تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۱  ، 
کد خبر : ۲۴۳۹۰۷

جنگ نامتقارن و فناوری نوین در هزاره سوم

حسن سعید کلاهی چکیده: افزایش میزان جنگ‌های نامتقارن پس از فروپاشی شوروی و نیز افزایش حملات تروریستی در گسترۀ جهان به ویژه پس از 11 سپتامبر 2001 باعث گردید تا بحث جنگ نامتقارن دوباره مطرح گردد. در این میان، گسترش فناوری موجب گردید تا قدرت تحرک نیروهای ضعیف‌تر بیشتر گردد همچنین مجموعه عوامل فوق باعث شده تا روس‌ها در چچن و آمریکایی‌ها در عراق و افغانستان، علی‌رغم داشتن توانمندی تسلیحاتی متعارف و نامتعارف قدرتمند، زمین‌گیر شده و توان مقابله را از دست بدهند. نوشتار حاضر در پی تبیین چگونگی این امر است و نیز می‌کوشد تا دیدگاه جمهوری اسلامی ایران و نحوه تعاملش با جنگ نامتقارن را در حد یک فرضیه بررسی کند.

مقدمه:
جنگ نامتقارن در تاریخ بشریت ریشه دارد و از زمان طرح نخستین جنگ‌ها، جنگ نامتقارن نیز به عنوان یک شیوه جنگیدن مطرح بوده است. در تاریخ ایران نیز حاکمان همواره به جنگ نامتقارن به عنوان شیوه‌ای برای غلبه بر دشمنان قوی‌تر خود می‌نگریستند. پارت‌ها در سال‌های نخست قوام خود، جنگ نامتقارن را به عنوان یک آموزۀ نظامی پذیرفته بودند و در مقابل سلوکیان و بعدها رومیان از این شیوه استفاده می‌نمودند. اساساً واژه پارتیزان به واسطه عملکرد این سلسله وارد فرهنگ سیاسی جهان شد.(1)
در تاریخ کلاسیک جهان نیز می‌توان به نبردهای یونانیان و نیز در عصر حاضر عملکرد استقلال‌طلبان آمریکا در برابر استعمار بریتانیا را در این مجموعه گنجاند. اما آن‌چه باعث تمایز جنگ‌های نامتقارن معاصر از نوع کلاسیک آنها می‌شود، یکی بهره‌گیری از سیستم‌های ارتباطی و نیز برخورداری گروه‌ها و شبه‌نظامیان از ابزارهای توانمند نظامی و دیگری مطرح شدن جنگ نامتقارن به عنوان یک راهبرد و نه تاکتیک برای جنگیدن است.
جنگ نامتقارن به عنوان یک راهبرد کلان
در طول تاریخ همواره بحث جنگ نامتقارن به انحاء مختلف مطرح بوده و تعاریف متعددی از آن ارایه گردیده است. پاره‌ای آن را راهبرد و عده‌ای آن را مکمل نیروهای متعارف دانسته و به عنوان یک ابزار تاکتیکی بدان پرداخته‌اند. در این ارتباط سن‌تزو می‌نویسد: «مبنای جنگ فریب است. ارتش برای فریب دشمن در برابر او طعمه قرار می‌دهد. تظاهر به بی‌نظمی می‌کند و سپس به او ضربه می‌زند. موقعی که دشمن ضعیف است به او حمله می‌کند و در شرایط قوتش از این امر اجتناب می‌ورزد».(2)
در اواسط قرن بیستم لیدل هارت، استراتژیست بریتانیایی از اصطلاح «رهیافت غیرمستقیم» بهره گرفت که به زعم وی این راهبرد در گسترده‌ترین حالت خود مبتنی بر اجتناب از نقاط قوت دشمن و ضربه زدن به نقاط ضعفش است. ادوارد لوت‌واک1 به عنوان یکی از نظریه‌پردازان راهبردی معاصر، این راهبرد را در برگیرنده نبرد مسلحانه احتمالی یا واقعی میان تفکرات انسانی دانسته که مبتنی بر یک منطق متناقض بوده و می‌تواند در نهایت موقعیت میان ضعیف و قوی را دگرگون سازد.(3)
ایالات متحده جنگ نامتقارن را بیشتر به عنوان یک رهیافت برای جنگیدن می‌داند. «رهیافت‌های نامتقارن» کوششی است برای شکست دادن یا تضعیف نقاط قوت آمریکا، از طریق توجه به نقاط ضعف ایالات متحده با استفاده از شیوه‌هایی کاملاً متفاوت از آن‌چه که کاخ سفید برای عملیات‌ها برمی‌گزیند. اساساً هدف اصلی رهیافت‌های نامتقارن تأثیرگذاری روانی نظیر ایجاد شوک یا آشفتگی است که بر ابتکار عمل، آزادی عمل یا نیت دشمن مؤثر است. روش‌های نامتقارن مستلزم وجود میزان مناسبی از نقاط ضعف دشمن است. غالباً رهیافت‌های نامتقارن از تاکتیک‌های جدید و غیرسنتی، سلاح‌ها یا فناوری‌هایی بهره می‌گیرد که می‌تواند در کلیه سطوح ـ راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی ـ مجموعه عملیات‌های نظامی مورد استفاده قرار گیرد.(4)
استفان هیتز از کالج جنگ آمریکا نیز به ارائه تعریف از جنگ نامتقارن می‌پردازد.
«جنگ نامتقارن در حوزه امور نظامی و امنیت ملی مبتنی بر اقدام، سازماندهی و تفکری متفاوت از دشمنان است که هدف آنها به حداکثر رساندن مزیت‌های نیروهای خودی، بهره‌گیری از نقاط ضعف دشمن، به دست آوردن ابتکار عمل یا امکان اقدام آزادانه‌تر می‌باشد. این نوع جنگ می‌تواند راهبردی ـ سیاسی، نظامی ـ راهبردی، عملیاتی یا ترکیبی از همه این مباحث باشد و می‌تواند از روش‌ها، فناوری‌ها، ارزش‌ها، سازمان‌ها و چشم‌اندازهای زمانی متفاوتی بهره بگیرد. همچنین می‌تواند کوتاه‌مدت و یا بلندمدت باشد و نیز از رهیافت‌های نامتقارن استفاده کرده و دارای ابعاد روان‌شناختی و فیزیکی باشد».(5)
در تمام تعاریف، جنگ نامتقارن به عنوان یک راهبرد، تاکتیک و یا شیوه جنگیدن مطرح شده است. حال آنکه به نظر می‌رسد جنگ نامتقارن یک راهبرد کلان باشد که در آن یک نیروی ضعیف‌تر با علم به ضعف خود، جهت رسیدن به اهداف خاصی و با بهره‌گیری از ابزارهای ویژه‌ای وارد جنگ می‌شود. در این راهبرد کلان، هدف طرف ضعیف‌تر، نابودی دشمن به طور کامل نیست، بلکه هدف صرفاً رسیدن به اهداف خاصی است. برای مثال در جنگ ویتنام، هدف ویت‌کنگ‌ها تصرف ایالات متحده نبود، بلکه آنان به دنبال راندن نیروهای آمریکایی از ویتنام جنوبی بودند و در مثال جدیدتر می‌توان به حزب‌الله لبنان اشاره کرد. زمانی که نبرد شروع شد، هدف حزب‌الله راندن نیروهای اسرائیلی از سرزمین لبنان بود و زمانی که نیروهای اسرائیلی به مرزهای بین‌المللی بازگشتند، حزب‌الله نیز جنگ را متوقف ساخت. حتی القاعده نیز از این امر مستثنی نیست. القاعده به عنوان یک گروه ایدئولوژیک، هدف خود را آزاد ساختن سرزمین‌های اسلامی از زیر سیطره آمریکا می‌داند. بنابراین القاعده بر این باور است که نیروهای غرب و به ویژه آمریکا بایستی دست از استعمار سرزمین‌های اسلامی بردارند و لذا این سازمان به دنبال تصرف ایالات متحده نیست.
پس می‌توان جنگ نامتقارن را «راهبرد کلان یک گروه یا دولت ضعیف‌تر در برابر یک قدرت قوی‌تر جهت رسیدن به اهداف مشخص، با استفاده از ابزارهای معین» تعریف کرد. یک راهبرد کلان جنگ نامتقارن می‌تواند دربرگیرندۀ هریک از سه راهبرد جنگ فرسایشی، حمله برق‌آسا و راهبرد «هدف محدود» باشد. در یک راهبرد فرسایشی، هدف شکست دادن دشمن از این مجموعه از نبردهای کوچک است. در راهبرد حمله برق‌آسا، حمله سریع و غافل‌گیرکننده به عمق راهبردی دشمن است و راهبرد هدف محدود به دنبال رسیدن به اهداف مشخص (نظیر تصرف بخش‌هایی از یک سرزمین) است که هرچند باعث شکست قطعی دشمن نمی‌شود، اما موقعیتی سیاسی یا نظامی خلق می‌کند که باعث افزایش اعتماد به نفس نیروهای خودی و در عین حال تضعیف نیروهای دشمن می‌شود. ممکن است نیروهای دشمن شرایط را به حالت اول برگردانند اما چنین امری، باعث فراموشی این شکست روانی نمی‌شود.(6)
نبرد «دین بین‌فو» را شاید بتوان در چارچوب هر سه راهبرد قرار داد و نبرد روانی که به دنبال این ماجرا ویتنامی‌ها راه انداختند، عملاً با شکست فرانسویان به پایان رسید.
همچنین در حمله به برج‌های دوقلو نیز دو راهبرد از سه راهبرد فوق یعنی حمله برق‌آسا و هدف محدود مورد استفاده قرار گرفت و از لحاظ روانی صدمات زیادی به آمریکا وارد ساخت.
سطوح عملیاتی جنگ نامتقارن
جنگ نامتقارن در سطوح عملیاتی و تاکتیکی دربرگیرندۀ شیوه‌های مختلفی از جنگ است. در راستای متمایز ساختن شیوه‌های این نوع راهبرد با سایر راهبردهای کلان بایستی به سه مشخصه توجه کرد. نخست وجود یک نیروی ضعیف‌تر در برابر یک نیروی قوی‌تر. دوم وضعیت دفاعی نیروی ضعیف‌تر در برابر وضعیت تهاجمی نیروی قوی‌تر و سوم اهداف تعریف شده و محدود نیروی ضعیف‌تر در برابر اهداف نامحدود نیروی قوی‌تر. علاوه بر این سه مشخصه، موفقیت تاکتیکی جنگ نامتقارن به سه پیش‌شرط بستگی دارد. نخست، برتری فناورانه طرف قوی‌تر با شمار زیاد نیروهای ضعیف‌تر خنثی می‌شود، مشروط بر اینکه این شکاف فناورانه بسیار عمیق نباشد. برای مثال نیروهای داوطلب چینی در طول جنگ کره به واسطه شمار زیاد خود توانستند نیروهای سازمان ملل را که از لحاظ فناوری برتر بودند را به عقب براند. دوم آموزش، تاکتیک و نیز فناوری نقش تعیین‌کننده‌ای دارند و به نیروی کوچک‌تر امکان غلبه بر نیروی بزرگ‌تر را می‌دهد. برای مثال ارتش خوب آموزش دیده ناپلئون می‌توانست بر ارتش‌های بزرگ‌تری غلبه پیدا کند. سوم اگر نیروی کوچک‌تر در سرزمینی فعالیت می‌کند که تحت هجوم یا اشغال مهاجم قوی‌تر قرار دارد، در آن صورت قادر به بهره‌گیری از تاکتیک‌های نامتعارف نظیر حمله و گریز و نبرد در شرایط ضعف دشمن خواهد بود و این امر یک شیوه مؤثر برای صدمه‌زدن به دشمن است.(7)
با جمع‌بندی مباحث فوق می‌توان عملیات‌های پارتیزانی، عملیات‌های شهری، جنگ آزادی‌بخش، حملات موشکی و مین‌گذاری در برابر پیشروی مهاجمان و به زعم عده‌ای حتی تروریسم را در مجموعه رهیافت‌های راهبرد کلان جنگ نامتقارن قرار داد.
جنگ نامتقارن و فناوری نوین
زمانی که جنگ جهانی دوم روزهای آخر خود را سپری می‌نمود، بمب اتمی آمریکا که بر سر ژاپنی‌ها فرو ریخته شد، ناقوس پایان جنگ‌های جهانی را اعلام کرد و در 45 سال بعدی دو ابرقدرت با علم به اینکه دیگر نمی‌توان در یک جنگ جهانی رو در روی یکدیگر قرار گیرند، درگیر جنگ سرد شدند و در پایان این جنگ ابرقدرتی برنده شد که از لحاظ فناوری دارای برتری بود. در واقع از سال 1945 تاکنون، جهان شاهد جنگ‌های متعدد بوده است، اما در هیچکدام از این جنگ‌ها، دو طرف مناقشه دارای سلاح هسته‌ای نبوده‌اند و توسعه تسلیحات هسته‌ای باعث گردیده تا کشورهای هسته‌ای از نبرد مستقیم با یکدیگر اجتناب کنند و زمانی که درگیری میان یک قدرت هسته‌ای با یک کشور یا سرزمین غیرهسته‌ای رخ داده است، علی‌رغم اینکه قدرت هسته‌ای در نبرد متعارف شکست خورده است، اما هرگز از سلاح هسته‌ای استفاده ننموده است که در این رابطه می‌توان به نبرد شوروی در افغانستان و آمریکا در ویتنام اشاره نمود.
در عین حال عدم درگیری مستقیم میان ابرقدرت‌ها و قدرت‌های بزرگ باعث توسعه مفهوم جنگ نامتقارن شده است. اساساً زمانی که آمریکاییان در ویتنام درگیر نبرد شدند و یا زمانی که روس‌ها گرفتار جنگ با افغان‌ها شدند، دو ابرقدرت به توسعه تسلیحات کوچک پرداختند تا حریف خود را در باتلاق این کشورها گرفتار سازند. جنگ ویتنام که کمونیسم روسی نیز به آن کمک می‌کرد، با حمله ویتنامی‌ها به کامبوج توسعه پیدا کرد. اما ضعف شوروی در اواسط دهه 1980 و فروپاشی آن در اوایل دهه 1990 باعث شد تا گروه‌های کمونیستی توان توسعه آموزه‌های جنگ نامتقارن را از دست بدهند.
اما جنگ افغانستان و حمایت آشکار و پنهان آمریکا از مجاهدین و به ویژه طالبان زمینه را برای ظهور گروه‌های تندرو اسلامی فراهم کرد. این گروه‌های مبارز، پس از راندن اتحاد شوروی از افغانستان، مرزهای روسیه را درنوردیدند و در جنگ‌های چچن و تاجیکستان درگیر شدند. همچنین آنان متوجه آمریکا شدند و زمینه را برای حوادث یازدهم سپتامبر 2001 فراهم کردند.
این گروه‌ها اعم از افراطیون اسلامی و یا غیراسلامی، برخلاف دولت‌ها، متعهد به اصول خاصی نیستند و لذا می‌کوشند براساس آموزه‌های خود، از کلیه تسلیحات متعارف و غیرمتعارف برای ضربه‌زدن به دشمن استفاده کنند. این گروه‌ها اهداف تعریف‌شده‌ای دارند، اما ابزار لازم برای درگیری در یک نبرد متعارف با قدرت‌های بزرگ را ندارند و همین امر آنان را به سمت تلاش برای دستیابی به تسلیحات نامتقارن سوق می‌دهد. در این میان بحث جنگ اطلاعاتی، تسلیحات کوچک هسته‌ای، شیمیایی و میکروبی مورد توجه این گروه‌ها قرار می‌گیرد.
در این بحث، سازمان القاعده یک موضوع جالب برای مطالعه است. این سازمان در حوادث 11 سپتامبر نشان داده که چگونه قادر است از ابزارهای ارتباطی چون اینترنت نهایت استفاده را ببرد. در واقع ابزارهای جدید جنگ در جهان امروز، اطلاعات و فناوری اطلاعات است و روزنامه واشنگتن پست از قول یک مقام ارشد وزارت دفاع آمریکا نقل می‌کند: «این نوع جنگ، مهم‌ترین نوع جنگی است که شما می‌توانید تصور کنید». چنین جنگی به «جنگ شبکه» معروف شده است. مؤسسه رند «جنگ شبکه» را چنین تعریف می‌کند: «ظهور یک شکل از جنایت و مناقشه که در آن حریفان از شبکه‌های سازمان استفاده می‌کنند که حاصل عصر اطلاعات است. آنان احتمالاً گروه‌های کوچکی هستند که به خوبی سازمان یافته و هماهنگ شده‌اند و عملاً دارای فرماندهی مرکزی سنتی نیستند».(8) در واقع نحوه فعالیت القاعده در عراق، پاکستان و سایر کشورها نشانگر بهره‌گیری آنان از چنین شبکه‌هایی است که باعث می‌گردد تا آنان امکان دستیابی به اطلاعات حساس را به دست آورند و بتوانند در نبرد نامتقارن بر علیه ایالات متحده از آنها بهره گیرند.
جنگ بیولوژیک نیز یکی از عرصه‌های جنگ نامتقارن محسوب می‌شود. اساساً جنگ بیولوژیک یا جنگ میکروبی، استفاده از هرگونه ترکیب بیماری‌زا اعم از باکتری و ویروس و یا سموم طبیعی به عنوان سلاح جنگی و با هدف از پا درآوردن دشمن می‌باشد.(9)
در ماه مه 2003 پنتاگون در گزارش خود به کنگره مدعی شد که شبکه القاعده به دنبال دستیابی به تسلیحات بیولوژیک پیچیده است. علاوه بر این، سایر گروه‌های شبه‌نظامی نیز در این راستا تلاش می‌کنند. همچنین در این گزارش پنتاگون مدعی می‌شود که شرکت‌هایی در روسیه و چین تجهیزات لازم در ارتباط با سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک را در اختیار کشورها و گروه‌های شبه‌نظامی قرار می‌دهند.
نیروهای آمریکایی در افغانستان مدارکی دال بر تلاش شبه‌نظامیان برای توسعه سلاح‌های بیولوژیکی و شیمیایی یافته‌اند.
همچنین مقامات آمریکایی مدعی شدند که در جریان نابودی گروه انصارالاسلام ـ یک گروه وابسته به القاعده ـ مقداری توکسین پیدا کرده‌اند.(10) علاوه بر این، می‌توان به تلاش القاعده در ارسال بسته‌های پستی حاوی سیاه‌زخم در آمریکا اشاره کرد که باعث مرگ 22 نفر گردید.(11)
از دیگر عرصه‌های جنگ نامتقارن، جنگ شیمیایی است. از این سلاح‌ها برای کشتن افراد و وارد ساختن صدمات بسیار جدی و ایجاد انواع معلولیت‌ها در مردم استفاده می‌شود. این سلاح‌ها براساس اثرات مختلفی که بر بدن افراد می‌گذراند به سه دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول، سلاح‌هایی هستند که روی سیستم عصبی بدن تأثیر می‌گذارند. در این دسته می‌توان به متیل فسفربوتیوتیک (سیه و گاز سارین) اشاره کرد. دسته دوم اثرات خود را روی پوست بر جای می‌گذراند و شامل گاز خردل، گوگرد و... هستند. دسته سوم نیز باعث اختلاف سیستم تنفسی بدن می‌شوند.(12)
در این ارتباط می‌توان به مخزن مواد تسلیحات شیمیایی در کنار مقر مجاهدین خلق در فلوجه اشاره کرد که اطلاعات مربوط به آن، در سایت رسمی نظامی آمریکا منتشر شده است.(13)
خطرناک‌ترین سلاح در نبرد نامتقارن، تسلیحات هسته‌ای است. چیزی حدود 30 هزار سلاح هسته‌ای در سراسر جهان وجود دارد. در این میان، چند صد سلاح در خطر سرقت تروریست‌ها یا مجرمان است که می‌توانند آنها را به سازمان‌های تروریستی بفروشند. برخی از این قبیل گروه‌ها به وضوح علاقمند به تهیه تسلیحات هسته‌ای هستند: القاعده فعالانه به دنبال خرید سلاح هسته‌ای بوده است. این احتمال که کشوری برای گروه‌های تروریستی عملاً سلاح هسته‌ای فراهم کند، ضعیف به نظر می‌رسد. ترس از اقدام کشور هدف و جامعه بین‌المللی، احتمال از دست رفتن تسلط بر گروه‌های تروریستی مسلح به سلاح هسته‌ای و بی‌میلی به تحویل سلاح‌های هسته‌ای به طرف دیگر به دلیل مشکل بودن دستیابی به آنها، عواملی هستند که احتمال کمک دولتی را کاهش می‌دهد. با این حال نخبگان نظامی و علمی برخی کشورها شاید بنابر دلایل ایدئولوژیک یا مالی، حاضر شوند سلاح، مواد یا تخصص‌های هسته‌ای را در اختیار سازمان‌های تروریستی قرار دهند، که این امر از تروریسم دولتی محتمل‌تر است.(14)
اما شاید بهترین سلاح جنگ نامتقارن، موشک باشد که در عصر حاضر مورد استفاده طرف ضعیف‌تر واقع می‌شود. نمونه عینی بهره‌گیری از این سلاح را می‌توان در جنگ 33 روزه حزب‌الله با اسرائیل و نیز در درگیری‌های اخیر حماس با اسرائیل مشاهده کرد.
در پی تجاوز نیروهای اسرائیلی به جنوب لبنان، حزب‌الله با بهره‌گیری از موشک‌های کاتیوشا، جنگ را به عمق خاک اسرائیل کشاند و ضربات روانی بسیاری بر رژیم صهیونیستی وارد ساخت. برآورد می‌شود که حزب‌الله دارای بیش از 12 هزار موشک از این نوع می‌باشد. همچنین این ترس وجود دارد که حزب‌الله مجهز به موشک‌های سام 7 یا استینگر باشد. در طول این جنگ حزب‌الله بارها تهدید کرد که پایتخت اسرائیل را نیز هدف قرار خواهد داد و علی‌رغم بمباران گسترده جنوب لبنان، حزب‌الله تا آخرین روز جنگ حملات موشکی خود را به شهرهای اسرائیل ادامه داد و این دولت را وادار به عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی نمود.
حماس نیز برای آزادی فلسطین از موشک بهره می‌گیرد. در گزارش روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارنوت آمده است که تولید موشک‌های کوتاه‌برد ویژه هدف قرار دادن خودروهای زرهی در دستور کار حماس قرار دارد و نیز پیش‌بینی می‌شود که حماس در تولید مواد منفجره پایدار به پیشرفت‌های زیادی دست یافته که به آن اجازه می‌دهد تا شمار زیادی موشک قسام تولید نماید و نیز موشک‌های گراد ساخت روسیه به میزان زیادی در غزه انبار شده است.(15) تمام این مباحث نشان می‌دهد که حماس خود را آماده می‌سازد تا در صورت تجاوز اسرائیل به نوار غزه، از شیوه جنگی حزب‌الله برای راندن مهاجمین بهره بگیرد.
نمونه‌های فوق نشان می‌دهد که در راستای رسیدن به اهداف خود، از ابزارهایی بهره گرفت که با توسعه فناوری، امکان دستیابی آسان نسبت به آنها، پدیدار شده است. لذا شاید هزاره سوم را بتوان عصر جنگ‌های نامتقارن و پایان جنگ‌های کلاسیک دانست که در آن مهاجمان به دنبال پیروزی سریع و مدافعان به دنبال وارد ساختن ضربات مادی و به ویژه معنوی به مهاجمان هستند و به نظر می‌رسد به تدریج کشورها نیز کمابیش رویه جنگ نامتقارن را در پیش گرفته باشند، و شاید جمهوری اسلامی ایران را بتوان یک کشور پیش‌گام در این عرصه دانست.
ایران و آموزه جنگ نامتقارن: طرح فرضیه
در تاریخ شرق نزدیک، بهره‌گیری از جنگ نامتقارن سنتی دیرینه دارد و گروه‌های مسلح همواره از این شیوه جنگیدن بهره برده‌اند. اما در تاریخ ایران حداقل یک بار جنگ نامتقارن به عنوان یک آموزه جنگی مورد پذیرش حکومت واقع شده است.
پارت‌ها از سال 250 ق.م تا 324م. در قالب سلسله اشکانیان بر ایران حکومت کردند. آنان آموزه جنگ نامتقارن را به عنوان شیوه جنگی خود مورد پذیرش قرار دادند. پارت‌ها به جای رویارویی مستقیم با دشمن، می‌کوشیدند با وارد ساختن ضربه به نقاط ضعف آن، دشمن را وادار به عقب‌نشینی بنمایند. به ویژه آنان در برابر سلوکیان از این شیوه بهره گرفتند و تا زمانی که مطمئن از پیروزی نبودند، از ورود به جنگ مستقیم خودداری می‌کردند.
اینک به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی نیز آموزه جنگ نامتقارن را مبنای کار خود قرار داده باشد. شاید برای پذیرش این آموزه دلایل زیادی وجود داشته باشد، اما مهم‌ترین دلیل آن، وجود دشمنان ایدئولوژیکی است که از توانمندی نظامی کلاسیک فوق‌العاده‌ای برخوردار هستند و از طُرُق مختلف نظیر کودتای نوژه، جنگ تحمیلی و تحریم‌ها و فشارهای اخیر سیاسی به دنبال ضربه زدن به ایران اسلامی هستند.
سردار مصطفی محمدنجار وزیر دفاع ایران در شهریور 1385 اعلام کرد: «ایران روش رزم خود را تغییر داده و به دنبال راه‌های میانبر و جنگ‌های نامتقارن است». وی در سخنان خود به شرایط اقلیمی، امکانات، خلاقیت، نوآوری و همچنین تمرکز بر نقاط ضعف دشمن با استفاده از امکانات نرم‌افزاری، به عنوان مؤلفه‌های جنگ نامتقارن اشاره کرد که در رأس آنها، اتخاذ راه‌های متمایز است که مبتنی بر تفکر قیاسی است.(16)
به هرحال جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور نمی‌تواند از کلیه ابزارهای جنگ نامتقارن بهره بگیرد. همچنین به واسطه پای‌بندی به مبانی ارزش‌های اسلامی و امضاء توافقنامه‌های بین‌المللی مختلف در ارتباط با سلاح‌های شیمیایی، میکروبی و هسته‌ای، تمایلی به استفاده از این ابزار در جنگ نامتقارن ندارد و همین عامل باعث می‌شود تا ایران شیوه خاصی از جنگ نامتقارن را در دستور کار خود قرار دهد.
اساساً جنگ‌های 1991 و 2003 عراق و جنگ 2006 حزب‌الله مورد توجه ایران قرار گرفته است. حملات محدود موشکی عراق به اسرائیل در سال 1991، یکی از عوامل تردید آمریکا در شروع جنگ بود و حملات موشکی حزب‌الله به اسرائیل باعث شد تا این دولت اراضی جنوب لبنان را ترک کند.
ایران با توجه به شرایط منطقه خود را به عنوان موشک‌ها مجهز کرده است تا در برابر دشمن توانایی مقابله داشته باشد موشک‌های ایران در سه سطح دریایی، کوتاه‌برد پدافندی و میانبرد تهاجمی طبقه‌بندی می‌شود. در صورت تهاجم خارجی، ایران از موشک‌های دریایی برای بستن تنگه هرمز استفاده خواهد کرد. فرمانده نیروی هوایی سپاه به خبرگزاری فارس گفت که: نیروهای سپاه قادر به مختل ساختن جریان نفت در خلیج‌فارس هستند.(17)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات