بیژن عبدالکریمی
عوامل متعددی وجود دارد که اجازه نزدیک شدن به واقعیت را نمیدهد. یکی از آنها این است که برخی، اساسا درکی از سوژه مدرن ندارند و زبان بخش مهمی از جامعه، یعنی طبقه متوسط را نمیفهمند. از زمانی که ما با مدرنیته مواجه شدیم، وجدان اجتماعی و تاریخی ما شکاف برداشت. از آن زمان به بعد، ما دو ملت هستیم درون مرزهای یک کشور. سنتگرایان و نوگرایان جامعه ما در دو زیستجهان متفاوت زندگی میکنند.
از طرف دیگر گفتمان موجود، فاقد نگرش حکمی و مواجهه فلسفی است. عقلانیت در جامعه امروز ما در پایینی دارد و خشم؛ کینه و احساسات اجازه ظهور و بروز عقلانیت را نمیدهد.
خرد نیرویی است که به ما کمک میکند به اهدافمان برسیم. اگر نیل به آزادی را به عنوان هدف انتخاب کردیم اما راهمان را عوض نکردیم، راهمان عاقلانه نیست. هم در اپوزیسیون و هم در پوزیسیون نوعی نابخردی دیده میشود، چرا که اهدافشان با مسیر انتخابی آنها سازگاری ندارد.
در شرایط کنونی امکان گفتوگو بین جریان نوگرا و سنتگرا وجود ندارد، چرا که نیروهای واسطه حذف و سرکوب شدهاند. اگر این دو جریان ضرروت وحدت و تعامل و گفتوگو را درک نکنند، این کشور نابود میشود. ما نیاز به نیروهایی داریم که بتوانند شکاف اجتماعیمان را پر کنند. اگر چنین گفتوگویی شکل گیرد، نه قدرتهای بینالمللی و نه قدرتهای داخلی کاری در برابر جوانان ما نمیتوانند پیش ببرند. اگر میخواهیم گشایشی رخ دهد و انسدادها برطرف شود، باید به خرد و عقلانیت و گفتوگو روی بیاوریم، وگرنه انسداد بیشتر خواهد شد.
آزادی و نهادهای مدرن حکمفرما در غرب، حاصل کار یکی دو رهبر فریخته نیست. دموکراسی حاصل یک فرماسیون اجتماعی است که در یک بستر تاریخی چندصدساله شکل گرفته است. درک ما از مسائل اجتماعی باید درکی ساختاری و تاریخی باشد، نه درکی فردی و اخلاقی. تصور ما این است که یک فرد جامعه را به وضع امروز دچار کرد. این درک را زمان شاه هم داشتیم و فکر میکردیم اگر شاه برود، اوضاعمان درست میشود. شاه و نظام سلطنت رفت، ولی مناسبات دگرگون نشد. نباید دنبال رفتن فردی و آمدن فردی دیگر باشیم. باید کاری کنیم ساختاری برود و ساختار جدیدی جایگزین شود. البته منظور من ساختار سیاسی نیست. ساختار سیاسی روبنای زیرساخت اجتماعی است. اگر زیربنا تغییر نکند، روبنا همان خواهد بود.
رشدنایافتگی و توسعهنایافتگی دولتهای ما معلول شرایط تاریخی است. مسئله امروز ما به هستیبودگی اجتماعی و تاریخی ما برمیگردد. هستی اجتماعی که تغییر کند، باورها هم تغییر میکند. اگر مسئله اصلیمان حلوفصل شود، مسائل روبنایی هم تحت تأثیر قرار میگیرد. وقتی جامعه ضعیف است و وابسته قدرت سیاسی حق دخالت در زندگی مردم را به خودش میدهد اما اگر جامعه قدرت بگیرد و حکومت وابسته جامعه شود، دیگر خبری از نقض آزادیهای فردی نخواهد بود. اگر ما بتوانیم یک اجماع نخبگانی شکل دهیم، تودههای جامعه دنبالشان میآیند. در حال حاضر طبقه متوسط ما در جامعه گم است. ایدهای ندارد که حول آن جمع شود. اگر چنین اجماعی صورت نگیرد، از انسداد کنونی خارج نمیشویم.
در چنین حکومتی هیچ چیز جدی نیست، نه ژورنالیسم، نه تفکیک قوا، نه پارلمان. همه عناصر مدرن در ظاهر در این جامعه وجود دارد اما نماست و واقعیتی پشت آن نیست.
از سوی دیگر خطای روشنفکران ما، تلاش برای بازی در یک جامعه شبهمدرن با احکام و قواعد بازی در جامعه مدرن است. روشنفکران و جوانان با ترجمه آثار روشنفکران غربی میخواهند دموکراسی بیاورند، در حالی که اینجا تاریخ دیگری دارد و قواعد بازی دیگری.
۱۸ تیرماه امسال بود که قوه قضائیه در اقدامی لازم از تشکیل پرونده قضایی با ۷۰۰ کیفرخواست جهت رسیدگی به جنایات ۱۰۷ نفر از اعضای تروریستی سازمان منافقین اطلاع داد؛ اقدامی که در خور تقدیر است. حال باید گفت: امروز که نظام جمهوری اسلامی در حال درنوردیدن مسیرهای مملو از سنگلاخ نیل به اقتدار و استقلال در روابط بینالملل بلوکبندیشده با تکیه بر امداد الهی و عناصر مؤمن در همه عرصههاست، نباید از ظلم و جنایات خاندان رژیم پهلوی به سرکردگی محمدرضا شاه خائن غافل شد؛ جنایاتی که از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گرفته تا شکنجه و به شهادت رسیدن مردم در زندانهای ساواک و ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و عقب نگهداشتن کشور و ملت ایران به دلیل وابستگی و دادن امتیازهای کلان اقتصادی به غرب و امریکا و از بذل و بخشش سرمایههای عمومی تا هبه کردن اراضی ملی به بیگانگان و به غارت بردن اموال ایران و سپردهگذاری در بانکهای بینالمللی را شامل میشود، حال اگر چه محمدرضا در نوبه دادگاه عدل الهی است، لیکن نمیتوان از رسیدگی به جرائم رضا پهلوی که در طول چهار دهه همواره در جهت براندازی جمهوری اسلامی فعالیت سیاسی و رسانهای کرده است غافل شد؛ فعالیتی که در هر فتنهای تقویت و زمینهساز آشوب و نهایتاً اقدام علیه امنیت ملی توسط عدهای جاهل یا عامل میشد و همچنین نباید از عودت سرمایهها و اموال بهغارترفته مملکت که هم اکنون در اختیار این فرزند ناخلف محمدرضا و مادر شریک جرمش است، چشم پوشید، چراکه بنا بر اذعان رسانههای معروف همچون نیویورکتایمز و فایننشالتایمز، شاه مخلوع از قبل از متواری شدن تا روز تواری سرمایهای بالغ بر ۴۰ میلیارد دلار را با هواپیماها تدریجاً از کشور خارج و در بانکها و دیگر اماکن امن در کشورهای دیگر نگهداری کرده است؛ اموالی که از چمدانهای دلار تا جواهراتی همچون تاج شاهنشاهی با ۳ هزارو ۳۸۰ قطعه الماس و ۵۰قطعه زمرد، ۳۶۸مروارید و با وزن دوکیلوو۸۰گرم و از نظر قیمت غیرقابل تخمین و تاج ملکه با هزارو ۶۴۶ قطعه الماس و تعداد قابل توجهی از جواهرات دیگر و طلا به ارزش دهها میلیون دلار را که به عنوان بخش اندکی از جواهرات ربودهشده سلطنتی هستند، در بر میگیرد که در توصیف حجم اموال غارتشده میتوان به گزارش روزنامه دیلیتلگراف انگلیس در ۱۸ ژانویه ۲۰۲۳ اشاره کرد که میگوید: شاه آنقدر طلا و وسایل قابل حمل بار هواپیما کرده بود که هواپیما بلند نمیشد یا روزنامه نیویورکتایمز که بر اساس تحقیقات و گزارشهای بانکداران، گزارش خود را تهیه کرده است، مینویسد: مسلم است که ثروت خانواده پهلوی در خاورمیانه فقط با ثروت خانواده رهبران سعودی و خانواده کویتی الصباح قابل مقایسه است، البته این تنها بخشی از سرقت بزرگ خاندان پهلوی بود. آنها در سالهای قبل هم مبالغ هنگفتی را بابت خرید خانه و ویلا در کشورهای مختلف از جمله سوئیس، ایتالیا، انگلیس و امریکا هزینه کرده بودند و اسناد دیگری که همه بر تأیید دزدی و غارت اموال مردم ایران از کشور توسط شاه و خاندان فاسدش وجود دارد که ذکر آن از این مقال خارج است، همگی این ذهنیت مطالبهانگیز را در اذهان عمومی کشور متبادر میکند، حال که جمهوری اسلامی ایران به برکت خون شهدا و رهبری حکیمانه رهبر معظم انقلاب، به آنچنان قدرت، صلابت و ثبات سیاسی در عرصه بینالملل نائل شده است که بدون اتکا بر قدرت خارجی میتواند از تمامیت ارضی و منافع ملی خود در برابر همه هجمههای برآمده از تفکر امپریالیسم توسط غرب و اذنابش، دفاع و مقاومت کند، باید جهت استیفای حقوق ازدسترفته خود از هر مقامی اعم از حقوقی و حقیقی، اقدام عاجل کند، البته نباید از تلاشهای دیپلماتیک دولت مردمی در مدت دو سال گذشته در موضوع مطالبه، حقوق کشور از کشورهای تحت تأثیر تحریم همچون کرهجنوبی، هند و عراق غافل شد، لیکن به همان اندازه که وصول مطالبات خارجی کشور از دول مذکور اهمیت دارد، عودت اموال بهغارتبردهشده توسط شاه مخلوع، درباریان و نگهداری آن در بانکهای خارجی توسط رضا پهلوی و عمالش و بازگرداندن او جهت محاکمه دارای اهمیت است، چراکه این حجم از ثروت ملی ربودهشده، در موقعیت کنونی کشور، قطعاً میتواند بخش قابل توجهی از نیازمندیهای اقتصادی و معیشتی را پاسخگو باشد و این هشدار را به دیگر براندازان خارجنشین ارسال کند که جمهوری اسلامی هیچ نقطه امنی برای فعالیتهای ضدامنیتی و ملی آنها در کشورها قائل نخواهد شد، بنابراین جا دارد دستگاه قضایی، همچنانکه جسورانه نسبت به تعقیب قضایی منافقین، اقدام به تشکیل پرونده کرده است، از تمامی ظرفیت خود و دیگر نهادهای نظام همچون اینترپل، وزارت امورخارجه و وزارت اطلاعات جهت بازگرداندن اموال غارتشده توسط خاندان پهلوی خائن و نیز رضا پهلوی اقدام به کیفرخواست کند، چراکه این اقدام نه فقط عاملی بازدارنده جهت طمعکنندگان به اموال عمومی خواهد بود، بلکه بر افزایش اعتماد عمومی به نظام که از سرمایههای آن محسوب میشود، خواهد افزود.
کی اعتراض و تجمع روبهروی ساختمان اوقاف را و دیگران اطلاعرسانی، آگاهسازی، روشنگری، بیدارکردنشان از خواب ناز، مطالبهگری و... را. یکی میگفت باید با مسالمت دست به دامن همه ذینفوذان محلی بازار و سنگلج بشویم و به هیئتهای بزرگی مثل کربلاییها، انجمنهای اسلامی بازاریها و کانونهای مذهبی مساجد قدیمی بازار مراجعه کنیم و دیگری تقویت یگان و بازرس میراث و در نهایت نامه به رهبری برای اقدامات متخلفانه اوقاف را چاره کار میدانست. فعالان سنگلج گفتند که طی دو سال اخیر خیلی تلاش کردهاند. بعد از نامهنگاری با اوقاف، استشهاد محلی با صد امضا را برده بودند شورای شهر، خدمت آقای آقامیری و مدتی پیگیر بودهاند. از حوزه مروی هم قول گرفتند، اما در نهایت، هیچ کاری برای مسجد انجام نشد. با خود فکر کردم که بهترین کسی که میتوان از او برای وساطت و چارهجویی در این گونه موارد مدد جست، آقای دکتر حاجوی، مدیر جدید دفتر حفاظت از بافت قدیم تهران است که اخیرا با علاقه ویژه برای تلاش در زمینه حفاظت از بافت و بناهای میراثی تهران از متخصصان امر مشارکت طلبیده است.
در خاتمه میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا تحت نام «میراث» بعضی چیزها حفظ میشوند و بعضی نمیشوند؟ کدام نیروها بر حفظش اصرار دارند و کدام به حذفش؟ درک ما از چیستی فرهنگ، اخلاق، امر سیاسی، هویت و غایتهای مطلوبی که برای یک جامعه خوب میشناسیم، همه و همه در ساخت این واژه دخیلاند و هریک میتوانند موضوع مناقشهای باشند که هرگونه پیشفرض درباره مفهوم میراث و چیستی موجودیتش را شکل میدهد و درعینحال زیر سؤال میبرد.
حنیف غفاری
بحرانهای داخلی در اراضی اشغالی بهاندازهای پیچیده و گسترده شده که پای لابیهای صهیونیستی در آمریکا را نیز به تلآویو باز کرده است! از توماس فریدمن، روزنامهنگار مشهور نیویورکتایمز گرفته تا دیگر اعضای آشکار و پنهان لابیهای آیپک و جی استریت یکی پس از دیگری در حال ابراز نگرانی شدید خود نسبت به مناقشات بیپایان شکلگرفته در تلآویو و حیفا هستند.
یکی از این نگرانیها، به شکلگیری دوگانه کابینه-ارتش در اراضی اشغالی بازمیگردد. هزاران افسر و خلبان ذخیره، وضعیت خدمت خود را به حالت تعلیق درآورده و حتی برخی از افراد باقیمانده در ارتش رژیم صهیونیستی ، صراحتا از همراهی با تصمیمات ابلاغی سرباز میزنند. بیدلیل نیست که اکثر ژنرالهای صهیونیست تأکید کردهاند که توان عملیاتی و بازدارندگی این رژیم طی ماههای اخیر تحلیل یافته و تنشهای شکلگرفته در میان نیروهای ذخیره ارتش نیز قدرت پیشگیری از حوادث ناگهانی و حتی بحرانهای قابل پیشبینی علیه تلآویو را سلب کرده است.
ممکن است برخی این سؤال را مطرح سازند که چرا نتانیاهو باوجود آگاهی نسبت به تنشهای مزمن شکلگرفته در ارتش و دیگر نهادهای رسمی ، جاسوسی و آموزشی و اداری در اراضی اشغالی ، درنهایت پروژه تصویب اصلاحات جنجالی خود را پیش برد.در این خصوص دو نکته اساسی وجود دارد :
نخست اینکه نتانیاهو از سوی افرادی مانند آریه درعی، رهبر حزب شاس و حتی افرادی مانند اسموتریچ و ینگویر بابت تصویب اصلاحات جنجالی و کاهش اختیارات دیوان قضائی رژیم صهیونیستی تحتفشار مضاعف بوده و البته خود نیز باقی ماندن در مسند قدرت را در گروی لاپوشانی پروندههای فساد خود و مسکوت نگاهداشتن آنها تلقی میکرد. اگر نتانیاهو دست به چنین اقدامی نمیزد، حداقل دو حزب از احزاب صهیونیستی تشکیلدهنده کابینه از وی جدا شده و درنتیجه، چارهای جز برگزاری انتخابات چندباره در تلآویو وجود نداشت. در نظرسنجیهای صورت گرفته نیز به دلیل تشدید بحرانهای داخلی در اراضی اشغالی، ائتلاف نتانیاهو موقعیت قبلی خود را ازدستداده و در مقابل، وضعیت ائتلاف رقیب نتانیاهو تقویتشده است.
معدل نظرسنجیها میگوید اگر انتخابات زودهنگام اکنون در اراضی اشغالی برگزار شود،ائتلاف نتانیاهو بین ۵۰ تا ۵۳ کرسی کنست را از آن خود خواهد کرد و در مقابل، ائتلاف رقیب وی ۶۳ تا ۶۵ کرسی از ۱۲۰ کرسی را کسب میکند. اما نکته دوم به محاسبه وحشتناک نتانیاهو مربوط میشود. نخستوزیر رژیم صهیونیستی در مدیریت اعتراضات داخلی علیه خود، تلاش کرد از فرمولهای جاری در اروپا وخصوصا کشور فرانسه استفاده کند: تصمیمگیری و اجرای سریع یک تصمیم و قرار دادن مخاطبان در یک موقعیت تمامشده! نخستوزیر رژیم صهیونیستی معتقد بود در این صورت،نهایتا با ریزش معترضین و حتی انطباق ناخودآگاه آنها با تصمیم جدید خود روبهرو میشود.
اما افزایش تصاعدی دوباره تعداد معترضین به اصلاحات قضائی علیرغم تصویب بخش مهمی از آن در کنست، نشان داد چنین فرمولی حداقل در تلآویو قابلیت پیاده شدن نداشته است! به عبارت بهتر، نتانیاهو نشان داد که نهتنها از واقعیات جاری در منطقه و نظام بینالملل چیزی نمیداند، بلکه فاقد درکی حداقلی از مدیریت ریسک و بحران در اراضی اشغالی میباشد. این قاعده در قبال دیگر سیاستمداران رژیم صهیونیستی نیز صادق بوده و میتواند به کاتالیزوری در مسیر سقوط این رژیم جعلی تبدیل شود.