تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۲  ، 
کد خبر : ۱۶۲۰۰۵
نگاهى به کتاب «درآمدى بر جامعه‌شناسى دین» اثر فیل زاکرمن

پنجره‌اى براى تماشاگرى، میدانى براى بازیگرى


امیر یوسف
بسیار بوده اند کسانى از پژوهشگران و اهل تحقیق که «دین» را نشانده اند در برابر چشم نقاد خود و بالابلندى آن را سنجیده اند. بسیار بوده اند کسانى هم که بر این پژوهشگران خرده گرفته اند که «مگر مى شود دین- این گوهر صیقلى بندگى - را چون چیزى بى روح به سان یک ابژه در تنگناى تحقیق در آورد؟». بسیار بوده اند کسانى که دین را صرفاً شیوه و مجراى زندگى دانسته اند و بسیار بوده اند کسانى هم که دین را موضوع تحقیق قرار داده اند، از هر دو طیف آثارى به جاى مانده است که پاره اى خواندنى و پاره اى صرفنظر کردنى است. دعوا میان ایشان گویا از جنس دعوایى است که همواره میان «بازیگر» و «تماشاگر» در گرفته است. برخى حفظ حیثیت دین - وطبیعتاً فهم معناى دین- را در تن دادن به قواعد بازى آن مى دانند. به گمان ایشان مادام که کسى در حلقه اهل حیرت دینى در نیاید و خود میان مروه و صفاى دیندارى سعى نکند و از شیدایى وپریشانى متدینان نصیبى نبرد فى الواقع به درک معناى دین و شناخت زیر و بالایش راه نخواهد برد. به نزد ایشان یگانه شیوه حفظ، کسب و کشف رموز دین، در آمدن در سلک بازیگران میدان دیندارى است. برخى دیگر اما رأیى دیگر دارند. حسب نظر ایشان مى توان دیندار نبود اما دین شناس بود. مى توان از جذبات دینى بى بهره بود اما حدود و ثغور دین را شناخت. به بیان دیگر مى توان و مى باید در ساخت دین، تماشاگر بود تا به شناخت عینى (Objective) از آن توفیق یافت. این نزاع را که از آغاز آفرینش، بشر شاهد بوده است شاید پایان آفرینش خاتمت بخشد.
جامعه شناسان اغلب و على الاصول از جنس دوم اند. به تماشاگرى روى خوش نشان مى دهند تا بازیگرى. خوش دارند حتى اگر خود دیندارند، بیرون از دایره تعلقات دینى بنشینند و حال و هیبت دینداران را نظاره و سنجش کنند. به این اعتبار به عوض آنکه در پى پاسخ به سؤال از گوهر و ماهیت دین باشند در عقب تجلیات بیرونى پدیده دینى اند. اشکال و صور تحقق بیرونى دین را محل تأمل قرار مى دهند. رفتارها و نهادهاى دینى را به کاوش مى گیرند. تعامل دین - به عنوان یک واقعیت اجتماعى - را با سایر واقعیات اجتماعى بر مى رسند. کوتاه سخن آنکه جامعه شناسى، دین را در مقام تحقق به مطالعه مى گیرد نه در مقام تعریف. به تعبیر برایان ویلسون، جامعه شناس شاخص دین: «ما ممکن است به این واقعیت بدیهى تن بدهیم که در یک سطح، جامعه شناسى هرگز به اندازه یک مؤمن معتقد از دین فهم نخواهد کرد. اما در سطح دیگر، چون جامعه شناس از بیرون مى نگرد ممکن است منظرى دقیق تر درباره دین پیدا کند. دقیق تر از آنى که براى کسانى ممکن است که متعهد و معتقد هستند و فقط مى توانند از درون بنگرند.» پیشینه جامعه شناسى دین، همزاد و همسال خود جامعه شناسى است. با این همه به رغم چالاکى و فربگى دانش جامعه شناسى دین در سطح جهان، جاى افسوس است که این شاخه از دانایى در جغرافیاى معرفت ایرانیان جاگیر و پاگیر نشده است. مجموعه آثارى که در این حوزه، پارسیان فراهم آورده اند به زحمت از عدد انگشتان یک دست فراتر مى رود. تازه اگر آثارى را که با رویکردجامعه شناسانه به دین نظر کرده اند و نویسندگان آنها خود داعیه ورود به جامعه شناسى دین را ندارند هم بر این سیاهه بیفزاییم، عده و عدد این آثار به تعداد انگشتان دو دست خواهد رسید. در این فضاى سرد و ساکت، «درآمدى بر جامعه شناسى دین» چندى است منتشر شده است؛ کم حجم، روان، پاکیزه، خوشخوان و البته غیر تخصصى. کسى اگر گریبان ناشر یامترجم را بگیرد و سؤالشان کند که در حالى که هنوز حتى یک متن پایه در حوزه جامعه شناسى دین ترجمه نشده، چرا به ترجمه و نشر کتابى «پاپ» و غیر تخصصى همت کرده اید به نظرمن بى جا سؤال نکرده است! ناشر یا مترجم هم اگر پاسخ دهند که کتاب ما در عین تخصصى نبودن، این هنر را دارد که مخاطب فارسى زبان را با مباحث جامعه شناسى دین آشنا مى کند و آشتى مى دهد، باز هم بى جا نگفته اند! به هر روى پیش چشم کسى که مى خواهد در زبان پارسى از این دانش سراغ بگیرد دو سه کتابى بیش نیست و طبیعتاً یکى از آخرین و بهترین آن آثار، «در آمدى بر جامعه شناسى دین» تألیف فیل زاکرمن و ترجمه خشایار دیهیمى است که به همت انتشارات لوح فکر در ۲۵۵ صفحه و در قالب ۶ فصل، یک مقدمه، یک نتیجه گیرى، یک کتابشناسى انگلیسى به همراه یادداشت ناشر و مقدمه مترجم عرضه شده است.
زاکرمن، مؤلف اثر، آشکارا اعلام مى کند که درعرصه دین، یک لا ادرى است (ص۱۹) و مدعى تجربه اى که بتوان تجربه عمیقاً مذهبى، فراعادى، رازورانه یا روحانى و دگرگون کننده زندگى خواند نیست. (ص۲۵). از این هم بالاتر: «من شخصاً وقتى پاى دعاو نماز به میان مى آید حسابى بى میل‎/ دمغ مى شوم... هرگز از ته دل باور نداشته ام که آرزوى قلبى مرا کسى یا چیزى مى شنود و اجابت مى کند.» (ص۳۰) با این همه خود را سخت مجذوب مذهب و دین مى داند (ص۳۸) و دین را دلمشغولى شخصى و همیشگى خود به شمار مى آورد. (ص۳۹) میان آن وجه لاادرى و این دغدغه همیشگى نسبت به دین، زاکر من گویا نسبت و ارتباطى مى بیند تا آنجا که درک این دیالکتیک را در مقیاس اجتماعى، همان چیزى مى داند که کل جامعه شناسى دین راجع به آن است. (ص۴۰) به عبارت دیگر در حالى که مؤلف هیچ فصل مستقل و مجزایى را به تعریف علم جامعه شناسى دین اختصاص نداده است، دست کم یک فصل نسبتاً مفصل را به مناسبات میان «جامعه شناسى» و «دین» اختصاص مى دهد. او در شرح پیوندهاى میان این دو، دست کم ده دلیل‎/ قرینه عرضه مى کند تا ثابت نماید میان جامعه شناسى و دین ربط وثیقى بر قرار است: اول اینکه جامعه شناسى به مطالعه گروه هاى اجتماعى مى پردازد و دین هم بى گمان به تشکیل دینداران به عنوان گروه اجتماعى منجر مى شود. دوم اینکه جامعه شناسى در پى فهم تعامل هاى اجتماعى است و دین هم شامل تعامل انسان با خداست و هم شامل تعامل انسان ها با انسان ها. سوم اینکه جامعه شناسى به ساختارها و نهادهاى اجتماعى نظر دارد و دین هم بنا به تعریف یک نهاد اجتماعى است. چهارم اینکه جامعه شناسى به مطالعه الگوهاى اجتماعى نظر دارد و دین هم الهام بخش الگوهاى اجتماعى متعددى است. پنجم اینکه جامعه شناسى معتقد است که فرد فقط بر بستر تاریخى - اجتماعى خود قابل فهم است و دین هم ربط و نسبت معنى دارى با دو عنصر تاریخ و جغرافیا دارد. ششم اینکه جامعه شناسى به نحوه شکل پذیرى و تأثیر پذیرى افراد از محیط اجتماعى علاقه مند است و دین هم از مهم ترین مؤلفه ها در متأثر ساختن فرد است. هفتم آنکه جامعه شناسى سخت شیفته نحوه مقاومت انسان ها در برابر نیروهاى اجتماعى است و دین هم مهم ترین نقشى که دارد در برابر تغییرات انسان ها به لحاظ دینى مقاومت مى کند. هشتم آنکه جامعه شناسى به دنبال برساختن اجتماعى واقعیت است و دین هم اتفاقاً در معرض این سؤال مهم است که آیا از «بالا» مى آید یا شکل استعلا یافته واقعیت زمینى است. نهم آنکه جامعه شناسى میل به افشاگرى و پرتوافکنى دارد و دین هم جزو چیزهایى است که ممکن است مدعیات آن در معرض افشاگرى هاى دانش جامعه شناسى باشد. دهم آنکه جامعه شناسى متضمن رویکردى انتقادى به فهم جهان است و این رویکرد انتقادى مى تواند بر گزاره هاى مقدس دینى اطلاق شود.
زاکرمن به اعتبار این ده قرینه‎/ دلیل معتقد است میان جامعه شناسى و دین پیوندهاى استوارى برقرار است و نمى توان آن دو را از یکدیگر منفک کرد. غلظت نگاه جامعه شناختى زاکرمن تا آنجاست که تقریباً تمامى فصول کتاب خود را در خدمت اثبات این فرضیه در مى آورد که دین امرى گروهى یا اجتماعى است و مذهبى بودن فرد منشأ اجتماعى دارد. (ص ۷۶) او این ایده کلى را باز هم جزئى تر مى کند و تأثیر زمان و مکان را در نوع تدین یک فرد، در قالب یک فصل مجزا صورتبندى مى کند تا آنجا که نتیجه مى گیرد دین و هویت دینى همیشه وابسته به دو عامل زمان و مکان است. (ص ۷۸) شاید از این هم بالاتر: او فتوا مى دهد که این دو عامل «برجسته ترین» عوامل تعیین کننده هویت دینى است. (ص ۹۲) معنایى که زاکرمن از اجتماعى بودن دین مراد مى کند به دقیق ترین و صریح ترین عبارت این است: «فرایند جذب جنبه هاى بیشمار فرهنگ دور و برمان. این فرایند، فرایند آموختن غیررسمى و درونى کردن ناخودآگاهانه هنجارها، اعتقادات و ارزش هاى خانواده مان، جامعه مان، ملت مان و غیره است.» (ص ۹۴)
اما درست است که زندگى اجتماعى بر دین تأثیر تعیین کننده مى گذارد (و زاکرمن فصل پنجم کتاب خود را به شرح مفصل این واقعیت اختصاص مى دهد) اما دین هم به نوبه خود بر زندگى اجتماعى تأثیر مى گذارد. به عبارت دیگر اگرچه «دین را نباید همچون واقعیت‎/ موجودیتى در خود و قائم به ذات فهم کرد و مورد مطالعه قرار داد بلکه به عکس، دین همیشه درگیر و گرفتار محیط اجتماعى - فرهنگى خاص است.»(ص ۱۴۱) اما دین از سوى دیگر، هرگز صرفاً واکنشى نیست. دین هرگز صرفاً تابعى منفعل نیست.» (همان جا) میان دین و واقعیت اجتماعى، رابطه اى دیالکتیکى از جنس تأثیر و تأثر حاکم است.» عناصر غیردینى محیط اجتماعى - فرهنگى به ناگزیر بر زندگى دینى تأثیر مى گذارند و دین دائماً به طور متقابل بر این محیط تأثیر مى گذاردو عناصر محیط اجتماعى - فرهنگى را شکل مى دهد.» (ص ۱۷۶) زاکرمن همه جا براى اثبات مدعیاتش به دامان واقعیت ها و استنادهاى عینى و تاریخى مى آویزد. وقتى مى خواهد تأثیر اجتماع بر دین را شرح کند به مثال هایى مثل فمینیسم و مسائل نژادى استناد مى کند و وقتى مى خواهد تأثیر دین بر زندگى اجتماعى را توضیح دهد به نمونه هایى مثل جنبش حقوق مدنى آمریکا و نیز نوع سلوک و اخلاق جنسى انسان ها استشهاد مى نماید. راز خوشخوان بودن کتاب زاکرمن همین است. او لزومى نمى بیند که جامعه آمارى یا شواهد مثال خود را تنها از میان کتاب هاى تخصصى و دانشمندان شاخص و یا قبایل باستانى و یا طایفه هاى بدوى استرالیا و نیوزیلند برگزیند. دلایل او و شواهدش خیلى ساده و دم دست هستند: برادران و خواهرانش، همسرش، خواهر زنش، معشوقه دوران جوانى اش، همکلاسى هایش، شاگردان گوناگونش که از ملیت هاى مختلف اند و ... شاید خیلى ها این شیوه تحقیق را «ساده سازى» قلمداد کنند اما زاکرمن آن را نه ساده سازى بلکه ساده نویسى مى خواند. او بر صدر کتابش، عبارتى نشانده که میل او را به سادگى و ساده نویسى به خوبى عیان مى کند: «زبان خاص جامعه شناسى معمولاً پر از اصطلاحات لاتین و جمله هایى با ساختار پیچیده است. انگار اگر از کلمات و جملات عادى استفاده شود قوت و قدرت استدلال ها از میان مى رود. من از این سنت بدم مى آید. بخش اندکى از آن جامعه شناسى که من شیفته اش هستم نیازمند واژه هاى فنى و جمله هاى تزئینى است اما حاضر نیستم از جملات و واژه هایى استفاده کنم که متنى را پیچیده کند تا به نظر علمى بیاید.»(ص ۱۳)
به اعتبار همین ویژگى هاست که اگر چه کتاب زاکرمن یک کتاب مقدماتى و کاربردى است اما در عین حال دانشگاهى هم هست. کتاب البته خالى از عیب نیست. خصوصاً از حیث مسائل فنى و جدید جامعه شناسى دین مثل سکولاریسم، دین و هویت، دین و جهانى شدن و ... . اما بى گمان مطالعه آن به خصوص از حیث آشنایى با متدلوژى جامعه شناسى انگلوساکسون، بصیرت افزا و درس آموز است.
مترجم کتاب - خشایار دیهیمى - تاکنون در همه حوزه اى دست کرده بود الا حوزه دین پژوهى! شاید - فقط شاید - گرایش شکاکانه زاکرمن در عرصه دین، دیهیمى را به صرافت انداخته است که گویى کسى از جنس خود را یافته است! به هر روى گو اینکه دیهیمى تاکنون در باب دین چیزى به پارسى در نیاورده است اما حقاً ترجمه این کتاب، نثرى به روانى آب دارد. همان طور که زاکرمن به گفته خودش از سنت دشوارنویسى نفرت دارد دیهیمى هم با استخدام سبک خاصى از ترجمه، ورود هر گونه دشوارى و اظهار فضل را بر متن پارسى بسته است. نثر او به نثر معیار و دور از کژتابى بسیار نزدیک است و حس نامطبوع «ترجمه اى بودن» از اثر کمتر بر مى آید. گاهى اوقات ترکیبات کوچه بازارى را به خوبى در متن گنجانده است که بسیار شیرین است مانند: «کلکشان کنده شود» (ص ۱۳۳)، «خل و چل» (ص ۲۲۱)، «جیم شدن گه گدارى» (ص ۲۰۶)، «مثل نخود و کشمش» (ص ۱۲۲). گاهى هم این دست واژگان و ترکیب هاى قشنگ در قالب یک جمله در مى آید: «وقتى که رفتم تلفن را از پریز بکشم تلفن زنگ زد. صدایى غضب آلود گفت: گوش کن سیا، هر چى خواستى گفتى ولى اگه هفته دیگه بیایى مونتگمرى یه عمر پشیمون مى شى.» (ص ۱۸۵)
با این همه در برخى موارد معدود از کلمات نامأنوس استفاده کرده است مثل «انتحال» (ص ۱۳۳)، «ثقیل الهضم» (ص ۱۲۷). بردیهیمى این خرده وارد است که تقریباً هیچ جا از«توضیحات مترجم» استفاده نکرده است و اعلام را هیچ جا معرفى نکرده است. زشت تر آنکه بعضى مواقع اعلام را با ضبط انگلیسى ولى با حروف فارسى نوشته است! مثلاً به جاى آنکه بگوید «کلیساى اتحاد» گفته و آورده است: «یونیفیکیشن چرچ» (ص ۱۲۵) که شاید بر مترجم اهل و فحلى همچون دیهیمى بخشودنى نباشد. کلمات و عبارات فراوانى در متن وجود دارد که وظیفه مترجم، توضیح لااقل یک سطرى در باب آنها بوده است مثل شاهدان یهوه (ص ۹۳)، گورو گرانت صاحب (ص ۱۰۱)، شیکرها (ص ۱۱۵)، هونچو (ص ۱۲۴)، ادونتیست ها (ص ۱۲۱) و ...
به رغم اینها همه «درآمدى بر جامعه شناسى دین» کتابى خواندنى و بهره بردنى و توصیه کردنى است. استادان مى توانند بخوانند تا شیوه عرضه آسان مطالب دشوار را بیاموزند. دانشجویان مى توانند بخوانند تا اطلاعات تکمیلى و حاشیه اى را فرا گیرند و مبتدتان مى توانند بخوانند تا افق مبارک جامعه شناسى دین را براى خود رسم کنند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات