائتلاف مثل ترکیه، مصر،‌ اردن، مراکش نیز در این همراهی به تردید افتاده و شاهزادگان بی‌تجربه آل سعود را تنها بگذارند.

امروز علیرغم بهره‌گیری آل سعود از حمایت‌های شورای همکاری خلیج فارس و تصویب بیانیه در اتحادیه عرب در حمایت از حمله به یمن، کسب حمایت کشورهای اروپایی و آمریکایی، همکاری اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی، تصویب قطعنامه در شورای امنیت، رژیم سعودی تنها نتیجه‌ای که از این جنگ پرهزینه بدست آورده، تزلزل در میان همپیمانان، ناتوانی در برابر ملت متحد و یکپارچه یمن و درهم پیچیده شدن «طوفان قاطعیت» است که از این پس سمت و سوی آن از یمن به سوی مناطق مرزی عربستان و ریاض تغییر جهت خواهد یافت.

اکنون این طوفان با مقاومت ملت یمن و تسلیم ناپذیری آنان به سوی ریاض درحال بازگشت است و دیر یا زود به کاخ‌های شیوخ شکم باره و شاهزادگان بی‌تجربه‌ای خواهد افتاد که عربستان را بیش از پیش به قهقرا می‌برند.

با شکست شاهزادگان جوان در جنگ با مردم یمن که نشانه‌های آن ظاهر شده، وجهه ریاض بیش از پیش در منطقه تخریب خواهد شد و به حکام جدید سعودی ثابت خواهد گردید که آنان لقمه بزرگتر از دهان خود برداشته‌اند و نمی‌توانند آن را هضم کنند. زمزمه برقراری آتش بس با شرایط مورد نظر آل سعود، کاملاً نشان دهنده عجز آنها از ادامه جنگ است. تردیدی وجود ندارد که انصارالله و مردم یمن نه تنها شرایط آل سعود را نخواهند پذیرفت، بلکه این جنگ را با تحمیل شرایط خود به آل سعود به پایان خواهند برد.

***************************************

روزنامه خراسان*****

بحران يمن و نقابي که کنار رفت /عليرضا قرباني

همسويي رژيم آل سعود با اهداف اسرائيل و آمريکا با وجود آن که براي کارشناسان و خبرگان دنيا از جمله در جهان اسلام، مسئله چندان پنهاني نيست، اما حاکمان حجاز در طول سال هاي طولاني کوشش کرده اند تا با رعايت بعضي ظواهر از همه گيري اين ديدگاه در افکار عمومي امت اسلامي جلوگيري کنند؛ از طرف ديگر رخداد هاي پرشتاب سال هاي اخير که با قدرت يافتن محور مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي و آشکار شدن نقاط ضعف اسرائيل همراه شده است، تغييراتي در رفتار حاميان کمتر آشکار صهيونيسم پديد آورده و به نوعي پرده از هويت واقعي آن ها برداشته است.

اگر در جنگ 33 روزه اسرائيل در تابستان سال 2006 ميلادي، ائتلاف نسبتا پنهاني از همکاري آمريکا، عربستان و ترکيه براي برچيدن بساط مقاومت در لبنان وجود داشت، همسويي کشورهاي ثروتمند عرب با اهداف اسرائيل در رخدادهايي که بعد از آن تاريخ اتفاق افتاده، ابعاد روشنتري يافته است، به گونه اي که در آخرين تجاوز اسرائيل به غزه (تهاجم 51 روزه سال گذشته) کشورهاي عربي تا روز سي ام جنگ، هيچ گونه اعلام موضعي نسبت به تجاوزات رژيم صهيونيستي نداشتند و حتي وزيران امور خارجه اتحاديه عرب در هفته اول جنگ، تحت تأثير بعضي قدرت‌هاي درون و بيرون اين اتحاديه مواضعي ضد مقاومت اتخاذ کردند!

ماهيت حمايت از جبهه صهيونيسم عليه مقاومت اسلامي توسط دولت‌هاي بعضي کشور‌هاي منطقه که تا پيش از اين در قالب سکوت در برابر تجاوز يا حمايت پنهان مالي و سياسي معنا پيدا مي‌کرد، در سال هاي اخير تغيير اساسي پيدا کرده و رسما به اعلان جنگ عليه دشمنان اسرائيل تبديل شده است. حمايت آشکار و همه جانبه نظامي، تسليحاتي و سياسي از تروريست‌ها در برابر دولت سوريه به عنوان بخش مهمي از مقاومت ضد صهيونيستي به خصوص توسط دولت‌هاي عربستان، ترکيه، قطر، امارات و ديگر همپيمانان آن‌ها بخش ديگري از هويت کمتر آشکار حاميان صهيونيسم يا بازيگران در پازل منافع صهيونيست ها را برملا ساخته است.

تهاجم وحشيانه و خونبار چند هفته اخير آل سعود عليه يمن، در کنار خسارات فراواني که بر مردم فقير و مظلوم اين کشور اسلامي وارد ساخته است، به آشکارتر شدن همسويي آل سعود و همپيمانانش با اسرائيل انجاميد. دشمنان جبهه مقاومت اگر تا کنون به مدد رسانه‌هاي در اختيار و حمايت امپراتوري رسانه‌اي صهيونيسم، تلاش کرده اند تا اين همسويي را پرده‌پوشي کنند، اما قرار گرفتن آن‌ها در برابر مردمي که از حمايت چهره برجسته‌اي مانند سيد حسن نصرا... برخوردارند -که در همه جهان و از جمله در افکار عمومي دنياي اسلام و عرب نماد دشمني با اسرائيل به شمار مي رود- همسويي دشمنان ملت يمن با اسرائيل را بيشتر از هميشه آشکار مي‌سازد.

اگر تا ديروز حمايت آل سعود و همپيمانانش از اسرائيل دربرابر حزب ا... لبنان و مقاومت فلسطين، حمايتي غيرمستقيم از صهيونيست‌ها به شمار مي‌آمد و اگر پشتيباني از داعش و النصره و ديگر تروريست‌ها در سوريه را نتوان جنگ مستقيم حاميان تروريست‌ها، عليه محور مقاومت به حساب آورد، تهاجم آل سعود به يمن، ورود به جنگي نيابتي از طرف اسرائيل عليه بخشي از جهان اسلام بود که شعار اصلي آن‌ها مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل است، حتي اگر در تحليل‌هايي که صورت مي‌گيرد، يمن به عنوان بخشي از محور مقاومت اسلامي کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد.

جنگ جبهه صهيونيسم عليه يمن از زاويه نگاه ديگري هم قابل تحليل است. شکست خفت بار اسرائيل در جنگ 33 روزه، عدم نتيجه‌گيري از بمباران‌هاي سنگين باريکه غزه براي تضعيف مقاومت فلسطين وعدم توفيق در جبهه سوريه باعث شده است تا اين جبهه به خيال خود، نقطه آسيب پذير ديگري از جهان اسلام را که با پيروزي انقلاب مردم يمن مي‌رود تا جبهه مقاومت اسلامي را گسترده تر سازد، انتخاب کند. جبهه صهيونيسم که رژيم آل سعود آن را در نبرد يمن نمايندگي کرده است، با گمان جدايي جغرافيايي يمن از محور به هم پيوسته مقاومت از يک سو و همسايگي با عربستان از سوي ديگر بر آن بوده تا از پاگرفتن انديشه مقاومت ضد صهيونيستي در قطعه مهمي از جهان اسلام جلوگيري کند. براي همين آل سعود با کنار گذاشتن ملاحظات و با استفاده از همه توان خود و پشتيباني آمريکا و ديگر حاميان اسرائيل به مردم مقاوم يمن هجوم آورد، اما صرف نظر از خسارات شديد بمباران‌هاي هوايي و موشکي و توپخانه‌اي بر زيرساخت‌ها و کشتار مردم غير‌نظامي، آنچه در جبهه ميداني يمن اتفاق افتاد، گسترش روزافزون موفقيت‌هاي جبهه مقاومت بود و چه بسا دير نباشد که شاهد ثبت شکست ديگري در پرونده جبهه صهيونيسم باشيم؛ شکستي که تبعات وسيع تر و بسيار متفاوتي با گذشته خواهد داشت.

هواپيماهاي مهاجم سعودي در دو – سه روز گذشته، شدت حملات خود را به اوج رسانده اند. استفاده از سلاح هاي ممنوعه شيميايي و فسفري و حمله با بمب هاي بسيار قوي که بعضي رسانه هاي آمريکايي از آن با عنوان بمب اتمي تاکتيکي ياد کرده اند، نشان دهنده آن بود که آل سعود آخرين و يا به عبارتي مؤثرترين تيرهاي ترکشش را با آرزوي تأثير گذاري بر مقاومت يمن رها مي ساخت، شدت يافتن تهاجم‌هايي از اين دست معمولا در آستانه دو اقدام مهم صورت مي گيرد؛ آماده شدن براي آغاز مرحله تازه‌اي از جنگ مانند تهاجم زميني، يا در نقطه مقابل آن رسيدن به آخر خط و آماده شدن براي پذيرش غير رسمي شکست و توافق با آتش‌بس؛ يعني همان چيزي که در آخرين ساعت شب گذشته اعلام شد، چه اين که براساس آنچه از صحنه ميداني يمن مشهود است، آل سعود به خاطر تنها ماندن در جنگ با مقاومت يمن، جرات و توان حمله نظامي زميني به سرزمين چريک‌ها را نداشت. در هر صورت آنچه بديهي است، آن که آل سعود چه از نظر هيمنه نظامي و چه از جهت حيثيتي بازنده بزرگ اين بحران شناخته مي‌شود و اميران سعودي بايد منتظر تکانه‌هاي شديد داخلي و خارجي اشتباه تاريخي خود باشند.

***************************************

روزنامه ایران******

بازگشت به روح هدفمندی یارانه ها/سعید لیلاز

 اگر قرار بود برنامه هدفمندسازی یارانه‌ها در دولت یازدهم کلید بخورد، شاید بهترین پیشنهاد این بود که بازگردیم به روح برنامه چهارم توسعه که در دولت اصلاحات نوشته شد و هرگز هم به اجرا درنیامد. در آن صورت، شاید هرگز به هیچ یک از گروه‌ها و دهک‌های اجتماعی یارانه نقدی پرداخت نمی‌شد، بلکه دولت این اجازه را می‌یافت که درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل‌های انرژی را برای گروه هدف یعنی محرومان اجتماعی و نیز بهبود وضعیت بهداشت و درمان، کشاورزی و تولید جامعه صرف کند.

با این همه؛ چه می‌شود کرد که هدفمندی یارانه‌ها به شکل موجود بمب ساعتی است که دولت احمدی‌نژاد برای دولت روحانی به میراث گذاشته است و بر اساس آن؛ تاکنون پرداخت نقدی به فهرست یارانه بگیران بدون هیچ استثنایی صورت گرفته است. هر چند، به عنوان کسی که تاکنون دیناری یارانه دریافت نکرده است، معتقدم پرداخت یارانه از محل درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل‌های انرژی، حق همه ایرانیان- اعم از فقیر و غنی- است. بنابراین؛ مخالف حذف بعضی از یارانه‌بگیران هستم، مگر آنکه خود افراد، داوطلبانه از دریافت یارانه انصراف دهند.

اما برخلاف این عقیده شخصی، همچنان معتقدم که آنچه روی دست دولت یازدهم باقی مانده، میراثی با پیامدهای ناگوار است. زیرا منابع حاصل از افزایش قیمت حامل‌های انرژی، به میزانی نیست که حتی بودجه یارانه پرداختی را پوشش کامل دهد و دولت در وضعیتی است که برای پرداخت یارانه‌ها به ایرانیان، با کسری بودجه چشمگیری مواجه است. از سوی دیگر، مجلس نیز با مصوبه کلی خود، دولت را ملزم به حذف شماری از یارانه‌بگیران کرده است و اگر قوه مجریه در چارچوب اجرای مصوبات قوه مقننه، تعدادی از دریافت کنندگان یارانه را از فهرست حذف کند؛ اتفاقی است که نارضایتی برخی از حذف شدگان را در پی خواهد آورد. اما با شناسایی دقیق پردرآمدها، برقراری تعامل با افکار عمومی و شناساندن ضرورت اجرای این حذف و نیز اطلاع‌رسانی دقیق و بهنگام، می‌توان این اقدام را با هزینه کمتری انجام داد.

دولت روحانی در کمتر از دو سالی که از عمرش می‌گذرد، موفق شده است بخش قابل توجهی از انحراف دول�� گذشته در اجرای برنامه هدفمندی یارانه‌ها را از طریق پرداخت نقدی یارانه به شبکه بهداشت و درمان دولتی کشور اصلاح کند. پرداخت یارانه نقدی که به شبکه بهداشت و درمان کشور و به بیمارستان‌های دولتی انجام می‌شود، از جمله بهترین، کارآمدترین، انسانی‌ترین و خداپسندانه‌ترین اقداماتی است که دولت می‌توانست در هدفمندی یارانه‌ها انجام دهد. زیرا این شیوه پرداخت یارانه فقیرترین و محروم‌ترین توده‌های جامعه ایران را در بر می‌گیرد.

با این حال؛ از نظر میزان درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل‌های انرژی و نیز با توجه به تعهد باقی مانده بر دوش دولت برای پرداخت یارانه‌های نقدی تاکنون این امکان وجود نداشته است که دولت بیش از این به اصلاح و رفع انحراف اجرای برنامه هدفمندسازی یارانه‌ها بپردازد. معضلی که دو راهکار مشخص دارد؛ افزایش مجدد قیمت حامل‌های انرژی و نیز حذف برخی دهک‌ها از دریافت یارانه نقدی. بویژه که حذف برخی دهک‌ها و گروه‌های اجتماعی از فهرست یارانه بگیران توسط نمایندگان مجلس در قانون بودجه 1394 پیش‌بینی شده است. این قانون پس از تصویب در مجلس و تأیید شورای نگهبان، لازم‌الاجرا است. زیرا وقتی قانونی تصویب شد دولت نمی‌تواند بگوید که آن را اجرا نمی‌کند. بر اساس قانون بودجه سال 94، دولت موظف است 2 و نیم میلیون خانوار را از فهرست یارانه‌بگیران حذف کند.

بنابراین راه حل پیشنهادی این است که دولت به آنچه مجلس در بودجه 94 مصوب کرده، گردن نهاده و آن را اجرایی کند. تا اولاً اصل رعایت قانون در کشور نهادینه شود و ثانیاً دولت بتواند برای بازگشت به روح واقعی برنامه هدفمندی یارانه‌ها یعنی پرداخت یارانه به محرومان و نیز اختصاص یارانه به بخش تولید، منابع کافی را به دست آورد.

***************************************

روزنامه جام جم *******

التیامی بر انتظار/ محمد خداکرمی

روشن است که شخصی که هواپیما را برای سفر انتخاب می‌کند، زمان برایش اهمیت دارد. از این رو بروز هرگونه تاخیر یا تغییر در پرواز هواپیماها می‌تواند به راه‌های گوناگون به وی ضرر بزند که کمترین این ضرر، ناراحتی، استرس و دشواری انتظاری است که وی در طول تاخیر تحمل می‌‌کند.

با این‌که از مدت‌هاپیش دستورالعملی در سازمان هواپیمایی کشوری برای حمایت از حقوق مسافران در حین تاخیر، تغییر یا لغو پروازها وجود داشت و این دستورالعمل در طول زمان اصلاح نیز شده بود، اما گذشت زمان، لزوم گنجانیدن مقتضیات جدید در آن را ضروری ساخت.

اینچنین بود که سازمان هواپیمایی کشوری از مدت‌ها قبل از طریق مشاوره با خود شرکت‌های هواپیمایی و همچنین مشاهده دستورالعمل‌های مشابه در سایر کشورهای جهان، پیش‌نویس دستورالعمل حقوق مسافر را تهیه و به شورای‌عالی هواپیمایی کشوری فرستاد.

این شورا نیز در چند جلسه بحث و بررسی که بعضا با حضور وزیر راه و شهرسازی بود، این دستورالعمل را تصویب و برای اجرا به شرکت‌های هواپیمایی ابلاغ کرد. مهم‌ترین ویژگی این دستورالعمل تکریم مسافران از راه‌های گوناگون است. بدیهی است بهترین اقدام شرکت هواپیمایی در رعایت حقوق مسافر، انجام بموقع و امن پرواز است و اقدامات رفاهی در حین تاخیر مشکلی از مسافر حل نخواهد کرد، اما تلاش در سازمان هواپیمایی کشوری این است که التیام‌بخش آلام مسافران منتظر بوده و ضمنا شرکت‌های هواپیمایی وادار شوند با تغییر در ساختار درونی خود، میزان تاخیرها را به حداقل برسانند. از این رو موضوع پرداخت خسارت به مسافران در دستور کار قرار گرفت و شرکت‌ها باید در صورت تاخیر، علاوه بر این که پرواز انجام می‌شود، تا 30 درصد بهای بلیت را به عنوان خسارت بپردازند. بعلاوه در صورت تاخیر بیش از 4 ساعت، بهای کامل بلیت پس داده می‌شود. حال شاید بسیاری از شهروندان بپرسند ضمانت اجرای چنین دستورالعملی چیست؟

در پاسخ باید گفت اولا چون این دستورالعمل با مشارکت خود شرکت‌ها تهیه شده، دلیلی بر رعایت نکردن آن وجود ندارد و انتظار ما، همکاری کامل شرکت‌های هواپیمایی در این باره است.

ثانیا سازمان هواپیمایی کشوری ابزار قانونی لازم برای نظارت و برخورد با شرکت‌ها را در اختیار دارد؛ زیرا این سازمان پروانه بهره‌برداری و مجوزهای پرواز شرکت‌ها را صادر می‌کند و علاوه بر تذکر شفاهی و کتبی و اخطار، در موارد حادتر می‌تواند از اختیارات قانونی خود استفاده کند؛ از این‌رو امید است این دستورالعمل آغازگر رضایت بیشتر مردم از خدمات هوایی بوده و ضمنا باعث بهبود عملکرد شرکت‌های هواپیمایی شود.

 ***************************************

روزنامه وطن امروز *******

چرا جامعه جهانی آمریکا نیست؟/سعید ملکی

1- اهمیت مذاکرات هسته‌ای ایران با غرب به گونه‌ای است که رهبر معظم انقلاب مکرراً و به بهانه‌های گوناگون تذکرات و رهنمودهای حکیمانه‌ای را به مسؤولان گوشزد می‌فرمایند. مروری بر بیانات حضرت معظم‌له در طول سال‌های گذشته بویژه در دوران پس از روی کار آمدن دولت یازدهم نشان از آن دارد که اساساً موضوع هسته‌ای بویژه مذاکرات ایران با غرب یکی از کانون‌های اصلی توجه ایشان در سال‌های اخیر را تشکیل داده است. رهنمودهای ایشان گاه ملت و در غالب موارد دولت و بویژه تیم مذاکره‌کننده ایرانی را خطاب قرار داده است. «بدبینی نسبت به طرف غربی بویژه دولت ایالات متحده» اصلی‌ترین وجه مشترک بیانات ایشان در طول این سال‌هاست. در همین راستا فرمانده معزز کل قوا در رهنمودهای‌شان همزمان با سالروز میلاد باسعادت دخت نبی اعظم صلوات الله علیه، حضرت فاطمه سلام‌الله علیهما، با اشاره به آخرین تحولات به وقوع پیوسته در مسیر مذاکرات هسته‌ای، به ذکر نکات ارزشمندی پرداختند. «بدعهدی و غیرقابل اعتماد بودن دولت ایالات متحده» و «هشدار درباره محدود کردن جامعه جهانی به آمریکا و 3 کشور اروپایی [انگلیس، فرانسه و آلمان]»، دو فراز مهم بیانات ایشان است. همانگونه که پیداست مورد اول ناظر به تبیین شخصیت طرف غربی و مورد دوم ناظر بر نوع کنشگری مطلوب طرف ایرانی در فرآیند مذاکرات است. با توجه به اهمیت این دو محور در مسأله هسته‌ای، در ادامه به تبیین دیدگاه ایشان پرداخته‌ایم.

   آمریکا؛ دولتی که قابل اعتماد نیست

 با مروری بر تاریخچه نوع کنشگری دولت ایالات متحده در مناطق مختلف دنیا می‌توان چرایی شکل‌گیری «هویت شیطانی» امروزی این دولت در نزد افکار عمومی دنیا بویژه امت اسلام را به خوبی درک کرد. ویژگی‌های رفتاری‌ای چون «بدعهدی»، «حیله‌گری»، «تفرقه‌اندازی» و... تبدیل به «روتین»های رفتاری دولت آمریکا شده است. «جان پرکینز»  در کتاب مشهورش با عنوان «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی»  با نگارش خاطرات شخصی خود، گوشه‌هایی از جنایات دولت ایالات متحده در کشورهای مختلف دنیا بویژه کشورهایی چون ایران زمان پهلوی، نیکاراگوئه، مصر و چندین کشور دیگر را به تصویر کشیده است. عصاره کلام پرکینز در این کتاب آن است که تنها «دولت‌های ابله و ناکارآمد» دل به آمریکا خواهند بست. دولت‌هایی که به دلیل فقدان پشتوانه مردمی و تنها برای تثبیت حکومت خود به «مزدوران» دولت آمریکا در کشور خود تبدیل می‌شوند. این کتاب تنها یک نمونه از هزاران سندی است که توسط خود شهروندان آمریکایی به افشای جنایات دولت آمریکا در دیگر کشورها پرداخته است. شواهد و مستنداتی که لزوم بدبینی به دولت مکار و بدعهد آمریکا را بیش از پیش گوشزد می‌کند. موضوعی که بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تاکید قرار گرفته و ایشان در دیدار با مداحان اهل‌بیت سلام‌الله علیهم اجمعین بار دیگر بدان اشاره فرمودند: «من البته هیچ‌وقت نسبت به مذاکره با آمریکا خوشبین نبودم. نه از باب یک توهم بلکه از باب تجربه؛ تجربه کردیم... [بنده] جداً دغدغه دارم؛ این دغدغه ناشی از آن است که طرف مقابل بشدت اهل فریب و دروغ و نقض عهد و حرکت در خلاف جهت صحیح است؛ طرف مقابل این‌جوری است... ببینید! طرف این‌جوری است؛ دارد با شما حرف می‌زند، بر سر یک موضوعاتی تفاهم به‌وجود می‌آید، در همان حالی که دارد با شما حرف می‌زند، دارد یک اعلامیه‌ای تهیه می‌کند که برخلاف آن چیزی است که بین شما و او دارد می‌گذرد و تا مذاکره‌تان تمام شد، آن اعلامیه را منتشر می‌کند!»

همانگونه که رهبر حکیم انقلاب نیز بدان اشاره فرموده‌اند، این احساس بدبینی مبتنی بر شناختی جامع پیرامون نوع رفتار دولت ایالات متحده در چندین دهه متوالی است. خلاصه! دولت محترم و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای تنها با پرهیز از هرگونه برخورد «لیبرالی-کانتی» در دنیای تماماً «رئالیستی- هابزی» ساخته‌شده توسط تمدن غرب، خواهد توانست منافع بیشینه یا لااقل مطلوب ایران در مذاکرات هسته‌ای را محقق کند.

چرا جامعه جهانی محدود به آمریکا و متحدانش نیست؟

2- انتقاد از محدود کردن جامعه جهانی به آمریکا و 3 کشور اروپایی انگلستان، فرانسه و آلمان از دیگر نکاتی بود که رهبری عالیقدر نظام اسلامی بدان تاکید فرمودند. ایشان با اشاره به حضور نمایندگان ارشد بیش از 150 کشور در جریان جنبش غیرمتعهدها در پایتخت ایران، محدود کردن جامعه جهانی به آمریکا و چند کشور اروپایی متحدش را اقدامی نادرست خواندند. در این رابطه به چند نکته باید اشاره کرد:

یک - بنا بر آنچه در حقوق بین‌الملل به صراحت مورد پذیرش تمام دولت‌های جهان قرار گرفته است هر دولت مستقلی از حق حاکمیت برخوردار بوده و اساساً در صورت عضویت در سازمان ملل متحد رای نمایندگان تمام کشورها در مجمع عمومی این سازمان کاملا با یکدیگر برابر است. به عبارت دیگر اگر تعداد دولت‌های عضو سازمان ملل 192 کشور است در واقع با 192 کشور مستقل که هرکدام دارای حق حاکمیت هستند و به تبع حق ابراز نظر مستقل درباره موضوعات گوناگون را دارند، مواجهیم.

دو- حضور نمایندگان ارشد بیش از 150 دولت جهان در ایران نشان از اعتماد بخش عمده‌ای از کشورهای جهان به دولت جمهوری اسلامی ایران دارد. به عبارت بهتر، بنا بر آنچه در «آداب دیپلماسی» و «روابط بین‌الملل» مرسوم است، پذیرش دعوت یک دولت و حضور نمایندگان کشور «الف» در کشور «ب» نشانه‌های فراوانی دارد که یکی از بدیهی‌ترین این نشانه‌ها ابراز «احترام و اعتماد» نسبت به کشور «ب» است.

سه- بنا بر آنچه اشاره شد، تقلیل دادن جامعه جهانی به آمریکا و 3 کشور اروپایی آن‌هم از سوی دیپلمات‌ها و مقامات رسمی کشور نشانه‌های مختلفی را با خود به همراه دارد که تماماً برخلاف منافع ملی کشورمان قابل تعریف است.

فرجام

 همانگونه که مخاطبان محترم مطالعه فرمودند، محور اول مقاله بر «تبیین شخصیت طرف غربی بویژه دولت آمریکا و لزوم بدبینی به آن» و محور دوم به «پرهیز از محدود کردن جامعه جهانی به آمریکا و متحدان اروپایی‌اش» تاکید داشت. با تدقیقی دوباره در این 2 محور درخواهیم یافت این دو محور، ارتباطی منطقی با یکدیگر نیز دارند. توضیح آنکه دولت ایالات متحده به عنوان «هژمون افول‌یافته» با رهیافتی حیله‌گرانه از محدود کردن جامعه جهانی به خود و متحدان استراتژیکش؛ آن‌هم از سوی مقامات و دیپلمات‌های کشور قدرتمند جمهوری اسلامی ایران، کاملاً استقبال می‌کند. با مروری بر رفتارهای آمریکا در دوران پس از جنگ سرد کاملاً مشخص است آمریکا تمام تلاشش را برای ترجیح مطالبات ظالمانه خود بر خواسته‌ها و مطالبات جامعه جهانی به کار بسته است.

نکته پایانی و بسیار بااهمیت آنکه دیپلمات‌های کشورمان باید با نگاهی کاملاً بدبینانه به دولت آمریکا و با نگاهی موسع و حقیقی به مفهوم جامعه جهانی، تمام «تخم‌مرغ»های خود را در «سبد سست» آمریکای مکار قرار ندهند.

******************************

روزنامه شرق ***

«اس-٣٠٠»، تحولات منطقه و بیانیه لوزان /اکبر قاسمی

بیانیه «لوزان» انرژی‌های سیاسی متعددی را در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای خلق کرد که هرکدام از این انرژی‌های آزادشده، خود موجب تحولات بنیادین در عرصه‌های مختلف شده است. تصمیم «ولادیمیر پوتین»، مبنی‌بر لغو ممنوعیت فروش سامانه دفاع هوایی «اس-٣٠٠»، موضع همراهانه رئیس‌جمهور ایالات‌متحده در این‌باره و بروز ائتلاف هشت کشور عربی برای جنگ با یمن، از جمله پیامد‌های مثبت و منفی این رخداد بوده است. اولین آثار بازخورد منافع بازیگران بین‌المللی در پرتو نتایج بیانیه لوزان و متعاقب دستور هوشمندانه رئیس‌جمهور روسیه مبنی‌بر لغو ممانعت فروش اس-٣٠٠ به ایران، زودتر از شروع شمارش معکوس لغوتحریم‌ها به‌طور رسمی متبلور شد و به‌وضوح ارزیابی دکتر روحانی مبنی‌بر ترک‌خوردن عینی دیوارهای تحریم را نمایان کرد. «پوتین» با اتخاذ رویکرد ناگهانی، چندین هدف را به‌طور همزمان در راستای راهبرد جدید روسیه که به راهبرد توانمندی انقباض ژئوپلیتیک روسیه توسط استراتژیست‌های آن کشور، شناخته‌شده را تعقیب می‌کند: ١- عملی‌کردن ضرورت رسمیت‌یافتن منافع روسیه در تعاملات قدرت‌های جهانی به‌عنوان شریک و نه کارپرداز٢- کسب زودتر از موعد منافع خویش در پروژه مالی اس-٣٠٠ در پرتو خنثی‌سازی آثار منفی تحریم‌های مربوط به بحران اوکراین ٣- بازسازی اعتماد خویش در تعامل با همسایه مقتدر خود، ایران به‌ویژه با هدف فراهم‌سازی بسترهای هرچه بیشتر و به‌موقع در بازاریابی‌های آینده با ج‌.ا.ا ٤- بازآرایی موازنه قوا در تقابل با آرایش‌های جدید آمریکا و ناتو در حوزه‌های اروپای‌شرقی، خاورمیانه و خلیج‌فارس.

 رئیس‌جمهور روسیه در بحران اوکراین توانست گام بلندی را در راستای راهبرد توانمندی «انقباض ژئوپلیتیک» خود با جسارت فراوان و بدون توجه به نظم‌های اروپایی بردارد و تاکنون نیز با الحاق جزیره راهبردی کریمه به حوزه قلمرو خود و ایجاد جمهوری‌های خودخوانده در دنیا، در مقابل تمامی فشارها ایستاده است. هرچند این رویکرد فشارها خسارت بیش از ١٥٠ میلیارد دلاری را در بخش سرمایه‌گذاری‌ها و کاهش تنزل ارزش روبل به نزدیک ٥٠ درصد نسبت به ارزش قبلی به‌همراه داشته است و پوتین نیز به تأثیرات آن معترف بوده اما روسیه بر این امر که این کشور دارای ظرفیت‌های متنوع و قابل‌تبدیل است تأکید داشته و دارد. در این میان روس‌ها با توجه به منافع متصور فراوان در حوزه پیوندهای جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی مشترک با اوکراین در زمینه‌های انرژی، خط لوله انتقال گاز اوکراین به اروپا و زیرساخت‌های تولیدی، اقتصادی، صنعتی و مواصلاتی با این کشور، نمی‌توانند به‌راحتی رقابت و کشمکش و تقابل خود را با آمریکا و اروپا نادیده انگاشته و به‌طور طبیعی، بحران مثلث روسیه و اروپا و آمریکا تا نیل به یک سازش، راه ناهمواری را پیش‌روی خود دارد.

 در سه ماه گذشته روسیه و آمریکا و ناتو ده‌ها مانور نظامی و آرایش نیرو و تجهیزات را در اروپای‌شرقی، مرکزی و حوزه بالتیک در مقابل یکدیگر انجام داده‌اند و پروازهای تجسسی طرفین روی اهداف طرف مقابل بیش از هفت برابر، افزایش را نشان می‌دهد. همچنین ١٠ هزار نیروی جدید ناتو و ٥٠ ناو جدید، ٨٠ هواپیما، هلیکوپتر، هزارو ٥٠٠ تانک و خودروهای زرهی در حوزه احتمالی منازعه مستقر شده‌اند. عمده ارتباطات متعارفا آمریکا و روسیه حتی در زمینه فضایی که در بسیاری از مقاطع گذشته منازعه سیاسی فی‌مابین نیز فعال بوده، به رکود و انجماد گراییده است و جریان روس‌گرایی و محبوبیت پوتین به‌طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است.

 در این میان آلمان‌ها و فرانسوی‌ها به‌دلایل تاریخی و اقتصادی به‌ویژه آثار و نتایج عبرت‌آموز از جنگ‌جهانی اول و دوم که همواره این دو کشور به‌عنوان بازنده جنگ، منافع را نصیب قدرت‌های فراآتلانتیکی همچون آمریکا و انگلیس دیده‌اند، به‌درستی به جایگاه روسیه در نظم و امنیت اروپا پی برده‌اند. آنها سعی دارند با دیپلماسی پرهزینه برای خود در قالب «تفاهم مینسک»، روند منازعه اوکراین را در چارچوب «تحرک نورماندی» سروسامان بخشند که عملا تاکنون یک گام به جلو و یک گام به عقب برداشته‌اند. روسیه در صحنه خاورمیانه به‌جز سوریه، آن‌هم به‌دلیل نیاز به حفظ پایگاه راهبردی خود در «طرطوس»، عمدتا در دیگر تحولات خاورمیانه نقش نظاره‌گری و نهایتا کسب منافع موضعی و مصالحه را با اخذ پاره‌ای امتیازات دنبال می‌کند. همان‌طور که در تحولات لیبی و عراق و اخیرا در یمن، ملاحظه شد، با اعطای رأی ممتنع در شورای امنیت، به برنامه نظامی ائتلاف هشت کشور عربی مشروعیت داده و حاضر به اعمال رویه اخلاقی در قبال متجاوزان علیه مردم یمن و مقابله با فاجعه انسانی درحال‌گذار از خلال حملات وحشیانه سعودی نشدند. نگارنده و برخی تحلیلگران اگرچه نسبت به رویکرد جدید پوتین خوش‌بین هستیم اما درخصوص رویکرد روسیه درقبال لغو ممنوعیت اس-٣٠٠ در دو سطح باید تحولات آن‌را مورد راستی‌‌آزمایی قرار داد. در سطح اول باید منتظر بود که آثار و پیامدهایی که منافع روسیه از قبل این دستور با دیگر بازیگران به‌دنبال آن بوده، تا مرحله اجرا به کجا منتهی می‌شود و در سطح دوم اینکه این قرارداد درصورت عملی‌شدن آن چه تأثیر فوق‌العاده‌ای بر تقویت پدافند و امنیت ملی ج.‌ا.ا به‌همراه داشته و دارد. در آن صورت است که می‌توان آثار ملموس آن را به‌عینه مشاهده کرد. در خاتمه ذکر یک نکته ضروری است. آنچه در این میان حائزاهمیت است، این بوده که هرروز که از رخدادهای متأثر از «بیانیه لوزان» می‌گذرد، لایه‌های پنهان رویکرد حساب‌شده دستگاه دیپلماسی کشور در مدیریت و شناخت صحیح اهداف و ظرفیت‌های بازیگران و قدرت‌های بین‌المللی به‌ویژه در راستای چگونگی تقابل و تعامل با همدیگر و بهره‌مندی از مؤلفه‌های هم‌گرایی و واگرایی هرکدام از قدرت‌ها نسبت به انتخاب انگیزه‌ها و اولویت‌های خویش به‌درستی شناخته می‌شود.

 این رویکردها ما را یکی پس از دیگری به نقشه راهمان نزدیک‌تر کرده و ثمرات بیشتری را به ارمغان آورده و خواهد آورد.

 این رویکرد نشان می‌دهد آنچه در صحنه بین‌المللی در قالب رخدادهای متأثر از رویکردهای قدرت‌های تک‌قطب‌گرا یا چندقطب‌گرا می‌گذرد، استحکام‌پذیر نبوده و همواره همچون رمل در حال گذار است. همچنین سیال‌بودن منافع قدرت‌های بزرگ در برابر یکدیگر و جدی‌بودن تعارض‌های منافع آنان در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی مختلف و متنوع را تبیین می‌کند. مدیریت دستگاه دیپلماسی کشور با شناخت به‌موقع و ماهوی این ظرفیت‌ها و با تبدیل تهدیدها به فرصت‌های گفتمان سنجیده، عملا ضمن خنثی‌کردن تمام تهدیدات توهمی، ظرفیت‌های تفاهم و سازه‌انگاره‌های مقبول را برای کشور و نظام در قالب بیانیه لوزان به ارمغان می‌آورد.

 

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات