مسعود اکبری
1- از همان ساعات ابتدائی روز 7 اکتبر 2023 (15 مهر ماه 1402) که مقاومت فلسطین عملیات «طوفان الاقصی» را در عمق شهرکهای صهیونیستنشین اطراف نوار غزه آغاز کرد و منجر به هلاکت و اسارت صدها صهیونیست شد، اسرائیل با صرف هزینههای گزاف تلاش کرد، تصویری جدید از «حماس» در دنیا ترسیم کند.
به گفته وبسایت Google Ads Transparency، پس از عملیات طوفانالاقصی، وزارت خارجه اسرائیل یوتیوب را برای انتشار حدود ۱۰۰ کلیپ تبلیغاتی انتخاب کرد تا روایتی اسرائیلی را ترویج کند که عمدتاً جنبش حماس را با تروریسم مرتبط و تاکید میکند که مقاومت فلسطین شباهت بسیاری به داعش دارد.
بر اساس دادههای تخمینی ارائه شده توسط وب سایت Semarch AdClarity/BiScience، رژیم صهیونیستی تنها برای تبلیغات در یوتیوب بیش از ۸ میلیون دلار هزینه کرده است.
اسرائیل قصد داشت جنبش حماس را با داعش مقایسه کند تا عملیات نظامی خود را در نوار غزه توجیه کند و بگوید، کشتارها و قتلعامهایی که در آنجا علیه فلسطینیها انجام میدهد، با هدف از بین بردن نیروهای شبه داعش است. اما رژیم صهیونیستی با وجود صرف هزینههای هنگفت، به هیچ عنوان نتوانست در این عملیات روانی پیروز شود.
2-در روزهای گذشته انتشار تصاویر غیرنظامیان دستگیرشده ساکن غزه از سوی صهیونیستها بازتاب زیادی در رسانههای جهان داشت. برهنه کردن اسیران غیرنظامی و بستن چشمانشان یادآور اقدامات داعش در عراق و سوریه بود. تکفیریها نیز غیرنظامیان زیادی را در این دو کشور با هدف تحقیر و ترساندن، چشمبند میزدند و روی زمین مینشاندند.
3- رژیم اسرائیل و داعش، اشتراکات زیادی دارند.کشتار غیرنظامیان، کشتار کودکان، حمله به بیمارستانها، مراکز و خودروهای امدادی، استفاده از سلاحهای ممنوعه، بستن آب به روی افراد، ویران کردن ملزومات زندگی و نابودی زیرساختهای حیاتی، نژادپرستی، ویران کردن و کوچ اجباری، بیتوجهی و انکار قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی، شکنجه جسمی و آزار روحی اسرا، عدم تمایز میان نظامیان و غیرنظامیان، نسلکشی و غصب سرزمین سایر ملتها و تخریب و نابودی هویتهای فرهنگی از جمله مساجد و کلیساها و...از جمله مصادیق وجه مشترک میان صهیونیستها و داعشیها است.
4- در زمستان سال 1392 ارتش و نیروهای مسلح عراق عملیات پاکسازی استان الانبار از گروههای تروریستی داعش را آغاز کردند. نکته حائز اهمیت در عملیاتهای ارتش عراق آن بود که نیروهای عراقی هرگاه منطقهای را از وجود عناصر داعش پاکسازی میکردند، سلاحهای ساخت رژیم صهیونیستی را در این مناطق کشف میکردند که مورد استفاده عناصر داعش بود و از جمله این سلاحها قناصههای ساخت رژیم صهیونیستی بود.
در این ارتباط سرتیپ «فاضل البرواری»، فرمانده وقت یگان عملیات ویژه ارتش عراق فاش کرد که نیروهای ارتش، تسلیحات و ذخایر اسرائیلی جدیدی را نزد مزدوران داعش کشف و ضبط کردهاند. وی تصریح کرد: سلاحها و تجهیزات مورد استفاده توسط داعش مشابه همان سلاحهایی است که در سال 2006 برای کشتار شهروندان عراقی مورد استفاده قرار گرفت و ساخت اسرائیل است.
5- در تابستان سال 1393 در مقطعی که حدود 2 ماه از ورود گروهک تروریستی داعش به عراق و 3 سال از ورود تروریستها به سوریه میگذشت، شواهد و دلایل زیادی از همکاری همهجانبه تروریستهای تکفیری با رژیم غاصب صهیونیستی به دست آمد.
یکی از این شواهد اعزام تروریستهای زخمی به سرزمینهای اشغالی و مداوای آنها توسط پزشکان صهیونیست بود؛ به طوریکه روزانه چندین تن از تروریستها از طریق مرزهای زمینی یا هوائی به این سرزمین میرفتند و پزشکان صهیونیست تمام امکانات و توان خود را برای مداوای آنها و بازگشت دوباره به میدانهای نبرد در سرزمینهای مسلمانان به کار میگرفتند.
در همان مقطع تصاویر و فیلمهای زیادی از بیمارستانهای صحرایی اسرائیل منتشر شد که نحوه مراقبت و رسیدگی پزشکان اسرائیلی از مجروحین داعشی را نشان میداد.
در تیرماه 1394 گزارشگر شبکه دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی همزمان با تصاویری که از انتقال مجروحان داعش از سوریه به اراضی اشغالی فلسطین پخش میشد گفت: یکی از مجروحان در آن سوی مرز منتظر تاریک شدن هوا است، تا در تاریکی وارد سرزمینی که همواره آن را دشمن میداند شود تا به جمع ۱۶۷۴نفر از مجروحان گروههای مسلح که در اسرائیل درمان شدند، بپیوندد.
روزنامه صهیونیستی جروزالم پست نیز اسفند 1392 در گزارشی نوشت:«جنگجویان مجروح گروه النصره در بیمارستانهای اسرائیل درمان میشوند.»
در بهمن 1392 نیز تصاویر و فیلم حضور نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در میان تروریستهای داعشی زخمی در یکی از بیمارستانهای اسرائیل منتشر شد.
6- در جریان حضور داعش در عراق و سوریه، اسناد زیادی از آموزشهای نظامی این گروهک تروریستی در مناطق مرزی اردن و سوریه و همچنین اردن با عراق توسط نیروهای اسرائیلی منتشر شد.
در واقع نیروهای داعشی درسهای ابتدائی خود را در مدارس تکفیری که با هزینه وهابیت و اسرائیل اداره میشد، فرا میگرفتند و سپس دورههای عملی خود را زیر نظر سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) گذرانده و آموزشهای نظامی را نیز توسط فرماندهان نظامی صهیونیست فرا میگرفتند.
در اردیبهشت 1396 «Tikun Olam» یکی از وبسایتهای رسمی رژیم صهیونیستی طی خبری اعلام کرد که این رژیم در شمال اراضی اشغالی و در شهر «آفولا» در حال آموزش دادن به نیروهای تروریستی داعش است و کمکهای لجستیکی و اطلاعاتی فراوانی به این گروه میکند.
این پایگاه با اشاره به روابط عمیق داعش و رژیم صهیونیستی اعلام کرد: «اسرائیل و داعش روابط پنهان فراوانی دارند و نیروهای داعش از عوامل نفوذ اسرائیل در سوریه جهت تضعیف محور مقاومت محسوب میشوند.این کار سود فراوانی برای اسرائیل دارد؛ چراکه از یکسو باعث تضعیف مخالفان اسرائیل در سوریه میشود و از سوی دیگر هزینههای مداخله مستقیم را به صفر رسانده و توجیه مناسبی برای مداخله اسرائیل در خاک سوریه را فراهم مینماید.»
در ادامه این مطلب آمده بود:«در این حالت حمله نظامی اسرائیل به خاک سوریه نیز توجیه پذیر بوده و دفاع از خود ارزیابی میشود؛ قبل از شکلگیری داعش ممکن بود از هر ناحیهای از سوریه حملهای به اسرائیل صورت پذیرد ولی با حضور داعش این احتمال به صفر رسیده و امنیت ملی اسرائیل بیش از پیش تضمین شده است.»
این وبسایت در ادامه با ارائه اسنادی دقیق اعلام مینماید که داعش از نیروهای آموزش دیده و فرمانبر موساد برای حفاظت از امنیت رژیم صهیونیستی به شمار میآید.
7- در سال 93، «وترنز تودی» اسنادی از وابستگی سرکرده گروهک تروریستی داعش افشا کرد و نوشت: نام واقعی سرکرده داعش که خود را ابوبکر البغدادی نامیده، در اصل «سیمون الیوت» یا «الیوت شیمون» بوده و از پدر و مادری یهودی زاده شده است.
به نوشته این تارنمای آمریکایی، الیوت به خدمت موساد در آمده بود و دورههای جاسوسی و جنگهای روانی علیه اعراب و جوامع اسلامی را آموزش دیده بود.
این سایت آمریکایی اضافه کرد: سرکرده داعش با سرویسهای مخفی آمریکایی، انگلیسی و اسرائیل برای ایجاد سازمانی قادر به جذب تروریستهای افراطی از سراسر جهان، همکاری داشته است. به نوشته وترنز تودی، ابوبکر البغدادی با نام مستعار «ابراهیم بن عواد بن ابراهیم البدری» به عنوان یک جاسوس صهیونیست مسئول پیادهسازی سناریوی موساد بوده است.
تارنمای آمریکایی خاطرنشان کرد، طرح موساد، جذب افراد نظامی و غیرنظامی به داعش در کشورهایی است که از آنها به عنوان تهدیدی علیه اسرائیل یاد شده است تا با ایجاد آشوب و ویرانی، امکان سلطه اسرائیل بر منطقه غرب آسیا و برپایی طرح اسرائیل بزرگ را فراهم سازد.
8- در اوایل سال 1396«موشه یعلون» وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی در گفتوگو با شبکه 10 تلویزیون این رژیم اذعان کرد که داعش یک بار در «جولان» در جنوب سوریه، اشتباهی به سوی نیروهای اسرائیلی شلیک کرده و معذرتخواهی کرد و بلافاصله تاکید کرد که این ایران است که دائما اسرائیل را هدف قرار میدهد. تروریستهای داعش پیش از این با صراحت اعلام کرده بودند که «مأمور جنگ با اسرائیل نیستیم.»!
9- در سالهای گذشته تروریستهای تکفیری داعش به نیابت از آمریکا، اسرائیل و انگلیس به جان مسلمانان در سوریه و عراق و دیگر کشورهای منطقه افتادند. هدف آن بود که خلافت داعش در منطقه غرب آسیا تاسیس شده و ضمن تغییر در جغرافیای منطقه به نفع آمریکا، امنیت اسرائیل نیز به صورت ویژه تأمین شود. اما محور مقاومت چنین اجازهای به نظام سلطه نداد و کمر داعش را شکست.
حالا تاریخ در حال تکرار شدن است. محور مقاومت این بار به سراغ غده سرطانی در منطقه رفته و آن را زیر ضرب گرفته است.
چندی پیش«ران بن یاشای» کارشناس نظامی روزنامه یدیعوت آحارونوت گفته بود: «اسرائیل سیر قهقرایی خود را به سوی فروپاشی در پیش گرفته است و بحران فعلی مرحلهای جدید و در عین حال مهم در مسیر فروپاشی آن محسوب میشود تا در مرحله بعدی حذف شدن اسرائیل از نقشه خاورمیانه (غرب آسیا) رقم بخورد.»
فساد چای از زمینه ها تا کمپین ها
مهدی حسن زاده
چای که می خوری تا خستگی درکنی یاد پرونده فساد واردات چای می افتی و به نوعی خستگی در وجودت باقی می ماند. پدیده فساد اقتصادی به گونه ای است که تحمل وجود آن ولو به میزان کم نیز سخت است. در شرایطی که کمبودهای مختلف نظیر تورم، بیکاری، کاهش قدرت خرید، آلودگی هوا و سایر فشارهای روزمره اقتصادی و اجتماعی را مجبوریم تحمل کنیم، دیدن اعداد میلیارد دلاری از فساد روی مانیتورها، صفحات گوشی و برگه های روزنامه ها، تاب و توان مان را می گیرد. با این حال در پرونده فساد چای مانند هر پرونده فساد دیگری، نکات مهمی وجود دارد که باید به آن پرداخته شود. نگاهی به پرونده های فساد اقتصادی در کشور نشان می دهد که همچنان طیف وسیعی از عوامل ایجادکننده فساد در ساختار اداری و اقتصادی کشور موجود است. یکی از این موارد شفافیت است. اگرچه دولت سیزدهم با انتشار صورت های مالی شرکت های دولتی و بخشی از شرکت های متعلق به شبه دولتی ها و بخش عمومی، گام مهمی در زمینه مقابله با فساد در شرکت های دولتی برداشت، اما روی دیگر سکه موضع روز گذشته شورای رقابت است که علیه 13 نهاد غیردولتی، تعاون، نظامی و انتظامی مشمول ماده 6 قانون اجرای سیاستهای کلی اصل 44 اعلام جرم کرده است؛ چراکه ماده ۶ این قانون نهادها و مؤسسات عمومی و غیردولتی، نهادهای نظامی و انتظامی و بنیادهای تعاون وابسته، موسسات خیریه، کلیه صندوقهای بازنشستگی را به ارائه گزارش ۶ ماهه به شورای رقابت درخصوص مجموع مالکیت مستقیم و غیرمستقیم کلیه شرکتهای تابعه و وابسته خود در هر بازار تولید کالا و خدمات و نیز حق مالکیت در مجموع حداکثر تا ۴۰ درصدی سهم بازار و مالکیت هر کالا و خدمات ملزم میکند. در حقیقت همزمان با شفافیت در بخشی از اقتصاد با تداوم عدم شفافیت در بخشی دیگر مواجه هستیم. با این حال آن چه فراتر از شفافیت در شرکت های دولتی و شبه دولتی بر فرایند فساد در اقتصاد ایران اثر می گذارد، بسترهای فسادزا در حوزه تجارت و نظام ارزی است. ارز چند نرخی همواره بسترساز فساد بوده است. اگرچه در شرایط جهش ارزی و جنگ اقتصادی، ارز ترجیحی راهکاری کوتاه مدت برای دوران گذار است، اما واضح است که باید به سرعت از نظام چند نرخی ارز فاصله گرفت یا در صورت تداوم چنین وضعیتی، کنترل های نظام تجاری و ارزی را تشدید کرد. اتفاقی که در ماجرای فساد چای دبش رقم خورده است، فساد بر بستر ارز چند نرخی و ضعف کنترل های نظام تجاری و ارزی در شرایط توزیع رانت بوده است. قطعا در شرایطی که واردکننده از ارز نیمایی ارزان تر از نرخ بازار منتفع می شود، همه انگیزه های فساد فراهم است. در چنین وضعیتی حتی ممکن است آن گونه که اظهارات مقامات قضایی نشان می دهد، شبکه ای از عوامل اجرایی نیز با شخص فاسد همراه شوند. چنین وضعیتی خطر بزرگی را ایجاد می کند که خطر فساد سازمان یافته است. اگرچه در اقتصاد ایران به هیچ وجه نشانه فساد سازمان یافته به گونه ای که بخش زیادی از مسئولان درگیر فساد شده باشند، وجود ندارد و همین که در کشف فساد و برکناری عوامل فساد برانگیز خود دستگاه اجرایی نیز اهتمام داشته است، می توان نتیجه گرفت که فساد سازمان یافته امکان نهادینه شدن در کشور را ندارد، اما زنگ خطر فساد چای دبش همین است که اگر در بسترهای فسادزا، کنترل های لازم صورت نگیرد، عوامل فساد شروع به شبکه سازی می کنند تا فساد خود را شکل قانونی دهند. در هر حال فارغ از ریشه های فساد به وقوع پیوسته، تذکر یک نکته سیاسی و رسانه ای به همه فعالان این عرصه ضروری است. اواسط سال گذشته بود که پرونده تحقیق و تفحص مجلس از فولاد مبارکه سروصدا به پا کرد و با برخی اظهارنظرها، عدد فساد 92 هزار میلیاردی برای این پرونده در فضای عمومی و رسانه ای منتشر شد در حالی که جزئیات گزارش و سپس پیگیری های بعدی دستگاه های نظارتی نشان می داد که کل گردش مالی مواردی که رسیدگی شده است 92 هزار میلیارد تومان است و اصل آن چه تحت عنوان پرداخت های غیرقانونی، رشوه و رانت توزیع شده، قطعا مبلغ به مراتب کمتری است که البته باید در نهایت جزئیات این پرونده، موارد اتهامی آن و ارقام حیف و میل شده در آن توسط دستگاه قضایی نهایی و اعلام رسمی شود. اکنون به نظر می رسد ماجرای فساد چای دبش نیز همان مسیر فساد فولاد مبارکه را طی می کند. این که مابه التفاوت 3.4 میلیارد دلار ارز اختصاص یافته به این مجموعه با نرخ ارز آزاد را به عنوان فساد یا اختلاس در نظر بگیریم، غلط است ؛چراکه بخشی از ارز اختصاص یافته منجر به واردات و تعهد ارزی شده است و نمی توان آن را اختلاس یا منابع مالی از دست رفته دانست. به نظر می رسد سایه سیاست بر سر اخبار فساد گسترده است. برخی مشغول ساده سازی و برخی مشغول بزرگ کردن این فسادها هستند. جریانی به فساد فلان آقازاده می پردازد و جریان دیگر به فساد چای دبش. این یکی از فسادهای افراد منتسب به آن جناح می گوید و آن یکی از فسادهای افراد منتسب به این جناح. در این میان بزرگ نمایی و کوچک نمایی، سیاست رسانه ای افرادی است که مسئله شان فساد و سالم سازی فضای اقتصاد کشور نیست، بلکه ماهیگیری سیاسی از فسادها به نفع جناح و جریان خودی است. لذا باید دقت کرد در دام کمپین های سیاسی مرتبط با فساد نیفتیم.
اقتصاد دریا محور، طلایی که خاک میخورد
محمدرضا هادیلو
توسعه دریامحور و اقتصاد دریا که اخیراً بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته، موضوعی بسیار کلی است و لازم است تا تصویر روشنی از آن ترسیم شود. تعریف اقتصاد دریامحور استفاده پایدار از ظرفیت منابع و گسترههای آبی اعم از اقیانوسها، دریاها، دریاچهها و جزایر برای رشد اقتصادی، بهبود وضعیت معیشت و ایجاد اشتغال و در نهایت افزایش تولید ناخالص داخلی است. بنابراین، حوزه اقتصاد دریا فراتر از مواردی از قبیل شیلات و گردشگری دریایی است و مستلزم ظهور و حمایت از صنایع مرتبط با آب و دریا و از جمله حمل ونقل دریایی، گردشگری دریایی، انرژیهای تجدیدپذیر، آبزی پروری و شیلات، بیوتکنولوژی دریایی، زیستهواشناسی و معدنکاری دریایی است.
شاید اگر امروز تصمیم گرفته شود ۱۰۰ موضوع و اقدام اساسی در فرآیند توسعه کشور فهرست گردد و از بین آنها ۵۰ موضوع مهمتر انتخاب شده و در نهایت پنج موضوع کلیدی و جدی برگزیده شود، بدون شک موضوع توجه به اقتصاد دریا محور و توسعه سواحل در سبد انتخاب نهایی قرار میگیرد. ایران با داشتن ۵ هزارو ۸۰۰ کیلومتر نوار ساحلی جنوبی و شمالی که ۴۰ درصد مرزهای کشور را در بر میگیرد، کشوری دریایی محسوب میشود؛ ولی در میزان استفاده از این نعمت خدادادی چندان موفق نبوده است. بیشترین فعالیت در عرصه سواحل کشور، مربوط به محدودههای شهری و روستایی و تأسیسات بندری و نظامی است که همه اینها حدود پنجدرصد از ظرفیت سواحل کشور را به خود اختصاص دادهاند و حدود ۹۵ درصد از این ظرفیت مورد توجه قرار نگرفته است. در حالی که این مناطق دارای اهمیت ژئواستراتژیک، ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک در مقیاس جهانی و منطقهای هستند.
سهم اقتصاد دریا پایه در کشور ما کمتر از دودرصد است و بهرغم اینکه سالهاست نسبت به اهمیت این بخش از اقتصاد صحبت به میان آمده است ولی تاکنون به خوبی به این بخش از اقتصاد پرداخته نشده است.
همجواری با خلیج فارس از جمله داشتهها و توانمندیهای مهم بوشهر به شمار میآید که باید با استفاده از ظرفیت مراکز علمی و دانشگاهی زمینه توسعه اقتصاد دریاپایه در استان فراهم شود.
استان بوشهر دارای ظرفیتهای بزرگ و خوبی در زمینههای مختلف است که دریا را باید در صدر این لیست قرار داد. ظرفیتی که تاکنون به درستی و به صورت ویژه از آن بهره برده نشده است.
همجواری با خلیج فارس اگرچه از گذشتههای دور تاکنون برای مردم این استان اشتغال آفرینی کرده ولی صیادی و تجارت دریایی تنها بخشی از ظرفیتهای دریا است که اکنون نیز به صورت سنتی در بوشهر استفاده میشود.
در دنیا اقتصاد دریا پایه جایگاه ویژهای دارد و کشورهایی که دارای ساحل و دریا هستند از آن برای توسعه تولید و اشتغال و درآمدزایی به صورت ویژه بهره میبرند.
برای توسعه اقتصاد دانشبنیان، راهی جز ورود مراکز علمی از جمله دانشگاهها و پارکهای علم و فناوری نیست و باید از سرمایه مراکز رشد و شرکتهایی فعال در این عرصه بهره برد و دریا را آن طور که هست، دید.
ناگفته نماند مسئولیت تدوین دستورالعمل اجرایی سیاست توسعه دریا محور، از طرف دفتر حکمرانی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی به استان بوشهر و دانشگاه خلیجفارس واگذار شده است.
دانشگاه خلیج فارس به عنوان دانشگاه مادر در بوشهر میتواند نقش مهم و اساسی برای توسعه اقتصاد دریا محور داشته باشد که اکنون سیاستگذاری در این زمینه به این مرکز واگذار شده است.
موضوع توزیع نامتوازن جمعیت در کشور و نگاه تمرکزگرایی و عدم توجه جدی به پتانسیلها و ظرفیت و منابع نواحی مرزی و به خصوص در نواحی با مرز آبی چالش بسیار جدی است. به عنوان نمونه، هفت استان ساحلی ما که حدود ۲۵ درصد مساحت کشور را به خود اختصاص میدهند، تنها دربرگیرنده حدود ۱۰ درصد جمعیت کشور هستند. در حالی که بررسیها نشان میدهد که به ازای ایجاد یک شغل در بخش اقتصاد دریا، چهار شغل جدید ایجاد میگردد که در مقایسه با سایر بخشها بسیار قابل توجه است.
در حال حاضر بسیاری از کشورهای جهان سهم عمدهای از تولید ناخالص ملی خود را از دریا تأمین میکنند. در این میان ویتنام و سپس چین با بیش از ۵۰ درصد، در صدر قرار دارند. ایران نیز حدود ۱۰ درصد از تولید ناخالص ملی خود را از دریا تأمین میکند که با توجه به پتانسیلهای موجود در کشور، رقم پایینی تلقی میگردد. ایران حدود یک درصد اقتصاد دریایی دنیا را بدون احتساب منابع نفتی و گازی و حدود ۵/۲ درصد را با احتساب این منابع به خود اختصاص داده است. این در حالی است که از نظر پتانسیل موجود در اختیار کشور، ایران از بین ۱۸۴ کشور در رتبه چهلم قرار دارد، در صورتی که از نظر کسب درآمد وضعیت مطلوبی نداشته و بیشترین فعالیتهای اقتصادی در عرصه سواحل کشور متمرکز در محدوده شهرهای بزرگ ساحلی است.
ناگفته نماند درست یکسال قبل یعنی در آذرماه ۱۴۰۱ رئیسجمهور بخشنامه خط مشیها و چارچوب کلان برنامه هفتم توسعه را ابلاغ کرد که در موضوعات کلیدی آن، به رشد اقتصادی عدالتمحور با رویکرد ارتقای بهرهوری با تأکید بر اقتصاد دریامحور اشاره شده، چراکه موضوعاتی مانند انرژی و ترانزیت یا اقتصاد دریامحور که موتور محرکه و کانون رشد اقتصادی و افزایش تولید هستند. ضمن اینکه فرمانده معظم کل قوا نیز ارتقا همهجانبه توان رزمی و تجهیزات دفاعی در نیروی دریایی و استمرار اقداماتی همچون دریانوردی در آبهای دور دست و بینالمللی را لازم دانسته در همین رابطه فرمودهاند: «استفاده از فرصت دریا و ظرفیتهای عظیم آن باید به فرهنگ عمومی در کشور تبدیل شود.»
ایشان با اشاره به سوابق دریانوردی ایرانیان در گذشته که باعث انتقال فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی به مناطق دیگر دنیا شد، خاطرنشان کردند: «با وجود این سابقه و سواحل طولانی دریایی در شمال و بهخصوص جنوب ایران، فرهنگ استفاده از فرصتهای دریا در کشور مورد غفلت واقع شده و باید به فرهنگ عمومی مردم تبدیل شود.»
روحیه دادن نتانیاهو به سربازان شکستخورده
حسن هانیزاده
در روزهای گذشته بارها شاهد تهدیدات و رجزخوانیهای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی و همچنین وزیر جنگ این رژیم علیه حزبا... و مردم لبنان بودهایم. این تهدیدات را در واقع باید نشانه آشکاری از شکست نظامی، امنیتی و سیاسی رژیمصهیونیستی در جنگ غزه دانست.
با گذشت بیش از دو ماه از عملیات پیروزمندانه طوفانالاقصی که توسط مقاومت فلسطین انجام شد و ضربات سنگینی به صهیونیستها وارد کرد، ارتش این رژیم با وجود دریافت کمکهای گسترده نظامی، امنیتی، سیاسی و مالی از آمریکا و اروپا، نتوانسته به اهدافی که برای جنگ تعیین کردهبود، دست یابد و متحمل شکستهای پی در پی مقابل گروههای مقاومت شدهاست. فشار افکار عمومی، تظاهرات گسترده چه در داخل سرزمینهای اشغالی و چه درنقاط مختلف جهان، کابینه نتانیاهو را به شدت تحت فشار قرار داده و بنیامین نتانیاهو که قصد داشت در ۱۰روز به اهدافی که برای جنگ غزه تعیین کردهبود دست یابد، الان با گذشت بیش از دو ماه، به هیچیک از اهداف خود نرسیده و ارتش رژیمصهیونیستی هیچگونه پیشرفت و پیروزی در غزه به ویژه در جنوب این منطقه نداشتهاست. به همین دلیل در حال حاضر شاهد آغاز نوعی فرافکنی از سوی اشغالگران صهیونیست بهویژه شخص بنیامین نتانیاهو هستیم که در همین زمینه میتوان به تهدیداتی که از سوی وی و سایر مقامات صهیونیست علیه حزبا... و مردم لبنان میشود، اشاره کرد. در واقع باید گفت تهدیدات صهیونیستها مبنی بر بمباران بیروت نشاندهنده ضعف نظامی ارتش رژیمصهیونیستی است چرا که حزبا... لبنان هنوز به طور کامل و همهجانبه وارد درگیری و عرصه جنگ در جنوب لبنان نشدهاست و اگر نتانیاهو بخواهد تهدیدات خود علیه بیروت و مردم لبنان را عملیاتی کند باید بداند حزبا... لبنان، امکانات گستردهای برای مقابله دارد و پاسخی که به تهدیدات رژیم اشغالگر خواهدداد به حذف تلآویو و حیفا از صفحه جغرافیای اراضی اشغالی منجر خواهدشد. زیرا حزبا... لبنان با استفاده از نیروهای خود و همچنین تجهیزات گستردهای که دارد، در مدت کوتاهی قادر است ضربات سنگینی به رژیمصهیونیستی وارد کند؛ بنابراین باید گفت تهدیداتی که از سوی نتانیاهو و مقامات صهیونیست صورت میگیرد، فقط برای روحیه دادن به ارتش صهیونیستی است. بر همین اساس است که میبینیم نتانیاهو اظهارات اخیر خود را در جمع سربازان این رژیم که به لحاظ روحی به شدت شکست خوردهاند، بیان کردهاست. وی وقتی احساس کرد سربازان صهیونیست شکست روحی شدیدی خوردهاند، میان آنها رفت و این اظهارات را مطرح کرد؛ بنابراین باید گفت این تهدیدات، جنبه عملیاتی ندارند و بیشتر نوعی عرض اندام و پروپاگاندای سیاسی نظامی است. حزبا... لبنان در دو ماه گذشته، درگیریهای پراکندهای با رژیمصهیونیستی داشته و در حال حاضر سه لشکر پیاده مکانیزه ارتش اشغالگران که قرار بود در غزه علیه حماس و جهاد اسلامی به کار گرفته شوند، اکنون در شمال اراضی اشغالی مشغول درگیری هستند و حزبا... با درگیری با این سه لشکر در واقع بار و فشار نظامی را از دوش حماس و جهاد اسلامی فلسطین برداشته و نیروهای زبده ارتش رژیمصهیونیستی اکنون در حال درگیری پراکنده با حزبا... هستند. هرچند حزبا... هنوز به طور کامل و جدی وارد عرصه درگیری با اشغالگران صهیونیست نشده، اما اگر شرایط اقتضا کند حتما شرایط تغییر میکند و نقشآفرینی حزبا... لبنان در جنگ متفاوت خواهدشد و در آن صورت شرایط در جنگ غزه حتما تغییر خواهد کرد.
ازسوی دیگر تسلطی که انصارا... وارتش یمن درتنگه بابالمندب دارند ودراین مدت چندینبارشاهد توقیف کشتیهای رژیمصهیونیستی و حمله به چند کشتی دیگر این رژیم بودهایم، نشان میدهد جبهه بسیارگستردهای دریمن علیه صهیونیستها گشوده شده و مقامات اسرائیل تلاش میکنند برای فرافکنی و توجیه ناکامیهای خود در جنگ غزه، اینگونه وانمود کنند که در چند جبهه در حال جنگ هستند.
چرا پروژه های عمرانی متوقف مانده اند؟
محمد صادق مشایخ
بر اساس داده های آماری مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، از سال ۹۳ تا کنون حدود ۷۰ درصد از پروژه های عمرانی کشور به سال آینده موکول شده اند. این در حالی است که سرمایه گذاری زیادی برای هر کدام از این طرح ها انجام شده است. تحریمهای بینالمللی علیه ایران تأثیر زیادی بر اقتصاد و طرحهای عمرانی کشور داشتهاند. توقف یا کندی در اجرای طرحها ممکن است به دلیل دسترسی محدود به منابع مالی، تکنولوژی، و تجهیزات باشد. از سوی دیگر، مسائل مرتبط با اقتصاد ایران از جمله تورم، نوسانات ارزی، و کاهش درآمد نفتی، میتواند باعث تضعیف قابلیت اقتصادی برای اجرای طرحهای عمرانی شود. همچنین عوامل سیاسی نیز میتوانند به عنوان یکی از دلایل توقف طرحهای عمرانی مطرح شوند. عدم پایبندی به تصمیمات مدیران، تغییرات در سیاستهای کلان کشور، و مسائل داخلی سیاسی ممکن است تأثیرگذار باشند. نقص در مدیریت پروژهها و ناتوانی در برنامهریزی میتواند باعث توقف یا تأخیر در طرحهای عمرانی شود.
توقف یا کندی در طرحهای عمرانی ایران میتواند تبعات مختلفی برای اقتصاد، جامعه، محیط زیست، و سیاست داشته باشد. توقف طرحهای عمرانی میتواند منجر به کاهش رشد اقتصادی شود. این امر میتواند به کاهش اشتغال و افزایش نرخ بیکاری منجر شود. همچنین، توقف یا تأخیر در پروژههای مهم میتواند باعث کاهش جذابیت برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی شود. توقف طرحهای عمرانی همچنین میتواند تأثیرات منفی بر بخشهای صنعت، ساخت و ساز، حمل و نقل، و تولید انرژی داشته باشد. این ممکن است به دلیل کاهش تقاضا، کاهش فعالیتهای تولیدی، و مشکلات مرتبط با زنجیره تأمین باشد. متاسفانه به دلیل اولویت های روزمره این سال ها، رسیدگی به طرح های عمرانی کم تر شده است و شاهد چنین اتفاقی هستیم. بخش اعظمی از بودجه نیز به اولویت های روزمره زندگی مردم اختصاص پیدا کرده است و طرح هایی که زمینه توسعه کشور را فراهم می کنند متوقف مانده اند. عدم توجه به این نکات می تواند قطار توسعه کشور را متوقف کند.
موزه عبرت ثابتی و فضای زمانه(۲)
کیومرث اشتریان
ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل
برده به برج گاو، سرِ برج و کنگره
از پنجره، تمام، نگه کن به بوستان
کان خانه مقام تو را، نیست پنجره (کسایی)
چکیده: «ساواک در سال 1355 به خطایی بزرگ افتاده بود. خطایی که بسیاری از سازمانهای امنیتی گرفتار آن میشوند و آن خلط مفهومی و عملیاتی «گروه سیاسی» از «شبکه ارتباطات سیاسی- اجتماعی» است. این شبکه نماد آن چیزی است که در زیر پوست جامعه میگذرد و حکومتها ناگزیر از شناخت آن هستند».
در تحلیل ساواک، جامعه ایران همان گروههای تشکیلاتی و شماری از زندانیان سیاسی بودند؛ درحالیکه سرِ بزرگ جنبش مردمی زیر لحاف جامعه بود. ساواک افسانه امنیت را به افسون غرور خریده بود. در نوشتهای که پیشازاین با عنوان «موزه عبرت ثابتی» در فضای مجازی منتشر شد، نشان دادیم که ساواک در سال 1355 به خطایی بزرگ افتاده بود. در آن نوشتار گفتیم که نقش شبکههای اجتماعی پیش از انقلاب در پرده غفلت و خاموشی است؛ همان غفلتی که قرار از دل حکومت برگرفت و دل بیتاب سیاست را به بیقراری انقلاب رهنمون کرد. «در ایران پیش از انقلاب شبکه اجتماعی گستردهای وجود داشت که از روحانیان گرفته تا بازار و از روشنفکران تا آحاد جامعه را عمیقا به هم پیوسته بود. برای نمونه به خاطرات آیتالله منتظری رجوع میکنم و میبینم که او را به همراهی دو مأمور از شرق کشور به تبعیدگاه کردستان میبرند. با خودروهای کرایهای آن زمانه از شهر به شهر میروند تا به مقصد تبعید روان شوند. در هر شهر و دیار شماری از مردم، با وجود محدودیتهای وسایل ارتباطی آن زمان، در انتظار او هستند و اسکان شبانه و خوراک روزانه «محکوم و مأمور!» را تأمین میکنند؛ گویی در سفری تفریحیاند. اینکه دامنه شبکه اجتماعی تا میزبانی مأموران شهربانی گسترده است، به آن معناست که دولت بر پوشالی از قدرت نشسته است و لایه زیرین شبکه، اصل و اساس پیوندهای مردمی است».
شبکه اجتماعی از پیوندهای طبیعی و در گذار زمان و با پیوستگی تدریجی فکری پدید میآید. چنین شبکه یا شبکههایی هنوز هم در شکلدهی به افکار عمومی ایرانی حرف اول را میزنند. فضای مجازی آن را تشدید کرده و «جلوههای ویژهای» به آن بخشیده است. امروزه، در شبکههای مجازی حسرت و غم و اندوه و بدبینی و خودنمایی و رقابت، جملگی، موج خشم و نگرانی میزند بر دل لعل. این پیوندهای مردمی، بسیار متفاوت از ارتباطات گروهی یا تشکیلات سیاسی شکنندهای است که از جوانان کمتجربه برآمده است. تاکنون بسیاری از تشکلهای سیاسی در ایران کوتاهمدت و فاقد هنجارهای پایدار بودهاند؛ درحالیکه شبکههای اجتماعی (سنتی) دارای هنجارهایی برخاسته از تاریخچه، نیازها و الگوهای فکری مشترک است. همه اینها «جوّ زمانه» را تشکیل میدهد. این الگوها در گذار زمان شکل میگیرند از طریق گفتوگوهای روزمره، درگیریهای معیشتی، مقایسههای دائمی با دیگران و از طریق رقابتها و حسادتها و عقدهها، تودهای پرفشار از هوای سیاسی ایجاد میکند. کافی است سوزنی از حادثه به بادکنک هوای پرفشار وارد شود؛ بمبی از هوا و موج انفجاری از صوت ایجاد میکند و همه چیز را به هم میریزد. مهم، این شبکه پرقدرت اجتماعی است و نه آن گروههای سیاسی.
«جوّ زمانه»، همان توده هوای پرفشار است که بسیار قدرتمند است، در برابر هرگونه ایدئولوژی مقاومت میکند و کار خود را مانند غولی برخاسته از چراغ جادو پیش میبرد. از هرگونه اندرز و نصیحت و پند یا تهدید و فشار و زور به سودِ سودای سرگشته خود بهره میبرد. نیاز روانی مردمان را پاسخ میگوید؛ درحالیکه شما در پی اقناع فکری آنان هستید. آن غول چراغ جادوی تاریخ از ابهام و شور و هیجان تغذیه میشود و غذای فکری شما را هرچند که پخته و سُفته و آمُخته باشد، پس میزند. هاضمه دوران بر مراد تو نیست، چاره در غنای سخن مجوی و تمنای دل را با تکاپوی فکر یکسان مگیر، ... دلهره از تو، راز دلبردگی دیگران از اوست.
البته دراینمیان نقش جسارت افراد و گروههای اقلیت در فروکشیدن موجهای جوّ زمانه به سوی خود را نباید دستکم گرفت. در خلأ تئوریکی که همیشه گریبانگیر اکثریت توده است، آن اقلیت، توده هوای پرفشار را به سوی خود میکشاند.
جسارت اقلیت در قالب شعارهای هیجانی، لشکری از مردمان را به شوقی مبهم، به غمی نهان یا به واهمهای از آینده مبتلا میکند و دیگران را در پی خود میکشد. ناگهان ندایی برمیآید که «من و شمع ایستاده، تو به مدعا نشسته؟»؛ ازاینرو مردمان سعی میکنند که از قافله «جوّ زمانه» عقب نمانند؛ پس همراهی میکنند.
در نتیجه، شبکه اجتماعی (سنتی یا مجازی) با سازوکاری مرموز و پنهان جوّ زمانه را پدید میآورد که ابعاد آن بر پژوهشگران و بر مردمان بهروشنی و دقت آشکار نیست؛ اما دراینمیان گروههای سیاسی نیز با این جوّ و آن شبکه درآمیختهاند. در چنین فضایی از درهمتنیدگی مفهومی و عملیاتی از
«گروه-توده-شبکه» بود که ساواک مردم را با گروه یکسان تلقی کرده بود و البته اغلب سازمانهای امنیتی چنیناند و به همین خطای شناختی گرفتار میشوند. این کوتهنوشت از احمد زیدآبادی بیانگر وضع امروز است: «چه خوب که حرف میزنند! هرگاه اظهارنظر برخی از مقامهای بلندپایه سابق امنیتی را درباره مسائل داخلی یا خارجی در رسانهها میبینم، دود از کلهام بلند میشود! با هر اظهارنظر آنان، اولا بیشتر متوجه میشوم که چرا تمام گرههایی که بهراحتی میشد با دست باز کرد، به چنان گرههای کوری تبدیل شدهاند که با هیچ دندانی قابل گشودن نیستند! ثانیا بسیار متعجب میشوم که با نوع نگاه و سطح بینش و افق دید و عملکرد آنها، چطور از این کشور هنوز چیزهایی باقی مانده است!
سکوت این قبیل افراد پس از عزل یا جابهجاییشان میتوانست ما را در تاریکی بیشتری نگه دارد؛ اما چه خوب که حرف میزنند و به فهم ما از اوضاع کمک میکنند!».
تبعات رأی منفی ایالات متحده به قطعنامه آتشبس در غزه برای حقوق بینالملل چیست؟
مرثیهای برای سازمان ملل
فاطمه محمدی
ایالات متحده بامداد شنبه برای سومینبار قطعنامهای که برای آتشبس در غزه در شورای امنیت سازمان ملل ارائه شده بود را وتو کرد. این مرتبه اما شرایط وتو، به کلی متفاوت از 2 دفعه قبلی بود. این بار به دلیل اهمیت موضوع و حاد شدن شرایط انسانی و حقوق بشری در غزه، «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل تصمیم گرفت پا به میدان گذاشته و شخصا خواهان تصویب قطعنامهای برای شکلگیری آتشبس در منطقه شود. فعال کردن ماده 99 منشور ملل متحد، اقدامی کمسابقه و البته دارای اهمیت بسیار بود که وتوی آمریکا بر آن نشان داد دیگر نمیتوان به حقوق بینالملل و فراتر از آن، ساختارهای بینالمللی شکلگرفته پس از جنگ دوم جهانی اعتماد داشت. در ماده 99 فصل 15 منشور ملل متحد آمده است: دبیرکل سازمان ملل میتواند توجه اعضای شورای امنیت این سازمان را به موضوعی که از نظر او میتواند صلح بینالملل را تهدید کرده و یا آن را حفظ کند، جلب کند. بر اساس این ماده، دبیرکل سازمان ملل از موقعیت اجرایی خود خارج شده و به عنوان یک فرد سیاسی، موضوعی را در بیانیه خود به شورای امنیت تذکر میدهد و این شورا میتواند بر این اساس موضوع را مورد بررسی قرار داده و به قطعنامهای در این زمینه دست پیدا کند. در صورتی که قطعنامه تصویب شود، شورای امنیت توانایی تحریم بازیگری که صلح و امنیت بینالمللی را به خطر انداخته، خواهد داشت و میتواند نیروهای صلح بینالمللی را در منطقه مستقر کند تا اطمینان یابد آتشبس و آرامش در منطقه برقرار خواهد شد.
در طول تاریخ سازمان ملل متحد، تاکنون 9 بار دبیران کل سازمان ملل، از این ماده قانونی برای تصویب یک قطعنامه در شورای امنیت استفاده کردهاند که مهمترین آن، تأمین نیروهای حافظ صلح در سال 1960 در سازمان ملل برای اطمینان حاصل کردن از این مساله بود که نیروهای بلژیکی دست به جنایات گسترده در کنگو نمیزنند. سال 1971 نیز در درگیری نظامی بین پاکستان و هندوستان، شورای امنیت به پیشنهاد دبیرکل سازمان ملل، قطعنامه آتش بسی را به تصویب رساند و چند سال بعد از آن، بر اساس این قطعنامه کشور بنگلادش تأسیس شد. سال 1989 نیز در بحران جنگ داخلی در لبنان شورای امنیت به پیشنهاد دبیرکل سازمان ملل، قطعنامهای جهت برقراری آتشبس و استقرار نیروهای حافظ صلح در لبنان تصویب کرد. سازمان ملل و دبیران کل پیشین این سازمان البته شکستهایی نیز در این زمینه داشتهاند و برخی از این افراد با وجود درخواستهای مکرر برای فعال کردن این ماده، چنین اقدامی انجام ندادند که مهمترین آن، در ماجرای نسلکشی صورتگرفته در «روآندا» بود که با وجود درخواستهای مکرر، دبیرکل وقت سازمان ملل، از این مساله جهت پایان دادن به این نسلکشی استفاده نکرد زیرا تصور میشد نیروهای حافظ صلح نیز در معرض خطر مستقیم کشته شدن در این کشور قرار میگیرند.
دلیل اهمیت این ماده را «کوفی عنان» دبیر کل فقید سازمان ملل در فاصله سالهای 1997 تا 2007، بیان کرده بود. او در این باره گفته بود: «اهمیت ماده 99 در این است که شخصیت دبیرکل سازمان ملل را از شخصیتی اجرایی تبدیل به فردی سیاسی میکند که میتواند نظرات سیاسی شخصی خود را برای بررسی به شورای امنیت بسپارد». این ماده در واقع به نظر تحلیلگران روابط و حقوق بینالملل، آخرین تلاشهای یک دبیرکل برای بیان اهمیت موضوعی است که میتواند صلح و امنیت جهانی را به خطر بیندازد و در شرایطی به کار میرود که قدرتهای بزرگ جهان به خصوص 5 قدرت دارای حق وتو در شورای امنیت نتوانند راجع به موضوعی به تفاهم رسیده و راهحلی برای پایان دادن به خشونتها پیدا کنند.
* چرا گوترش ماده 99 را فعال کرد؟
اقدام گوترش در فعال کردن ماده 99 منشور ملل متحد، به نظر میرسد آخرین تلاش های دبیرکل این سازمان برای زنده نگه داشتن نقش این سازمان در تحولات بینالمللی باشد. مدتهای زیادی است نقش حقوق بینالملل بویژه سازمانهای مهم بینالمللی مانند سازمان ملل در ایجاد صلح و امنیت جهانی زیر سؤال رفته و کارایی این سازمان با توجه به ساختار غیرعادلانه آن محل سؤال کشورهای مختلف شده است. در 2 سال اخیر، هر زمان مجمع عمومی سازمان ملل برگزار شد، مهمترین موضوعی که رهبران کشورهای مختلف به آن میپرداختند این بود که چگونه میتوان ساختار سازمان را به گونهای عادلانه ساخت که بتواند در مسائل مهم بینالمللی نقش مؤثرتری ایفا کند. سپتامبر سال جاری میلادی، سؤال بسیاری از کشورها در مجمع عمومی سازمان ملل، از روسیه و چین گرفته تا کشورهای منطقه غرب آسیا و آمریکای لاتین دقیقا همین موضوع بود. دلیل اصلی ناعادلانه بودن این ساختار نیز وجود پدیده «وتو» در ساختار شورای امنیت است که به اشتباه از آن با عنوان «حق وتو» یاد میشود. زمانی که تمام دنیا درگیر مساله بزرگ جنایت علیه بشریت، جنایات جنگی و نسلکشی در غزه است و مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت آرا رأی به برقراری آتشبس در غزه داده، ایالات متحده برای حمایت از متحد قدیمی خود در منطقه 3 بار درخواستهای بینالمللی برای آتشبس را وتو کرده است. این در شرایطی است که - همان طور که پیش از این نیز مطرح میشد - از این پس نیز این سؤال مطرح خواهد شد: فلسفه وجودی سازمان ملل و حقوق بینالملل چیست؟ و اگر قدرتهای بزرگ دنیا که دارای «حق وتو» هستند، بخواهند جهان را به آتش کشیده و در هر نقطه از زمین نسلکشی به راه بیندازند، حقوق بینالملل چگونه میتواند جلوی آنها را بگیرد؟ اگر سازمانهای بینالمللی توانایی ایستادگی در مقابل این نوع تحرکات را ندارند، از این پس نباید انتظار داشت کشورهای دنیا به فکر حمایت دوباره از تفکرات رئالیستی نباشند و تلاشها در زمینه مقابله با تسلیحات کشتار جمعی نیز در هر صورت با جو فعلی موجود در دنیا ناکام خواهد ماند. علت این مساله دقیقا رویکردهای آمریکا در سازمانهای بینالمللی است زیرا با جنگ غزه مشخص شد در صورتی که یک کشور به فکر «خودیاری» در صحنه بینالملل نباشد، به فکر افزایش توان نظامی خود به دور از محدودیتهای ایجاد شده توسط قدرتهای بزرگ نباشد و شرایط آنارشی موجود در فضای بینالملل را نپذیرد، در نهایت روزی مردمش به سرنوشت مردم غزه دچار خواهند شد.
بر همین اساس به نظر میرسد اقدام آنتونیو گوترش در فعال کردن ماده 99 منشور ملل متحد، آخرین تلاش یک حقوقدان بینالمللی و دبیرکل سازمان ملل برای زنده نگه داشتن این سازمان و کارآمد کردن حقوق بینالملل در مواجهه با قدرتهای جهانی صاحب «وتو» است.
* آمریکا در انزوا قرار گرفته است؟
سؤال بعدی که در این باره مطرح میشود این است: آیا بر اساس تحلیلهای نشریات بینالمللی، ایالات متحده با وتو کردن قطعنامه اخیر شورای امنیت در انزوا قرار گرفته است؟ زمانی که بحث به تضمین اجرایی شدن حقوق بینالملل توسط قدرتهای موجود در شورای امنیت میرسد، دیگر بحث تنبیه این کشورها به دلیل رعایت نکردن این حقوق مد نظر نیست زیرا با مساله وتو، عملا هیچ کاری از دست جهانیان برنمیآید اما راهکار دیگری در این خصوص مطرح میشود و آن بحث «شرم» در روابط بینالملل است. این مساله به این معنی است که شاید کشوری به دلیل رعایت نکردن حقوق بشر و حقوق بینالملل در نهایت تنبیه نیز نشود و مشمول مجازاتهایی که سایر کشورها با آن روبهرو میشوند – مانند تحریم و یا انزوای بینالمللی – نشود اما در نهایت باید آن قدرت را با شرم رو به رو ساخت. این کار، وظیفه حقوقدانان و رسانههای بینالمللی است و بارها و بارها رعایت نکردن حقوق بینالملل توسط این کشور به مردم جهان و حکمرانان جهانی گوشزد شود. اگر رژیم صهیونیستی در شرایط حاضر به دنبال هزینههای بیسابقه در سیستم رسانهای جهان برای تغییر دادن روایت در جنگ غزه است، دقیقا به همین دلیل است زیرا دنیا به جنایتهای این رژیم پی برده و تا سالهای بعد نیز این رژیم همیشه مورد تنفر مردم و حاکمیتهای مستقل و آزادیخواه قرار خواهد داشت. درباره ایالات متحده نیز با همین سیستم میتوان اقدام کرد و این کشور و دولتمردانش از هر حزب و رسته سیاسی که هستند، باید در مقابل اقداماتشان و سکوتشان در برابر جنایتهای رژیم دستنشاندهشان در منطقه غرب آسیا پاسخگو باشند. شاید از منظر حقوق بینالملل نتوان با وتوها، با کمکهای نظامی، مالی، سیاسی و رسانهای آمریکا به رژیم صهیونیستی مقابله کرد اما از منظر افکار عمومی میتوان این کشور و دولتش را به شدت تحت فشار گذاشت و آن را به حوزه شرم کشاند. سکوت اخیر دولت آمریکا درباره رایی که در شورای امنیت علیه آتشبس در غزه داد و نتایج جدیدترین نظرسنجیها از میزان حمایت از تصمیمات بایدن در جنگ غزه نشانهای از همین مساله است.
جدیدترین نظرسنجی انجامشده نشان میدهد تنها یکسوم مردم آمریکا، نوع واکنش رئیسجمهور کشورشان را در جریان جنگ میان حماس و رژیم صهیونیستی تایید میکنند. این مساله با توجه به جو گسترده رسانهای ضرورت حمایت از صهیونیسم در ایالات متحده و به وجود آمدن نوعی «مککارتیسم جدید» برای کسانی که از غزه حمایت میکنند، دارای اهمیت زیادی است. طبق نظرسنجی انجام گرفته از سوی مرکز تحقیقات «پیو»، تنها حدود یکسوم آمریکاییها، نوع واکنش و پاسخ دولت بایدن به جنگ میان حماس و رژیم صهیونیستی را تایید میکنند. به گزارش «پولیتیکو»، طبق نتایج این نظرسنجی از میان رایدهندگان جمهوریخواه، ۵۱ درصدشان نوع پاسخ بایدن به این جنگ را تایید نمیکنند؛ در حالی که ۲۸ درصد دیگرشان واکنش وی را تایید میکنند. این نتایج در بین رایدهندگان دموکرات با اختلاف بیشتری همراه است؛ به این ترتیب که ۴۴ درصدشان موافق واکنش و نوع پاسخ بایدن به جنگ بوده، ۳۳ درصد مخالف آن هستند و ۲۲ درصد دیگر نیز، نظر خاصی در این رابطه ندارند.
پولیتیکو نتایج به دست آمده از این نظرسنجی را «نشانهای ناامیدکننده» برای دولت بایدن در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا توصیف میکند و مینویسد: جنگ غزه یکی از بزرگترین چالشهای سیاست خارجی دولت بایدن محسوب میشود. این در شرایطی است که برخی رسانههای آمریکایی بیان کردهاند در شرایطی که دولت بایدن و لابی صهیونیسم نوعی مککارتیسم جدید در فضای سیاسی آمریکا به راه انداختهاند و هر کسی که مخالف صهیونیسم است را به جرم ضدیهود بودن، از کار برکنار کرده، از دانشگاه اخراج میکنند و یا از فعالیت رسانهای و هنری بازمیدارند، نظرسنجی اخیر به شدت باید برای دولت «ناامیدکننده» باشد.
جالب اینکه طبق نتایج نظرسنجی انجام شده، اختلافات بر سر موضع بایدن در جنگ غزه هم نسلی بوده و از میان شرکتکنندگان در نظرسنجی، افراد جوانتر تردید و مخالفت بیشتری با نوع پاسخ بایدن به جنگ مذکور دارند. در این بین پاسخدهندگان زیر ۳۰ سال بیشتر از سایر گروهها از دولت بایدن انتقاد کردهاند. میان گروه جوان شرکتکننده در این نظرسنجی، تنها ۱۹ درصد پاسخ کاخ سفید را تایید کردهاند در حالی که ۴۶ درصد دیگرشان مخالف بایدن بودند. در این میان، افراد مسنتر مخالفت کمتری در این نظرسنجی از خود نشان دادند.
جورج بوش در زمان اعتراضات به جنگ در عراق، گفته بود ما سیاستهای خود را در کف خیابانها مشخص نمیکنیم. سخنگوی کاخ سفید نیز اخیرا با اشاره به این نظرسنجی گفته است دولت بایدن سیاستهایش را بر اساس نظرسنجیها تعیین نمیکند. اما باید دید همین دولت در سال آینده میلادی که قرار است رأی مردم را در انتخابات ریاستجمهوری بگیرد، باز هم حاضر است نظرسنجیها را نادیده بگیرد یا نه
فقدان «بزرگ»
مسعود پیرهادی
هر شخص، مجموعه و کشور به فراخور اوضاعواحوال خود، ثروت و داراییهای کوچک و بزرگ و کمبودها و فقدانهای کوچک و بزرگی دارد. یکی از بزرگترین داراییها وجود افراد «بزرگ» و بهتعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، «بزرگوار» و بهتبع یکی از بزرگترین کمبودها، فقدان چنین اشخاصی است.
کسانیکه روح بزرگی دارند و در حقیقت بزرگوارند، فارغ از خود، قد و اعتبار ملازمان، مجموعه و کشور خود را بزرگ میکنند.
انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، یک نمایشگاه دائمی از «بزرگواران» ساخت؛ یکی از دلایل تأکید رهبر معظم انقلاب به زنده نگهداشتن یاد و نام شهدا، همین اقتباس و درسآموزی از سیره الهی آن عزیزان بوده است تا با ملازمت و مؤانست با شهیدان، این بزرگی منتقل شود.
برخی حتی در زمره شهدا نبودند اما بزرگواری آنان بر عموم افراد، ثابتشده بود و در بین آحاد گوناگون با عقاید و سلایق مختلف، محترم و موردتوجه و اعتنا بودند؛ مثل مرحوم عسگراولادی، مثل مرحوم آیتالله مهدوی کنی، مثل مرحوم آیتالله شاهرودی، مثل مرحوم آیتالله مشکینی و امثالهم.
غرض از این مقدمه، انذار نسبت به کمبود و فقدان «بزرگ» و اشخاص مقبول و محبوب در بین آحاد مسئولان و جامعه است.
یکی از کارویژههای بزرگ سردار دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی اعلیاللهمقامه، استفاده بجا و صحیح از بزرگی و عزتی بود که خدا به او عطا کرده بود.
حل اختلاف بین گروهها، احزاب و خصوصا برخی افراد صاحبمنصب و متنفذ از شخصی برمیآید که مرضیالطرفین باشد. ما این ایام، کم اختلاف نداریم ولی تا دلتان بخواهد، کم «بزرگ» داریم. کسانی که ذخیره باشند برای دورههای پرچالش؛ برای خاتمه دعواهایی که برای خدا نیست؛ برای رفعورجوع گرفتاریهای لاینحل و برای فصلالخطاب شدن.
اما چه چیزی این بزرگی را سلب میکند؟ گرفتار شدن در دوقطبیهای باطل و بیحاصل
چه چیزی بزرگی را قبض میکند؟ بیانصافی و قبیلهگرایی و حقیرانه تفسیر کردن مسائل
چه چیزی «بزرگ» را کوچک میکند؟ قدرتطلبی، ریاکاری و طراحی به هر قیمتی برای کسب قدرت، تخریب رقیب و فراموشی خدا
شاید اگر بخشی از بزرگان در حاکمیت صرفا وظیفه تربیت اشخاص بزرگ را به عهده بگیرند، لازم و شایسته باشد.
کسانی که تجربه مدیریت ولو ۱۰ نفر نیروی انسانی داشته باشند تصدیق میکنند که بخش معتنابه از انرژی و توان مجموعهها و اشخاص، صرف حواشی و مسائل بیهودهای میشود که واقعا اگر نباشد بازدهی مجموعه یا اشخاص، دوبرابر بیشتر میشود؛ ما گاهی بحرانهایی با ناترازی ۱۰ درصدی و ۲۰درصدی داریم؛ حالا وقتی از افزایش صددرصدی بهرهوری صحبت میکنیم یعنی حل همه بحرانها و چالشهابیمناک و البته امیدوارم به تربیت و ظهور نسلی که از دل آنها تعداد بیشتری «بزرگ» به میدان آید.