دیگر بازیگران کلیدی
مسیر روسیه: توسعه یا شکست. روسیه توانایی بالقوه ثروتمندتر، قدرتمندتر و داشتن اعتماد به نفس بیشتر در سال 2025 را داراست در صورتی که در سرمایه انسانی سرمایهگذاری کند، اقتصاد خود را توسعه داده و متنوع ساخته و با بازارهای جهانی انسجام داشته باشد. مهمترین نقاط ضعف روسیه عبارتند از: کاهش در سرمایهگذاری انرژی، تنگناهای مهم زیرساختی، بخشهای آموزش و سلامت عمومی در حال زوال، بخش بانکی توسعهنیافته و جرایم و فساد.
روی آوردن هر چه سریعتر به سوی سوختهای جایگزین یا سقوط مداوم بهای جهانی انرژی پیش از آنکه روسیه فرصت توسعه یک اقتصاد متنوعتر را بیابد احتمالا رشد اقتصادی را متوقف میکند.
کاهش جمعیت روسیه تا سال 2025 باعث اعمال گزینههای سیاسی دشوار خواهد شد.برای مثال تا سال 2017 روسیه احتمالا دارای فقط 650 هزار مرد 18 ساله خواهد بود که قرار است ارتشی را حفظ کنند که اکنون به 750 هزار سرباز وظیفه تکیه کرده است. کاهش جمعیت همچنین میتواند منجر به هزینهای اقتصادی به همراه کاهش شدید نیروی کار شود بویژه در صورتیکه روسیه در بخش سرمایه انسانی موجود، احیای دوباره در پایگاه علوم و فناوری آن و استخدام مهاجران کارگر خارجی سرمایهگذاری بیشتری نکند.
در صورتی که روسیه اقتصاد خود را متنوع سازد، میتواند نظامی تکثرگرایانهتر، ولو این که یک نظام سیاسی دموکراتیک نباشد را به عنوان نتیجه تحکیم بینالمللی، یک طبقه متوسط در حال افزایش و ظهور سهامداران جدید که خواستار حق ابراز وجود بیشتری هستند، توسعه دهد. به نظر میرسد احتمالا یک سیاست خارجی پیشگیرانه و با نفوذتر منعکسکننده ظهور مجدد مسکو به عنوان یک بازیگر بزرگ در صحنه جهانی باشد که در واقع شریک مهمتری برای پایتختهای غربی، آسیایی و خاورمیانهای است و نیروی سرآمد در مخالفت با تسلط جهانی آمریکا خواهد بود. روسیه با کنترل گلوگاهها و ارتباطات کلیدی انرژی در قفقاز و آسیای مرکزی که برای اهداف آن به عنوان یک ابرقدرت انرژی حیاتی است، نیروی محرکه در ایجاد دوباره فضای تحت نفوذ در سرزمینهای نزدیک خود خواهد بود. درک مشترک از تهدیدهای ناشی از تروریسم و رادیکالیسم اسلامی میتواند سیاستهای امنیتی روسیه و غرب را بیشتر در کنار هم قرار دهد، با وجود این که در دیگر مسایل اختلافاتی وجود دارد و یک "شکاف ارزشهای " مداوم وجود دارد. میزان آیندههای ممکن برای روسیه به دلیل نیروهای به شدت منشعب (روندهای اقتصاد لیبرال و روندهای غیرلیبرال سیاسی) وسیع باقی خواهد ماند. تنش بین این دو روند به علاوه حساسیت روسیه به بیقاعدگیهای بالقوه ناشی از بیثباتی سیاسی، بحران بزرگ سیاست خارجی یا عناصر غیرقابل پیشبینی، در نظر گرفتن آیندههای جایگزین مانند یک ملیگرایی، استبداد... یا حتی یک دیکتاتوری کامل را که یک امر بعید است اما با این همه یک آینده پذیرفتنی است را غیرممکن میکند.
آنچه که احتمال کمتری دارد این است که روسیه بتواند تا سال 2025 به یک کشور به طور قابل ملاحظهای آزادتر و پیشرفتهتر تبدیل شود.
اروپا: قدرت در حال شکست در سال 2025. ما بر این باوریم اروپا تا سال 2025 پیشرفت آهستهای برای دستیابی به دیدگاه رهبران و نخبگان کنونی خواهد داشت یعنی یک بازیگر جهانی به هم پیوسته منسجم و با نفوذ که قادر است به طور مستقل طیف کاملی از ابزارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی را در حمایت از منافع اروپا و غرب و آرمانهای جهانی به کار بندد. اتحادیه اروپا باید شکاف دموکراسی موجود را که بروکسل را از رایدهندگان اروپایی جدا کرده از میان بردارد و بحث طولانی ساختارهای نهادی[سازمانی] آن را تصویب کند.
اتحادیه اروپایی در موقعیتی برای تقویت ثبات سیاسی و دموکرات کردن پیرامون اروپا بوسیله پذیرش اعضای جدید از حوزه بالکان و احتمالا اوکراین و ترکیه خواهد بود. با این همه ناکامی مداوم برای قانع کردن افکار عمومی مشکوک به منافع عمیقتر همگرایی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و برای رویارویی با مشکلات جمعیت در حال کاهش و سالخورده با اعمال اصلاحات دردآور میتواند اتحادیه اروپایی را به غولی مرکب از منازعه داخلی و برنامههای ملی بدل و بنابراین آن را برای تبدیل نفوذ اقتصادی آن به نفوذ جهانی تضعیف سازد.
کاهش جمعیت سن در حال کار، آزمایشی سخت برای مدل رفاه اجتماعی اروپایی خواهد بود که سنگ بنای انسجام سیاسی اروپای غربی از زمان جنگ جهانی دوم به حساب میآید. احتمالا پیشرفت در زمینه لیبرال سازی اقتصادی تنها در گامهای تدریجی تا زمانیکه جمعیت سالخورده یا رکود اقتصادی قدیمی تغییرات قابل توجه بیشتری را موجب شود ادامه مییابد- نقطه بحرانی که ممکن نیست قبل از زمانی در دهه آینده به وقوع بپیوندد و ممکن است حتی فراتر از این نیز برود.
وضعیتهای مشخصی برای نقصانهای جمعیتی اروپا به جز کاهشهای احتمالی در مزایای سلامتی و بازنشستگی وجود ندارد چرا که بیشتر کشورها اجرای آن را آغاز نکرده یا حتی درباره آن فکر نیز نکردهاند. احتمالا هزینههای دفاعی بخاطر ضرورت نیاز به بازسازی جدی برنامههای مزایای اجتماعی متوقف شود. چالش منسجمسازی مهاجران بویژه انجمنهای مسلمانان درصورتی که شهروندان با یک کاهش ناگهانی انتظارات مواجه شوند، تشدید خواهد شد که به ملیگرایی کمتر کشیده خواهد شد و بر منافع ناحیهای به مانند آنچه در گذشته روی داد، متمرکز میشود.
احتمالا چشمانداز راهبردی اروپا باریکتر از چشمانداز راهبردی واشنگتن است حتی اگر اتحادیه اروپایی در اصلاحاتی که یک "رئیسجمهور اروپایی " و "نخست وزیر اروپایی " را به وجود میآورد، موفق باشد و توانایی نهادی بیشتر برای مدیریت بحران را افزایش دهد.
برداشتهای تهدیدی مختلف در اروپا و احتمال این که بودجه دفاعی ناهماهنگ باقی بماند اینگونه پیشنهاد میدهد که اتحادیه اروپا تا سال 2025 یک قدرت نظامی بزرگ نخواهد بود. منافع ملی قدرتهای بزرگتر برای پیچیده کردن سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه اروپایی ادامه خواهد یافت و حمایت اروپا از ناتو میتواند کمرنگ شود. درخواست عضویت ترکیه از اتحادیه اروپا آزمایشی برای تمرکز بیرونی اروپا از زمان حال تا سال 2025 خواهد بود.
تردیدهای در حال افزایش درباره فرصتهای ترکیه احتمالا اجرای اصلاحات سیاسی و حقوق بشر آن را آهسته میکند. هر گونه خطر رد کلی [از طرف اتحادیه اروپا] واکنشهای بزرگتر را به خطر میاندازد و موجب تقویت مباحثی در دنیای اسلام میشود (که شامل اقلیت مسلمانان اروپا نیز میشود) که درباره ناسازگاری غرب و اسلام است.
جرم و جنایت میتواند بزرگترین تهدید در درون اروپا باشد همانطور که سازمانهای فراملی اوراسیایی- از مشارکت در نگرانیهای انرژی و معدنی کنار گذاشته شدند- قدرتمندتر میشوند و دامنه خود را گسترش خواهند داد. یک یا تعداد بیشتری از دولتها در اروپای شرقی یا مرکزی میتوانند قربانی تسلط خود شوند.
اروپا در سال 2025 در زمینه انرژی با وجود تلاشهایی برای ارتقا کارایی انرژی و انرژی قابل تجدید و کاهش پدیده گازهای گلخانهای به شدت وابسته به روسیه باقی خواهد ماند. سطوح متنوع وابستگی چشماندازها درباره بلوغ دموکراتیک روسیه و مقاصد اقتصادی آن را متفاوت میکند و ناکامی در دستیابی به اجماع درباره نقش بلاروس مانع تلاشهای جدید برای توسعه سیاستهای مشترک اتحادیه اروپایی در زمینه گوناگونی انرژی و امنیت میشود.
در غیاب یک رویکرد جامع که نفوذ روسیه را کاهش دهد، این وابستگی توجه مداوم به منافع مسکو توسط کشورهای کلیدی مانند آلمان و ایتالیا را که روسیه را به عنوان یک تامین کننده انرژی قابل اعتماد میدانند، افزایش خواهد داد. اروپا میتواند بهای وابستگی شدید خود را بپردازد بویژه در صورتی که شرکتهای روسی قادر به تحقق تعهدات قراردادهای خود به دلیل سرمایهگذاری کم در میادین گاز طبیعی نباشند یا در صورتی که فساد در حال افزایش و گسترش دخالت سازمان یافته جنایی در بخش انرژی اوراسیا منافع تجاری غرب را آلوده کند.
ژاپن: گرفتار بین آمریکا و چین
ژاپن تا سال 2025 با یک تغییر جهت بزرگ در زمینه سیاستهای داخلی و خارجی خود مواجه خواهد شد در عین حال وضعیت آن به عنوان یک قدرت متوسطه به بالا حفظ میشود. از لحاظ داخلی، نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ژاپن احتمالا مجدد بنا خواهند شد تا بتواند کاهش جمعیتی، اساس صنعتی کهنه و وضعیت سیاسی بیثباتتری را تحت پوشش قرار دهد. جمعیت در حال کاهش ژاپن ممکن است مقامات این کشور را مجبور به در نظرگرفتن سیاستهای مهاجرتی جدید مانند گزینه روادید بلندمدت برای کارگران خارجی کند.
با این همه مردم ژاپن در غلبه بر اکراه برای پذیرفتن تابعیت خارجیان مشکل خواهند داشت. سالخوردگی جمعیت همچنین توسعه نظامهای بهداشتی و مسکن را تحریک خواهد کرد تا شمار زیادی از افراد تحت تکفل مسن را مدد دهد. نیروی کار در حال کاهش و - مغایرت فرهنگی ژاپن با نیروی کار مهاجر ضروری- فشار زیادی بر خدمات اجتماعی ژاپن و درآمدهای مالیاتی وارد خواهد آورد که به افزایشهای مالیاتی و تقاضا برای رقابت بیشتر در بخش داخلی به منظور کاهش قیمت کالاهای مصرف کننده منجر خواهد شد. ما پیشبینی میکنیم تجدید ساختار صنایع صادراتی ژاپن با هدف تاکید فزاینده بر تولیدات با فناوری بالا، تولید با ارزش افزوده و فناوریهای اطلاعاتی صورت گیرد. کوچک شدن بخش کشاورزی ژاپن ادامه خواهد داشت، شاید تا دو درصد نیروی کار با افزایش گزارش شده در دستمزدههای واردات غذا.
جمعیت در حال کار به طور حتم در حال کاهش است که شامل شمار زیادی از شهروندان بیکار و آموزش ندیده در سنین 19 و بیست و چند سالگی است. این امر میتواند به کاهش کارمندان دفتری منجر شود.
با افزایش رقابت انتخاباتی، تا سال 2025 نظام سیاسی تک حزبی ژاپن احتمالا به طور کامل منحل خواهد شد. حزب لیبرال دموکرات ممکن است به تعدادی احزاب مخالف تبدیل شود اما احتمال این بیشتر است که ژاپن شاهد یک شکاف مداوم و ظهور احزاب سیاسی در حال رقابت باشد که این امر منتهی به ناکارآمدی سیاسی میشود.
در جبهه خارجی، سیاستهای ژاپن بیشتر تحت تاثیر سیاستهای چین و ایالات متحده آمریکا خواهد بود که بر همین اساس چهار سناریو محتمل است:
در سناریوی اول، چینی که به الگوی رشد اقتصادی کنونی خود ادامه میدهد به طور فزایندهای برای رشد اقتصادی ژاپن اهمیت خواهد داشت و توکیو برای حفظ روابط سیاسی خوب و افزایش دستیابی به بازار چین برای کالاهای ژاپنی تلاش خواهد کرد. ممکن است توکیو تا پیش از سال 2025 به دنبال یک توافق تجاری آزاد با پکن باشد. در همان زمان، قدرت نظامی چین و نفوذ آن در منطقه یکی از نگرانیهای در حال افزایش برای سیاستگذاران ژاپنی خواهد بود. پاسخ احتمالی آنها برای نزدیکتر شدن به آمریکا، افزایش توانمندیهای دفاع موشکی و جنگافزارهای ضدزیردریایی خواهد بود که به دنبال توسعه همپیمانان منطقهای مانند کره جنوبی هستند و از سوی دیگر برای توسعه بیشتر سازمانهای چندجانبه بینالمللی در شرق آسیا از جمله "نشست آسیای شرقی " تلاش خواهند کرد.
در سناریوی دوم، رشد اقتصادی چین با مانع روبرو میشود یا سیاستهای آن در قبال کشورهای منطقه به طور علنی خصمانه میشود. در پاسخ، توکیو احتمالا در پی اعمال نفوذ خود برخواهد آمد و بدنبال رقابت با کشورهای دموکراتیک در شرق آسیا است و از سویی دیگر به توسعه قدرت ملی خود از طریق جنگافزاز نظامی پیشرفته میپردازد. فرض بر این است که توکیو در این شرایط از حمایت شدید آمریکا برخوردار میشود و در پی شکل دادن به محافل سیاسی و اقتصادی در این منطقه برای منزوی یا محدود کردن نفوذ چین است. این باعث میشود کشورهای منطقه در انتخاب میان ژاپن و چین با دشواری روبرو شوند زیرا از یک سو با قدرت نظامی ژاپن روبرو هستند و از سوی دیگر با چینی مواجه هستند که توان تسلط بر تمام کشورهای واقع در همسایگی خود را دارد. در نتیجه ژاپن ممکن است در پی تعامل با جنبش عدم تعهد تک کاره [خاص موقتی] کشورهای شرق آسیا باشد که مجبور به تعامل با یکی از دوکشور چین یا ژاپن هستند.
درسناریوی سوم، باید تعهد امنیتی آمریکا به ژاپن ضعیف شده یا از سوی توکیو در حال ضعیف شدن تلقی شود که در این صورت ژاپن ممکن است، تصمیم بگیرد که در زمینه مسایل منطقهای و در نهایت پذیرفتن ساز و کارهای امنیتی که به چین نقشی واقعی در حفظ ثبات در مناطق اقیانوسی نزدیک ژاپن بخشیده، به پکن نزدیکتر شود. بسیار بعید است توکیو برای پاسخ به از دست دادن چتر امنیتی آمریکا به توسعه برنامه تسلیحات هستهای روی آورد، غیر از نیت تجاوزکارانه روشن چین در قبال ژاپن.
سناریوی چهارم، آمریکا و چین را به طور قابل ملاحظهای در همکاری سیاسی و امنیتی در منطقه کنار هم میبیند که به راحتی خیال آمریکا از حضور نظامی چین در این منطقه و به اتحاد مجدد مشابه یا کاهش نیروهای آمریکایی حاضر در منطقه میانجامد. در این مورد، توکیو با احتمال زیاد از روند غالب پیروی خواهد کرد و به چین نزدیکتر خواهد شد تا در سازوکارهای سیاسی و امنیت منطقهای لحاظ شود. به همین نحو، دیگر کشورهای این منطقه شامل کرهجنوبی تایوان، اعضای "آسهآن " احتمالا از آمریکا پیروی خواهند کرد تا بدین ترتیب فشار بیشتری بر توکیو وارد آورند تا سیاستهای خود را با دیگر بازیگران این منطقه منطبق سازد.
برزیل: بنیادی مستحکم برای یک نقش رهبری افزایشیافته. برزیل احتمالا تا سال 2025 رهبری منطقهای بزرگتری را اعمال خواهد کرد و به عنوان کشور سرآمد در میان محافل آمریکای جنوبی محسوب میشود اما جدای نقش در حال افزایش آن به عنوان یک تولید کننده انرژی و نقش آن در گفتگوهای تجاری، این کشور توانایی محدود برای طرحریزی در ورای این قاره به عنوان یک بازیگر بزرگ در امور جهان از خود نشان خواهد داد. پیشرفت آن در تحکیم دموکراسی و تنوع بخشیدن به اقتصاد خود مدل منطقهای مثبتی تلقی خواهد شد. تعهد در حال بلوغ برزیل در قبال دموکراسی به همراه روندهای انتخاباتی عادلانه و آزاد و عادی شدن دوران انتقال نرم، در جایگاه امنی قرار دارد.
"لولا دا سیلوا " رئیس جمهوری کنونی این کشور تمایل سوسیالیستی شدیدی دارد و از لحاظ داخلی و بینالمللی روند سیاسی میانهروی را دنبال کرده است که نمونه مثبتی برای جانشینان خود محسوب میشود. دیدگاههای مردم برزیل درباره اهمیت بازی کردن نقشی کلیدی هم در منطقه و هم در رهبری جهان در سطح آگاهی ملی و سیاستهای حزبی جای گرفته است.
برزیل از لحاظ اقتصادی بنیادی مستحکم برای رشد آرام بر مبنای ثبات سیاسی و روند اصلاح فزاینده را ایجاد کرده است. توافق در حال افزایش برای سیاست مالی و پولی مسئول احتمالا ضررهای ناشی از بحرانهایی را که در گذشته دامنگیر این کشور شده، کاسته است.
جدا شدن ناگهانی از توافق اقتصادی کنونی در برزیل، چه به صورت یک چرخش رادیکال به سوی بازار آزاد و چه به صورت مدل اقتصادی متمایل به تجارت آزاد یا یک تمایل سیاستمدارانه بدون مهارت، به نظر نمیرسد تا سال 2025 پدیدار شوند.
یافتههای مقدماتی اخیر بررزیل از ذخایر نفتی بزرگ داخل دریا، دارای تاثیری بالقوه برای افزودن عامل محرکی دیگر به اقتصاد متنوع این کشور بوده است و آن را در مسیر رشد اقتصادی سریعتر قرار داده است. اکتشافات نفتی در "سانتوز بیسین " که به طور بالقوه دهها میلیارد بشکه ذخایر نفتی دارد، میتواند برزیل را پس از سال 2020 به یکی از صادرکنندگان بزرگ نفت به هنگامی که این میادین به طور کامل به بهرهبرداری برسد، تبدیل کند.
سناریوهای خوشبینانه که چارچوب قانونی و منظمی برای جذب سرمایهگذاری خارجی ترسیم میکند، تا 15 درصد سهم تولید ناخالص ملی را تا سال 2025 برای افزایش درآمد نفت پیشبینی می کند یعنی حتی در آن زمان مواد نفتی تنها تکمیل کننده منابع موجود ثروت ملی خواهند بود. پیشرفت در مسایل اجتماعی مانند کاهش جرم و فقر احتمالا نقشی تعیین کننده در تعیین وضعیت رهبری آینده برزیل بازی خواهد کرد. بدون پیشرفت در اجرای قانون، حتی رشد سریع اقتصادی با بیثباتی که از جنایت و فساد فراگیر منتج میشود، کم خواهد بود. سازوکارهای ایجاد یک رشد جمعیتی در قالب اقتصاد رسمی نیز برای پشتتیبانی از وضعیت برزیل به عنوان یک قدرت جهانی در حال مدرن شدن، نیاز خواهد بود.
قدرتهای نوظهور و در حال ظهور
به دلیل جمعیت زیاد و توسعه جغرافیایی قدرتهای جدیدی مانند هند و چین، بعید است دیگر بازیگران این منظومه در صحنه جهانی در یک یا دو دهه آینده خود را بروز دهند. با این همه کشورهای نوظهور و در حال ظهور در حال توسعه میتوانند تا سال 2025 سهمی فزاینده از رشد اقتصادی جهان را شامل شوند. دیگر کشورها نیز نقش فعالی در منطقه خود بازی خواهند کرد.
اندونزی، ترکیه و ایران
کشورهایی هستند که اکثریت آن را مسلمان تشکیل میدهند اما خارج از هسته عربی قرار گرفتهاند و به نظر آمادگی کامل برای ارتقای نقشهای بینالمللی را دارند. سیاست اقتصاد کلان ترقیآور اجازه پرورش یافتن نهادهای اقتصادی را میدهد. در مورد ایران، اصلاح سیاسی رادیکال ضروری خواهد بود. نقش اندونزی به این بستگی خواهد داشت که آیا این کشور میتواند موفقیت خود را در اصلاحات سیاسی با اقداماتی برای تحریک اقتصاد به کار بندد یا خیر. در دهه گذشته، مردم اندونزی کشور مستبد خود را به یک کشور دارای دموکراسی تغییر دادند و بدین ترتیب مجمعالجزایر خود را به مکانی نسبتا آرام که از حمایت قوی راهحلهای سیاسی میانه رو ، جنبشهای جداییطلبانه به شکل زیادی در حال محو شدن هستند و تروریستها از حمایت عمومی اندکی برخوردارند و به شکل زیادی شناسایی و دستگیر میشوند، تبدیل میکنند.
اندونزی با منابع طبیعی فراوان و جمعیت زیاد بالقوه مصرف کننده (اندونزی چهارمین کشور پرجمعیت دنیاست) میتواند از لحاظ اقتصادی رشد یابد در صورتی که رهبران منتخب آن برای بهبود شرایط سرمایهگذاری این کشور از جمله تقویت نظام حقوقی، بهبود چارچوب قانونی، اصلاح بخش مالی، کاهش یارانههای سوخت و غذا و به طور کلی کاهش هزینه بازرگانی گامهایی بردارند.
با نگاهی به ایران که کشوری غنی از گاز طبیعی و دیگر منابع است و سرمایه انسانی زیادی دارد، اصلاح سیاسی و اقتصادی در کنار شرایط سرمایهگذاری با ثبات میتواند به طور اساسی هم دیدگاه جهان نسبت به این کشور و هم نگاهی که ایرانیان به خود دارند را بطور اساسی از نو ترسیم کند. تحت این شرایط، تجدید حیات اقتصادی میتواند به سرعت در ایران اتفاق بیفتد و ایرانیان طبقه متوسط وابسته به نظام بینالمللی، آموزش دیده و گاها سکولار را جسور کند. در صورتی که این بخش از جمعیت ایران قدرتمند شود میتوانند افقهای این کشور را توسعه دهند بویژه رو به شرق و جدای از دهههای درگیر در مناقشههای اعراب خاورمیانه.
بررسی رشد افزایش یافته روند اقتصادی اخیر ترکیه، قدرت طبقه متوسط در حال ظهور ترکیه و شرایط ژئواستراتژیک آن چشم انداز نقش منطقهای در حال رشد این کشور در خاورمیانه را افزایش میدهد. ضعف اقتصادی ترکیه مانند وابستگی شدید آن به منابع انرژی خارجی ممکن است به تحریک این کشور به سوی یک نقش بینالمللی بزرگتر کمک کند همانطور که مقامات آنکارا به دنبال توسعه روابط خود با تامینکنندگان انرژی از جمله همسایگان نزدیک خود مانند روسیه و ایران هستند و بدین ترتیب جایگاه آن به عنوان یک قطب ترانزیت افزایش مییابد. طی 15 سال آینده، روند احتمالی ترکیه شامل ترکیب فشارهای اسلامی و ملیگراینه است که میتواند به عنوان مدلی برای دیگر کشورهای به سرعت در حال مدرن شدن خاورمیانه باشد.
سناریوی جهانی 1: جهانی بدون غرب
در این روایت خیالی، قدرتهای جدید جای غرب را به عنوان رهبرانی در صحنه جهانی میگیرند. این نه یک امر اجتناب ناپذیر است نه نتیجه احتمالی افزایش کشورهای جدید.
از لحاظ تاریخی افزایش قدرتهای جدید مانند ژاپن و آلمان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، چالشهای قدرتمندی برای نظام بینالمللی موجود به حساب میآید که همه در مناقشه جهانی پایان یافت. احتمال این که قدرتهای نوظهور خواستار نقش بیشتری در مسایل تاثیرگذار بر منافع مهم خود باشند خصوصا با نظر به آنچه ممکن است برای کشورهای غربی به نظر خسته کننده باشد که این مسئله در اذهان ما بیش از یک چالش مستقیم برای نظام بینالمللی محتمل است.
چنین اتحاد نیروهایی میتواند رقیبی برای سازمانهایی مانند ناتو محسوب شود که به دیگر کشورها جایگزینی برای غرب پیشنهاد می دهد. همانطور که شرح داده شد، ما این ائتلافهای جایگزین را ضرورتا از چهرههای دائمی چشم انداز جدید نمیبینیم. در واقع، با توجه به منافع متضاد و رقابت بر سر منابع، قدرتهای جدید میتوانند همانگونه که خود به آسانی از یکدیگر دور کردهاند، به هم نزدیک شوند. با این که قدرتهای در حال ظهور احتمالا مشغول مسایل داخلی و حفظ توسعه اقتصادی خود میشوند، به شکل فزایندهای همانطور که در این فصل شرح داده شد، توانایی این را دارند که بازیگران جهانی باشند.
پیششرطهای این سناریو به شرح زیر است:
عقب افتادن رشد غرب آمریکا و اروپا بر این خواهد داشت تا اقدامات حمایتی علیه قدرتهایی که با سرعت بیشتری در حال ظهور هستند، اتخاذ کنند.
مدلهای متفاوت روابط اجتماع و دولت به پشتیبانی از ائتلاف قدرتمند (با این حال شکننده) چین - روسیه کمک میکند.
تنشهای بین بازیگران اصلی در جهان چندقطبی بالا میگیرد همانگونه که دولتها به دنبال امنیت انرژی و تقویت حوزههای نفوذ هستند. سازمان همکاری شانگهای (SCO) به ویژه به دنبال مشتریان قابل اعتماد و قابل اطمینان در مناطق راهبردی و آسیای مرکزی در حیاتخلوتهای روسیه و چین است.
فصل 4
کمیابی در میان فراوانی؟
سیستم بینالملل به واسطه افزایش محدودیت منابع به چالش کشیده خواهد شد؛ این در شرایطی است که این سیستم با پدیدهای تحت عنوان تاثیر مهرهها و بازیگران جدید نیز باید دست و پنجه نرم کند. دسترسی به منابع انرژی نسبتا امن و پاک و مدیریت کمبودهای آب و غذاهای ضروری و در حال گران شدن در طول 15 تا 20 سال آینده از درجه اهمیت والایی برای شماری از کشورهایی که تعداد آنها رو به افزایش است برخوردار خواهد بود.
افزایش حدود یک میلیارد دلاری جمعیت جهان تا سال 2025 به خودی خود این منابع حیاتی را تحت فشار قرار خواهد داد. درصد رو به رشد جمعیت جهان از مناطق روستایی به مناطق شهری و توسعه یافته نقل مکان خواهند کرد تا بدین طریق فرصتهای اقتصادی و امنیت خصوصی بیشتری را به دست آورند. بسیاری به ویژه آسیاییها به قشر متوسط جامعه ملحق شده و به تقلید از سبک زندگی غربیها روی خواهند آورد که مصرف سرانه بیشتری را از منابع دارند. بر خلاف دورانهای اولیه، زمانی که کمبود منابع به طور قابل توجهی نمود پیدا کرد، افزایش چشمگیر نیازها در بازارهای نوظهور به همراه محدودیتها در تولیدات جدید، از جمله کنترل اعمال شده توسط شرکتهای دولتی در بازار انرژی جهانی، احتمال اینکه نیروهای بازار خود به تنهایی نبود تعادل در عرضه و تقاضا را برطرف کنند کاهش میدهد.
وضعیت بخش انرژی تحت فشار، پیچیدهتر شده و در موارد بسیاری توسط تغییرات آب و هوایی بدتر خواهد شد که تاثیرات فیزیکی آن، تمام دوره را وخیمتر خواهد کرد. افزایش مستمر نیاز به انرژی تاثیرات تغییرات آب و هوایی را تسریع خواهد بخشید. از سویی دیگر، کاهش بالاجبار استفاده از سوختهای فسیلی قبل از آماده شدن جایگزین آنها میتواند توسعه پایدار اقتصاد را در کشورهایی نظیر چین که هنوز صنایع آنها به سطوح عالی بهرهوری انرژی نرسیدهاند، تهدید کند. پیشرفتهای تکنولوژیکی و تصمیمهای راهبردی در جهان درباره ضایعات گازهای گلخانهای در طی 15 سال آینده احتمالا این موضوع را مشخص خواهد کرد که آیا دمای زمین بیشتر از 2 درجه افزایش خواهد یافت یا نه؛ آستانهای که ورای آن، تاثیرات غیرقابل مدیریت خواهند بود.
غذا و آب نیز با مولفه هایی مانند تغییرات آب و هوایی، انرژی و جمعیت مرتبط هستند. افزایش قیمت انرژی، هزینه های مصرف کنندگان و محیط کشاورزی در مقیاس صنعتی و استفاده از کودهای پتروشیمی را افزایش خواهند داد. چرخش در استفاده از زمین های زراعی برای غذا به محصولات سوخت راه حل محدودی را پیش رو گذاشته و وضعیت انرژی و غذا را وخیم تر خواهد کرد. از نظر آب و هوایی، بارش های غیرعادی باران و کاهش بارش فصلی برف به همراه آب شدن یخچال ها کمبود آب را تشدید کرده و به کشاورزی در اکثر نقاط دنیا آسیب وارد خواهد کرد. دینامیک های انرژی و آب و هوایی نیز به عاملی برای افزایش بیماری های جسمانی، ضررهای کشاورزی به دلیل آفت ها و زیان های طوفان تبدیل می شوند. بزرگترین خطر شاید از همگرایی و فعل و انفعالات فشارهای همزمان رخ نماید. چنین علائم پیچیده و بی سابقه مشکلات می توانند مسائل و موضوعات بیش از اندازه ای را برای تصمیم گیرندگان ایجاد کرده و اجرای اقدامات لازم برای تسهیل نتایج مطلوب و دوری از نتایج ناگوار را برای آنها دشوار سازند.
طلوع دوره پس از نفت؟
تا سال 2025 جهان در میانه انتقال انرژی اولیه اعم از نوع سوخت و منابع قرار خواهد گرفت. تولیدات هیدروکربن مایع غیراوپک (نظیر نفت خام، گاز طبیعی مایع و محصولات نامتعارف از جمله شنهای قیر اندود شده) متناسب با نیازها رشد نخواهد یافت. سطح تولیدات بسیاری از تولید کنندگان سنتی انرژی از قبیل یمن، نروژ، عمان، کلمبیا، انگلیس، اندونزی، آرژانتین، سوریه، مصر، پرو و تونس تماما رو به کاهش هستند. سطح تولیدات سایرین نظیر مکزیک، برونئی، مالزی، چین، هند و قطر یکنواخت شده است. شمار کشورهای قادر به افزایش تولید کاهش خواهد یافت. فقط 6 کشور شامل عربستان، ایران، کویت، امارات متحده عربی، عراق (به لحاظ ظرفیتی) و روسیه در سال 2025 حدود 39 درصد تولید کل نفت دنیا را از آن خود خواهند کرد. تولید کنندگان عمده در خاورمیانه، جایی که دو سوم ذخایر جهان را در اختیار دارد، متمرکز خواهند بود. تخمین زده شده است که تولید اوپک در میان کشورهای خلیج فارس بین سال های 2003 تا 2025 به 43 درصد برسد. عربستان به تنهایی نیمی از تولید کل خلیج [فارس] را به خود اختصاص خواهد داد. این میزان حتی از مجموع تولید آفریقا و دریای خزر نیز بیشتر است. نتایج جزیی افزایش تمرکز، کنترل منابع نفت و گاز توسط شرکت های ملی نفت را در پی داشته است. زمانی که "کلاب آو رم " پیش بینی مشهور خود درباره تشدید کمبود انرژی ارائه کرد، شرکت "سون سیسترز " [هفت خواهران] هنوز نفوذ قابل توجهی را در بازارهای جهانی نفت و تولید داشت. آنها به واسطه سهامداران، به سیگنالهای قیمت برای جستجو، سرمایه گذاری و بهبود تکنولوژی های لازم برای افزایش تولید واکنش نشان دادند. در مقابل، شرکت های ملی نفت مشوق های اقتصادی و سیاسی قابل توجهی را برای محدود کردن سرمایه گذاری ها به منظور طولانی تر کردن افق تولید در اختیار دارند. نگه داشتن نفت در زمین، منابع را برای نسلهای آینده در کشورهای نفت خیز که گزینه های اقتصادیشان را محدود کردهاند، تامین میکند.
پراکندگی جغرافیایی و عددی تولیدکنندگان نفت، تعداد کنونی را با تحول و گذار دیگر انرژی کاهش خواهد داد. در این زمینه به سوی سوختهای پاکتر حرکت خواهد شد. سوخت ارجح در کوتاه مدت احتمالا گاز طبیعی خواهد بود. با توجه به بررسی های "آژانس اطلاعات انرژی " انتظار می رود تا سال 2025 مصرف گاز طبیعی تا 60 درصد افزایش یابد. با وجود این که منابع و ذخایر گاز طبیعی لزوما با منابع نفت در یک جا واقع نشده اند، در نقاط خاصی متمرکز شدهاند. سه کشور روسیه، ایران و قطر بیش از 75 درصد ذخایر گاز طبیعی را در جهان در اختیار دارند. با در نظر گرفتن نفت و گاز طبیعی با هم، دو کشور ایران و روسیه به عنوان کشورهای انرژی مهم پدیدار می شوند. با این وجود، انتظار می رود آمریکای شمالی (آمریکا، کانادا و مکزیک) تا سال 2025 بخش قابل توجهی از تولید کل جهان را به خود اختصاص دهد که این میزان حدود 18 درصد است.
جمعیت سالخورده در کشورهای توسعه یافته، افزایش محدودیت منابع انرژی، غذا و آب و نگرانیها درباره تغییرات آب و هوایی احتمالا دوران بیسابقه و تاریخی موفقیت را شکل خواهند داد. با وجود این که استفاده از گاز طبیعی احتمالا به طور مداوم افزایش خواهد یافت، ذغال سنگ به عنوان سریع ترین منبع انرژی در حال رشد به رغم کثیف بودنش خواهد بود. افزایش بهای نفت و گاز طبیعی، ارزش منابع انرژی فراوان و ارزان و نزدیک به بازار را افزایش خواهد داد. بزرگترین و بیشترین مصرف کنندگان انرژی شامل آمریکا، چین و هند به همراه روسیه بزرگترین ذخایر ذغال سنگ قابل بازیافت را که در حدود 67 درصد ذخیره جهانی است در اختیار دارند. تولید رو به رشد ذغال سنگ میتواند سیستمهای انرژی کربنی تجدیدناپذیر را به مدت یک یا حتی دو قرن گسترش دهد. چین در سال 2025 بیشترین کشور وابسته به ذغال سنگ بوده و پکن احتمالا تحت بیشترین فشارهای بین المللی برای استفاده از فن آوری های پاک برای سوزاندن آن (ذغال سنگ) خواهد بود. چین به رغم تولید ناخالص ملی کمتر خود، از آمریکا در تولید ضایعات کربنی سبقت میگیرد.
انتظار میرود استفاده از سوخت هستهای برای تولید نیروی برق افزایش یابد، اما این امر برای تامین کامل نیازها به برق کافی نخواهد بود. نسل سوم راکتورهای هستهای هزینههای کمتر، معیارهای ایمنی و ائتلاف و تکثیر بهتری را در مقایسه با راکتورهای قبلی برای تولید نیرو دربردارند. نسل سوم راکتورهای هستهای با توجه به قیمت کنونی برق به لحاظ اقتصادی به صرفه بوده و در حال حاضر استفاده از انها در سرتاسر جهان آغاز شده است. با وجود این که اکثر نیروگاههای انرژی هستهای در حال حاضر در کشورهای صنعتی وجود دارند، نیاز رو به رشد به برق در چین، هند، جنوب آفریقا و سایر کشورهای در حال رشد، ضرورت ایجاد نیروگاههای هستهای را افزایش خواهد داد. منبع اورانیوم که تغذیه اصلی نیروگاه هستهای، احتمالا بکارگیری و ایجاد نیروگاههای هستهای را در آینده محدود نخواهد کرد. اورانیوم موجود برای توسعه انرژی هسته ای بدون بازفرآوری تا نیمه دوم قرن جاری کافی باشد. اگر منابع و مقادیر اورانیوم کم باشد، راکتورهای قابل تولید سوخت هسته ای به همراه بازیافت سوخت مصرف شده می توانند به توسعه جهانی انرژی هسته ای کمک کنند. اما به دلیل نیازهای زیربنایی برای توسعه انرژی هسته ای، نگرانی درباره تکثیر مواد و دانش هسته ای و تردید درباره اعطای مجوز فراورش سوخت، توسعه نسل انرژی هسته ای را تا سال 2025 برای پوشش تمام نیازهای رو به رشد در واقع غیرممکن خواهد بود. موانع زیربنایی (انسانی و فیزیکی)، قانونی (مجوز) و ساختاری خیلی بزرگ هستند. ما فقط در پایان دوره 15-20 ساله احتمالا یک جهش جدی را در فناوری هستهای شاهد خواهیم بود.
همه چیز به زمانبندی بستگی دارد
تمام فناوریهای حاضر برای جایگزین شدن به جای ساختار انرژی سنتی در مقیاس نیازها نامناسب هستند. بنابراین فناوریهای انرژی نوین احتمالا به لحاظ اقتصادی و تجاری تا سال 2025 قابل رشد و توسعه نخواهند بود. نسل حاضر سوخت های کشاورزی نیز برای توسعه بسیار گران است و باعث افزایش بیشتر بهای غذا خواهد شد. برای تولید اینگونه سوخت ها همان میزان انرژی مصرف می شود که آنها تولید میکنند. روشهای دیگر تبدیل منابع توده زنده غیر غذایی به سوخت و محصولات شیمیایی محتمل تر خواهند بود. در این زمینه می توان خزه های با رشد بالا یا محصولات ضایع شده کشاورزی به ویژه توده های زنده سلولزی را نام برد. توسعه فناوریهای پاک ذغال سنگ و استخراج و ذخیره کربن شتاب بیشتری را می گیرد و اگر چنین فناوریهایی به لحاظ قیمت به صرفه باشند تا سال 2025 میزان برق بیشتری با استفاده از ذغال سنگ در یک محیط تنظیم شده کربنی تولید خواهد شد. سلولهای با دوام بالای هیدروژنی قابلیت هایی را دارند اما هنوز در دوران طفولیت خود قرار داشته و دست کم برای تولید صنعتی و تجاری انها یک دهه مانده است. برای حمایت از "اقتصاد هیدروژن " احتمالا سرمایه گذاری های زیربنایی قابل توجهی نیاز است. بررسی "لابراتوار ملی آرگون " نشان میدهد که برای انتقال هیدروژن از چاه به مخزن دست کم هزینه دو برابر بنزین نیاز است. حتی با اتخاذ سیاست های مطلوب و فراهم آوردن محیط سرمایه گذاری که برای توسعه سوخت های کشاورزی، ذغال سنگ پاک یا هیدروژن ضروری است، پذیرش فناوری های عمده در طول تاریخ با موانعی روبرو بوده است.
یک بررسی اخیر نشان داد که در بخش انرژی به طور میانگین 25 سال برای یک فناوری تولید جدید زمان لازم است تا به طور گسترده مورد پذیرش واقع شود. دلیل اصلی این امر نیاز به یک ساختار برای مدیریت نوآوری عمده است. به ویژه برای انرژی، سرمایه گذاریهای زیربنایی کلان و ثابت حدود 150 سال برای تولید محدود، حملونقل، تصفیه، بازاریابی و امور مربوط به خردهفروشی جزیی طول کشید. بکارگیری گاز طبیعی، سوخت برتر از نفت در بسیاری از زمینهها نشان میدهد انتقال به موردی جدید دشوار است. فناوریهایی که از گاز طبیعی استفاده می کنند از دهه 1970 تاکنون به طور گستردهای در دسترس قرار گرفتهاند، اما هنوز گاز طبیعی در بازارهای جهانی از نفت عقب است. دلیل این امر آن است که نیازهای سرمایه گذاری و فنی برای تولید و انتقال گاز طبیعی بیشتر از هزینه های مربوط به سوخت های نفتی است. برای تامین نیازهای ضروری انرژی طی دو دهه آینده هزینه ای معادل 3 تریلیون دلار برای سرمایه گذاری در بخش هیدروکربن های سنتی تخمین زده شده است. در ضمن سرمایه گذاری ها در این زمینه توسط شرکت هایی با قدمت بیش از یک قرن با تجمع سرمایه به میزان صدها میلیارد دلار در بازار صورت می گیرند. چون استفاده از ساختار موجود، بدون تغییر و بهبود برای قالب جدید انرژی احتمال کمتری دارد، انتظار میرود که هر شکل انرژی سرمایهگذاری های وسیع مشابهی را طلب کند. به رغم تفاوت های بسیاری که دیده می شود، نمی توان احتمال وقوع یک تحول تا سال 2025 را که از هزینه های تغییر ساختار اجتناب کند، رد کرد. بیشترین احتمال برای بروز یک تحول به نسبت ارزان و سریع در طول دوره زمانی که پیش رو داریم مربوط به منابع تجدیدپذیر و پیشرفت در فناوری باطری می شود. مشکل هزینه های ساختار برای طرح های اختصاصی کمتر بوده و بسیاری از فعالان اقتصادی کوچک طرح های تحول انرژی خود را توسعه خواهند داد که مستقیما منافع خودشان را تامین میکند. در این زمینه میتوان مراکز تقویت سلولهای سوخت ایستا، خودروهای هیبرید قابل شارژ و فروش انرژی به شبکه جهانی را نام برد.
همچنین برنامههای تبدیل انرژی از قبیل برنامه تولید هیدروژن برای سلولهای سوخت خودرو از طریق برق در گاراژ منزل میتواند از هزینههای بسیار برای توسعه ساختار انتقال پیچیده هیدروژن جلوگیری کند. به طور مشابه، سوخت های کشاورزی غیر اتانولی گرفته شده از انبارهای غذایی اصلاح شده ژنتیکی ممکن است باعث تاثیر بر سرمایه گذاری قابل توجه در ساختار حمل و نقل و توزیع مواد نفتی مایع شود. ادامه دارد...