عیسی سحرخیز، مدافع سینهچاک اکبر گنجی (که اکنون به حدی از "شفافیت" رسیده که محتوای قرآن کریم را هم مخدوش میداند) و مدافع سرسخت شیرین عبادی (مروج فمینیسم)، سال گذشته در مقالهای نوشته بود اوضاع سیاسی کشور چنان شتابی دارد که گویی فیلمی است با دور تند! او البته بیشتر به تحولات مدیریتی در بخش فرهنگی (رسانهها و مطبوعات) نظر داشت و مدعی بود این رویدادها را پیش بینی می کرد اما نه به این سرعت.
اما نگاهی به موجودیت فکری وی، البته با دور کند، حقایق تأسف باری را به نمایش میگذارد؛ تأسف بار از این نظر که انسان تا چه حد میتواند سقوط کند که دوستی مردم و مملکتش را وابگذارد و بیگانه را دوست پندارد. ذکر این نکته لازم است که پرداختن به کسی همچون سحرخیز به معنای اهمیت وی و دیدگاههایش نیست. او ناچیزتر از آن است که بر ارادهی ملتی اثری داشته باشد و به آسانی فراموش میشود. اما او را میتوان نمونهای از اپورتونیستها و ماکیاولیستهای خزنده در فضای سیاسی کشور درنظر گرفت. او و افراد شبیه به او، بدون آنکه حدودی را رعایت نمایند و پایبند اخلاق باشند به هر آنچه منافع شخصیشان را تأمین نکند، حمله کرده و تا آنجا پیش میروند که همکاسهی بیگانگان میشوند تا خر مراد را سوار شوند؛ البته اگر شد. اگر نشد هم انگشت خیس خود را در هوا نگه میدارند تا بفهمند باد از کدام سود میوزد!
نگاهی به این نمونهی جالب میتواند ماهیت جریانی را که برای سالها هر نوع سیاست استقلال مدار را مورد طعن و تمسخر قرار داده و هوشیاری در برابر دشمنان را به "توهم توطئه" تعبیر میکرد، بیش از پیش در معرض قضاوت منصفانه قرار دهد و آشکار کند که خود این افراد در چه درجهای از چنین توهمی گرفتار آمدهاند؛ چنان که تغییر مدیران و اساساً هر اقدام و تصمیم دولت کنونی را "توطئه" برای "حذف اصلاحطلبان" میشمارند. آن هم اصلاحطلبانی که در اواخر دورهی حضورشان در دولت، برای فرار از پاسخگویی به افکار عمومی دربارهی عملکردشان، به بهانههای واهی "سیاست خروج از حاکمیت" را در پیش گرفته بودند. اینکه حالا چه شده که این افراد قصد قدرت کردهاند واصلاً کجایند و در چه کارند که دولت کنونی میخواهد حذفشان کند را باید در ذهن کوچک سحرخیز جستجو کرد!
ترشحات ذهنی او طی 3 سال اخیر به صورت سخنرانی یا مقاله و یادداشت و مصاحبه، عمدتاً در سایتها و رسانههای خارج کشور منتشر شده است؛ از قبیل روزآنلاین، پیک نت، صدای آلمان، رادیو فردا، ایران امروز و... که هتاکی به اسلام و انقلاب و ایران و مردم ایران مأموریت اصلی آنهاست و همگان از وابستگی این رسانهها به دستگاههای اطلاعاتی بیگانه آگاهند.
به این ترتیب، در اولین صحنههای نمایش عیسی سحرخیز، مشخص است که مواضع و دیدگاههای وی حتی در رسانههای اصلاحطلب داخل کشور قابل انتشار نبوده و بدنامترین رسانههای ضد ایرانی تمایل زیادی به انتشار مطالب و مواضع وی داشتهاند. ظاهراً تنها طریق امرار معاش وی، که مطالبش به ندرت در نشریات داخل کشورمنتشر میشود، از رسانههای مذکور است.
مسئله سحرخیز آنجا جدیتر میشود که به یادآوریم او در اوایل دورهی حضور اصلاحطلبان در دولت، در وزارت ارشاد عهدهدار مدیرکلی مطبوعات داخلی بود. "مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" در زمان ریاست جمهوری خاتمی و وزارت عطاءالله مهاجرانی اکنون به این نتیجه رسیده است که "آنچه در کشور برخلاف روح و مفاد قانون اسای جریان دارد، حاکمیت مطلقهی یک فرد بیشتر نیست و دیگران، چه در دولت تزیینی، چه در مجلس فرمایشی، و چه در قوهی قضاییه تحت امر، چیزی نیستند جز معاونانی فرمانبردار و در واقع عروسکهای خیمه شب بازی که دستها و پاهایشان با نخهای نامری به حرکت درمیآید و برنامه ها و نقشههای بازیگر پس پرده را اجرا میکنند و دیگر هیچ. هستهی اصلی این باند حاکمیت یک جریان خشونتگرا و جنگ طلب و ضد دموکراسی و حقوق بشر در داخل و ضد صلح در جهان است. ماهیت این جریان همانگونه که اقتضای طبیعتش است، مخالفت با فعالیت آزاد احزاب و گروههای سیاسی، جنبشهای دانشجویی و زنان، سازمان غیردولتی و اتحادیهها و سندیکاهای کارگری و کارمندی است. به این دلیل است که این جریانرسانه ایاین دست تحرک های قانونی، به شدت برخورد میکند و صدای مخالفانن را در حلقوم خفه میسازد" (وبلاگ حماسهی گنجی- 26/4/1385)
پاراگراف بالا را دوباره با دقت بخوانید و سپس آن را مقایسه کنید با نوشته های روبین، مایکل لدین و دیگر حقوق بگیران مؤسسه صهیونیستی امریکن اینترپرایز که سالهاست علیه ایران و نظام جمهوری اسلامی همینگونه لجن پراکنی کردهاند. شواهد و مصادیق این پیوند را در ادامه بررسی میکنیم. ادامه دارد ...